با سلام . معمولا مادران شاغل فرزندانی مستقل تر را تربیت می کنند اما این موضوع به ان معنا نیست که توجه و رسیدگی لازم را نداشته باشید . فرزند خود را عادت دهید تا در دامنه زمانی که شما مشخص می کنید و قبل از تاریک شدن هوا تکالیفش را انجام دهد . وقتی موعدی مقرر می شود باید در انجامش قاطع باشید . و پس ازان زمان او بداند که امکان رسیدگی به تکالیفش را ندارد.مراقب باشید که قانون گذاری شما باعث دلزدگی او از درس نباشد و او باید بداند که پس از اجرای قوانین منفعت و نتایج خوبی را دریافت می کند . مثلا در ان زمان مادر و پدر هم کارهاشون رو انجام دادن و می تونن دورهم نشینی داشته و لذت ببرند و...در زمان انجام تکالیف او هم سعی کنید شما نیز به انجام وظایف بپردازید و همراه ان گاهی هم به فرزند خود رسیدگی کنید . در این زمان می تونید از فرصت استفاده کنید تا کودک کوچکتر رو هم به مطالعه یا قصه و یا نقاشی کشیدن عادت دهید .
با سلام
بنده دارای دو فرزند هستم و فرزند اولم امسال کلاس اول دبستان می رود کارمند هستم و مشکل اساسی بنده این است که با توجه به شاغل بودن ، آغاز سن تحصیلی فرزندم، فرزند دیگرم ،و رفت و آمدهای مکرر اقوام شوهرم و اشتغال بسیار پرحجم همسرم ، چگونه می توانم برنامه ریزی کنم که به تمام وظایف به عنوان یک مادر و یک همسر خللی وارد نشود خصوصا در مورد تحصیل فرزندم . درضمن زمان برگشت بنده به خانه ساعت 15 می باشد
با سلام . معمولا مادران شاغل فرزندانی مستقل تر را تربیت می کنند اما این موضوع به ان معنا نیست که توجه و رسیدگی لازم را نداشته باشید . فرزند خود را عادت دهید تا در دامنه زمانی که شما مشخص می کنید و قبل از تاریک شدن هوا تکالیفش را انجام دهد . وقتی موعدی مقرر می شود باید در انجامش قاطع باشید . و پس ازان زمان او بداند که امکان رسیدگی به تکالیفش را ندارد.مراقب باشید که قانون گذاری شما باعث دلزدگی او از درس نباشد و او باید بداند که پس از اجرای قوانین منفعت و نتایج خوبی را دریافت می کند . مثلا در ان زمان مادر و پدر هم کارهاشون رو انجام دادن و می تونن دورهم نشینی داشته و لذت ببرند و...در زمان انجام تکالیف او هم سعی کنید شما نیز به انجام وظایف بپردازید و همراه ان گاهی هم به فرزند خود رسیدگی کنید . در این زمان می تونید از فرصت استفاده کنید تا کودک کوچکتر رو هم به مطالعه یا قصه و یا نقاشی کشیدن عادت دهید .
