باسلامکاربر گرامی مصرف هر دارویی حتی قرص سرماخوردگی دارای عوارض خاص خود است اما وقتی متخصص دارویی برای ما تجویز می کند یعنی نفع آن بیش از ضرر آن است لذا شما باید مطابق با نظر متخصص تان دارو مصرف نمایید ضمن اینکه زمان مناسب برای قطع دارو توسط همین متخصص اعلام می شود.ولی به طور کلی در مورد مشکلات اضطرابی، تنها استفاده از دارو توصیه نمی شود بلکه استفاده از شیوه های تنفس درست و همچنین آرامش ورزی نیز توصیه می شود. در این زمینه باید به روان شناس مراجعه کنید. من یک سری روش تنفس برای کنترل ضربان قلب به شما ارایه می هم اما مراجعه حضوری ، مسلما تاثیرات بیشتری دارد:آه آرام بخشآه کشیدن و یا خمیازه کشیدن نشانه این است که شما اکسیژن کافی در اختیار ندارید. اه، اندکی از تنش شما را رها می سازد و می توان با انجام ان خود را ارام سازید.زمانی که قصد داشتید صحبت کنید و احساس کردید که نفس کم اوردید و دچار اضطراب شدید این اقدامات را انجام دهید:- صاف بایستید- آهی عمیق بکشید در حین اینکه هوا را به شتاب از ریه تان بیرون می فرستید صدای رهایی عمیق از تنش را بشنوید.- بگذارید هوای تازه به طور طبیعی وارد ریه تان شود.- این کار را هشت تا دوازده بار انجام دهید و تا وقتی که احساس می کنید بدان احتیاج دارید ادامه دهید و احساس آرمیدگی را تجربه کنید.تنفس تجسمی - کف اتاق روی فرش یا پتو در حالت آرام دراز بکشید.- دستان خود را به ارامی روی ناحیه شبکه عصبی زیر معده و جلو آئورت(نقطه ای که دنده های قفسه سینه در بالای شکم از هم جدا می شوند)قرار دهید و برای چند دقیقه به آرامی و ژرف تنفس کنید.- تجسم کنید با هر نفسی که فرو می برید انرژی وارد ریه های شما می شود و بی درنگ در ناحیه شبکه عصبی تان ذخیره می شود. ضمنا روزی دو بار به مدت 10 تا 15 دقیقه عمل آرمیدگی را انجام دهید. این روش عبارتست از:به پشت تکیه دهید و تا حد ممکن وضعیت راحت و آسوده ای اختیار کنید . چشمان خود را به آ ر امی ببندید . آهنگ تنفس تان را تنظیم کنید (مکث کنید ) به تنفس موزون و آهنگین خود توجه کنید . (مکث کنید ) نفس دیگری بکشید . این بار کمی عمیق تر ، حالا احساس آرامش ، آسودگی و آرمیدگی می کنید . (مکث کنید ) حالا بیشتر و بیشتر بدنتان آسوده تر و آرمیده تر می شود؛ دست راست خود را مشت کنید و به آرامی مچ خود را بفشارید . آن را محکم تر و محکم تر بفشارید و تنشی را که ایجاد کرده اید مرور کنید. آن را فشرده نگه دارید تا در مچ، دست و ساعدتان تنش را احساس کنید.مکثی کوتاه کنید ) حالا عضلات دستتان را رها و شل کنید ، بگذارید که انگشتان دستتان رها و شل باشند . به مغایرت احساس تنش و احساس آرمیدگی فعلی خود توجه کنید . (مکثی کوتاه کنید ) حالا همه بدن تان به سوی آرمیدگی پیش می رود و حتی آرمیدگی بیشتر و کامل تر . (مکثی کوتاه کنید ) حالا از ناحیه آرنج هر دو دست خود را خم کنید و تنش را در عضله دو سر دستتان وارد کنید. آن ها را محکم تنیده کنید تا تقریباً بلرزند . آن ها را سفت نگه دارید و تنشی را که ایجاد کرده اید، مرور کنید. (مکثی کوتاه بکنید) حالا به آرامی دست هایتان را از طرفین دراز کنید . دست هایتان شل می شوند و حالا احساس سنگینی و آرمیدگی در دست های تان دارید . به تنشی که از عضلاتتان رخت بر می بندد و آرمیدگی که بجای تنش می نشیند ، توجه کنید. حالا بگذارید این آرامش در بقیه اندامتان جریان و گسترش یابد ، حالا آرمیده تر می شوید . (مکث) (از این به بعد ، وقتی مکث می کنید که به نظرتان برای تحقق تنش زدایی و آرمید گی به مقداری زمان نیاز دارید .) همة توجه خود را معطوف گرد ن ، شانه ها و قسمتهای بالایی پشت تان کنید . همان طور که به آرامی نفس می کشید ، تصور کنید که شما تنش را از گرد ن ، شانه ها و قسمت های بالایی پشت تان رها می کنید و این قسمت ها سنگین تر و بیشتر و بیشتر آرمیده تر می شوند . وقتی شما تنش را در بازوها ، گردن ، شانه ها و قسمت بالایی پشت تان رها می کنید ، احساس می کنید موج آرمیدگی از ناحیه تنه ، قسمت های پایین تر پشت و شکم تان به سوی پایین بدنتان حرکت می کند. با هر تنفس شما بیشتر و بیشتر آرمیده تر می شوید.حالا عضلات نشیمنگاه و ران هایتان را محکم منقبض کنید . برای انقباض ران هایتان ، در حالتی که انگشتان پاهایتان از زمین فاصله دارند، پاشنه هایتان را بر زمین فشار دهید ، تنش را نگه دارید. عضلات ران را محکم و تنیده کنید. حالا عضلات را شل و رها کنید .حالا به تفاوت بین آرمیدگی و تنیدگی عضلات ران ها و نشیمنگاه خود توجه کنید بگذارید احساس آرامش را هر چه عمیق تر و کامل تر احساس کنید.حالا مثل زمانی که می خواهید روی نوک پنجه راه بروید ، انگشتان پاهایتان را روی زمین بگذارید و آن را فشار دهید. احساس می کنید عضلات پشت ساق پاهایتان محکم و تنیده تر می شو د . تنش را نگه دارید . تنش را در این گروه عضلات مرور کنید و حالا آرمیدگی.مقاومت بین تنش و احساس مطبوع آرامش و آرمیدگی عمیق تان را احساس کنید . در حالی که شما آرمیدگی بیشتری احساس می کنید، قسمت های پایینی بدنتان سنگین تر می شود.در ضمن انجام ورزش منظم هم به شما توصیه می شود اما در انتخاب نوع ورزش حتما با روانپزشکتان مشورت نمایید.با تشکر از تماس شما
با سلام من مدتی قبل به اختلال اضطراب دچار شدم البته علتشم قبلا در نامه های خودم عنوان کردم؛پیش روانشناس که رفتم گفتم صدای قلبم به صورت کوبش حس میکنم ولی ضربانم همون 70 باردر دقیقه میزنه بهم داروی پروپرانول 10,آمی تریپتیلین 10 میلی,تری فلوئوپرازین 1 میلی داد گفت 2 ماه بخور؛من خوردم بعد 2 ماه 70,80 درصد بهتر شدم رفتم دکتر گفت پروپرانول 20 کنم و 3 ماه بخورم.سوالم اینکه آیا پروپرانول مصرف طولانی مدت ضرر ندارد؟وآیا این اختلال درمان شدنی است؟انجام چه کارهایی روند بهبود آن را تسریع میکند؟و تا کی با دارو مصرف کنم؟با سپاس فراوان از شما
باسلامکاربر گرامی مصرف هر دارویی حتی قرص سرماخوردگی دارای عوارض خاص خود است اما وقتی متخصص دارویی برای ما تجویز می کند یعنی نفع آن بیش از ضرر آن است لذا شما باید مطابق با نظر متخصص تان دارو مصرف نمایید ضمن اینکه زمان مناسب برای قطع دارو توسط همین متخصص اعلام می شود.ولی به طور کلی در مورد مشکلات اضطرابی، تنها استفاده از دارو توصیه نمی شود بلکه استفاده از شیوه های تنفس درست و همچنین آرامش ورزی نیز توصیه می شود. در این زمینه باید به روان شناس مراجعه کنید. من یک سری روش تنفس برای کنترل ضربان قلب به شما ارایه می هم اما مراجعه حضوری ، مسلما تاثیرات بیشتری دارد:آه آرام بخشآه کشیدن و یا خمیازه کشیدن نشانه این است که شما اکسیژن کافی در اختیار ندارید. اه، اندکی از تنش شما را رها می سازد و می توان با انجام ان خود را ارام سازید.زمانی که قصد داشتید صحبت کنید و احساس کردید که نفس کم اوردید و دچار اضطراب شدید این اقدامات را انجام دهید:- صاف بایستید- آهی عمیق بکشید در حین اینکه هوا را به شتاب از ریه تان بیرون می فرستید صدای رهایی عمیق از تنش را بشنوید.- بگذارید هوای تازه به طور طبیعی وارد ریه تان شود.- این کار را هشت تا دوازده بار انجام دهید و تا وقتی که احساس می کنید بدان احتیاج دارید ادامه دهید و احساس آرمیدگی را تجربه کنید.تنفس تجسمی - کف اتاق روی فرش یا پتو در حالت آرام دراز بکشید.- دستان خود را به ارامی روی ناحیه شبکه عصبی زیر معده و جلو آئورت(نقطه ای که دنده های قفسه سینه در بالای شکم از هم جدا می شوند)قرار دهید و برای چند دقیقه به آرامی و ژرف تنفس کنید.- تجسم کنید با هر نفسی که فرو می برید انرژی وارد ریه های شما می شود و بی درنگ در ناحیه شبکه عصبی تان ذخیره می شود. ضمنا روزی دو بار به مدت 10 تا 15 دقیقه عمل آرمیدگی را انجام دهید. این روش عبارتست از:به پشت تکیه دهید و تا حد ممکن وضعیت راحت و آسوده ای اختیار کنید . چشمان خود را به آ ر امی ببندید . آهنگ تنفس تان را تنظیم کنید (مکث کنید ) به تنفس موزون و آهنگین خود توجه کنید . (مکث کنید ) نفس دیگری بکشید . این بار کمی عمیق تر ، حالا احساس آرامش ، آسودگی و آرمیدگی می کنید . (مکث کنید ) حالا بیشتر و بیشتر بدنتان آسوده تر و آرمیده تر می شود؛ دست راست خود را مشت کنید و به آرامی مچ خود را بفشارید . آن را محکم تر و محکم تر بفشارید و تنشی را که ایجاد کرده اید مرور کنید. آن را فشرده نگه دارید تا در مچ، دست و ساعدتان تنش را احساس کنید.مکثی کوتاه کنید ) حالا عضلات دستتان را رها و شل کنید ، بگذارید که انگشتان دستتان رها و شل باشند . به مغایرت احساس تنش و احساس آرمیدگی فعلی خود توجه کنید . (مکثی کوتاه کنید ) حالا همه بدن تان به سوی آرمیدگی پیش می رود و حتی آرمیدگی بیشتر و کامل تر . (مکثی کوتاه کنید ) حالا از ناحیه آرنج هر دو دست خود را خم کنید و تنش را در عضله دو سر دستتان وارد کنید. آن ها را محکم تنیده کنید تا تقریباً بلرزند . آن ها را سفت نگه دارید و تنشی را که ایجاد کرده اید، مرور کنید. (مکثی کوتاه بکنید) حالا به آرامی دست هایتان را از طرفین دراز کنید . دست هایتان شل می شوند و حالا احساس سنگینی و آرمیدگی در دست های تان دارید . به تنشی که از عضلاتتان رخت بر می بندد و آرمیدگی که بجای تنش می نشیند ، توجه کنید. حالا بگذارید این آرامش در بقیه اندامتان جریان و گسترش یابد ، حالا آرمیده تر می شوید . (مکث) (از این به بعد ، وقتی مکث می کنید که به نظرتان برای تحقق تنش زدایی و آرمید گی به مقداری زمان نیاز دارید .) همة توجه خود را معطوف گرد ن ، شانه ها و قسمتهای بالایی پشت تان کنید . همان طور که به آرامی نفس می کشید ، تصور کنید که شما تنش را از گرد ن ، شانه ها و قسمت های بالایی پشت تان رها می کنید و این قسمت ها سنگین تر و بیشتر و بیشتر آرمیده تر می شوند . وقتی شما تنش را در بازوها ، گردن ، شانه ها و قسمت بالایی پشت تان رها می کنید ، احساس می کنید موج آرمیدگی از ناحیه تنه ، قسمت های پایین تر پشت و شکم تان به سوی پایین بدنتان حرکت می کند. با هر تنفس شما بیشتر و بیشتر آرمیده تر می شوید.حالا عضلات نشیمنگاه و ران هایتان را محکم منقبض کنید . برای انقباض ران هایتان ، در حالتی که انگشتان پاهایتان از زمین فاصله دارند، پاشنه هایتان را بر زمین فشار دهید ، تنش را نگه دارید. عضلات ران را محکم و تنیده کنید. حالا عضلات را شل و رها کنید .حالا به تفاوت بین آرمیدگی و تنیدگی عضلات ران ها و نشیمنگاه خود توجه کنید بگذارید احساس آرامش را هر چه عمیق تر و کامل تر احساس کنید.حالا مثل زمانی که می خواهید روی نوک پنجه راه بروید ، انگشتان پاهایتان را روی زمین بگذارید و آن را فشار دهید. احساس می کنید عضلات پشت ساق پاهایتان محکم و تنیده تر می شو د . تنش را نگه دارید . تنش را در این گروه عضلات مرور کنید و حالا آرمیدگی.مقاومت بین تنش و احساس مطبوع آرامش و آرمیدگی عمیق تان را احساس کنید . در حالی که شما آرمیدگی بیشتری احساس می کنید، قسمت های پایینی بدنتان سنگین تر می شود.در ضمن انجام ورزش منظم هم به شما توصیه می شود اما در انتخاب نوع ورزش حتما با روانپزشکتان مشورت نمایید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] خواهشا کمکم کنیید سلام من اواخر سال 89 برج 12 در یک مهمانی کباب کوبیده خوردم و دچار مسمومیت شدید غذایی شدم که دو روز منو عذاب داد. بعد از اون نسبت به هر غذایی بدبین شدم حس میکردم اگر این غذا رو بخورم مسموم میشم این باعث کاهش اشها و لاغری مفرط من شد.ولی برای زنده ماندن مجبور به خوردن غذا بودم ولی به محض خوردن غذا اضطراب بر من غلبه میکرد و همش فک میکردم که الااان مسموم میشم اوایل این حس اضطاب رو درک نمیکردم و با دلپیچه و تهوع و اشتباه میگرفتم کم کم حالت بغض و گریه بی علت به این حالات من اضافه شد که متوجه شدم دچار افسردگی شدم به پزشک مراجعه کردم و تشخیص افسردگی و اضطراب رو داد. برام فلوواکسامین و آلپرازالوم تجویز کرد. کم کم بعد یک ماه بهتر شدم و برای ریشه کن کردنش به مسافرت رفتم.ولی در مسافرت دوباره حالت اضطراب من با شدت بیشتری برگشت به طوری که سفر را نیمه تمام گذاشته و برگشتم به همان پزشک مراجعه کردم قرص بوسپیرون 10 هم اضافه کرد.بعد از 2 هفته تحمل طاقتم تمام شو و دکترم رو عوض کردم.دکتر دوم سیتالوپرام20هگزال-کلونازپام 1 میلی-نور تریپتلین+همان بوسپیرون تجویز کرد به محض شروع دارو ها خوب شدم. اما در همین حال اون حس بد نسبت به غذا کمتر شد و بیشتر به غذاهای بیرون و فست فود وسواس پیدا کردم.در کل حال عمومیم خوب بود.مگر این که مشکلی پیش میومد مثل درگیری لفظی یا ...که دوباره اون حال اضطراب شدید بهم دست میداد و با ارام شدنم خوب میشد.ولی الان چند روزه که بی دلیل دوباره اضطراب دارم اما خفیفه و بدتر این که فک میکنم دوباره دارم مریض میشم و ترس از مریضی دارم. حالا چکار کنم هی حس میکنم این درمان ها موقتیه و حالا که بی دلیل برگشت میکنه اگر یه روز مشکلی برام پیش بیاد مثل مشکل مالی یا عاطفی یا حتی از دست دادن عزیزی دوباره منو فلج میکنه.کمکم کنید تا علت لین اضطراب بی دلیل رو بفهمم.لطفا به ایمیلم جواب بدین.ممنونم
- [سایر] یا اله العاصین سلام علیکم (فوری - خانوادگی - طلاق) با توجه به اینکه فرمودید مختصر من نیز سعی کردم به اختصار مشکل را خدمتتان عرض میکنم ولی شرمنده که طولانی شد. با توجه به اینکه بسیار مصتعصل هستم در صورت امکان سریعتر پاسخ بفرمایید. 1. من 32 سال دارم. 2. 2 سال پیش با خانمی که 2 سال از من کوچکتر است ازدواج کردم.جفتمان مذهبی و تحصیلکرده و خانواده های خوب. 3. از همان اوایل متوجه شدم که باید مراقب حساسیتهایی باشم. 4. بعد از مدتی دعواها شروع شد. بر سر چی ؟ هیچی. مسایل بسیار پیش پا افتاده. 5. در واقع ما مشکل و اختلاف بزرگی در زندگی نداریم. لذا در مورد مشکلات و اختلافاتمان میگویند چشم خورده اید ! 6. بعد از گذشت مدتی از دعواها و شدت گرفتن به روان شناس مراجعه کردیم و تشخیص افسردگی داد و داروهایی مربوطه را داد و گفت که پیش مشاور نیز برویم. 7. الان مدت 10 ماه است که از این قضیه میگذرد. بعد از مدتی دکتر داروهای افسردگی را قطع کرد و مشاوره را ادامه دادیم. 8. خلاصه ای از انچه از جلسات مشاوره در مورد مشکلات بود را میگویم: 9. اولا 90 درصد مشکلات از خانم من است و بسیار از جلسات به صورت خصوصی فقط با ایشان است. 10. مادر ایشان در دوران کودکی برخورد نامناسبی با ایشان داشته 11. سعی میکرده بچه ها را مجبور به انجام تصمیمات خود کند که البته خانم من خیلی زیر بار نمیرفته. 12. به علت وجود یک برادر کوچکتر که مشکلات زیادی ایجاد میکرده و ظاهرا مشکلات عصبی داشته و بسیار بداخلاق، بد دهن، زورگو و شر است بیشتر توجه مادر به ایشان بوده و حقوق بچه های دیگر برای جلب رضایت او پایمال میشده. 13. لذا همسر من نیز از سن 12 تا 25 سالگی با مادر بیگانه بوده و بیشتر پناهش خاله اش بوده است. 14. حال او مرا در کنار گوشه ای از خاطراتش میداند. 15. هر توصیه ای را به معنی امر کردن میداند و احساس میکند از بالا داری با او برخورد میکنی و دچار چالش میشود. اگرچه که یک شوهر گاها اجازه دارد از بالا درخواستهایی هم داشته باشد. 16. کمال گرا و ایده ال گراست لذا توقعش از افراد، رفتارشان، تمیزی خانه و غیره بسیار بالا و مشکل ساز است. 17. در کنار این همه جلسات اگرچه روابط ما خیلی بهتر شده ولی هنوز هم از سطح استاندارد بسیار پایینتر است و گاها دعواها شدیدی صورت میگیرد. 18. در واقع من هم خلی زن ذلیل شده ام که روابط بهتر شده ولی همین دیروز برای چندمین بار مرا زد. 19. گاها برخوردهایش مرا تا حد جنون عصبانی میکند و این در حالی است که من انسان بسیار آرامی بودم. 20. اخیرا نیز دکتر گفته که دوباره دچار افسردگی شده است. 21. مدتها پیش به فکر طلاقش افتادم ولی به دلایلی این کار نکردم. یکی ترس از خدا. دوم اینکه اگر او را طلاق دهم نابود میشود. سوم به امید اصلاح. چهارم شاید اشکال از من است و من هستم که او را عذیت کردم و به اینجا کشاندم و خودم نمیفهمم. پنجم ترس از شرایط خودم بعد از طلاق. 22. لازم به ذکر است برخورد ظاهری ایشان با آشنایان بسیار خوب است و بسیار عاطفی است. 23. با توجه به جدایی از مادر مهارتهای زندگی را در سطح پایینی دارد. حتی در کارهای خانه من به شدت کمک میکنم تا انجام شوند. 24. بسیار مرا دوست دارد. من هم او را دوست دارم البته بسیار کمتر از قبل. 25. در واقع او یک انسان غیر متعادل است. 26. او قبل از ازدواج هم مشکلاتی داشته و به روانپزشک و مشاور مراجعه کرده است چنانچه در دوره عقد کردگی هم داروهای اعصاب استفاده میکرد. 27. برادران او هم حساس هستند و تحت نظر مشاور و روانپزشک هستند. سوالات من : 1. چه کار کنم؟ حیران مانده ام؟ 2. طلاق در چه مواردی لازم است؟ 3. آیا طلاق دادن او مخالف رضای خدا و مروت است؟ 3. آیا زندگی با او مورد رضای خدا و صلاح است ؟ آیا اجری دارد؟ آیا عاقلانه است؟ 4. اگر او را طلاق دهم در مورد عاقبت خودش و خانواده اش مسؤل هستم ؟ 5. آیا استخاره در این مورد جا دارد؟ برادر عزیز، دوست دارم خدا خودش دهان باز کند و بگوید چه کنم تا آن کنم. یا صاحب الزمان با تشکر
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید