دریای خزر یک دریای محصور در خشکی است که از طریق دو رود ولگا[1] به(دریای سیاه)[2] ارتباط دارد. این دریا، از بزرگترین دریاهای محصور در خشکی، در جهان است که منطقه ای به وسعت 244/46 کیلو متر مربع را شامل می شود و حداکثر پهنا و طول آن به ترتیب 554 و 1280 کیلومتر است و عمق آن از 50 متر در ناحیه شمال تا 980 متر در ناحیه جنوب متفاوت است. در این دریا حدود 50 جزیره کوچک و بزرگ وجود دارد و در جنوب دریا و در نزدیکی سواحل ایران، (جزایر آشوراده) واقع شده است. رودخانه های متعددی به این دریا می ریزد که بعضی از آنها عبارتند از: اورال، ولگا، ترک، سولاک، سامور، کورا، ارس، سفیدرود، چالوس و هراز. در این دریا حدود 850 نوع جانور آبزی و بیش از 500 نوع گیاه دریایی وجود دارد و این دریا، مهمترین منبع تامین خاویار جهان محسوب می شود. وجود منابع معدنی، نفت و گاز اهمیت اقتصادی و سیاسی خاصی به این دریا بخشیده است.[3] از همه مهمتر اکنون این دریا با پنج کشور هم مرز است. آذربایجان در غرب، ایران در جنوب، قزاقستان در شمال و شمال شرقی، روسیه در شمال غربی و ترکمنستان در غرب. قبل از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1990 میلادی تنها ایران و اتحاد شوروی حاشیهنشین دریای خزر محسوب میشدند و این کشور بر اساس قراردادهای 1921م و 1940م مسائل حقوقی مربوط به این دریا را حل و فصل می کردند و در عمل هم مشکل چندانی پیش نیامد، اما پس از فروپاشی شوری، پنج کشور ایران، روسیه، قزاقستان، آذربایجان، و ترکمنستان حاشیه نشین این دریا شدند که در نحوه تقسیمبندی آن برای بهرهبرداری از منابع سرشار نفت و گاز و موجودات آبزی اختلافاتی پدید آمد. علیرغم گذشت سیزده سال از فروپاشی اتحاد شوروی و ایجاد وضعیت جدید برای دریای خزر هنوز این پنج کشور به توافق همه جانبه دست نیافته اند. اهم موضوعات رژیم حقوقی دریای خزر از این قرار است: پرواز هواپیما بر فراز دریا، رژیم کشتیرانی، ماهیگیری، آلودگی دریایی، مکانیسم مناسب برای شراکت منابع نفتی. قبل از پاسخ به سؤال فوق، توجه به این نکته لازم است که درباره دریا یا دریاچه بودن دریای خزر اختلاف است و برخی از محققان از نام (دریا) جانبداری می کنند[4] و مهمترین دلیل این گروه، وسعت بسیار زیاد این دریاست که به هیچ وجه با(دریاچه بودن) تناسب ندارد، چون دریای خزر از(دریاچه سوپری یر) دومین دریاچه بزرگ دنیا پنج برابر وسیعتر و نیز، به تنهایی از مجموع خلیج فارس و دریای عمان بزرگتر است. در مقابل گروهی از نام(دریاچه) طرفدرای می نمایند که یکی از مهمترین دلیلهای آنان این است که از نظر حقوق بین الملل دریاها (تعریف دریا) بر دریای خزر صادق نیست، زیرا (برای آن که منطقه ای تابع حقوق دریاها باشد، باید به راحتی و به طور طبیعی با دیگر دریاهای سراسر جهان ارتباط داشته باشد که البته چنین وضعیتی در مورد دریای خزر صادق نیست).[5] بنابراین وضعیت دریای خزر به گونهای است که هیچ کس آن را تابع(حقوق بین الملل دریاها) نمی داند. از این نظر، بر اساس کنوانسیون 1982م مربوط به حقوق دریاها، نمی توان دعاوی مربوط به آن را حل و فصل کرد. افزون بر این الحاق به این کنوانسیون اختیاری است و اساسا ایران و سایر کشورهای حاشیه دریای خزر بدان ملحق نشده اند. در هر حال، عنوان (دریای خزر) از عنوان (دریاچه خزر) شهرت بیشتری دارد و ما نیز در این پژوهش از همین عنوان یاد می کنیم. در هر حال از آنجایی که دریای خزر، محصور در خشکی است که راهی به دریاهای آزاد دنیا ندارد، دریاچه محسوب میگردد و مطابق قوانین بین المللی، حقوق دریاها درباره آن قابل اجرا نیست؛ به همین خاطر کنوانسیون 1958م ژنو و کنوانسیون 1982م ژنو که در مورد حقوق دریاها است، موضوع دریاهای محصور در خشکی به همین خاطر و دریاچه را بررسی نکرده است. و زمانی که یک دریاچه در مجاورت دو یا چند کشور باشد. این گونه دریاچه ها در صلاحیت و حاکمیت کشورهای مجاور آن است.[6] این مکانیسم را حقوق بین الملل برای این گونه دریاچه ها پیش بینی کرده است. لذا کشورهای مجاور و حاشیه نشین دریاچه های بین المللی، باید با عقد قرار داد و توافق میان خود، نحوه استفاده از منابع و کشتیرانی، پرواز هواپیما و .... را معین سازند و همین قرارداد و توافقات دو جانبه یا چند جانبه مورد احترام حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی و کشورهای دیگر خواهد بود. در دنیا دریاچه های متعددی وجود دارد که با چند کشور هم مرز است، مانند دریاچه کنتنس که هم مرز آلمان و سوئیس است، دریاچه ژنو که بین فرانسه و سوییس واقع شده است و دریاچه های اِری(erie) یا سوپریر (superior) و اُن تاریر(ontario) که به وسیله کانادا و ایالات متحده احاطه شده است[7] که تقریبا تمام دریاچه های مرزی به وسیله پیمان های منعقده بین دولت های ساحلی تحدید حدود شده است. به جز دریای کنتنس(lake contance) و دریاچه خزر.[8] با توجه به آن چه گذشت این نتیجه گرفته می شود که معیار بینالمللی تقسیم دریای خزر، توافق کشورهای حاشیه دریای خزر است، حقوق بین الملل دریاها، در این باره ساکت است. اکنون این پرسش مطرح است که آیا بین کشورهای حاشیه دریای خزر توافق نامه ای در مورد نحوه استفاده از منابع دریای خزر وجود دارد یا نه؟ قبلاً ایران و شوروی سابق حاشیه نشین دریای خزر بود و با عقد قراردادهای فیمابین در سال 1921م. و 1940م. در مورد نحوه استفاده از دریای خزر به توافق رسیدند. بر اساس آن قرار دادها، این دریاچه به صورت مشاع به دو کشور ایران و اتحاد شوروی سابق تعلق داشته است. پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991م. پنج کشور حاشیه نشین دریای خزر شدند و توافق سابق فیمابین ایران و شوروی نمی تواند جوابگوی وضعیت فعلی باشد. چنانچه همان قراردادهای سابق بخواهد مبنای عملی واقع شود، چون دریاچه خزر به صورت مشاع بوده، الان نیز هم باید این دریاچه به صورت مشاع بین پنج کشور تقسیم شود و هر کشور به اندازه یک پنجم یا 20% از دریا سهم ببرد. ولی عده ای از کشورهای حاشیه دریای خزر این تقسیم بندی را قبول ندارند. این که ایران چه کار کند تا به حقوق خود از دریای خزر رسیده و در این باره دچار زیان نشود. در پاسخ باید گفت که دو دیدگاه کلی در مورد نحوه استفاده از دریای خزر وجود دارد: 1. تقسیم مشاع و بالسویه دریای خزر که این دیدگاه مورد قبول ایران و شوروی است. در این صورت هر کشور به اندازه 20 درصد از دریا سهم می برد. تقسیم دریای خزر بر اساس مقدار ساحل هر کشور در این حالت برخی کشورها به دلیل ساحل طولانی، بیش از 20 درصد از دریا سهم می برند و برخی دیگر، مثل ایران کمتر از 20 درصد از دریا سهم می برند، زیرا ایران به اندازه 11 درصد دریاچه خزر، با این دریاچه دارای ساحل است. طبیعی است چنان چه ایران بتواند، در مذاکرات پنج جانبه میان کشورهای حاشیه دریای خزر، مساله مشاع بودن دریای خزر را به کرسی بنشاند، ایران به اندازه 20 درصد و به اندازه بقیه کشورها از دریا سهم خواهد برد و در این حالت منافع ملی ایران تامین خواهد شد، ولی اگر مبنای عمل در تقسیم منابع دریای خزر مقدار ساحل باشد، ایران ضرر خواهد کرد، چون به اندازه 11 درصد و کمتر از بقیه از دریا سهم خواهد برد. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . volga river. [2] . black sea. [3] . بارند، داوود، نگرشی به رژیم حقوقی دریای خزر، فصلنامه خاورمیانه، سال دوم، ش3، 1374، ص661. [4] . دبیری، محمدرضا، رژیم حقوقی دریای خزر به عنوان مبنایی برای صلح و توسعه، مجله مطالعات آسیای مرکزی قفقاز، سال سوم، ش5، ص9؛ الکساندر خوداکف، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال سوم، ش10، ص149. [5] . ممتاز، جمشید، دشواریها و چشم اندازهای نظام حقوقی دریای خزر، ترجمه مرتضی صفری، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش123، ص67. [6] . وضعیت حقوقی دریای خزر، مترجم محمد مهدی کریمی نیا، مجله دادگستر، ش 2، ص1718. [7] . همان. [8] . همان، ص19.
معیار بین المللی تقسیم دریای خزر چیست؟ و چه راهکاری برای ایران است در استفاده از دریای خزر به حقوق خود دست یابد و دچار زیان نشود؟
دریای خزر یک دریای محصور در خشکی است که از طریق دو رود ولگا[1] به(دریای سیاه)[2] ارتباط دارد. این دریا، از بزرگترین دریاهای محصور در خشکی، در جهان است که منطقه ای به وسعت 244/46 کیلو متر مربع را شامل می شود و حداکثر پهنا و طول آن به ترتیب 554 و 1280 کیلومتر است و عمق آن از 50 متر در ناحیه شمال تا 980 متر در ناحیه جنوب متفاوت است. در این دریا حدود 50 جزیره کوچک و بزرگ وجود دارد و در جنوب دریا و در نزدیکی سواحل ایران، (جزایر آشوراده) واقع شده است. رودخانه های متعددی به این دریا می ریزد که بعضی از آنها عبارتند از: اورال، ولگا، ترک، سولاک، سامور، کورا، ارس، سفیدرود، چالوس و هراز. در این دریا حدود 850 نوع جانور آبزی و بیش از 500 نوع گیاه دریایی وجود دارد و این دریا، مهمترین منبع تامین خاویار جهان محسوب می شود. وجود منابع معدنی، نفت و گاز اهمیت اقتصادی و سیاسی خاصی به این دریا بخشیده است.[3] از همه مهمتر اکنون این دریا با پنج کشور هم مرز است. آذربایجان در غرب، ایران در جنوب، قزاقستان در شمال و شمال شرقی، روسیه در شمال غربی و ترکمنستان در غرب.
