چرا امام علی علیه السلام با اینکه می‌دانست در جنگ با معاویه شکست می‌خورد با او جنگ کرد در حلای که امام حسن علیه السلام با او صلح کرد؟
جنگ صفین در اول ماه صفر در حالی آغاز شد که برتری سپاه امام علیه السلام به طور کامل آشکار بود. معاویه جز جنگ، از راه‌های دیگر می‌کوشید تا سپاه عراق را بشکند، از اینرو نامه‌های مختلفی به ابو ایوب انصاری و عبدالله بن عباس و دیگر افراد سپاه امام علی علیه السلام نوشت و با وعده‌هایی از آنان خواست که با امام مخالفت کنند.[1] به علاوه بخشش‌های مالی زیادی به برخی از سپاهیان امام علیه السلام کرد که این وضعیت تا اندازه‌ای امام را آزرد.[2] سپس در نامه‌ای از امام خواست تا شام را در اختیار وی گذارد بدون آنکه اطاعتی از وی بخواهد که امام این درخواست را رد کرد.[3] آخرین روزهای جنگ با پیروزی‌های سپاه حضرت علی علیه السلام همراه بود و امام ضمن خطبه‌ای فرمودند: جز یک نفس از دشمن باقی نمانده است. معاویه و عمروعاص که کار را تمام شده می‌دیدند و احساس کردند که نمی‌توانند به سپاه شام امید چندانی داشته باشند دست به حیله زده و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و خواستار حکمیت شدند این اقدام سبب شد تا سپاه عراق متزلزل شود، گرچه امام علیه السلام در برابر حیله معاویه فرمودند: این کار جز فریب چیزی نیست من سزاوارترین افراد برای پذیرفتن حکمیت خدا هستم، اما سپاه که به شدت تحت تأثیر نیرنگ حکمیت قرار گرفته بود از امام خواستند که هر چه زودتر جنگ تمام شود و مالک اشتر به عقب باز گردد و تهدید کردند اگر او برنگردد تو را خواهیم کشت. مالک اشتر که تا سراپردة معاویه پیش رفته بود پیغام داد که اکنون وقت بازگشت نیست. اما سرانجام جنگ را پایان داد. با توجه به توضیحات پیش گفته معلوم می‌شود که امام تا پیروزی فاصله‌ای نداشتند و اگر حیله معاویه و خام شدن عراقیان در کار نبود به طور قطع امام پیروز می‌شد، از طرف دیگر مورخان شمار کشته شدگان سپاه شام را بیشتر از سپاه عراق نقل کرده‌اند که این خود حاکی از برتری سپاه عراق می‌باشد، از این رو باید گفت امام از لشکر معاویه شکست نخورد و اگر شکستی هم باشد شکست در ناحیه خود سپاه بوده. چنانچه امام علیه السلام حکمیت را نمی‌پذیرفت شاید رشتة حیات وی قطع و مسلمانان با بحران شدیدی روبرو می‌شدند پس پذیرفتن حکمیت و پایان جنگ را نمی‌توان شکست نظامی امام علیه السلام دانست بلکه آن حضرت شرایط و اوضاع را موافق با ادامه جنگ ندیدند در حالی که با پیروزی فاصله‌ای نداشت. لذا موقعیت حضرت را نمی‌توان با موقعیتی که امام حسن علیه السلام در آن قرار داشتند مقایسه نمود، چرا که عوامل خاصی باعث شد تا امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کند که به طور خلاصه به آنها پرداخته می‌شود. جنگ جمل و صفین و نهروان که به فاصله کمی برگزار شد و هم چنین درگیری‌هایی که بعد از جریان حکمیت میان نیروهای معاویه و امام علی علیه السلام صورت گرفت باعث خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ شده بود امام حسن علیه السلام پس از فعالیت‌ها و سخنرانی‌های زیادی موفق شد با افراد کمی خود را برای جنگ با معاویه آماده کند. از طرف دیگر سپاهی که امام آن را گرد آورده بود یک سپاه هماهنگ نبود بلکه سپاهی بود که از گروه‌های مختلفی چون شیعیان، خوارج، افراد سودجو و دنیاپرست، افراد دودل و مشکوک و افرادی که فقط به خاطر پیروی از رئیس قبیله خود در جنگ شرکت کرده بودند. بدین ترتیب حضرت فاقد یک سپاه یکپارچه و منسجم بود.[4] از سوی دیگر امام با توطئه‌های زیرکانه معاویه روبرو بود که سعی می‌کرد با ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام به وسیله جاسوسان خود، سپاه را متفرق کند، این توطئه‌ها چنان کارساز شد که مردم بر امام علیه السلام شوریدند و حتی خیمة‌ امام علیه السلام را غارت کردند و در صدد قتل امام برآمدند. حضرت خود در مورد انگیزه‌های صلح می‌فرمایند: اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است.[5] پس در واقع امام حسن علیه السلام با معاویه صلح نکرد بلکه صلح بر او تحمیل شد یعنی اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داد و وضعی را به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرش صلح، چاره‌ای نداشت به گونه‌ای که هر کس دیگر جای امام بود و در شرایط او قرار داشت چاره‌ای جز قبول صلح نمی‌داشت. زیرا اوضاع داخلی و خارجی جامعه اسلامی هیچ کدام مقتضی ادامه جنگ نبود. در نهایت باید گفت هر دو امام بزرگوار چون جنگ را تکلیف الهی می‌دانستند به جنگ با معاویه پرداختند ولی آنگاه که ادامة جنگ به خاطر شرایط به وجود آمده میسّر نبود تن به حکمیت و صلح دادند. معرفی منابع، جهت مطالعه بیشتر: 1 سیره چهارده معصوم، مهدی پیشوایی. 2 مجله صباح، شماره 87. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . بلاذری، انساب الاشراف، مصر، انتشارات دارالمعارف، ج2، ص307. [2] . منقری، نصر بن مزاحم، وقفة الصفین، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، چاپ دوم، 1382، ص 435. [3] . یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، به اهتمام هوشمال لیدل، 1883، ج2، ص172. [4] . شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ص189. [5] . شُبرَّ، سید عبدالله، جلاء العیون، قم مکتبه بصیرتی، ج1، ص346.
عنوان سوال:

چرا امام علی علیه السلام با اینکه می‌دانست در جنگ با معاویه شکست می‌خورد با او جنگ کرد در حلای که امام حسن علیه السلام با او صلح کرد؟


پاسخ:

جنگ صفین در اول ماه صفر در حالی آغاز شد که برتری سپاه امام علیه السلام به طور کامل آشکار بود. معاویه جز جنگ، از راه‌های دیگر می‌کوشید تا سپاه عراق را بشکند، از اینرو نامه‌های مختلفی به ابو ایوب انصاری و عبدالله بن عباس و دیگر افراد سپاه امام علی علیه السلام نوشت و با وعده‌هایی از آنان خواست که با امام مخالفت کنند.[1] به علاوه بخشش‌های مالی زیادی به برخی از سپاهیان امام علیه السلام کرد که این وضعیت تا اندازه‌ای امام را آزرد.[2] سپس در نامه‌ای از امام خواست تا شام را در اختیار وی گذارد بدون آنکه اطاعتی از وی بخواهد که امام این درخواست را رد کرد.[3] آخرین روزهای جنگ با پیروزی‌های سپاه حضرت علی علیه السلام همراه بود و امام ضمن خطبه‌ای فرمودند: جز یک نفس از دشمن باقی نمانده است.
معاویه و عمروعاص که کار را تمام شده می‌دیدند و احساس کردند که نمی‌توانند به سپاه شام امید چندانی داشته باشند دست به حیله زده و قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و خواستار حکمیت شدند این اقدام سبب شد تا سپاه عراق متزلزل شود، گرچه امام علیه السلام در برابر حیله معاویه فرمودند: این کار جز فریب چیزی نیست من سزاوارترین افراد برای پذیرفتن حکمیت خدا هستم، اما سپاه که به شدت تحت تأثیر نیرنگ حکمیت قرار گرفته بود از امام خواستند که هر چه زودتر جنگ تمام شود و مالک اشتر به عقب باز گردد و تهدید کردند اگر او برنگردد تو را خواهیم کشت. مالک اشتر که تا سراپردة معاویه پیش رفته بود پیغام داد که اکنون وقت بازگشت نیست. اما سرانجام جنگ را پایان داد.
با توجه به توضیحات پیش گفته معلوم می‌شود که امام تا پیروزی فاصله‌ای نداشتند و اگر حیله معاویه و خام شدن عراقیان در کار نبود به طور قطع امام پیروز می‌شد، از طرف دیگر مورخان شمار کشته شدگان سپاه شام را بیشتر از سپاه عراق نقل کرده‌اند که این خود حاکی از برتری سپاه عراق می‌باشد، از این رو باید گفت امام از لشکر معاویه شکست نخورد و اگر شکستی هم باشد شکست در ناحیه خود سپاه بوده. چنانچه امام علیه السلام حکمیت را نمی‌پذیرفت شاید رشتة حیات وی قطع و مسلمانان با بحران شدیدی روبرو می‌شدند پس پذیرفتن حکمیت و پایان جنگ را نمی‌توان شکست نظامی امام علیه السلام دانست بلکه آن حضرت شرایط و اوضاع را موافق با ادامه جنگ ندیدند در حالی که با پیروزی فاصله‌ای نداشت. لذا موقعیت حضرت را نمی‌توان با موقعیتی که امام حسن علیه السلام در آن قرار داشتند مقایسه نمود، چرا که عوامل خاصی باعث شد تا امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کند که به طور خلاصه به آنها پرداخته می‌شود.
جنگ جمل و صفین و نهروان که به فاصله کمی برگزار شد و هم چنین درگیری‌هایی که بعد از جریان حکمیت میان نیروهای معاویه و امام علی علیه السلام صورت گرفت باعث خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ شده بود امام حسن علیه السلام پس از فعالیت‌ها و سخنرانی‌های زیادی موفق شد با افراد کمی خود را برای جنگ با معاویه آماده کند. از طرف دیگر سپاهی که امام آن را گرد آورده بود یک سپاه هماهنگ نبود بلکه سپاهی بود که از گروه‌های مختلفی چون شیعیان، خوارج، افراد سودجو و دنیاپرست، افراد دودل و مشکوک و افرادی که فقط به خاطر پیروی از رئیس قبیله خود در جنگ شرکت کرده بودند. بدین ترتیب حضرت فاقد یک سپاه یکپارچه و منسجم بود.[4] از سوی دیگر امام با توطئه‌های زیرکانه معاویه روبرو بود که سعی می‌کرد با ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام به وسیله جاسوسان خود، سپاه را متفرق کند، این توطئه‌ها چنان کارساز شد که مردم بر امام علیه السلام شوریدند و حتی خیمة‌ امام علیه السلام را غارت کردند و در صدد قتل امام برآمدند.
حضرت خود در مورد انگیزه‌های صلح می‌فرمایند: اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‌کردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‌کردم زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است.[5]
پس در واقع امام حسن علیه السلام با معاویه صلح نکرد بلکه صلح بر او تحمیل شد یعنی اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داد و وضعی را به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرش صلح، چاره‌ای نداشت به گونه‌ای که هر کس دیگر جای امام بود و در شرایط او قرار داشت چاره‌ای جز قبول صلح نمی‌داشت. زیرا اوضاع داخلی و خارجی جامعه اسلامی هیچ کدام مقتضی ادامه جنگ نبود.
در نهایت باید گفت هر دو امام بزرگوار چون جنگ را تکلیف الهی می‌دانستند به جنگ با معاویه پرداختند ولی آنگاه که ادامة جنگ به خاطر شرایط به وجود آمده میسّر نبود تن به حکمیت و صلح دادند.
معرفی منابع، جهت مطالعه بیشتر:
1 سیره چهارده معصوم، مهدی پیشوایی.
2 مجله صباح، شماره 87.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بلاذری، انساب الاشراف، مصر، انتشارات دارالمعارف، ج2، ص307.
[2] . منقری، نصر بن مزاحم، وقفة الصفین، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، چاپ دوم، 1382، ص 435.
[3] . یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، به اهتمام هوشمال لیدل، 1883، ج2، ص172.
[4] . شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ص189.
[5] . شُبرَّ، سید عبدالله، جلاء العیون، قم مکتبه بصیرتی، ج1، ص346.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین