تهاجم فرهنگی، معمولا مخفیانه صورت می گیرد. در ایران نیز این تهاجماتِ ناپیدا، کم نبوده اند. استاد علی دوانی معتقد است که خط سیر هجوم فرهنگی غرب علیه ایران و فرهنگ اسلامی را، باید از ابتدای قاجاریه و حتی قبل از آن پیدا کرد. ایشان نمونه هایی از این تهاجمات را شمارش، و به ریشه ها و کارگردانان پشت صحنه ی آن نیز اشاره می کنند: وهابی گری که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی در حجاز شروع شد، تا آن جا پیش رفت که اماکن مقدسه، حرم ها و قبور ائمه(علیهم السلام) را تخریب کامل کردند; حتی تصمیم به تخریب مرقد منوّر حضرت رسول (ص) نیز داشتند، که با تهدید علمای مسلمان هندی به حکم جهاد، از این اقدام منصرف شدند و وهابی گری در حجاز متوقف ماند; والاّ، قصد انتشار در تمام کشورهای اسلامی را داشتند. احیای صوفی گری توسط معصومعلی شاه دکنی که می گفتند از شاگردان و مریدان شاه علیرضا دکنی است نیز در همین ردیف قرار می گیرد. شیوخ صوفیه از کربلا به ایران آمدند و نفراتی را جذب کردند; حدود سه هزار درویش با کشکول و تبرزین به دنبال آنها به راه افتادند و در شهرهای ایران حرکت می کردند و برای خود شعری ساخته بودند و می خواندند: معصومعلی است شاهِ درویش / سلطانِ همه سپاهِ درویش; وقتی آنها از عتبات به حدود کرمانشاه رسیدند، توسط مرحوم آقا محمد علی کرمانشاهی که مردی فقیه و مدبر بود و امامت داشت، قلع و قمع شدند; او سران آنها را محاکمه کرد و بعضی از آنها را کشت و به فتح علیشاه و صدر اعظم او نامه نوشت که برخورد با دراویشِ نوظهور، مربوط به حکام شرع است. ماجراهای شیخی گری و بابی گری نیز در همین ردیف قرار می گیرد (که به آنها نمی پردازیم) و حرکات سید جمال الدین در دفع این تهاجم فرهنگی بوده است. عهدنامه ی رویتر، امتیازنامه ی رژی، ورود زنان انگلیسی با آن سر و وضع خاص ، بلوای مشروطه و دنباله های آن، رضا خان و کارهای او، احزاب وابسته به روس و انگلیس در جنگ دوم و بعد از آن، کسروی و سخنانش، کتاب اسرار هزارساله که امام خمینی(ره)، به آن پاسخ دادند: کاپیتولاسیون و ... همه در همین ردیف قرار می گیرند.[1] فراماسونری نیز که یک سازمان متکی بر پنهان کاری است، در همین ردیف است; این سازمان برای رسیدن به اهداف سیاسی - اقتصادی خود، از همه ی ابزارها، مثل ترویج لیبرالیسم، رفرمیسم، صهیونیسم، اومانیسم، و سازمان های مخفی و علنی مثل باشگاه جهانی روتاری، لاینز، جمعیت تسلیح اخلاقی، و حتی سازمان ملل استفاده می کند; و بزرگ ترین مانعی را که برای خود می شناسد، فرهنگ غنی بعضی از کشورها، از جمله اسلام است.[2] رضا خان نیز در فرهنگ ستیزی ،بسیار جدی بود و به صورت تشکیلاتی کار می کرد; او سازمانی به نام (سازمان پرورش افکار درست کرده بود); (چارچوب تشکیلاتی سازمان پرورش افکار چنین می نماید که گستره ی فعالیت آن بسیار وسیع در نظر گرفته شده بود. بدنه ی اصلی این سازمان را یک هیئت مرکزی و کمیسیون های ششگانه تشکیل می داد. تعیین خط مشی کلی سازمان و گنجاندن نظریات و سیاست های حکومت در برنامه های آن، هماهنگ نمودن و نظارت بر عملکرد کمیسیون ها و گزارش آن به نخست وزیر، از وظایف اصلی هیأت مرکزی به شمار می رفت. کمیسیون های ششگانه ی سازمان پرورش افکار عبارت بودند از: 1. کمیسیون سخنرانی; 2. کمسیسیون رادیو; 3. کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کتب کلاسیک); 4. کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش); 5. کمیسیون موسیقی; 6. کمیسیون مطبوعات. کمیسیون های مزبور، بنابر آیین نامه های جداگانه، مسئولیت های مستقلی داشتند و تمام عرصه های فعالیت های فرهنگی کشور را تحت پوشش قرار می دادند. سازمان پرورش افکار، در هر یک از شهرها و شهرستان ها، دارای شعبه ای مستقل بود که با نظارت دبیرخانه ی هیأت مرکزی فعالیت می نمود. هر یک از کمیسیون های مزبور در تهران، و شعب آنها در شهرستان ها، موظف بودند که ماهانه گزارش اقدامات خود را به دبیرخانه ی سازمان بفرستند. کمیسیون سخنرانی، با برپایی مجالس سخنرانی با موضوعات فرستاده شده از مرکز، و کمیسیون نمایش، با اجرای نمایش های متنوع در این مجالس، از کمیسیون های فعال این سازمان به شمار می رفتند. کمیسیون مطبوعات ضمن نظارت بر چاپ روزنامه ها و مجلات، در جهت بالا بردن کیفیت چاپ و محتوای مطالب، فعالیت می نمود و در این میان، کمیسیون موسیقی، با هدف احیای موسیقی ملی و ایجاد شور و هیجان، به اجرای برنامه می پرداخت. کمیسیون تدوین کتب درسی نیز در بخش حساس آموزش همگانی نقش بسیار مؤثری داشت. کمیسیون رادیو نیز به عنوان رسانه ی همگانی بسیار کارآمد، گزارش مجموعه ی اقدامات کمیسیون های مزبور را به گونه ای فراگیر ارائه می داد. نخست وزیر وقت، به عنوان ریاست سازمان پرورش افکار، وظیفه ی تعیین خطوط کلی فعالیت این سازمان را به عهده داشت و رؤسای فرهنگ هر شهرستان، مسئولیت شعب مختلف را بر عهده داشتند. بودجه ی این سازمان، از محل اعتبارات وزارت فرهنگ تأمین می گردید; ولی چون این مبلغ کم بود، برای رفع کسر بودجه، به ویژه در شهرستان ها از محل های دیگر، مانند شهرداری، انجمن تربیت بدنی، عوارض سینماها و کمک های مردمی نیز استفاده می شد.)[3] با ذکر این نمونه ها، به خوبی دریافتیم که هجوم فرهنگی، به طور پنهان و آشکار، سابقه ی دیرینه دارد و اکنون نیز بسیار ساده اندیشی است که تصور کنیم بیگانگان با فرهنگ ما کاری ندارند، و یا در صورت لزوم، خود را با ما هماهنگ می کنند. عوامل و ریشه های تهاجم فرهنگی 1. عوامل خارجی. گاهی این عوامل کل جهان را هدف قرار می دهد. نیل پستمن، جامعه شناس آمریکایی و متخصص مسائل ارتباط جمعی، آمریکا را اولین جامعه ای می داند که قربانی تکنولوژی فوق مدرن و بدون اخلاق شده است. در این نظام، این انسان و اجتماع انسانی نیست که حکم می راند، بلکه ماشین و کامپیوتر است که جامعه را اسیر توقعات و ایجابات خود کرده است; و از این رهگذر، جامعه، عنان اندیشه و اخلاق و فرهنگ را از دست داده و آن را در انحصار ماشین گذارده و به ایدز فرهنگی مبتلا شده است.[4] اصولا برای انسان متجدد در غرب، ویژگی هایی شمارش می شود که همه ی آنها جنبه ی فرهنگی دارد، نه جنبه ی انسان شناختی; این ویژگی ها عبارت اند از: (گرایش به علم تجربی[5]، فن آوری[6]، صنعتی شدن[7]، سطح زندگی بالا و بی سابقه، سرمایه داری[8]، سکولاریزم[9]، انسان گرایی[10]، فردگرایی[11]، عقل گرایی[12]، لیبرالیزم[13]).[14] البته باید توجه داشت که لازمه ی منطقیِ متجدد شدن در بعضی ابعاد، پذیرش همه ی ابعاد یاد شده ی دیگر نیست. این امکان منطقی وجود دارد که جامعه ای از تکنولوژی استفاده کند و صنعتی شود; اما تسلیم سکولاریزم یا اومانیزم و امثال این ها نشود. البته در نظام کنونی جهان غرب، این کار امری مشکل است; اما به اقتضای فرهنگ اسلامی، فقط بعضی از این ویژگی ها پذیرفته، و بقیه اش منفی و مطرود است. گاهی نیز این هجوم فرهنگی عمومیت ندارد; بلکه به دلایلی اختصاص به مسلمانان و جوامع اسلامی، به ویژه جمهوری اسلامی ایران دارد، از جمله: الف) انقلاب اسلامی ایران، نزاع ماهوی با سلطه ی جهانی دارد. ب) ایران ام القرای کشورهای اسلامی شناخته شده است; و هر قدر این نظام توفیق بیش تری حاصل کند، بیش تر سرمشق دیگران قرار می گیرد و در فرهنگ جهانی، نمونه ای مثبت و معقول ارزیابی می شود. ج) بسیاری از خیزش های اسلامی در سراسر جهان، در طول دو دهه ی گذشته، به طور صریح، خود را پیرو انقلاب اسلامی معرفی کرده اند; این ها از دیدگاه نظام استکبار جهانی، گناه نابخشودنیِ این نظام است; بنابراین، از هر گونه سرمایه گذاری برای تضعیف یا انهدام این نظام، دریغ نخواهند کرد;[15] ما مرتب خوانده ایم و شنیده ایم که رسانه های غربی، هر کدام یک ماشین تبلیغاتیِ کاملا هدایت شده هستند، انعکاس دهنده ی واقعیات نیستند، آزادی برای آنها یک ابزار است، حقوق بشر یک وسیله است، قربانیان از دیدگاه آنها به دو گروه باارزش و بی ارزش تقسیم می شوند و بالاخره، تهاجم به همه ی فرهنگ ها، به ویژه فرهنگ غنی اسلامی در سرلوحه ی تمام فعالیت های آنها قرار گرفته است. چامسکی با تفصیل به الگوهای تبلیغاتی آنها می پردازد.[16] 2. عوامل داخلی. مهاجمان فرهنگی، برای این که توفیق بیش تری به دست آورند، از امکانات و زمینه های داخلی به خوبی استفاده می کنند; یکی از زمینه های داخلی، ناهماهنگی فرهنگی است; برای ناهماهنگی عناصر فرهنگی، عوامل مختلفی را می توان در نظر گرفت. عوامل داخلی ناهماهنگی فرهنگی مربوط به تمام جوامع الف) خود خواهی قدرتمندانی که اعتراف می کنند که ( قانون، مانند تار عنکبوتی است که فقط انسان های ضعیف را به دام می اندازد). ب) لذت گرایی که از خم شدن به روی خودِ طبیعی شروع می شود و در قهوه خانه ی پوچ گرایی سربلند می کند و همه ی اصول و قوانین را زیر پای خود می بیند. ج) سلطه گری در هر شکلی که باشد، و به وسیله ی هر کسی که به فعالیت برسد، همه ی ارزش های فرهنگی را می سوزاند و با مهارت زیاد، خاکستر آنها را با رنگ آمیزی های زیبای تصنعی به روی انسان های جوامع می پاشد که من فرهنگ محبوب و مطلوب شما را هدیه فرستاده ام. راه هموار است و زیرش دام ها قحط معنی در میان نام ها لفظ ها و نام ها، چون دام هاست لفظ شیرین ریگ، آب عمر ماست[17] عوامل داخلی ناهماهنگی فرهنگی مربوط به ایران متأسفانه در کشور ما هم، علاوه بر عوامل فوق، که بعضی بیش تر و بعضی کم تر خودنمایی می کند، زمینه های دیگری نیز وجود داشته است، از جمله: الف) غفلت از لزوم برنامه های بنیادین و استراتژی فرهنگی; ب) در اقلیت بودن هنرمندانی که درد دین دارند;[18] ج) کم بودن رشد اخلاقی در بخشی از مردم و مسئولان; د) ازدیاد مشکلات اقتصادی مردم; ه) کم فهمی بعضی مسؤلان فرهنگی، نسبت به فرهنگ اسلامی; و) استفاده نکردن از علوم انسانی، در جهت پیش برد اهداف فرهنگی دینی. بعضی از متفکران، عوامل داخلی تهاجم فرهنگی را چنین برشمرده اند: 1. تلقی غیر واقعی وپذیرش مطلق نسبت به غرب; 2. غرب را منبع اندیشه، و رجوع به فرهنگ اسلامی - ملی را کهنه پرستی دانستن; 3. مطرح کردن مفهوم توسعه به طور نارسا; 4. جریان روشن فکریِ بیمارگونه; 5. داشتن تعریف خاص از نظام آموزشی; 6. ارائه نشدن یا ناقص ارائه شدن فرهنگ خودی; 7. القای فرهنگ غرب، با استناد به این اصل که فایده و مصلحت را از هر جا و هر تاریخ و هر فرهنگی باید گرفت.[19] مهاجمان فرهنگی از شیوه های مختلفی بهره می گیرند; برای اهداف خود، مراتب و مراحلی را تنظیم و گام به گام آن را دنبال می کنند; آنان چنین القا می کنند که هر انقلابی یک عمر معمولی دارد و عمر انقلاب اسلامی ایران هم سپری شده است. تلاش در انزوای نیروهای مؤمن، ایجاد یأس در مردم، سوق دادن جوانان به سوی فساد، توزیع عکس های مبتذل و مواد مخدر، تضعیف اراده و همت جوانان، تحقیر و بمباران جریان فرهنگ و ادب و هنر دینی، استفاده از ابزارهای هنری، مثل فیلم، ویدئو، مطبوعات، شعر و غیره، ایجاد تفرقه بین بخش های مختلف و مهم جامعه، مثل حوزه و دانشگاه، حوزه و نظام اسلامی، دانشجویان و مسئولان، بزرگ نمایی در خصوص اشکالات مسئولان و ایجاد شبهه و تردید در موضوعات بسیار اساسی، مثل تفکر دینی، تفکیک بین دین و سیاست، ولایت فقیه، کارایی نظام اسلامی، آزادی، و مواردی از این قبیل نیز از شیوه های گوناگون مهاجمان فرهنگی است.[20] [1]. ر.ک: علی دوانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375. [2]. ر.ک. موسی فقیه حقانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375. [3]. محمود دلفانی، فرهنگ ستیزی در دوره ی رضا شاه، ص 1 11. [4]. نیل پستمن، تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی، ترجمه ی صادق طباطبایی، ص 2. [5]. science [6]. Technology [7]. Indusrialism [8]. Capitalism [9]. Secularism [10]. Humanism [11]. Individualism [12]. Rationalism [13]. Liberalism [14]. ر.ک. مصطفی ملکیان، سنت گرایی، تجدد گرایی، پسا تجدد گرایی. [15]. سید علی خامنه ای، (فرهنگ و تهاجم فرهنگی) برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری، ص 142 151. [16]. ر.ک: اس، هرمن، نوام چامسکی، فیلترهای خبری، ترجمه ی میر فخرایی، ص 17 69. [17]. محمدتقی جعفری(رحمهم الله)، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ص 86-88. [18].ر.ک: اسماعیل شفیعی سروستانی، تهاجم فرهنگی و نقش تاریخی روشنفکران، wxص127 129. [19]. ر.ک: تقی آزاد ارمکی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375. [20]. دفتر سیاسی لشکر امام حسین، مقابله با شبیخون فرهنگی; سید علی خامنه ای، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 52 67. ( اندیشه قم )
چگونه کشور باستانی ایران با فرهنگ ملّی و اسلامی قدرتمند، دستخوشِ هجوم فرهنگی شده، و چه زمینه ها و عواملی باعث آن گردیده است؟
تهاجم فرهنگی، معمولا مخفیانه صورت می گیرد. در ایران نیز این تهاجماتِ ناپیدا، کم نبوده اند. استاد علی دوانی معتقد است که خط سیر هجوم فرهنگی غرب علیه ایران و فرهنگ اسلامی را، باید از ابتدای قاجاریه و حتی قبل از آن پیدا کرد. ایشان نمونه هایی از این تهاجمات را شمارش، و به ریشه ها و کارگردانان پشت صحنه ی آن نیز اشاره می کنند:
وهابی گری که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی در حجاز شروع شد، تا آن جا پیش رفت که اماکن مقدسه، حرم ها و قبور ائمه(علیهم السلام) را تخریب کامل کردند; حتی تصمیم به تخریب مرقد منوّر حضرت رسول (ص) نیز داشتند، که با تهدید علمای مسلمان هندی به حکم جهاد، از این اقدام منصرف شدند و وهابی گری در حجاز متوقف ماند; والاّ، قصد انتشار در تمام کشورهای اسلامی را داشتند.
احیای صوفی گری توسط معصومعلی شاه دکنی که می گفتند از شاگردان و مریدان شاه علیرضا دکنی است نیز در همین ردیف قرار می گیرد. شیوخ صوفیه از کربلا به ایران آمدند و نفراتی را جذب کردند; حدود سه هزار درویش با کشکول و تبرزین به دنبال آنها به راه افتادند و در شهرهای ایران حرکت می کردند و برای خود شعری ساخته بودند و می خواندند: معصومعلی است شاهِ درویش / سلطانِ همه سپاهِ درویش; وقتی آنها از عتبات به حدود کرمانشاه رسیدند، توسط مرحوم آقا محمد علی کرمانشاهی که مردی فقیه و مدبر بود و امامت داشت، قلع و قمع شدند; او سران آنها را محاکمه کرد و بعضی از آنها را کشت و به فتح علیشاه و صدر اعظم او نامه نوشت که برخورد با دراویشِ نوظهور، مربوط به حکام شرع است.
ماجراهای شیخی گری و بابی گری نیز در همین ردیف قرار می گیرد (که به آنها نمی پردازیم) و حرکات سید جمال الدین در دفع این تهاجم فرهنگی بوده است.
عهدنامه ی رویتر، امتیازنامه ی رژی، ورود زنان انگلیسی با آن سر و وضع خاص ، بلوای مشروطه و دنباله های آن، رضا خان و کارهای او، احزاب وابسته به روس و انگلیس در جنگ دوم و بعد از آن، کسروی و سخنانش، کتاب اسرار هزارساله که امام خمینی(ره)، به آن پاسخ دادند:
کاپیتولاسیون و ... همه در همین ردیف قرار می گیرند.[1]
فراماسونری نیز که یک سازمان متکی بر پنهان کاری است، در همین ردیف است; این سازمان برای رسیدن به اهداف سیاسی - اقتصادی خود، از همه ی ابزارها، مثل ترویج لیبرالیسم، رفرمیسم، صهیونیسم، اومانیسم، و سازمان های مخفی و علنی مثل باشگاه جهانی روتاری، لاینز، جمعیت تسلیح اخلاقی، و حتی سازمان ملل استفاده می کند; و بزرگ ترین مانعی را که برای خود می شناسد، فرهنگ غنی بعضی از کشورها، از جمله اسلام است.[2]
رضا خان نیز در فرهنگ ستیزی ،بسیار جدی بود و به صورت تشکیلاتی کار می کرد; او سازمانی به نام (سازمان پرورش افکار درست کرده بود);
(چارچوب تشکیلاتی سازمان پرورش افکار چنین می نماید که گستره ی فعالیت آن بسیار وسیع در نظر گرفته شده بود. بدنه ی اصلی این سازمان را یک هیئت مرکزی و کمیسیون های ششگانه تشکیل می داد. تعیین خط مشی کلی سازمان و گنجاندن نظریات و سیاست های حکومت در برنامه های آن، هماهنگ نمودن و نظارت بر عملکرد کمیسیون ها و گزارش آن به نخست وزیر، از وظایف اصلی هیأت مرکزی به شمار می رفت. کمیسیون های ششگانه ی سازمان پرورش افکار عبارت بودند از:
1. کمیسیون سخنرانی; 2. کمسیسیون رادیو; 3. کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کتب کلاسیک); 4. کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش); 5. کمیسیون موسیقی; 6. کمیسیون مطبوعات.
کمیسیون های مزبور، بنابر آیین نامه های جداگانه، مسئولیت های مستقلی داشتند و تمام عرصه های فعالیت های فرهنگی کشور را تحت پوشش قرار می دادند. سازمان پرورش افکار، در هر یک از شهرها و شهرستان ها، دارای شعبه ای مستقل بود که با نظارت دبیرخانه ی هیأت مرکزی فعالیت می نمود.
هر یک از کمیسیون های مزبور در تهران، و شعب آنها در شهرستان ها، موظف بودند که ماهانه گزارش اقدامات خود را به دبیرخانه ی سازمان بفرستند.
کمیسیون سخنرانی، با برپایی مجالس سخنرانی با موضوعات فرستاده شده از مرکز، و کمیسیون نمایش، با اجرای نمایش های متنوع در این مجالس، از کمیسیون های فعال این سازمان به شمار می رفتند.
کمیسیون مطبوعات ضمن نظارت بر چاپ روزنامه ها و مجلات، در جهت بالا بردن کیفیت چاپ و محتوای مطالب، فعالیت می نمود و در این میان، کمیسیون موسیقی، با هدف احیای موسیقی ملی و ایجاد شور و هیجان، به اجرای برنامه می پرداخت.
کمیسیون تدوین کتب درسی نیز در بخش حساس آموزش همگانی نقش بسیار مؤثری داشت. کمیسیون رادیو نیز به عنوان رسانه ی همگانی بسیار کارآمد، گزارش مجموعه ی اقدامات کمیسیون های مزبور را به گونه ای فراگیر ارائه می داد.
نخست وزیر وقت، به عنوان ریاست سازمان پرورش افکار، وظیفه ی تعیین خطوط کلی فعالیت این سازمان را به عهده داشت و رؤسای فرهنگ هر شهرستان، مسئولیت شعب مختلف را بر عهده داشتند.
بودجه ی این سازمان، از محل اعتبارات وزارت فرهنگ تأمین می گردید; ولی چون این مبلغ کم بود، برای رفع کسر بودجه، به ویژه در شهرستان ها از محل های دیگر، مانند شهرداری، انجمن تربیت بدنی، عوارض سینماها و کمک های مردمی نیز استفاده می شد.)[3]
با ذکر این نمونه ها، به خوبی دریافتیم که هجوم فرهنگی، به طور پنهان و آشکار، سابقه ی دیرینه دارد و اکنون نیز بسیار ساده اندیشی است که تصور کنیم بیگانگان با فرهنگ ما کاری ندارند، و یا در صورت لزوم، خود را با ما هماهنگ می کنند.
عوامل و ریشه های تهاجم فرهنگی
1. عوامل خارجی. گاهی این عوامل کل جهان را هدف قرار می دهد. نیل پستمن، جامعه شناس آمریکایی و متخصص مسائل ارتباط جمعی، آمریکا را اولین جامعه ای می داند که قربانی تکنولوژی فوق مدرن و بدون اخلاق شده است. در این نظام، این انسان و اجتماع انسانی نیست که حکم می راند، بلکه ماشین و کامپیوتر است که جامعه را اسیر توقعات و ایجابات خود کرده است; و از این رهگذر، جامعه، عنان اندیشه و اخلاق و فرهنگ را از دست داده و آن را در انحصار ماشین گذارده و به ایدز فرهنگی مبتلا شده است.[4]
اصولا برای انسان متجدد در غرب، ویژگی هایی شمارش می شود که همه ی آنها جنبه ی فرهنگی دارد، نه جنبه ی انسان شناختی; این ویژگی ها عبارت اند از: (گرایش به علم تجربی[5]، فن آوری[6]، صنعتی شدن[7]، سطح زندگی بالا و بی سابقه، سرمایه داری[8]، سکولاریزم[9]، انسان گرایی[10]، فردگرایی[11]، عقل گرایی[12]، لیبرالیزم[13]).[14]
البته باید توجه داشت که لازمه ی منطقیِ متجدد شدن در بعضی ابعاد، پذیرش همه ی ابعاد یاد شده ی دیگر نیست. این امکان منطقی وجود دارد که جامعه ای از تکنولوژی استفاده کند و صنعتی شود; اما تسلیم سکولاریزم یا اومانیزم و امثال این ها نشود. البته در نظام کنونی جهان غرب، این کار امری مشکل است; اما به اقتضای فرهنگ اسلامی، فقط بعضی از این ویژگی ها پذیرفته، و بقیه اش منفی و مطرود است.
گاهی نیز این هجوم فرهنگی عمومیت ندارد; بلکه به دلایلی اختصاص به مسلمانان و جوامع اسلامی، به ویژه جمهوری اسلامی ایران دارد، از جمله:
الف) انقلاب اسلامی ایران، نزاع ماهوی با سلطه ی جهانی دارد.
ب) ایران ام القرای کشورهای اسلامی شناخته شده است; و هر قدر این نظام توفیق بیش تری حاصل کند، بیش تر سرمشق دیگران قرار می گیرد و در فرهنگ جهانی، نمونه ای مثبت و معقول ارزیابی می شود.
ج) بسیاری از خیزش های اسلامی در سراسر جهان، در طول دو دهه ی گذشته، به طور صریح، خود را پیرو انقلاب اسلامی معرفی کرده اند; این ها از دیدگاه نظام استکبار جهانی، گناه نابخشودنیِ این نظام است; بنابراین، از هر گونه سرمایه گذاری برای تضعیف یا انهدام این نظام، دریغ نخواهند کرد;[15] ما مرتب خوانده ایم و شنیده ایم که رسانه های غربی، هر کدام یک ماشین تبلیغاتیِ کاملا هدایت شده هستند، انعکاس دهنده ی واقعیات نیستند، آزادی برای آنها یک ابزار است، حقوق بشر یک وسیله است، قربانیان از دیدگاه آنها به دو گروه باارزش و بی ارزش تقسیم می شوند و بالاخره، تهاجم به همه ی فرهنگ ها، به ویژه فرهنگ غنی اسلامی در سرلوحه ی تمام فعالیت های آنها قرار گرفته است. چامسکی با تفصیل به الگوهای تبلیغاتی آنها می پردازد.[16]
2. عوامل داخلی. مهاجمان فرهنگی، برای این که توفیق بیش تری به دست آورند، از امکانات و زمینه های داخلی به خوبی استفاده می کنند; یکی از زمینه های داخلی، ناهماهنگی فرهنگی است; برای ناهماهنگی عناصر فرهنگی، عوامل مختلفی را می توان در نظر گرفت.
عوامل داخلی ناهماهنگی فرهنگی مربوط به تمام جوامع
الف) خود خواهی قدرتمندانی که اعتراف می کنند که ( قانون، مانند تار عنکبوتی است که فقط انسان های ضعیف را به دام می اندازد).
ب) لذت گرایی که از خم شدن به روی خودِ طبیعی شروع می شود و در قهوه خانه ی پوچ گرایی سربلند می کند و همه ی اصول و قوانین را زیر پای خود می بیند.
ج) سلطه گری در هر شکلی که باشد، و به وسیله ی هر کسی که به فعالیت برسد، همه ی ارزش های فرهنگی را می سوزاند و با مهارت زیاد، خاکستر آنها را با رنگ آمیزی های زیبای تصنعی به روی انسان های جوامع می پاشد که من فرهنگ محبوب و مطلوب شما را هدیه فرستاده ام.
راه هموار است و زیرش دام ها قحط معنی در میان نام ها
لفظ ها و نام ها، چون دام هاست لفظ شیرین ریگ، آب عمر ماست[17]
عوامل داخلی ناهماهنگی فرهنگی مربوط به ایران
متأسفانه در کشور ما هم، علاوه بر عوامل فوق، که بعضی بیش تر و بعضی کم تر خودنمایی می کند، زمینه های دیگری نیز وجود داشته است، از جمله:
الف) غفلت از لزوم برنامه های بنیادین و استراتژی فرهنگی;
ب) در اقلیت بودن هنرمندانی که درد دین دارند;[18]
ج) کم بودن رشد اخلاقی در بخشی از مردم و مسئولان;
د) ازدیاد مشکلات اقتصادی مردم;
ه) کم فهمی بعضی مسؤلان فرهنگی، نسبت به فرهنگ اسلامی;
و) استفاده نکردن از علوم انسانی، در جهت پیش برد اهداف فرهنگی دینی.
بعضی از متفکران، عوامل داخلی تهاجم فرهنگی را چنین برشمرده اند:
1. تلقی غیر واقعی وپذیرش مطلق نسبت به غرب;
2. غرب را منبع اندیشه، و رجوع به فرهنگ اسلامی - ملی را کهنه پرستی دانستن;
3. مطرح کردن مفهوم توسعه به طور نارسا;
4. جریان روشن فکریِ بیمارگونه;
5. داشتن تعریف خاص از نظام آموزشی;
6. ارائه نشدن یا ناقص ارائه شدن فرهنگ خودی;
7. القای فرهنگ غرب، با استناد به این اصل که فایده و مصلحت را از هر جا و هر تاریخ و هر فرهنگی باید گرفت.[19]
مهاجمان فرهنگی از شیوه های مختلفی بهره می گیرند; برای اهداف خود، مراتب و مراحلی را تنظیم و گام به گام آن را دنبال می کنند; آنان چنین القا می کنند که هر انقلابی یک عمر معمولی دارد و عمر انقلاب اسلامی ایران هم سپری شده است. تلاش در انزوای نیروهای مؤمن، ایجاد یأس در مردم، سوق دادن جوانان به سوی فساد، توزیع عکس های مبتذل و مواد مخدر، تضعیف اراده و همت جوانان، تحقیر و بمباران جریان فرهنگ و ادب و هنر دینی، استفاده از ابزارهای هنری، مثل فیلم، ویدئو، مطبوعات، شعر و غیره، ایجاد تفرقه بین بخش های مختلف و مهم جامعه، مثل حوزه و دانشگاه، حوزه و نظام اسلامی، دانشجویان و مسئولان، بزرگ نمایی در خصوص اشکالات مسئولان و ایجاد شبهه و تردید در موضوعات بسیار اساسی، مثل تفکر دینی، تفکیک بین دین و سیاست، ولایت فقیه، کارایی نظام اسلامی، آزادی، و مواردی از این قبیل نیز از شیوه های گوناگون مهاجمان فرهنگی است.[20]
[1]. ر.ک: علی دوانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
[2]. ر.ک. موسی فقیه حقانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
[3]. محمود دلفانی، فرهنگ ستیزی در دوره ی رضا شاه، ص 1 11.
[4]. نیل پستمن، تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی، ترجمه ی صادق طباطبایی، ص 2.
[5]. science
[6]. Technology
[7]. Indusrialism
[8]. Capitalism
[9]. Secularism
[10]. Humanism
[11]. Individualism
[12]. Rationalism
[13]. Liberalism
[14]. ر.ک. مصطفی ملکیان، سنت گرایی، تجدد گرایی، پسا تجدد گرایی.
[15]. سید علی خامنه ای، (فرهنگ و تهاجم فرهنگی) برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری، ص 142 151.
[16]. ر.ک: اس، هرمن، نوام چامسکی، فیلترهای خبری، ترجمه ی میر فخرایی، ص 17 69.
[17]. محمدتقی جعفری(رحمهم الله)، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ص 86-88.
[18].ر.ک: اسماعیل شفیعی سروستانی، تهاجم فرهنگی و نقش تاریخی روشنفکران، wxص127 129.
[19]. ر.ک: تقی آزاد ارمکی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
[20]. دفتر سیاسی لشکر امام حسین، مقابله با شبیخون فرهنگی; سید علی خامنه ای، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 52 67.
( اندیشه قم )
- [سایر] چگونه کشور تاریخی و باستانی ایران با فرهنگ ملّی و اسلامی قدرتمند، دست خوشِ هجوم فرهنگی شده، و چه زمینه ها و عواملی باعث آن گردیده است؟
- [سایر] در ایران چه عواملی باعث شکل گیری انقلاب اسلامی شد؟
- [سایر] چه عواملی باعث می شود بعضی افراد و جریان های سیاسی در تداوم حرکت انقلاب اسلامی دچار ریزش و سقوط شوند؟
- [سایر] فرهنگ ملی از چه بخشهایی تشکیل شده وانقلاب اسلامی چه تاثیری برهریک داشته است؟
- [سایر] چه عواملی باعث می شود بعضی افراد و جریان های سیاسی در تداوم حرکت انقلاب اسلامی دچار ریزش و سقوط شوند؟
- [سایر] چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی تاثیر گذار بودند؟
- [سایر] چه عواملی در پیروزی انقلاب اسلامی تاثیر گذار بودند؟
- [سایر] چرا انقلاب اسلامی ایران هنوز پابرجاست؟ چه عواملی این پایداری را تقویت می کند؟
- [سایر] چرا انقلاب اسلامی ایران هنوز پابرجاست؟ چه عواملی این پایداری را تقویت می کند؟
- [سایر] چه عواملی باعث افزایش امید و تحریک و پویایی ملت ایران می شود؟
- [آیت الله اردبیلی] جهاد بر دو نوع است: (ابتدایی) و (دفاعی). (جهاد ابتدایی) آن است که مسلمانان به منظور دعوت کفّار و مشرکین به اسلام و عدالت و یا جلوگیری از نقض پیمان اهل ذمّه یا طغیان باغیان (شورشیان مسلح) بر امام واجبالطّاعه مسلمین، نیروی نظامی به مناطق آنان گسیل دارند. در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی کشور گشایی نیست، بلکه دفاع از حقوق فطری انسانهایی است که توسّط قدرتهای کفر و شرک و طغیان از خدا پرستی و توحید، عدالت و شنیدن و پذیرش آزادانه احکام خداوند محروم شدهاند. (جهاد دفاعی) زمانی است که دشمن به مرز و بوم مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلّط سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی نسبت به آنان داشته باشد و ممکن است جهاد در برابر باغیان در زمانی که به حمله مسلحانه دست زدهاند نیز جهاد دفاعی محسوب گردد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر مسلمانان با رضایت امام علیهالسلام با کافران جنگ کنند و غنایمی در جنگ بدست آورند، مخارجی را که بعد از بدستآوردن غنایم برای نگهداری یا حمل و نقل آن انجام داده و نیز مقداری را که امام علیهالسلام صلاح میداند به مصرفی برساند و اموال ممتاز و برجسته همچون وسایل جنگی فوقالعاده و اموال اختصاصی پادشاهان و حکمرانان که مخصوص امام علیهالسلام میباشد، از غنیمت کنار گذاشته و خمس بقیه را میپردازند و آنچه در زمان غیبت امام علیهالسلام در جنگ با کافران یا در هنگام دفاع از هجوم آنان به کشور اسلامی گرفته میشود خمس دارد، مرتد فطری یعنی کسی که در هنگام ولادت مسلمان بشمار آمده و پس از بلوغ کافر گردد، در این مسأله همچون دیگر کافران میباشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.