با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان عزیز میخواستم ازتون بپرسم که اینکه می گویند شرایط زمان امام حسن با امام حسین فرق داشت ومعاویه فردی بود که ظاهر اسلام را حفظ میکرد به خاطر همین امام حسن حاضر به صلح با معاویه شدپس چرا با این وجود امام حسن درهمان اوایل بعد از شهادت امام علی میخواست که با معاویه بجنگد و علیه حکومت معاویه نیرو بسیج کند؟ پاسخ: باسلام و احترام بهتر است پرسیده شود که آیا حضرت مجتبی علیه السّلام باید از ابتدا با معاویه حلم و بردباری پیشه می ساخت، و صبر و شکیبائی را شعار خویش می نمود و به بیان شما پرسش گر محترم چرا ابتدا درصدد جنگ با این شخصیت مرموز پر فریب بر آمد؟ هرچند در پاسخ این سؤال دانشمندان محقق و آگاه از اسرار و حوادث تاریخ صدر اسلام کتابها نوشته1 و اسرار و مصالح صلح امام حسن علیه السّلام را شرح دادهاند، مع ذلک ما هم برای اینکه این سؤال در این جا بیجواب نماند بعضی از علل و حکمتهای جهاد و بعد صلح امام و تفاوت زمان حضرت مجتبی علیه السّلام را با عصر برادر، برحسب اجتهادات علمی و تاریخی خود مینگاریم و برای توضیحات بیشتر خواننده را به مطالعه آن کتابها حواله میدهیم: 1 طول مدت جنگهای داخلی که تا آن زمان بی سابقه بود، و کشتههای بسیار که طرفین داده بودند، آمادگی مردم را برای ادامه جنگ اگر بکلی از بین نبرده بود، کم کرده بود و جز عده قلیلی مانند قیس بن سعد که با ایمان کامل و هوش سرشار و تربیت خاص، آینده اسلام را در حکومت بنی امیه میدیدند و دورنمای آن وضع موحش را تماشا میکردند، بیشتر افراد به جنگ علاقه نداشتند و طرفدار صلح و سازش بودند و از جنگ خسته شده بودند. امیر المؤمنین علیه السّلام در اواخر دوران زندگی هرچه آنها را ترغیب به جهاد مینمود آنگونه که باید اظهار اطاعت و فرمان پذیری کنند نکردند، و در امتثال اوامر آن حضرت سنگینی و سستی نشان میدادند بطوریکه آن حضرت از دست آنها آزرده خاطر و گله مند شده بود. پس از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام بی رغبتی آنها به جهاد بیشتر شد، خانوادههائی که در این جنگها کشته داده و عزادار بودند بیشتر با ادامه جهاد روی خوش نشان نمیدادند. عده کشته شدگان جنگ صفین بنا به نقل مسعودی2 از طرفین صدوده هزار و شماره کشتگان جنگ نهروان چهار هزار نفر بود3 و بنا به نقل یعقوبی4 عده مقتولین جنگ جمل که قبل از صفین و نهروان روی داد سی و چند هزار نفر بود. این کثرت مقتولین در این جنگهای داخلی قیافه جهاد را مهیب و وحشت زا ساخته و مردمان کوتاه فکر و راحت طلب را که همیشه اکثریت دارند از آن گریزان کرده بود، لذا وقتی حضرت امام حسن علیه السّلام تصمیم به جهاد گرفت و مردم را به جهاد ترغیب کرد، بیشتر نپذیرفتند با اینکه شخصاً از کوفه بیرون رفت، و مغیرة بن نوفل را در کوفه جانشین خود قرار داد، و نخیله را لشکرگاه کرد و ده روز در آنجا ماند، بیش از چهار هزار نفر برای جهاد در رکاب آن حضرت بیرون نیامدند، امام ناچار به کوفه بازگشت، و مردم را به جهاد تحریص کرد5. 2 وقتی تهاون و سستی آنها در امر جهاد معلوم، و دانسته شد که اکثر او را تنها و غریب گذاردهاند، برای اتمام حجت و قطع عذر خطبهای خواند و در موضوع جهاد و صلح بطور آشکار از آنها نظر خواست آنان از اطراف فریاد برداشتند ما حاضر به جهاد نیستیم ما را هلاک نکن. ابن اثیر روایت کرده که حضرت مجتبی علیه السّلام بعد از حمد خداوند عزّوجلّ فرمود: به خدا سوگند ما را از جهاد با اهل شام باز نداشته شکی و نه ندامتی، همانا با اهل شام جنگ میکردیم در حال سلامتی از اختلاف و دشمنی و در حال صبر و شکیبائی، پس سلامتی به دشمنی و صبر به ناشکیبی تبدیل شد، در هنگام رفتن به صفین دین شما جلو دنیای شما بود، و امروز صبح کردهاید در حالی که دنیای شما جلو دین شما است. آگاه باشید که ما برای شما همچنان هستیم که بودیم، و شما برای ما آنچنان که بودید نیستید. در پایان خطبه فرمود: معاویه ما را به امری خوانده است که در آن عزت و انصاف و عدالت نیست، اگر آماده فداکاری و مرگ هستید پیشنهاد او را رد میکنیم و او را با شمشیر برای محاکمه به سوی خدا میفرستیم، و اگر این زندگی دنیا را میخواهید (و حاضر به جهاد نیستید) رضای شما را میگیریم، (فَناداهُ الْقَوْمُ مِنْ کُلِّ جانِب البَقِیَّةَ الْبَقِیَّةَ) مردم از هر سو فریاد زدند ما را باقی بدار ما را از ریشه بیرون نیاور!. (فَلَمّا اَفْرَدُوهُ اَمْضی الصُلْحَ) پس چون او را تنها گذاردند صلح کرد6. 3 گروهی هم بودندکه ادامه جنگ را موجب ضعف کلی مسلمین میدانستند و بیم آن داشتند که اگر جنگ دنبال شود ذخائر جنگی مسلمانان از عِدّه وعُدّه تمام شود و دشمنان خارجی به آنها هجوم آورند و در ممالکی که تازه ضمیمه قلمرو حکومت اسلام شده انقلاب و کودتا علیه حکومت مرکزی آغاز گردد، و این احتمال هم بجا بود زیرا بی شبهه جنگ داخلی سبب ضعف میشود و بعد از جنگ هرکدام از دو حریف که غالب شود، توانائی دفاع از مملکت را ندارد، و معلوم است معاویه که آنهمه مظالم را مرتکب شد، و برخلیفه بحقّ خروج کرد و اصحاب پیغمبر را برای خاطر آنکه خلافت را غصب کند به قتل رسانید، چنان کسی نبود که برای بقای اسلام و مصالح عالیه مسلمین دست از تجاوز و حکومت بردارد. او سالها نقشهکشیها کرده و خیانتها و جنایتها مرتکب شده که بر مردم سلطنت یابد، چگونه حاضر خواهد شد کنار رود و تسلیم حق شود اگر در او ذرهای غیرت دین و علاقه به عزّت اسلام بود از روز نخست با علی علیه السّلام مخالفت نمیکرد و این فتنهها را بر پا نمینمود. در این شرایط کسی که مصالح مسلمین را حفظ میکند و از مقام زمامداری و خلافت که حق او است بظاهر صرف نظر میکند، حضرت امام حسن علیه السّلام است که ناچار برای حفظ دین به صلح تن در داد، و آنهمه شدائد و زخم زبانها را در راه خدا خریدار شد و مانند پدرش علی علیه السّلام در عصر ابی بکر و عمر و عثمان، شمشیر در غلاف کرد. 4 مسلمانها بیشتر نیرنگهای معاویه و مظالم بنیامیه و خسارتهائی را که حکومت آنها به بار میآورد پیش بینی نمیکردند و هرچند میدانستند بنیامیه در فکر و عقاید و رهبری مردم، و علاقه به اسلام و عدالت گستری، مانند بنی هاشم نیستند; اما گمان نمیکردند وضع حکومت با حکومت در عصر ابی بکر و عمر چندان تفاوت یابد، و بر فرض تفاوتی پیدا کند، و معاویه در حفظ ظاهر مثل آنها نباشد، تفاوت آن قدرها نمیشود که برای آن این همه کشتار لازم باشد، و جنگ بزرگ داخلی که عالم اسلام را تجزیه کرده تعقیب شود. دیگر این مردم فکر نمیکردند که بنی امیه در صدد فرصت هستند که اساس اسلام را منهدم و دوران جاهلیت را تجدید و تمام حقوق افراد را پامال و همه را استثمار نمایند. فکر نمیکردند که این عصر با عصر ابیبکر و عمر تفاوت بسیار دارد، و اصلا مزاج جامعه عوض شده و خروج خلافت از مسیر حقیقی به تدریج کار خود را کرده و اگر در آغاز کار ظواهر شرع رعایت میشد برای آن بود که مردم به عهد پیغمبر و روش حکومت الهی آن حضرت آشنا و حدیث العهد بودند، و بزرگان صحابه که با آن وضع خو گرفته و به لغو همه رسوم و تشریفات بیهوده مقیّد و به تبعیت از مقررات اسلامی مأنوس بودند هنوز زنده بودند و زمینه تغییر وضع و تشکیل حکومتهای مستبدانه و اعمال قدرتهای شخصی و... موجود نبود. اما در این عصر، مزاج اجتماع تغییر کرده و مردم به ظلم و تجاوز حکّام، مخصوصاً در زمان عثمان آشنا شده و سودپرستان و جاه طلبان به دستگاه خلافت نزدیک و متصدی مقامات گردیده بودند و شرط اعطای مناصب را، لیاقت و صلاحیت و حفظ مصالح و اجرای برنامههای اسلامی نمیدانستند و در قبول مناصب نیز منظور بسیاری، انجام تکلیف شرعی و خدمت به اسلام نبود. این مطالب کم و بیش بر بیشتر مردم پوشیده بود و تصور میکردند که وضع خلافت چندان با وضع اول تفاوت پیدا نخواهد کرد این بود که ادامه این جنگ و کشتار را لازم نمیدانستند و بلکه خطرناک میشمردند. 5 اوضاع و احوال نشان میداد که جنگ را معاویه میبرد و سپاه امام به صورت ظاهر مغلوب میشوند، در این صورت صدماتی که بر شیعه و بطور کلی بر افراد جامعه وارد میشد بیشتر میگردید. و بانگ اعتراض مردم به حضرت امام علیه السّلام که چرا صلح را با آن شرایط نپذیرفت، بلند میشد مخصوصاً که طرفداران جنگ کمتر و طرفداران صلح بیشتر بودند و به عبارت دیگر میگفتند: این شما بودید که معاویه را جسور و گستاخ کردید که بدون اعتنا به کسی و بی قید و شرط، مقاصد شوم خود را انجام دهد و اگر صلح با آن شرایط انجام شده بود، معاویه برحسب عرف و عادت ناچار بود پای قولی که داده و عهدی که کرده بایستد و شرایط صلح را رعایت کند. در حالیکه در عصر امام حسین علیه السّلام دیگر احتمال آنکه بنیامیه آنهم ناپاکی مثل یزید به قول و عهد خود وفا کند، از میان رفته بود و همه آنها را به عهدشکنی و غدر و خیانت و قتل بیگناهان و کشتن رجال بطور محرمانه و آشکار شناخته بودند و قیام علیه آنها را لازم میدانستند. پس همانطور که قیام حسین علیه السّلام برای اسلام نافع و نجات بخش گردید; روش امام حسن علیه السّلام نیز باعث بقای دین و حفظ مصالح مسلمین شد و اگر آن حضرت یک تنه با یاوران کم در آن شرائط و احوال قیام میکرد، خونش بی ثمر به هدر میرفت. و دست بنیامیه در محو اسلام بازتر میشد و اثری بر آن قیام مرتب نمیگشت. 6 رهبران دینی و رجال الهی مانند علی، حسن و حسین علیهماالسّلام در جنگ و صلح و دوستی و دشمنی به راه حقیقت میروند و سیاستهای باطل و فریب مردم و دروغ و خیانت و مکر را نردبان نیل به مقاصد خود قرار نمیدهند. امّا رهبران سیاسی و مادی برای رسیدن به مقاصد خود و جلب همکاری دیگران به هر وسیله، و حیله و دروغ و خیانت متوسل میشوند. پول و رشوه و جاه و مقام در اختیار پول پرستان و جاه طلبان میگذارند و شرف و شخصیت و دین آنها را میخرند. رهبران دینی مردم را از راه دعوت به حقیقت و فضیلت و ایمان، به سوی حق جلب میکنند، ولی رهبران سیاسی در موقع لزوم حقیقت را پایمال و در خزانه و بیت المال را باز میکنند و برای اغراض خود آرای مردم را خریداری کرده و مناصب و مقامات را به هر کس بیشتر در کار باطل با آنها یار شود میبخشند. در قاموس آنها صلاحیت و عدالت و رفاه ضعفا و اصلاح و پرهیز از ظلم و شرارت وجود ندارد. وقتی ما به تاریخ اسلام رجوع کنیم و وضع روحی جامعه را درزمان خلافت حضرت مجتبی علیه السّلام و تغلب معاویه مطالعه کنیم، میبینیم حضرت مجتبی علیه السّلام یاورانی که بتوان با آنها فتنه معاویه را خاموش کرد، نداشت و بیشتر اطرافیان و سپاهیانش مورد اعتماد نبودند. و رهبریهای مردمان نالایق و تربیتهای غلط، جامعه را گرفتار انحطاط شدید اخلاقی ساخته بود. کسانی که مدعی جانشینی پیغمبر شدند، راه پیغمبر را در تربیت نفوس و تکمیل مردم و بی اعتنایی به امور مادی، پیش نگرفتند و از همان آغاز کارشان، وارد یک سلسله اعمال زشت و هتک نفوس و اعراض دیگران شدند. اشخاصی را از دستگاههای اسلام کنار نمودند و افرادی را که طرفدار منافع آنها بودند بر سر کار میآوردند و مقام و رتبه میدادند. اسلام را از سادگی خارج نمودند، و به تدریج کاری کردند که مسلمانهائی که در زمان پیغمبر دارای همت عالی و گذشت از دنیا بودند، و به امید ثواب و تقرب به خدا و اعلای کلمه اسلام، جهاد و جان نثاری میکردند، در این عصر بیشتر متوجه به دنیا، تجملات، خوش گذرانی، راحت طلبی، سودجوئی و جمع مال و ثروت شده بودند. معاویه هم از این فرصت حداکثر استفاده را نمود و دانست که شرایط و وضع زمان برای تشکیل حکومتی که هدف او است، مهیا است زیرا مالک شدن شرف و دین و ایمان مردم با پول و ایالت و ولایت دادن ممکن است، از این راه پیش آمد و بر مرکب مراد سوار شد، و مانند عمروعاص; و مغیره را مزدور خود ساخت، و از همین راه دست به کار توطئه علیه حضرت مجتبی علیه السّلام و ایجاد هرج و مرج و اختلاف داخلی در بین اصحاب آن حضرت شد. آنها را تطمیع کرد و وعده و نوید داد، برای بعضی از آنها رشوه فرستاد. و یکی از معروفترین فرماندهان لشکر امام را با دادن رشوه زیادی از آن حضرت جدا ساخت. عمرو بن حریث، اشعث بن قیس و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی را تطمیع کرد و وعده داد اگر امام را بکشند به هر یک، صد هزار درهم و دختری از دخترانش را بدهد و به فرماندهی یکی از لشکرهای شام منصوب سازد7. بعضی دیگر از اصحاب امام را به گرفتن رشوه متهم ساخت، نیرنگهای دیگر برای تخدیش اذهان مردم کوتاه فکر و ساده لوح به کار برد. به این جهت سپاه امام حسن علیه السّلام که اکثر از مردمی بودند که بیست و پنج سال از تربیت صحیح اسلامی برکنار مانده بودند، نتوانستند در برابر آنچه بر آنها عرضه شد مقاومت کنند و بسیاری از سرانشان خود را به معاویه فروختند، و معلوم است که اعتماد بر سپاهی که حاضر باشد با گرفتن پول از دشمن با او همدست شود جایز نیست، و جلب آنها با پول بیت المال، و تطمیع به مقام و منصب و جاه، برخلاف روش آل علی بود; زیرا موجب ترویج ظلم و بازگذاشتن دست ستمکاران و خیانت پیشگان میشد. با این وضع و با این محیط، اگر امام حسن علیه السّلام صلح نمیکرد علاوه بر آنکه باقیمانده سپاهش به وضع موهنی شکست میخوردند، ممکن بود خود آن حضرت هم بوسیله بعضی لشکریان منافق مانند اشعث که از زمان حضرت امیر علیه السّلام با معاویه محرمانه همکاری میکرد کشته و یا دستگیر و تسلیم معاویه گردد و پس از یک سلسله توهینات خدعه آمیز که مخصوص به معاویه بود آزاد شود و معاویه آن را نشانه حلم و بردباری قرار داده و منتی از خود بر خاندان پیغمبر و بنی هاشم بشمارد و مهابت و جلالت و محبوبیتی را که آن حضرت در نفوس داشت، از بین ببرد و سرانجام هم، با همان وضع فجیع، محرمانه آن حضرت را به قتل برساند. مسلماً لطمهای که از این وضع به اهل حق وارد میشد، قابل جبران نبود و دیگر، زمینهای برای قیام و اقدام حسین علیه السّلام فراهم نمیشد. 