با سلام. یکی از مطالب یقینی و حتمی اسلامی که در قرآن کریم ( توبه/33 ، صف / 9 ، انبیا / 105 ، قصص / 5 ، اعراف / 128 ) و روایات اسلامی آمده است اندیشه ی پیروزی نهایی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم و گسترش جهانی ایمان اسلامی و استقرار کامل و همه جانبه ی ارزشهای انسانی است (که همه ی فرقه ها و مذاهب اسلامی با تفاوت هایی به آن معتقدند) که بنا بر فرمایش پیامبر اکرم و تمام معصومین دیگر ، تحقق این امر به وسیله ی شخصیتی عالیقدر به نام (مهدی) خواهد بود. قرآن در جنبه هدایت، کتابی است که نقصان ندارد و شرح و بسط و تفسیر و تأویل آیات آن را به فرموده ی خود قرآن پیامبر اکرم به عهده دارند : (انا انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو آن را برای مردم تفسیر و تبیین کنی) در این آیه پیامبر اکرم اولین مفسر معصوم آیات قرآن هستند و پس از ایشان به ارشاد و فرموده ی پیامبرِ معصوم، امامان یکی پس از دیگری مفسران معصوم قرآنند. با توجه به این مطلب اولا: آیاتی در قرآن در زمینه قیام حضرت آمده است که توسط پیامبر اکرم و امامان معصوم به قیام حضرت مهدی تفسیر شده است. مانند : ( و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین سوره قصص/4 ) و ( و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون سوره انبیا /105 ) ، ( وعد الله الذین آمنوا … لیستخلفنهم فی الارض… سوره نور /54 ) . ثانیا: بنا بر روایات فراوان (مورد قبول همه ی فرقه های اسلامی) پیامبر اکرم به طور مکرر نام و مشخصات حضرت را ذکر کرده اند و وعده ی آمدن و ظهور ایشان را داده اند و حتی بار ها نسب حضرت را ذکر کرده اند (مثلا فرموده اند نهم از فرزندان حسین است) مجموعه ی این روایات را آیت الله صافی در کتاب مفصل و ارزشمند منتخب الاثر جمع آوری کرده اند ، و پس از رسول اکرم یکایک امامان معصوم در باره ی ایشان سخن گفته اند و وعده ی ظهور ایشان و قیام حضرت را داده اند و اینکه ایشان فرزند امام حسن عسکری خواهد بود. این مسأله بقدری حائز اهمیت است که معصومین فرموده اند اگر از عمر دنیا حتی یک روز بیشتر باقی نمانده باشد او ظهور خواهد کرد (این تعبیر برای تأکید بر ظهور حضرت است) بنا بر روایات فراوان در شب نیمه ی شعبان سال 255 هجری قمری امام حسن عسکری فرمودند امشب فرزندم مهدی موعود از نرجس خاتون متولد خواهد شد وپس از آن هم ایشان را بارها به خواص از شیعیان خود نشان داده اند . برای اطلاع بیشتر در این زمینه مطالعه ی کتب زیر مفید است : کتاب قیام و انقلاب مهدی / شهید مطهری و دادگستر جهان / آیت الله امینی و امامت و مهدویت ج 1و2 / آیه الله لطف الله صافی گلپایگانی ، فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی، قم، وثوق، چاپ اوّل، 1378 ش، صص 112 – 127. موفق باشید.
