اقسام طلاق طلاق بر دو نوع است: باین ورجعی 1- طلاق رجعی، طلاقی است که مرد بدون هیچ مانعی می‌تواند در زمان عده رجوع کند. 2- طلاق بائن، طلاقی است که شوهر بعد از آن حق بازگشت ندارد، خواه زن در عده باشد یا نه و آن بر شش نوع است: الف) طلاق قبل از آمیزش ب) طلاق دختری که به سن نه سالگی نرسیده است هرچند با وی آمیزش شده باشد. ج) طلاق خانمی که یائسه شده است. این سه نوع طلاق عده ندارد. د) طلاق خُلع خلع نوعی طلاق است که انگیزه آن بیزاری زن از شوهر است و برای آن، زن مال را به همسرش می‌بخشد. فقها فرموده اند: بنابر احوط شرط است که خلع ناشی از کراهت شدید زن باشد به طوری که از گفتار یا کردار زن، بیم خروج وی از اطاعت و ورود در معصیت برود. بنابراین اگر مرد زن را در برابر بدون کراهت وی طلاق دهد، خلع صحیح نیست و در برابر آن چیزی به او تعلق نمی‌گیرد، ولی اگر شرایط طلاق رعایت شود، طلاق صحیح است. ه) طلاق مبارات طلاق مبارات طلاقی است که کراهت از دو طرف باشد و برای آن باید زن مال را به همسرش ببخشد. البته مال بخشیده شده نباید بیشتر از مهریه زن باشد، بلکه احوط این است که کمتر باشد، بخلاف طلاق خلع که بستگی به رضایت دو طرف دارد. در این دو مورد چنانچه زن آنچه را که بخشیده است، بازگرداند، مرد حق بازگشت دارد. اختیار طلاق طلاق درابتدا دراختیارمرد است. اما این که حق طلاق به مرد داده شده، دلیلش این است که بالاخره یک زندگی جمعی نیاز به مدیر دارد؛ اسلام نیز کسی را که کمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثیر قرار میگیرد و از نظر مدیریت جمعی قویتر است، به عنوان مسؤول اداره زندگی مشترک معرفی کرده و حتی نفقه و هزینه اداره این زندگی را هم بر او واجب نموده است. در این که نوع مردان از نظر مدیریت و انعطاف‌پذیری کمتر در برابر احساسات خام قویتر از خانم‌ها هستند، شکی نیست. به عبارت روشن‌تر: زندگی مشترک نیاز به مدیریت دارد و یکی از شؤون این مدیریت مسأله اجرای طلاق و انفکاک است که از چند حال خارج نیست: 1- حق طلاق به دست مرد باشد، 2- حق طلاق به دست زن باشد، 3- هر دو به طور استقلالی این حق را دارا باشند، 4- این حق به دست هر دو به صورت اشتراکی باشد، 5- اصلاً حق طلاقی وجود نداشته باشد. فرض پنجم صحیح نیست؛ چرا که گاهی اوقات، جدایی و گسستن این رابطه به صلاح طرفین است. فرض چهارم هم معقول نیست و منافات با حکمت جعل قانون طلاق دارد؛ زیرا ممکن است یک نفر طالب طلاق و نفر دیگر طالب عدم آن باشد. فرض دوم و سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد، کما این که در کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و... وضعیت چنین است و براساس برخی آمارها، علت طلاق در آن کشور 87درصد از سوی زنان بوده است و واضح است که طلاق به عنوان یک راه خروج از بن‌بست و یک وضعیت اضطراری و ناچاری پذیرفته شده است. پس تا میتوان باید محدود باشد. توضیح آن که، همان طور که بعضی از کشورهای غربی تجربه کرده‌اند سپردن اختیار طلاق به زن‌ها با توجه به احساساتی تر بودن و سرعت در اظهار عواطف فراوان خانم‌ها که در علوم روان‌شناسی و جامعه‌شناسی روز نیز اثبات شده است، علاوه بر این که آمار طلاق را بالا میبرد (زیرا از نظر آمار غالبا خانم‌ها تقاضای طلاق را دارند) باعث سستی کانون محبت خانواده نیز میگردد و محبت زن را در دل مرد کاهش میدهد. در نتیجه بهترین فرض صورت اول است؛ البته محدودیت‌هایی برای مرد در اعمال این حق در شریعت و قانون در نظر گرفته شده که مانع از ضایع شدن حقوق خانم‌ها میگردد. علاوه بر این در شرایطی نیز زن حق طلاق دارد که مانع ظلم به وی میشود، از جمله طلاق وکالتی، طلاق قضایی و طلاق توافقی. بنابراین چنین نیست که راه به کلی برای زن بسته باشد. موارد که طلاق به دست زن است: ازمنظر اسلام، طلاق به عنوان آخرین راهکار در راستای حل مشکلات خانوادگی وبه تعبیر برخی از روایات (حلال مبغوض) برپایه ی برخی ازمصالح وحکمت ها، به مردان واگذارشده است.( اَلطَّلاقُ بیدِمنْ اَخَذَ بِالسَّاق). اما اولا، مرد در استفاده از اختیار طلاق مطلق نیست بلکه باید با رعایت عدالت و حفظ حقوق زن - حتی پس از جدایی و طلاق – مانندنفقه ایام عده، پرداخت مهریه، مسکن، سرپرستی کودک و...، از این اختیار استفاده کند. ضمانت اجرای این اصل هم، لزوم وقوع صیغه طلاق در محضر دو شاهد عادل است که این خود مانع طلاق های ظالمانه خواهد شد.ثانیا، درپاره ای از موارد که ازیک سو ادامه زندگی برای زنان سخت وجانکاه است وازسوی دیگرمردان به وظایف زناشویی وخانوادگی خود تن درنمی دهند، به تعبیر قر ان کریم زن (کالمعلقه) (بلاتکلیف) است، نه شوهر دار محسوب می شوند و نه بی شوهر؛ این حق برای زنان نیز مقررشده است، تا آن ها نیز درچنین شرایط دشوار وبحرانی ازاین حق شرعی وقانونی استفاده کرده وازسیطره وتسلط فرومایگان وعذاب وشکنجه آنان رهایی یابند. به عبارت دیگرطلاق حق مرد است تا جلوی بهانه و احساسات و به هم پاشیدن زندگی را بگیرد؛ اما اگر آن قدر احساسات زن جریحه دار است که به هیچ قیمتی نمی‌خواهد در کنار همسرش زندگی کند، شرع مقدس تدبیری اندیشیده است که حق زن حفظ شود وراه خلاصی از این زندگی برای وی فراهم گردد. روش های استیفا این حق متعدداست وزن می تواند ازروش های ذیل برای گرفتن طلاق اقدام نماید: 1. طلاق وکالتی زن می تواند از طریق وکالت درعقدنکاح اقدام نماید، بدین ترتیب که هرگاه همسرش نسبت به وظایف شرعی وقانونی خود اهمال ورزد، یا مثلا در صورتی که شوهر او معتاد یا بیمار لاعلاج شد زن، وکیل در طلاق باشد. 2. طلاق خلع ومبارات خلع عبارت است از انحلال عقد ازدواج در بدل مالیکه زوجه آنرا برای زوج می پردازد 3. طلاق قضایی یکی از شیوه های مهم که زنان می توانند درجهت احقاق این حق استفاده کنند و دارای ضمانت اجرایی نیزمی باشد( طلاق قضایی) است وآن این که در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی می تواند به محکمه یا حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنان چه عسر و حرج مذکور درنزد حاکم شرع ثابت شود، وی می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود. شهید مطهری فلسفه طلاق قضایی را تامین حقوق زنان دانسته می گوید: طلاق حق طبیعی مرداست اما مشروط براین که روابط مرد بازن روابط طبیعی وبراساس معاشرت نیکوباشد و درجای که مرد نمی خواهد با زن زندگی نماید او را به خوبی طلاق داده و حقوق او را به علاوه مبلغی به عنوان سپاس گذاری به او بپردازد وحکم زناشویی راپایان یافته تلقی نموده ومانع ازدواج اونشود. اما درمواردی که مرد نه به وظایف زناشویی خود عمل می کند ونه طلاق می دهد، حاکم شرع وی را باید احضار نماید ابتدا به اوتکلیف طلاق نماید اگر طلاق نداد خود حاکم طلاق دهد. شرح ماده 183 ماده 183 قانون مدنی عقد را تعریف کرده است: (عقد عبارت است از اینکه یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول انها باشد ). بر این تعریف حقوقدانان ایراداتی گرفتند و آن را ناقص شمردند؛ اولین ایراد این است که قانونگذار به جای کلمه شخص کلمه نفر را به کار برده است؛ ایراد دیگر در مورد عبارت( تعهدی بر امری نمایند) است؛ به خاطر اینکه یکی از تقسیم بندی های عقود تقسیم بندی عقد به عقد تملیکی و عقد عهدی است.