{روایات اسلامی تمام خوابها را به یک چشم نگاه نمی کند بلکه رؤیا را سه قسم می داند. قسمتی از خوابها عبارت از افکار عادی یا اسرار نهانی انسان است که در خواب گاهی به صورت خودش ظاهر می‌شود و گاهی به عللی تغییر شکل داده با صورت دیگری خودنمائی می کند. این قسم خوابها است که در روانکاوی و به نظر روانشناسان ارزش علمی بسیار دارد و بوسیله آنها می توان به ضمیر مخفی اشخاص پی‌برد و ریشه ناخوشی روانی مرضای روحی را تشخیص داد. قسمت دیگر خوابها، عبارت از افکار ولگرد و آشفته‌ایست که گاهی در بیداری و بخصوص در مواقع ناخوشی گریبانگیر اشخاص می‌شود و دارای ارزش علمی و روانی نیست و در بعضی از روایات به (اضغاث احلام) یا افکار شیطانی تعبیر شده است. قسمت سوم خوابهائیست که جنبه الهامی دارد و گاهی بوسیله آنها حقایق از هر جهت مجهولی، واضح و آشکار می گردد.}[1] چنانکه شهید مطهری نیز در آثار خود می فرماید: {در اخبار ما... وارد شده است که خداوند خواب دیدن را برای این در بشر قرار داده است که آیتی از آیات الهی باشد. راجع به خواب دیدن نظریات مختلفی هست. یک نظریه این است که اصلا خواب دیدن چیزی نیست که قابل توجه باشد؛ انسان در عالم بیداری فکر و شعورش منظم کار می‌کند و در عالم خواب نامنظم و پرت و پلا و پراکنده، و یک سلسله تخیلات بی‌منطق و بی‌اساس که اصلا شایسته فکر کردن و مطالعه نیست، در عالم خواب برای آدم پیدا می‌شود. اینها می‌گویند تمام رؤیاها این طور است. این نظریه قطعا باطل است. خواب دیدن، حتی همان خواب‌دیدن‌هایی که ما آنها را پرت و پلا می‌دانیم و واقعا هم از یک نظر پرت و پلا هست، آن گونه نیست که کسی خیال کند بی‌حسابِ بی‌حساب است، بلکه نظمی و منطقی دارد. بعدها علما [به این نتیجه‌] رسیده‌اند که همه خواب دیدن‌ها منطق و نظم و حساب خاصی دارد. منتها درباره منطق خواب دیدن باز دو نظریه هست: بعضی می‌گویند منطق خواب دیدن فقط سوابق روحی و جسمی خود انسان است و آن سوابق روحی یا جسمانی است که خواب دیدن را ایجاد می‌کند. ولی نظریه دیگری هست که می‌گوید خواب دیدن اقسامی دارد: ممکن است وابستگی به حالات بدنی انسان داشته باشد، ممکن است وابستگی به حالات روانی انسان داشته باشد، و ممکن است به هیچ یک از اینها وابستگی نداشته باشد و احیانا در آن، جنبه اشراق و الهام باشد، که اینها خوابهای نادرالوجود است.}[2] خواب گرچه الزام قانونی ندارد اما خوب است که انسان نسبت به آن بی توجه نبوده و برای اینکه خیالتان راحت باشد هرگاه خوابی می بینید صدقه دهید تا اگر شری در انتظارتان باشد به واسطه صدقه دادن، خداوند آن را از شما رفع نماید. و دیگر اینکه خواب خود را برای هرکسی تعریف نکنید تا با تعابیر نابجایشان موجب ناراحتی روحی شما نگردند. البته بسیاری از خواب هائی که انسان می بیند ممکن است بر اثر مشاهداتی باشد که قبل از خوابیدن دیده است. و گاهی ممکن است بر اثر پرخوری و یا بیماری، انسان مشاهداتی در خواب داشته باشد که چندان قابل توجه نیست. در هر صورت هرگاه خوابی می بینید بگوئید انشاالله که خیر است. و از خداوند بخواهید که اگر جزء خواب های صادقه است اشاره به خیری باشد که در آینده نصیبتان می شود. موفق باشید. پی نوشتها: [1] . الحدیت-روایات تربیتی، ج‌2، ص: 76 [2] . مجموعه‌آثاراستادشهیدمطهری، ج‌4، ص: 131 www.shamimm.ir
اخیرا خوابهای عجیبی می بینم ولی نمی دانم که آیا در واقعیت تعبیر می شوند یا نه؟ چطور می توانم بفهمم که تا چه اندازه خوابهایم صحت دارند.