سلام یکی از فامیلهای ما عید دیدنی اومده بود خونه ما و میگفت هیچ اشاره مستقیمی به امام زمان تو قران نشده ومن هم بهش قول دادم که آدرشو تو قران واسش بیارم ولی راستشو بخایین چیزه دندون گیرییدا نکردم اگه هست و میشه لطفآ ادرسشو برام ایمیل کنید واگه اسمشون تو قران مستقیمآ نیومده دلیل قانع کنندشو برام بفرستین ممنونم از مهبتتون
با سلام. یکی از مطالب یقینی و حتمی اسلامی که در قرآن کریم ( توبه/33 ، صف / 9 ، انبیا / 105 ، قصص / 5 ، اعراف / 128 ) و روایات اسلامی آمده است اندیشه ی پیروزی نهایی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم و گسترش جهانی ایمان اسلامی و استقرار کامل و همه جانبه ی ارزشهای انسانی است (که همه ی فرقه ها و مذاهب اسلامی با تفاوت هایی به آن معتقدند) که بنا بر فرمایش پیامبر اکرم و تمام معصومین دیگر ، تحقق این امر به وسیله ی شخصیتی عالیقدر به نام (مهدی) خواهد بود. قرآن در جنبه هدایت، کتابی است که نقصان ندارد و شرح و بسط و تفسیر و تأویل آیات آن را به فرموده ی خود قرآن پیامبر اکرم به عهده دارند : (انا انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو آن را برای مردم تفسیر و تبیین کنی) در این آیه پیامبر اکرم اولین مفسر معصوم آیات قرآن هستند و پس از ایشان به ارشاد و فرموده ی پیامبرِ معصوم، امامان یکی پس از دیگری مفسران معصوم قرآنند. با توجه به این مطلب اولا: آیاتی در قرآن در زمینه قیام حضرت آمده است که توسط پیامبر اکرم و امامان معصوم به قیام حضرت مهدی تفسیر شده است. مانند : ( و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین سوره قصص/4 ) و ( و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون سوره انبیا /105 ) ، ( وعد الله الذین آمنوا … لیستخلفنهم فی الارض… سوره نور /54 ) . ثانیا: بنا بر روایات فراوان (مورد قبول همه ی فرقه های اسلامی) پیامبر اکرم به طور مکرر نام و مشخصات حضرت را ذکر کرده اند و وعده ی آمدن و ظهور ایشان را داده اند و حتی بار ها نسب حضرت را ذکر کرده اند (مثلا فرموده اند نهم از فرزندان حسین است) مجموعه ی این روایات را آیت الله صافی در کتاب مفصل و ارزشمند منتخب الاثر جمع آوری کرده اند ، و پس از رسول اکرم یکایک امامان معصوم در باره ی ایشان سخن گفته اند و وعده ی ظهور ایشان و قیام حضرت را داده اند و اینکه ایشان فرزند امام حسن عسکری خواهد بود. این مسأله بقدری حائز اهمیت است که معصومین فرموده اند اگر از عمر دنیا حتی یک روز بیشتر باقی نمانده باشد او ظهور خواهد کرد (این تعبیر برای تأکید بر ظهور حضرت است) بنا بر روایات فراوان در شب نیمه ی شعبان سال 255 هجری قمری امام حسن عسکری فرمودند امشب فرزندم مهدی موعود از نرجس خاتون متولد خواهد شد وپس از آن هم ایشان را بارها به خواص از شیعیان خود نشان داده اند . برای اطلاع بیشتر در این زمینه مطالعه ی کتب زیر مفید است : کتاب قیام و انقلاب مهدی / شهید مطهری و دادگستر جهان / آیت الله امینی و امامت و مهدویت ج 1و2 / آیه الله لطف الله صافی گلپایگانی ، فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی، قم، وثوق، چاپ اوّل، 1378 ش، صص 112 – 127. موفق باشید.
- [سایر] با سلام و خدا قوت در کتا بهای دینی خواندم یا خیلی مواقع میگویند برای سلامتی اما م زمان صلوات دهید صدقه و یا قران بفرستید برای سلامتی امام زمان مگه امام زمان در سایه خدا نیست مگه مریض میشه چه نیازی به صدقه یا صلوات ما برای سلامتی اقا هست توضیح دهید التماس دعا
- [سایر] باسمه تعالی با عرض سلام و تبریک سال نو با توجه به اینکه امامت یکی از اصول دین ما است، سؤال بنده این است که چرا در قرآن به طور مستقیم به آن پرداخته نشده است؟ علاوه بر این، چرا نام ائمه به طور مستقیم در قرآن نیامده است؟ چرا ما فقط با تفسیر و تأویل باید بفهمیم که فلان آیه مربوط به مثلاً حضرت علی (ع) است و فلان آیه به امام زمان (عج) اشاره میکند و غیره؟ با تشکر
- [سایر] سلام حاج آقا، امیدوارم هرکجا هستید، زیر سایه امام زمان پیروز و سربلند باشید؟ عرضی داشتم خدمتتون مادر بنده مدت یک ساله که به صورت رسمی به فکر ازدواج من افتاده ولی متاسفانه خیلی خیلی مشکل پسنده و در مدت این یک سال تا حالا موردی پیدا نکرده که همه جوره مورد پسندش باشه و حتی با مواردی که خود بنده نظر مساعد داشتم کنار نیومده. من هم الان تحت فشارهای شدید روحی و جسمی هستم و دچار افسردگی شدید شدم. از طرفی چون پدرم رو از طفولیت از دست دادم و مادرم سرپرستی من رو به عهده گرفته و برام هم پدر بوده هم مادر نمی خوام به هیچ عنوان مورد بی احترامی قرار بگیره و از من دلخور بشه. واقعا معضل بزرگی برای من درست شده. عاجزانه خواهش دارم راهی جلوی پای من بذارید تا از بلاتکلیفی نجات پیدا کنم. از خداوند منان توفیق روز افزون شما را خواستارم
- [سایر] سلام حاج آقا رسیدنتون به قول بقیه بخیر خدا قبول کنه اینهمه میرین بحرین و کشورای دیگه و شب و روز زحمت می کشید آدما رو به راه بیارین و تو کشور خودتون یکی کمک بخواد جواب میدید حتما! چشمم سفید شد بس که اومدم سر زدم و نیومده بودین و بعدشم که اومدید جواب ندادید --- فکر کنم خوندم نوشته بودین دنبال مرید و مراد بازی نیستید ، همون چیزی که گفتم چه بر سر من آورد . اما انگار چون لحن نوشته هام کمی تند بود جواب ندادید این چیه اسمش حاج آقا ؟ درسته من تند نوشته بودم اما بی ادبی و جسارت که نکرده بودم محضرتون . میدونستم شمام جواب نمیدید . بهتره قبل از اونکه یکبار دیگه از این دست برخوردا و جواب نگرفتنا زمین نخوردم برم و مزاحم اوقات پرارزش و نورانیتون نشم . فقط یه سوالی میکنم حاجی اونم دیگه جواب دادید یا نه مهم نیست ! چرا همه وقتی میخوان به آدم کمک کنن که دیگه کار از کار گذشته و کمکشون فرقی به حال آدم نمیکنه ؟ اصلا حاجی اینا که با روح و روان آدم بازی میکنن و از همه چی دلزده اش میکنن چه منطقی و حجتی برای کاراشون دارن ؟ این پیله تنهایی که برای آدم میسازن اون دنیا جواب خدا رو برای همه عمری که از دست آدم می گیرن چه جوابی میخوان بدن ؟ حاج آقا بخدا دارم دیوونه میشم حس میکنم سرم پر از موریانه شده که دارن از درون نابودم میکنند ، اما مهم نیست --- همه این چند روز و شب به شما فکر میکردم ، نمیدونم چرا . اونم مهم نیست . حس میکنم سکوتتون و جواب ندادنتون ، معناش یه چیز بیشتر نبود ، اینکه اگه کسی جوابمو نمیده یا اونجور جواب میده ارزش جواب دادنو ندارم . خداحافظ حاجی . ********* یا امام زمان گل اماندی شیعه نین اورگی داغلی قالدی یا امام زمان گل اماندی --- حاجی والله بیلیردیم سنده جوابیمی ورمی یه جخسن اما ئیله بیرسن ئوزومو دل خوش ئیلمیشدیم کی دردیمی ئیتیرم ، عیبی یوخدی ، حاجی --- واقعا ده کی ای قلم سوزلرینده اثر یوخ ---
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم
- [سایر] سلام حاج آقا بگذارید درد دل کنم درد دلی که با هیچکس نتونستم بکنم... دردی که روحم رو داره نابود میکنه.... حالم خیلی بده.. حاج آقا این روزها حس میکنم به لطف خدا و امام زمان متحول شده ام... خیلی به یاد مرگ میفتم بیشتر روز رو به گریه دارم میگذرونم... از عاشورا تا به حال این حس برام به وجود اومده... من خیلی گناه کردم تو 24 سال عمرم الان دائم به استغفارم اگر خدا قبول کنه اما حاج آقا یه موردی هست که همش حس میکنم خدا نمیبخشدش و با یاداوریش تنم میلزره ... [شرح ماجرا] ... وسواس فکری گرفتم دائما دارم به این موضوع فکر میکنم...دائم در حال پرس و جو هستم میگم مفسد فی الارضم... گناهکار کبیرم... آشغالم اما.... خواهش میکنم کمکم کنین.. ذهنم رو آروم کنین.. بهم بگین چه کنم؟ زندگیمو دوس دارم... حال توبه رو دوس دارم اما دارم میمیرم از این افکار حاج آقا... تنهام خیلی تنهام... با هیچکس نمیتونم حرف بزنم راجع بهش... بیشتر وقتا تو خودم فرو میرم...کمک کنین حاج آقا.. شما رو به لباسی که تنتونه... به لباس پیامبر قسم میدم...
- [سایر] به نام خدا سلام حاج آقا! پیشاپیش عید میلاد پیامبر و امام صادق مبارکتان باشد انشاءالله! حاج آقا! بنده یک دو سه ماهی است که اگر خدا قبول کند تا آنجا که در توان دارم نافلهها و نماز شب را خوانده و سعی در گفتن ذکر دارم! بی خیر و برکت هم مسلما نبوده حداقل اینکه توانستهام به کمک خدا آن هم پس از حدود 10 سال عادت زشت(...)را ترک کنم! ولی یک مشکل اساسی دارم! و آن اینکه هرگز نمیتوانم محض رضای خدا یک نماز با تمرکز خوانده و یا نیتی خالص برای خدا داشته باشم! حواسم همه جا میرود الا آنجا که باید! احساس میکنم مصداق همانهایی هستم که امام علی تاجرشان نامیده! هنوز هم گاهی کنترلم را ازدست داده و زود عصبانی میشوم! هنوز هم در خواندن قرآن کم حوصله بوده و هی امروز و فردا میکنم! از طرفی دیگر حاجتی بسیار مهم از خدا دارم! چند سالی میشود ولی اکنون دایما به شک میافتم که آیا اصلا این خواستهی من در چارچوب حکمت خدا هست یا نه! بارها نماز استخاره خوانده و حتی در اولین سفرم به مسجد جمکران از امام زمان کمک گرفتم که دل مرا به هر سویی که صلاح هست هدایت کند! الحق بر حاجتم مصرتر شدم ولی باز هم شک به سراغم آمده است! شما برای رهایی از این مسایل چه پیشنهادی دارید! چگونه باید خالص شد و چگونه باید در نماز تمرکز یافت! و... با تشکر یا علی!
- [سایر] سلام. کمکم کنید...حاج اقا دارم میترکم.قضیه مربوط میشه به یه اشتباه،شاید،نمی دونم. من دختری هستم تو یه خانواده ی مذهبی..چند وقت پیش توی یه چت روم با یکی اشنا شدم..رئیس چت روم بود...و تقریبا همه دخترای اونجا دوسش داشتن..من ادمه مغروری بودم اونجا..اما کم کم از اون پسر خوشم اومد..اما نه مثله بقیه اویزونش شدم نه تو خصوصی چیزی براش نوشتم...فقط به یکی از دخترای اونجا که تقریبا باهاش رابطه دوستانه داشت..گفتم ازاش خوشم اومده..اون گفت می خوای بهش بگم؟گفتم اصلا.اونم چیزی نگفت بهش..فقط یه بار سر یه بحثی تو خصوصی چیزی براش نوشتم..اخه تو عمومی نوشت من یه ادمه تنهاهستم...منم بهش گفتم هر کسی یه جور تنهاست اما دلیل نمیشه چون کسی مثله تو جار نمی زنه تنها ام نباشه..همینو گفتم خب چون داشتم باهاش تو خصوصی حرف میزدم..بیشتر ازش خوشم اومد تصمیم گرفتم یه مدت نرم اونجاو نرفتم...شاید حدوده یه ماه شد سعی کردم فراموشش کنم..گفتم اصلا تیکه ی من نیست..تا رفتم خودش اومد تو خصوصیم..گفت یکی خیلی وقته داره دنبالت می گرده..با اسمش که همیشه میومد نیومده بود..واسه همین گفتم مدل حرف زدنت برام اشناست میشه خودتو معرفی کنی؟خودش بود گفت من از تو خوشم اومده.خودتون میدونین عکس العمل من چی میتونست باشه...گفت می خوام بیشتر باهات اشنا شم..می تونم ایدیتو داشته باشم..منم ایدیمو دادم...دیگه شروع شد...با این تفاوت که من واقعا دوسش داشتم اما اونو نمی دونستم..اونم میگفت من عاشقتم و دوست دارم و..ازین حرفا. اصلا نمی خواستم ازش سوال کنم..گیج بودم..هنوزم احساس می کردم اون رئیسه.. چند وقت بعد گفت من سرطان خون دارم..بعضی وقتاام که چت می کردیم می گفت از بینیم داره خون میاد...تا اینکه کم کم شروع کرد به ایه یاس خوندن که دکترا گفتن تا یه ماهه دیگه بیشتر زنده نیست...گفت دکترا گفتن باید بستری بشی..چند روز بعد هرچی بهش اس ام اس دادم دیدم جواب نمیده..نگران شدم خیلی... تاحالا باهاش تلفنی حرف نزده بودم از نگرانی زنگ زدم یه پسر جواب داد اسمه خودشو گفتم به حالته سوال گفت نه من دوستش هستم فلانی بیهوشه... چون تاحالا باهاش حرف نزده بودم نمی دونستم خودش بود یا واقعا دوستش..چند وقتیم که راستو دروغشم هنوز نمی دونم بیمارستان بود من با دخترخالش در ارتباط بودم خودش اینطور میگفت اما اشتباهه من این بود که زنگ نزدم ببینم واقعا یه دختر بر میداره...یا حتی با یه شماره دیگه زگ بزنم ببینم قضیه راسته یا دروغ تا اینکه چند وقت بعدش گفت تشخیصه دکترا غلط بوده و این حرفا...به دوستم که گفتم گفت امکان نداره دروغ گفته بود گفت اولا که سرطان خوب شدنی نیست بعدشم دکتر که اینقدر خنگ نسیت ...شک کردم اما هیچی نگفتم. این یه ماهه اخر دعواهامون بیشتر شده بود اما بعضی وقتا که خوب بودو نمی پرید بهم می گفت من تورو برای اینده می خوام منم ازش پرسیدم منظورت از اینده ازدواج که نیست؟گفت اتفاقا هست..جاخوردم من سنم خیلی واسه این حرفاکمه خیلی...از طرفی خودش قبلا بهم گفته بود که مامانش مرده و باباش وضعه مالیش خوبه..اما اینا برا من مهم نبود من واقعا خودشو می خواستم...چند روز پیش که پیش یکی دیگه از دوشتام بودم در مورده این یارو ازم سوال کرد منم گفتم ااینجوریه اونجوریه میگه وضعه بابش توپه اما میگه رابطم باهاش خوب نیست..