مفهوم فقه حکومتی (فقه سیاسی به مسائل مربوط به حسبه و حکومت و سیاست خارجی و جهاد و حقوق بینالملل میپردازد[1]). بیشک امروز در قلمرو سیاست و حکومت و دولت در روابط بینالمللی موضوعات فراوانی مطرح شده است که احکام کلی فقه باید پاسخگوئی نظر اسلام دربارة آنها باشد، آن بخش از فقه که به این مباحث میپردازد؛ فقه سیاسی نامیده میشود، اگر بخواهیم مباحث فقه را دستهبندی کنیم میتوانیم این تقسیم را بیان کنیم. 1. فقه عام، که به همه مباحث فقهی اطلاق میشود؛ 2. فقه قضائی که شامل مباحث مربوط به آیین دادرسی و طرق اثبات دعوا و نظائر آن است؛ 3. فقه مدنی که شامل ابواب مختلف عقود معیّن است؛ 4. فقه خانوار که مباحث ازدواج، طلاق، وارث و وصیت را در بر میگیرد که این قسم گاهی به فقه مدنی هم خوانده میشود؛ 5. فقه اقتصادی که مسائل مربوط به مالکیت و انواع آن و وظایف مالیه را در بر میگیرد؛ 6. فقه عبادی که مباحث عبادات اسلامی را شامل میشود؛ 7. فقه سیاسی که شامل مسائل مربوط به حکومت، سیاست خارجی، جهاد و حقوق بینالملل میگردد.[2] با این توضیح بهتر است به جای تعبیر به (فقه حکومتی)، (فقه سیاسی) را مطرح کنیم که تعبیر عامی است که حکومت و مباحث سیاسی را شامل میشود. (سیر تحولات فقه سیاسی در کلمات فقهاء) تحولات فقه سیاسی را میتوان از دو بعد تکوین و تدوین مورد مطالعه قرار داد (دورة تکوین و تأسیس فقه سیاسی به عصر نزول قرآن و دورة زمامداری پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سنت آن حضرت در مقام ریاست دولت اسلامی باز میگردد که در این دوره خطوط کلی فقه سیاسی در زمینة مسائل حکومت، جهاد، تولّی، تبری، صلح، معاهده، دیپلماسی و سیاست خارجی و نظائر آن توسط وحی (قرآن) و سنت پیامبر تعیین شد و سپس در خلال احادیث اهل بیت علیهم السّلام تشریح و تفریع شد، عملکرد (سنت عملی) پیامبر صلّی الله علیه و آله ضمن تأسیس قواعد کلی فقه سیاسی، نمونهها و تجربههای عینی نظریههای اسلام را نیز ارائه داد و موفقیت پیامبر صلّی الله علیه و آله در اجرای احکام تأسیسی اسلام در زمینة مسائل سیاسی بطور ضمنی حقانیت و صلاحیت و اتقان این احکام را نیز ثابت نمود[3]). در مورد مرحلة تدوین فقه سیاسی باید بگوئیم مباحث فقه سیاسی در کتب فقهی معمولاً در خلال ابوابی همچون جهاد، انفال، حسبه، ولایات، قضاء و احیاناً در حدود و دیات مطرح میگردید برای عنوان نمونه در کتاب انتصار تألیف سید مرتضی (ره) مباحث فقه سیاسی فقط در پنج صفحه تحت عنوان (مسائل فی المحارب) آمده است[4] و در کتاب المبسوط تألیف شیخ طوسی (ره) تحت عنوان، کتاب الجهاد و (سیره الامام علیه السّلام ) 74 صفحه از کتاب به مباحث فقه سیاسی اختصاص یافته است[5] نیز در کتاب تذکره الفقهاء تألیف علامه حلی (ره) تحت عنوان (کتاب الجهاد) 55 صفحه به مباحث فقه سیاسی اختصاص یافته است[6] و در کتاب جواهر الکلام تألیف شیخ محمد حسن نجفی (ره) یک جلد به مباحث جهاد اختصاص داده شده است.[7] پس از احیای مجدّد فقه اجتهادی توسط مرحوم وحید بهبهانی (متوفای 1208 ه.ق) تحوّلی در فقه سیاسی نیز به وجود آمد و فقهاء با طرح مسأله ولایت فقیه، مباحث فقه سیاسی را بر محور این اصل طرح نمودند و مسائل حکومت را به طور مستقل در این مبحث آورند نهادند، گرچه اصل بحث ولایت فقیه تازگی نداشت و فقهای گذشته نیز تحت عنوان (ولایات) از ولایت فقیه بحث میکردند امّا آنچه تازگی داشت تمرکز بحث های فقه سیاسی و توسعه و تعمیق آن تحت عنوان ولایت فقیه بود. از میان آثار ارزشمندی که از فقهای این دوره و در زمینة مبحث ولایت فقیه به جای مانده میتوان به چند نمونه اشاره کرد: 1. کتاب عوائد الایام، تألیف احمد بن محمد مهدی نراقی (متوفای 1225) در این کتاب نفیس فقهی یکی از 88 عائده آن به بحث از ولایت حاکم اختصاص داده شده و طی یک بحث طولانی فقهی دربارة مسائل عمدة حکومت و حاکمیت بحث شده است.