7 اگر حضرت امام حسن علیه السّلام بعد از مرگ معاویه زنده بود، همان روش حسین علیه السّلام را انجام میداد و بطور یقین با زمامداری یزید بشدّت مخالفت میکرد، بلکه اگر در حیات آن حضرت معاویه ولایتعهدی یزید را رسماً عنوان مینمود با مخالفت آن حضرت مواجه میشد و سخت به زحمت میافتاد; لذا وقتی در حیات حضرت مجتبی علیه السّلام به مدینه آمد و از عبادله در موضوع بیعت گرفتن برای یزید نظر خواست دانست که با وجود امام، ولایتعهدی یزید انجام پذیر نیست. از آن پس سخنی از آن نگفت تا امام را شهید ساخت. سپس بطور علنی ولایتعهدی یزید را عنوان کرد و برایش به زور از مردم بیعت گرفت. 8 ابن شهراشوب روایت کرده که اهل قبله اجماع دارند بر اینکه پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم فرمود: (اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا8) حسن و حسین امام و پیشوا هستند ایستاده باشند یا نشسته. این حدیث و احادیثی دیگر دلالت دارند بر اینکه حسن و حسین به هر حال منصب امامت را دارا هستند خواه قیام کنند و خواه خانه نشین باشند. هر روشی که این دو برادر و سائر ائمه علیهم السّلام پیش گرفتند برحسب امر خدا و تکالیف خاصی بوده است که بحسب اقتضای مصالح برعهده آنها بوده و این بزرگواران در سکوت و تکلم، صلح و جهاد، و احوال دیگر مأمور به امر خداوند متعال بودهاند و هرکدام در عصر خود حامی دین خدا و امان مردم و کشتی نجات بوده و هستند. حسن علیه السّلام مانند دوران جدش پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم در مکه معظمه، و پدرش علی علیه السّلام در زمان حکومت ابی بکر و عمر و عثمان رفتار کرد; و حسین علیه السّلام بعد از مرگ معاویه مانند جدش رسول اعظم صلّیالله علیه و آله وسلّم در هنگامی که در مدینه بود و مانند پدرش امیر المؤمنین علیه السّلام در مدت پنجسال که با ناکثین و قاسطین و مارقین جهاد کرد، رفتار نمود. در روایت است که جابر به حضرت امام حسین علیه السّلام پیشنهاد داد که مانند برادرش صلح نماید، حسین فرمود: ای جابر! برادرم به امر خدا و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم صلح کرد، و من هم به امر خدا و پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم رفتار میکنم9. -------------------------------------------------------------------------------- 1 از جمله کتابی است که علامه شیخ راضی آل یس، به نام (صلح الحسن) در 400 صفحه نگاشته است. 2 مروج الذهب، ج 2، ص 274. 3 مروج الذهب، ج 2. 4 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 159. 5 الشیعة و الحاکمون، ص 62. 6 اسد الغابه، ج 2، ص 13 و 14. 7 الشیعة و الحاکمون، ص 62 و 63. 8 مناقب، ج 3، ص 394. 9 المجالس الحسینیه، ص19. منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قم
با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان عزیز میخواستم ازتون بپرسم که اینکه می گویند شرایط زمان امام حسن با امام حسین فرق داشت ومعاویه فردی بود که ظاهر اسلام را حفظ میکرد به خاطر همین امام حسن حاضر به صلح با معاویه شدپس چرا با این وجود امام حسن درهمان اوایل بعد از شهادت امام علی میخواست که با معاویه بجنگد و علیه حکومت معاویه نیرو بسیج کند؟
با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناسان عزیز میخواستم ازتون بپرسم که اینکه می گویند شرایط زمان امام حسن با امام حسین فرق داشت ومعاویه فردی بود که ظاهر اسلام را حفظ میکرد به خاطر همین امام حسن حاضر به صلح با معاویه شدپس چرا با این وجود امام حسن درهمان اوایل بعد از شهادت امام علی میخواست که با معاویه بجنگد و علیه حکومت معاویه نیرو بسیج کند؟
پاسخ: باسلام و احترام
بهتر است پرسیده شود که آیا حضرت مجتبی علیه السّلام باید از ابتدا با معاویه حلم و بردباری پیشه می ساخت، و صبر و شکیبائی را شعار خویش می نمود و به بیان شما پرسش گر محترم چرا ابتدا درصدد جنگ با این شخصیت مرموز پر فریب بر آمد؟
هرچند در پاسخ این سؤال دانشمندان محقق و آگاه از اسرار و حوادث تاریخ صدر اسلام کتابها نوشته1 و اسرار و مصالح صلح امام حسن علیه السّلام را شرح دادهاند، مع ذلک ما هم برای اینکه این سؤال در این جا بیجواب نماند بعضی از علل و حکمتهای جهاد و بعد صلح امام و تفاوت زمان حضرت مجتبی علیه السّلام را با عصر برادر، برحسب اجتهادات علمی و تاریخی خود مینگاریم و برای توضیحات بیشتر خواننده را به مطالعه آن کتابها حواله میدهیم:
1 طول مدت جنگهای داخلی که تا آن زمان بی سابقه بود، و کشتههای بسیار که طرفین داده بودند، آمادگی مردم را برای ادامه جنگ اگر بکلی از بین نبرده بود، کم کرده بود و جز عده قلیلی مانند قیس بن سعد که با ایمان کامل و هوش سرشار و تربیت خاص، آینده اسلام را در حکومت بنی امیه میدیدند و دورنمای آن وضع موحش را تماشا میکردند، بیشتر افراد به جنگ علاقه نداشتند و طرفدار صلح و سازش بودند و از جنگ خسته شده بودند.
امیر المؤمنین علیه السّلام در اواخر دوران زندگی هرچه آنها را ترغیب به جهاد مینمود آنگونه که باید اظهار اطاعت و فرمان پذیری کنند نکردند، و در امتثال اوامر آن حضرت سنگینی و سستی نشان میدادند بطوریکه آن حضرت از دست آنها آزرده خاطر و گله مند شده بود.
پس از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام بی رغبتی آنها به جهاد بیشتر شد، خانوادههائی که در این جنگها کشته داده و عزادار بودند بیشتر با ادامه جهاد روی خوش نشان نمیدادند.
عده کشته شدگان جنگ صفین بنا به نقل مسعودی2 از طرفین صدوده هزار و شماره کشتگان جنگ نهروان چهار هزار نفر بود3 و بنا به نقل یعقوبی4 عده مقتولین جنگ جمل که قبل از صفین و نهروان روی داد سی و چند هزار نفر بود.
این کثرت مقتولین در این جنگهای داخلی قیافه جهاد را مهیب و وحشت زا ساخته و مردمان کوتاه فکر و راحت طلب را که همیشه اکثریت دارند از آن گریزان کرده بود، لذا وقتی حضرت امام حسن علیه السّلام تصمیم به جهاد گرفت و مردم را به جهاد ترغیب کرد، بیشتر نپذیرفتند با اینکه شخصاً از کوفه بیرون رفت، و مغیرة بن نوفل را در کوفه جانشین خود قرار داد، و نخیله را لشکرگاه کرد و ده روز در آنجا ماند، بیش از چهار هزار نفر برای جهاد در رکاب آن حضرت بیرون نیامدند، امام ناچار به کوفه بازگشت، و مردم را به جهاد تحریص کرد5.
2 وقتی تهاون و سستی آنها در امر جهاد معلوم، و دانسته شد که اکثر او را تنها و غریب گذاردهاند، برای اتمام حجت و قطع عذر خطبهای خواند و در موضوع جهاد و صلح بطور آشکار از آنها نظر خواست آنان از اطراف فریاد برداشتند ما حاضر به جهاد نیستیم ما را هلاک نکن.
ابن اثیر روایت کرده که حضرت مجتبی علیه السّلام بعد از حمد خداوند عزّوجلّ فرمود:
به خدا سوگند ما را از جهاد با اهل شام باز نداشته شکی و نه ندامتی، همانا با اهل شام جنگ میکردیم در حال سلامتی از اختلاف و دشمنی و در حال صبر و شکیبائی، پس سلامتی به دشمنی و صبر به ناشکیبی تبدیل شد، در هنگام رفتن به صفین دین شما جلو دنیای شما بود، و امروز صبح کردهاید در حالی که دنیای شما جلو دین شما است.
آگاه باشید که ما برای شما همچنان هستیم که بودیم، و شما برای ما آنچنان که بودید نیستید.
در پایان خطبه فرمود: معاویه ما را به امری خوانده است که در آن عزت و انصاف و عدالت نیست، اگر آماده فداکاری و مرگ هستید پیشنهاد او را رد میکنیم و او را با شمشیر برای محاکمه به سوی خدا میفرستیم، و اگر این زندگی دنیا را میخواهید (و حاضر به جهاد نیستید) رضای شما را میگیریم،
(فَناداهُ الْقَوْمُ مِنْ کُلِّ جانِب البَقِیَّةَ الْبَقِیَّةَ)
مردم از هر سو فریاد زدند ما را باقی بدار ما را از ریشه بیرون نیاور!.
(فَلَمّا اَفْرَدُوهُ اَمْضی الصُلْحَ)
پس چون او را تنها گذاردند صلح کرد6.
3 گروهی هم بودندکه ادامه جنگ را موجب ضعف کلی مسلمین میدانستند و بیم آن داشتند که اگر جنگ دنبال شود ذخائر جنگی مسلمانان از عِدّه وعُدّه تمام شود و دشمنان خارجی به آنها هجوم آورند و در ممالکی که تازه ضمیمه قلمرو حکومت اسلام شده انقلاب و کودتا علیه حکومت مرکزی آغاز گردد، و این احتمال هم بجا بود زیرا بی شبهه جنگ داخلی سبب ضعف میشود و بعد از جنگ هرکدام از دو حریف که غالب شود، توانائی دفاع از مملکت را ندارد، و معلوم است معاویه که آنهمه مظالم را مرتکب شد، و برخلیفه بحقّ خروج کرد و اصحاب پیغمبر را برای خاطر آنکه خلافت را غصب کند به قتل رسانید، چنان کسی نبود که برای بقای اسلام و مصالح عالیه مسلمین دست از تجاوز و حکومت بردارد.
او سالها نقشهکشیها کرده و خیانتها و جنایتها مرتکب شده که بر مردم سلطنت یابد، چگونه حاضر خواهد شد کنار رود و تسلیم حق شود اگر در او ذرهای غیرت دین و علاقه به عزّت اسلام بود از روز نخست با علی علیه السّلام مخالفت نمیکرد و این فتنهها را بر پا نمینمود.
در این شرایط کسی که مصالح مسلمین را حفظ میکند و از مقام زمامداری و خلافت که حق او است بظاهر صرف نظر میکند، حضرت امام حسن علیه السّلام است که ناچار برای حفظ دین به صلح تن در داد، و آنهمه شدائد و زخم زبانها را در راه خدا خریدار شد و مانند پدرش علی علیه السّلام در عصر ابی بکر و عمر و عثمان، شمشیر در غلاف کرد.
4 مسلمانها بیشتر نیرنگهای معاویه و مظالم بنیامیه و خسارتهائی را که حکومت آنها به بار میآورد پیش بینی نمیکردند و هرچند میدانستند بنیامیه در فکر و عقاید و رهبری مردم، و علاقه به اسلام و عدالت گستری، مانند بنی هاشم نیستند; اما گمان نمیکردند وضع حکومت با حکومت در عصر ابی بکر و عمر چندان تفاوت یابد، و بر فرض تفاوتی پیدا کند، و معاویه در حفظ ظاهر مثل آنها نباشد، تفاوت آن قدرها نمیشود که برای آن این همه کشتار لازم باشد، و جنگ بزرگ داخلی که عالم اسلام را تجزیه کرده تعقیب شود.
دیگر این مردم فکر نمیکردند که بنی امیه در صدد فرصت هستند که اساس اسلام را منهدم و دوران جاهلیت را تجدید و تمام حقوق افراد را پامال و همه را استثمار نمایند.
فکر نمیکردند که این عصر با عصر ابیبکر و عمر تفاوت بسیار دارد، و اصلا مزاج جامعه عوض شده و خروج خلافت از مسیر حقیقی به تدریج کار خود را کرده و اگر در آغاز کار ظواهر شرع رعایت میشد برای آن بود که مردم به عهد پیغمبر و روش حکومت الهی آن حضرت آشنا و حدیث العهد بودند، و بزرگان صحابه که با آن وضع خو گرفته و به لغو همه رسوم و تشریفات بیهوده مقیّد و به تبعیت از مقررات اسلامی مأنوس بودند هنوز زنده بودند و زمینه تغییر وضع و تشکیل حکومتهای مستبدانه و اعمال قدرتهای شخصی و... موجود نبود.
اما در این عصر، مزاج اجتماع تغییر کرده و مردم به ظلم و تجاوز حکّام، مخصوصاً در زمان عثمان آشنا شده و سودپرستان و جاه طلبان به دستگاه خلافت نزدیک و متصدی مقامات گردیده بودند و شرط اعطای مناصب را، لیاقت و صلاحیت و حفظ مصالح و اجرای برنامههای اسلامی نمیدانستند و در قبول مناصب نیز منظور بسیاری، انجام تکلیف شرعی و خدمت به اسلام نبود.
این مطالب کم و بیش بر بیشتر مردم پوشیده بود و تصور میکردند که وضع خلافت چندان با وضع اول تفاوت پیدا نخواهد کرد این بود که ادامه این جنگ و کشتار را لازم نمیدانستند و بلکه خطرناک میشمردند.
5 اوضاع و احوال نشان میداد که جنگ را معاویه میبرد و سپاه امام به صورت ظاهر مغلوب میشوند، در این صورت صدماتی که بر شیعه و بطور کلی بر افراد جامعه وارد میشد بیشتر میگردید. و بانگ اعتراض مردم به حضرت امام علیه السّلام که چرا صلح را با آن شرایط نپذیرفت، بلند میشد مخصوصاً که طرفداران جنگ کمتر و طرفداران صلح بیشتر بودند و به عبارت دیگر میگفتند: این شما بودید که معاویه را جسور و گستاخ کردید که بدون اعتنا به کسی و بی قید و شرط، مقاصد شوم خود را انجام دهد و اگر صلح با آن شرایط انجام شده بود، معاویه برحسب عرف و عادت ناچار بود پای قولی که داده و عهدی که کرده بایستد و شرایط صلح را رعایت کند.
در حالیکه در عصر امام حسین علیه السّلام دیگر احتمال آنکه بنیامیه آنهم ناپاکی مثل یزید به قول و عهد خود وفا کند، از میان رفته بود و همه آنها را به عهدشکنی و غدر و خیانت و قتل بیگناهان و کشتن رجال بطور محرمانه و آشکار شناخته بودند و قیام علیه آنها را لازم میدانستند.
پس همانطور که قیام حسین علیه السّلام برای اسلام نافع و نجات بخش گردید; روش امام حسن علیه السّلام نیز باعث بقای دین و حفظ مصالح مسلمین شد و اگر آن حضرت یک تنه با یاوران کم در آن شرائط و احوال قیام میکرد، خونش بی ثمر به هدر میرفت. و دست بنیامیه در محو اسلام بازتر میشد و اثری بر آن قیام مرتب نمیگشت.
6 رهبران دینی و رجال الهی مانند علی، حسن و حسین علیهماالسّلام در جنگ و صلح و دوستی و دشمنی به راه حقیقت میروند و سیاستهای باطل و فریب مردم و دروغ و خیانت و مکر را نردبان نیل به مقاصد خود قرار نمیدهند.
امّا رهبران سیاسی و مادی برای رسیدن به مقاصد خود و جلب همکاری دیگران به هر وسیله، و حیله و دروغ و خیانت متوسل میشوند. پول و رشوه و جاه و مقام در اختیار پول پرستان و جاه طلبان میگذارند و شرف و شخصیت و دین آنها را میخرند.
رهبران دینی مردم را از راه دعوت به حقیقت و فضیلت و ایمان، به سوی حق جلب میکنند، ولی رهبران سیاسی در موقع لزوم حقیقت را پایمال و در خزانه و بیت المال را باز میکنند و برای اغراض خود آرای مردم را خریداری کرده و مناصب و مقامات را به هر کس بیشتر در کار باطل با آنها یار شود میبخشند. در قاموس آنها صلاحیت و عدالت و رفاه ضعفا و اصلاح و پرهیز از ظلم و شرارت وجود ندارد.
وقتی ما به تاریخ اسلام رجوع کنیم و وضع روحی جامعه را درزمان خلافت حضرت مجتبی علیه السّلام و تغلب معاویه مطالعه کنیم، میبینیم حضرت مجتبی علیه السّلام یاورانی که بتوان با آنها فتنه معاویه را خاموش کرد، نداشت و بیشتر اطرافیان و سپاهیانش مورد اعتماد نبودند. و رهبریهای مردمان نالایق و تربیتهای غلط، جامعه را گرفتار انحطاط شدید اخلاقی ساخته بود.
کسانی که مدعی جانشینی پیغمبر شدند، راه پیغمبر را در تربیت نفوس و تکمیل مردم و بی اعتنایی به امور مادی، پیش نگرفتند و از همان آغاز کارشان، وارد یک سلسله اعمال زشت و هتک نفوس و اعراض دیگران شدند.
اشخاصی را از دستگاههای اسلام کنار نمودند و افرادی را که طرفدار منافع آنها بودند بر سر کار میآوردند و مقام و رتبه میدادند. اسلام را از سادگی خارج نمودند، و به تدریج کاری کردند که مسلمانهائی که در زمان پیغمبر دارای همت عالی و گذشت از دنیا بودند، و به امید ثواب و تقرب به خدا و اعلای کلمه اسلام، جهاد و جان نثاری میکردند، در این عصر بیشتر متوجه به دنیا، تجملات، خوش گذرانی، راحت طلبی، سودجوئی و جمع مال و ثروت شده بودند.
معاویه هم از این فرصت حداکثر استفاده را نمود و دانست که شرایط و وضع زمان برای تشکیل حکومتی که هدف او است، مهیا است زیرا مالک شدن شرف و دین و ایمان مردم با پول و ایالت و ولایت دادن ممکن است، از این راه پیش آمد و بر مرکب مراد سوار شد، و مانند عمروعاص; و مغیره را مزدور خود ساخت، و از همین راه دست به کار توطئه علیه حضرت مجتبی علیه السّلام و ایجاد هرج و مرج و اختلاف داخلی در بین اصحاب آن حضرت شد.
آنها را تطمیع کرد و وعده و نوید داد، برای بعضی از آنها رشوه فرستاد. و یکی از معروفترین فرماندهان لشکر امام را با دادن رشوه زیادی از آن حضرت جدا ساخت.
عمرو بن حریث، اشعث بن قیس و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی را تطمیع کرد و وعده داد اگر امام را بکشند به هر یک، صد هزار درهم و دختری از دخترانش را بدهد و به فرماندهی یکی از لشکرهای شام منصوب سازد7.
بعضی دیگر از اصحاب امام را به گرفتن رشوه متهم ساخت، نیرنگهای دیگر برای تخدیش اذهان مردم کوتاه فکر و ساده لوح به کار برد. به این جهت سپاه امام حسن علیه السّلام که اکثر از مردمی بودند که بیست و پنج سال از تربیت صحیح اسلامی برکنار مانده بودند، نتوانستند در برابر آنچه بر آنها عرضه شد مقاومت کنند و بسیاری از سرانشان خود را به معاویه فروختند، و معلوم است که اعتماد بر سپاهی که حاضر باشد با گرفتن پول از دشمن با او همدست شود جایز نیست، و جلب آنها با پول بیت المال، و تطمیع به مقام و منصب و جاه، برخلاف روش آل علی بود; زیرا موجب ترویج ظلم و بازگذاشتن دست ستمکاران و خیانت پیشگان میشد.
با این وضع و با این محیط، اگر امام حسن علیه السّلام صلح نمیکرد علاوه بر آنکه باقیمانده سپاهش به وضع موهنی شکست میخوردند، ممکن بود خود آن حضرت هم بوسیله بعضی لشکریان منافق مانند اشعث که از زمان حضرت امیر علیه السّلام با معاویه محرمانه همکاری میکرد کشته و یا دستگیر و تسلیم معاویه گردد و پس از یک سلسله توهینات خدعه آمیز که مخصوص به معاویه بود آزاد شود و معاویه آن را نشانه حلم و بردباری قرار داده و منتی از خود بر خاندان پیغمبر و بنی هاشم بشمارد و مهابت و جلالت و محبوبیتی را که آن حضرت در نفوس داشت، از بین ببرد و سرانجام هم، با همان وضع فجیع، محرمانه آن حضرت را به قتل برساند.
مسلماً لطمهای که از این وضع به اهل حق وارد میشد، قابل جبران نبود و دیگر، زمینهای برای قیام و اقدام حسین علیه السّلام فراهم نمیشد.
7 اگر حضرت امام حسن علیه السّلام بعد از مرگ معاویه زنده بود، همان روش حسین علیه السّلام را انجام میداد و بطور یقین با زمامداری یزید بشدّت مخالفت میکرد، بلکه اگر در حیات آن حضرت معاویه ولایتعهدی یزید را رسماً عنوان مینمود با مخالفت آن حضرت مواجه میشد و سخت به زحمت میافتاد; لذا وقتی در حیات حضرت مجتبی علیه السّلام به مدینه آمد و از عبادله در موضوع بیعت گرفتن برای یزید نظر خواست دانست که با وجود امام، ولایتعهدی یزید انجام پذیر نیست. از آن پس سخنی از آن نگفت تا امام را شهید ساخت. سپس بطور علنی ولایتعهدی یزید را عنوان کرد و برایش به زور از مردم بیعت گرفت.