{روایات اسلامی تمام خوابها را به یک چشم نگاه نمی کند بلکه رؤیا را سه قسم می داند. قسمتی از خوابها عبارت از افکار عادی یا اسرار نهانی انسان است که در خواب گاهی به صورت خودش ظاهر میشود و گاهی به عللی تغییر شکل داده با صورت دیگری خودنمائی می کند. این قسم خوابها است که در روانکاوی و به نظر روانشناسان ارزش علمی بسیار دارد و بوسیله آنها می توان به ضمیر مخفی اشخاص پیبرد و ریشه ناخوشی روانی مرضای روحی را تشخیص داد.
قسمت دیگر خوابها، عبارت از افکار ولگرد و آشفتهایست که گاهی در بیداری و بخصوص در مواقع ناخوشی گریبانگیر اشخاص میشود و دارای ارزش علمی و روانی نیست و در بعضی از روایات به (اضغاث احلام) یا افکار شیطانی تعبیر شده است.
قسمت سوم خوابهائیست که جنبه الهامی دارد و گاهی بوسیله آنها حقایق از هر جهت مجهولی، واضح و آشکار می گردد.}[1]
چنانکه شهید مطهری نیز در آثار خود می فرماید:
{در اخبار ما... وارد شده است که خداوند خواب دیدن را برای این در بشر قرار داده است که آیتی از آیات الهی باشد.
راجع به خواب دیدن نظریات مختلفی هست. یک نظریه این است که اصلا خواب دیدن چیزی نیست که قابل توجه باشد؛ انسان در عالم بیداری فکر و شعورش منظم کار میکند و در عالم خواب نامنظم و پرت و پلا و پراکنده، و یک سلسله تخیلات بیمنطق و بیاساس که اصلا شایسته فکر کردن و مطالعه نیست، در عالم خواب برای آدم پیدا میشود. اینها میگویند تمام رؤیاها این طور است.
این نظریه قطعا باطل است. خواب دیدن، حتی همان خوابدیدنهایی که ما آنها را پرت و پلا میدانیم و واقعا هم از یک نظر پرت و پلا هست، آن گونه نیست که کسی خیال کند بیحسابِ بیحساب است، بلکه نظمی و منطقی دارد.
بعدها علما [به این نتیجه] رسیدهاند که همه خواب دیدنها منطق و نظم و حساب خاصی دارد. منتها درباره منطق خواب دیدن باز دو نظریه هست: بعضی میگویند منطق خواب دیدن فقط سوابق روحی و جسمی خود انسان است و آن سوابق روحی یا جسمانی است که خواب دیدن را ایجاد میکند.
ولی نظریه دیگری هست که میگوید خواب دیدن اقسامی دارد: ممکن است وابستگی به حالات بدنی انسان داشته باشد، ممکن است وابستگی به حالات روانی انسان داشته باشد، و ممکن است به هیچ یک از اینها وابستگی نداشته باشد و احیانا در آن، جنبه اشراق و الهام باشد، که اینها خوابهای نادرالوجود است.}[2]
خواب گرچه الزام قانونی ندارد اما خوب است که انسان نسبت به آن بی توجه نبوده و برای اینکه خیالتان راحت باشد هرگاه خوابی می بینید صدقه دهید تا اگر شری در انتظارتان باشد به واسطه صدقه دادن، خداوند آن را از شما رفع نماید. و دیگر اینکه خواب خود را برای هرکسی تعریف نکنید تا با تعابیر نابجایشان موجب ناراحتی روحی شما نگردند. البته بسیاری از خواب هائی که انسان می بیند ممکن است بر اثر مشاهداتی باشد که قبل از خوابیدن دیده است. و گاهی ممکن است بر اثر پرخوری و یا بیماری، انسان مشاهداتی در خواب داشته باشد که چندان قابل توجه نیست. در هر صورت هرگاه خوابی می بینید بگوئید انشاالله که خیر است. و از خداوند بخواهید که اگر جزء خواب های صادقه است اشاره به خیری باشد که در آینده نصیبتان می شود.
موفق باشید.
