با سلام.این موضوع به این دلیل است که شما حقوق کمی را برای خودت در نظر گرفتی . و خب مسلما با این نظریه خود را بسیار محدود می کنی. اولا این که باید این حقوق را افزایش بدید و احترام به خود را زیاد کنید . و دوم این که ترس از ضایع شدن را با عمل کردن و مقابله کردن از بین ببرید . بر فرض این که در مواقعی هم پاسخ کافی و مناسب دریافت نکنیم. یا تلاش می کنیم تا سئوال خود را مکرر و با توضیح بیشتر تکرار کنیم و یا از طرق دیگری برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم. خود را مقاوم کنید . باید این استحکام شخصیتی را به فرزندتون هم بیاموزید . با یک بار بی پاسخی نباید خود را به بن بست رسیده بدانید . در وهله بعد سعی کنید خوش بین باشید . افراد بدبین و منفی اندیش معمولا بدشانسی های بیشتری می آورند لذا به خود اجازه ندید با افکار منفی و نشدن ها ذهنتون رو تخریب کرده و مضطرب شوید .در تصور خود ، تصویر مثبت و توانایی از خود ایجاد کنید . اگر خود را کمرو و خجالتی و ناتوان تصور کنید مسلما توانایی شما اندک می شود . اما اگر خود را در حالتی از اعتماد به نفس تصور کنید و در حالتی که توانسته اید به هدف برسید؛ می توانید بر توانمندی خود نیز غالب شوید .اگر علائم اضطرابی شما بسیار بالا و ناراحت کننده است باید از دوره ای دارو درمانی استفاده کنید .
با سلام
من جوانی هستم که بسیار از اعتماد به نفس ÷ایین رنج می برم . از بیان آنچه در دل دارم به علت ترس از ضایع شدن واهمه دارم بسیار استرس دارم . مثلا چند روز پیش به دانشگاه رفته بودم تا سوالی راجع ه وضعیت تحصیلی خودم بپرسم نا خوداگاه با ورود به محل تحصیل دچار لرزش دست شدم و شدت ضربان قلبم بالا رفت البته بیشتر مواقع که استرس دارم لرزش دست مشهود است
واقعا از این وضعیت خسته شدم . من شغلم آزاد است و دارای یک فرزندیک ساله 2 سال هست که متاهلم.
با سلام.این موضوع به این دلیل است که شما حقوق کمی را برای خودت در نظر گرفتی . و خب مسلما با این نظریه خود را بسیار محدود می کنی. اولا این که باید این حقوق را افزایش بدید و احترام به خود را زیاد کنید . و دوم این که ترس از ضایع شدن را با عمل کردن و مقابله کردن از بین ببرید . بر فرض این که در مواقعی هم پاسخ کافی و مناسب دریافت نکنیم. یا تلاش می کنیم تا سئوال خود را مکرر و با توضیح بیشتر تکرار کنیم و یا از طرق دیگری برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم. خود را مقاوم کنید . باید این استحکام شخصیتی را به فرزندتون هم بیاموزید . با یک بار بی پاسخی نباید خود را به بن بست رسیده بدانید . در وهله بعد سعی کنید خوش بین باشید . افراد بدبین و منفی اندیش معمولا بدشانسی های بیشتری می آورند لذا به خود اجازه ندید با افکار منفی و نشدن ها ذهنتون رو تخریب کرده و مضطرب شوید .در تصور خود ، تصویر مثبت و توانایی از خود ایجاد کنید . اگر خود را کمرو و خجالتی و ناتوان تصور کنید مسلما توانایی شما اندک می شود . اما اگر خود را در حالتی از اعتماد به نفس تصور کنید و در حالتی که توانسته اید به هدف برسید؛ می توانید بر توانمندی خود نیز غالب شوید .اگر علائم اضطرابی شما بسیار بالا و ناراحت کننده است باید از دوره ای دارو درمانی استفاده کنید .
- [سایر] سلام و خسته نباشید من پسری 21 ساله هستم که متاسفانه در سن 6 سالگی پدرم را از دست دادم. در خانواده ای زندگی کردم مدام بین آنها دعوا بوده و من چون فرزند کوچک بودم همه اینها را شاهد و زجر کشیدم. متاسافه در این سال ها دچار مشکلاتی از لحاظ روانی شده ام. در محل کار که هستم در بعضی مواقع حالم خوب است ولی پیش میاد که استرس بدی روی من غلبه می کنه. نا خودآگاه احساس لرز بهم دست میده. دست هام و کف پاهام احساس سردی و عرق دارن. احساس باد معده و دل پیچه و اسهال کل بدن من رو فرا میگیره. با این شرکت خیلی وقت است که کار می کنم ولی هنوز این مشکلات و استرس رو دارم. بعد توی جمع هم بعضی وقتها می خوام صحبت کنیم و با بچه ها گپ و گفت داریم اینجوری میشم. در ضمن خیلی عصبانی ام و کوچکترین صداها مثلا صدای دهان کسی رو بشنوم عصبانی میشم جوری که دوست دارم شدیدا باهاش برخورد کنم. مثلا شدیدا از برادرم متنفرم و اگر صدایی ازش در بیاد دوست دارم بهش حمله ور بشم. متاسافنه اینجوری شدم , البته این رو توی خانواده بیشتره , یعنی توی خیابان به مردم اینجوری نیستم. دوست دارم بیشتر توی محیط ساکت بشینم فکر کنم و داخل دستشویی پیش میاد که به خودم میام میبینم 1 ربع فقط فکر کردم. متاسفانه کار من با روانشناسی و گفتاردرمانی حل نمیشه. باید دارو مصرف کنم. اگر میشه من رو راهنمایی کنید. ممنون
- [سایر] سلام خسته نباشید از حدود یک هفته پیش من در زندگی دچار مشکل شده ام من زنی 33 ساله می باشم که 2 سال پیش بعد از یک رابطه عاطفی عمیق 18 ماهه با مردی که 12 سال از من بزرگتر است ازدواج کردم وضعیت مالی همسرم بد نیست و از لحاظ مالی بی نیاز می باشد هر دو دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس می باشیم در این دو سالی که با هم زندگی کرده ایم بیش چند بار آنهم به صورت سطحی اختلاف نداشته ایم همسرم مرد با خدایی است بطوریکه نماز شبش ترک نمی شود و همیشه از خدا می گوید ولی نمی دانم چه شده است که به برقراری رابطه تلفنی با یکی از دخترهایی که قبل از ازدواجمان دوست بوده اند زده است یعنی ماجرا به این شرح است که یک هفته پیش من به طور اتفاقی وارد ایمیل ایشان شدم و با کمال ناباوری مشاهده نمودم که در طول مدت 5 ماه گذشته از 8 دختر تقاضای دوستی نموده اند که آنطور که از ایمیلها فهمیدم با یکی از آنها تماس تلفنی نیز داشته اند ولی بحث ملاقات را انکار می کنند بعد از فهمیدن موضوع آنرا با همسرم در میان گذاشتم و دلیلش را جویا شدم و با ابراز پشیمانی و گریه او مواجه شدم و علت اینکار را فقط کنجکاوی بیان کردند الان یک هفته است از ماجرا می گذرد و من چندین بار با او در این مورد حرف زده ام و دلیل خاصی برای اینکارش ندارد و فقط علت را کنجکاوی بیان می کند شب اول که موضوع بیان شد حتی می خواست به قرآن قسم بخورد که تکرار نخواهد شد که من مانع شدم رابطه ام با او صمصمی تر شده است ولی من یک باور چند ساله را از دست داده ام و این موضوع عذابم می دهد در درونم به او اعتماد ندارم ذهنم همه اش متوجه چند ماه پیش است دست و دلم از همه چیز سرد شده است نمی دانم آیا باید به او اعتماد کنم یا نه؟ چند بار در اینتر نت استخاره کردم که آیا اعتماد کنم نهی شدم. با این اوضاع مانده ام چه باید بکنم آیا اگر اعتماد کنم ممکن است دوباره دست به این عمل بزند و اگر نکنم چگونه در این جهنم زندگی کنم؟ شما بگویید چه کنم با قضیه چگونه کنار بیایم؟ در ضمن بنده شاغل هستم و فعلا فرزندی نداریم. منتظر راهنماییهای ارزشمند شما هستم.
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلاو و عرض ادب لطفاً متن این نوشته را در سایت قرار ندهید. 1-پسرم. 2- 21 سال دارم. 3- تا پیش دانشگاهی درس خوندم. 4- دچار وسواس فکری و عملی هستم. 5- از کودکی به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کردم؛ اما پنج ساله که مشکلم حاد شده و کارد رو به استخونم رسونده. 6- در سایتتون کلمه \"وسواس\" رو سِرچ کردم و تمام موارد یافت شده (107 مورد) رو خوندم، اما به جز یکی دو نکته جزئی، چیزی دستگیرم نشد. 7- سه دست نوشته شما در مورد وسواس را هم مطالعه کردم، اما آنها هم کمک شایانی نکردند. 8- برای حل مشکلم، به هشت نفر روحانی مراجعه کردم – که حتی یکی از آنها چشم برزخی داشت - و مشکلم را مطرح نمودم، اما کمک چندانی به من نکردند؛ سه نفرشون که تحویل نگرفتند؛ یک نفر برنامه غذایی داد؛ یک نفر برنامه قرآنی و ذکر داد؛ یک نفرشون هم گفت تا 25 سالگی تحمل کن از سرِت می افتد! 9- خیلی دوست دارم به مشهد بروم، اما برای مسافرت مشکل دارم و 5 ساله که مسافرت دور نرفتم؛ فقط شهرهای حاشیه محل سکونتم (اصفهان)؛ آن هم در حد 1 روز و نهایتاً 2 روز و با کلی رژیم غذایی! 10- از ناحیه خانواده ام هم اذیت می شوم (اونا هم متقابل) و اصلاً درک نمی کنند که من وسواسم؛ مخصوصاً پدرم. 11- در تحصیل متوقف شده ام و هیچ گونه فعالیت مستمری نمی توانم داشته باشم و بیشتر اوقات تا 3-4 روز مدام در خانه ام. 12- از شدت فشار و درماندگی، چند بار به این فکر افتادم که قید همه چیز رو بزنم و اصلاً طهارت و نجاست رو رعایت نکنم؛ اما یک بار به محرم خورد و یک بار به رمضان و منصرف شدم؛ البته هنوزم در فکرم هست، چون واقعاً خسته و درمانده شده ام. 13- علاوه بر وسواس، کم رو و خجالتی هم هستم و همین عامل باعث شده که نتوانم مشکلم را به راحتی و رودررو با کارشناسان مطرح کنم (نزد اون 8 روحانی هم در طول 5 سال رفتم) و علاوه بر وسواس، در تمام عرصه های اجتماعی از کم رویی رنج می برم. 14- استرس و اضطراب فوق العاده زیاد دارم. 15- جهت وسواسم، یک مرتبه به روانشناس مراجعه کردم که فقط چند نوع قرص داد که مدتی مصرف نمودم اما تغییری مشاهده نکردم. 16- به نظر خودم، وسواسم در عین پیچیدگی فوق العاده، با کمک یک کارشناس دینی خبره، در یک روز تا 80-90 درصد رفع می شود؛ اما --- ببخشید که طولانی شد؛ خدا خیرتون بده؛ التماس دعا.
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر