حامیان فرهنگ غرب و یا به تعبیر واضح تر، غرب زدگان در انقلاب مشروطه به این نتیجه رسیدند که ریشه ی اصلی مشکلات و عقب ماندگی ملّت ایران، قبل از هر چیز، دین و روحانیت شیعه است. آنان گمان می کردند، همان گونه که پس از قرون وسطی در عهد رنسانس، پیشرفت اروپا مقرون با حذف مسیحیت و روحانیان کلیسا از صحنه ی تصمیم سازی جامعه بود، رمز رشد ملّت ایران نیز این است که دست از التزام عملی به مکتب تشیع و پیروی از مراجع دین بشوید؛ از این رو در صدد بر آمدند با الگوگیری از نظام مشروطه ی انگلیس، حکومتی غیردینی روی کار آورند و قوانین کشور را بدون در نظر گرفتن باورهای دینی جامعه تصویب نمایند. دو چیز در دیدگاه آنان اهمیت داشت: آزادی و مساوات. آنها معتقد بودند کلیه ی قوانین باید بر مبنای این دو اصل اساسی باشد؛ البته در این مدعا نیز صداقت نداشتند، چرا که آزادی را تنها برای خود و هم فکرانشان می پسندیدند، و گرنه مخالفان سیاسی خویش را با تهدید و ترور از صحنه بیرون نمی کردند. برخی از آنها رسماً به ضدّیّت خویش با دین تصریح کرده، می گفتند: الآن در کل فرنگستان و ینگی دنیا،[1] این مسئله دایر است که آیا عقاید باطله، یعنی اعتقادات دینیه، موجب سعادت ملک و ملت است یا این که موجب ذلّت ملک و ملّت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متّفق اند در این که اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملّت است در هر خصوص.[2] ولی برخی دیگر مانند میرزا ملکم خان و طالبوف و غیره، با انواع لطایف الحیل سعی می کردند، بدون انکار صریح دین، به صورت مرموزانه ای غیرت دینی و ایمان ملّت را تضعیف کنند.[3] برای فرنگی مآبان، مهم ترین مسئله رسیدن به تمدن غرب بود. آنها به قدری واله و شیدای تمدن غرب بودند که برای رسیدن به آن، آیین، ملّت، فرهیختگان و حتّی خط و فرهنگ ایرانی را یکسره تحقیر می کردند و می کوشیدند به هر طریق ممکن ملت را به سوی غربی شدن، ولو تقلیدی و صورت گرایانه، بکشانند؛ از این رو افراد تیزبینی چون شیخ فضل الله نوری در نهایت حقیقت مشروطه خواهی را به رهایی از قید دیانت در عرصه ی حیات دنیوی تفسیر کرده، می گوید: ای برادر عزیزم -بدان که- حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خودِ رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و این ها هیئت مقنّنه ی ممکلت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلا مطابق با اکثر آرا بنویسند موافق مقتضی عصر؛ به عقول ناقصه ی خودشان بدون ملاحظه ی موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر؛ بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند.[4] پی نوشتها: [1]. ظاهراً مقصود قاره آمریکاست. [2]. فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 191. [3]. ر.ک: رهبران فکری مشروطه ی غربی، مجله معرفت، ش 65 و 67. [4]. شیخ فضل الله نوری، رساله ی تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص 182. منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
حامیان فرهنگ غرب و یا به تعبیر واضح تر، غرب زدگان در انقلاب مشروطه به این نتیجه رسیدند که ریشه ی اصلی مشکلات و عقب ماندگی ملّت ایران، قبل از هر چیز، دین و روحانیت شیعه است. آنان گمان می کردند، همان گونه که پس از قرون وسطی در عهد رنسانس، پیشرفت اروپا مقرون با حذف مسیحیت و روحانیان کلیسا از صحنه ی تصمیم سازی جامعه بود، رمز رشد ملّت ایران نیز این است که دست از التزام عملی به مکتب تشیع و پیروی از مراجع دین بشوید؛ از این رو در صدد بر آمدند با الگوگیری از نظام مشروطه ی انگلیس، حکومتی غیردینی روی کار آورند و قوانین کشور را بدون در نظر گرفتن باورهای دینی جامعه تصویب نمایند. دو چیز در دیدگاه آنان اهمیت داشت: آزادی و مساوات. آنها معتقد بودند کلیه ی قوانین باید بر مبنای این دو اصل اساسی باشد؛ البته در این مدعا نیز صداقت نداشتند، چرا که آزادی را تنها برای خود و هم فکرانشان می پسندیدند، و گرنه مخالفان سیاسی خویش را با تهدید و ترور از صحنه بیرون نمی کردند.
برخی از آنها رسماً به ضدّیّت خویش با دین تصریح کرده، می گفتند:
الآن در کل فرنگستان و ینگی دنیا،[1] این مسئله دایر است که آیا عقاید باطله، یعنی اعتقادات دینیه، موجب سعادت ملک و ملت است یا این که موجب ذلّت ملک و ملّت است؟ کل فیلسوفان آن اقالیم متّفق اند در این که اعتقادات دینیه موجب ذلّت ملک و ملّت است در هر خصوص.[2]
ولی برخی دیگر مانند میرزا ملکم خان و طالبوف و غیره، با انواع لطایف الحیل سعی می کردند، بدون انکار صریح دین، به صورت مرموزانه ای غیرت دینی و ایمان ملّت را تضعیف کنند.[3]
برای فرنگی مآبان، مهم ترین مسئله رسیدن به تمدن غرب بود. آنها به قدری واله و شیدای تمدن غرب بودند که برای رسیدن به آن، آیین، ملّت، فرهیختگان و حتّی خط و فرهنگ ایرانی را یکسره تحقیر می کردند و می کوشیدند به هر طریق ممکن ملت را به سوی غربی شدن، ولو تقلیدی و صورت گرایانه، بکشانند؛ از این رو افراد تیزبینی چون شیخ فضل الله نوری در نهایت حقیقت مشروطه خواهی را به رهایی از قید دیانت در عرصه ی حیات دنیوی تفسیر کرده، می گوید:
ای برادر عزیزم -بدان که- حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خودِ رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و این ها هیئت مقنّنه ی ممکلت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلا مطابق با اکثر آرا بنویسند موافق مقتضی عصر؛ به عقول ناقصه ی خودشان بدون ملاحظه ی موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر؛ بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند.[4]
پی نوشتها:
[1]. ظاهراً مقصود قاره آمریکاست.
[2]. فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 191.
[3]. ر.ک: رهبران فکری مشروطه ی غربی، مجله معرفت، ش 65 و 67.
[4]. شیخ فضل الله نوری، رساله ی تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل، به نقل از: غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، ص 182.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی، جواد سلیمانی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
- [سایر] روحانی نمایان عصر مشروطه چه کسانی بودند و چه خدمتی به شکل گیری مشروطه ی غربی نمودند؟
- [سایر] غربی ها از جهانی شدن چه اهدافی را دنبال می کنند؟
- [سایر] دو فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ وتمدن غربی ، چه تاثیری بر یکدیگر داشته اند؟
- [سایر] چرا منورالفکرانی چون میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان و تقی زاده و...، خواستار مشروطه ی غربی بودند؟
- [سایر] چرا کشور های غربی فرهنگ و رفتار بشری بیشتر به اسلام نزدیک است نسبت به ایران؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا می توان در جامعه اسلامی برای محو مظاهر فرهنگ غربی و تشبّه به بیگانگان کوشید؟
- [سایر] معنای واژهی سیاست چیست؟ چه تفاوتی بین تعریف «سیاست» در فرهنگ سیاسی اسلام و فرهنگهای غربی وجود دارد؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا پوشیدن لباسهایی که بر روی آن حروف و تصاویر خارجی چاپ شده، جایز است و آیا این لباسها ترویج فرهنگ غربی محسوب می شوند؟
- [سایر] حامیان بهائیت در عصر حاضر چه کسانی هستند؟
- [آیت الله مظاهری] یک دانشجوی هلندی هستم و رشته ام ادبیات و فرهنگ ایران می باشد. امتحان دوره ای من در مورد رسم و رسوم و اشعار مذهبی مخصوصا نوحه که در غرب هیچ کس از آن اطلاعاتی ندارد و من می خواهم این رسم و رسوم و فرهنگ را به دنیای علمی غربی معرفی کنم. سوآلات من این است:
- [آیت الله سبحانی] کسی که می خواهد دو ماه کفّاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که می خواهد دو ماه کفّاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد، و اگر بقیّه آن پی در پی نباشد اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] کسی که میخواهد دو ماه کفارهی روزهی رمضان را بگیرد، باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیة آن پی در پی نباشد اشکال ندارد.
- [امام خمینی] کسی که می خواهد دو ماه کفاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد، و اگر بقیه آن پی در پی نباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله مظاهری] کسی که میخواهد دو ماه کفّاره روزه رمضان را بگیرد باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشکال ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] کسی که می خواهد دو ماه کفارة روزة رمضان رابگیرد ، باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیة آن پی در پی نباشد اشکال ندارد .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که می خواهد دو ماه کفاره افطار روزه ماه رمضان را بگیرد؛ باید سی و یک روز آن را پی در پی بگیرد و اگر بقیه آن پی در پی نباشد اشکال ندارد.
- [آیت الله سیستانی] کسی که میخواهد دو ماه کفاره ماه رمضان را بگیرد ، باید یک ماه تمام ویک روز آن را از ماه دیگر پی در پی بگیرد ، و اگر بقیه آن پی در پی نباشد ، اشکال ندارد .
- [آیت الله خوئی] کسی که میخواهد دو ماه کفار ماه رمضان را بگیرد، باید یک ماه تمام و یک روز آن را از ماه دیگر پی در پی بگیرد و اگر بقیة آن پی در پی نباشد اشکال ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسی که شصت روزه را برای کفاره انتخاب کرده، احتیاط واجب آن است که 31 روز آن را پی در پی به جا آورد، ولی در 18 روز که در بالا گفته شد پی در پی به جا آوردن لازم نیست.