روش های درمانیکه برای وسواس وجود دارد شامل دارو درمانی و رفتار درمانی است. در بسیاری از اوقات افراد با همزمانی این دو روش نتیجه مثبتی را دریافت می کنند اما در برخی اوقات و به ندرت که این روش ها تاثیر گذار نیست از روش های دیگری مانند شوک درمانی استفاده می گردد که آن هم باید همراه با رفتار درمانی باشد. من توصیه می کنم در زمینه درمان به روان پزشک حاذق مراجعه نمایید و حتما به همراه روان شناس بالینی رفتار درمانی داشته باشید امیدوار به درمان باشید و با درمانگر خود همکاری کنید . مهم ترین اصل در درمان وسواس همکاری فرد است که اگر این آیتم صورت نگیرد درمان نتیجه بخش نخواهد بود. اگر شما می پذیرید که دچار وسواس هستید و وسواس امری طبیعی نبوده و رفتاری غیر عرفی است پس باید به دستورهای راهنما نیز توجه و عمل کنید. چه این که جالب است شرع نیز به شما اجازه ادامه رفتار های وسواسی را نمی دهد و حتی در صورتی که احساس میکنید رفتارتان مورد قبول نیست به شما اجازه تکرار نمی دهد. شرعی که قوانین نجس و پاکی و طهارت را برای شما شرح داده به هیچ وجه شما را مختار در اسراف و افراط نمی داند و همان شرع قوانینی را برای آسانی کار مطرح نموده اما افراد وسواسی نه تنها به این قوانین بی توجهند که قوانینی جدید نیز وضع می کنند و خود را موظف به انجام آن می دانند در حالی که این رفتارها هیچ تقربی به وجود نمی آورد. لذا باید با رفتار وسواسی مقابله کنید. اگرچه استرس و اضطرابی را در ابتدا برای شما ایجاد میکند. اما پس از مدتی می توانید به آرامش برسید. شرع به شما می گوید تا به نجاست امری قسم نخورید حق طهارت آن را ندارید. شرع به شما می گوید هر چیز نجس با یک بار طهارت پاک می شود. شرع به شما می گوید حق تجسس در رفتار افراد عاقل و بالغ را ندارید. شرع به شما می گوید ... اگر بر اساس شرع خون را نجس می دانید که برخی ادیان چنین نیستند پس قوانین شرع را برای طهارت آن اجرا کنید. حتما برنامه ورزشی مستمر و منظم داشته باشید. استراحت کافی داشته و از استرس پرهیز کنید. کمتر در رفاه قرار بگیرید و وسایل آسودگی را فراهم کنید. هر چه شرایط محدودتر باشد وسواس شما کمتر وسعت میگیرد. تنگ کردن وقت: انجام کار زیاد در زمان کم با برنامه ریزی ولی بدون فشار، برای مثال اگر قبلاً 45 دقیقه حمام میکردیم، حال سعیکنیم در 40 دقیقه حمام کنیم و کمکم این زمان را نیز کاهش دهیم. فردی را به عنوان راهنما بپذیرید و به گفته های او عمل کنید و کم کم از او مستقل شوید. دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت های جمعی، مهمانی ها، کلاس ها، گردهمایی ها و... در کنار درمان از دستورات دینی برای درمان وسواس بهره ببرید . قرائت مستمر سوره ناس و فلق، در این مورد حتی منابع اسلامی از قول معصومین (ع) روشهای متعددی را برای پیشگیری و درمان وسواس پیشنهاد کرده اند، که از آن جمله، بهره از ادعیه و اذکار خاصی از جمله (لا اله الاالله) و ( لاحول و لا قوة الابا الله) می باشد که در حقیقت ماحصل همه آن روشها را می توان در ذکر خدا خلاصه کرد. در هنگام عمل کردن به وسواس خود را تابع شیطان تصور کنید و از این تبعیت دوری گزینید. به یاد داشته باشید که خداوند در قران می فرماید : قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (3) بگو: (آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟) آنان کسانی هستند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته است و میپندارند که خود کار خوب انجام میدهند.
من از وسواس رنج میبرم طوری که حتی پریز برق و کنترل تلویزیون را به علت بیماریم مدام می شویم. قفل ها را چند بار چک می کنم تا بسته شدن در مطمئن شوم. بعضی مواقع حس می کنم که همسرم هم نجس است. به روانپزشک مراجعه کردم و دو سال قرص مصرف کردم ولی نتیجه نداشت. لطفا در درمان وسواس بنده را راهنمایی کنید.
روش های درمانیکه برای وسواس وجود دارد شامل دارو درمانی و رفتار درمانی است. در بسیاری از اوقات افراد با همزمانی این دو روش نتیجه مثبتی را دریافت می کنند اما در برخی اوقات و به ندرت که این روش ها تاثیر گذار نیست از روش های دیگری مانند شوک درمانی استفاده می گردد که آن هم باید همراه با رفتار درمانی باشد. من توصیه می کنم در زمینه درمان به روان پزشک حاذق مراجعه نمایید و حتما به همراه روان شناس بالینی رفتار درمانی داشته باشید امیدوار به درمان باشید و با درمانگر خود همکاری کنید . مهم ترین اصل در درمان وسواس همکاری فرد است که اگر این آیتم صورت نگیرد درمان نتیجه بخش نخواهد بود. اگر شما می پذیرید که دچار وسواس هستید و وسواس امری طبیعی نبوده و رفتاری غیر عرفی است پس باید به دستورهای راهنما نیز توجه و عمل کنید. چه این که جالب است شرع نیز به شما اجازه ادامه رفتار های وسواسی را نمی دهد و حتی در صورتی که احساس میکنید رفتارتان مورد قبول نیست به شما اجازه تکرار نمی دهد. شرعی که قوانین نجس و پاکی و طهارت را برای شما شرح داده به هیچ وجه شما را مختار در اسراف و افراط نمی داند و همان شرع قوانینی را برای آسانی کار مطرح نموده اما افراد وسواسی نه تنها به این قوانین بی توجهند که قوانینی جدید نیز وضع می کنند و خود را موظف به انجام آن می دانند در حالی که این رفتارها هیچ تقربی به وجود نمی آورد. لذا باید با رفتار وسواسی مقابله کنید. اگرچه استرس و اضطرابی را در ابتدا برای شما ایجاد میکند. اما پس از مدتی می توانید به آرامش برسید. شرع به شما می گوید تا به نجاست امری قسم نخورید حق طهارت آن را ندارید. شرع به شما می گوید هر چیز نجس با یک بار طهارت پاک می شود. شرع به شما می گوید حق تجسس در رفتار افراد عاقل و بالغ را ندارید. شرع به شما می گوید ... اگر بر اساس شرع خون را نجس می دانید که برخی ادیان چنین نیستند پس قوانین شرع را برای طهارت آن اجرا کنید. حتما برنامه ورزشی مستمر و منظم داشته باشید. استراحت کافی داشته و از استرس پرهیز کنید. کمتر در رفاه قرار بگیرید و وسایل آسودگی را فراهم کنید. هر چه شرایط محدودتر باشد وسواس شما کمتر وسعت میگیرد. تنگ کردن وقت: انجام کار زیاد در زمان کم با برنامه ریزی ولی بدون فشار، برای مثال اگر قبلاً 45 دقیقه حمام میکردیم، حال سعیکنیم در 40 دقیقه حمام کنیم و کمکم این زمان را نیز کاهش دهیم. فردی را به عنوان راهنما بپذیرید و به گفته های او عمل کنید و کم کم از او مستقل شوید. دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت های جمعی، مهمانی ها، کلاس ها، گردهمایی ها و... در کنار درمان از دستورات دینی برای درمان وسواس بهره ببرید . قرائت مستمر سوره ناس و فلق، در این مورد حتی منابع اسلامی از قول معصومین (ع) روشهای متعددی را برای پیشگیری و درمان وسواس پیشنهاد کرده اند، که از آن جمله، بهره از ادعیه و اذکار خاصی از جمله (لا اله الاالله) و ( لاحول و لا قوة الابا الله) می باشد که در حقیقت ماحصل همه آن روشها را می توان در ذکر خدا خلاصه کرد. در هنگام عمل کردن به وسواس خود را تابع شیطان تصور کنید و از این تبعیت دوری گزینید. به یاد داشته باشید که خداوند در قران می فرماید : قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (3) بگو: (آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟) آنان کسانی هستند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته است و میپندارند که خود کار خوب انجام میدهند.
- [سایر] با سلام. بنده حدود 10 سال است که مبتلا به وسواس به نجاست هستم و به 4 یا 5 دکتر روانپزشک و روانشناس طی این مدت مراجعه داشته ام ولی نتیجه خویی نگرفته ام. این موضوع بسیار آزار دهنده شده است. لطفا بنده را راهنمایی نمایید. آیا هیپنوتیزم درمانی جواب می دهد؟
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید و قدردانی از زحماتتان در امر خدمت به هم وطنانتان. بنده دارای علائم افسردگی می باشم و 2 سال پیش درمان دارویی شدم ولی بلافاصله بعد از قطع دارو علائم به مرور زمان ظاهر شدند. اکنون مدت 2 ماه است که به همیوپات مراجعه کردم ولی هنوز بهبودی حاصل نشده است و علائمم روز به روز بیشتر می شوند از جمله پایین آمدن حافظه و هوشیاریی و نداشتن کنترل در مواقع عصبانیت. می خواستم بدانم امکان معالجه کامل برایم وجود دارد؟ دکترم به مرور زمان از من خواستند قرص سیتالوپرام را به مرور زمان بنابر روش خودشان قطع کنم و وقتی که دوباره علائم بازگشت مراجعه کردم گفتند هر موقع احساس نیاز کردم مصرف کنم. ولی من دوست ندارم وابسته به دارو شوم.سیتالوپرام هم علائم مربوط به خودش را داشت. به نظر شما مراجعه به دکتر فعلیم را که همیوپات هستند را ادامه دهم؟
- [سایر] با سلام بنده حدود 9سال پیش قرص اعصاب مصرف می کردم(به مدت 8 سال)و همه را جز کلوناز پام 1 میلی با کلی دردو رنج کنار گذاشتم. متاسفانه این قرص را اگر استفاده نکنم بد خواب می شوم و تاثیر دیگری برای من نداشته حدود 10 روز است که آن را به مصرف یک شب در میان کاهش داده ام به خاطر عوارض آن.اما همچنان اضطراب و کاهش شدید اعتماد به نفس را دارم(که البته قبل از کاهش آن نیز به صورت دوره ای این اضطراب و تپش قلب برایم پیش می آمد. البته 10 روزی است که با مراجعه پزشک متوجه شده ام که دیسک گردن و کمر هم دارم و این موضوع حال من را بدتر کرده است)از یک طرف درد های جسمی و ا طرفی اضطراب و کاهش اعتماد به نفس من را نگران تر کرده است لطفا راهنمایی کنید که اصلا باید به کجا مراجعه کنم (یک فرزند هم دارم) بی نهایت ممنونم
- [سایر] سلام من در حدود چند سال است زیر نظر یکی از بهترین دکتر های روانپزشکی بوده ام و در کل 3دکتر روانپزشک و4دکتر روان شناس داشته ام اما به نظر خودم جز درمان مقطعی فایده ای نداشته . الان هم افسردگی دارم و مشکلات دیگری مثل وسواس فکری . از طرفی هم بسیار تنهایم طوری که هیچ دوست صمیمی و حتی در بیشتر مواقع غیر صمیمی هم ندارم . در کل انگیزه ای برای زنده بودن برایم نیست . دانشگاه رفتن خوشحال نیستم و از سربازی وحشت دارم . زیبایی های دنیا رادرک نمی کنم و هر چیز کوچکی مرا بسیار نا امید می کند طوری که مثلا یک مسئله کوچک شرعی مرا بسیار پریشان می کند. آدم بسیار تنبلی هستم و اصلا نه علاقه و نه انگیزه ای برای کار کردن دارم می خواستم کمکم کنید بتوانم کسی یا کسانی را بیابم که دوست داشتنی باشند و من بتوانم با آنها همراه شوم درضمن اگر راهی برای مشکلات من دارید راهنمایی کنید لطفا .
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلاو و عرض ادب لطفاً متن این نوشته را در سایت قرار ندهید. 1-پسرم. 2- 21 سال دارم. 3- تا پیش دانشگاهی درس خوندم. 4- دچار وسواس فکری و عملی هستم. 5- از کودکی به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کردم؛ اما پنج ساله که مشکلم حاد شده و کارد رو به استخونم رسونده. 6- در سایتتون کلمه \"وسواس\" رو سِرچ کردم و تمام موارد یافت شده (107 مورد) رو خوندم، اما به جز یکی دو نکته جزئی، چیزی دستگیرم نشد. 7- سه دست نوشته شما در مورد وسواس را هم مطالعه کردم، اما آنها هم کمک شایانی نکردند. 8- برای حل مشکلم، به هشت نفر روحانی مراجعه کردم – که حتی یکی از آنها چشم برزخی داشت - و مشکلم را مطرح نمودم، اما کمک چندانی به من نکردند؛ سه نفرشون که تحویل نگرفتند؛ یک نفر برنامه غذایی داد؛ یک نفر برنامه قرآنی و ذکر داد؛ یک نفرشون هم گفت تا 25 سالگی تحمل کن از سرِت می افتد! 9- خیلی دوست دارم به مشهد بروم، اما برای مسافرت مشکل دارم و 5 ساله که مسافرت دور نرفتم؛ فقط شهرهای حاشیه محل سکونتم (اصفهان)؛ آن هم در حد 1 روز و نهایتاً 2 روز و با کلی رژیم غذایی! 10- از ناحیه خانواده ام هم اذیت می شوم (اونا هم متقابل) و اصلاً درک نمی کنند که من وسواسم؛ مخصوصاً پدرم. 11- در تحصیل متوقف شده ام و هیچ گونه فعالیت مستمری نمی توانم داشته باشم و بیشتر اوقات تا 3-4 روز مدام در خانه ام. 12- از شدت فشار و درماندگی، چند بار به این فکر افتادم که قید همه چیز رو بزنم و اصلاً طهارت و نجاست رو رعایت نکنم؛ اما یک بار به محرم خورد و یک بار به رمضان و منصرف شدم؛ البته هنوزم در فکرم هست، چون واقعاً خسته و درمانده شده ام. 13- علاوه بر وسواس، کم رو و خجالتی هم هستم و همین عامل باعث شده که نتوانم مشکلم را به راحتی و رودررو با کارشناسان مطرح کنم (نزد اون 8 روحانی هم در طول 5 سال رفتم) و علاوه بر وسواس، در تمام عرصه های اجتماعی از کم رویی رنج می برم. 14- استرس و اضطراب فوق العاده زیاد دارم. 15- جهت وسواسم، یک مرتبه به روانشناس مراجعه کردم که فقط چند نوع قرص داد که مدتی مصرف نمودم اما تغییری مشاهده نکردم. 16- به نظر خودم، وسواسم در عین پیچیدگی فوق العاده، با کمک یک کارشناس دینی خبره، در یک روز تا 80-90 درصد رفع می شود؛ اما --- ببخشید که طولانی شد؛ خدا خیرتون بده؛ التماس دعا.
- [سایر] خواهشا کمکم کنیید سلام من اواخر سال 89 برج 12 در یک مهمانی کباب کوبیده خوردم و دچار مسمومیت شدید غذایی شدم که دو روز منو عذاب داد. بعد از اون نسبت به هر غذایی بدبین شدم حس میکردم اگر این غذا رو بخورم مسموم میشم این باعث کاهش اشها و لاغری مفرط من شد.ولی برای زنده ماندن مجبور به خوردن غذا بودم ولی به محض خوردن غذا اضطراب بر من غلبه میکرد و همش فک میکردم که الااان مسموم میشم اوایل این حس اضطاب رو درک نمیکردم و با دلپیچه و تهوع و اشتباه میگرفتم کم کم حالت بغض و گریه بی علت به این حالات من اضافه شد که متوجه شدم دچار افسردگی شدم به پزشک مراجعه کردم و تشخیص افسردگی و اضطراب رو داد. برام فلوواکسامین و آلپرازالوم تجویز کرد. کم کم بعد یک ماه بهتر شدم و برای ریشه کن کردنش به مسافرت رفتم.ولی در مسافرت دوباره حالت اضطراب من با شدت بیشتری برگشت به طوری که سفر را نیمه تمام گذاشته و برگشتم به همان پزشک مراجعه کردم قرص بوسپیرون 10 هم اضافه کرد.بعد از 2 هفته تحمل طاقتم تمام شو و دکترم رو عوض کردم.دکتر دوم سیتالوپرام20هگزال-کلونازپام 1 میلی-نور تریپتلین+همان بوسپیرون تجویز کرد به محض شروع دارو ها خوب شدم. اما در همین حال اون حس بد نسبت به غذا کمتر شد و بیشتر به غذاهای بیرون و فست فود وسواس پیدا کردم.در کل حال عمومیم خوب بود.مگر این که مشکلی پیش میومد مثل درگیری لفظی یا ...که دوباره اون حال اضطراب شدید بهم دست میداد و با ارام شدنم خوب میشد.ولی الان چند روزه که بی دلیل دوباره اضطراب دارم اما خفیفه و بدتر این که فک میکنم دوباره دارم مریض میشم و ترس از مریضی دارم. حالا چکار کنم هی حس میکنم این درمان ها موقتیه و حالا که بی دلیل برگشت میکنه اگر یه روز مشکلی برام پیش بیاد مثل مشکل مالی یا عاطفی یا حتی از دست دادن عزیزی دوباره منو فلج میکنه.کمکم کنید تا علت لین اضطراب بی دلیل رو بفهمم.لطفا به ایمیلم جواب بدین.ممنونم
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .
- [سایر] سلام علیکم ، احتراما\" اینجانب مردی میانسال هستم که حدود 20 سال پیش ازدواج و سه فرزند دخترو پسر دارم مشکل من مربوط به رفتار همسرم میباشد من ازهمان اوایل زندگی همراهی و همدلی از او در مورد کمک به مشکلاتم نمی دیدم وحتی اوقاتی که بعلت فشار عصبی حتی حال خوردن نهار نداشتم و اول در اتاق خواب کمی استراحت و سپس غذا می خوردم بجای دلداری و روی خوش از من فاصله می گرفت و بارها در مورد قضاوتهایش به او میگفتم که فقط خودت را می بینی وبه فکر خودت هستی وهر کاری را از منظر خوشامد خودت تفسیر و موافقت یا مخالفت میکنی ولی وی اهمیتی نمیداد از رفتارهای غلط وی در مواقعی بود که همراه من به بازار یا جایی میرفتیم هی میگفت که تو چشم چرانی میکنی و با عکس العمل های غلطش مرا غیر مستقیم به اینکار حریص می کرد و زمانی به خودم آمدم دیدم که واقعا\" به این عادت زشت آلوده شده ام . او همیشه سعی داشته خودش را بین من وبچه ها قرار دهد و هر وقت با آنها صحبت میکنم زودتر از آنها به من جواب دهد و من دلیل این کارها را چندی قبل و پس از گلایه ازهمسرم به یکی از برادرانش ( که در سفرعید اعصابم را خرد کرده بود ) از صحبت بین آنها متوجه شدم که خانواده ایشان زن سالاری بوده و رفتار همسرم در همین راستا و مشابه با آن است ( رفتاری که موجب دق کردن پدرشان واز هم پاشیدن خانواده شان شد ) و عبوس بودنش را که موروثی وکاری منفی است به اوگوشزد کرد وبا اشاره به وضع فعلی مادرش او را نصیحت میکرد تا کاری نکند با این رفتارش به مکافات دچار شود . من کارمند یک شرکت هستم و بعضی مواقع با فشار کار پر مسئولیتم دچارحالت استرس و عصبی میشوم ولی چون هدف من راحتی خانواده است و به لطف خداهم از نظر مالی توانسته ام خانواده ام را تأمین کنم با مشکلات مختلف می سازم و هیچ وقت هم نخواسته ام با انتقال مشکلات بیرون ازخانه آنها را نگران نمایم ولی نتیجه طوری شده بود من که عادت به بیرون رفتن غیر ضروری از خانه و دوست بازی ندارم برای رفتن به خرید چیزی یا موقع برگشتن از شرکت یا بازار به هر علتی تأخیر میکردم باید توضیح میدادم . این دمل وقتی سرباز کرد که من درتماس تلفنی شبانه ام با یکی از همکارانم در درب منزل به او گفتم : جانم ،(البته به این نوع خطاب عادت دارم و خودش هم میداند) که همسرم با شنیدن آن داد و هوار براه انداخت و خطاب به بچه ها فریاد می کشید که دیدید من درست می گفتم و او با زنان هرزه رابطه دارد و بی توجه به این که من گوشی را در اختیارش گذاشتم و گفتم بیا خودت زنگ بزن و از فلانی بپرس که تو بودی ؟ چرا اینوقت شب زنگ زدی ؟ تا ببینی راست میگویم یا نه ، ولی بجای اینکار آنقدر به من و خانواده ام فحاشی کرد که خسته شد وبه یک تماس تلفنی هم اشاره کرد که بله انوقت به من گفت تو با هرزه هاارتباط داری . فردای آن به محل کارم آمد وبا وقاحت کشوهای میزم و فایل های کامپیوتر را بازرسی کرد و به تلفن ارباب رجوع جواب میداد تا شاید بهانه و مدرکی برای توجیه حرفها وفحاشیهایش پیدا کند و من هیچ نگفتم فقط از همکارم خواستم اتاق را ترک کند و به او هم گفتم که اگر تمام شد برویم خانه . او در این مدت پسرم را وادار به خبرچینی از من کرده و میکند و بعضی مواقع حتی حین مکالمه با موبایل کنارم می آمد به صدای طرف مقابل گوش میکرد که زن است یا مخاطبم همان است که می گویم . من اهل فسق وفجور نیستم و دوستان و فامیل های هر دو ما این را بارها اظهار کرده اند وحتی وقتی که من با برادربزرگش در مورد وضعیت پیش آمده صحبت کردم خانواده اش میگفت که ما از تو مطمئن هستیم و زندگی شما را چشم زده اند و آن برادر دیگرش را ( که قبلا\" او را نصیحت کرده بود ) برای حل مشکل فرستادند و او که همراه یکی دیگر از اقوامشان به خانه ما آمده بود از حرفها و طرز فکرهمسرم جدا\" ناراحت شده بودند و من همچنین به ایشان گفتم که اگر روزی احساس نیاز کنم دنبال گناه نمیرم و همسر جدیدی اختیار میکنم که خلاف شرع هم نیست ومطمئن باشید دنبال خلاف وگناه نمیروم وبشماهم اطلاع می دهم . او دراین مدت که بطور متناوب و چند روز یکبار بگو مگو داشته ایم بارها گفته کاری میکنم تا دق کنی . در این مدت چند ماهه او اصرار دارد که تو ارتباط نامشروع با دیگران داری یا مثلا\" با هم اتاقیت در شرکت با هم اینکاره هستید یا با فلان دوستت که آن روز به جایی رفتی برای کار خلاف بوده و چون میداند من در زندگی ام اهل قسم نیستم بارها از من خواسته که اگر اینطور نیست به قرآن قسم بخور یا وقتی خانواده را به مشهد بردم تا حال و هوایشان عوض شود آنجا اصرار شدید داشت باید برویم حرم و تو قسم بخوری ومن فقط حرفم این بوده که تو این ادعا ها کردی و به من و خیلی ها تهمت و بهتان زده ای اگرمطمئن هستی خودت قسم بخور . از او خواسته ام پیش یک روا نشناس خانواده برود ولی میگوید من از خودم مطمئنم تو برو تا سال شوی ، در نهایت هم که به هیچکاری جز اعتراف من به فسق و زنا و گناه راضی نمی شود به خودش و برادرانش گفته ام : مگر من آدم خلافکار و اهل گناه و هوسران نیستم ؟ در اینصورت اصلا\" شایسته زندگی با انسان صالحی مثل تو نیستم پس طلاق بگیر ، آنوقت هم می گوید این زندگی و خانواده که وجود دارد مال من است اگر تو ناراحتی برو خوش آمدی . من در این موقعیت مانده ام چون علاوه بر ما سه فرزند ما ناراحتند نمی دانم که چکارکنم اقدام به دادخواست طلاق کنم ؟گاهی هم بخودم میگویم برای اینکه ادعاهای همسرم دروغ نشود و ( یا شاید انتقام ) بروم دنبال زندگی جدید و بی خیال اینها بشوم و می بینم آنهم دردسرهای خودش را دارد . او به برنامه ها و سخنرانی شما در تلویزیون نگاه میکند حالا از شما می خواهم راهنمایی بفرمایید . با نهایت احترام و التماس دعا - عبدی