با سلام و وقت بخیر. ازباب تاخیر در پاسخ عذر خواهم.دوست گرامی در ابتدا سعی کنید ملاکهتون را با جزئیات بنویسید و بررسی کنید و سپس اولویت بندی کنید ببینید خانم چند در صد از معیارهای اولویت دار شما را داراست . قدم دوم :اگر مناسب دیدید حتما جلساتی را با خانم صحبت کنید و سعی کنید با ملاکها ی ایشان هم آشنا بشید و ملاکهاتون را براش ابراز کنید یادتان باشد ایشان هم حق انتخاب دارد مراقب باشید به اجبار و بابت رسوم فامیلی نپذیرد میتوانید بعنوان یک راز این مطلب را از ایشان بپرسید زیرا بابت تحصیلات شما این رفتار از سوی شما بسیار منطقی تر میباشد. اگر با لحاظ کردن همه شرایط همه موارد مناسب بود اختلاف سن به تنهایی نمیتواند خیلی مشکل ساز باشد البته نکات ذیل را دقت داشته باشید:1-شرایط سنی او درک کنید ممکن است برخی رفتارها یا طرز صحبت ایشان از نظر شما سبک به نظر آید اما یادتان باشد اقتضای سن او است.2-او شاید بنا به اقتضای سنش شیطنتهایی و شور و نشاط جوانی داشته باشد او را بابت رفتارش سرزنش نکنید .3- در این سنین خانمها به مسائل عاطفی "گردش با نامزد" صحبت تلفنی و پیامک زیاد "و... بیشتر اهمیت میدهند سعی کنید تا جیی کخ ممکن است با او همراهی کنید. به امید موفقیت شما. (مسکنی)
پسری 27 ساله هستم از سیستان وبلوچستان و شغلم معلمی است که قراره با دختر دایی ام که 16 سال بیش نداره و تازه امسال بره سال دوم دبیرستان ازدواج کنم این اختلاف سنی بالای 10 سال دایم مرا در شک وتردید قرار داده است با توجه به فرهنگ سنتی این منطقه و رضایت والدین طرفین آیا این ازدواج به صلاح است؟
با سلام و وقت بخیر. ازباب تاخیر در پاسخ عذر خواهم.دوست گرامی در ابتدا سعی کنید ملاکهتون را با جزئیات بنویسید و بررسی کنید و سپس اولویت بندی کنید ببینید خانم چند در صد از معیارهای اولویت دار شما را داراست . قدم دوم :اگر مناسب دیدید حتما جلساتی را با خانم صحبت کنید و سعی کنید با ملاکها ی ایشان هم آشنا بشید و ملاکهاتون را براش ابراز کنید یادتان باشد ایشان هم حق انتخاب دارد مراقب باشید به اجبار و بابت رسوم فامیلی نپذیرد میتوانید بعنوان یک راز این مطلب را از ایشان بپرسید زیرا بابت تحصیلات شما این رفتار از سوی شما بسیار منطقی تر میباشد. اگر با لحاظ کردن همه شرایط همه موارد مناسب بود اختلاف سن به تنهایی نمیتواند خیلی مشکل ساز باشد البته نکات ذیل را دقت داشته باشید:1-شرایط سنی او درک کنید ممکن است برخی رفتارها یا طرز صحبت ایشان از نظر شما سبک به نظر آید اما یادتان باشد اقتضای سن او است.2-او شاید بنا به اقتضای سنش شیطنتهایی و شور و نشاط جوانی داشته باشد او را بابت رفتارش سرزنش نکنید .3- در این سنین خانمها به مسائل عاطفی "گردش با نامزد" صحبت تلفنی و پیامک زیاد "و... بیشتر اهمیت میدهند سعی کنید تا جیی کخ ممکن است با او همراهی کنید. به امید موفقیت شما. (مسکنی)
- [سایر] با سلام بنده دوستی دارم 28ساله که چند سال پیش نیز یکبار ازدواج ناموفقی داشته که منجر به طلاق شد و حالا بعد از6سال قصدازدواج با دختر دایی خود که 14 ساله است را دارد البته دختر دایی او نیز این اختلاف سنی را پذیرفته نظر شما چیست؟
- [سایر] با سلام.من فرزند اول خانواده ودانشجوی ترم 2 هستم.ودارای خانواده ای مذهبی.والدینم نیز فرهنگی هستند وبه این دلیل من ازسال دوم دبیرستان تابه امروز دارای خواستگاران زیادی بودم.من دارای یک خاله بودم که ایشان فقط 5سال از من بزرگتر هستند ودیروز عقد کردند.درخانواده ی ما کسی زودتر از 21 یا 22سال ازدواج نکرده است.من به خانواده واطرافیانم توجه ومحبت زیادی میکنم ولی انها قدر محبت مرا نمیدانند وحتی خواهر وبرادر دوقلویم که 5سال از من کوچکتر هستندبه من بی احترامی نیز میکنندومن به دلیل اختلاف سنی زیاد با والدین
- [سایر] سلام.دختری 26ساله هستم که مدت یکسال است با پسری 37ساله آشنا شده ام.البته آشنایی ما به این شکل است که ایشون از همکاران من در شرکتی هستند که کار میکنم.از لحاظ سطح تحصیلات ایشون هم فوق لیسانس هستندو از نظر مسائل مذهبی و اخلاقی هم اینگونه که پیداست کاملا مشابه هستیم. در ضمن از لحاظ ظاهری هم این اختلاف سنی اصلا مشخص نیست .اما اختلاف سنی 11 سال تاحدودی مرا مردد کرده.اما هر روز که میگذره من بیشتر احساس می کنم در کنار ایشون خوشبخت می شم. همیشه سعی کرده ام بر اساس دلیل و منطق تصمیم گیری کنم و در این مورد هم تمامی جوانب را بررسی کرده ام، آیا با توجه به تشابه های موجود و همچنین وجود دیدگاه های مشترک تصمیم به ازدواج با ایشون منطقی است؟ لطفا مرا راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام با تشکر از وقتی که در اختیار بنده میذارید و به سوالم پاسخ میدید. دختر 27 ساله ام کارشناسی ارشد زبان دارم و مشغول بکارم، مدت 8 سال با پسری در ارتباط بودم او هم کارشناسی ارشد دارد (سی ساله) و مشغول خدمت است، اخیرا خواستگاری آمدند، خانواده ای ترک و سنتی هستن که رسم و رسومات زیادی دارند و پابندن، در حالیکه خانواده من فارس هستند و خیلی سنتی نیستن. اختلاف فرهنگی داریم، با اینکه پسر از لحاظ اخلاقی کاملن ایده آل من است و هشت سال منتظر بودیم تا با هم ازدواج کنیم اما تفاوت دو خانواده مرا مردد کرده، ضمن اینکه از لحاظ شرایط مالی خیلی قوی نیست و پدرش او را حمایت می کند در حالیکه من از نظر مالی مستقل هستم ، پدرم را در سن دوازده سالگی از دست دادم برادرم که از من پانزده سال بزرگتر است و مجرد و معتقد است که خواستگار من بخاطر اصلیتش که ترک است و همچنین بخاطر بنیه مالی نه جندان قوی آدم مناسبی برای من نیست، خواهرم هم که ده سال از من بزرگتر است در سن سی و دو سالگی ازدواج کاملن منطقی داشته و همسرش اوضاع مالی خوبی دارد. مادرم هم می گوید چون من خواستگارم را دوست دارم با این ازدواج موافق است. نمیدانم چه تصمیمی درست است ؟ ازدواج کنم یا قید علاقه ام بزنم و بی خیال این شخص شوم؟
- [سایر] سلام حاجی.خسته نباشی.روز مرد بر شما که نشانی از مردی و مردانگی در وجودتان هست مبارک. 22سالمه.2سال پیش با یه دختر رابطه داشتم.مادرم فهمید ومن به خاطر رضایت مادرم رابطه را تمام کردم. 2.مادرم گفت که اگر کسی را میخواهی بیا و به خودم بگو. 3.بعداز2سال به دختر عموی خود علاقه مند شدم ودر همان اول مادرم را در جریان گذاشتم 4.برخورد او کاملا مانند دفعه قبل بود.حتی گاهی اوقات میگویید صد رحمت به انتخاب قبلی ات. 5.عموی من از همسرش جداشده و دختر عمویم با یک برادر و خواهر کوچکترش با نامادری زندگی میکنند. 6.مادرم اصلا از خانواده عموی من دل خوشی ندارد وعلت آن اتفاقات گذشته است.مادرم ایراداتی از دختر عموی من میگیرد که خودش هم به حقیقت آنها یقین ندارد. 7.اختلاف سنی من و دختر عمویم سه سال است. 8.من از مادرم خواستم تا کمک کند تا دختر عموی خود را بهتر بشناسم وفعلا هیچ تصمیمی برای ازدواج ندارم.اما مادرم باز هم مخالفت میکند.گاهی فکر میکنم که ای کاش که مادرم را در جریان قرار نمیدادم. 9.لطفا مرا راهنمایی کنید. با تشکر . لطفا متن پیام را نمایش ندهید
- [سایر] سلام حاج آقا٬ وقتتان به خیر اولا ازصحبت های بسیار بسیار خوب وتاثیرگذار شما دربرنامه مردم ایران سلام کمال تشکررا دارم. من دختری 27 ساله هستم اهل یک شهر کوچک ٬ کاملا پایبند به آداب وسنن وبا اعتقادات مذهبی. مشکلی داشتم: من علاقه مند به پسری هستم ازاقوام دورمان وبه خاطر آشنایی که با خانواده ایشان وخودشان دارم می دانم ما از همه نظر با هم سنخیت داریم ٬ اما به خاطر حجب و حیایی که دارم و به خاطر اینکه کاملا مخالف روابط آزاد دختر و پسر و مسائلی مثل طرح کردن پیشنهاد ازدواج ازطرف دختر هستم نمی دانم باید چه کنم؟ خیلی دعا می کنم و ازخدا می خواهم صلاح مرا درازدواج با او قرار دهد اما نمی دانم چه حکمتی درکار است و یا شاید مرتکب گناهی شده ام که مانع استجابت دعایم می شود. می دانم که نه خود این آقا و نه خانواده اش با من خیلی مخالف نیستند و خانواده من هم با او مخالف نیستند اما این آقا به خاطر شکستی که درجریان یک نامزدی اجباری داشت الان معتقد است ازخانواده هایی که خیلی سطح بالاتر هستند باید همسر انتخاب کند. حال از شما سوالی دارم مگر همه نمی گویند عشق هدیه ایی است از طرف خداوند به انسان٬ پس در این میان تکلیف دخترانی مثل من وامثال من که به خاطر حجب و حیا نمی توانند عشق پاکشان که از جنس هوس نیست را ابراز کنند٬ چیست؟؟؟ لطفا راهنمایی ام کنید. با تشکر.
- [سایر] با عرض سلام من پسرجوانی هستم 20 ساله قصد ازدواج با دختری را دارم که هم خانواده من موافق هستند و هم خانواده دختر من از نظر مالی هیچ مشکلی ندارم هم خودم حدود 4 سال است شاغلم و هم اینکه از یک خانواده سطح بالایی هستیم دختریهم که انتخاب کردم از نظر فامیلی ،فامیل دور ماست ولی از نظر دوستیه دو خانواده ،دوستانی صمیمی هستیم فقط این وسط من یکم دچار دو دلی شدم!نه درمورد انتخابم،در مورد اینکه آیا سنم برای ازدواج مناسب است؟ با توجه به اینکه من ترم آخر کاردانی هستم وازبهمن ماه دوره کارشناسیم شروع میشه و سر بازیهم نرفتم! و یک موضوع دیگه هم است که این دختر با من هم سن هستن با اختلاف 1 ماه من بزرگتر هستم آیا این هم سنی میتونه مشکلی ایجاد کنه؟ هر دو خانواده از نظر اقتصادی ،فرهنگی،اعتقادی در یک سطح هستیم تحصیلات دختر هم، دانشجو کارشناسی هستند و باهم ،هم رشته هستیم ولی در دو دانشگاه مختلف و در اهواز ساکن هستیم ممنون میشم اگر من رو رهنمایی کنید
- [سایر] با سلام خدمت استاد ارجمند ، من دختری 28 ساله هستم که چندی پیش از طریق پاسخگویی تلفن های محل کارم با پسری 27 ساله که در شرکت همکار کار می کرد آشنا شدم بعد از مدتی ایشان به من پیشنهاد ازدواج دادند و من این قضیه را با خانواده ام در میان گذاشتم به پیشنهاد مادرم تصمیم بر آن شد تا ما یک بار همدیگر را ببینیم قبل از دیدار من از مدیر عامل شرکت در باره این فرد تحقیق کردم چون مدیر عامل من ایشان را دیده بودند و از لحاظ اخلاقی ایشان را تائید کردند البته قبل از دیدار من چند بار تلفنی با ایشان صحبت کردم که در این حین متوجه شدم ایشان از خانواده خیلی مذهبی هستند اما اعتقادات مذهبی خانواده من و خودم نسبت به ایشان در سطح پائین تری می باشد به عنوان مثال ایشان از من خواستند که پوشش چادر را به عنوان حجاب انتخاب کنم البته من نسبت به مسئله حجاب بی اعتقاد نیستم اما نه در حد چادر . تا این که ما یکدیگر را ملاقات کردیم و من فقط در مورد ظاهر ایشان قضاوت کردم و جواب رد دادم با این که هیچکدام از معیارهای ازدواج را در نظر نگرفتم و تنها به این مسئله ظاهری توجه کردم نمی دانم کاری که کردم درست است یا نه اما در حال حاضر عذاب وجدان دارم نمی دانم باید چه کار کنم و چه تصمیمی در این باره بگیرم؟ سوال دیگر من هم این است که آیا تفاوت سطح مذهبی بودن و تفاوت سنی مهم است ؟ آیا شما صلاح می دانید در صورت مثبت بودن من خودم با ایشان تماس بگیرم ؟لطفا مرا راهنمایی کنید .
- [سایر] سلام اقای مرادی من از شما مشاوره و کمک می خوام امیدوارم کمکم کنید 1.من دختری 26 ساله هستم لیسانسه و بیکار 2.من21 ساله بودم که با همکار بابام که اقایی 23 ساله بود اشنا و دوست شدم او تهرانی بود و من شهرستانی 3.او برای کار و زندگی به شهر ما امده 4.دوستی ما به قصد ازدواج بود 5.وضع مالی خانواده ما خیلی بالاتر بود به همین علت او گفت 2 سال به من فرصت بده تا اوضاع مالی ام بهتر بشه 6.مادرم در جریان دوستی ما بود و بسیار مخالف بود و او را در شان ما نمی دانست 7.من توی اون 2 سال خواستگارانی داشتم که بدون دخالت من و به دلایل مختلف به جایی نرسید 8.ان اقا قبلا به طور مرتب نماز نمی خواند اما بعد از دوستیمون مرتب نمازش رو میخواند 9.من به او گفتم که خانواده ام مخالف ازدواج ما هستند 10.برادر کوچکترم که فهمیده بود من به او علاقه دارم با او رفتار خوبی نداشت 11.یکسال و نیم از دوستی ما گذشته بود که کم کم رفتار او عوض شد 12.یک شب بدون دلیل با من دعوای سختی کرد و از فردا دیگه جواب تماسهای منو نداد 13.بعد از 2 هفته تماس گرفت و گفت اگر می خوای دوست می مونیم و اگر شد ازدواج می کنیم 14.من که توی این مدت خیلی به او وابسته شده بودم قبول کردم 15.تماس های او خیلی کم شد شاید 10 روز یکبار تماس میگرفت 16.وقتی من زنگ میزدم خیلی به سردی صحبت میکرد 17.یکسال رابطه ی ما کاملا قطع شد و من شب و روز گریه میکردم 18.بعد از 1 سال باز تماس گرفت من خیلی خوشحال شدم ما دوباره با هم بودیم و من دوباره ارامش داشتم 19.چند ماه قبل شنیدم او 2 سال قبل در تهران با زن بیوه ای اشنا شده که 10 یا 15 سال از او بزگتر است اون زن برای او ماشین خریده 20 . اون زن را به شهر ما می اید و چند روز خو نه ی او می مونه و او زن را به عنوان عمه اش معرفی می کند و فقط به دوستان نزدیکش می گه همسرمه 21. زن ادعا می کند همسر صیغه ای اوست 22. من بعد از شنیدن این ماجرا به حال مرگ افتادم با او قطع رابطه کردم اما خیلی سخت بود 23.بعد از چند ماه باز او تماس گرفت و ابراز علاقه کرد و گفت ان زن فقط دوستشه نه همسرش 24.ما با هم دوستیم البته من هیچ وقت تماس نمی گیرم و او به من زنگ میزند 25.هر وقت تماس نمی گیره یعنی یا می خواهد تهران بره یا اون زن می خواهد بیاید و من روزی هزار بار میمیرم 26.من خیلی دوسش دارم نمی تو نم ازش بگذرم چند ساله که کارم غصه و گریه است تو رو خدا راهنماییم کن بگو چیکار کنم 27.یادم رفت بگم که اون زن خبر داره ما با هم دوست بودیم و به یکی از دوستاش گفته اگر بخوان ازدواج کنن من از زندگیشون میرم اما الان خبر نداره ما با هم حرف می زنیم اقای مرادی من چیکار کنم چشمام ضعیف شده از بس گریه کردم من دوسش دارم هر بدی که می کنه باز از چشمشم نمی افته دعایی نیست که نخونده باشم نمازه حاجتی نیست که نخونده باشم از خدا می خوام به راه راست هدایتش کنه و اگه صلاح می دونه همسر من بشه شما بگو من چیکار کنم
- [سایر] با سلام و احترام من خانمی 27 ساله هستم همسرم 29 سالشه،هردو شاغلیم، فرزند نداریم، 4 سال از ازدواجمون می گذره، همسرم رو از قبل از ازدواج دوس داشتم هنوزم دوسش دارم خیلی مهربونه... خیلی با هم خوبیم ما از نظر فرهنگی به هم نزدیکیم ولی تفاوتهایی هم داریم که کم نیست...تا حالا خیلی جاها با هم کنار اومدیم..ولی واقعیت اینه که یه چیزهایی واسه من یعنی ادب و متانت ولی برای اونا این طور نیست و برعکس.. و این بعضی وقتها خیلی خیلی ناراحتم میکنه و عذابم میده..راجع بهش هم که حرف میزنیم فایده ای نداره..انگار به نتیجه نمیرسیم..مثلاً همین شب قبلخونه عموش مهمونی دعوت بودیم همسرم چون با عموش اختلاف سنی شون کمه خیلی باهم راحتن، سر سفره شام یک کارایی میکرد که منو به شدت عصبی کرد خیلی آروم طوری که بقیه نفهمن بهش می گفتم این کارو نکن،این حرف و نزن..اما اون یهو سرم داد کشید و گفت بس کن دیگه.. جدیداً خیلی زود عصبی میشه، اما هیچ کدوم دلیل این نوع رفتارش نمیشه این اولین باری نیست که این رفتارو داره.. خیلی دلم شکست حس تنهایی کردم احساس کردم بعد از 4 سال زندگی این حقم نیست... شب توی خونه ازم خیلی عذرخواهی کردو گفت اشتباه کرده ولی اول من مقصر بودم که همش بهش گفتم و عصبیش کردم..اما چه فایده! میدونم شما مشاور محترم نیاز دارین خیلی بیشتر من و همسرم رو بشناسید تا مشاوره اصولی تری بدید اما واقعاً بیشتر ازین هم نمیشه اینجا نوشت. کمکم کنید چیکار کنم چطور رفتار کنم من دوسش دارم اما از بعضی رفتاراش خستم.نگرانم.