پی نوشتها:
[1] . الحدیت-روایات تربیتی، ج2، ص: 76
[2] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج4، ص: 131
www.shamimm.ir
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید . مدت 2-3 ماه است که هر خوابی می بینم به نیم ساعت نکشیده تعبیر می شود . اعصابم حسابی به هم ریخته . همش خواب بد می بینم . همه ی تلاشم را می کنم که اصلا شب ها هم نخوابم اما خوابم می برد و باز هم ی خواب بد دیگر و باز هم تعبیر... حتی اتفاقات خیلی عجیبی هم می افتد . ماه پیش خواب دیدم با یکی از اقوام که خیلی دوستشان داشتیم دعوایمان شده . صبح تا از خواب بیدار شدم ایشان زنگ زدند به خانه مان و یک دعوای حسابی راه افتاد که هنوز هم ادامه دارد... دیگر از خودم می ترسم . از خواب هایم می ترسم . برای هیچ کس تعریف نمی کنم . می ترسم همه ی اتفاقات را به گردن من بیندازند . خواب رفتگان را می بینم که از من توقعات مختلف دارند . هی می گویند فلان چیز را به فلانی بگو و ... می ترسم . خسته شده ام . تورو خدا کمک کنید . نمی دانم چه دعایی باید بخوانم . انقدر هم انسان بدی نیستم که خدا بخواهد زجرم دهد . تا حالا 15 دور ختم قرآن کرده ام . نماز هم می خوانم . دارم قرآن را حفظ هم می کنم . همیشه هم هر چه از خدا خواسته ام به من داده است . ولی این خواب ها واقعا عذابم می دهند . خیلی زیاد شده . تقریبا هر شب یک خواب عذاب دهنده می بینم و صبح با گریه بیدار می شم و دعا می کنم تا شب هیچ اتفاق بدی نیفتد. توروخدا کمک کنید...
- [سایر] اخیرا تصویری از گنبد خضراء مسجد پیغمبر علیهالسلام در بعضی از سایتهای اینترنتی دیده شده که بر روی این گنبد برآمدگی به اندازه هیکل یک انسان میباشد که گفته شده است جسد وهابی بوده است که قصد انهدام مرقد پیغمبر را داشته ولی به قدرت خدا معدوم شده و جسدش بر گنبد چسبیده و چون وهابیون نتوانستند جسدش را پائین بیاورند روی آن را پوشاندهاند. روایت دیگری میگوید این پنجرهای است بر روی قبر پیامبر که عثمانیها هنگام ساخت این گنبد خود آن را درست کردهاند. لطفا در خصوص صحت و سقم این جریان توضیح بفرمائید.
- [سایر] باسلام./پیگیری/ عیدتان مبارک و همیشه در کنار خانواده محترم سلامت و شاد و در پناه خدا باشید. امشب برنامه صندلی داغ را نگاه کردم و شاید جرقه ای برایم بود البته اگر خدا بخواهد،مساله ای در زندگی من هست و نمی دانم این مساله چیست ولی پیامها را همه می خوانند و این چون بین من وشخص دیگری است شاید او نخواهد همه بدانند، حال تکلیف من چیست؟ در ضمن می توانم عامیانه ولی مودبانه سخن بگویم،کتابی حرف زدن سخت است.چون این مساله من از برخورد با کسی شروع شد و به خوابی مربوط و فکر میکنم هنوز ادامه دارد.چون شخصی است دوست ندارم کسی بداند البته سو تعبیر نشود مساله نامتعارفی نیست ولی دوست ندارم کسی بداند.حال ایا می توانم شرح حال را بگویم ولی با این شرط که کسی نداند و نخواند .شما و خدا و من بنده. البته من بارها خواستم بفهمم و نشد و شاید نباید میشد و یا حتی شاید من این مساله را بزرگ کردم به هر حال بعد از خدا از شما به عنوان بنده خدا کمک می خواهم و اگر این دغدغه من را حل کنید به امید خدا همیشه اگر در ذهنم باشید دعایتان خواهم کرد.البته این مساله طولانی است و ماجرای زیادی دارد فقط از حوصله شما خارج نباشد.اگر اجازه بدهید و باشرط مخفی بودن قضیه چون پای کس دیگری هم وسط است بگویم.باز می گویم مساله نامتعارفی نیست فقط برای من عجیب است. متشکرم /حتی این پیام هم اگر مخفی باشد بهتر است. فقط از شما به عنوان بنده خدا کمک می خواهم ملاقات حضوری که ندارید پس به امید خدا مرا در حل این مساله یاری کنید، شاید که خدا خواست وبه دست شما حل شود. آمین.
