در پاسخ به این پرسش باید گفت: غالب این افراد به طور مستقیم یا غیرمستقیم پرورش یافته ی محیط های فرهنگی غرب بودند، یا مانند ملکم خان مستقیماً در مغرب زمین تحصیل کرده و یا مانند آخوندزاده و طالبوف در محیطی که فرهنگ غرب در آن حاکم بود، مانند قفقاز، پرورش یافتند و یا با آثار متفکران لیبرال غرب دمساز بودند. به علاوه، اطلاعات دینی و بنیه ی مذهبی آنها غالباً بسیار ضعیف بود؛ اگر هم در میان آنها فردی مثل میرزا آقاخان کرمانی قدری اطلاعات دینی داشت، اطلاعات خالص و عمیقی نبود، بلکه بسیار سطحی و آمیخته با اندیشه های التقاطی بود. هم میرزا آقاخان و هم تقی زاده که روزی روحانی بود، گرایش های التقاطی داشتند؛ اوّلی به بابیّه و دومی به شیخی گری تمایل داشت. بنابراین، مطالعه ی کتاب های غربی و زندگی در فرهنگ غرب، بدون برخورداری از فرهنگ دینی و ملّی خودی، موجب گردید که آنها به راحتی در دل فرهنگ غرب هضم گردند و شخصیت هایی غرب باور و خودباخته بار آیند. در اثر این فرآیند آنها به طور هم زمان مجذوب تمدن غرب گردیدند و از دین و آداب و رسوم ملت خود متنفر شدند و وقتی به مردم خود می رسیدند آنها را افرادی بی فرهنگ و عقب مانده و وحشی می دیدند، ولی مردمان فرنگ و سیستم حکومتی آنها را سخت می ستودند و می گفتند: مرحباً به قومی که در یک زندگی... شرف دو حیات را نایل هستند: یکی حیات ابدان و دیگری حیات وجدان. ولی وقتی به ملت خود می رسیدند می خواستند با تغییر خط و غیره آنها را (از ظلمت جهالت به نورانیت معرفت) برسانند.[1] لازمه ی اوّلِ غرب باوری، پشت کردن هم زمان به نظام پادشاهی و دین و روحانیت بود؛ چرا که غربیان در عصر رنسانس به پادشاه و کلیسا پشت کردند و بر اساس عقل خودبنیاد نظام سیاسی اجتماعی نوینی را پایه ریزی کردند. لازمه ی دوم غرب گرایی در بسیاری از موارد، انکار خدا و عالم غیب و تلاش برای کام جویی بیشتر در زندگی دنیوی بود؛ چرا که روشن فکران غرب از قرن پانزدهم به بعد ابتدا دست دین را از صحنه ی سیاسی اجتماعی کوتاه کردند و پس از مدتی اساساً ادیان آسمانی و عالم غیب را انکار نمودند؛ در نتیجه، غایت قصوای زندگی آنان بهرهوری و لذت جویی هر چه بیشتر از زندگی مادی شد؛ بنابراین تمام همّ خود را بر رونق بخشیدن به صنایع و زر و زیور و تولیدات و مصرف انبوه قرار دادند. بدین ترتیب منورالفکران خودباخته، در آستانه ی انقلاب مشروطه، همّ و غمّ خود را بر تشکیل نظام سیاسی غربی قرار دادند که بر محو دین و روحانیت از صحنه ی سیاسی اجتماعی و رسیدن به تمتّعات تمدن غرب استوار بود. آخوندزاده دین را مایه ی ذلت ملت و حکومت خواند و تقی زاده رسماً لباس روحانیت را از تن بیرون کرد و گفت: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.[2] و علناً در مجلس شورای ملّی به مبارزه با اسلامیّت نظام و شریعت پرداخت و کار به جایی رسید که مرحوم آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی(رحمهم الله)، طی نامه ای به مجلس، چنین نوشتند: چون ضدّیت مسلک تقی زاده با اسلامیّت مملکت و قوانین مقدسه... ثابت شده است؛ بنابراین از عضویت مجلس مقدس ملی قانوناً و شرعاً بر کنار است؛ منعش از ورود به مجلس و مداخله در کشور، بر عموم علما و مسئولان و مردم، واجب، و تبعیدش از ایران لازم است فوری عمل شود.[3] پی نوشتها: [1]. ر. ک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 7 75. [2]. ماشاء الله آجودانی، مشروطه ی ایرانی، ص 344. [3]. شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 535، به نقل از: تهاجم به روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر، ج 1، ص 33. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
چرا منورالفکرانی چون میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان و تقی زاده و...، خواستار مشروطه ی غربی بودند؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: غالب این افراد به طور مستقیم یا غیرمستقیم پرورش یافته ی محیط های فرهنگی غرب بودند، یا مانند ملکم خان مستقیماً در مغرب زمین تحصیل کرده و یا مانند آخوندزاده و طالبوف در محیطی که فرهنگ غرب در آن حاکم بود، مانند قفقاز، پرورش یافتند و یا با آثار متفکران لیبرال غرب دمساز بودند.
به علاوه، اطلاعات دینی و بنیه ی مذهبی آنها غالباً بسیار ضعیف بود؛ اگر هم در میان آنها فردی مثل میرزا آقاخان کرمانی قدری اطلاعات دینی داشت، اطلاعات خالص و عمیقی نبود، بلکه بسیار سطحی و آمیخته با اندیشه های التقاطی بود.
هم میرزا آقاخان و هم تقی زاده که روزی روحانی بود، گرایش های التقاطی داشتند؛ اوّلی به بابیّه و دومی به شیخی گری تمایل داشت.
بنابراین، مطالعه ی کتاب های غربی و زندگی در فرهنگ غرب، بدون برخورداری از فرهنگ دینی و ملّی خودی، موجب گردید که آنها به راحتی در دل فرهنگ غرب هضم گردند و شخصیت هایی غرب باور و خودباخته بار آیند.
در اثر این فرآیند آنها به طور هم زمان مجذوب تمدن غرب گردیدند و از دین و آداب و رسوم ملت خود متنفر شدند و وقتی به مردم خود می رسیدند آنها را افرادی بی فرهنگ و عقب مانده و وحشی می دیدند، ولی مردمان فرنگ و سیستم حکومتی آنها را سخت می ستودند و می گفتند:
مرحباً به قومی که در یک زندگی... شرف دو حیات را نایل هستند: یکی حیات ابدان و دیگری حیات وجدان.
ولی وقتی به ملت خود می رسیدند می خواستند با تغییر خط و غیره آنها را (از ظلمت جهالت به نورانیت معرفت) برسانند.[1]
لازمه ی اوّلِ غرب باوری، پشت کردن هم زمان به نظام پادشاهی و دین و روحانیت بود؛ چرا که غربیان در عصر رنسانس به پادشاه و کلیسا پشت کردند و بر اساس عقل خودبنیاد نظام سیاسی اجتماعی نوینی را پایه ریزی کردند.
لازمه ی دوم غرب گرایی در بسیاری از موارد، انکار خدا و عالم غیب و تلاش برای کام جویی بیشتر در زندگی دنیوی بود؛ چرا که روشن فکران غرب از قرن پانزدهم به بعد ابتدا دست دین را از صحنه ی سیاسی اجتماعی کوتاه کردند و پس از مدتی اساساً ادیان آسمانی و عالم غیب را انکار نمودند؛ در نتیجه، غایت قصوای زندگی آنان بهرهوری و لذت جویی هر چه بیشتر از زندگی مادی شد؛ بنابراین تمام همّ خود را بر رونق بخشیدن به صنایع و زر و زیور و تولیدات و مصرف انبوه قرار دادند.
بدین ترتیب منورالفکران خودباخته، در آستانه ی انقلاب مشروطه، همّ و غمّ خود را بر تشکیل نظام سیاسی غربی قرار دادند که بر محو دین و روحانیت از صحنه ی سیاسی اجتماعی و رسیدن به تمتّعات تمدن غرب استوار بود.
آخوندزاده دین را مایه ی ذلت ملت و حکومت خواند و تقی زاده رسماً لباس روحانیت را از تن بیرون کرد و گفت:
ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.[2]
و علناً در مجلس شورای ملّی به مبارزه با اسلامیّت نظام و شریعت پرداخت و کار به جایی رسید که مرحوم آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی(رحمهم الله)، طی نامه ای به مجلس، چنین نوشتند:
چون ضدّیت مسلک تقی زاده با اسلامیّت مملکت و قوانین مقدسه... ثابت شده است؛ بنابراین از عضویت مجلس مقدس ملی قانوناً و شرعاً بر کنار است؛ منعش از ورود به مجلس و مداخله در کشور، بر عموم علما و مسئولان و مردم، واجب، و تبعیدش از ایران لازم است فوری عمل شود.[3]
پی نوشتها:
[1]. ر. ک: فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 7 75.
[2]. ماشاء الله آجودانی، مشروطه ی ایرانی، ص 344.
[3]. شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 535، به نقل از: تهاجم به روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر، ج 1، ص 33.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
- [سایر] میرزا ملکم خان ناظم الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] میرزا آقا خان کرمانی که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] سیدحسن تقی زاده که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
- [سایر] نقش ستارخان و باقر خان در نهضت مشروطه را بیان کنید؟
- [سایر] حامیان فرهنگ غربی در مشروطه در پی چه اهدافی بودند؟