با سلام.دوست خوبم اگربخواهیم به سئوالات شما به صورت کامل پاسخ دهیم شاید لازم باشد به اندازه یک کتاب صحبت کنیم.لذا به اختصار سعی داریم پاسخ هایی ارائه دهیمعلت وسواس های فکری و عملی دو قسم است ژنتیک و محیز . در اکثر موارد افرادی که ژن این اختلال را دریافت کرده اند آمادگی دارند تا در مواجهه با اتفاق های استرس زا دچار این اختلال شوند ضمن این که معمولا علاوه بر ژن الگوی یادگیری هم در خانواده و محیط زندگی حضور دارد . این اختلال ها معمولا با اضطراب برانگیخته می شوند .درمان اصلی وسواس بی توجهی است و در موارد حاد دارودرمانی میزان درگیری هرکسی به اضطراب نیز بر پایه ساختار ژنتیکی ، شیوه های تربیتی که با آن روبرو بوده، الگوهای تربیتی، و میزان آسیب پذیری بدنی و ذهنی ساخته می شود . لذا ممکن است فردی در قبال اتفاق های بزرگ فقط کمی مضطرب شود و یا فردی در قبال یک واقعه استرس زای خفیف دچار حملات اضطراب زا شود .یکی از نشانه های اضطراب در افراد سرد شدن اندام های انتهایی است و احتمالا علت آن به فعالیت سیست سمپاتیک که در این مواقع فعال می شود برمی گردد. "جریان خون در اندام های نیازمندتر خونرسانی می کند"ضمیر نا خود آگاه (نیمه هوشیار) : این ضمیر مانند بخار یا برق ، قدرت مطلق است و بدون مسیر و جهت ، هر فرمانی را که به آن بدهند ، انجام می دهد و توان فهم و استنباط ندارد . ضمیر نیمه هوشیار ما تفاوتی میان اندیشه های مخرب و سازنده قائل نیست ، هر چه به او بدهیم با آن تغذیه می شود و همه چیز بسته به اندیشههایی دارد که در خود آگاه ما موجود است . هر کلمه و اندیشه ای بر ان اثر می گذارد و با دقتی حیرت آور آن را به عینیت در می آورد. ضمیر ناخودآگاه، ضربان قلب ، گردش خون و ... را تحت کنترل دارد و تمام وظایف شما را کنترل کرده ، هرگز نمیخوابد و استراحت نمی کند . این است که شما باید دقیقاً مراقب ایده ها و افکار خود باشید ، زیرا پاسخ اتوماتیک ضمیر باطن شما بر پایه اندیشه هایتان میباشد. ضمیر باطن شما یک دستگاه ضبط صوت است که افکارتان را همان طور که در ضمیر خود آگاه ضبط کرده اید ، به شما تحویل می دهد. باید توجه داشته باشید چون کارکرد ضمیر ناخودآگاه بسیار شگفت انگیز است،
سلام
ببخشید ممکن است به پرسش های زیر پاسخ فرمایید؟
1) علت بروز وسواس فکری و جسمی چیست ؟
2)برای رفع شان چه اقداماتی باید انجام داد؟
3) علت دچارشدن به حملات اضطرابی چیست؟
4)چرا موقع اضطراب دست ها سرد می شوند؟
5)منظور از واز ضمیر نیمه خودآگاه یا نیمه هشیار در روانشناسی چیست وچه تعریفی دارد؟
با سپاس
با سلام.دوست خوبم اگربخواهیم به سئوالات شما به صورت کامل پاسخ دهیم شاید لازم باشد به اندازه یک کتاب صحبت کنیم.لذا به اختصار سعی داریم پاسخ هایی ارائه دهیمعلت وسواس های فکری و عملی دو قسم است ژنتیک و محیز . در اکثر موارد افرادی که ژن این اختلال را دریافت کرده اند آمادگی دارند تا در مواجهه با اتفاق های استرس زا دچار این اختلال شوند ضمن این که معمولا علاوه بر ژن الگوی یادگیری هم در خانواده و محیط زندگی حضور دارد . این اختلال ها معمولا با اضطراب برانگیخته می شوند .درمان اصلی وسواس بی توجهی است و در موارد حاد دارودرمانی میزان درگیری هرکسی به اضطراب نیز بر پایه ساختار ژنتیکی ، شیوه های تربیتی که با آن روبرو بوده، الگوهای تربیتی، و میزان آسیب پذیری بدنی و ذهنی ساخته می شود . لذا ممکن است فردی در قبال اتفاق های بزرگ فقط کمی مضطرب شود و یا فردی در قبال یک واقعه استرس زای خفیف دچار حملات اضطراب زا شود .یکی از نشانه های اضطراب در افراد سرد شدن اندام های انتهایی است و احتمالا علت آن به فعالیت سیست سمپاتیک که در این مواقع فعال می شود برمی گردد. "جریان خون در اندام های نیازمندتر خونرسانی می کند"ضمیر نا خود آگاه (نیمه هوشیار) : این ضمیر مانند بخار یا برق ، قدرت مطلق است و بدون مسیر و جهت ، هر فرمانی را که به آن بدهند ، انجام می دهد و توان فهم و استنباط ندارد . ضمیر نیمه هوشیار ما تفاوتی میان اندیشه های مخرب و سازنده قائل نیست ، هر چه به او بدهیم با آن تغذیه می شود و همه چیز بسته به اندیشههایی دارد که در خود آگاه ما موجود است . هر کلمه و اندیشه ای بر ان اثر می گذارد و با دقتی حیرت آور آن را به عینیت در می آورد. ضمیر ناخودآگاه، ضربان قلب ، گردش خون و ... را تحت کنترل دارد و تمام وظایف شما را کنترل کرده ، هرگز نمیخوابد و استراحت نمی کند . این است که شما باید دقیقاً مراقب ایده ها و افکار خود باشید ، زیرا پاسخ اتوماتیک ضمیر باطن شما بر پایه اندیشه هایتان میباشد. ضمیر باطن شما یک دستگاه ضبط صوت است که افکارتان را همان طور که در ضمیر خود آگاه ضبط کرده اید ، به شما تحویل می دهد. باید توجه داشته باشید چون کارکرد ضمیر ناخودآگاه بسیار شگفت انگیز است،
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلاو و عرض ادب لطفاً متن این نوشته را در سایت قرار ندهید. 1-پسرم. 2- 21 سال دارم. 3- تا پیش دانشگاهی درس خوندم. 4- دچار وسواس فکری و عملی هستم. 5- از کودکی به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کردم؛ اما پنج ساله که مشکلم حاد شده و کارد رو به استخونم رسونده. 6- در سایتتون کلمه \"وسواس\" رو سِرچ کردم و تمام موارد یافت شده (107 مورد) رو خوندم، اما به جز یکی دو نکته جزئی، چیزی دستگیرم نشد. 7- سه دست نوشته شما در مورد وسواس را هم مطالعه کردم، اما آنها هم کمک شایانی نکردند. 8- برای حل مشکلم، به هشت نفر روحانی مراجعه کردم – که حتی یکی از آنها چشم برزخی داشت - و مشکلم را مطرح نمودم، اما کمک چندانی به من نکردند؛ سه نفرشون که تحویل نگرفتند؛ یک نفر برنامه غذایی داد؛ یک نفر برنامه قرآنی و ذکر داد؛ یک نفرشون هم گفت تا 25 سالگی تحمل کن از سرِت می افتد! 9- خیلی دوست دارم به مشهد بروم، اما برای مسافرت مشکل دارم و 5 ساله که مسافرت دور نرفتم؛ فقط شهرهای حاشیه محل سکونتم (اصفهان)؛ آن هم در حد 1 روز و نهایتاً 2 روز و با کلی رژیم غذایی! 10- از ناحیه خانواده ام هم اذیت می شوم (اونا هم متقابل) و اصلاً درک نمی کنند که من وسواسم؛ مخصوصاً پدرم. 11- در تحصیل متوقف شده ام و هیچ گونه فعالیت مستمری نمی توانم داشته باشم و بیشتر اوقات تا 3-4 روز مدام در خانه ام. 12- از شدت فشار و درماندگی، چند بار به این فکر افتادم که قید همه چیز رو بزنم و اصلاً طهارت و نجاست رو رعایت نکنم؛ اما یک بار به محرم خورد و یک بار به رمضان و منصرف شدم؛ البته هنوزم در فکرم هست، چون واقعاً خسته و درمانده شده ام. 13- علاوه بر وسواس، کم رو و خجالتی هم هستم و همین عامل باعث شده که نتوانم مشکلم را به راحتی و رودررو با کارشناسان مطرح کنم (نزد اون 8 روحانی هم در طول 5 سال رفتم) و علاوه بر وسواس، در تمام عرصه های اجتماعی از کم رویی رنج می برم. 14- استرس و اضطراب فوق العاده زیاد دارم. 15- جهت وسواسم، یک مرتبه به روانشناس مراجعه کردم که فقط چند نوع قرص داد که مدتی مصرف نمودم اما تغییری مشاهده نکردم. 16- به نظر خودم، وسواسم در عین پیچیدگی فوق العاده، با کمک یک کارشناس دینی خبره، در یک روز تا 80-90 درصد رفع می شود؛ اما --- ببخشید که طولانی شد؛ خدا خیرتون بده؛ التماس دعا.
- [سایر] سلام حاج آقا اول از همه،به خاطر صبوریتون ،بخاطر دلسوزیتون باید گفت خدا قوت. سعی دارم خلاصه وتیترواربگم: 1-شاگرد شماهستم درکلاس مجردها. 2-مساله ای که شاید مشکل برخی دوستانم هم باشد:شرطی شدن خانواده ها نسبت به کلمه کلاس مادرم بعداز 4جلسه انتطارداره یه جزوه چندین صفحه ای داشته باشم یا مثلا کتابی قطور که شما معرفی کردین رو دستم ببینه،یا پرسش هایی از این دست ، خب چی یادگرفتی؟امتحان داره؟مقاله باید بدی ؟ اگه چیزی نداره پس چرا میری؟ 3-درددلی بااستاد:کارمندم و هرروز... 4-نمیخوام پدرومادرمم دل آزرده بشن،چجوری باهاشون صحبت کنم؟ 5-درضمن خیلی خوشحال شدم که نظرتون رو راجع به شیوه درمانی ام گفتین توکلاس. در آخر بازم سپاس واسه همه شکیباییتان
- [سایر] بسم الله -سلام 2. درباره ی خودم: -دانشجو،رشته میکروبیولوژی،دانشگاه الزهرا. -بیست ساله -با تعریف شما از مومن،من و خانواده ام ، مومن هستیم. 3.مشکلاتم: -من خیلی در صحبت کردن در جمع مشکل دارم و اعتماد به نفسم پایین آمده،چه کار کنم؟ (این مشکل در خیلی از زمینه های زندگی سد راهم است مانند دانشگاه ووو) -چندسالی هم هست که به مشکل وسواس فکری دچارم،تازه امسال فهمیدم که این مشکل یک مشکل مانند سایر بیماری هاست ، یعنی تا قبل از این فکر می کردم من تنها کسی هستم که به این مشکل دچارم و حالا که این موضوع را فهمیده ام(در سایت شما و برنامه سمت خدا با این بیماری آشنا شدم) احساس می کنم کمی مشکلم تسکین یافته است.البته خودم هم سعی در بهبود داشته ام (توسل به خدا،گفتن ذکر ووو). به نظر شما با این مشکلاتم چه کنم؟ -چون در تهران دانشجو هستم،شاید بتوانم به زندگی بهتر مراجعه کنم،چه کسی را پیشنهاد می کنید؟(ترجیحا خانم) 4.آیا ما نیز می توانیم در طول سال تحصیلی از کلاس مجردها استفاده کنیم؟(فقط آخر هفته ها وقت آزاد داریم) 1.برنامه امشب هم مانند سایر برنامه ها خیلی خوب بود، ممنون. 5. بسیار تشکرو سپاس دعاگویتان هستم و بسیار ملتمس دعا- یاعلی
- [سایر] به نام خدا سلام ممنونم از پاسخ (دلشکسته) 1-مطلب با این افراد اصلا ازدواج نکنید رو خوندم حاج آقا! اما اون تو هیچ یک از این لیست ده تایی نیست... 2-مثل خیلی از جوانهای دیگه ای که از دین دور شده بودن اما دین و اهل بیت (علیهم السلام) رو دوست دارند... 3-حاج آقامن دور برم زیاد بودن دختر خانم هایی که مستقیم و غیر مستقیم به من ابراض علاقه کردند که به بعضی هاش هم فکر کردم اما گمشدمم نبودند... 1-3) چه تو دانشگاه و چه غیر دانشگاه با وجود اینکه اکثرا خوش تیپ نبودم و خیلی ساده حتی تو جلسات مهم خیلی ساده و البته حتی گاهی کمی نا مرتب بودم بطوری که بعضی از دوستان به من انتقاد هم میکردند... 4-من از روز اول و حتی دیدار اول علاقه مندش نشدم یه جورایی بعد از مدتی که صحبت هایی داشتیم اون هم اکثرا با محوریت اهل بیت و امام زمان(علیهم السلام) محبتش تو دلم رفت ... (یعنی عاشق چشم و ابرو و قیافش نشدم ، باطن وجودیش من رو علاقه مند کرد) 5- انگار که نیمه گمشده من باشه حاج آقا نمیه گمشده که نباید صد در صد شبیه آدم باشه؟ آدمها باید همدیگر رو کامل کنن درسته؟ 6-اما سوال اصلیه من از شما این هست که؟ 1-6)خدا گاهی راهی رو به روی آدم باز میکنه فرصتی رو در اختیارش میده و فردای قیامت هم در قبال این فرصت ها مسئوله(درسته) 7- اگر این کسی که به ظاهر از دین دور بود... خدا اتفاقی در مسیر زندگی من قرارش داد.. من از امام حسین (ع) و نماز بهش گفتم و اون هم قلبش برای امام حسین (ع) تپید... حاضر شد به خاطر من و البته به خواسته من به خاطر امام زمان (عج) تعغیر کنه و از من کمک خواست که کمکش کنم... 1-7) راهی بود که خدا به روی من باز کرده بود آیا من مسئول نیستم فردای قیامت ؟ 8- حاج آقا من به یه نتیجه رسیدم... لطفا راهنمایی کنید درست فکر میکنم با معیارهای مذهبی یا نه...! 1-8) و اون اینه که: اگر واقعا این دوست داشتن دوست داشتن واقعی و دو طرفه باشه وبا این توافق مهم که همه خط قرمزها و تعغیرهای دو طرف نهایتا تا رضایت اهل بیت(علیهم السلام)باشه این ازدواج میتونه ازدواج غلطی نباشه و اتفاقا شاید به کمال رسیدن قابل لمس تر باشه؟ 9- ببخشید که طولانی شد اما انشاءالله که خدا شما و ما رو از زمینه سازان ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرار بدهد... التماس دعا و منتظرم
- [سایر] سلام بعد از چند سال چشم انتظاری دیدم تو سایتتون اعلام کردین میاین مشهد منم با هزار امید آرزو تصمیم گرفتم هر جوری شده تو جلسه هاتون شرکت کنم ؛ نمیدونین چقدر با خانوادام بحث کردم حرف زدم تا کمی راضی شدن تا تو جلسه هاتون شرکت کردم . چندین شب دقدقه فکریم این بود ایا میشه باهاتون حرف بزنم , چی بگم بهتون چون فقط شما میتونین کمک کنین چون هم مشاوره دینی و هم اخلاقی انجام میدین همین هست که شما رو با بقیه مشاوره ها جدا کرده. شب اول میدان شهدا اومدم گفتند 8:30 شروع میشه من اومدم ولی شما حدود45 دقیقه دیرتر امدین و منم بعد از نیم ساعت وسط حرفای شیرین و جذابتون امدند دنبالم . با هزار ناراحتی رفتم خونه تا امدم دانشگاه فردوسی نشستم پای حرفاتون ای کاش منم مثل احمد اقا بودم همیشه همراهتون بودم. گفتین سوالاتون بنویسین بدین من دادم گفتم اگه میشه حداقل واسه 5 دقیقه اخر جلسه با من حرف بزنین تا از این حالت روحی خارج بشم. تا حتی امدم بیرون از جلسه که اون خانم داشت سوال می کرد و من سمت چپتون ایستاده بودم که از نظر ظاهری تاییدم کردین. دیدم همراهتون کاغذ بهتون ندادن تا محل اتاقی که نهار می خواستین بخورین امدم ولی بازم نشد دیگه حرف بزنم فقط از خدا می خواستم بشه سوالات مو ازتون بپرسم خانوادم با اینکه خیلی اصرار کردم دیگه نیاوردنم جلسه با اینکه خیلی دوست داشتم تمام جلساتتون حتی مسجد العلی هم شرکت کنم حتی دوست داشتم میدونستم کی میرین حرم تا فقط فقط واسه چند دقیقه هم که شده باهاتون حرف بزنم چون نمیتونم برم مشاوره ای کاش مشاوره زندگی بهتر تلفنی بود تا من زنگ می زدم ولی ... من تمام صفحات پرسش ها رو برای خودم بعد از خواندن ذخیره می کنم .این تقریبا چند تا سوالا های من است راهنمایی کنین ممنون میشم: 1-گفته بودم از بهمن بهش دروغ گفتم و ارتباط پیامکی و تماسی قطع کردم ( گفتم مامانم ازم گوشی گرفته) ولی بازم وسوسه دست بردار نیست . مخصوصا وقتی رفت ماه عسل و برگشت دائم می گفت چرا زنگ نزدی؟ حداقل یک تک زنگ می زدی ولی من با اینکه هر لحظه دلم می خواست بهش زنگ بزنم ولی از ترس اینکه یک زمانی به سرم نیاد این کار را انجام نمیدم.. چه کار کنم موندم از این هم سس عنصری خودم؟ 2-چند وقتیه که نمازام شده اخر وقت نمیدونم چه کار بکنم که بشم مجنون خدا... 3-موندم با دلم به این دلیل که دائم سراغ دیگران می کنه تا یکی از بستگان واسه پسراش پیشنهاد داد من دیگه دوباره خواب زندگیم شد فکر خیال .... 4-چند وقتیه خیلی پرخاشگر وتند خو شدم با خانوادم , از دست خودم خسته شدم با این اخلاقم ... 5- اگه ادم دعا کنه زود ازدواج کنه , خدا رو اجبار نکرده؟؟ 6-....................... ببخشید چون اگه بخوام بنویسم خیلی طولانی میشه هر چند که الان سرتون به درد اوردم و احتمالا با خودتون میگین یک سری حرف های بی خودی نوشتم ولی اینا با هزار تای دیگه حرفای دلم و دغدغه ذهنی من شده ممنون میشم کمکم کنین اگه میشه راهنمایی کنین و بگین چه کار کنم . لطفا راهنمایی کنیین چون به بن بست فکری رسیدم فقط نگین برو پیش مشاوره راهنماییت میکنه چون می خوام خودتون این کار بکنین چون اونا دائم میگن حضوری باید بیای وقت بگیری ولی من نمیتونم برم... ببخشید واقعا عذر می خوام که طولانی شد یا علی
- [آیت الله مکارم شیرازی] خدمت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته با سلام و احترام فروان اپراتور جدیدی در زمینه تلفن همراه در حال فراگیر شدن در کشور می باشد. این اپراتور علاوه بر ارتباط صوتی، امکان ایجاد ارتباط تصویری را بین طرفین مکالمه فراهم می سازد. همچنین به واسطه این اپراتور، مشترکین می توانند انواع تصاویر و فیلم ها را برای همدیگر ارسال کنند. راه اندازی این اپراتور مزایا و معایبی را به همراه دارد که در ذیل به برخی از آن مزایا و معایب اشاره می شود. مزایا: 1) امکان دریافت تصاویر تلویزیونی بر روی گوشی های تلفن همراه. 2) امکان دریافت کلیپ های تصویری بر روی گوشی تلفن همراه. 3) برقراری تماس تصویری ( به عنوان مثال با استفاده از این قابلیت، مادری که مدتهاست از فرزند خود دور است می تواند با او تماس تصویری بر قرار کند.) معایب: یکی از تفاوت های این اپراتور با اپراتور های قبلی، قابلیت تماس تصویری است که معایب عظیمی را در پی دارد. برخی از آن معایب عبارتنداز: 1) با توجه به اهمیت حریم بین زن و مرد نا محرم در اسلام، با آمدن این اپراتور بسیاری از مرزها و حریم ها مفهوم خود را از دست می دهند. 2) این اپراتور، زمینه دسترسی به گناه را برای فاسدان هموار می نماید. علاوه بر این، وسیله وسوسه انگیزی برای به فساد کشیده شدن دختران و پسران می باشد. و درنتیجه نگرانی ها و استرس های پدران و مادران صد چندان می شود. و در برخی موارد باعث سست شدن بنیان خانواده ها می گردد. 3) از آنجا که با برقراری تماس تصویری علاوه بر فرد مکالمه کننده، امکان رؤیت محیط و افراد دیگری که در اطراف فرد مکالمه کننده هستند وجود دارد جامعه زنان خصوصا زنان متدین احساس آرامش و امنیت نداشته و در هر جا که استفاده کننده از این اپراتور حضور داشته باشد باید با پوشش کامل باشند. 4) امکان ارسال فیلم به وسیله این اپراتور، بهترین موقعیت را برای فعالیت مخالفین فکری تشیع همچون وهابیت، مسیحیت، بهائیت و ... فراهم می سازد. آنها که تا به حال راه نفوذ جدّی غیر از ماهواره و اینترنت در کشور را نداشتند، با آمدن این اپراتور ، راه را برای فعالیت های خود هموار دیده و قطعا کمر همّت می بندند و تولیدات و فعالیت های خود را گسترش می دهند. 5) در آخر لازم به ذکر است که در صورت راه اندازی این اپراتور، به دلیل وجود فضای رقابتی اپراتور های دیگر نیز به احتمال قریب به یقین ، خود را به این امکانات تجهیز کنند، در این صورت تمام اپراتور ها مجهز به ارتباط صوتی تصویری خواهند شد. حال سؤال از آن مرجع عظیم الشأن این است که : با توجه به مفاسدی که برای این اپراتور ذکر شد و با توجه به اینکه اپراتور های قبلی نیاز های ضروری مشترکین را رفع می کنند، آیا جایز است شرکت های خصوصی یا نیمه دولتی اقدام به راه اندازی این اپراتور کنند؟ حکم مساعدت و معاونت در راه اندازی چنین اپراتوری چیست؟
- [سایر] با سلام من مدت 7سال است که بیماری وسواس دارم.به مشاوره های زیادی رفتم که برخی موثر بوده ولی دایمی نمیرفتم و سه بار هم دارو خوردمو باز قطع میکردم(البته تذریجی همانطور که باید ترک کرد)هر بار با چند ماه مشاهده علایم بهبودی اقدام به ترک میکردم الان از آذر 89دیگر دارو مصرف نمیکنم(هرچند که در زمان مصرف باز هم وسواس می داشتم!)الان دوباره وسواسم می خواهد برگردد و شدید شود(وسواس نسبت به نجاست)به این صورت که همه چیز را نجس می دانم(البته خودم از یک نظر می دانم که دارم اشتباه فکر میکنم) مشکل جدیدی که دارم اینست که احساس می کنم مثلا بدنم هنگام عبور مثلا با دیوار تماس یافته و نجس شده و به این خاطر دایم در هراس هستم حال: 1.در اصل فکر کنم من به آنجا برخورد نکردم ولی چون این فکر به سراغم می اید باید لباسم را بشویم.آیا این توهم است؟؟؟؟ من می خواهم بدون دارو درمان شوم و فکر کنم بتوانم .مشکل بزرگ من اینست که اراده ندارم.همه اش به این فکر می کنم که من که میتوانم ترک کنم پس بعدا!!و گاهی آنقدر عصبانی می شوم که با خود می گویم :اینهمه رعایت می کنی که وسایلت پاک بماند که چه شود؟؟در حالیکه با وجود شستشوی مکرر باز هم نجسند!! 2.چه کنم اراده ام قوی شود؟ 3.نمی دانم به خاطر این موضوع است یا نه که دیگر احساس می کنم مغزم واقعا از کار افتاده و اصلا نمی توانم فکر کنم و به موضوعات والا بیاندیشم(در حالیکه خیلی دوست دارم)برای اینکه فکرم دوباره به کار بیافتد چه کنم؟ همیشه افسوس می خورم من کسی که در رشته مهندسی برق از بهترین دانشگاههای ایران قبول شده باید اینقدر بدبخت باشد و به این خاطر نتواند مهندس به درد بخوری شود .در حالیکه چند ماهیست فارغ التحصیل شدم اما هیچ بلد نیستم و همواره بیکار هستم و نمیدانم چه کنم.فکر می کنم همین وقت آزاد و عدم ارتباط وسواسم را زیادتر میکندو 4.آیا ازدواج من شرایط را بدتر میکند؟نباید تا درمان ازدواج کنم؟ 5.چه کار کنم؟شما میتوانید به صورت غیرحضوری و مستمر کمکم کنید تا خودم درمان شوم؟ (یک نمونه از وسواس من اینست:گاهی پیش آمده که با پای نجس رو فرش راه می رفتم و الان تمام فرشها را به این دلیل و به دلیل خوردن پای بقیه نجس می دانم و اجتناب میکنم.در نتیجه جورابم هم که به آنها می خورد نجس می شود و بعد که روی زانو بشینم جورابم به لباسم(پشت مانتو) میخورد و در نتیجه آنهم نجس می شود و نمیتوانم به پشت لباسم دست بزنم.این یک نمونه از افکار وسواسی زنجیروار من بود.حتی فکر میکنم اگه دستم مثلا به فرش بخورد و بعد به دهانم انگار کف پای دیگران به دهانم خورده ات.آیا به نظر شما چنین نیست؟؟؟؟فقط ارتباط،غیرمستقیم است و هیچکی به این فکر نمیکند!!همین وسواسم باعث شده که خیلی کثیفتر از بقیه باشم و ای ن یعنی یک تناقض بزرگ!) ببخشید طولانی شد.ممنون می شوم اگر جواب هر5 تا سوالم روواضح و مجزا بدین.
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] سلام خدمت حاج آقای مرادی واقعا خسته نباشین ... یه مدته با سایتتون آشنا شدم ... خیلی ازش چیزی یاد گرفتم ... ولی واقعا به قول دکتر خراسانی میترسیم ازین که روزی این دلخوری کاربران از جواب ندادن های شما و گلایه کردنهای نابجا شما رو دلسرد کنه، از طرفی هم ناراحتیم که چرا واقعا این همه سوال تکراری هست و وقت شما رو میگرند تا شما واقعا سوالا و پیامایی که حقشونه خونده بشند و جواب بهشون داده بشه رو نداشته باشین ... و این که درحالی که میشه مشکلاتی حل بشه با این رعایت نکردن های کاربران این امکان از دست بره ... چند پیشنهاد دارم ... 1- میشه امکان ارسال پیام رو محدود کرد ... مثلا فقط هر جمعه از ساعت 8 تا 10 بخش ارسال پیام باز باشه ... و شما در طول هفته به پیامها جواب بدین ... اینجوری بیشتر درک میکنند که وقت شما محدود هست ... و اینکه چون مجبور میشند صبر کنند تا زمان مقرر، مطمئنا به جوابها و یادداشتهای شما برای دیگران مراجعه میکنند و جستجو میکنند و مسلما با این کار تعداد سوالای تکراری خیلی کمتر میشه و خیلی ها جوابشون رو میگیرند و یا متوجه میشن که سوالی که میخوان بپرسن بیهوده یا غیر منطقی هست ... و اونایی که سوالای بیهوده میخوان بپرسند یا هی پیام بدند که چی شد جواب ما و به قول آمارهایی که خودتون میدین به 200 تا 300 پیام هم برسه پیامهاشون فقط صبر کردن رو یاد میگیرند ... و مسلما آرامش شما حفظ خواهد شد ... و در هنگام مراجعه به سایت لذت میبرید تا این که هی حسرت بخورید که چرا اینا اینجوری رفتار میکنند و بازم ...... 2- میشه که شما از بین همین کاربرانی که هی میان سر میزنند به سایتتون چند تا رو انتخاب کنین تا تو اداره سایت به شما کمک کنند، درسته که سایت شخصیه ولی مدیریت با شما باشه ... مثلا سوالاتی که از شما میشه رو دسته بندی کنند و تکراری ها رو خودشون لینک بدند به جوابای مشابه، و گلایه ها رو جواب بدند و جواب سوالای مهمتر و اصلی تر رو به خودتون بسپارند و اینجوری تک تک دقایقی که شما به سایت میاین دیده خواهد شد، و میبینیم که هر دفعه شما پیامی جدید و سوالات نو رو جواب میدید ... این میتونه برای استمرار مراجعه به سایتتون توسط کاربران رو به همراه داشته باشه و اینکه میزان رضایت به حداکثر برسه ... البته که نمیشه همه رو راضی کرد و لازم هم نیست ولی چه خوب میشه که اکثریت که خواسته های منطقی دارند، کاملا راضی باشند 3- چه خوب میشد اگه سایت بخش بندی میشد و هرکس بنا به ابهاماتی که تو اون لحظه تو ذهنش داره به قسمت مورد نظر بره ... در حالی که این میتونه پرداختن به موضوعات مختلف رو برای خودتون هم راحت تر کنه جوری که بین مسائل اصلی بنا به درخواست کاربران و بازدیدها و استقبال مساوات رعایت بشه ... مثلا بخش بندی سایت به این گونه باشه که دینی – فرهنگی – ازدواج – گناه و توبه و خیلی ها که خودتون بیشتر میدونین تقسیم بشه ... شما میتونین با جایگاهی که دارین برای مثال از کلاسهایی که با طلبه های جوان دارید اونایی که بهتر و منطقی تر هستند و از لحاظ علمی پر بارترند و با نت آشنا هستند و علاقه دارند رو برای قسمت دینی خودتون معرفی کنید و اونا سوالات سطحی رو پاسخ بدند و سوالات عمقی رو خودتون پاسخ بدین ... میشه که مثلا در بخش فرهنگی شما بعضی مسائل رو بیان کنین البته به عنوان سوال مثلا همین بنرهای سطح شهر که راجع بهش صحبت کردید یا پیامک یا امثال آن و چند روزی کاربران راجع بهش نظراتشون رو بدند و در پایان یه نفر جمع بندی کلی از نظرات مخالف و موافق رو تیتر وار به شما ارائه بده و شما باتوجه به صحبت بچه ها و طبق تیتر بندی ها بگین کجاها رو دارند اشتباه میکنند و کجاها رو دارند درست میرند ... این کار میتونه به لحاظ فرهنگی هم روی کاربرانتون یک تاثیر فوق العاده بذاره ... مگه خودتون نمیگین به لحاظ فرهنگی کمبود حس میشه، خوب این کمبود میتونه از همین راه ها جبران بشه ... 4- مطمئن باشین خیلی ها اگه شما بخواین دوست دارند که به بهتر شدن سایت شخصی شما و البته کمک به بقیه هموطنان قدمی بردارند، البته اگه شما مایل باشین و با تجاربی که دارین این راه رو موثر بدونین ... مثلا همون کسی که اومده بود کل مطالب سایت و نوشته ها رو تو چند تیتر خلاصه کرده بود ... 5- ثبت نام از کاربران خوب هست ولی تو این سایت برنامه ای نداره، جز این که خودتون آماری از کاربران داشته باشین ... کاش میشد ثبت نام کرد و هر کس با نام کاربری خودش پیام بذاره ... بعد از اون توسط کسانی که خودتون انتخاب کردین تا پیامها رو دسته بندی کنند پیامها خونده بشه و اگه تکراری یا سوال بیهودست تذکر داده بشه ... و اگه سوال مهمی هست نگاه به ارسال پیام بشه که آیا پیام با رعایت کلیه ضوابط فرستاده شده یا نه؟ مثلا مثل من اینقدر طولانی نوشته و ضوابط رو رعایت نکرده، یا اسمش رو بد انتخاب کرده، درمانده، بیچاره، بدبخت، یا از جهنم، از گورستان، و امثال این یا این که فینگیلیش نوشته شده باشه، میشه تمام موارد رو زیر پیامشون ذکر بشه و تحویل شما بشه و شما پاسخ بدین و به رویت کاربران برسه ... بعد به جز امتیاز دادن امتیاز فرهنگی دادن هم باشه، و این امتیازها در مجموع زیر نام کاربری کاربران و همیشه باهاشون باشه ... اینجوری همه تشویق میشند که رعایت کنند و از امتیاز فرهنگی خوبی برخوردار باشند ... بهر حال اینا میتونه انگیزه ای برای کاربران باشه ... البته همه اینها فقط نظر یک کاربر ساده بود ... خودتون بیشتر صلاح میدونین که کدوم به صلاح هست یا نه، بعنوان کسی که یه مدت خیلی کوتاه تجربه وب نویسی رو داشتم اینا به نظرم اومد، و یک سوال چرا نباید وقتی این قدر محبوبیت دارین و استقبال میشه از سایتتون خیلی ها سرخورده برگردند؟ چرا نمیشه که شما حتی یک شرکت کوچک رو راه اندازی کنین و کارمند برای سایتتون استخدام کنین؟ چرا نباید سایت های دینی و اسلامی و فرهنگی و نمونه از هر نظر جزو دسته سایتهایی باشند که توسط یک شرکت 100 نفره و با مدیریت شما مدیریت نشند؟ البته درسته که هنوز واسه همچین حرفایی زوده ولی خودتون هم میدونین که میشه ... خیلی ببخشید که این قدر طولانی شد ... در ضمن خودمم قبلا سوال پرسیده بودم، ولی چون میدونم اصلا وقتش رو ندارین انتظاری واسه جوابش ندارم، ولی کاش میشد که اونایی که سوالای مهمتر دارند جرات سوال پرسیدن داشته باشند و مطمئن باشند که خیلی زود توسط شما جواب داده میشه ... البته یه موضوع رو هم در نظر داشته باشیم، بعضی ها از دوست داشتن زیاد هست که میگردند یه سوالی پیدا میکنند تا بالاخره باشما یه ارتباط کوچیک هم اگه شده با داشته باشند، که البته تعداد زیادیشون به هدفشون نمیرسند و سرخورده میشند و اون قضاوتهای عجولانه رو میکنند، شاید با اون سوالاتی که خودتون مطرح میکنین و میگین که دوستان نظرشون رو بگن و در پایان حرفشون رو تصدیق یا رد میکنین میتونه این نیازشون رو برآورده کنه ... هرجا هستین موفق و پیروز باشین ... اگه سایت به همین منوال باشه، قول میدم دیگه به جز پیگیری برای این مطلبم پیام دیگه ای ندم و فقط خواننده سایت باشم ... خدایی در همین نزدیکیست که نیت خیر شما رو داره میبینه! بازم ممنون ... راستی از خیر سوالای قبلمم گذشتم ... فقط این پیاممو میخوام بخونین ... جواب هم نمیخواد فقط بخونینش ... به هر حال سلیقه و تدبیر و هدف خودتون اصله! خدانگهدار ...