باسلامدوست گرامی قبل از هر راهنمایی این مساله را عنوان کنم که از ترس از دست دادن موقعیت ازدواج نباید به هر موردی پاسخ مثبت داد. دیر ازدواج کردن بهتر از یک ازدواج ناموفق است.از طرف دیگر مساله عصبانیت ایشان بسیار جای تامل دارد به خصوص که خودشان هم برای شما توضیح داده اند که در صورت عصبانیت حتی امکان ضرب و شتم هم وجود دارد.خوب فکر کنید. اگر این اقا در برابر شما نیز چنین رفتارهایی را اتخاذ کنند و به خاطر هر مساله ای درگیری شدید ایجاد کرده و یا حتی شما را مورد ضرب و شتم قرار دهند برایتان قابل قبول است؟خوب فکر کنید و شرایط را بسنجید و بعد تصمیم بگیرید و مراقب باشید که اشتباه قبلی خود را تکرار نکنید. اگر می خواستید با فردی نامتناسب زندگی کنید چرا نامزد قبلی تان را از دست دادید؟اگر باز هم تردید دارید لازم است که در مورد این آقا در میان دوستان و آشنایان و در محل زندگی ایشان و .. به اندازه کافی تحقیق کرده و برخورد ایشان در زمان عصبانیت را مورد بررسی قرار دهید تا اطمینان کامل کسب کنید اما اظهارات خود این آقا جای تامل زیادی دارد. اول خوب بیندیشید و بعد تصمیم بگیرید.با تشکر از تماس شما
باسلام دختری 24 ساله هستم که قبلا به مدت 2ماه با پسری عقد کردم وحالا یک خواستگار دارم که با عقد قبلی من مشکلی ندارد ولی خود میگوید که زود عصبی میشود طوری که یک بار بهم گفت به خاطراینکه دوستش سر کار گذاشته بود به او یک سیلی محکم زده خیلی به رفتار با مادرش حساس است وحالا من دودلم چون خیلی کم پیدا میشود کسی دختری که قبلا نامزد بوده رو بگیره میترسم دیگه کسی نیاد چیکار کنم؟باتشکر
باسلامدوست گرامی قبل از هر راهنمایی این مساله را عنوان کنم که از ترس از دست دادن موقعیت ازدواج نباید به هر موردی پاسخ مثبت داد. دیر ازدواج کردن بهتر از یک ازدواج ناموفق است.از طرف دیگر مساله عصبانیت ایشان بسیار جای تامل دارد به خصوص که خودشان هم برای شما توضیح داده اند که در صورت عصبانیت حتی امکان ضرب و شتم هم وجود دارد.خوب فکر کنید. اگر این اقا در برابر شما نیز چنین رفتارهایی را اتخاذ کنند و به خاطر هر مساله ای درگیری شدید ایجاد کرده و یا حتی شما را مورد ضرب و شتم قرار دهند برایتان قابل قبول است؟خوب فکر کنید و شرایط را بسنجید و بعد تصمیم بگیرید و مراقب باشید که اشتباه قبلی خود را تکرار نکنید. اگر می خواستید با فردی نامتناسب زندگی کنید چرا نامزد قبلی تان را از دست دادید؟اگر باز هم تردید دارید لازم است که در مورد این آقا در میان دوستان و آشنایان و در محل زندگی ایشان و .. به اندازه کافی تحقیق کرده و برخورد ایشان در زمان عصبانیت را مورد بررسی قرار دهید تا اطمینان کامل کسب کنید اما اظهارات خود این آقا جای تامل زیادی دارد. اول خوب بیندیشید و بعد تصمیم بگیرید.با تشکر از تماس شما
- [سایر] سلام پسری هستم که وارد سن 24 سالگی شدم یکبار در سن 21 سالگی متاهل شدم و بنا بدلایلی جدا شدم )در زمان عقد بود و اصلا رابطه ای هم نبوده در کار( الان دو سال گذشته و تصمیم گرفتم ازدواج کنم . برای ازدواجم هم شرایطشو دارم ونه دارم ماشین دارم .شغل دولتی با سابقه 4.5سال دارم و از لحاظ بلوغ فکری و سیاسی هم به حد مطلوب رسیدم مشکل اقتصادی هم ندارم و خداروشکر میتونم خرج زندگی رو بدم. من دانشجو هستم در کنار کارم و یکسال دیگه مونده از تحصیلم و .... اما مشکل اساسی بنده همین جا که اول خانواده میگن زوده و دلیلشونم همین دانشجو بودن من هست و میگن درستو تمام کردی بعد ... اما منه جوون که تمام شرایط رو دارم و تنها درس یکم مشغله شده برام آیا مجاز هست که بیشتر از این صبر کنم ؟ اصلا امکان به گناه افتادن من زیاد نیست؟ وقتی یکی شرایطشو نداره خب به طبع فکر ازدواجم نیست اما منی که همه چیشو دارم بایستی بخاطر درس با افکار خودم کلنجار برم؟ اما بحث دیگه اینه که من از دختری خوشم میاد که البته ایشون دختر بسیار خوبی هستن و مادرم هم تا حالا زبونی بعد از طلاقم ابراز رضایت کرده از ایشون و خانواده دخار طوری هست که بدرقم میخوان دخترشون سر و سامون بگیره و ترم آخر دانشجوی پزشکی هستن و بعدش با اولین گزینه خوب .... بنظرتون من به خانواده بگم که میخوام ازدواج کنم یا به نظرشون احترام بزارم و صبور باشم ؟ با این فرض بگیرید صبوری منو که اگه یکسال صبر کنم احتمال 50% دیگه دختری که ازش اسم بردم نتونم ..... مشکل اساسی من همینه که نمیتونم به خانواده بگم و روم نمیشه. ممنون میشم فن و راهی جلوم بزارید که برم به خانواده بگم که من نیاز به ازدواج دارم و .... بنوعی چجوری سر صحبتو باز کنم باتشکر
- [سایر] باسلام و تشکر از پاسخگویی شما . پسری 6 ساله دارم به نام علی که درحال حاضر پیش دبستانی را پشت سر می گذارد. او پسر خوبی است وتنها ایرادش این است که زیادی خوش قلب است و اعتماد به نفسش پایین است و زود حرف دیگران را گوش میکند. خصوصا با پسری در کلاسشان دوست شده که به شر بودن معروف است و از لحاظ رفتاری روی پسرم تاثیر می گذارد و از طرفی این پسر با ما همسایه هم هست البته با یک کوچه فاصله . متاسفانه با وجود تلاش من و مربی نتوانستیم او را راضی کنیم که از ان پسر دوری کند و در همه صحبت هایش امکان ندارد که اسمی از او نبرد و از طرفی هم الان برای عوض کردن کلاس دیر است و چون پسرم مربی اش را دوست دارد ترس این وجود دارد که صدمه روحی بیشتری به او وارد شود . لطفا شما راه حلی برای اینکه بتوانم او را راضی کنم که دوست خوبی برای خودش انتخاب کند به من پیشنهاد کنید و اینکه بتواند نه گفتن را یاد بگیرد و هر کس هر چیزی گفت قبول نکند. یکی از برخوردهایی که اخیرا بین علی و دوستش پیش آمد این بود که او چند بار از علی سی دی بازی امانت گرفت ولی وقتی علی از او خواست که او هم از سی دی هایش به او امانت دهد او از این کار امتناع کرد و جالب اینکه باز دوستش از او تقاضای سی دی کرد و علی خیلی راحت پذیرفت ولی این بار من جلوی کارش را گرفتم و به او فهماندم که دوستی باید دوطرفه باشد و نباید اجازه دهد که از او سوءاستفاده شود ولی علی در جواب گفت مامان گناه دارد بگذار سی دی به او بدهم .و به این صورت دوستش خیلی راحت از او سوءاستفاده می کند ولی پسرم حاضر نیست این را بپذیرد . خواهش میکنم راهنمایی ام کنید میترسم این مشکل در آینده و در اجتماع بزرگتر برای پسرم دردسر ساز شود و اگر الان این مسئله حل نشود دیگر در آینده رفع آن بسیار دشوارتر می شود و اجازه می دهد تا همه از مهربانی او به نفع خود و به ضرر او استفاده کنند. البته این نکته هم قابل ذکر است که من وپدرش همیشه سعی میکنیم تا جایی که در توان داریم به دیگران کمک کنیم وکسی را از خودمان نرنجانیم ولی احساس میکنم که علی زیادی رقیق القلب است و اغلب این مسئله باعث ضربه خوردن او از همسالانش میشود و وقتی در مورد دوستش با او صحبت میکنم در جواب میگوید من اگه با او دوست نشم دوست دیگه ای ندارم حالا مشکل کجاست نمی دانم کمکم کنید.بسیار ممنون.
- [سایر] سلام.خسته نباشین. من چند روز پیش به طور اتفاقی به مدت 10 دقیقه برنامه شما را دیدم و خوشم اومد. نمیدونم سیستم برنامتون چطوره.اما راجع به رابطم سوالی ازتون داشتم.ممنون میشم اگر در ایمیلم بهم پاسخ بدین. با یک پسری دوست هستم به مدت تقریبا 2 سال.من 24 ساله و اون 23 سالشه. از بچگی سختی کشیده.در سن 2 سالگی مادر و پدرش از هم جدا شدند.و بعد ها پیش نامادری و بعد پیش فامیل زندگی میکرده. من تجربه سکس تا به حال نداشتم.اما به دلیل علاقه ای که توی ماه های اول دوستی برام اتفاق افتاد سکس را تجربه کردم. و الان این آقا خونه مستقل خودش رو داره و تقریبا زندگی خوبی داره. ما در طی این مدت هر روز همدیگرو میدیدیم یعنی این مساله ای بود که ایشون میخواستن که ما دوست فابریکی باشیم.تقریبا از اول دوستی ایشون زود رنج بودن.سر هر مساله ای ناراحت میشدن و برای من به عنوان یک دختر خیلی سخت بود که بخام از دلش در بیارم.تا یک سال اول آشتیه بعد از قهر شیرین بود اما بعد از مدتی دیگه کار من سخت شد.و هر دفعه که ناراحتی پیش میومد حرف تموم کردن دوستی زده میشد. تنها مشکلمون توی دوستی همین مساله بود و اینکه انقدر این قعر و سرسنگین بودن رو ادامه میداد تا سرد میشدیم. الان که یه مدتیه از دوستی گذشته نسبت به من سرد شده ولی من همچنان دوسش دارمو ناراحتیش برام زجر آوره و چطور میشه فهمید پسری سر سکس با شما دوسته؟ و در ضمن ناز کشیدن دختر رو بلد نیست .میخوام طوری رفتار کنم که هم علاقش بیشتر بشه هم اهمیت و خیلی مسائل دیگه شایذ اون سیاست رو بلد نیستم... قبلا نسبت به خرج کردن و شام بیرون رفتن خیلی آدم دست و دل بازی بود.اما الان اگر بگم بریم جای خوب غذا بخوریم بهم میگه پر توقعی و مثلا تخم مرغ تو یخچال هست بخور. یا معمولا بعد از دانشگاه که میاد دنبالم بهم میگه قبلش یه چیزی بخور که من مجبور نباشم چیزی بخرم. در صورتی که پول داره و در ضمن همیشه در حال خریدن لباس و این جور چیزا برای خودشه خانم دکتر الان 2و3 روزه دوستی رو سر این قضیه با هام تموم کرده و من واقعا طاقت ندارم . در ضمن همیشه منتظره که من برگردم.البته پند دفعه ای شده که اون برگشته بعد 2 هفته. آدم مغروریه. نمیدونم زمان ناراحتی چه طور باهاش رفتارکنم و چه کار کنم که رابطه گرمتر بشه و حتی نسبت به غذا خریدن اصلا چیزی بگم یا نه؟ ممنون میشم.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید من پسری 20ساله هستم و دانشجوی رشته فقه وحقوقم حدود 3سالی است که عاشق یکی از افراد فامیلمان شده ام ارتباطمان با خانواده ی داییمان خوب است فقط ان ها ذر یک شهر زندگی می کنند وما در شهر دیگر و خیلی ما 2تا خانواده با هم صمیمی هستیم من تا2سال پیش حتی شماره دختر داییم را هم نداشتم چون ادم ماخوذ به حیاییم حتی تا به حال یک دوست دختر هم به لطف خدا نداشتم این ها جوری بود که وقتی به خانه ما می امدند و می رفتند من گریه ام می افتاد ولی کسی نمی فهمید علتش هم ای بود که نمی دونستم دوستم داره یا نه یا به هم می رسیم یا نه دختر داییم یک سال از من کوچکتر است ولی امسال که از دانشگاه برگشتم شماره اش را پیدا کردم و پس از کلنجارهایی که با خودم رفتم یک پیام با واتس اپ بهش پیام دادم اونم بهم پیام می داد ولی بعد از 2الی سه روز دیگه 2تا پیام بهش دادم ولی دیگر جواب نداد من بعضی اوقات که با هم بودیم طوری رفتار می کردم که بفهمد دوستش دارم مثلا زیاد به اون توجه می کردم و... ولی نمی دونم نفهمیده یا خودش را به نفهمی می زند امسال انقدر حالم بد بود که می رفتم سر مزار و با امواتم دردو دل میکردم و مادرم به من به شوخی میگفت چته انگار عاشقی پدر و مادر هم از ان ادم هایی اند که می گویند پسر باید28یا 30ساله بشه و ازدواج کنه این مسله که دوسم داره یا نه یا یه وقت براش خواستگار نیاد وایا باهم عاقبت بخیر می شویم یا نه انقدر ذهنم را درگیر کرده که دارم دیوونه میشه تو این تابستون حتی یه کلمه هم نتونستم درس بخونم همش بفکرشم شب تا صبح پروفایل واتس اپشا چک می کنم من نه سربازی رفتم ونه شغلی دارم و برای وکالت و قضاوت هم باید سربازی رفته باشی چه کار کنم تا از این تفکرات نجات پیدا کنم و به اون بفهمونم که دوسش دارم و و از کجا بفهمم که دوس داره یه نه اصلا چی کارکنم؟؟؟
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.