قبل از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1990 میلادی تنها ایران و اتحاد شوروی حاشیهنشین دریای خزر محسوب میشدند و این کشور بر اساس قراردادهای 1921م و 1940م مسائل حقوقی مربوط به این دریا را حل و فصل می کردند و در عمل هم مشکل چندانی پیش نیامد، اما پس از فروپاشی شوری، پنج کشور ایران، روسیه، قزاقستان، آذربایجان، و ترکمنستان حاشیه نشین این دریا شدند که در نحوه تقسیمبندی آن برای بهرهبرداری از منابع سرشار نفت و گاز و موجودات آبزی اختلافاتی پدید آمد. علیرغم گذشت سیزده سال از فروپاشی اتحاد شوروی و ایجاد وضعیت جدید برای دریای خزر هنوز این پنج کشور به توافق همه جانبه دست نیافته اند. اهم موضوعات رژیم حقوقی دریای خزر از این قرار است: پرواز هواپیما بر فراز دریا، رژیم کشتیرانی، ماهیگیری، آلودگی دریایی، مکانیسم مناسب برای شراکت منابع نفتی.
قبل از پاسخ به سؤال فوق، توجه به این نکته لازم است که درباره دریا یا دریاچه بودن دریای خزر اختلاف است و برخی از محققان از نام (دریا) جانبداری می کنند[4] و مهمترین دلیل این گروه، وسعت بسیار زیاد این دریاست که به هیچ وجه با(دریاچه بودن) تناسب ندارد، چون دریای خزر از(دریاچه سوپری یر) دومین دریاچه بزرگ دنیا پنج برابر وسیعتر و نیز، به تنهایی از مجموع خلیج فارس و دریای عمان بزرگتر است. در مقابل گروهی از نام(دریاچه) طرفدرای می نمایند که یکی از مهمترین دلیلهای آنان این است که از نظر حقوق بین الملل دریاها (تعریف دریا) بر دریای خزر صادق نیست، زیرا (برای آن که منطقه ای تابع حقوق دریاها باشد، باید به راحتی و به طور طبیعی با دیگر دریاهای سراسر جهان ارتباط داشته باشد که البته چنین وضعیتی در مورد دریای خزر صادق نیست).[5]
بنابراین وضعیت دریای خزر به گونهای است که هیچ کس آن را تابع(حقوق بین الملل دریاها) نمی داند. از این نظر، بر اساس کنوانسیون 1982م مربوط به حقوق دریاها، نمی توان دعاوی مربوط به آن را حل و فصل کرد. افزون بر این الحاق به این کنوانسیون اختیاری است و اساسا ایران و سایر کشورهای حاشیه دریای خزر بدان ملحق نشده اند. در هر حال، عنوان (دریای خزر) از عنوان (دریاچه خزر) شهرت بیشتری دارد و ما نیز در این پژوهش از همین عنوان یاد می کنیم.
در هر حال از آنجایی که دریای خزر، محصور در خشکی است که راهی به دریاهای آزاد دنیا ندارد، دریاچه محسوب میگردد و مطابق قوانین بین المللی، حقوق دریاها درباره آن قابل اجرا نیست؛ به همین خاطر کنوانسیون 1958م ژنو و کنوانسیون 1982م ژنو که در مورد حقوق دریاها است، موضوع دریاهای محصور در خشکی به همین خاطر و دریاچه را بررسی نکرده است. و زمانی که یک دریاچه در مجاورت دو یا چند کشور باشد. این گونه دریاچه ها در صلاحیت و حاکمیت کشورهای مجاور آن است.[6] این مکانیسم را حقوق بین الملل برای این گونه دریاچه ها پیش بینی کرده است.
لذا کشورهای مجاور و حاشیه نشین دریاچه های بین المللی، باید با عقد قرار داد و توافق میان خود، نحوه استفاده از منابع و کشتیرانی، پرواز هواپیما و .... را معین سازند و همین قرارداد و توافقات دو جانبه یا چند جانبه مورد احترام حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی و کشورهای دیگر خواهد بود.
در دنیا دریاچه های متعددی وجود دارد که با چند کشور هم مرز است، مانند دریاچه کنتنس که هم مرز آلمان و سوئیس است، دریاچه ژنو که بین فرانسه و سوییس واقع شده است و دریاچه های اِری(erie) یا سوپریر (superior) و اُن تاریر(ontario) که به وسیله کانادا و ایالات متحده احاطه شده است[7] که تقریبا تمام دریاچه های مرزی به وسیله پیمان های منعقده بین دولت های ساحلی تحدید حدود شده است. به جز دریای کنتنس(lake contance) و دریاچه خزر.[8] با توجه به آن چه گذشت این نتیجه گرفته می شود که معیار بینالمللی تقسیم دریای خزر، توافق کشورهای حاشیه دریای خزر است، حقوق بین الملل دریاها، در این باره ساکت است.
اکنون این پرسش مطرح است که آیا بین کشورهای حاشیه دریای خزر توافق نامه ای در مورد نحوه استفاده از منابع دریای خزر وجود دارد یا نه؟
قبلاً ایران و شوروی سابق حاشیه نشین دریای خزر بود و با عقد قراردادهای فیمابین در سال 1921م. و 1940م. در مورد نحوه استفاده از دریای خزر به توافق رسیدند. بر اساس آن قرار دادها، این دریاچه به صورت مشاع به دو کشور ایران و اتحاد شوروی سابق تعلق داشته است. پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991م. پنج کشور حاشیه نشین دریای خزر شدند و توافق سابق فیمابین ایران و شوروی نمی تواند جوابگوی وضعیت فعلی باشد. چنانچه همان قراردادهای سابق بخواهد مبنای عملی واقع شود، چون دریاچه خزر به صورت مشاع بوده، الان نیز هم باید این دریاچه به صورت مشاع بین پنج کشور تقسیم شود و هر کشور به اندازه یک پنجم یا 20% از دریا سهم ببرد. ولی عده ای از کشورهای حاشیه دریای خزر این تقسیم بندی را قبول ندارند.
این که ایران چه کار کند تا به حقوق خود از دریای خزر رسیده و در این باره دچار زیان نشود. در پاسخ باید گفت که دو دیدگاه کلی در مورد نحوه استفاده از دریای خزر وجود دارد: 1. تقسیم مشاع و بالسویه دریای خزر که این دیدگاه مورد قبول ایران و شوروی است. در این صورت هر کشور به اندازه 20 درصد از دریا سهم می برد.
تقسیم دریای خزر بر اساس مقدار ساحل هر کشور در این حالت برخی کشورها به دلیل ساحل طولانی، بیش از 20 درصد از دریا سهم می برند و برخی دیگر، مثل ایران کمتر از 20 درصد از دریا سهم می برند، زیرا ایران به اندازه 11 درصد دریاچه خزر، با این دریاچه دارای ساحل است.
طبیعی است چنان چه ایران بتواند، در مذاکرات پنج جانبه میان کشورهای حاشیه دریای خزر، مساله مشاع بودن دریای خزر را به کرسی بنشاند، ایران به اندازه 20 درصد و به اندازه بقیه کشورها از دریا سهم خواهد برد و در این حالت منافع ملی ایران تامین خواهد شد، ولی اگر مبنای عمل در تقسیم منابع دریای خزر مقدار ساحل باشد، ایران ضرر خواهد کرد، چون به اندازه 11 درصد و کمتر از بقیه از دریا سهم خواهد برد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . volga river.
[2] . black sea.
[3] . بارند، داوود، نگرشی به رژیم حقوقی دریای خزر، فصلنامه خاورمیانه، سال دوم، ش3، 1374، ص661.
[4] . دبیری، محمدرضا، رژیم حقوقی دریای خزر به عنوان مبنایی برای صلح و توسعه، مجله مطالعات آسیای مرکزی قفقاز، سال سوم، ش5، ص9؛ الکساندر خوداکف، مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال سوم، ش10، ص149.
[5] . ممتاز، جمشید، دشواریها و چشم اندازهای نظام حقوقی دریای خزر، ترجمه مرتضی صفری، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش123، ص67.
[6] . وضعیت حقوقی دریای خزر، مترجم محمد مهدی کریمی نیا، مجله دادگستر، ش 2، ص1718.
[7] . همان.
[8] . همان، ص19.
- [سایر] اختلاف اساسی ایران با سایر کشورهای حوزه دریای خزر در مورد این دریا بر سر چیست؟
- [سایر] اختلاف اساسی ایران با سایر کشورهای حوزه دریای خزر در مورد این دریا بر سر چیست؟
- [آیت الله مظاهری] مدتی است هر چه می کنم از دست قرض راحت نمی شوم و این قرض را نداده به دام قرض دیگری می افتم، هنگام قرض گرفتن شدیداً اذیت می شوم؛ و اینکه از لحاظ روزی هم به سختی دچار شده ام و ادعیه ای که وارده شده می خوانم ولی اثری نمی بینم. از محضر جنابعالی تقاضا دارم راهکاری مرحمت بفرمائید که در مشکلات بخصوص مشکلات و درماندگی های مادی زود اثر باشد.
- [سایر] خبرگان رهبری در چه مواردی میتوانند بر (رهبر) نظارت کنند و در چه مواردی حق نظارت ندارند؟ نظر خود مجلس خبرگان به عنوان نهاد ناظر در این زمینه چیست؟ آیا میتوان دیدگاه حقوق اساسی ایران را در این زمینه به صورتی کاملاً شفاف به دست آورد؟ کمیسیون تحقیق چه وظیفه ای دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] برخی از بیماران عاقل و بالغ، که نیازمند عمل جرّاحی هستند، به علّت ترس یا هر دلیل دیگری درد و رنج را تحمّل نموده، ولی تن به عمل نمی دهند; همراهان بیمار نیز حاضر به این کار نیستند. این در حالی است که پزشک می داند در صورتی که عمل انجام نشود بیمار به زودی خواهد مُرد، یا دچار عوارضی خواهد شد که تا پایان عمر زمین گیر می شود. با این فرض، آیا پزشک می تواند دست به عمل جرّاحی بزند؟ اگر علیرغم مخالفت بیمار، کسان وی چنین اجازه ای دهند، تکلیف طبیب چیست؟
- [سایر] این جانب در یکی از کارخانجات قم مشغول به کارم، مشکلی که دارم این است که من یکی از اعضای کمیته انضباطی آن شرکت هستم، اما گاهی اوقات در تصمیم گیری ها دچار تردید می شوم و می ترسم ناحقی در مورد کسی صورت گیرد، از طرفی قوانین کار را یک چارچوب کاملا صحیح نمی دانم و می ترسم از اصحاب دوزخ شوم! چکاره کنم؟ آیا بهتر نیست کارم را ترک کنم و به دنبال کار دیگری بروم. فکر کنم به خاطر حقوق خوب تا به حال دوام آوردم. ضمناً خیلی مواقع موفقیت هایی به حول و قوه الهی به دست آمد و برخی ها را از تصمیمات نا بجا رهانیده (در اثر دفاع من حقیر و گناهکار) ولی بعضی مواقع نمی توانم کاری کنم. نظر شما چیست؟
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بزرگوار 25 سالمه مجرد هستم و حدود 1 ساله که با آقا پسری که 26 سالشونه آشنا شدم و در این مدت با توجه به شناختی که پیدا کردم بیشتر ملاک هایی که مد نظرم بوده رو دارا هستن فقط مشکلی که از اول ایشون و بنده رو درگیر کرده یه مسئله أس.. من اهل تهران هستم و ایشون اهل مشهد موقع شروع آشنایی و ارتباط ایشون کارمند معمولی یه شرکت بودن که میتونستن در صورت اوکی شدن و به توافق رسیدن هر دومون به تهران بیان و انتقالی بگیرن ولی الان از برج 6 با 4 نفر شریک شدن که الان تو یه کاری افتادن که یکم زمان میبره و به قولی یه راهی باز شده تا بتونن آینده ی خوبی رو برای خودشون درست کنن و مستقل بشن و از حالت کارمندی با حقوق معمولی پا تو یه کاری گذاشتن که آینده أش روشنه و الان به بنده میگن نمیتونن تهران بیان شرایط نیست و حتی نمیشه که از شراکت انصراف بدن! منم دختری به شدت وابسته به خانواده ام هستم به ویژه پدرم و شدیداً احساساتی ، حالا الان ما بر سر دو راهی هستیم نه من میخوام ایشون رو با داشتن خیلی خصوصیات اخلاقی خوب از دست بدم و نه از خانواده أم دور بشم .. ایشون هم دغدغه أشون همینه و میگن درست نیست دختر رو از خانواده جدا کرد و حتی اگر خانواده من کلی بهتون محبت کنن که احساس تنهایی نکنید و حتی اگه من برات قصر هم درست کنم باز ته دلت خالیه که از خانواده أت جدا هستی .. منم فقط گفتم میتونم تا یه تایمی مشهد بیام تا کارتون به سرانجامی برسه ولی ایشون گفتن هیچی مشخص نیست و قولی ندادن که تا چه زمانی من باید مشهد بمونم! حالا از شما بزرگوار راهکار میخوام .. اول علاقمندم نظرتون رو بدونم و بعد اگر راهکاری هست که بشه جلوی پای ما بذارید که مشکل حل بشه ممنونتون میشم .. با سپاس
- [سایر] با عرض سلام مجدد به شما سرکار خانم دکتر عطاریان خواسته بودید جزئی تر سوالم را مطرح کنم. من خیلی استرس دارم در اکثر موارد اینطور هستم مثلاً زمانی که در محل کار هستم تا زمانی که کار انجام شده توسط من از دست رئیس خارج نشود و نظر مثبت به آن نداشته باشد دچار استرس شدید می شوم تا جائیکه تمام بدنم یخ می کند و قادر به انجام کار دیگری نمی باشم . در زندگی شخصی نیز دلیل اصلی و خیلی مهم استرس من بچه دار نشدن من است این در حالی می باشد که پزشک به ما گفته است که ما هیجکدام هیچ مشکلی نداریم و فقط مشکل اصلی استرس و وسواس من و تمرکز من در روی این قضیه می باشد این در صورتی می باشد که من تمام فکر و ذکر زندگیم همین مسئله است . همین موضوع است که باعث گریه و عصبی شدن من هم می شود . زمانیکه می شنوم کسی بچه دار شده است تا مدتها افسرده و ناراحت هستم . رابطه ام با همسرم هم بد نیست همسرم بیشتر سر همین مسائل است که از من ناراحت می شود چون می گه تو همیشه استرس دارای و همیشه در حال گریه کردن هستی اصلاً تو افسرده هستی. بعضی وقتا دلم به حالش می سوزه . تو رو خدا کمکم کنید دیگه دارم دیوونه می شم .
- [سایر] سلام آقای دکتر خواهر من 23 سال سن داره که جدیداً یک پسری که قبلا در دوران دانشگاه همکلاسیش بوده اومده خواستگاریش، هر دوشون تا فوق دیپلم مدیریت خوندن و هر دو هم قصد ادامه تحصیل دارن ولی پسره میگه فعلا از نظر کاری سرم شلوغه، البته پسره با دیپلم رفته سرکار و بعد برای دانشگاه اقدام کرده که توی دانشگاه هم با خواهرم آشنا شده البته الان یکسالی است هر دو از فوق دیپلم فارغ التحصیل شدن.پسره 26-27 سال سن داره. به نظر و از حرفاش پسر خوب و کاری میاد،میزان حقوقش یک میلیون تومنه در حال حاضر و سرپرست قسمت خدمات پس از فروش یک شرکت بزرگ شیرآلات صنعتیه، یعنی ایشون هماهنک کننده و اعزام کننده نیروهاشون برای نصب و تعمیر شیرآلاتیه که به دیگران میفروشن که گویا سرشم خیلی شلوغه.خواهرم از ایشون خوشش میاد ولی با میزان حقوقش و سمتی که در محیط کارش داره مشکل داره و همین باعث دو دلی و تردید خواهرم در تصمیم گیریش شده.خواهرم تقریباً آدم خوش گذرون و ولخرجیه و زندگی خود ما در سطح خیلی معمولی و کارمندیه، و خواهرم همیشه میگه من دوست ندارم مثل مامان و بابا زندگی ساده ای داشته باشم. اما چون از اخلاق و رفتار و ظاهر پسره خوشش اومده و اینکه خانواده پسره خانواده خوب و سالمی هستن خواهرمو دچار دو دلی در تصمیم گیری کرده خواهش میکنم کمک کنید و بگید چیکار باید کرد.دنبال مشاور خوب هم برای مراجعه گشتیم ولی کسیو که از شیوه مشاوره ایشون مطمئن باشیم پیدا نکردیم.البته دو روزیه یه آقا پسر دیگه هم خواستگاری کرده از خواهرم که ایشون 9 سال از خواهرم بزرگتر و کارمند بانکه و خواهرم مونده که چیکار کنه بین این دو.البته هنوز با خواستگار دومی آشنا نشده و فقط همین مقدار اطلاعات رو داره و منتظره تکلیف اولی را روشن کنه بعد اگه منفی بود روی مورد دوم فکر کنه چون خواهرم معتقده که از نظر اخلاقی و انسانی درست نیست تکلیف اولی را روشن نکرده به دومی فکر کنه.خواهش میکنم کمک کنید.نمیخواهم موقعیتش را از دست بده و بعداً افسوس بخوره که کاش با حقوق کم خواستگارش کنار میومد و از این قبیل چیزها.اکثراً میگن زیاد به حقوقش فکر نکن زیاد میشه بعداً ولی ما اصلا نمیدونیم آیا پسره در آینده در زمینه کاریش جای رشد داره یا نه خود پسره که فقط میگه من همه تلاشمو میکنم و من چون میدونم خواهرم همیشه از بیپولی بدش میومد و همیشه دوست داره بهترین چیزارو بپوشه و بخره و خیلی اهل تنوعه میترسم که پشیمون بشه از انتخاب همچین پسری برای زندگی با این شرایط و چون کار پسره هم خصوصیه دولتی نیست نمیدونیم پیشرفت میکنه یا نه میترسیم.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید. از شما خواهش میکنم مرا در حل مشکلم یاری کنید. پیشاپیش بخاطر این رک گویی مرا ببخشید. البته بعضی از این سوالات را از مراکز دیگر پرسیده ام ولی فکر میکنم سوالات زیر کاملتر است البته برای اطمینان آیا باید از جای دیگری هم میپرسم؟ اگر پرسیدم راضی باشید. من از سن تکلیف تا کنون که حدود 24 سالم است گناه زیاد انجام داده ام و نماز نخوانده ام و روزه نگرفته ام و گناه استمنا وغیره را خیلی انجام داده ام و فکر میکنم شاید بخاطر همین سختیها و مصیبتهای زیادی کشیده ام از این قبیل که در دوران دبیرستان حدود سال سوم در مورد مسائل خداشناسی شبهاتی دامنگیر من شد که واقعا مرا عذاب میداد و آن شبهات حل نشده در ذهن من باقی مانده و بر اثر گناهان و لذت آنها کم کم ذهنم از آن شبهات تا حدودی فاصله گرفت. چندی پیش بخاطر روابط نامشروعی که داشتم به این فکر افتادم که نکند به بیماریهای لا علاجی دچار شده باشم. این فکر نیز مدتی مرا اذار داد که البته هنوز ازمایش خون نداده ام. اخیرا نیز مشکل زیر برایم پیش امده: متاسفانه من سالهاست از سایت های غیر اخلاقی دیدن میکنم چند سا ل است که از یک نرم افزار فیلتر شکن استفاده میکنم البته آن نرم افزار را خودم نساخته ام و در اینترنت موجود است و اولین بار نیز فکر کنم دوستم با بلوتوث به من داد. سایتهایی که آن نرم افزار را میشود از آنها دانلود کرد فکر میکنم اکثراً فیلتر شده باشند البته بعضی فیلتر نشده اند چون چند وقت پیش من ان را دانلود کردم. کسی که آن نرم افزار را دارد میتواند از فیلتر عبور کند. آن نرم افزار را در کافینت ها نیز استفاده کردم. چون آدرس سایتهایی که می روی در حافظه کامپیوتر میماند من به این فکر افتادم که نکند کسی بر اثر استفاده از آن سایتها و وبلاگها و سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن به گناه آلوده شود و نیز ممکن است من آن نرم افزار فیلتر شکن و آدرس آن سایتها و وبلاگهای فیلتر شکن و پروکسی ها را در روی کا مپیوترها جا گذاشته باشم که سبب آشنایی افراد دیگر از این راه عبور از فیلتر شود و براحتی از فیلتر عبور کند و بعضی ها هم نا خواسته از اینترنت بدون فیلتر استفاده کنند یا هر کار دیگری که باعث دسترسی افراد دیگر به این سایتها شو د. البته شاید هم همین نیت را داشته ام که دیگران را گمراه کنم . حال شما فرض کنید همین نیت را داشته ام اکنون از این کارم به ترس افتاده ام. به یک کافینت که ایمیلش را داشتم موضوع را گفتم تا در حد امکان آدرسها و نر م افزار را پاک کند نمیدانم متوجه شد و ایمیلم را دریافت کرد یا نه و لی بخاطر گناه کردن دوباره به ان کافینت و کافینت های دیگر و به سایتهای مذکور رفتم. به علاوه در شهر دیگری که دانشجو بوده ام هم به کافینت هم در کامپیوترهای دانشگاه این کارها را کرده ام. تکلیف آنها چه میشود آیا باید به ان شهری که دانشجو بودهام برگردم .چه طور مسئول آن را مطلع کنم. در یک سایت یا وبلاگ یا گروه با ایمیل عضو شده بودم که آدرس سایتهای فیلتر شکن را به ایمیلم میفرستاد ممکن است آن ایمیلم باز مانده باشد و کسی به گناه آلوده شود و دیگران را نیز آلوده کند یا این کارهای من باعث تداوم کار آن سایتها و وبلاگها شود و ودیگران نیز استفاده کنند. یا هر چیزی که شاید من از آن اطلاعی نداشته باشم. چند بار رمز ایمیلم را عوض کردم ولی میترسم باز هم در دسترس افراد قرار گیرد. آیا واجب است آن را به جایی که وظیفه فیلتر را دارد اطلاع دهم شما جایی را میشناسید؟ آیا واجب است به دوستم که چند ماه پیش آن نرم افزار را به من داد تماس بگیرم و به او بگویم که آن نرم افزار را به کسی ندهد؟ آیا حتما باید جلوی کار او را بگیرم یا فقط تذکر دهم؟ آیا باید فورا او را مطلع کنم حتی قبل از فرستادن این سوالات برای شما تا نشانه توبه من باشد و توبه ام قبول شود و گناهی باز هم برایم ثبت نشود.. ایمیلی داشتم که افرادی به ان فیلم و عکس غیر اخلاقی میفرستادند از ترس اینکه نکند آن را در کافینت باز گذاشته باشم چند بار رمز آن را عوض کردم ولی نام ایمیل را عوض نکردم تا ببینم آیا دوباره برایم فیلم و عکس میفرستند یا نه و آیا کسی رمز آن را پیدا میکند یا نه. چون آخرین زمان استفاده از آن ایمیل در تنظیمات آن باقی میماند و میتوان متوجه شد کسی رمز آن را دارد یا نه. این عوض نکردن نام ایمیل شاید باعث شود آن افراد فکر کنند من باز هم مشتاق دریافت آن عکسها و فیلمها و... باشم و این باعث تداوم کار آنها شود و افراد زیادتری را گمراه کنند. شاید نیتم هم از این عوض نکردن نام ایمیل این بوده که باز هم ان عکسها و فیلمها و... را دریافت کنم و یا افراد را گمراه کنم. نمیدانم دیشب میخواستم آن ایمیلم را چک کنم ولی رمز ان را چند بار دادم اشتباه بود فکر کنم از یاد برده ام ایا باید باز هم امتحان کنم تا رمز را بیابم تا ببینم کسی از ان ایمیل استفاده کرده تا باز هم رمزش را یا نام خود ایمیل را عوض کنم؟ چند بار باید امتحان کنم تا وجدانم راضی شود که قصد بدی ندارم؟ از این هم میترسم که شاید کار دیگری نیز کرده باشم مثلا تغییر در تنظیمات کامپیوتر ها یا کاری که نمیدانسته ام باعث دسترسی افراد میشود که سبب گناه افراد دیگر شود. ولی چندبن بار با وجود این احتمالات باز هم به کافینت رفته از ان سایتها و نرم افزار و ویلاگها و ایمیلها و... استفاده کردهام. و این شاید نشانه این است که عمدی در کار من است . میترسم در موقع نوشتن این سوالات قصد مظلوم نمایی کنم.یا واقعیت را ننویسم.یا علتش وسواس باشد. شک دارم که توبه میکنم یا نه.شک دارم که پشیمانم یا نه. شک دارم که همه چیز را گفته ام یانه .شاید به خاطر اینکه دیر در فرستادن این سوال به شما اقدام کرده ام ونیز دوباره به آ ن کافینت برای پاک کردن ادرسها نرفته ام و یا چیزهای دیگر. ایا همین که این نامه را برایتان نوشته ام نشانه توبه من است؟ حال اگر توبه کنم تکلیف موضوعی که به ان اشاره کرده ام چه میشود ایا روز به روز به گناه من افزوده میشود؟ همین فکر باعث شده که در عذاب باشم . ایا باید صاحبان کافینت را مطلع کنم ؟اگر این کار را نکنم و فقط از کارهایم پشیمان باشم کافیست تا خدا مرا ببخشد و گناهان دیگران برای من نیز ثبت نشودیا حتما باید برای قبولی توبه کارهای دیگری از قبیل رفتن به ان کافینتها و پاک کردن ادرسها بکنم؟ کلا چه کار باید بکنم تا از این عذاب رها شوم متاسفم که این را میگویم من با فردی که بالغ نبود زنا کرده ام البته بدون دخول.. شاید هم او راضی نبود چون به پدر و مادرش گفت و نزدیک بود ابرو ریزی بزرگی شکل بگیرد ولی هر جور بود شاید خدا رحم کرد و موضوع تقریبا تمام شد.با چند نفر دیگر هم لواط کرده ام که بعضی نابالغ بوده اند.البته اینطور نبوده که به زور باشد . شاید هم بوده و فرد مقابل به من نگفته که دوست ندارد. نمیدانم اگر میگفت این کار را ادامه میدادم یانه. در هر دوصورت ( به اجبار یا به خواست طرف مقابل)تکلیف چیست؟ از کجا بفهمم به زور بوده یا نه. از این میترسم که این کار من باعث گمراهی ان افراد در اینده (چه کم چه زیاد) شود و حق الناس یا حق ا... به گردن من باشد وان افراد نیزا فراد دیگری را گمراه کنند و همینطور ادامه یابد و روز به روز به گناه من افزوده شود. چاره چیست؟ ایا اینها حق الناس است یا حق الله. موضوع دیگری نیزوجود دارد همانطور که گفتم من از سن بلوغ تا کنون نه نماز خوانده ام ونه روزه گرفته ام وممکن است خمس هم به من واجب شده باشد و من نداده باشم و یا کفاره یا چبزهای دیگر حال که میخواهم نماز بخوانم 2 چیز اذیتم میکند اینکه ممکن است پول حرام در دست من باشد و من مقدار ان را ندانم با ان لباس خریده باشم و نماز با ان لباس باطل است. در اداره ای که کار میکنم با کوچکترین کم کاری مثلا در حد یک چرت زدن کوتاه در اداره باعث میشود حقوقی در یافت میکنم به حرام الوده شود ونمز دیگر قبول نشود وهمچنین ان شبهاتی که در مورد مسائل اعتقادی گفتم باعث میشود در نمازبه افکار عذاب اوری دچار شوم و در انتخاب درست معبود شک کنم. زندگیم خیلی پیچیده شده و در عذابم .