با سلام برادر خوبم در گام اول این موضوع را بپذیرید . در این مواقع به دلیل انکار ناخوداگاه قضیه مدام این فرد را در ذهن مرور میکنیم و همین امرموجب ناتوانی درفراموشی او می شود . بنابراین ابتدا بپذیرید او دیگر به شما تعلق ندارد و هیچ ارتباط و وابستگی میان شما دو نفر تعریفی ندارد البته که دشوار است اما شما باید به خود کمک کنید . و اولین و بهترین کسی که می تواند به شما کمک کند شمایید . در اثنای این پذیرش باید هر گونه فکرکردن و مرور ذهنی این فرد نیز حذف شود و در لحظا ت اولیه متوقف گردد . به محض این که این فرد در ذهن شما حاضر شد و خواستید به او فکرکنید باید این افکار را متوقف کنید . و ذهن را به سمت موضوع دیگری سوق دهید . هر بار فکرکردن به او و مرور خاطرات ورفتار و گفتار او می تواند موجب شود تا این اطلاعات در حافظه شما جاسازی بیشتری داشته باشد و علاقه را تشدید و فراموشی را دشوار تر کند. علاوه بر این سعی کنید همه یاداورهایی که از او دارید را کنار بگذارید . اگر از مکانی خاطره دارید برای مدتی از آنجا گذر نکنید هر چیزی که بار عاطفی مثبت از او برای شما دارد حذف کنید . و حتما مشغله های مثبت برای خود فراهم کنید . هرچه ذهن مشغول تر باشد کمتر می توانید او را مرور ذهنی کنید .
سلام
من مدتی با یه خانم ارتباط داشتم و ایشون را خیلی دوست داشتم این خانم هم به من ابراز علاقه میکردن حدود 2یا 3ماه باهم ارتباط داشتیم که یه خواستگار بهتر از من برای ایشون پیداشد و ازدواج کردن من هم هر کار میکنم ایشونو فزاموش کنم نمیتوانم اعصابم بهم ریخته خوابو زندگی ندارم چکار کنم که بتوانم ایشونو فراموش کنم؟
باتشکر
با سلام برادر خوبم در گام اول این موضوع را بپذیرید . در این مواقع به دلیل انکار ناخوداگاه قضیه مدام این فرد را در ذهن مرور میکنیم و همین امرموجب ناتوانی درفراموشی او می شود . بنابراین ابتدا بپذیرید او دیگر به شما تعلق ندارد و هیچ ارتباط و وابستگی میان شما دو نفر تعریفی ندارد البته که دشوار است اما شما باید به خود کمک کنید . و اولین و بهترین کسی که می تواند به شما کمک کند شمایید . در اثنای این پذیرش باید هر گونه فکرکردن و مرور ذهنی این فرد نیز حذف شود و در لحظا ت اولیه متوقف گردد . به محض این که این فرد در ذهن شما حاضر شد و خواستید به او فکرکنید باید این افکار را متوقف کنید . و ذهن را به سمت موضوع دیگری سوق دهید . هر بار فکرکردن به او و مرور خاطرات ورفتار و گفتار او می تواند موجب شود تا این اطلاعات در حافظه شما جاسازی بیشتری داشته باشد و علاقه را تشدید و فراموشی را دشوار تر کند. علاوه بر این سعی کنید همه یاداورهایی که از او دارید را کنار بگذارید . اگر از مکانی خاطره دارید برای مدتی از آنجا گذر نکنید هر چیزی که بار عاطفی مثبت از او برای شما دارد حذف کنید . و حتما مشغله های مثبت برای خود فراهم کنید . هرچه ذهن مشغول تر باشد کمتر می توانید او را مرور ذهنی کنید .
- [سایر] با سلام من همسرم را دوست دارم یکسال است که ازدواج کردیم - او به راحتی محبت و دوست داشتنش را به من ابراز میکند اما من نمیتوانم- ولی بسیار اورا دوست دارم - همیشه با خودم درگیرم که چطور محبتم را به او ثابت کنم ولی همیشه کار برعکس میشود و باعث ناراحتی او میشوم- مرا راهنمایی کنید تا بتوانم به او بفهمانم که دوستش دارم ولی راه ابراز ان را نمیدانم - با تشکر
- [سایر] با سلام خدمت شما آقای دکتر من یه شرایطی دارم که واقعا عقلم کار نمیکنه که چکار باید انجام بدم. من یه پسر عمو دارم که همه میدونن به من علاقه داره, از بچگی, ولی تا بحال مستقیم به خودم چیزی نگفته, اون 34 سالشه, اوایل امسال از طریق اینترنت اومد باهام صحبت کرد, ولی من بعد چند ماه بهش جواب دادم, حالا حدود 2 ماهی میشه با هم از طریق اینترنتی در ارتباطیم, گاهی ابراز محبت میکنه ولی تا بحال مستقیم بهم نگفته که بهم علاقه داره, از لحاظ تحصیلات هم سطحیم, حالا از اون طرف هم دوتا خواستگار دیگه دارم. من تو سنی نیستم که به راحتی خواستگار رد کنم ولی از طرفی نسبت به پسر عموم حس خوبی دارم. گیج شدم به خدا, یکی از این خواستگاراهم اسرار داره همدیگه رو بیشتر بشناسیم. توروخدا یه راهنمایی بکنید خیلی فکرم درگیره این موضوع شده قبلش از راهنماییتون ممنونم
- [سایر] سلام دختری19 ساله و مجرد هستم فکر خیلی مشغولی دارم احساس میکنم آمادگی ازدواج رو دارم یعنی واقعا لازمه ازدواج کنم خواستگار هم دارم ولی یا در سطحم نیستن یا هیچ علاقه ای بهشون ندارم خودم از نظر ظاهر و اخلاق از دید دیگران خوبم نمیدونم چیکار کنم تا یک فرد مناسب به خواستگاریم بیاد آدم مذهبی هستم و با دوستی جنس مخالف بشدت مخالفم چی کار کنم تا نیمه گم شدم پیدا شه لطفا راهنمایی کنید دوست دارم مورد تایید خودم باشه امیدم به رحمت خدا زیاده همش یه حسی بهم میگه همچی درست میشه ولی نمیدونم چطوری . آیا عضویت در سایت های همسریابی کار درستیه؟؟؟لطفا راهنماییم کنید.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید خدمت خانم عطاریان در واقع من به فردی علاقه مندم و قراره با هم ازدواج کنیم اما طی روابطی که زیر نظر خانواده هامون داشتیم فردی که من بهش علاقه دارم از علاقه ی شدید خودش نسبت به خواهرش حرف میزنه و من چون علاقه ی شدیدی به این فرد دارم نمیتونم تحمل کنم که اون فردی به من جز من رو دوست داشته باشه وقتی از علاقش به خواهرش حرف میزنه قلبم درد میگیره و اشکم در میاد من یه بار این موضوع رو به خودش گفتم بهش گفتم که به خواهرش حسادت میکنم به این دلیل که اونو خیلی دوست داره و اون قسم خورد که منو بیشتر از خواهرش دوست داره اما من نمیتونم تحمل کنم که یکی دیگه رو به جز من دوست داشته باشه لطفا من رو کمک کنید و بگید باید چی کار کنم ایا این میتونه تاثیری در زندگی اینده من با فرد مورد علاقم داشته باشه و زندگیمونو خراب کنه
- [سایر] سلام خانم تقدسی عزیز خسته نباشید!راستش من مجردم 19سالمه دانشجوئم 17سالگی کاراموزی بانک میرفتم اونجا یه اقایی بود که باهم اشنا شدیم کارمندبانک بود مثلا میرفتم به من گنگ نگاه میکرد منم چون اولین رابطم بود با پسرا دیگه باهاش رفتم تو رویا که مطمئن بودم که ماباهم ازدواج میکنیم خیلی خیلی دعا کردم ولی نشد الانم اون مجرده 30سالشه،اون که تموم با این همه ضربه که ازش خوردم!از اون به بعد خیلی دعا کردم و از خدا خواستم که زودتر موقعیت ازدواج منو فراهم کنه و زودی ازدواج کنم ولی هنوز مجردم....