- [سایر] با سلام من کلاهمیشه ساکت هستم الان که ازدواج کرده ام (4سال )جدیدا تحمل مهمانی ها و جمع را ندارم روی کوچکترین رفتار افراد مشخصی حساس شدهام طوری که از انها متنفر می شوم و تحمل جمع را برایم غیر ممکن می کند از هر چیزی لذت نمی برم خیلی دیر خوشحال می شوم به طور مثال دیشب مهمانی بودیم دائم یکجا نشستم همسرم هم با برادرش برای تهیه پیتزا 1 ساعت رفت تمام 1 ساعت را با اس ام اس به او ناسزا گفتم که چرا منو با اینا تنها گذاشتی قدرت ارتباط جمعی ام بسیار کم است با این توضیح که خانواده همسرم همه من را به خاطر مهربانی ام دوست دارند ضمنا اضافه می کنم برادران من موافق ازدواجم نبودند و هنوز قهریم و من بسیار کم با خانواده ام ارتباط دارم من همسرم را دوست دارم مهندس برق است البته یک ترم دیگر به خاطر وضعیت دانشجویی او از لحاظ مالی من کارمند هستم کمک می کنم ضمنا پدر همسرم معتاد بود که ترک کرده ولی سر کار نمی رود و با مادرش زندگی می کند و مادر همسرم با 60 سال سن هنوز کار می کند چون 2 پسر مجرد دیگر دارد من خودم در خانواده 8 فرزندی بزرگ شدم و پدر و مادرم سالم هستند اوایل ازدواج این مشکل پدر شوهرم ازارم می داد الان ظاهرا بی خیالم اما می دانم ناخوداگاهم در عذاب است البته همسر من سالم است شاگرد اول دانشگاه دولتی رشته برق است گیتاریست و خواننده هم است من هم عاشقشم اما جدیدا این غمگینی دائم من ازارش می دهد همچنین هر از چند گاهی همسرم برای تقویت رابطه جنی مان قرص ترامادول هم خودش خورد هم به من داد که من بارها مقاومت کردهام ام هنوز ادامه دارد مثال ماهی 2 بار خلاصه اینکه از دست خودم راضی نیستم نمی توانم برای ارشد تمرکز کنم و بخوانم کارم راد دوست ندارم(حسابرسی) عاشق کارهای هنری ام طوری که خانه تبدیل به نمایشگاه کارهای من شده ببخشید زیاد گفتم خواهش می کنم کمکم کنید
- [سایر] با سلام بنده دو فرزند دارم یک دختر که چهار سال و هفت ماه سن دارد و پسری دارم که 7 ماه سن دارد . به دلیل وضع کاری شوهرم سه سال است در واحد آپارتمانی به دور از اقوام در شهری زندگی می کنیم البته فاصله شهر مورد نظر تا محل زندگی قبلی امان زیاد نیست و بیست دقیقه راه بیشتر نیست و معمولا هفته ای یک بار به آنان سر می زنیم و به آنجا می رویم . از مدتی است که در اینجا زندگی میکنیم نمی دانم چرا رفتار دخترم کلا عوض شده است . با توجه به اینکه من و پدرش وسواس زیادی نسبت به مسائل جنسی دخترم داریم اما نمی دانم رفتارش چرا تغییر کرده است . البته نسبت به مسائل واسواس زیادی هم نداریم . دخترم آنقدر به باباش وابسته شده که شب ها در آغوش او می خوابد و خوابش می برد و اگر باباش بیدار باشد او هم نمی خوابد و نتوانسته ایم این رفتار را از او دور کنیم . وقتی می خوابد دست در گردن باباش می کند و می خوابد و تازگی ها تا حدی توانسته ایم این رفتار ها را از او دور کنیم . با وجود این شب ها وقتی می خوابد دست زیر گلویش می کند تا خوابش بگیر بارها به او گفته ایم این رفتار تو زشت است خدا دوست ندارد ولی از رفتارش دور نشده است . حتی او را تشویق کرده ایم باز هم نتوانسته ایم از طریق تشویق او را از این کار منع کنیم . در مواقعی که به منزل دوست و آشنایان می رویم با بچه ها بازی دکتری می کند . بارها از سوی من تذکر داده ام ولی باز هم به سوی این کار می رود و من از آینده اش می ترسم . و فکر می کنم خدای نا کرده در آینده مشکل اخلاقی پیدا نکند . بیشتر پسرها را دوست دارد و وقتی در جمعی بچه ها از دخترها و پسرها ی هم سن و سالش حضور دارند دور و بر پسرها می رود و با آنها بازی می کند و کاری به دخترها ندارد . پدرش کارمند است و اکثر من در خانه پیش او هستم نمی دانم چکار کنم حتی بعضی مواقع او را تبیه هم کرده ام . پدرش تا حدی هر چه او خواسته در اختیارش قرار داده است . خیلی بی نظم شده است وسایلش را پرت می کند و اصلا حرف گوش نمی کند . خیالی نازک نارنجی است و زود احساسی و گریه می کند . شب ها هم بعضی مواقع نیمه شب از توی خواب حرف می زند و گریه می کند .