نمیدانم مسلمانم یا نه در نوشتن این سوالات فکر میکنم که نکند مظلوم نمایی میکنم و حقیقت را نمیگویم از کجا بفهمم نیتم برگشت و توبه است؟. چند روزی است که نگاهم رابه نامحرم کنترل میکنم و از اینجا شروع کرده ام.. تا کم کم شاید نماز هم بخوانم ایا این کار من درست است یا باید حتما تمام واجبات را انجام دهم تا توبه ام قبول شود؟ شاید این کارم به علت خسته شدن یا دلزدگی باشد ونه بخاطر توبه. کمکم کنید از کجا شروع کنم. تا از این عذاب رهاشوم . مخصوصا در مورد مساله کافینت. سوال دیگری هم داشتم ایا برای توبه واجب است ادرس وبلاگ هایی که فیلتر نشده اند را یه مرکزی که کارش فیلتر کردن است بگویم.
- [آیت الله علوی گرگانی] دیه چند چیز مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گفته شد. اوّل - آن که دو چشم کسی را کور کند، یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد. دوم - دو گوش کسی را ببرد، یا کاری کند که هر دو گوش او کر شوند و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیه کشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را ببرد، احوط این است که با او صلح نماید گرچه دادن ثلث دیه کامل کفایت میکند. سوم - تمام بینی یا نرمه بینی کسی را ببرد. چهارم - زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت مخارج حروفی که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نماید ودیه تمام را نسبت بمخارج حروف تقسیم کنند ونسبت آن مقدار را بدهد واولی این است که با مقداری که در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع ومانند اینها واجب میشود، ملاحظه نموده هرکدام بیشتر است آن را بدهد. پنجم - تمام دندانهای کسی را از بین ببرد و در صورتی که بعضی از دندانها را ازبین ببرد در صورتی که صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی از دندانهای جلو که دوازده عدد است پانصد درهم دیه بدهد و برای هر یک از دندانهای دیگر که شانزده عدد است دویست وپنجاه درهم بدهد و اگر زن باشد دیه آن تا به مقداریکه به ثلث دیه نرسد با دیه مرد مساوی است و در صورتی که به ثلث برسد، دیه دندانهای او نصف دیه دندانهای مرد است. ششم - هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند، باید نصف دیه کشتن او را بدهد. هفتم - ده انگشت کسی را ببرد ودیه هر انگشت یک دهم دیه کشتن است، ودیه در زن اگر به ثلث برسد نصف دیه مرد است. هشتم - هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد، باید نصف دیه کشتن او را بدهد. نهم - هر دو پای کسی را تا مفصل یا همه ده انگشت پا را ببرد ودیه هر انگشت پا مثل دیه آن انگشت از دست است. دهم - تخمهای مردی را از بین ببرد. یازدهم - طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود، و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود باید تمام دیه را بدهد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] دیه چند چیز مثل دیه کشتن است که مقدار آن در مسأله پیش گفته شد. اول آنکه دو چشم کسی را کور کند؛ یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک چشم او را کور کند؛ باید نصف دیه کشتن را بدهد. دوم دو گوش کسی را ببرد؛ یا کاری کند که هر دو گوش او کر شود و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند؛ باید نصف دیه کشتن را بدهد و اگر نرمه گوش او را ببرد احوط این است که با او صلح نماید. سوم تمام بینی یا نرمه بینی کسی را ببرد. چهارم زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد باید به نسبت؛ دیه بدهد و بنا بر احتیاط واجب باید مخارج حروفی که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند و نسبت آن مقدار را با مقداری که در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب می شود ملاحظه نموده؛ هر کدام بیشتر است آن را بدهد. پنجم تمام دندانهای کسی را از بین ببرد و در صورتی که بعضی از دندانها را از بین ببرد در صورتی که صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی پانصد درهم دیه بدهد و اگر زن باشد دیه آن تا به مقداری که به ثلث دیه برسد؛ با دیه مرد مساوی است و در صورتی که از ثلث بگذرد دیه دندانهای او نصف دندانهای مرد است. ششم هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند؛ باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد. هفتم ده انگشت کسی را ببرد و دیه هر انگشت در مرد یک دهم دیه کشتن است و در زن تا ثلث دیه با مرد مساوی است و در بیشتر از ثلث؛ نصف دیه انگشتان مرد است. هشتم هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد؛ باید نصف دیه کشتن مثل او را بدهد. نهم هر دو پای کسی را تا مفصل؛ یا همه ده انگشت پا را ببرد و دیه هر انگشت؛ یک دهم دیه کشتن مثل او است. دهم تخمهای مردی را از بین ببرد. یازدهم طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود. و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود؛ احوط این است که رجوع به صلح شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.