چند وقت پیشم که باز یه اقای مهندسی بود برامون کار میکرد چو افتاده بود که تو خانوادم این منو میخواد منم که ذوق زدههه ولی اونم نصبت به من نظری نداشت و رفت،من واقعا ضربه سنگینی خوردم......تا به الان هم نه با پسری تلفنی رابطه داشتم و نه دوست پسری داشتم---نمیدونم چرا انقدر زود به یه پسری وابسطه میشم و باهاش میرم تو رویا.....الانم یه پسرعمه دارم که حس میکنم بهم نظر داره ولی تا الان ازم خواستگاری نکرده حالا الان همش با اون میرم رویا ولی خودمو خیلی کنترل میکنم....خانم تقدسی من خیلی خیلی خیلی دوست دارم ازدواج کنم راستش هرجا که میرم بهم خوش نمیگذره...میرم خرید میگم الان من نامزد بودم چقدر خوب بود دست نامزدمو گرفته بودم باهم راه میرفتیم مدام به بقیه زن و شوهرا نگاه میکنم غبطه میخورم،یا میرم پارک میگم چقدر بهم بیشتر خوش میگذشت که الان نامزد داشتم و پیشم بود....شما دیگه فکر کن هرجا که میرم همینه همه ی این فکرا باهامه از دانشگاه و باشگاه گرفته تاااااامهمونی و خرید همه جا!الان دیگه باشگاه نمیرم میگم بعد نامزدی میرم،یه هر نوع کلاس سرگرمی دیگه ای یا دانشگاه یه همکلاس دارم که نامزده همش به اون نگاه میکنم غبطه میخورم میگم خوش بحالش انتخب شده چه با خیال راحت اینجا نشسته،مدام میرم حلقه های ازدواج تو خیابونا رو میبینم.....اینم بگم اصلا اهل دوست و رفیق نیستم کنارشون بهم خوش نمیگذره.....بیشتر با خالمم که اونم ازدواج کرده و یه بچه کوچیک داره وقتی شوهرش میاد دنبالش یا میره خونه مادرشوهرش خب منم خیلی دلم میخواد!خیلیم معتقدم و از خدا میخوام که زودتر ازدواج کنم ولی هنوز موقعیتش فراهم نشده...من مانتوییم موهام کاملا داخله همش فک میکنم ینی من موهام بیرون بود بیشتر پسرا رو به خودم جذب میکردم ولی ترس از خدا اجازه این کارو بهم نمیده!خودم ظاهرم خوبه قیافمم خوبه.خداروشکر جو خانوادمم ارومه یه خواهر9ساله دارم پدر ومادرمم خیلی به حرفمم همه چیز رو برام مهیا میکنن...ولی من دوست دارم مستقل باشم!شما چه راهنمایی برام دارید؟
- [سایر] با سلام خدمت شما. دکترمن یه مشکل دیگه هم دارم من با اینکه ازدواج کردم باز هم چشمم دنبال بعضی از خانمهاست مثلا اگه خوشم بیادازش دوس دارم باهاش ارتباط برقرارکنم چه اون خانم ازدواج کرده باشه.چه نکرده باشه دوست دارم ارتباط خیلی صمیمی باهاش برقرار کنم ارتباطی خیلی نزدیک تا حدی که دوس دارم باهم سکس داشته باشیم واین مورد خیلی اذیتم می کنه خیلی می خوام این حس رو از خودم دور کنم اما باز وسوسه میشم یا حتی در وقت هم بستر شدن با همسرم دوس دارم در مورد اون خانم صحبت کنه مثلا حرفهای سکسی درمورد اون شخص بگه تا بتونم خودم رو تخلیه کنم .خانم دکتراز این موضوع خیلی ناراحتم میخوام از خودم دورش کنم این حس نا شایستو اما نمی دونم از کجا شرو ع کنم .خواهش می کنم کمکم کنید . باتشکر از شما مشاور عزیز
- [سایر] سلام و خسته نباشید یه بار توی برنامه شما گفتین که یه آقا و خانم چون با هم کار می کردن و همکار بودن و همدیگر رو دوست داشتن, فکر کردن که عاشق هم شدن و با هم ازدواج کردن\"شما با این مخالف بودید\" 1-حالا یعنی اینکه حتما باید عاشق شد و بعد ازدواج کرد؟ پس این چی:\"دکتر شریعتی : دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سرنابینایی اما دوست داشتن پسوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال\"؟؟ 2-اصلا چرا ما باید ازدواج کنیم؟ 3-هدف از زندگی چیه؟
- [سایر] سلام آقای مرادی اسم من سجاد است و 17 سال سن دارم من در همسایگی دختری زندگی می کنم که حدود 2 سال هست که به او علاقه پیدا کردم من نه می خواهم که او با من دوست بشود نه خیر من می خواهم که او به کسی قول ازدواج ندهد تا من بتوانم بعد از رفتن من به دانشگاه با من ازدواج کند ولی من نمیتوانم این حرف را به او بزنم چون میترسم او برداشت بدی از این موضوع بکند شما راه حلی به من پیشنهاد بکنید ممنون میشوم التماس دعا
- [سایر] سلام آقای دکتر من یه مدت هست که توی یه شرکت خصوصی کار میکنم و رئیس من یه آقای مجرد هستن . یه مدتی هست که از رفتارهای ایشون متوجه شدم که بهم علاقه داره چون دوست داشتن از چشاش داد میزنه . البته یه کم حجب و حیا داره . منم برای اینکه بفهمم بهم علاقه داره یه یه اس ام اس معمولی ولی یه متن قشنگ براش فرستادم که اصلا عاشقانه نبود اونم جواب اس رو فرستاد . من هرزگاهی براش اس میفرستادم و اونم گاهی جواب میداد تا اینکه چند روز پیش براش یه اس مثه همیشه فرستادم ولی اون یه اس با این مضمون فرستاد که : آدم باید خدا رو برا خودش بپرسته نه برا عیاشی در دنیا و بهشت .. من انقدر ناراحت شدم که تا صبح خوابم نبرد و فردای اون روز بهش گفتم : این چه اسی بود که برام فرستادی مگه من اس بد برا شما فرستادم و اینکه چرا شما مهربونی و کار خیر کردن رو با هرزگی اشتباه گرفتی(چون یه سری مشکل مالی داشت بهش پول قرض دادم ) و اینکه من اصلا قصد این رو ندارم که خودم رو به شما تحمیل کنم . اونم گفت من اصلا روحم از اس خبر نداره و دیشب گوشیم پیش من نبوده : یه دفعه گفت پیش خواهرم بوده و یه دفعه گفت پیش دوستم بوده بعد همون موقع شروع کرد اس رو خوندن منم از اون روز تا حالا باهاش رسمی برخورد میکنم و اصلا دیگه لبخندم نمیزنم (فقط یه نکته اینکه توی شرکت خانوادشم میان گاهی اوقات و من حس میکنم خواهرش یه لبخندای موذیانه ای از اون شب تا حالا بهم تحویل میده ) واقعا نمیدونم این اس کار کی بوده ؟؟ بعدشم بهم گفت : چیزه مهمی نگفته و منظور اس که به شما نیست و همینطوری فرستادن حالا سوالم از شما اینه که آیا من اینطوری جوابش رو دادم و اینجوری باهاش رفتارمیکنم درسته ؟؟؟ خواهش میکنم سریع جوابم رو بدید چون واقعا حالم بده و حس میکنم اونم یه کم غم تو صداشه . واقعا من چه جوری باهاش رفتار کنم ؟؟ چون ما هروز تا بعدازظهر باهم تو محل کار هستیم .ممنون
- [سایر] سلام خسته نباشید میدونم که وقت ندارید باور کنید اگه مسئله مهمی نبود مزاحمتون نمیشدم خواهش میکنم راهنمائیم کنید آقای مرادی مشکل من اینه که در مقابل دختر ها خیلی ضعیفم اول اینکه دختری را که دوست دارم اصلا نمیتوانم با او ارتباط برقرار کنم و اگر هم ارتباط برقرار کنم به خاطر از دست ندادن او حاضرم هر کاری بکنم.آقای مرادی من آدم هوسبازی نیستم فقط به خاطر این احساس نیاز به جنس مخالف میکنم که تنهاییم پر بشه فقط زمانی احساس شادمانی میکنم که با دختر مورد علاقه ام صحبت میکنم وقتی نمیتوانم با او صحبت کنم حتی گریه هم میکنم و این برای یک پسر 24 ساله خیلی بده خانواده خیلی خوبی دارم اما گفتم فقط با صحبت کردن با آن دختره که از لحاظ روحی ارضا میشم در حال حاضر با دختری ارتباط دارم که خیلی دوستش دارم ولی شرایط ازدواج برایم مهیا نیست از طرفی او هم به خاطر شرایط خانوادگی نمیتونه صبر کنه . مسئله من این دختر نیست بلکه مهمتر از آن این است که چگونه میتوانم از این تفکرات بیرون بیام که اینقدر زود به دختری دل نبندم هر چقدر که او خوب باشد چون فکر میکنم که در زندگی هم آسیب پذیر باشم . استدعا میکنم راهنماییم کنید . قبلا از حسن نظر شما به مردم کمال تشکر را دارم