- [سایر] سلام ، یه سوالی داشتم من دو تا خصوصیت دارم که من رو خیلی می ترسونه، پیش روانشناس رفتم و از بعضی هم سوال کردم ولی جوابی نتونستن بدن. چند وقتیه که خودمو بسته بودم به دعا و ذکر و توسل، که شما دیروز در سخنرانی ای که ازتون پخش شد چنین چیزی رو گفتید دعا کردن به تنهایی کافی نیست تصمیم و فکر کردن مهمتره ، تصمیم گرفتن از خودتون بپرسم ، من اول خیلی بدخلقم و بعد هم خیلی بی رحمم. البته بی رحمی فقط در مورد اتفاقاتی که برای آدم ها می افته می خواد آسیب باشه یا مرگشون. هیچ کدوم من رو به گریه نمی اندازه هیچ وقت احساس \"فراق\" یا \"غم دوری\" که در دیگرون هست رو درک نمی کنم، مسلما دلیلش نوع تربیتمه. خانواده ی من سال هاست که با هیچ کسی رفت و آمد نداره به دلیل بدخلقی پدرم. کسی دوست نداره بیاد خونه ی ما ، دوران کودکیم هم به ندرت میومدن ولی اونم خیلی ساله که قطع شده، من هم هیچ وقت نمی تونستم دوستامو بیارم خونه، انقدر بد رفتار می کردن باهاشون که ترجیح می دادم نبینن تا آبروم حفظ شه. دلیل بدرفتاریم اینه که الگویی غیر از یه پدر فحاش بدرفتار نداشتم.و از طرف دیگه مادرم چندان فرقی با یه سنگ نداره.مادر خودشم اینطوری بوده. از بچگیم فکر می کردم که من اینطوری نیستم یه روز که بزرگ شدم فحش نمی دم با همه هم مهربون میشم ولی نشد، ولی الان که 26 سالمه هم فحش می دم هم حوصله ی دیگرون رو ندارم هم محبت کردن بقیه برام مسخره اس. یعنی چیزی به اسم دوست داشتن برام مفهوم ماهوی نداره، یه خصوصیت دیگه هم اکتساب کردم، من دو تا خواهر برادر بزرگتر از خودم دارم با فاصله سنی 11 و 13 سال، به همین دلیل من همیشه تنها بودم زمانی که من نیاز به هم بازی داشتم اونها جوون بودن و روحیاتشون با من فرق داشت دوستی هم نداشتم هیچ وقت، خارج از مدرسه هم که هیچ وقت جایی نمی گذاشتن برم، بنابراین 1- حرف زدن یاد نگرفتم 2- عادت کردم به تنهایی. دوران نوجوانیم خیلی دوست داشتم به ارتباط برقرار کردن با دیگران مسلمه که چون اولین تجربه های من بود خیلی ناشی بودم و به همین دلیل تقریبا همه بعد از یکی دوبار ازم زده می شدن ولی امید داشتم که درست بشه رفتارم. اما الان گرچه تا حدی می دونم چطور باید با دیگران رفتار کنم اما دیگه حوصله ندارم، در تنهایی راحتم. نمی خوام با دیگرون باشم در حالی که این خصوصیت برای سن من اشتباهه. چیزی که من رو می ترسونه اینه که من نمی تونم برای خدا و پیغمبر هم گریه کنم. موقع زیارت عاشورا یا دعا خوندن. اون اوایلی که تازه آشنا شده بودم حدود 6 سال پیش می تونستم، فکر می کردم آدم بدیم به خاطر گناهام گریه می کردم و فکر می کردم اونها آدم های خوبی بودن به خاطر مصیبت هاشون گریه می کردم ولی بعد که دیدم همه ی گریه هام باعث نشد عذاب وجدان ناشی از گناهام کم بشه ، و یا اینکه فهمیدم اماما جاشون راحته زندگیشون هم از نظر ما سخت بوده برای خودشون نه، گریه ام از بین رفت. خصوصیات منافقین رو می خونم می بینم همه اش رو دارم، به خودم نگاه می کنم می بینم از اول به ندرت خوبی دیده باشم، خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که منم مصداق اون حدیثم که یه صدایی همه شنیدن پیامبر گفت سنگی بود که هفتاد سال درحال سقوط بود الان به ته جهنم رسید بعد خبر آوردن یکی مرده. در سنگ بودنم شکی نیست و در جهنم بودنم هم. البته می دونم که ناامیدی از شیطانه ولی امیدواریم 26 ساله ام جواب نداده . چطور می تونم بفهمم که اشکال زندگی بی مفهوم و غیرعادیم کجاست؟
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.