8 ابن شهراشوب روایت کرده که اهل قبله اجماع دارند بر اینکه پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم فرمود:
(اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا8)
حسن و حسین امام و پیشوا هستند ایستاده باشند یا نشسته.
این حدیث و احادیثی دیگر دلالت دارند بر اینکه حسن و حسین به هر حال منصب امامت را دارا هستند خواه قیام کنند و خواه خانه نشین باشند.
هر روشی که این دو برادر و سائر ائمه علیهم السّلام پیش گرفتند برحسب امر خدا و تکالیف خاصی بوده است که بحسب اقتضای مصالح برعهده آنها بوده و این بزرگواران در سکوت و تکلم، صلح و جهاد، و احوال دیگر مأمور به امر خداوند متعال بودهاند و هرکدام در عصر خود حامی دین خدا و امان مردم و کشتی نجات بوده و هستند.
حسن علیه السّلام مانند دوران جدش پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم در مکه معظمه، و پدرش علی علیه السّلام در زمان حکومت ابی بکر و عمر و عثمان رفتار کرد; و حسین علیه السّلام بعد از مرگ معاویه مانند جدش رسول اعظم صلّیالله علیه و آله وسلّم در هنگامی که در مدینه بود و مانند پدرش امیر المؤمنین علیه السّلام در مدت پنجسال که با ناکثین و قاسطین و مارقین جهاد کرد، رفتار نمود.
در روایت است که جابر به حضرت امام حسین علیه السّلام پیشنهاد داد که مانند برادرش صلح نماید، حسین فرمود: ای جابر! برادرم به امر خدا و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم صلح کرد، و من هم به امر خدا و پیغمبر صلّیالله علیه و آله وسلّم رفتار میکنم9.
--------------------------------------------------------------------------------
1 از جمله کتابی است که علامه شیخ راضی آل یس، به نام (صلح الحسن) در 400 صفحه نگاشته است.
2 مروج الذهب، ج 2، ص 274.
3 مروج الذهب، ج 2.
4 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 159.
5 الشیعة و الحاکمون، ص 62.
6 اسد الغابه، ج 2، ص 13 و 14.
7 الشیعة و الحاکمون، ص 62 و 63.
8 مناقب، ج 3، ص 394.
9 المجالس الحسینیه، ص19.
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قم
- [سایر] این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
- [سایر] اگر کفر معاویه به خاطر جنگ با علی -علیه السلام- ثابت شود، پس چرا امام حسن -علیه السلم- با وی صلح نمود؟
- [سایر] اگر کفر معاویه بخاطر قتال با علی (ع) ثابت شود، پس چرا امام حسن (ع) با وی صلح نمود؟
- [سایر] چرا امام حسن با معاویه صلح کرد، ولی امام حسین با یزید جنگید و هر دو سیره واحدی در پیش نگرفتند؟
- [سایر] پرسش:آیا امام حسن(ع) زیر منبر معاویه سخنرانی او را گوش میکرد ؟ اگر بله در زمان بعد صلح بوده یا قبل صلح؟ در آخر چرا امام(ع) سخن معویه را گوش می کرده؟ آیا امام علی(ع) نیز این گونه بوده منبر معاویه را گوش می کرده؟ توضیح بفرمایید؟
- [سایر] یه مدتی این سوال در ذهن من به وجود آمده اگر جواب بدهید ممنون می شوم چرا امام حسن با معاویه صلح کرد ولی امام حسین با یزید صلح نکرد؟
- [سایر] چرا امام علی علیه السلام با اینکه میدانست در جنگ با معاویه شکست میخورد با او جنگ کرد در حلای که امام حسن علیه السلام با او صلح کرد؟
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.
- [سایر] با سلام می خواستم اسم فرد زیر را بدانم و از شما بپرسم که از کجا (چه کتابی) می توان به زندگی نامه وی دسترسی پیدا کرد؟ گویا وی در پای رکاب امام علی (ع) شمشیر می زده، اما یک مشکل وی این بوده که دیر در میدان جنگ حاضر می شد. او در زمان امام حسن (ع) نتوانست صلح وی را بپذیرد و با گستاخی به امام خود گفت "یا مذل المؤمنین" و بعد از شهادت امام حسین (ع) گویا در قیام های توابین کشته (و یا شهید) شده است!
- [سایر] آیه 122 سوره آل عمران می فرماید: "خداوند شما را به حقیقت در جنگ بدر یاری کرد و غلبه بر دشمن داد با آن که شما از همه جهت در مقابل دشمن ضعیف بودید ...". و در ادامه در آیه 123 می فرماید: "ای رسول به یاد آر آن گاه که به مؤمنین گفتی آیا خدا به شما مدد نفرمود و به یاری شما 3000 فرشته نفرستاد؟ و در آیه بعدی می گوید: "بلی اگر شما صبر و مقاومت پیشه کنید و پیوسته پرهیزکار باشید چون کافران بر سر شما شتابان و خشمگین آیند خداوند 5000 فرشته را با پرچمی که مخصوص سپاه اسلام است به مدد شما می فرستد."؛ چرا این سپاه فرشتگان در جنگ احد جلوی سربازها را برای جمع آوری غنایم نگرفتند. و موجب شکست اسلام شدند؛ چرا امام حسن به حکم این آیه با جنگ به معاویه نپرداخت. صد در صد 5000 سرباز خدا (فرشتگان) باید نیرویی ده برابر انسان عادی داشته باشند؛ چرا این 5000 فرشته به یاری امام حسین نرفتند؟