عقد تملیکی عقدی است که موضوع عقد و اثر مستقیم و بلا واسطه عقد تملیک و انتقال مالکیت باشد.عقد عهدی عقدی است که موضوع آن ایجاد تعهد است.در صورتی که ماده 183 فقط شامل عقد عهدی می شود و عقد تملیکی را در بر نمی گیرد. دکتر شهیدی در کتاب تعریف جامع تری ارائه می دهند؛ (عقد عبارت است از همکاری متقابل اراده دو یا چند شخص در ایجاد ماهیت حقوقی). این ماهیت حقوقی گاهی اوقات انتقال مالکیت است مثل عقد بیع،گاهی اوقات اجاره است،گاهی اوقات معاوضه است و... . ماهیت حقوقی عقد بیع انتقال مالکیت است و در اجاره انتقال منفعت و یا گاهی اوقات ماهیت حقوقی ایجاد تعهد است مثل تعهد بر خرید خانه. نکته دیگر این تعریف این است که برای ایجاد عقد اراده ای باید وجود داشته باشد اراده یعنی تصمیم قطعی شخص برای ایجاد ماهیت حقوقی.اگر اراده وجود نداشته باشد عقد کامل نمی شود.نه تنها اراده باید وجود داشته باشد بلکه باید همکاری متقابل اراده هم وجود داشته باشد یعنی اراده هر دو ایجاد یک ماهیت حقوقی باشد. porseman.org
ماده183 قانون مدنی را شرح دهید. در طلاق زوج و زوجه تا چه مدت حق رجوع از طلاق را دارند؟ طلاق به چند دسته تقسیم می شود؟
اقسام طلاق
طلاق بر دو نوع است: باین ورجعی
1- طلاق رجعی، طلاقی است که مرد بدون هیچ مانعی میتواند در زمان عده رجوع کند.
2- طلاق بائن، طلاقی است که شوهر بعد از آن حق بازگشت ندارد، خواه زن در عده باشد یا نه و آن بر شش نوع است:
الف) طلاق قبل از آمیزش
ب) طلاق دختری که به سن نه سالگی نرسیده است هرچند با وی آمیزش شده باشد.
ج) طلاق خانمی که یائسه شده است.
این سه نوع طلاق عده ندارد.
د) طلاق خُلع
خلع نوعی طلاق است که انگیزه آن بیزاری زن از شوهر است و برای آن، زن مال را به همسرش میبخشد.
فقها فرموده اند: بنابر احوط شرط است که خلع ناشی از کراهت شدید زن باشد به طوری که از گفتار یا کردار زن، بیم خروج وی از اطاعت و ورود در معصیت برود. بنابراین اگر مرد زن را در برابر بدون کراهت وی طلاق دهد، خلع صحیح نیست و در برابر آن چیزی به او تعلق نمیگیرد، ولی اگر شرایط طلاق رعایت شود، طلاق صحیح است.
ه) طلاق مبارات
طلاق مبارات طلاقی است که کراهت از دو طرف باشد و برای آن باید زن مال را به همسرش ببخشد. البته مال بخشیده شده نباید بیشتر از مهریه زن باشد، بلکه احوط این است که کمتر باشد، بخلاف طلاق خلع که بستگی به رضایت دو طرف دارد. در این دو مورد چنانچه زن آنچه را که بخشیده است، بازگرداند، مرد حق بازگشت دارد.
اختیار طلاق
طلاق درابتدا دراختیارمرد است. اما این که حق طلاق به مرد داده شده، دلیلش این است که بالاخره یک زندگی جمعی نیاز به مدیر دارد؛ اسلام نیز کسی را که کمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثیر قرار میگیرد و از نظر مدیریت جمعی قویتر است، به عنوان مسؤول اداره زندگی مشترک معرفی کرده و حتی نفقه و هزینه اداره این زندگی را هم بر او واجب نموده است. در این که نوع مردان از نظر مدیریت و انعطافپذیری کمتر در برابر احساسات خام قویتر از خانمها هستند، شکی نیست. به عبارت روشنتر: زندگی مشترک نیاز به
مدیریت دارد و یکی از شؤون این مدیریت مسأله اجرای طلاق و انفکاک است که از چند حال خارج نیست:
1- حق طلاق به دست مرد باشد،
2- حق طلاق به دست زن باشد،
3- هر دو به طور استقلالی این حق را دارا باشند،
4- این حق به دست هر دو به صورت اشتراکی باشد،
5- اصلاً حق طلاقی وجود نداشته باشد.
فرض پنجم صحیح نیست؛ چرا که گاهی اوقات، جدایی و گسستن این رابطه به صلاح طرفین است.
فرض چهارم هم معقول نیست و منافات با حکمت جعل قانون طلاق دارد؛ زیرا ممکن است یک نفر طالب طلاق و نفر دیگر طالب عدم آن باشد.
فرض دوم و سوم آمار طلاق را بالا خواهد برد، کما این که در کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و... وضعیت چنین است و براساس برخی آمارها، علت طلاق در آن کشور 87درصد از سوی زنان بوده است و واضح است که طلاق به عنوان یک راه خروج از بنبست و یک وضعیت اضطراری و ناچاری پذیرفته شده است. پس تا میتوان باید محدود باشد.
توضیح آن که، همان طور که بعضی از کشورهای غربی تجربه کردهاند سپردن اختیار طلاق به زنها با توجه به احساساتی تر بودن و سرعت در اظهار عواطف فراوان خانمها که در علوم روانشناسی و جامعهشناسی روز نیز اثبات شده است، علاوه بر این که آمار طلاق را بالا میبرد (زیرا از نظر آمار غالبا خانمها تقاضای طلاق را دارند) باعث سستی کانون محبت خانواده نیز میگردد و محبت زن را در دل مرد کاهش میدهد. در نتیجه بهترین فرض صورت اول است؛ البته محدودیتهایی برای مرد در اعمال این حق در شریعت و قانون در نظر گرفته شده که مانع از ضایع شدن حقوق خانمها میگردد. علاوه بر این در شرایطی نیز زن حق طلاق دارد که مانع ظلم به وی میشود، از جمله طلاق وکالتی، طلاق قضایی و طلاق توافقی. بنابراین چنین نیست که راه به کلی برای زن بسته باشد.
موارد که طلاق به دست زن است:
ازمنظر اسلام، طلاق به عنوان آخرین راهکار در راستای حل مشکلات خانوادگی وبه تعبیر برخی از روایات (حلال مبغوض) برپایه ی برخی ازمصالح وحکمت ها، به مردان واگذارشده است.( اَلطَّلاقُ بیدِمنْ اَخَذَ بِالسَّاق). اما اولا، مرد در استفاده از اختیار طلاق مطلق نیست بلکه باید با رعایت عدالت و حفظ حقوق زن - حتی پس از جدایی و طلاق – مانندنفقه ایام عده، پرداخت مهریه، مسکن، سرپرستی کودک و...، از این اختیار استفاده کند. ضمانت اجرای این اصل هم، لزوم وقوع صیغه طلاق در محضر دو شاهد عادل است که این خود مانع طلاق های ظالمانه خواهد شد.ثانیا، درپاره ای از موارد که ازیک سو ادامه زندگی برای زنان سخت وجانکاه است وازسوی دیگرمردان به وظایف زناشویی وخانوادگی خود تن درنمی دهند، به تعبیر قر ان کریم زن (کالمعلقه) (بلاتکلیف) است، نه شوهر دار محسوب می شوند و نه بی شوهر؛ این حق برای زنان نیز مقررشده است، تا آن ها نیز درچنین شرایط دشوار وبحرانی ازاین حق شرعی وقانونی استفاده کرده وازسیطره وتسلط فرومایگان وعذاب وشکنجه آنان رهایی یابند. به عبارت دیگرطلاق حق مرد است تا جلوی بهانه و احساسات و به هم پاشیدن زندگی را بگیرد؛ اما اگر آن قدر احساسات زن جریحه دار است که به هیچ قیمتی نمیخواهد در کنار همسرش زندگی کند، شرع مقدس تدبیری اندیشیده است که حق زن حفظ شود وراه خلاصی از این زندگی برای وی فراهم گردد.
روش های استیفا این حق متعدداست وزن می تواند ازروش های ذیل برای گرفتن طلاق اقدام نماید:
1. طلاق وکالتی
زن می تواند از طریق وکالت درعقدنکاح اقدام نماید، بدین ترتیب که هرگاه همسرش نسبت به وظایف شرعی وقانونی خود اهمال ورزد، یا مثلا در صورتی که شوهر او معتاد یا بیمار لاعلاج شد زن، وکیل در طلاق باشد.
2. طلاق خلع ومبارات
خلع عبارت است از انحلال عقد ازدواج در بدل مالیکه زوجه آنرا برای زوج می پردازد
3. طلاق قضایی
یکی از شیوه های مهم که زنان می توانند درجهت احقاق این حق استفاده کنند و دارای ضمانت اجرایی نیزمی باشد( طلاق قضایی) است وآن این که در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی می تواند به محکمه یا حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنان چه عسر و حرج مذکور درنزد حاکم شرع ثابت شود، وی می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود. شهید مطهری فلسفه طلاق قضایی را تامین حقوق زنان دانسته می گوید: طلاق حق طبیعی مرداست اما مشروط براین که روابط مرد بازن روابط طبیعی وبراساس معاشرت نیکوباشد و درجای که مرد نمی خواهد با زن زندگی نماید او را به خوبی طلاق داده و حقوق او را به علاوه مبلغی به عنوان سپاس گذاری به او بپردازد وحکم زناشویی راپایان یافته تلقی نموده ومانع ازدواج اونشود. اما درمواردی که مرد نه به وظایف زناشویی خود عمل می کند ونه طلاق می دهد، حاکم شرع وی را باید احضار نماید ابتدا به اوتکلیف طلاق نماید اگر طلاق نداد خود حاکم طلاق دهد.
شرح ماده 183
ماده 183 قانون مدنی عقد را تعریف کرده است: (عقد عبارت است از اینکه یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول انها باشد ).
بر این تعریف حقوقدانان ایراداتی گرفتند و آن را ناقص شمردند؛
اولین ایراد این است که قانونگذار به جای کلمه شخص کلمه نفر را به کار برده است؛
ایراد دیگر در مورد عبارت( تعهدی بر امری نمایند) است؛
به خاطر اینکه یکی از تقسیم بندی های عقود تقسیم بندی عقد به عقد تملیکی و عقد عهدی است.عقد تملیکی عقدی است که موضوع عقد و اثر مستقیم و بلا واسطه عقد تملیک و انتقال مالکیت باشد.عقد عهدی عقدی است که موضوع آن ایجاد تعهد است.در صورتی که ماده 183 فقط شامل عقد عهدی می شود و عقد تملیکی را در بر نمی گیرد.
دکتر شهیدی در کتاب تعریف جامع تری ارائه می دهند؛
(عقد عبارت است از همکاری متقابل اراده دو یا چند شخص در ایجاد ماهیت حقوقی).
این ماهیت حقوقی گاهی اوقات انتقال مالکیت است مثل عقد بیع،گاهی اوقات اجاره است،گاهی اوقات معاوضه است و... . ماهیت حقوقی عقد بیع انتقال مالکیت است و در اجاره انتقال منفعت و یا گاهی اوقات ماهیت حقوقی ایجاد تعهد است مثل تعهد بر خرید خانه.
نکته دیگر این تعریف این است که برای ایجاد عقد اراده ای باید وجود داشته باشد اراده یعنی تصمیم قطعی شخص برای ایجاد ماهیت حقوقی.اگر اراده وجود نداشته باشد عقد کامل نمی شود.نه تنها اراده باید وجود داشته باشد بلکه باید همکاری متقابل اراده هم وجود داشته باشد یعنی اراده هر دو ایجاد یک ماهیت حقوقی باشد.
porseman.org
- [آیت الله سبحانی] زوج بر حسب توافق طرفین مشروط بر اینکه زوجه مهریه خود را در عوض طلاق به زوجه بذل کند زوجه را طلاق دهد ولی پس از طلاق زوجه به دفتر طلاق مراجعه و از بذل خود رجوع نماید و زوج نیز پس از اطلاع از اقدام زوجه به دفترخانه طلاق مراجعه و رجوع به زوجیت کرده است اکنون زوجه تمکین نمی کند و رجوع زوج را قبول ندارد و تنها قصدش مطالبه مهر است وظیفه شرعی چیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] الف) آیا تملیک زوجه به زوج در طلاق خلع از لحاظ فقهی تحت عناوین هبه و امثال آن است؟ ب) اگر زوجه در طلاق خلع و در زمان عده به مبذول خود رجوع کرد آیا به محض رجوع، مهریه به ملکیت زوجه برمی گردد; یا برگشت آن به ملکیت زوجه مستلزم رجوع زوج است در طلاق؟
- [سایر] با سلام؛ تعین میزان فدیه در طلاق خلع بر اساس ماده 1146قانون مدنی و قبول آن بر عهده زوج یا زوجه است؟ مهریه 1000 سکه است و فدیه زوجه 10 سکه که مورد قبول زوج نیست.
- [آیت الله سبحانی] اگر زوجه تمام مهریه خود را در ازای طلاق بذل نماید و زوج نیز با قبول بذل موافقت نماید ولی پس از اجرای صیغه طلاق بائن زوجه در ایام عده به قسمتی از مهریه خود رجوع کند آیا رجوع جایز است؟
- [آیت الله بروجردی] شخصی زوجه خود را مطلّقه به طلاق رجعی نموده و در عدّه رجوع کرده و تمام حقوق زوجه را رد نموده و در وقت رجوع، زن با شوهر خود شرط کرده که اگر او را بعداً طلاق دهد مبلغ دویست تومان به زوجه بدهد به طریق شرط ابتدایی، بعداً به کراهت زوجه از زوج و تقاضای زوجه طلاق خود را، زوج او را طلاق داده و زوجه به خیال آن که آن دویست تومان صداق اوست آن را به شوهر خود برای تقاضای طلاق بذل نموده، آیا در این صورت این طلاق، طلاق خُلع است یا رجعی است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] مردی زوجه خود را به طلاق خلع مطلّقه نموده زوجه در زمان عدّه پشیمان و رجوع کرده لکن زوج مالی که گرفته پس نداده است آیا این رجوع موجب حلّیت و بازگشت به نکاح اوّل هست یا خیر؟
- [آیت الله بهجت] اگر زوجه در عوض طلاق، تمام مهریه خود را ببخشد یا ابرا کند و زوج وی را پیش از دخول طلاق بدهد، آیا زن می تواند نصف مهر را به زوج رجوع کند؟
- [آیت الله بروجردی] زنی در ضمن عقد ازدواج دایمی خود شرط نموده بر زوج خود که چنان چه مسافرتی کند که شش ماه طول بکشد و نیاید و نفقه نفرستد خود زن وکالت داشته باشد که خود را مطلّقه نماید و زوج قبل از مسافرت و حصول شرط زوجه را مطلّقه نمود به طلاق رجعی و زوجه بعد از طلاق مهریه خود را صلح نموده به زوج خود به عوض کمی و در ضمن صلح شرط نمود بر زوج خودکه چنان چه رجوع نمود، زوجه حق داشته باشد که مصالحه مهریّه را فسخ نماید و زوج به شرطی که بر او شده عمل نکرده زوجه را رجوع نموده، بدیهیست که به رجوع زوج زوجیّت رجوع میشود. بیان فرمایید که آیا این صلح موجب برطرف شدن وکالت زوجه در ضمن عقد میشود، یا این که به رجوع زوجیّت باز وکالت هم بر میگردد و زوجه باز هم در صورت تحقّق شرط میتواند خود را مطلّقه نماید؟
- [آیت الله بروجردی] هرگاه مردی دو مرتبه زوجه خود را طلاق رجعی داده و در مرتبه سوّم طلاق خُلعی، در صورتی که زن در عدّه رجوع به عوض نماید، آیا زوج میتواند در عدّه رجوع کند به او یا خیر؟
- [سایر] ماده 946 قانون مدنی درباره میراث زوجه چه مستند روایی و فقهی دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] طلاق بر دو قسم است: (طلاق بائن) و (طلاق رجعی) طلاق بائن آن است که مرد در آن حقّ رجوع به زن خود را ندارد، (منظور از رجوع آن است که مرد بدون عقد با زن آشتی کند و او را مجدّداً به همسری بپذیرد) طلاق بائن بر پنج قسم است: 1 طلاق زنی که نُه سالش تمام نشده. 2 طلاق زن یائسه، یعنی زنی که بیشتر از 50 سال دارد. 3 طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد، با او نزدیکی نکرده باشد. 4 طلاق سوم زن سه طلاقه. 5 طلاق خلع و مبارات که شرح آن بعداً خواهد آمد: و غیر اینها را طلاق رجعی گویند، که تا وقتی زن در عدّه است مرد می تواند به او رجوع کند.
- [آیت الله سیستانی] طلاق بائن آن است که بعد از طلاق ، مرد حق ندارد به همسر خود رجوع کند ، یعنی بدون عقد دوباره ازدواج را بر قرار سازد ، و آن بر شش قسم است : اول : طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد . دوم : طلاق زنی که یائسه باشد . سوم : طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد . چهارم : طلاق سوم که شرح آن در مسأله (2498) خواهد آمد . پنجم : طلاق خلع و مبارات ، و احکام آنها خواهد آمد . ششم : طلاق حاکم شرع ، زن شخصی را که نه حاضر است مخارج زندگانی او را بدهد ، و نه حاضر است او را طلاق دهد . و غیر اینها طلاق رجعی است ، به این معنی تا وقتی زن در عدّه است ، شوهرش میتواند به او رجوع نماید .
- [آیت الله سبحانی] مردی که زن خود را طلاق رجعی داده، اگر حق رجوع خود را در برابر مبلغی مصالحه کند، مصالحه صحیح و دیگر حق رجوع نخواهد داشت.
- [آیت الله سیستانی] در طلاق رجعی ، مرد به دو قسم میتواند به زن خود رجوع کند : اول : حرفی بزند که معنایش این باشد که دوباره ازدواج با او را بر قرار نموده است . دوم : کاری کند و به آن کار قصد رجوع نماید ، و با نزدیکی کردن رجوع محقق میشود ، اگر چه قصد رجوع نداشته باشد ، و امّا بوسیدن و دست زدن با شهوت محل اشکال است ، و بنابر احتیاط واجب اگر نخواهد رجوع کند باید ، دوباره طلاق بدهد .
- [آیت الله وحید خراسانی] مردی که زن خودرا طلاق رجعی داده اگر مالی از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند واجب است به مقتضای صلح عمل کند ولی اگر رجوع کرد رجوع او صحیح است
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه مرد از همسرش مالی بگیرد و با او مصالحه کند که بعد از طلاق به او رجوع نکند، یا حق رجوع نداشته باشد، حق رجوع از بین نمی رود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنی نمیتواند بدون عقد او را به زنی قبول نماید، و آن بر پنج قسم است: اول طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد. دوم طلاق زنی که یائسه باشد. سوم طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد. چهارم طلاق سوم زنی که او را سه دفعه طلاق دادهاند. پنجم طلاق خلع و مبارات؛ و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد، و غیر اینها طلاق رجعی است، که بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، مرد میتواند به او رجوع نماید.
- [آیت الله بهجت] طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند؛ یعنی بدون عقد او را به همسری قبول نماید، و آن بر پنج قسم است: 1 طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد؛ 2 طلاق زنی که یائسه باشد؛ 3 طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد؛ 4 طلاق زنی که او را سه دفعه طلاق دادهاند؛ 5 طلاق خُلع و مُبارات. و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد. غیر از این موارد، طلاق رجعی است که بعد از طلاق تا وقتی زن در عدّه است، مرد میتواند به او رجوع نماید و عقد مجدد لازم نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] طلاق باین ان است که بعد از طلاق مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند یعنی بدون عقد او را به زوجیت خود برگرداند و ان بر پنج قسم است اول طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد دوم طلاق زنی که یایسه باشد سوم طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد چهارم طلاق سوم زنی که او را سه دفعه طلاق داده اند پنجم طلاق خلع و مبارات و احکام اینها بعد خواهد امد و غیر اینها طلاق رجعی است به این معنی که تا وقتی زن در عده است شوهرش می تواند به او رجوع نماید
- [آیت الله خوئی] طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن بر پنج قسم است: (اول): طلاق زنی که نه سالش تمام نشده باشد. (دوم): طلاق زنی که یائسه باشد. (سوم): طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد. (چهارم): طلاق سوم زنی که او را سه دفع طلاق دادهاند. (پنجم): طلاق خلع و مبارات، و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد. و غیر اینها طلاق رجعی است، به این معنی تا وقتی زن در عده است شوهرش میتواند به او رجوع نماید.