سلام این روزا خیلی تنها شدم هیچکس حرفمو نمیفهمه نمی خوام بگم کم آواردم نه اما خسته شدم مدام با پدر و مادرم بخاطر درسام جر و بحث میکنم اونا از همین الان دستور دادن که دیگه نه با دوستام و نه با فامیل رابطه نداشته باشم تا درسام رو بخونم اونا بخاطر این اینکارا رو میکنن چون یکی از استادها که دوتا درس باهاش داشتم هر دوتا درس منو انداخته اونم بخاطر اینکه من یکروز سر کلاسش بخاطر اینکه گفت امام وجود نداره اخم کردم (چون اگه حرفی میزدم منو کلا از دانشگاه مینداخت بیرون) اما تو خونه کسی حرف منو باور نمیکنه همه فکر میکنن من از روی قصد درس نمیخونم حالا موندم چیکار کنم من همین الانش هم با کسی رابطه ندارم فقط با دختر عموم و یکی دوتا از دوستای دانشگام حرف میزنم که دیگه منع کردن رابطه با اونا رو حتی من اجازه بیرون رفتن رو هم ندارم و هیچوقت این اجازه رو نداشتم حالا موندم چیکار کنم خواهش میکنم شما منو راهنمایی کنید با تشکر
با سلام. دوست خوبم به طور غیر مستقیم این استاد را برای پدرو مادر بشناسانید . اگر مستقیما از ضعف های این استاد صحبت کنید اونها تصور می کنند دارید خود را توجیه می کنید اما روش غیر مستقیم کارا تر خواهد بود .مثلا در مکانی که انها هم حضور دارن برای شخصی دیگر از گفته های او تعریف کنید و عقایدش را بازگو کنید . تا تصوری صحیح از او بدست اورند .مطمئن باش با جبران مافات و کسب نمره خوب از این دروس نگرش های اونها تا حدودی تعدیل میشه .برای معاشرت با دوستان سعی کنید بزرگترها رو هم به میان بکشید مثلا ممانی تشکیل بدین و مادر ها ور هم دعوت کنید . و یا با هم در پارک قرار بگذارید و قرار باشه که مادر ها رو هم با خود ببرید . بالاخره با گذر زمان این عادت های رفتاری اونها از بین میره و آرادی شما بیشتر میشه . نگرانی اونها رو به عنوان پدر ومادر درک کنید . لجبازی و مقومت کاری از پیش نمی بره با اونها همراه بشید و ازشون خواهش کنید . نتیجه بهتری می گیرید.
عنوان سوال:

سلام
این روزا خیلی تنها شدم هیچکس حرفمو نمیفهمه نمی خوام بگم کم آواردم نه اما خسته شدم مدام با پدر و مادرم بخاطر درسام جر و بحث میکنم اونا از همین الان دستور دادن که دیگه نه با دوستام و نه با فامیل رابطه نداشته باشم تا درسام رو بخونم اونا بخاطر این اینکارا رو میکنن چون یکی از استادها که دوتا درس باهاش داشتم هر دوتا درس منو انداخته اونم بخاطر اینکه من یکروز سر کلاسش بخاطر اینکه گفت امام وجود نداره اخم کردم (چون اگه حرفی میزدم منو کلا از دانشگاه مینداخت بیرون) اما تو خونه کسی حرف منو باور نمیکنه همه فکر میکنن من از روی قصد درس نمیخونم حالا موندم چیکار کنم من همین الانش هم با کسی رابطه ندارم فقط با دختر عموم و یکی دوتا از دوستای دانشگام حرف میزنم که دیگه منع کردن رابطه با اونا رو حتی من اجازه بیرون رفتن رو هم ندارم و هیچوقت این اجازه رو نداشتم حالا موندم چیکار کنم خواهش میکنم شما منو راهنمایی کنید
با تشکر


پاسخ:

با سلام. دوست خوبم به طور غیر مستقیم این استاد را برای پدرو مادر بشناسانید . اگر مستقیما از ضعف های این استاد صحبت کنید اونها تصور می کنند دارید خود را توجیه می کنید اما روش غیر مستقیم کارا تر خواهد بود .مثلا در مکانی که انها هم حضور دارن برای شخصی دیگر از گفته های او تعریف کنید و عقایدش را بازگو کنید . تا تصوری صحیح از او بدست اورند .مطمئن باش با جبران مافات و کسب نمره خوب از این دروس نگرش های اونها تا حدودی تعدیل میشه .برای معاشرت با دوستان سعی کنید بزرگترها رو هم به میان بکشید مثلا ممانی تشکیل بدین و مادر ها ور هم دعوت کنید . و یا با هم در پارک قرار بگذارید و قرار باشه که مادر ها رو هم با خود ببرید . بالاخره با گذر زمان این عادت های رفتاری اونها از بین میره و آرادی شما بیشتر میشه . نگرانی اونها رو به عنوان پدر ومادر درک کنید . لجبازی و مقومت کاری از پیش نمی بره با اونها همراه بشید و ازشون خواهش کنید . نتیجه بهتری می گیرید.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین