میرزا ملکم خان ناظم الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟
وی در منطقه ی ارمنی نشین جلفای اصفهان متولد شد.[1] پدرش میرزا یعقوب مسیحی بود که در جوانی به خارج رفت و تحصیلات خود را در جامعه ی ارمنی هند به اتمام رساند و به سال 1845 م. به ایران بازگشت و به عنوان مترجم سفارت روس در تهران مشغول کار شد. میرزا یعقوب در سفارت روس با عده ای از مقامات ایرانی آشنا شد[2] و به ظاهر ادعای مسلمانی کرد، ولی در باطن بر دیانت مسیحیت باقی بود و قبول دین اسلام تنها یک عمل فرصت طلبانه بود[3]. میرزا یعقوب از نظر سیاسی و اعتقادی کارنامه ی سیاهی دارد که یکی از آنها جاسوسی برای انگلستان است[4]. وی با استفاده از نفوذی که بر میرزا آقاخان نوری داشت، توانست پسرش ملکم را، با هزینه ی دولت، همراه عده ای از شاگردان منتخب به فرانسه بفرستد. ملکم در ده سالگی وارد پاریس شد و در یک مدرسه ی ارمنی ثبت نام کرد. پس از اتمام دوره ی دبیرستان، ابتدا به تحصیل در رشته ی علوم طبیعی و مهندسی روی آورد، ولی به زودی توجه او به علوم سیاسی جلب گردید.[5] وی در سال 1268 ق. در حالی که بیش از 18 سال نداشت، به تهران بازگشت و عملیّات غربی کردن ایران را آغاز نمود. او ابتدا به عنوان مترجم استادان خارجی وارد دارالفنون شد و اندک اندک کرسی استادی گرفت. ملکم در حین دیدار ناصرالدین شاه از دارالفنون با نشان دادن چند چشمه از شعبده بازی و چشم بندی هایش توجه شاه را به خود جلب کرد و از آن پس گاه به عنوان مترجم وارد دربار می شد.[6] وی در سال 1272 ق. همراه هیئت اعزامی برای حل اختلاف ایران و انگلیس به پاریس رفت و چون زبان فرانسه را خوب می دانست و با اوضاع اروپا آشنا بود کارهایش مورد توجه قرار گرفت.[7] او در سال 1276 ق. اقدام به تأسیس (فراموش خانه)، یا (جمعیت فراماسون) کرد،[8] ولی به علت درگیر شدن با سیاست های نظام، خشم ناصرالدین شاه را برانگیخت و فراموش خانه تعطیل شد.[9] او چند ماه هیچ فعالیتی نداشت، ولی پس از مدتی فراموش خانه را به نام (جامع آدمیت) تشکیل داد و در همین اوقات دست خط هزارتومان مواجب با امضای ساختگی شاه را برای خودش جعل کرد، ولی شاه متوجه خیانت او شد و در نتیجه، او را از ایران به بغداد تبعید کرد.[10] وی در سال 1288 ق. به دعوت سپه سالار به تهران بازگشت و به عنوان مشاور شخصی صدراعظم مشغول کار شد. پس از دو سال با وساطت سپه سالار، وزیر مختار ایران در لندن شد. در سفر شاه به فرنگ عنایت شاه به ملکم بیشتر شد و وی از آن پس به دلاّلی برای انعقاد قراردادهای ننگین میان ایران و انگلیس پرداخت[11]. نخستین دلاّلی او در جریان قرارداد ننگین رویتر و[12] دومین واسطه گری او در جریان اعطای امتیاز قمار لاتاری خودنمایی کرد. طبق نقل برخی از گزارشگران مشروطه، وی لاتاری را، که نوعی قمار بود، برای شاه نوعی صرّافی معرفی کرد. شاه تصمیم نهایی تأیید یا لغو این قرارداد را به بازگشت خویش به تهران موکول کرد و به ملکم دستور داد هیچ گونه استفاده ای از قرارداد نکند. با صدور فتوای تحریم لاتاری، شاه قرارداد را ملغی نمود، ولی ملکم به خاطر منفعت شخصی خویش نتوانست از این قرارداد صرف نظر کند. وی 6 روز تلگراف شاه را مخفی نگاه داشت و در طول این مدت امتیاز لغو شده را به قیمت 50000 لیره به یک شرکت انگلیسی فروخت و به وزارت خارجه ی ایران اطلاع داد که امتیاز واگذار شده و لغو آن ممکن نیست. به دنبال این ماجرا ملکم عزل، تمامی عناوینش سلب و امتیاز لغو گردید و همین امر، زمینه ی دشمنی وی را با دربار فراهم آورد. ابتدا تلاش کرد از راه مسالمت جویانه به مناصب خویش دست یابد، ولی وقتی تلاش او به نتیجه نرسید اقدام به تأسیس روزنامه ی قانون کرد.[13] این روزنامه که در ترویج اندیشه ی مشروطه ی غربی و زمینه سازی فکری مشروطه خواهی سهم به سزایی داشت به سال (1307 ق) تأسیس شد و در مدت 4 سال 41 شماره از آن منتشر گردید.[14] وی پس از قتل ناصرالدین شاه، بار دیگر با وساطت امین الدوله به وزیر مختاری ایران در روم منصوب شد و تا پایان عمر در این منصب باقی ماند و در نهایت تقریباً دو سال پس از انقلاب مشروطه، یعنی به سال 1326 ق.، در سوئیس درگذشت.[15] ملکم نه تنها به اسلام حتی به دین خانوادگی ارمنی اش پای بند نبود، ولی معتقد بود با صراحت نباید در جوامع دینی دست به انکار دین زد. شاهد گویای بی اعتقادی او به اسلام و مسیحیت این است که خان ملک ساسانی که خود به هنگام مردن ملکم در سوئیس حضور داشت و در تشییع جنازه اش حاضر بود، می نویسد: طبق وصیت خودش او را به شهر بُرن که دارای دستگاه سوزاندن اجساد است منتقل کردند و خاکسترش را برای تسلیم به وراث در کوزه ای ریختند.[16] این خبر شاهد گویایی بر عدم تعبّد او به مناسک کفن و دفن اسلام و مسیحیت است. وی هویت ثابت و شخصیت باثباتی نداشت؛ هم دزدی می کرد هم دم از اصلاحات می زد؛ همه چیز برای او ابزاری بود که سرانجام شکم و زندگی مادّی اش تأمین شود. ملکم در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد: به همه حالت راضی هستم، مگر بی کاری؛ حتی بی کاری را هم قبول خواهم کرد، اما به شرط این که اسباب گذران من مهیّا باشد. اگر بخواهند هم گرسنه باشم و هم بی کار بمانم، این نخواهد شد. من اگر حقّه بازی کنم، سالی هفت، هشت هزار تومان عاید من می شود. اگر فراموش خانه بر پا کنم سالی بیست، سی هزار تومان مداخل می کنم....[17] این جملات کاملا نشان می دهد که ملاک نهایی و ارزیابی او در کار سیاسی و یا روزنامه نگاری و اندیشهورزی، تنها مادیّات بود، نه اصلاحات واقعی اقتصادی و فرهنگی و رشد تمدّن ایرانی. به رغم عدم حضور ملکم در میان مردم ایران در خلال انقلاب مشروطه، اندیشه های او تأثیر شگرفی در رهبران سیاسی مشروطه ی غربی داشت. شاهد گویای این مطلب این است که تقی زاده فراماسون معروف و طلایه دار مشروطه خواهان تندرو به صراحت اعلام می کند که شدیداً تحت تأثیر افکار ملکم قرار داشته[18] و یا مستشارالدوله نیز با ملکم ملاقات داشته است.[19] پی نوشتها: [1]. احمد الگار، میرزا ملکم خان، ص 1. [2]. ر.ک: همان، ص 6. [3]. ر.ک: همان، ص 7. [4]. ر.ک: همان، ص 55. [5]. ر.ک: همان، ص 17. [6]. ر.ک: ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج 1، ص 42. [7]. ر.ک: همان، ص 43. [8]. همان، ص 44. [9]. ر.ک: همان، ص 47. [10]. ر.ک: همان، ص 47 48. [11]. ر.ک: همان، ص 49 50. [12]. ر.ک: همان، ص 50. [13]. ر.ک: همان، ص 53 54. [14]. ر.ک: همان، ص 56. [15]. ر.ک: همان، ص 57 58. [16]. ر.ک: خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره ی قاجار، ج 1، ص 145. [17]. محمدرضا فشاهی، از گاتها تا مشروطیت، ص 441. [18]. ر.ک: زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، ص 383. [19]. ر.ک: یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، ج 1، ص 282، نهضت مشروطیت ایران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 156. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
عنوان سوال:

میرزا ملکم خان ناظم الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟


پاسخ:

وی در منطقه ی ارمنی نشین جلفای اصفهان متولد شد.[1] پدرش میرزا یعقوب مسیحی بود که در جوانی به خارج رفت و تحصیلات خود را در جامعه ی ارمنی هند به اتمام رساند و به سال 1845 م. به ایران بازگشت و به عنوان مترجم سفارت روس در تهران مشغول کار شد. میرزا یعقوب در سفارت روس با عده ای از مقامات ایرانی آشنا شد[2] و به ظاهر ادعای مسلمانی کرد، ولی در باطن بر دیانت مسیحیت باقی بود و قبول دین اسلام تنها یک عمل فرصت طلبانه بود[3]. میرزا یعقوب از نظر سیاسی و اعتقادی کارنامه ی سیاهی دارد که یکی از آنها جاسوسی برای انگلستان است[4]. وی با استفاده از نفوذی که بر میرزا آقاخان نوری داشت، توانست پسرش ملکم را، با هزینه ی دولت، همراه عده ای از شاگردان منتخب به فرانسه بفرستد. ملکم در ده سالگی وارد پاریس شد و در یک مدرسه ی ارمنی ثبت نام کرد. پس از اتمام دوره ی دبیرستان، ابتدا به تحصیل در رشته ی علوم طبیعی و مهندسی روی آورد، ولی به زودی توجه او به علوم سیاسی جلب گردید.[5]
وی در سال 1268 ق. در حالی که بیش از 18 سال نداشت، به تهران بازگشت و عملیّات غربی کردن ایران را آغاز نمود. او ابتدا به عنوان مترجم استادان خارجی وارد دارالفنون شد و اندک اندک کرسی استادی گرفت.
ملکم در حین دیدار ناصرالدین شاه از دارالفنون با نشان دادن چند چشمه از شعبده بازی و چشم بندی هایش توجه شاه را به خود جلب کرد و از آن پس گاه به عنوان مترجم وارد دربار می شد.[6] وی در سال 1272 ق. همراه هیئت اعزامی برای حل اختلاف ایران و انگلیس به پاریس رفت و چون زبان فرانسه را خوب می دانست و با اوضاع اروپا آشنا بود کارهایش مورد توجه قرار گرفت.[7]
او در سال 1276 ق. اقدام به تأسیس (فراموش خانه)، یا (جمعیت فراماسون) کرد،[8] ولی به علت درگیر شدن با سیاست های نظام، خشم ناصرالدین شاه را برانگیخت و فراموش خانه تعطیل شد.[9] او چند ماه هیچ فعالیتی نداشت، ولی پس از مدتی فراموش خانه را به نام (جامع آدمیت) تشکیل داد و در همین اوقات دست خط هزارتومان مواجب با امضای ساختگی شاه را برای خودش جعل کرد، ولی شاه متوجه خیانت او شد و در نتیجه، او را از ایران به بغداد تبعید کرد.[10]
وی در سال 1288 ق. به دعوت سپه سالار به تهران بازگشت و به عنوان مشاور شخصی صدراعظم مشغول کار شد. پس از دو سال با وساطت سپه سالار، وزیر مختار ایران در لندن شد. در سفر شاه به فرنگ عنایت شاه به ملکم بیشتر شد و وی از آن پس به دلاّلی برای انعقاد قراردادهای ننگین میان ایران و انگلیس پرداخت[11]. نخستین دلاّلی او در جریان قرارداد ننگین رویتر و[12] دومین واسطه گری او در جریان اعطای امتیاز قمار لاتاری خودنمایی کرد.
طبق نقل برخی از گزارشگران مشروطه، وی لاتاری را، که نوعی قمار بود، برای شاه نوعی صرّافی معرفی کرد. شاه تصمیم نهایی تأیید یا لغو این قرارداد را به بازگشت خویش به تهران موکول کرد و به ملکم دستور داد هیچ گونه استفاده ای از قرارداد نکند. با صدور فتوای تحریم لاتاری، شاه قرارداد را ملغی نمود، ولی ملکم به خاطر منفعت شخصی خویش نتوانست از این قرارداد صرف نظر کند. وی 6 روز تلگراف شاه را مخفی نگاه داشت و در طول این مدت امتیاز لغو شده را به قیمت 50000 لیره به یک شرکت انگلیسی فروخت و به وزارت خارجه ی ایران اطلاع داد که امتیاز واگذار شده و لغو آن ممکن نیست.
به دنبال این ماجرا ملکم عزل، تمامی عناوینش سلب و امتیاز لغو گردید و همین امر، زمینه ی دشمنی وی را با دربار فراهم آورد. ابتدا تلاش کرد از راه مسالمت جویانه به مناصب خویش دست یابد، ولی وقتی تلاش او به نتیجه نرسید اقدام به تأسیس روزنامه ی قانون کرد.[13] این روزنامه که در ترویج اندیشه ی مشروطه ی غربی و زمینه سازی فکری مشروطه خواهی سهم به سزایی داشت به سال (1307 ق) تأسیس شد و در مدت 4 سال 41 شماره از آن منتشر گردید.[14]
وی پس از قتل ناصرالدین شاه، بار دیگر با وساطت امین الدوله به وزیر مختاری ایران در روم منصوب شد و تا پایان عمر در این منصب باقی ماند و در نهایت تقریباً دو سال پس از انقلاب مشروطه، یعنی به سال 1326 ق.، در سوئیس درگذشت.[15]
ملکم نه تنها به اسلام حتی به دین خانوادگی ارمنی اش پای بند نبود، ولی معتقد بود با صراحت نباید در جوامع دینی دست به انکار دین زد. شاهد گویای بی اعتقادی او به اسلام و مسیحیت این است که خان ملک ساسانی که خود به هنگام مردن ملکم در سوئیس حضور داشت و در تشییع جنازه اش حاضر بود، می نویسد:
طبق وصیت خودش او را به شهر بُرن که دارای دستگاه سوزاندن اجساد است منتقل کردند و خاکسترش را برای تسلیم به وراث در کوزه ای ریختند.[16]
این خبر شاهد گویایی بر عدم تعبّد او به مناسک کفن و دفن اسلام و مسیحیت است.
وی هویت ثابت و شخصیت باثباتی نداشت؛ هم دزدی می کرد هم دم از اصلاحات می زد؛ همه چیز برای او ابزاری بود که سرانجام شکم و زندگی مادّی اش تأمین شود.
ملکم در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد:
به همه حالت راضی هستم، مگر بی کاری؛ حتی بی کاری را هم قبول خواهم کرد، اما به شرط این که اسباب گذران من مهیّا باشد. اگر بخواهند هم گرسنه باشم و هم بی کار بمانم، این نخواهد شد. من اگر حقّه بازی کنم، سالی هفت، هشت هزار تومان عاید من می شود. اگر فراموش خانه بر پا کنم سالی بیست، سی هزار تومان مداخل می کنم....[17]
این جملات کاملا نشان می دهد که ملاک نهایی و ارزیابی او در کار سیاسی و یا روزنامه نگاری و اندیشهورزی، تنها مادیّات بود، نه اصلاحات واقعی اقتصادی و فرهنگی و رشد تمدّن ایرانی.
به رغم عدم حضور ملکم در میان مردم ایران در خلال انقلاب مشروطه، اندیشه های او تأثیر شگرفی در رهبران سیاسی مشروطه ی غربی داشت. شاهد گویای این مطلب این است که تقی زاده فراماسون معروف و طلایه دار مشروطه خواهان تندرو به صراحت اعلام می کند که شدیداً تحت تأثیر افکار ملکم قرار داشته[18] و یا مستشارالدوله نیز با ملکم ملاقات داشته است.[19]
پی نوشتها:
[1]. احمد الگار، میرزا ملکم خان، ص 1.
[2]. ر.ک: همان، ص 6.
[3]. ر.ک: همان، ص 7.
[4]. ر.ک: همان، ص 55.
[5]. ر.ک: همان، ص 17.
[6]. ر.ک: ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج 1، ص 42.
[7]. ر.ک: همان، ص 43.
[8]. همان، ص 44.
[9]. ر.ک: همان، ص 47.
[10]. ر.ک: همان، ص 47 48.
[11]. ر.ک: همان، ص 49 50.
[12]. ر.ک: همان، ص 50.
[13]. ر.ک: همان، ص 53 54.
[14]. ر.ک: همان، ص 56.
[15]. ر.ک: همان، ص 57 58.
[16]. ر.ک: خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره ی قاجار، ج 1، ص 145.
[17]. محمدرضا فشاهی، از گاتها تا مشروطیت، ص 441.
[18]. ر.ک: زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، ص 383.
[19]. ر.ک: یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، ج 1، ص 282، نهضت مشروطیت ایران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 156.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین