چگونه کشور تاریخی و باستانی ایران با فرهنگ ملّی و اسلامی قدرتمند، دست خوشِ هجوم فرهنگی شده، و چه زمینه ها و عواملی باعث آن گردیده است؟
تهاجم فرهنگی، معمولا مخفیانه صورت می گیرد. در ایران نیز این تهاجماتِ ناپیدا، کم نبوده اند. استاد علی دوانی معتقد است که خط سیر هجوم فرهنگی غرب علیه ایران و فرهنگ اسلامی را، باید از ابتدای قاجاریه و حتی قبل از آن پیدا کرد. ایشان نمونه هایی از این تهاجمات را شمارش، و به ریشه ها و کارگردانان پشت صحنه ی آن نیز اشاره می کنند: وهابی گری که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی در حجاز شروع شد، تا آن جا پیش رفت که اماکن مقدسه، حرم ها و قبور ائمه(علیهم السلام) را تخریب کامل کردند؛ حتی تصمیم به تخریب مرقد منوّر حضرت رسول (ص) نیز داشتند، که با تهدید علمای مسلمان هندی به حکم جهاد، از این اقدام منصرف شدند و وهابی گری در حجاز متوقف ماند؛ والاّ، قصد انتشار در تمام کشورهای اسلامی را داشتند. احیای صوفی گری توسط معصومعلی شاه دکنی که می گفتند از شاگردان و مریدان شاه علیرضا دکنی است نیز در همین ردیف قرار می گیرد. شیوخ صوفیه از کربلا به ایران آمدند و نفراتی را جذب کردند؛ حدود سه هزار درویش با کشکول و تبرزین به دنبال آنها به راه افتادند و در شهرهای ایران حرکت می کردند و برای خود شعری ساخته بودند و می خواندند: معصومعلی است شاهِ درویش / سلطانِ همه سپاهِ درویش؛ وقتی آنها از عتبات به حدود کرمانشاه رسیدند، توسط مرحوم آقا محمد علی کرمانشاهی که مردی فقیه و مدبر بود و امامت داشت، قلع و قمع شدند؛ او سران آنها را محاکمه کرد و بعضی از آنها را کشت و به فتح علیشاه و صدر اعظم او نامه نوشت که برخورد با دراویشِ نوظهور، مربوط به حکام شرع است. ماجراهای شیخی گری و بابی گری نیز در همین ردیف قرار می گیرد (که به آنها نمی پردازیم) و حرکات سید جمال الدین در دفع این تهاجم فرهنگی بوده است. عهدنامه ی رویتر، امتیازنامه ی رژی، ورود زنان انگلیسی با آن سر و وضع خاص ، بلوای مشروطه و دنباله های آن، رضا خان و کارهای او، احزاب وابسته به روس و انگلیس در جنگ دوم و بعد از آن، کسروی و سخنانش، کتاب اسرار هزارساله که امام خمینی(ره)، به آن پاسخ دادند: کاپیتولاسیون و ... همه در همین ردیف قرار می گیرند.[1] فراماسونری نیز که یک سازمان متکی بر پنهان کاری است، در همین ردیف است؛ این سازمان برای رسیدن به اهداف سیاسی - اقتصادی خود، از همه ی ابزارها، مثل ترویج لیبرالیسم، رفرمیسم، صهیونیسم، اومانیسم، و سازمان های مخفی و علنی مثل باشگاه جهانی روتاری، لاینز، جمعیت تسلیح اخلاقی، و حتی سازمان ملل استفاده می کند؛ و بزرگ ترین مانعی را که برای خود می شناسد، فرهنگ غنی بعضی از کشورها، از جمله اسلام است.[2] رضا خان نیز در فرهنگ ستیزی ،بسیار جدی بود و به صورت تشکیلاتی کار می کرد؛ او سازمانی به نام (سازمان پرورش افکار درست کرده بود)؛ (چارچوب تشکیلاتی سازمان پرورش افکار چنین می نماید که گستره ی فعالیت آن بسیار وسیع در نظر گرفته شده بود. بدنه ی اصلی این سازمان را یک هیئت مرکزی و کمیسیون های ششگانه تشکیل می داد. تعیین خط مشی کلی سازمان و گنجاندن نظریات و سیاست های حکومت در برنامه های آن، هماهنگ نمودن و نظارت بر عملکرد کمیسیون ها و گزارش آن به نخست وزیر، از وظایف اصلی هیأت مرکزی به شمار می رفت. کمیسیون های ششگانه ی سازمان پرورش افکار عبارت بودند از: 1. کمیسیون سخنرانی؛ 2. کمسیسیون رادیو؛ 3. کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کتب کلاسیک)؛ 4. کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش)؛ 5. کمیسیون موسیقی؛ 6. کمیسیون مطبوعات. کمیسیون های مزبور، بنابر آیین نامه های جداگانه، مسئولیت های مستقلی داشتند و تمام عرصه های فعالیت های فرهنگی کشور را تحت پوشش قرار می دادند. سازمان پرورش افکار، در هر یک از شهرها و شهرستان ها، دارای شعبه ای مستقل بود که با نظارت دبیرخانه ی هیأت مرکزی فعالیت می نمود. هر یک از کمیسیون های مزبور در تهران، و شعب آنها در شهرستان ها، موظف بودند که ماهانه گزارش اقدامات خود را به دبیرخانه ی سازمان بفرستند. کمیسیون سخنرانی، با برپایی مجالس سخنرانی با موضوعات فرستاده شده از مرکز، و کمیسیون نمایش، با اجرای نمایش های متنوع در این مجالس، از کمیسیون های فعال این سازمان به شمار می رفتند. کمیسیون مطبوعات ضمن نظارت بر چاپ روزنامه ها و مجلات، در جهت بالا بردن کیفیت چاپ و محتوای مطالب، فعالیت می نمود و در این میان، کمیسیون موسیقی، با هدف احیای موسیقی ملی و ایجاد شور و هیجان، به اجرای برنامه می پرداخت. کمیسیون تدوین کتب درسی نیز در بخش حساس آموزش همگانی نقش بسیار مؤثری داشت. کمیسیون رادیو نیز به عنوان رسانه ی همگانی بسیار کارآمد، گزارش مجموعه ی اقدامات کمیسیون های مزبور را به گونه ای فراگیر ارائه می داد. نخست وزیر وقت، به عنوان ریاست سازمان پرورش افکار، وظیفه ی تعیین خطوط کلی فعالیت این سازمان را به عهده داشت و رؤسای فرهنگ هر شهرستان، مسئولیت شعب مختلف را بر عهده داشتند. بودجه ی این سازمان، از محل اعتبارات وزارت فرهنگ تأمین می گردید؛ ولی چون این مبلغ کم بود، برای رفع کسر بودجه، به ویژه در شهرستان ها از محل های دیگر، مانند شهرداری، انجمن تربیت بدنی، عوارض سینماها و کمک های مردمی نیز استفاده می شد.)[3] با ذکر این نمونه ها، به خوبی دریافتیم که هجوم فرهنگی، به طور پنهان و آشکار، سابقه ی دیرینه دارد و اکنون نیز بسیار ساده اندیشی است که تصور کنیم بیگانگان با فرهنگ ما کاری ندارند، و یا در صورت لزوم، خود را با ما هماهنگ می کنند. پی نوشتها: [1]. ر.ک: علی دوانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375. [2]. ر.ک. موسی فقیه حقانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375. [3]. محمود دلفانی، فرهنگ ستیزی در دوره ی رضا شاه، ص 1 11. منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

چگونه کشور تاریخی و باستانی ایران با فرهنگ ملّی و اسلامی قدرتمند، دست خوشِ هجوم فرهنگی شده، و چه زمینه ها و عواملی باعث آن گردیده است؟


پاسخ:

تهاجم فرهنگی، معمولا مخفیانه صورت می گیرد. در ایران نیز این تهاجماتِ ناپیدا، کم نبوده اند. استاد علی دوانی معتقد است که خط سیر هجوم فرهنگی غرب علیه ایران و فرهنگ اسلامی را، باید از ابتدای قاجاریه و حتی قبل از آن پیدا کرد. ایشان نمونه هایی از این تهاجمات را شمارش، و به ریشه ها و کارگردانان پشت صحنه ی آن نیز اشاره می کنند:
وهابی گری که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی در حجاز شروع شد، تا آن جا پیش رفت که اماکن مقدسه، حرم ها و قبور ائمه(علیهم السلام) را تخریب کامل کردند؛ حتی تصمیم به تخریب مرقد منوّر حضرت رسول (ص) نیز داشتند، که با تهدید علمای مسلمان هندی به حکم جهاد، از این اقدام منصرف شدند و وهابی گری در حجاز متوقف ماند؛ والاّ، قصد انتشار در تمام کشورهای اسلامی را داشتند.
احیای صوفی گری توسط معصومعلی شاه دکنی که می گفتند از شاگردان و مریدان شاه علیرضا دکنی است نیز در همین ردیف قرار می گیرد. شیوخ صوفیه از کربلا به ایران آمدند و نفراتی را جذب کردند؛ حدود سه هزار درویش با کشکول و تبرزین به دنبال آنها به راه افتادند و در شهرهای ایران حرکت می کردند و برای خود شعری ساخته بودند و می خواندند: معصومعلی است شاهِ درویش / سلطانِ همه سپاهِ درویش؛ وقتی آنها از عتبات به حدود کرمانشاه رسیدند، توسط مرحوم آقا محمد علی کرمانشاهی که مردی فقیه و مدبر بود و امامت داشت، قلع و قمع شدند؛ او سران آنها را محاکمه کرد و بعضی از آنها را کشت و به فتح علیشاه و صدر اعظم او نامه نوشت که برخورد با دراویشِ نوظهور، مربوط به حکام شرع است.
ماجراهای شیخی گری و بابی گری نیز در همین ردیف قرار می گیرد (که به آنها نمی پردازیم) و حرکات سید جمال الدین در دفع این تهاجم فرهنگی بوده است.
عهدنامه ی رویتر، امتیازنامه ی رژی، ورود زنان انگلیسی با آن سر و وضع خاص ، بلوای مشروطه و دنباله های آن، رضا خان و کارهای او، احزاب وابسته به روس و انگلیس در جنگ دوم و بعد از آن، کسروی و سخنانش، کتاب اسرار هزارساله که امام خمینی(ره)، به آن پاسخ دادند:
کاپیتولاسیون و ... همه در همین ردیف قرار می گیرند.[1]
فراماسونری نیز که یک سازمان متکی بر پنهان کاری است، در همین ردیف است؛ این سازمان برای رسیدن به اهداف سیاسی - اقتصادی خود، از همه ی ابزارها، مثل ترویج لیبرالیسم، رفرمیسم، صهیونیسم، اومانیسم، و سازمان های مخفی و علنی مثل باشگاه جهانی روتاری، لاینز، جمعیت تسلیح اخلاقی، و حتی سازمان ملل استفاده می کند؛ و بزرگ ترین مانعی را که برای خود می شناسد، فرهنگ غنی بعضی از کشورها، از جمله اسلام است.[2]
رضا خان نیز در فرهنگ ستیزی ،بسیار جدی بود و به صورت تشکیلاتی کار می کرد؛ او سازمانی به نام (سازمان پرورش افکار درست کرده بود)؛
(چارچوب تشکیلاتی سازمان پرورش افکار چنین می نماید که گستره ی فعالیت آن بسیار وسیع در نظر گرفته شده بود. بدنه ی اصلی این سازمان را یک هیئت مرکزی و کمیسیون های ششگانه تشکیل می داد. تعیین خط مشی کلی سازمان و گنجاندن نظریات و سیاست های حکومت در برنامه های آن، هماهنگ نمودن و نظارت بر عملکرد کمیسیون ها و گزارش آن به نخست وزیر، از وظایف اصلی هیأت مرکزی به شمار می رفت. کمیسیون های ششگانه ی سازمان پرورش افکار عبارت بودند از:
1. کمیسیون سخنرانی؛ 2. کمسیسیون رادیو؛ 3. کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کتب کلاسیک)؛ 4. کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش)؛ 5. کمیسیون موسیقی؛ 6. کمیسیون مطبوعات.
کمیسیون های مزبور، بنابر آیین نامه های جداگانه، مسئولیت های مستقلی داشتند و تمام عرصه های فعالیت های فرهنگی کشور را تحت پوشش قرار می دادند. سازمان پرورش افکار، در هر یک از شهرها و شهرستان ها، دارای شعبه ای مستقل بود که با نظارت دبیرخانه ی هیأت مرکزی فعالیت می نمود.
هر یک از کمیسیون های مزبور در تهران، و شعب آنها در شهرستان ها، موظف بودند که ماهانه گزارش اقدامات خود را به دبیرخانه ی سازمان بفرستند.
کمیسیون سخنرانی، با برپایی مجالس سخنرانی با موضوعات فرستاده شده از مرکز، و کمیسیون نمایش، با اجرای نمایش های متنوع در این مجالس، از کمیسیون های فعال این سازمان به شمار می رفتند.
کمیسیون مطبوعات ضمن نظارت بر چاپ روزنامه ها و مجلات، در جهت بالا بردن کیفیت چاپ و محتوای مطالب، فعالیت می نمود و در این میان، کمیسیون موسیقی، با هدف احیای موسیقی ملی و ایجاد شور و هیجان، به اجرای برنامه می پرداخت.
کمیسیون تدوین کتب درسی نیز در بخش حساس آموزش همگانی نقش بسیار مؤثری داشت. کمیسیون رادیو نیز به عنوان رسانه ی همگانی بسیار کارآمد، گزارش مجموعه ی اقدامات کمیسیون های مزبور را به گونه ای فراگیر ارائه می داد.
نخست وزیر وقت، به عنوان ریاست سازمان پرورش افکار، وظیفه ی تعیین خطوط کلی فعالیت این سازمان را به عهده داشت و رؤسای فرهنگ هر شهرستان، مسئولیت شعب مختلف را بر عهده داشتند.
بودجه ی این سازمان، از محل اعتبارات وزارت فرهنگ تأمین می گردید؛ ولی چون این مبلغ کم بود، برای رفع کسر بودجه، به ویژه در شهرستان ها از محل های دیگر، مانند شهرداری، انجمن تربیت بدنی، عوارض سینماها و کمک های مردمی نیز استفاده می شد.)[3]
با ذکر این نمونه ها، به خوبی دریافتیم که هجوم فرهنگی، به طور پنهان و آشکار، سابقه ی دیرینه دارد و اکنون نیز بسیار ساده اندیشی است که تصور کنیم بیگانگان با فرهنگ ما کاری ندارند، و یا در صورت لزوم، خود را با ما هماهنگ می کنند.
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: علی دوانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
[2]. ر.ک. موسی فقیه حقانی، کتاب سروش، مجموعه مقالات(1)، 1375.
[3]. محمود دلفانی، فرهنگ ستیزی در دوره ی رضا شاه، ص 1 11.
منبع: جوانان و تهاجم فرهنگی، محمد کاویانی، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین