با سلام.ضمن این که باید علت این تحریک پذیری ها در شما بررسی شود باید سعی کنید در این مواقع موقعیت خود را تغییر دهید تا بدون ایجاد ضربه به فرزندتون ، آرامش کافی را بدست اورید . توصیه می کنیم هر شب برنامه پیاده روی داشته باشید و یا ده دقیقه بدوید .این تمرین را می تونید زمانی قرار بدید که از دست فرزندتون بی تاب شدید.افکار خود ار در هنگام عصبانیت تغییر دهید . مثلا اگر تکرار می کنید اون خیلی شیطونی می کنه . باید بنشونمش . و .. مسلما عصبانی تر می شید . اما اگر بگید او بچه اس به این تحرک ها نیاز داره. چقدر دیدن شور و هیجانش قشنگه و ... احساستون تغییر می کنه .دلایلی عصبی بودن را در یابید . عدم رضایت کاری . عدم تناسب با همسر و یا /..؟تمرین کنید تا استانه عصبانیت را در هر روز کمی بالاتر ببرید . بعنی دیر تر عصبانی شوید . به مرور می بینید که این استانه خیلی بالاتر رفته و شما خیلی دیر تر تحریک می شوید.اگر این بی حوصلگ به بمیزان بالایی در شما وجود داشته و زندگی را لطمه وارد کرده باید از دارو درمانی استفاده کنید .
با عرض سلام و خسته نباشید
من خیلی زود عصبانی میشم مثلا من یک پسر کوچک دارم 2 ساله پر جنب وجوش و شیطون بیشتر از 2 تا 3 بار نمیتونم شیطنتهاشو تحمل کنم واز کوره در میرم وهمین باعث شده که از من بترسه چی کار یا کارهایی کنم تا بتونم خودمو کنترل کنم
با سلام.ضمن این که باید علت این تحریک پذیری ها در شما بررسی شود باید سعی کنید در این مواقع موقعیت خود را تغییر دهید تا بدون ایجاد ضربه به فرزندتون ، آرامش کافی را بدست اورید . توصیه می کنیم هر شب برنامه پیاده روی داشته باشید و یا ده دقیقه بدوید .این تمرین را می تونید زمانی قرار بدید که از دست فرزندتون بی تاب شدید.افکار خود ار در هنگام عصبانیت تغییر دهید . مثلا اگر تکرار می کنید اون خیلی شیطونی می کنه . باید بنشونمش . و .. مسلما عصبانی تر می شید . اما اگر بگید او بچه اس به این تحرک ها نیاز داره. چقدر دیدن شور و هیجانش قشنگه و ... احساستون تغییر می کنه .دلایلی عصبی بودن را در یابید . عدم رضایت کاری . عدم تناسب با همسر و یا /..؟تمرین کنید تا استانه عصبانیت را در هر روز کمی بالاتر ببرید . بعنی دیر تر عصبانی شوید . به مرور می بینید که این استانه خیلی بالاتر رفته و شما خیلی دیر تر تحریک می شوید.اگر این بی حوصلگ به بمیزان بالایی در شما وجود داشته و زندگی را لطمه وارد کرده باید از دارو درمانی استفاده کنید .
- [سایر] اقای مرادی من همون دختر 17 ساله ای هستم که دی ماه به شما نامه ای دادم و گفتم پسر 27 ساله ای رو دوست دارم و.....شما گفتین که ازدواج منید ما این کارو کردیم الان 3 ماه که ما عقد یک دیگریم اما 3-4 هفته ای میشه که بسیار با هم مشکل داریم در حدی که 2-3 بار روی من دست بلند کرده می گین من چی کار کنم ایا جدایی باعث ارامش من میشه؟///؟//؟؟ مرسی اگر جواب منو بدین ممنون میشم.
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید ... من دختری 18 ساله هستم که به دنبال کسب معرفت نسبت به خدا و ائمه هستم ولی نمی دانم که باید از کجا شروع کنم.بعضی ها میگن باید یه استاد راهنما داشت تا در این مسیر انسان راه خودش رو گم نکنه.بعضی از کتاب ها هم روش های مراقبه وذکر را گفتن.اما من می خوام یه مسیر را شروع کنم و ادامه بدم.چون از بهمن ماه،ترم اول دانشگاهم شروع می شه می خواستم از شما بپرسم که باید توی این مدت باقی مونده چی کار کنم؟ کارهایی که در مدت دانشجویی هم بتونم ادامه بدم.من این سوال رو از چند نفر دیگه هم پرسیدم اما جواب های اونا نتونسته کمکم کنه.من یخوام به خدا نزدیک بشم.باید چی کارکنم؟ راه حل عملی چیه؟ خواهش می کنم منو راهنمایی کنید.خیلی از شما متشکرم.
- [سایر] <p>با عرض سلام و خسته نباشید</p> <p>من چند ماه است که با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنم که خیلی آزارم میدن:</p> <p>1- نمیتونم دست به خاک بزنم حتی نمی تونم روی مهر گلی نماز بخونم چون به شدت چندشم میشه و انگار برق از بدنم رد میشه.</p> <p>2- نمیتونم سیب خوردن یا گاز زدن کسی به میوه ها رو ببینم باز چون چندشم میشه.</p> <p>3- به شدت نسبت به همبستر شدن با شوهرم سرد شده ام و علاقه ای به این کار حتی تا ماه ها ندارم.</p> <p>4- عصبی ام ، اصلا نمی فهمم کی عصبانی میشم که بخوام خشمم رو کنترل کنم.</p> <p>5- دائما احساس خستگی دارم و بی حوصله هستم.</p> <p>6- سرگیجه دارم و بسیار چشمام سیاهی میرن بخصوص اول صبح که از خواب بیدار میشم.</p> <p>7- دائما در دهانم بزاق ترشح می شود و آب در دهانم جمع می شود</p> <p>خانم دکتر ضمن اینکه در خانواده ام سابقه کم و پر کاری تیروئید هست (خواهرانم و پدرم) ممکن است من هم مبتلا باشم؟ البته دو سال پیش آزمایش دادم مشکلی نداشتم. خواهش می کنم کمکم کنید که هم بچه هام و هم شوهرم از دست من کلافه و خسته شده اند؛ راستی باردار هم نیستم. </p> <p> </p>
- [سایر] سلام خسته نباشید اینجانب حدود 5 ساله ازدواج کردم و دارای 2 فرزند پسر به سنهای 4 و1 ساله دارم و شاغل دستگاه دولتی می باشم و شوهرم از بستگان نزدیک میباشد از اوایل زندگیم مشکلات زیادی تابه حال تحمل کردم عصبانی حال و پرخاش گر می باشد بد دهن و کم حوصله است و شخصیتی مثل زنها دارد و دائم درحال بحث کردن در باره اطرافیان می باشد که اون چی گفت ، فلانی چکارکردو حتی این همه دنبال وام و خونه و ضامنهای بانکی هستم ولی اصلا قدر شناس نیست و دائم پشت سرم بدگویی میکند و اینکار مراخیلی آرزار میدهد و شخصیتم راپیش خانواده اش خورد میکنه با بچه دار شدنم گفت خوب میشم اما فایده ای نداشت خیلی تحمل کردم ولی دیگه طاقتم سر رفته ترا خدا من چکار کنم تا قدر زحمتهایی که براش میکشم را بداند و از خوبیهای صحبت کنه نا به دروغ پشت سرم حرف بزنه دائم بهم نفرین میکند اخلاق زنانه دارد کدام مردی به زنش میگوید سرطان بگیری یا فلج بشی یا انشالله دست و پات فلج بشه و ...... ترا خدا کمکم کنید بخاطر بچه هاکه فکر طلاق را نکنم جواب سوالم را در پاسخهای عمومی بدهید به ایمیلم نفرستید چون پیدایش نمیکینم
- [سایر] سلام خوب هستین؟من 30 سالمه و حدود 5 ساله پیش با پسری آشنا و باهاش دوست شدم از همون اول ایشون منو واسه ازدواج می خواستن من هم وقت خواستم تا بتونم بشناسمش 6 ماه اول فقط در حد شناخت باهاش ارتباط داشتم تا اینکه اتفاقی واسشون افتاد من به خاطر آروم کردنشون دستشونو گرفتم نمی دونم چرا ولی همون دست دادن باعث شد دوستش داشته باشم بهتره اینم بگم من تا قبل اون با هیچ پسری نبودم بعد اون 6 ماه گفتم تکلیفومونو مشخص کنیم بعد چند روز اومدن گفتن خانوادم راضی نمی شن من هم تموم کردم بعد چند ماه باز برگشتن گفت به زور هم شده خانوادمو راضی میکنم منم دوستش داشتم حرفشو باور کردم و برگشتم تو این مدت که باهاش بودم باهاش،رابطه جنسی هم پیش اومد منو با این حرف مجاب کردن که تو زن منی و از اینجور حرفا که رضایت دادم به این کار علی الرغم میل باطنیم. اما هیچ چیزی تغییر نکرد اوضاع من بازم تموم کردم چون خیلی مذهبیم دیگه بعدش نتونستم ازدواج کنم.