طبرسی در دو کتاب تفسیرش دو نظریه ی مختلف دارد. در تفسیر جوامع الجامع در ذیل آیات 65 و 67 سوره ی آل عمران می گوید: ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحد، پاک و خالص بود... مراد از مشرکین یهود و نصاری هستند.[1] ولی در تفسیر مجمع البیان، در ذیل آیات فوق، در مشرک بودن یهودی و نصرانی تشکیک نموده و به (قیل) (قول ضعیف) نسبت داده است: قیل: انّ هذا یتضمن کون الیهودیة و النّصرانیة شرکاً.[2] جمعی از فقها مثل شیخ طوسی، شیخ مفید، ابن جنید، آخوند خراسانی، آیت الله حکیم و برخی فقهای معاصر، رأی به طهارت اهل کتاب داده اند. چون در آیه ی 105 سوره ی بقره، و آیه ی 1 سوره ی بیّنه، مشرکان به اهل کتاب عطف شده است؛ لذا مفهوماً و مصداقاً با آنها فرق دارند.[3] ابوحنیفه، از علمای اهل سنت نیز معتقد است که مشرکین فقط از حج تمتّع و عمره منع شده اند و می توانند داخل مسجدالحرام و سایر مساجد شوند. اما شافعی و احمد و مالک معتقدند که کافر (ذمّی یا مستأمن) نمی تواند داخل مسجدالحرام شود؛ حتی نماینده ی کفّار هم باید، بیرون مسجد منتظر بماند تا بیایند و سخن او را بشنوند. شافعی دخول کافر به سایر مساجد را جایز می داند، به خلاف مالک که در هیچ مسجدی جایز نمی داند.[4] در مورد مساجد مسلمین، فقیهان شیعه نظریّات و دیدگاه های مختلفی دارند که شمه ای از آن عبارت است از: 1. هیچ غیرمسلمانی حقّ ورود به مساجد مسلمانان را ندارد. 2. غیرمسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند. 3. شیخ طبرسی نیز ممنوع بودن ورود کافران به مساجد را یک حکم حکومتی دانسته که مربوط به هنگام حجّ و عمره است.[5] مشهور در بین فقیهان شیعه این است که غیرمسلمان به هیچ عنوان نمی تواند داخل مسجد شود. شیخ طوسی در خلاف و مبسوط، محقّق در شرایع، علاّمه در تذکره و صاحب جواهر و علاّمه حلّی در تبصره المتعلّمین و... بر این نظرند. ادله ی فقها عبارت است از: کتاب (قرآن)، حدیث، اجماع، سیره یا شهرت عملی و دیگر مؤیّدات. ادله ی ناروایی ورود کافران به مساجد 1. قرآن: مهم ترین دلیل فقهای شیعه و سنّی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام، این آیه ی شریفه است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا)؛[6] ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاک اند؛ پس نباید بعد از امسال نزدیک مسجدالحرام شوند. بدیهی است که همه ساله در روزهای حج، مشرکان برای انجام مراسم بت پرستی و اعمال حج غیرتوحیدی به مسجدالحرام می آمدند و اعمال مشرکانه انجام می دادند؛ همان گونه که قرآن کریم می فرماید: (ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً)؛[7] نماز آنان در کنار کعبه، جز سوت و کف زدن نبود. درست است که مورد مخصّص نیست، ولی این بدان معنا نیست که گسترش دادن و یا الغای خصّوصیت، نیاز به دلیل ندارد؛ به ویژه در این آیه که شواهدی برای اختصاصی بودن حکم نیز وجود دارد. از کلمات فقها استفاده می شود که گسترش حکم از مشرکان به دیگر کافران از دو راه صورت می گیرد: 1. گسترش در معنای شرک؛ 2. گسترش در علّت، که در کتب استدلالی فقهی به طور مبسوط درباره ی آن بحث شده است. آیا می توان این عمل مشرکان را با عمل کافری که برای شنیدن کلام خدا و سخنان مبلّغان دین و یا دیدن آثار باستانی و جلوه های تمدّن اسلامی وارد مسجد می شود برابر دانست؟! یا آن که جلوگیری از ورود چنین انسانی، خلاف فلسفه ی وجودی نخستین مسجدی است که در اسلام بنا شده است؟ 2. روایات در کتاب حدائق[8] دو روایت با یک مضمون یکی از دعائم الاسلام و دیگری از راوندی نقل شده است که هر دو روایت از نظر سند و دلالت ضعیف اند. 3. اجماع به عقیده ی صاحب جواهر، اجماع مهم ترین دلیل، بلکه تنها دلیل بر سرایت حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام از مشرکان به دیگر کافران است.[9] با توجه به موقعیت ویژه ی مسجدالحرام در میان دیگر اماکن مقدّسه، نمی توان به سادگی از کنار اتفاق نظرها گذشت؛ بنابراین، برای ناروایی کافران از ورود به مسجدالحرام، می توان به اجماع مسلمانان و حداقل شیعیان تمسک کرد. البته می توان بر این اجماع اشکال گرفت؛ زیرا شیخ طوسی در کتاب خلاف و مبسوط، به آن تمسّک نکرده است، با آن که روش ایشان، خصوصاً در کتاب خلاف بر این است که به خاطر رویارویی با دیدگاه فقیهان اهل سنّت، همانند آنان به اجماع تمسّک جوید. بعضی گفته اند که در صدر اسلام ناروایی ورود کافران به مسجد، مشهور بوده؛ چنان که علامه در کتاب تذکره شهرت را دلیل قرار داده و شاهدی از تاریخ نیز بر آن ارائه کرده است و آن این که: ابوموسی با دفتر حساب رسی کارهایش بر عمر وارد می شود. عمر می گوید: نویسنده را بگو بیاید تا آن را بخواند. ابوموسی می گوید: او به مسجد نمی آید. عمر می گوید: چرا؟ او می گوید: چون مسیحی است. عمر ساکت می شود. این نشان دهنده ی شهرت ناروایی ورود کافران به مسجد، در میان آنان است. باید گفت: اولاً، با توجه به این که این جریان تاریخی فقط از طریق اهل سنّت نقل شده است، آیا می تواند بیانگر شهرت حکمی در یک زمان باشد و آیا چنین شهرتی حجیّت دارد؟ ثانیاً، چنین شهرتی با شهرت دیگری که با نقل های گوناگون از طریق شیعه و سنّی پشتیبانی شده ناسازگاری دارد. در تاریخ نیز آمده است که در زمان عمر و قبل و بعد از او مسیحیان و یهودیان به صورت گروهی (وفد) و فردی در مسجدالنبی حضور می یافتند و با طرح پرسش های خود، پاسخ آن را از خلیفه ی مسلمانان دریافت می کردند. پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بخشی از ساعات روز را به دیدار با غیرمسلمانان، برای آشنا کردن آنان با اسلام و یا بستن پیمان ها اختصاص می داد، که محل این دیدارها مسجدالنبی بود. به مرور زمان، تعداد این دیدارها افزایش می یافت، به طوری که سال نهم هجرت را سال وفود (هیأت های نمایندگی) می نامند. (اسطوانة الوفود) (ستون نمایندگان) که هم اکنون نام یکی از ستون های داخل مسجدالنبی است، حکایت از جایگاه خاصّ این دیدارها در داخل این مسجد دارد. امّا این ادّعا که حضور کافران در مسجدالنبی، تا پیش از نزول آیه ی شریفه (یعنی تا آخر سال نهم هجری) بوده، یک ادعای تاریخی است و تاریخ باید آن را تأیید کند. ابن اثیر در تاریخ خود در رخدادهای سال دهم هجرت، از سیزده هیأت نمایندگی نام می برد که تنها در سال دهم هجرت به مدینه آمده و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرف یاب شده بودند. و آخرین هیأت نمایندگی وفد (نخع)، قبیله ای از یمن است که در نیمه ی محرم سال یازدهم به حضور پیامبر رسیده بودند.[10] بنابر روایات (شیعه و سنی) مهم ترین هیأتی که در مسجد النبی به محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله)مشرف شده، هیأت نمایندگی نصارای نجران است که در سال دهم هجرت به مدینه آمد. در این هیأت شصت تن از علما و شخصیت های مسیحیان نجران حضور داشتند که در پایان پیشنهاد مباهله کردند که آیه ی 61 آل عمران، اشاره به همین واقعه دارد.[11] پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز حضور غیرمسلمانان به مدینه ادامه یافت که از باب نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود: 1. در زمان ابی بکر دو یهودی به مسجدالنبی داخل شدند و از علی(علیه السلام)درخواست کردند که به پرسش های آنان پاسخ دهد.[12] 2. عالمی یهودی به مسجدالنبی(صلی الله علیه وآله) وارد شد و از علی(علیه السلام) خواست که به پرسش های وی پاسخ دهد.[13] 3. هیأتی از مسیحیان نجران به همراه اسقف خود برای پرداخت جزیه و مناظره با عمر و دریافت پاسخ پرسش های خود از علی(علیه السلام)، به مدینه آمدند.[14] با مطالعه ی زندگی امامان معصوم(علیهم السلام) و اصحاب آن بزرگواران به دست می آید که آنها نیز احتجاج ها و گفتوگوهای علمی با غیرمسلمانان در مسجد داشته اند؛ از جمله، احتجاج امام صادق(علیه السلام) با ابن ابی العوجا که از زنادقه بود.[15] از برخی تفاسیر و منابع فقهی اهل سنّت استفاده می شود که نخستین بار، ناروایی ورود کافران به مساجد، در زمان عمربن عبدالعزیز، به صورت یک فرمان حکومتی صادر شده بود که باید شرایط زمانی عمربن العزیز در نظر گرفته شود تا دلیل چنین تصمیمی معلوم شود. از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که غیرمسلمان نیز می تواند وارد مسجد شود، ولی این بدان معنا نیست که درب مسجد، بدون قاعده و برنامه، به روی هر غیرمسلمانی باز باشد. مسجد مکان عبادت، ارشاد و هدایت، تبلیغ و ترویج دین است. انجام هر کاری که با این شأن و مقام ناسازگار باشد، در مسجد جایز نیست، حتی برای مسلمانان. ورود غیرمسلمان به مسجد باید انگیزه ی شرع پسند داشته باشد؛ مانند: آشنایی با معارف اسلامی، شنیدن سخن و آشنایی با آداب و رسوم عبادی مسلمانان و یا مشاهده ی آثار و تمدّن اسلامیِ بر جای مانده در بناهای مساجد. از آنچه بیان شد، حکم ورود کافران به حرم امامان(علیهم السلام) و امام زادگان نیز روشن شد؛ زیرا اکثر فقها حرم امامان را از نظر احکام، به ویژه موضوع ورود غیرمسلمانان همانند مساجد دانسته اند.[16] بعضی از فقها قایل اند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) گاهی به گروه های مذهبی غیرمسلمان اجازه می داد به مسجد داخل شوند؛ مثلاً هیأت نمایندگی ثقیف را در مسجد به حضور پذیرفت و اجازه داد اسرای بنی قریظه و بنی نضیر مدتی در مسجد نگه داری شوند. شاید در صدر اسلام ضرورت آن را ایجاب می نموده، لذا مورد استفتای فقای شیعه قرار نگرفته است.[17] آقای حسن رهبری در بحثی تحت عنوان (مسجد و غیرمسلمانان)[18]بعد از بیان نظریّه ها و ادّله، مواردی را برمی شمارند که کفّار و اهل کتاب در عصر نبوی(صلی الله علیه وآله) به مساجد وارد شدند و از ورود آنان منعی به عمل نیامد. سپس در خاتمه می گوید: اگر دستور و نصّ صریح اسلام است سمعاً و طاعةً، امّا اگر در استخراج و استدراک پیام قرآنی مسامحه شده است، بعد از این دیگر نشاید و چنین روندی نباید از جانب فرزانگان آگاه به زمان پی گرفته شود. امام خمینی(رحمه الله) توانست نقطه ی عطفی در تاریخ فقه جعفری پدید آورد و پویایی اسلام اصیل را به اثبات برساند. ایشان هرچند در اواخر عمر شریف خود و از رهگذر پیوند با عالی ترین منصب حکومت اسلامی توانست به اعلام صریح چند نظریّه ی جدید بپردازد، به هر حال این راه را گشود. چنان که در پاسخ به این سؤال که (آیا داخل شدن یهودی در مسجد مسلمانان جایز است یا خیر؟) می فرماید: اگر موجب هتک یا تلویث مسجد نباشد، مانع ندارد.[19] طبق این فتوا، در صورتی که ورود اهل کتاب به مساجد توأم با رعایت عرف جامعه ی اسلامی بوده باشد، مسلمانان در جلوگیری از ورود آنان به مسجد تکلیفی ندارند؛ امّا اگر رفتارشان خلاف این باشد، نه تنها یهودی و اهل کتاب، بلکه مسلمان نیز در صورت هتک احترام مسجد، حق ورود به مسجد را ندارد. این مسئله به طور کامل در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا انسان ناخواسته دچار افراط و تفریط نگردد و اگر احیاناً در جایی از ورود غیرمسلمان به مساجد جلوگیری شد نباید سلب آزادی آنان تلقّی گردد. پی نوشتها: [1]. طبرسی، جوامع الجامع، ترجمه ی شادمهری، ج 1، ص 431. [2]. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 318. [3]. خرمشاهی، ترجمه ی قرآن کریم، ص 191. [4]. آلوسی، روح المعانی، ج 9 10، ص 77. [5]. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، جزء دهم، ص 43. [6]. سوره ی توبه، آیه ی 28. [7]. سوره ی انفال، آیه ی 35. [8]. شیخ یوسف بحرانی، حدائق، ج 7، ص 279. [9]. شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 278. [10]. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 1، ص 260. [11]. همان، ج 1، ص 267؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 431 433. [12]. شیخ صدوق، خصال، ص 595؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 1. [13]. طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 314؛ بحارالانوار، ج 16، ص 341. [14]. همان، ج 52، ص 53، باب 3، ح 1. [15]. همان، ج 1، ص 209. [16]. محمد حسن نجفی، (ورود کافران به مسجدها و مکان های مقدس) مجله ی فقه، ش 10، زمستان 1375، (تلخیص). [17]. شیخ طوسی، مبسوط، ج 2، ص 47؛ علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 432؛ و شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، کتاب جهاد. [18]. مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، مسائل مستحدثه، ، ج 13-14، ص 101. [19]. استفتائات منتشر نشده از امام خمینی قدس سره به نقل از: سیمای مسجد، ج 1، ص 311. منبع: اسلام و اقلیّت های مذهبی، محمد باقر طاهری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
طبرسی در دو کتاب تفسیرش دو نظریه ی مختلف دارد. در تفسیر جوامع الجامع در ذیل آیات 65 و 67 سوره ی آل عمران می گوید:
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحد، پاک و خالص بود... مراد از مشرکین یهود و نصاری هستند.[1]
ولی در تفسیر مجمع البیان، در ذیل آیات فوق، در مشرک بودن یهودی و نصرانی تشکیک نموده و به (قیل) (قول ضعیف) نسبت داده است:
قیل: انّ هذا یتضمن کون الیهودیة و النّصرانیة شرکاً.[2]
جمعی از فقها مثل شیخ طوسی، شیخ مفید، ابن جنید، آخوند خراسانی، آیت الله حکیم و برخی فقهای معاصر، رأی به طهارت اهل کتاب داده اند. چون در آیه ی 105 سوره ی بقره، و آیه ی 1 سوره ی بیّنه، مشرکان به اهل کتاب عطف شده است؛ لذا مفهوماً و مصداقاً با آنها فرق دارند.[3]
ابوحنیفه، از علمای اهل سنت نیز معتقد است که مشرکین فقط از حج تمتّع و عمره منع شده اند و می توانند داخل مسجدالحرام و سایر مساجد شوند. اما شافعی و احمد و مالک معتقدند که کافر (ذمّی یا مستأمن) نمی تواند داخل مسجدالحرام شود؛ حتی نماینده ی کفّار هم باید، بیرون مسجد منتظر بماند تا بیایند و سخن او را بشنوند. شافعی دخول کافر به سایر مساجد را جایز می داند، به خلاف مالک که در هیچ مسجدی جایز نمی داند.[4]
در مورد مساجد مسلمین، فقیهان شیعه نظریّات و دیدگاه های مختلفی دارند که شمه ای از آن عبارت است از:
1. هیچ غیرمسلمانی حقّ ورود به مساجد مسلمانان را ندارد.
2. غیرمسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند.
3. شیخ طبرسی نیز ممنوع بودن ورود کافران به مساجد را یک حکم حکومتی دانسته که مربوط به هنگام حجّ و عمره است.[5]
مشهور در بین فقیهان شیعه این است که غیرمسلمان به هیچ عنوان نمی تواند داخل مسجد شود. شیخ طوسی در خلاف و مبسوط، محقّق در شرایع، علاّمه در تذکره و صاحب جواهر و علاّمه حلّی در تبصره المتعلّمین و... بر این نظرند. ادله ی فقها عبارت است از:
کتاب (قرآن)، حدیث، اجماع، سیره یا شهرت عملی و دیگر مؤیّدات.
ادله ی ناروایی ورود کافران به مساجد
1. قرآن:
مهم ترین دلیل فقهای شیعه و سنّی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام، این آیه ی شریفه است:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا)؛[6] ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاک اند؛ پس نباید بعد از امسال نزدیک مسجدالحرام شوند.
بدیهی است که همه ساله در روزهای حج، مشرکان برای انجام مراسم بت پرستی و اعمال حج غیرتوحیدی به مسجدالحرام می آمدند و اعمال مشرکانه انجام می دادند؛ همان گونه که قرآن کریم می فرماید: (ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً)؛[7] نماز آنان در کنار کعبه، جز سوت و کف زدن نبود.
درست است که مورد مخصّص نیست، ولی این بدان معنا نیست که گسترش دادن و یا الغای خصّوصیت، نیاز به دلیل ندارد؛ به ویژه در این آیه که شواهدی برای اختصاصی بودن حکم نیز وجود دارد.
از کلمات فقها استفاده می شود که گسترش حکم از مشرکان به دیگر کافران از دو راه صورت می گیرد:
1. گسترش در معنای شرک؛
2. گسترش در علّت، که در کتب استدلالی فقهی به طور مبسوط درباره ی آن بحث شده است.
آیا می توان این عمل مشرکان را با عمل کافری که برای شنیدن کلام خدا و سخنان مبلّغان دین و یا دیدن آثار باستانی و جلوه های تمدّن اسلامی وارد مسجد می شود برابر دانست؟!
یا آن که جلوگیری از ورود چنین انسانی، خلاف فلسفه ی وجودی نخستین مسجدی است که در اسلام بنا شده است؟
2. روایات
در کتاب حدائق[8] دو روایت با یک مضمون یکی از دعائم الاسلام و دیگری از راوندی نقل شده است که هر دو روایت از نظر سند و دلالت ضعیف اند.
3. اجماع
به عقیده ی صاحب جواهر، اجماع مهم ترین دلیل، بلکه تنها دلیل بر سرایت حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام از مشرکان به دیگر کافران است.[9] با توجه به موقعیت ویژه ی مسجدالحرام در میان دیگر اماکن مقدّسه، نمی توان به سادگی از کنار اتفاق نظرها گذشت؛ بنابراین، برای ناروایی کافران از ورود به مسجدالحرام، می توان به اجماع مسلمانان و حداقل شیعیان تمسک کرد.
البته می توان بر این اجماع اشکال گرفت؛ زیرا شیخ طوسی در کتاب خلاف و مبسوط، به آن تمسّک نکرده است، با آن که روش ایشان، خصوصاً در کتاب خلاف بر این است که به خاطر رویارویی با دیدگاه فقیهان اهل سنّت، همانند آنان به اجماع تمسّک جوید.
بعضی گفته اند که در صدر اسلام ناروایی ورود کافران به مسجد، مشهور بوده؛ چنان که علامه در کتاب تذکره شهرت را دلیل قرار داده و شاهدی از تاریخ نیز بر آن ارائه کرده است و آن این که: ابوموسی با دفتر حساب رسی کارهایش بر عمر وارد می شود. عمر می گوید: نویسنده را بگو بیاید تا آن را بخواند. ابوموسی می گوید: او به مسجد نمی آید. عمر می گوید: چرا؟ او می گوید: چون مسیحی است. عمر ساکت می شود. این نشان دهنده ی شهرت ناروایی ورود کافران به مسجد، در میان آنان است.
باید گفت: اولاً، با توجه به این که این جریان تاریخی فقط از طریق اهل سنّت نقل شده است، آیا می تواند بیانگر شهرت حکمی در یک زمان باشد و آیا چنین شهرتی حجیّت دارد؟
ثانیاً، چنین شهرتی با شهرت دیگری که با نقل های گوناگون از طریق شیعه و سنّی پشتیبانی شده ناسازگاری دارد.
در تاریخ نیز آمده است که در زمان عمر و قبل و بعد از او مسیحیان و یهودیان به صورت گروهی (وفد) و فردی در مسجدالنبی حضور می یافتند و با طرح پرسش های خود، پاسخ آن را از خلیفه ی مسلمانان دریافت می کردند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بخشی از ساعات روز را به دیدار با غیرمسلمانان، برای آشنا کردن آنان با اسلام و یا بستن پیمان ها اختصاص می داد، که محل این دیدارها مسجدالنبی بود.
به مرور زمان، تعداد این دیدارها افزایش می یافت، به طوری که سال نهم هجرت را سال وفود (هیأت های نمایندگی) می نامند. (اسطوانة الوفود) (ستون نمایندگان) که هم اکنون نام یکی از ستون های داخل مسجدالنبی است، حکایت از جایگاه خاصّ این دیدارها در داخل این مسجد دارد.
امّا این ادّعا که حضور کافران در مسجدالنبی، تا پیش از نزول آیه ی شریفه (یعنی تا آخر سال نهم هجری) بوده، یک ادعای تاریخی است و تاریخ باید آن را تأیید کند.
ابن اثیر در تاریخ خود در رخدادهای سال دهم هجرت، از سیزده هیأت نمایندگی نام می برد که تنها در سال دهم هجرت به مدینه آمده و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) شرف یاب شده بودند.
و آخرین هیأت نمایندگی وفد (نخع)، قبیله ای از یمن است که در نیمه ی محرم سال یازدهم به حضور پیامبر رسیده بودند.[10]
بنابر روایات (شیعه و سنی) مهم ترین هیأتی که در مسجد النبی به محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله)مشرف شده، هیأت نمایندگی نصارای نجران است که در سال دهم هجرت به مدینه آمد. در این هیأت شصت تن از علما و شخصیت های مسیحیان نجران حضور داشتند که در پایان پیشنهاد مباهله کردند که آیه ی 61 آل عمران، اشاره به همین واقعه دارد.[11]
پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز حضور غیرمسلمانان به مدینه ادامه یافت که از باب نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. در زمان ابی بکر دو یهودی به مسجدالنبی داخل شدند و از علی(علیه السلام)درخواست کردند که به پرسش های آنان پاسخ دهد.[12]
2. عالمی یهودی به مسجدالنبی(صلی الله علیه وآله) وارد شد و از علی(علیه السلام) خواست که به پرسش های وی پاسخ دهد.[13]
3. هیأتی از مسیحیان نجران به همراه اسقف خود برای پرداخت جزیه و مناظره با عمر و دریافت پاسخ پرسش های خود از علی(علیه السلام)، به مدینه آمدند.[14]
با مطالعه ی زندگی امامان معصوم(علیهم السلام) و اصحاب آن بزرگواران به دست می آید که آنها نیز احتجاج ها و گفتوگوهای علمی با غیرمسلمانان در مسجد داشته اند؛ از جمله، احتجاج امام صادق(علیه السلام) با ابن ابی العوجا که از زنادقه بود.[15]
از برخی تفاسیر و منابع فقهی اهل سنّت استفاده می شود که نخستین بار، ناروایی ورود کافران به مساجد، در زمان عمربن عبدالعزیز، به صورت یک فرمان حکومتی صادر شده بود که باید شرایط زمانی عمربن العزیز در نظر گرفته شود تا دلیل چنین تصمیمی معلوم شود.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که غیرمسلمان نیز می تواند وارد مسجد شود، ولی این بدان معنا نیست که درب مسجد، بدون قاعده و برنامه، به روی هر غیرمسلمانی باز باشد. مسجد مکان عبادت، ارشاد و هدایت، تبلیغ و ترویج دین است. انجام هر کاری که با این شأن و مقام ناسازگار باشد، در مسجد جایز نیست، حتی برای مسلمانان.
ورود غیرمسلمان به مسجد باید انگیزه ی شرع پسند داشته باشد؛ مانند: آشنایی با معارف اسلامی، شنیدن سخن و آشنایی با آداب و رسوم عبادی مسلمانان و یا مشاهده ی آثار و تمدّن اسلامیِ بر جای مانده در بناهای مساجد.
از آنچه بیان شد، حکم ورود کافران به حرم امامان(علیهم السلام) و امام زادگان نیز روشن شد؛ زیرا اکثر فقها حرم امامان را از نظر احکام، به ویژه موضوع ورود غیرمسلمانان همانند مساجد دانسته اند.[16]
بعضی از فقها قایل اند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) گاهی به گروه های مذهبی غیرمسلمان اجازه می داد به مسجد داخل شوند؛ مثلاً هیأت نمایندگی ثقیف را در مسجد به حضور پذیرفت و اجازه داد اسرای بنی قریظه و بنی نضیر مدتی در مسجد نگه داری شوند.
شاید در صدر اسلام ضرورت آن را ایجاب می نموده، لذا مورد استفتای فقای شیعه قرار نگرفته است.[17]
آقای حسن رهبری در بحثی تحت عنوان (مسجد و غیرمسلمانان)[18]بعد از بیان نظریّه ها و ادّله، مواردی را برمی شمارند که کفّار و اهل کتاب در عصر نبوی(صلی الله علیه وآله) به مساجد وارد شدند و از ورود آنان منعی به عمل نیامد. سپس در خاتمه می گوید: اگر دستور و نصّ صریح اسلام است سمعاً و طاعةً، امّا اگر در استخراج و استدراک پیام قرآنی مسامحه شده است، بعد از این دیگر نشاید و چنین روندی نباید از جانب فرزانگان آگاه به زمان پی گرفته شود.
امام خمینی(رحمه الله) توانست نقطه ی عطفی در تاریخ فقه جعفری پدید آورد و پویایی اسلام اصیل را به اثبات برساند. ایشان هرچند در اواخر عمر شریف خود و از رهگذر پیوند با عالی ترین منصب حکومت اسلامی توانست به اعلام صریح چند نظریّه ی جدید بپردازد، به هر حال این راه را گشود. چنان که در پاسخ به این سؤال که (آیا داخل شدن یهودی در مسجد مسلمانان جایز است یا خیر؟) می فرماید:
اگر موجب هتک یا تلویث مسجد نباشد، مانع ندارد.[19]
طبق این فتوا، در صورتی که ورود اهل کتاب به مساجد توأم با رعایت عرف جامعه ی اسلامی بوده باشد، مسلمانان در جلوگیری از ورود آنان به مسجد تکلیفی ندارند؛ امّا اگر رفتارشان خلاف این باشد، نه تنها یهودی و اهل کتاب، بلکه مسلمان نیز در صورت هتک احترام مسجد، حق ورود به مسجد را ندارد.
این مسئله به طور کامل در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا انسان ناخواسته دچار افراط و تفریط نگردد و اگر احیاناً در جایی از ورود غیرمسلمان به مساجد جلوگیری شد نباید سلب آزادی آنان تلقّی گردد.
پی نوشتها:
[1]. طبرسی، جوامع الجامع، ترجمه ی شادمهری، ج 1، ص 431.
[2]. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 318.
[3]. خرمشاهی، ترجمه ی قرآن کریم، ص 191.
[4]. آلوسی، روح المعانی، ج 9 10، ص 77.
[5]. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، جزء دهم، ص 43.
[6]. سوره ی توبه، آیه ی 28.
[7]. سوره ی انفال، آیه ی 35.
[8]. شیخ یوسف بحرانی، حدائق، ج 7، ص 279.
[9]. شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 278.
[10]. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 1، ص 260.
[11]. همان، ج 1، ص 267؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 431 433.
[12]. شیخ صدوق، خصال، ص 595؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 1.
[13]. طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 314؛ بحارالانوار، ج 16، ص 341.
[14]. همان، ج 52، ص 53، باب 3، ح 1.
[15]. همان، ج 1، ص 209.
[16]. محمد حسن نجفی، (ورود کافران به مسجدها و مکان های مقدس) مجله ی فقه، ش 10، زمستان 1375، (تلخیص).
[17]. شیخ طوسی، مبسوط، ج 2، ص 47؛ علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 432؛ و شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، کتاب جهاد.
[18]. مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، مسائل مستحدثه، ، ج 13-14، ص 101.
[19]. استفتائات منتشر نشده از امام خمینی قدس سره به نقل از: سیمای مسجد، ج 1، ص 311.
منبع: اسلام و اقلیّت های مذهبی، محمد باقر طاهری، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1384).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در استفتایی که به شما نسبت داده اند آمده است که یهود و نصاری و مجوس اگر مشرک نباشند طاهرند معنای مشرک بودن چیست؟ آیا اعتقاد به دو خدا (مجوس) و سه خدا (نصاری) که اکنون معمول است شرک است؟
- [آیت الله سیستانی] آیا دستهای یهود و نصاری پاک است؟
- [آیت الله بروجردی] معامله ربوی با یهود و نصاری چه صورت دارد؟
- [آیت الله سیستانی] ایا سیکها هم همانند یهود و نصاری، اهل ادیان آسمانی اند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هنگام عبور از قبرستان یهود یا نصاری می توان فاتحه خواند؟
- [آیت الله مظاهری] آیا میتوان با یهود و نصاری در صورتی که دست آنها خیس باشد، دست داد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آیا می توان از طعام اهل کتاب مانند یهود و نصاری استفاده کرد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] از کجا تشخیص داده می شود کدامیک از یهود و نصاری پاک و کدامیک نجس می باشند؟
- [سایر] آیا بهشت اختصاص به مسلمین دارد یا اینکه یهود و نصاری هم به بهشت راه پیدا می کنند؟
- [آیت الله خامنه ای] کار کردن نزد یهود و نصاری و فرقه های کافر دیگر و مزد گرفتن از آنها چه حکمی دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، ولی مرد مسلمان می¬تواند با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری ازدواج کند.
- [آیت الله مظاهری] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر درآید. مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافر به طور دائم ازدواج کند، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود و نصاری و مجوس، مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر درآید، همچنین مرد مسلمان نمی تواند بنابر احتیاط با زن کافر ازدواج دائم کند ولی ازدواج موقت با زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.
- [آیت الله سبحانی] اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست های زن های اهل کتاب مثل زن های یهود و نصاری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد، اشکال ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست های زن های اهل کتاب مثل صفحه 456 زن های یهود و نصاری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد، اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافره به طور دائم ازدواج کند، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب، مانند یهود و نصاری، مانعی ندارد.
- [امام خمینی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر کتابیه بطور دائم ازدواج کند و به احتیاط واجب ازدواج دائم با زنهای کافره اهل کتاب نیز جایز نیست، ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان بدون قصد لذّت به صورت و دستها و موی زنان اهل کتاب مثل یهود و نصاری بلکه هر زن کافری نگاه کند، در صورتی که نترسد که به حرام بیفتد اشکال ندارد و احتیاط واجب آن است که به دیگر اعضای آنان نگاه نکند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند با زن کافره غیر اهل کتاب ازدواج نماید، ولی متعه کردن زن اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد، بلکه جواز ازدواج آنان به طور دائم نیز خالی از قوت نیست، ولی در صورت تمکن از ازدواج با مسلمه کراهت شدیده دارد، بلکه در این صورت احتیاط ترک نشود.