دوستم گفت نه بابا چاخان بسته وگرنه اگه باباش پول دار بود اویزونش می شدوپایین نمیومد..باز شک کردم..دیشب بهش اس ام اس دادم که بیا نت باهات کار دارم..طرفای ساعت 2 بود که شروع کردم تمامه این چیزارو گفتنو پرسیدن...گفتم من الان نمی دونم باید چیکار کنم اومدم از خودت سوالامو بپرسم...وقتی شروع کردم تند تند گفتن گفت یکی یکی...حالا اون داشت جوابه سوالامو میداد گفت قضیه سرطان ماله این بود که من پارسال میرفتم مهمانی های شبانه قرص مصرف می کردم...بعد از چند وقت که دیگه مصرف نکردم این جوری شدم گفت دکترا نفهمیدن از چی بوده...گفتم پس حتما خودت به این نتیجه رسیدی،گفتم تا اونجایی که من می دونم خونریزی از بینی از عوارضه مصرف کردن قرصه اکس نیست..باز پیچوند... گفت قرص اکس نبود یه اسمه دیگه گفت..گفتم در هر صورت تو پارتی ادویل یا استامینوفن که پخش نمی کنن بالاخره ارام بخشه دیگه...گفتم خوب این از این در این مورد که نتونستی قانعم کنی که حرفات راست بوده...حرفایی که دوستم در مورده باباش گفته بودو یکم تو لفافه پیچوندمو گفتم..گفت بابام سیاسیه که ازش خوشم نمیاد...جانبازه.. باور نکردم دیگه داشتم بهش مشکوک می شدم...بعد ازاین حرفا که تقریبا دیشب همش با دعوا زده شد..گفت اگه حرفی مونده بگو و برو..گفتم من فقط سوال پرسیدم مگه همیشه بهم نمی گفتی بیا از خودم بپرس..گفت تو به من شک کردی ..منو باور نکردی...گفت دیگه نمی خوام اسمی از تو توی زندگیم باشه...خوردم کرد..شکستم چون دوسش داشتمو دارم..من برام اینا مهم نبود خودشو می خواستم..که دیشب اینجوری ردم کرد..خیلی راحت..خیلی..حالا نمی ونم چیکار کنم..دیشب همش گریه کردم من ساده رفتم جلو اما اون باهام بد تا کرد...الانم حسابی بهم ریختم..لطفا کمکم کنید..منتظرم.خدانگهدارتون.
- [سایر] الا بذکر الله تطمئن القلوب. با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حاج آقای مرادی. نمی خوام زیاد وقت شریفتون رو بگیرم ، سر ِ یه دوراههیه بزرگم و به این امید که دری به روم باز کنین مزاحمتون شدم . 23 سال از خدای مهربونم عمر گرفتم. توی یه خونواده ی متدین و با ایمان بزرگ شدم . خونواده ای که سرمایشون مهر و محبت و عاطفه ایه که نسبت به همدیگه دارن و هر گز ، هرگز اونو از هم دریغ نمی کنن.نمی گم تمام عمرمو و نمی گم خیلی خوب و کامل ولی سعی کردم بیشتر وقتمو صرف عبادت همون خدایی بکنم که همیشه بهترینهاشو برام خواسته . و همیشه از بابت چیزایی که بهم داده ممنون دارش بودم و بابت چیزایی که از سر حکمتش نداده ، شکر گذارش . دو سال از تحصیلم توی دانشگاه میگذره.توی این 2 سال خیلی عوض شدم، سعی کردم هر روز خودمو بیشتر به خدا نزدیک کنم تا صداشو بشنوم، تا بتونم راهی رو که توش قدم گذاشتم به سر منزل مقصود برسونم. هیچ وقت چه توی این 2سال و چه قبل از اون به هیچ پسری هم صحبت نشدم ، نه اینکه موقعیتش برام پیش نیاد ، نه ، همیشه باورم بر این بوده که ارزش احساساتم خیلی بیشتر از این حرفاس که بخوام اونو بدم به دست کسی که معلوم نیست قدرش رو بدونه یا نه تا اینکه یکی از همکلاسی های پسرم نظرم به خودش جلب کرد ، من با وجود اینکه توی شهر کاملاً مذهبی و خونواده ی خیلی متدینی بزرگ شدم و لی کمتر پسری رو دیدم با این اعتقادات، پاک ، ساده ، با ایمان ، با خدا، سر به زیر .از طریق اون با مسجد و مراسم امام زمان انس گرفتم ، ازم نخواس که چادر بزنم ولی وقتی برام از خوبی های چادر گفت ، با عشق به بی بی فاطمه چادری شدم . اینقدر برام از ارزش زن گفت که حتی الان دیگه حاضر نیستم یک تار از موهام رو هم نا محرم ببینه حاج آقا منو دلبسته ی اعتقاداتش کرد. تا اینکه تقریباً یکسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد ، با تمام مشکلاتی که داشتیم . اون 1.5 از من کوچیکتره و خونوادش هم نسبت به خونواه ی من نسبتاً مذهبی تر. وقتی که خونوادش رو در جریان قرار داد تقریباً همه مخالفت کردن ، به خاطر اختلاف سن و .. ولی ما تصمیممون واسه ازدواج بر مبنای 2-3 سال آینده بود ، چون ایشون واقعاً الان شرایط ازدواج رو ندارن ، سربازی ، کار و .. ولی خدایی داره که وقتی بهش توکل میکنه هر چیزی رو که بخواد بهش میده و این برای من خیلی مهمه .این ایمانی که داره برام قابل ِ ستایشه . ارتباط زیادی با هم نداشتیم گاهی تلفنی به خاطر اینکه از حال همدیگه با خبر بشیم . و گاهی ایمیل. یه رابطه ی کاملاً سالم بر پایه ی اعتقادات دینیمون برای شناخت بیشتر همدیگه . ما حتی همدیگه رو با اسم کوچیک هم صدا نزدیم . یه بار هم تو چشمای همدیگه نگاه نکردیم . نیت ما از اول با همدیگه به خدا رسیدن بود . ولی اون همش میگه که از این ارتباط احساس گناه میکنه ، حاج آقا ما هیچ کاری نکردیم که حتی زمینه ای برای ارتکاب به گناه باشه . به من بگید کجای این رابطه گناهه؟ آیا گناه که انسان با انگیزه برای رسیدن به کسی که قلباً دوسِش داره تلاش کنه و به هدفش برسه؟ کجای قرآن نوشته شده اگه یکی رو دوس داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی گناه کردی؟ تا اینکه چند روز پیش تماس گرفته و با بغض میگه که یه اتفاقی افتاده که باید همدیگه رو فراموش کنیم . هرچه اصرار میکنم که چی شده جواب نمیده و میگه نمیشه بگم.قسمم میده که بدون اینکه چیزی بپرسم فراموشش کنم. من میدونم ، میدونم که اون اگر خواستار جدایی شده فقط به خاطر خودمه . چون همیشه میگه که ارزش تو بیشتر از منه ... به نظر شما من باید چیکار کنم ؟ مگه 2سال حرف کمیه ؟ مگه احساس چیز بی ارزشیه؟ حاج آقا من نمی تونم . من توی عمرم هیچ کسی رو به اندازه ی ایشون دوس نداشتم . به خاطرش پا روی خیلی چیزا گذاشتم . تمام سختیها رو حاضرم به جون بخرم ولی بدونم اون در کنارمه . به نظرتون اگه اختلاف سن 1.5 خیلی مهمه پس چطور بی بی فاطمه ثمره ی یه ازدواج با اختلاف سن 25 ساله؟ اکثر جوابهایی رو که به پیامهای مشابه داده بودین مطالعه کردم . میدونم که شما هم بر این عقیده هستین که اختلاف سن ممکنه دردسر ساز بشه ولی حاج آقا وقتی یکی عاقله و منطقی چه فرقی میکنه کوچیکتر باشه یا بزرگتر ؟ وقتی دو نفر در کنار هم میتونن به آرامش برسن و در سایه ی آرامش به اوج کمال ، چرا اینقدر مسئله ی اختلاف سن باید مهم باشه؟ چرا خونواده ها این چیزا رو درک نمیکنن ؟ چرا به جای اینکه دست جوونا رو بگیرن و کمکشون کنن اینقدر سر هر مسئله ای بهانه میگیرن و مخالفت میکنن ؟ حاج آقا کمکم کنید. یا علی .
- [سایر] با سلام خدمت شما مشاور ارجمند و تبریک نیمه شعبان بنده کد885356 هستم.پیرو راهنمایی قبلی شما این جانب به استادم جواب منفی دادم و گفتم که نمی خوام باهاشون رابطه ای داشته باشم. جناب بنده جدیدا 2 تا خواستگار داشتم که یکیشون 12 سال از من بزرگتر بودند و ارشد مکانیک داشتند و یک کارگاه شخصی داشتند و وضع مالی خیلی خوبی هم داشتند.خانواده ی نسبتا خوب و مومنی هم دارند ولی به خاطر اختلاف سن زیاد بنده می خوام با اینکه با اون اقا صحبتی نداشتم بهشون جواب منفی بدم. خواستگار بعدی من 9 سال از من بزرگترند و ما جلسه ی معارفه با ایشون ومادرشون داشتیم و حدودا ما نیم ساعت با هم صحبت کردیم من از طرز صحبتشون خوشم امد و حس خیلی خوبی به این اقا در وهله ی اول پیدا کردم و تمایل دارم به این اشنایی ادامه بدم ولی در مورد ایشون چندتا مطلب هست که من رو در مورد ایشون مردد می کنه البته من خودم این مطلب رو می دونم که همه ی ادمها کامل نیستند ؛ولی باید بگم یکی از مشکلات این اقا که زیاد هم تقصیر خودشون نیست اینه که پدرشون دوتا همسر داشتند که همسر اولشون دو تا دختر داشتند که ظاهرا بچه های اون دختر ها هم ازدواج کردند و مادر این اقا همسر دومشون هستند که 5 تا پسر دارند و 3 تا برادرشون ازدواج کردند پدرشون هم سن زیادی دارند و متولد 1313 هستند تا حالا من با همچین موردی برخورد نداشتم به هر حال درسته که این اقا مقصر نیستند که پدرشون 2 تا همسر داشتند ولی فرزند همون پدرند و من از این بابت نگرانم به نظر شما من باید با این قضیه چطور برخورد کنم ؟چه سوالهایی باید بپرسم که مطمئن بشم این اقا در اینده مثل پدرشون نباشند؟لطفا چیزهایی که در این زمینه لازمه تا من از این اقا بپرسم رو بهم بگید؟ممنون چیز دیگه ای که می خواستم بپرسم ابنه که این اقا مادرشون مانتویی بودند ولی پو شیده ولی من خانواده ی خیلی مذهبی دارم و خودم هم چادری هستم البته من راجع به این مطلب از اقا پرسیدم که ایشون گفتند هیچ مشکلی ندارن و خیلی هم چادر رو می پسندند و دوست دارند خانواده ی همسرشون مذهبی تر باشند و ضاهرا خودشون پسر با ایمانی اومدند البته من نمی خوام بگم خیلی مذهبی بود ولی به گفته ی خودش احکامی مثل نماز؛روزه ؛حلال و حرام؛حق وناحق؛؛رو بهش اعتقاد دارند وانجامش میدند حتی می گفتند تا جایی که بتونند روزه ی مستحبی می گیرند هر روز صبح قران می خونند البته به فارسی تا معنیش رو هم متوجه بشن.من یک کم به این تفاوت مذهبی نگرانم باید چه طور برخورد کنم تا مطمئن بشم؟لطفا راهنماییم کنید که من چه طور می تونم به ایمان این اقا با توچه به خانوادش مطمئن بشم و بدونم قلبا مومن هستند؟من توکل کردم به امام زمان (عج)تا هر چی ایشون صلاح می دونند رو برام قرار بدند ممنون می شم راهنمایین کنید