بعد 2 سال بازم برگشتن منم چون غیر اون نمی تونم با کسی ازدواج کنم دوباره حرفاشو باور کردم شاید بگین بعد سه بار باز چرا بهش اعتماد کردین بهتره بدونین چاره ای نداشتم من حتی با خواهرشونم حرف زدم خودمو کوچک کردم که شاید از طریق ایشون بتونم خانوادشو راضی کنم ایشون گفتن بابام ازتبریز دختر نمی گیره واسه برادرم. بهش گفتم خواهرت چنین حرفی زده گفت من درست می کنم اما الان یه سال گذشته هیچی درست نشده که هیچ خیلی حرفا هم شنیدم پدرشون منو سونامی خوندن که می خوام زندگیشونو ویران کنم اما نمیدونن 4 ساله پسرشون زندگیمو ویران کرده می خوام زنگ بزنم خونشون همه چی رو بگم اما از آبروم می ترسم بگین چیکار کنم دیگه حتی از زندگی هم خسته شدم دیگه نمیتونم بزارم راحت بیاد و بره چون با رفتنش نابود میشم برا همیشه
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید <br />من دختری 25 ساله هستم که حدود 4-5 ماه است که با پسر عمه ام عقد کرده ام و فعلا در خانه ی پدرم زندگی میکنم .مشکل من این است که شوهرم از کار فراری است .او یک ماه سر کار رفت و بعد از آن استفا داد و در این یک ماه حسابی عصبانی بود و دعوا راه می انداخت و مرا ناراحت میکرد ...اکنون هم چند شغل برای او یافته ام اما او به بهانه کم بودن حقوق و درامد به سمت هیچ کاری نمی رود .این جمله ی کاچی به از هیچی هم توی گوشش نمیرود که نمیرود ...<br />چطور انگیزه اش را برای کار در بیرون از منزل بیشتر کنم ...و تنبلی را از او دور کنم تا شوهری مسولیت پذیر برایم باشد؟<br />لطفا تجربیاتتون رو در اختیارم قرار بدید<br />یک دنیا ممنونم
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید من در کشورایران در شهرستان مشکین شهر در یک خانواده پر جمعیت زندگی میکنم دختر 27 ساله ام ؛ مجردم و دیپلمه هستم و در حال حاضر در بیمه ایران قراردادی با حقوق ماهانه 70 هزار تومان کار میکنم پدر من شغلش بنایی بود ولی به علت دیسک کمر و پادرد قادر به کار کردن نیستند و تحت پوشش کمیته امداد هستیم و از جایی درآمدی نداریم ؛پدرم صاحب9 دختر و 1 پسر هستند که فقط2 تا از دخترهایش ازدواج کردندو فقط بیماری پدرم و پیر بودنشان برما مشکل است خانم عطاریان من یک خواستگار دارم که6 سال از من کوچیک تر است و همدیگررا هم دوست داریم در ضمن من ایمیل ندارم اگر امکان دارد جوابم را در همین جا بدهید ومرا راهنمائی بفرمائید با تشکر
- [سایر] سلام و خسته نباشید من پسری 21 ساله هستم که متاسفانه در سن 6 سالگی پدرم را از دست دادم. در خانواده ای زندگی کردم مدام بین آنها دعوا بوده و من چون فرزند کوچک بودم همه اینها را شاهد و زجر کشیدم. متاسافه در این سال ها دچار مشکلاتی از لحاظ روانی شده ام. در محل کار که هستم در بعضی مواقع حالم خوب است ولی پیش میاد که استرس بدی روی من غلبه می کنه. نا خودآگاه احساس لرز بهم دست میده. دست هام و کف پاهام احساس سردی و عرق دارن. احساس باد معده و دل پیچه و اسهال کل بدن من رو فرا میگیره. با این شرکت خیلی وقت است که کار می کنم ولی هنوز این مشکلات و استرس رو دارم. بعد توی جمع هم بعضی وقتها می خوام صحبت کنیم و با بچه ها گپ و گفت داریم اینجوری میشم. در ضمن خیلی عصبانی ام و کوچکترین صداها مثلا صدای دهان کسی رو بشنوم عصبانی میشم جوری که دوست دارم شدیدا باهاش برخورد کنم. مثلا شدیدا از برادرم متنفرم و اگر صدایی ازش در بیاد دوست دارم بهش حمله ور بشم. متاسافنه اینجوری شدم , البته این رو توی خانواده بیشتره , یعنی توی خیابان به مردم اینجوری نیستم. دوست دارم بیشتر توی محیط ساکت بشینم فکر کنم و داخل دستشویی پیش میاد که به خودم میام میبینم 1 ربع فقط فکر کردم. متاسفانه کار من با روانشناسی و گفتاردرمانی حل نمیشه. باید دارو مصرف کنم. اگر میشه من رو راهنمایی کنید. ممنون
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید ممنون از اینکه جواب سوالم رادادید ابتدا باید اشتباهم را تصحیح کنم پسرم 2 ساله است نه 3 ساله و اینکه اشاره فرمودید سه شواروبقیه وسایل را برایش روشن کنم باید به اطلاع برسانم بعد از اینکه در حضور پسرم دریل کاری انجام شده او بسیار ترسو شده و از همه صداها می ترسد و در مورد لکنتش باید بگویم حدود 2 ماه می گذرد بهتر که نشده بلکه کمی بدتر شده البته رابطه مستقیم با ترسها و هیجاناتش داردسعی می کنیم در منزل محیط آرامی را برایش فراهم کنیم و خیلی به او توجه داریم همین موضوع باعث شده او به شدت زودرنج و عصبانی شود هرچه می خواهد باید در مقابل خواسته اش تسلیم شویم وگرنه یا چیزی را پرت می کند یا به مدت طولانی جیغ می کشد واقعاً ما گاهی حریف خواسته های نامعقولش نمی شویم اگر یک بار کمی حتی به او اخم کنم به شدت عکس العمل نشان می دهد به خاطر لکنتش حتی هنوز او را از شیر مادر نگرفته ام البته باید این نکته را هم یادآور شوم که از دوران نوزادی همین طور پرخاشگر و زودرنج بود واین موضوع اختصاص به حال ندارد راستش نمی دانم چگونه با او برخوردکنم که هم لکنتش بهبود یابد و هم لوس بارنیاید خواهش می کنم راهنمایی ام کنید با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاوره عزیز پیشاپیش خاطر نو ع نوشتار معذرت میخوام چون فوق العاده اعصابم بهم ریخته است و نمیتونم افکارم و جمع کنم دختری از خانواده نسبتا مذهبی حدود 5ماه عقد کردم و همون اولیل متوجه شدم همسرم سیگار میکشد اما به روی خود نیاوردم درصورتی که از روز اول اولین شرط من نبود سیگار بود.به تازگی مسافرتی رفتیم عروسی پسرخاله من بود که این بار خیلی واضح روبروی من کشید و من کاملا شکه شدم . از طرفی همسر من کاملا نسبت به خانواده من پلنگ دماغ است تا پدرم کوچکترین حرفی می زند بهش برمی خورد هرچند بگویم پدرم اخلاقی تند دارد .اما هردفعه به جون من داعما غر میزند پدرت این و گفت خواهرت این و گفت برادرت این و گفت من این چیزها رو تحمل کردم تا عروسی پسرخاله ام صبح همسرم خواب بود یکی از پسر خاله هایم گفته بود آخه مثل بچه یتیما خوابیده است این حرف و برای من کرد پیراهن اوسمان داعما گفت من نمیتونم باید بریم تهران بریم بریم تمام رفتار های بدشو تحمل کردم کلی من و خانواده ام باهاش حرف زدیم تا قبول کرد بماند خلاصه از تنم در آورد این موضوع را به تهران کشید و حی گفت تامن از کوره دررفتم وباهاش برخورد جدی کردم دوتا پدر مادرارو جمع کردم و همه چیز و گفتم اوضاع بهتر نشد فقط من و همسرم برای اولین بار 3 روز ازهم خبر نداریم من هیچ وفت به همسرم نگفتم فامیلت مادرت یا پدرت درصورتی که اونها بدتر هستن مشاور عزیز لطفا هرچه زودتر راه حلی جلوی پایم بگذارید از طرفنی نمیخواهم ترک فامیل و خانواده ام بکنم از طرف دیگر میخواهم این اخلاق زشت همسرم رو اصلاح کنم خواهشا هرچه سریعتر راهنماییم کنید باتشکر