[8] 2. کتاب عناوین، تألیف میرفتاح حسینی مراغی (ره) (متوفای 125) که در 39 عنوان بسیاری از قواعد فقهی و احکام کلی را مطرح و با دقت به بحث و تحلیل آنها پرداخته است و در سه عنوان مسأله ولایات و سیاسات را مورد بررسی قرار داده است و طی یکی از عناوین در زمینة ولایت فقیه و اثبات عموم ولایت حاکم شرعی به بحث پرداخته و مباحث فقه سیاسی به ویژه مسائل حکومت را مطرح کرده است[9]. 3. کتاب بلغة الفقیه، تألیف سید محمد آل بحر العلوم (متوفای 1326) که مجموعه ای از چند رساله در موضوعات مختلف فقهی است و یکی از آنها در موضوع اراضی خراجیه و دیگری تحت عنوان ولایات به اسلوب فقهی و محققانه نوشته شده است که مباحث عمدة فقه سیاسی آن در رسالة ولایات است.[10] (لذا بنابر آنچه گذشت روشن میشود که عدم طرح گسترده و مبسوط بحث حکومت یا ولایت فقیه از سوی فقهای پیشین هر چند در خلال مباحث فقهی به آن پرداخته میشده است نه به خاطر بیاهمیتی و یا کم اهمیتی آن در اسلام است و نه به خاطر بیاعتنایی آنها نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بلکه عمدتاً به خاطر عدم احساس ضرورت و عدم احساس نیاز شیعیان به مسأله حکومت و ولایت فقیه آن هم به دلایل در اقلیت بودن شیعیان، فشار و خفقان حکومتهای ضد شیعی وقت، دوری از حکومت و لوازم و مسائل آن بوده است، گواه زنده بر این ادعا طرح مسأله حکومت و ولایت فقیه و بلکه عموم مسائل سیاسی اسلام بر اساس نیاز هر زمان و به موازات آن سیر تکوینی و تکاملی آن تا رسیدن به مرحلة نهایی حکومت دینی یا تشکیل نظام ولایی جمهوری اسلامی ایران از سوی امام خمینی (ره) است[11]). معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، انتشارات امیر کبیر، تهران، 77، ج 2. 2. مصطفی جعفر پیشه فرد، پیشینة نظریة ولایت فقیه، مرکز تحقیقات علمی قم، دبیرخانه مجلس خبرگان 80. 3. امام خمینی (ره) و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه)، مجموعه مقالات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 78. 4. ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، دفتر انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم 77. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1377، ج 2، ص 47. [2] . همان، ص 47. [3] . همان، ص 57. [4] . السید المرتضی، الانتصار، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ص 231 تا 235. [5] . طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ دوّم، 1378ق، ج 1، ص 3. [6] . حلی، تذکرة الفقهاء، بیروت، 1403 ق (کتاب الجهاد). [7] . نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت، دار احیاء تراث العربی، 1981، ج 21، و ج 22، صفحات 155، 170، 180،196، 233 و ج 40، ص19. [8] . نراقی، محمد مهدی، عوائد الایام، منشورات مکتبه بصیری، بیتا، از ص 185 به بعد. [9] . حسینی مراغی، میر فتاح، عناوین، بیتا، ص 352. [10] . آل بحر العلوم، سید محمد، بلغة الفقیه، مکتبه الصادق، تهران، 1362 ش، ج 3، ص 210. [11] . امام خمینی (ره) و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه) مجموعه مقالات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 78، ص 16.
جایگاه «فقه حکومتی» در کلام قدماء چیست؟ و اگر چنین مطلبی بدان پرداخته شده را با ذکر سند و آدرس دقیق بیان فرمایند؟
مفهوم فقه حکومتی
(فقه سیاسی به مسائل مربوط به حسبه و حکومت و سیاست خارجی و جهاد و حقوق بینالملل میپردازد[1]).
بیشک امروز در قلمرو سیاست و حکومت و دولت در روابط بینالمللی موضوعات فراوانی مطرح شده است که احکام کلی فقه باید پاسخگوئی نظر اسلام دربارة آنها باشد، آن بخش از فقه که به این مباحث میپردازد؛ فقه سیاسی نامیده میشود، اگر بخواهیم مباحث فقه را دستهبندی کنیم میتوانیم این تقسیم را بیان کنیم.
1. فقه عام، که به همه مباحث فقهی اطلاق میشود؛ 2. فقه قضائی که شامل مباحث مربوط به آیین دادرسی و طرق اثبات دعوا و نظائر آن است؛ 3. فقه مدنی که شامل ابواب مختلف عقود معیّن است؛ 4. فقه خانوار که مباحث ازدواج، طلاق، وارث و وصیت را در بر میگیرد که این قسم گاهی به فقه مدنی هم خوانده میشود؛ 5. فقه اقتصادی که مسائل مربوط به مالکیت و انواع آن و وظایف مالیه را در بر میگیرد؛ 6. فقه عبادی که مباحث عبادات اسلامی را شامل میشود؛ 7. فقه سیاسی که شامل مسائل مربوط به حکومت، سیاست خارجی، جهاد و حقوق بینالملل میگردد.[2]
با این توضیح بهتر است به جای تعبیر به (فقه حکومتی)، (فقه سیاسی) را مطرح کنیم که تعبیر عامی است که حکومت و مباحث سیاسی را شامل میشود.
(سیر تحولات فقه سیاسی در کلمات فقهاء)
تحولات فقه سیاسی را میتوان از دو بعد تکوین و تدوین مورد مطالعه قرار داد (دورة تکوین و تأسیس فقه سیاسی به عصر نزول قرآن و دورة زمامداری پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سنت آن حضرت در مقام ریاست دولت اسلامی باز میگردد که در این دوره خطوط کلی فقه سیاسی در زمینة مسائل حکومت، جهاد، تولّی، تبری، صلح، معاهده، دیپلماسی و سیاست خارجی و نظائر آن توسط وحی (قرآن) و سنت پیامبر تعیین شد و سپس در خلال احادیث اهل بیت علیهم السّلام تشریح و تفریع شد، عملکرد (سنت عملی) پیامبر صلّی الله علیه و آله ضمن تأسیس قواعد کلی فقه سیاسی، نمونهها و تجربههای عینی نظریههای اسلام را نیز ارائه داد و موفقیت پیامبر صلّی الله علیه و آله در اجرای احکام تأسیسی اسلام در زمینة مسائل سیاسی بطور ضمنی حقانیت و صلاحیت و اتقان این احکام را نیز ثابت نمود[3]).
در مورد مرحلة تدوین فقه سیاسی باید بگوئیم مباحث فقه سیاسی در کتب فقهی معمولاً در خلال ابوابی همچون جهاد، انفال، حسبه، ولایات، قضاء و احیاناً در حدود و دیات مطرح میگردید برای عنوان نمونه در کتاب انتصار تألیف سید مرتضی (ره) مباحث فقه سیاسی فقط در پنج صفحه تحت عنوان (مسائل فی المحارب) آمده است[4] و در کتاب المبسوط تألیف شیخ طوسی (ره) تحت عنوان، کتاب الجهاد و (سیره الامام علیه السّلام ) 74 صفحه از کتاب به مباحث فقه سیاسی اختصاص یافته است[5] نیز در کتاب تذکره الفقهاء تألیف علامه حلی (ره) تحت عنوان (کتاب الجهاد) 55 صفحه به مباحث فقه سیاسی اختصاص یافته است[6] و در کتاب جواهر الکلام تألیف شیخ محمد حسن نجفی (ره) یک جلد به مباحث جهاد اختصاص داده شده است.[7]
پس از احیای مجدّد فقه اجتهادی توسط مرحوم وحید بهبهانی (متوفای 1208 ه.ق) تحوّلی در فقه سیاسی نیز به وجود آمد و فقهاء با طرح مسأله ولایت فقیه، مباحث فقه سیاسی را بر محور این اصل طرح نمودند و مسائل حکومت را به طور مستقل در این مبحث آورند نهادند، گرچه اصل بحث ولایت فقیه تازگی نداشت و فقهای گذشته نیز تحت عنوان (ولایات) از ولایت فقیه بحث میکردند امّا آنچه تازگی داشت تمرکز بحث های فقه سیاسی و توسعه و تعمیق آن تحت عنوان ولایت فقیه بود. از میان آثار ارزشمندی که از فقهای این دوره و در زمینة مبحث ولایت فقیه به جای مانده میتوان به چند نمونه اشاره کرد:
1. کتاب عوائد الایام، تألیف احمد بن محمد مهدی نراقی (متوفای 1225) در این کتاب نفیس فقهی یکی از 88 عائده آن به بحث از ولایت حاکم اختصاص داده شده و طی یک بحث طولانی فقهی دربارة مسائل عمدة حکومت و حاکمیت بحث شده است.[8]
2. کتاب عناوین، تألیف میرفتاح حسینی مراغی (ره) (متوفای 125) که در 39 عنوان بسیاری از قواعد فقهی و احکام کلی را مطرح و با دقت به بحث و تحلیل آنها پرداخته است و در سه عنوان مسأله ولایات و سیاسات را مورد بررسی قرار داده است و طی یکی از عناوین در زمینة ولایت فقیه و اثبات عموم ولایت حاکم شرعی به بحث پرداخته و مباحث فقه سیاسی به ویژه مسائل حکومت را مطرح کرده است[9].
3. کتاب بلغة الفقیه، تألیف سید محمد آل بحر العلوم (متوفای 1326) که مجموعه ای از چند رساله در موضوعات مختلف فقهی است و یکی از آنها در موضوع اراضی خراجیه و دیگری تحت عنوان ولایات به اسلوب فقهی و محققانه نوشته شده است که مباحث عمدة فقه سیاسی آن در رسالة ولایات است.[10]
(لذا بنابر آنچه گذشت روشن میشود که عدم طرح گسترده و مبسوط بحث حکومت یا ولایت فقیه از سوی فقهای پیشین هر چند در خلال مباحث فقهی به آن پرداخته میشده است نه به خاطر بیاهمیتی و یا کم اهمیتی آن در اسلام است و نه به خاطر بیاعتنایی آنها نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بلکه عمدتاً به خاطر عدم احساس ضرورت و عدم احساس نیاز شیعیان به مسأله حکومت و ولایت فقیه آن هم به دلایل در اقلیت بودن شیعیان، فشار و خفقان حکومتهای ضد شیعی وقت، دوری از حکومت و لوازم و مسائل آن بوده است، گواه زنده بر این ادعا طرح مسأله حکومت و ولایت فقیه و بلکه عموم مسائل سیاسی اسلام بر اساس نیاز هر زمان و به موازات آن سیر تکوینی و تکاملی آن تا رسیدن به مرحلة نهایی حکومت دینی یا تشکیل نظام ولایی جمهوری اسلامی ایران از سوی امام خمینی (ره) است[11]).
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، انتشارات امیر کبیر، تهران، 77، ج 2.
2. مصطفی جعفر پیشه فرد، پیشینة نظریة ولایت فقیه، مرکز تحقیقات علمی قم، دبیرخانه مجلس خبرگان 80.
3. امام خمینی (ره) و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه)، مجموعه مقالات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 78.
4. ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام، دفتر انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم 77.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی (نظام سیاسی و رهبری در اسلام)، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1377، ج 2، ص 47.
[2] . همان، ص 47.
[3] . همان، ص 57.
[4] . السید المرتضی، الانتصار، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ص 231 تا 235.
[5] . طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ دوّم، 1378ق، ج 1، ص 3.
[6] . حلی، تذکرة الفقهاء، بیروت، 1403 ق (کتاب الجهاد).
[7] . نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت، دار احیاء تراث العربی، 1981، ج 21، و ج 22، صفحات 155، 170، 180،196، 233 و ج 40، ص19.
[8] . نراقی، محمد مهدی، عوائد الایام، منشورات مکتبه بصیری، بیتا، از ص 185 به بعد.
[9] . حسینی مراغی، میر فتاح، عناوین، بیتا، ص 352.
[10] . آل بحر العلوم، سید محمد، بلغة الفقیه، مکتبه الصادق، تهران، 1362 ش، ج 3، ص 210.
[11] . امام خمینی (ره) و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه) مجموعه مقالات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 78، ص 16.
- [سایر] آیا درباره بهشت «شداد»، در قرآن مجید مطلبی ذکر شده است؟
- [سایر] آیا لفظ ولی فقیه در کلام معصومین«علیهم السلام» آمده است؟
- [سایر] چگونه میتوان به زیباییهای عاشورا پی برد و این کلام حضرت زینب(سلام الله علیها) را که فرمودند: «ما رایت الا جمیلا» را درک کرد؟
- [سایر] ضمن تشکر درخواست میکنم به این سئوال پاسخ دهید: خداوند کاملا از وضعیت فکری و فرهنگی انسان های بعد از رحلت رسول اکرم و آینده مطلع بود؛ به همین دلیل ابلاغ فرمود محمد (ص)خاتم انبیا است. حال اگر فردی طبق فهم و درک خود از قرآنی که هم اکنون دراختیار دارد، اعتقاد کاملی به یگانگی خداوند و نبوت انبیا و آیات الاهی و فرشتگان آسمانی داشته و به روز قیامت هم مؤمن باشد و سعی کند دستورات قرآنی را؛ مانند نماز، زکات، خیرات و... که در قرآن نام برده شده بکار ببرد و فردی نیکوکار، شایسته و صالح باشد و در مقابل گناهان و ظلم های احتمالی خود از درگاه خداوند توبه کند و با کارهای نیک جبران نماید و فصل الخطاب کارهایش را کلام خدا قرار دهد، ولی اعتقادی به عقاید و جنگ ها، سازش ها، و گفته های ضد و نقیض و اختلافات انسان های بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) که هرکدام خود را حق و دیگران را باطل معرفی کرده اند، نداشته باشد! آیا طبق آیات روشن قرآن، مسلمان و تسلیم شده در برابر امر خداوند هست یا خیر ؟ و در شمار افراد اشاره شده در آیه 60 تا 63 سوره مریم و آیه های مشابه خواهد بود یا خیر؟ لطفا خلاصه و صریح جواب دهید. اگر پاسخ شما منفی باشد و خداوند تکلیف دیگری هم برای این گونه مومنان قرارداده است. سند و آدرس قرآنی آن را اعلام فرمائید.
- [سایر] 1) سلام. 2) دوستتون دارم. 3) (پیگیری) پیام فردی به نام \"علی گودرزی\" . 4) با اشتیاق وارد سایتتون شدم و در قسمت جستجو دنبال ردی از مرحوم استاد علی صفایی حائری گشتم، میخواستم ببینم نظر شما راجع به استاد چیه. فقط یک پیام پیدا شد که همین آقای \"علی گودرزی\" فرستاده بود و سعی کرده بود استاد صفایی رو به شما معرفی کنه و شما در پاسخ از ایشون پرسیده بودین: \"از چه طریق آشنا شوم؟ آدرس؟ کتاب یا...\" 5) بخشی از اندیشه ی استاد: ( بیچارگی ما، در این است که، میخواهیم از استدلال و اشراق و عرفان و شریعت و طریقت، به خدا برسیم. اینها، ما را جز به خودشان، نمیرسانند! و این است که پس از یک عمر، جز خستگی، جز غرور، جز نخوت و نمایش، حاصلی نداریم. نه فقه و اصول، نه تفسیر و کلام، نه حکمت و اشراق و نه عرفان و سلوک، هیچکدام ما را نمیرسانند. آنچه ما را به (او) میرساند، (عبودیّت) است و اطاعت!) 6) این لینک یکی از کتابهای کوتاه، اما کم نظیر ایشون هست که تا حالا خیلی ها رو تکان داده. خوندنش یک ساعت وقت میخواد. نام این کتاب سی صفحه ای \"رشد\" هست و نگاهی به سوره ی عصر داره: http://hosseinian.googlepages.com/Roshd-AliSafaee.pdf 7) این هم لینک یک گفتگوی سی دقیقه ای هست از استاد در مورد غرورها و غفلت های انسان. اگر سی دقیقه زمان ندارید، ده دقیقه اولش رو از دست ندید: http://radiomaaref.ir/items/programs/safa/04106.mp3 8) سایت معرفی ایشون و نشر آثارشون: http://www.alisafaee.ir/fa/Default.asp 9) من سالها دچار گزافه گویی و غرور و تنبلی و بهانه گیری و مفت خوری و بی ظرفیتی و بی انگیزگی بودم که خدا به واسطه ی استاد صفایی از این منجلابها نجاتم داد. و حجت رو یک بار دیگه بر من تمام کرد. 10) منتظر نظرات ارزشمند شما در مورد استاد هستم.
- [سایر] در وبلاگم یک حدیث از امام رضا نوشته بودم که به عنوان منبع برای آن (اصول کافی، ج 3، ص 339 و تحف العقول، ص 442) ذکر شده بود. این هم متنش است: لایکون المومن مومنا حتی تکون فیه ثلاث خصال : 1 سنه من ربه ؛ 2 وسنه من نبیه؛ 3 و سنه من ولیه. فاما السنه من ربه فکتمان سره. و اما السنة من نبیه فمداراة الناس . و اما السنة من ولیه فالصبر فی الباساء و الضراء. در بخش نظرات یکی از دوستانم معترض شد که چقدر مطمئنی به صحت این حدیث؟ هر چند ایراداتی که وارد کرده بود به ذهن من معقول نبود و این که این کلام به دل او نمی نشیند هم حرف حساب برای جعلی دانستن نیست، از آنجایی که اولا هیچ تخصصی در زمینه حدیث ندارم، ثانیا کنجکاوم بدانم چطور به سوالات پاسخ می دهید، ثالثا آن دوست یک معلم است در سطح دانشگاه و نظراتش را دیگران بسیاری قبول دارند رابعا به او وعده داده بودم که دنبال جواب کارشناسانه برای ایرادش می روم و از فرد مطلعی در مورد میزان اعتبار آن یا هر کلامی در رد یا تاییدش سوال خواهم کرد، مایلم از صحت و سقم این حدیث آگاهی یابم.
- [سایر] در رسالههای مراجع تقلید آمده: اگر در هنگام صحبت و مشاهده نامحرم خوف مفسده و افتادن به گناه باشد، باید اجتناب شود و گرنه اشکال ندارد. حال سؤال این است که، مقصود از مفسده چیست؟ چرا که اگر مفسده و گناه را صرفاً استمنا و زنا بدانیم آن وقت میتوان گفت خیلی از این صحبتها مخصوصاً آن صحبتهایی که در مکان عمومی است این مفسده را ندارند؛ زیرا واقعاً چند کلام صحبت با نامحرم یا در خیلی از موارد نگاه به نامحرم موجب استمنا و زنا نمیشود. اما اگر بخواهیم دامنه مفسده را آنچنان وسیع در نظر بگیریم که حتی مثلاً اینکه ممکن است بعد از صحبت با نامحرم انسان تا چند دقیقه بعد از آن صحبت نیز به فکر نامحرم باشد یا مثلاً حتی اینکه مقداری دل انسان در هنگام صحبت بلرزد و ... آن وقت باید گفت شاید بالای 95% مکالمات، اینچنین وضعی داشته باشند و طبق این مبنا تقریباً باید گفت: به طور مطلق مرد و زن نامحرم نه به هم نگاه کنند نه حتی با هم صحبت کنند. حتی طبق این مبنا مثلاً اگر در خیابان زنی از ما آدرس سؤال کرد نیز نباید به او جواب داد. یا مثلاً زن حتی برای خرید به سر مغازه نیز نباید برود. مخصوصاً مغازهای که صاحب مغازه جوان باشد. یا طبق این مبنا زن باید کلاً در خانه بنشیند. یا حتی به اخبار تلویزیون که مجریش زن است نیز نباید گوش داد. فیلمها که دیگر جای خود دارد. فیلم خارجی که دیگر اظهر من الشمس است. طبق این مبنا حتی مثلاً طلبههای مجرد در فقه (کتاب النکاح) را نباید بخوانند؛ چون بالأخره ذهن جوان را به خود مشغول میکند. علاوه بر (کتاب النکاح) مبحث (دماء ثلاثة) از (کتاب الطهارة)، مباحث مربوط به (اماء) در ابواب مختلف فقه را نیز نباید بخوانند؛ برای اینکه ذهنشان مشغول میشود. حتی طبق این مبنا شاید بشود گفت شخص مجرّد برخی آیات قرآن را نیز نباید بخواند. آن آیاتی که از حوری و قاصرات طرف و حور مقصورات و .... صحبت میکند؛ زیرا موجب دلمشغولی میشود. یا مثلاً سوره یوسف را نیز نباید بخوانند. در مجموع به صورت مفصل و کامل و موردی در این مورد بحث کنید که معنای این مفسده چیست؟ حدودش کجاست؟ و طبق تعریف فقها از مفسده، در چه مواردی صحبت با نامحرم مفسده دارد و در چه مواردی ندارد؟ لطفاً یک جواب عمقی و بر اساس مبانی ناب اسلامی بدهید نه آن جوابهای معمولی و سطحی که در همه سایتها و سخنرانیها وجود دارد.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552