با سلام خانم عزیز ، برای بیان این موضوع اولا میبایست ، شواهد بسیار قوی برای اثبات مدعای خود داشته باشید، زیرا واکنش اینگونه افراد اغلب به اینگونه مسائل تکذیب اعتیاد هست .سپس قدم بعدی این هست که موضع بسیار قاطعی در برخورد با این موضوع داشته باشید و کمک کنید ایشان شرایط ترک برایش فراهم شود . اگر این توانمندی را دارید موضوع را به او گوشزد کنید و قاطعانه برخورد کنید . در غیر اینصورت اگر علم و آگاهی خودتان را به این مطلب آشکار نمایید ، اما برخورد قاطع نداشته باشید ، باعث میشوید تا ایشان منع و پنهان کاری که داشتند را هم کنار بگذارند و علنی و بدون ترس از دانستنتان خیلی وسیعتر از شرایط حاضر اعتیادشان را دنبال کنند . پس اول خودتان و تواناییتان را محک بزنید و بعد اقدام کنید . توصیه بعدی من این هست ، تا زمانی که مطمئن نشدید ایشان ترک کرده اند و این مشکلشان بر طرف نشده است ، از بچه دار شدن خود داری نمایید .موفق باشید
سلام دوماه است متوجه شدم همسرم تریاک مصرف میکند و گاهی قرص میخورد نمدانم چه برخوردی کنم هنوز بهش نگفتم که خبر دارم میترسم بگم خواهش میکنم کمکم کنید نمیدونم چطور بگم نمیخوام زندگیم خراب بشه میدونم که خودشم ازین وضع راضی نیست
با سلام خانم عزیز ، برای بیان این موضوع اولا میبایست ، شواهد بسیار قوی برای اثبات مدعای خود داشته باشید، زیرا واکنش اینگونه افراد اغلب به اینگونه مسائل تکذیب اعتیاد هست .سپس قدم بعدی این هست که موضع بسیار قاطعی در برخورد با این موضوع داشته باشید و کمک کنید ایشان شرایط ترک برایش فراهم شود . اگر این توانمندی را دارید موضوع را به او گوشزد کنید و قاطعانه برخورد کنید . در غیر اینصورت اگر علم و آگاهی خودتان را به این مطلب آشکار نمایید ، اما برخورد قاطع نداشته باشید ، باعث میشوید تا ایشان منع و پنهان کاری که داشتند را هم کنار بگذارند و علنی و بدون ترس از دانستنتان خیلی وسیعتر از شرایط حاضر اعتیادشان را دنبال کنند . پس اول خودتان و تواناییتان را محک بزنید و بعد اقدام کنید . توصیه بعدی من این هست ، تا زمانی که مطمئن نشدید ایشان ترک کرده اند و این مشکلشان بر طرف نشده است ، از بچه دار شدن خود داری نمایید .موفق باشید
- [سایر] با سلام سه ساله که ازدواج کردیم خیلی ارتباط خوبی با شوهرم داریم هر دومون کارمندیم وهمکار البته هرکدوم تو یه ساختمان یعنی همدیگه رو نمی بینیم همیشه خودش منو صبح ها می برد و می آورد الان دو ماهی میشه که بدلیل هم مسیر بودن محل کارم با برادرشوهرم میرم سرکار. جدیدا متوجه یک سری پیامک های عشقولانه در گوشی موبایل همسرم شدم که البته به اسم یکی از دوستاش save کرده اویل می خواستم بهش بگم ولی گفتم رومون تو هم باز نشه البته به شوخی یه تیکه هایی بهش انداختم . ولی رک نگفتم . جدیدا دیگه خودش منو می بره صبح که رفتم ماشینو روشن کنم تا بیاد تو در ماشین یه گوشی جدید پیدا کردم که با دیدن چندتا اسم آشنا فهمیدم مال خودشه . اسم یه دخترم توش بود وچندتا شماره که نمیشناختم . یه دوست داره که دائم بهش زنگ میزنه همش میگه بیا و با وجود اینکه میدونم یکم از کاراش مربوط به کاراداریه اما همش نه .. دیر میاد خونه وقتی ام میاد همش میگه یه چند وقت تحمل کن من دارم واسه زندگیمون تلاش می کنم الان تو سربالایی هستیم من دنبال یه لقمه نون هستم . خلاصه که میترسم زندگیم به مشکل بخوره نمیدونم چطور رفتارکنم که یوقت فکر نکنه که من همش تو کاراش فضولی میکنم یا اینکه بهش گیر میدم ولی از طرفی هم بالاخره مرده دیگه اگه .....نمیدونم دکتر لطفاً کمکم کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشید میدونم حرفم تکراریه اما حرف خیلی برا زدن دارم اما نمیتونم بزنم برام خیلی دعا کنین خواهش میکنم دیگه نمیتونم خیلی مشکلات رو تحمل کنم یعنی من تحملم کمه ؟؟؟؟ راستی همین الان دیدم دارید میاید مشهد کاش میتونستم حضوری ازتون سوال کنم اما حیف اگر قسمت بشه برای دیدن و حضور توی محفلتون میایم یاعلی اومدید حرم دعا کنید برامون خیلی دعا کنین زندگیم خراب نشه (طلاق) واژه ای که خیلی ازش میترسم اما خودم دارم باعثش میشم دعا کنین فقط همین
- [سایر] سلام خسته نباشید خصوصی--- من یه دختر 19ساله جادری هستم. تویه خانواده ی خیلی مذهبی بزرگ شدم. یکساله پیش به خاطر اشتباه یکی از بستگان دست اولم با یه پسر آشنا شدم (البته فقط اون مقصر نبود منم اشتباه کردم)من تونستم تا حدودزیادی اونو بامسائل دینی آشنا کنم اونم در مورد حرفایی که میزدم میرفت تحقیق میکرد.میدونم این رابطه در کل حرام بود ولی شکر خدا تودودفعه ی که هم دیگرو دیدیم کارایی که رایج یه جورایی بین جونارو انجام ندادیم. من در کل از اول نیتم رو دوستی نبود فقط میخواستم کمکش کنم ولی الان میخوام برگردم بشم همون دختری که بودم ولی فکر اینکه اون مشکلاتشو چه جوری حل میکنه باعث میشه هردفعه بعد از مدت کوتاهی دوباره بهش اسمس بزنم .مهم تراز همه میدونم پدرومادرم ازاین کارم راضی نیستن ومیمدونم اگه بهشون بگم از چشمشون می یوفتم وتو خونشون جایی ندارم .چند دفعه ازم خواسته که بیاد خواستگاری نمیدونم باید چه جوابی بهش بدم واینکه جه جوری از پدرومادرم حلالیت بگیرم (من همیشه احترامشونو نگه میدارم ولی واقعا نمیدونم تواین یه مورد چیکار کنم)برای این سوالمم اول توسایت جستجو کردم ولی چیزی نبود حاج آقا خواهش میکنم کمکم کنین خیلی میترسم از اینکه دنیاوآخرتممو خراب کنم باور کنین من دختر بدی نیستم من نمی خواستم با این کارم حرمت چادر از بین ببرم خواهش میکنم پدرانه کمکم کنین چون به جز شما نمی تونم از کسی مشورت بگیرم.شب خوبی داشه باشین.
- [سایر] سلام،خدا قوت سرتون خیلی شلوغه ونمیشه شمارو حضوری ملاقات کردمشکلم روبراتون مینویسم،من حدود یکسال ونیم میشه که ازداج کردم از همسرم راضی بودم تااینکه حدود یکماه پیش بطور تصادفی متوجه شدم که سراغ مواد رفته ، باهاش صحبت کردم وازش خواستم دیگه اینکارو نکنه واونم قول داد که نره سراغش من هم بیشتر مواظبش بودم اما دوباره به من دروغ گفته وبه گمان خودم رفته سراغش یکی دوروز بحث داشتیم وهمسرم میگفت من مواد مصرف نکردم اما من باور نمیکنم ، اون آلوده شده اما نه خیلی زیاد به من دروغ میگه وبهش شک دارم دائم به این قضیه فکر میکنم که آخرش چی میشه من باید باهاش چیکار کنم نمیتونم توی خانواده هم از کسی کمک بگیرم لطفا شما بهم بگید باهاش چه برخوردی داشته باشم چطور مطمئن بشم که راست میگه (البته برای آزمایش اعتیاد نیومد.گفتنی زیاد ولی نمیشه نوشت )میترسم زندگیم از هم بپاشه کمکم کنید مچکرم
- [سایر] سلام.نمیدونم منو یادتون هست یا نه/نمیدونم باور میکنید یا نه چون باورش برای خودم غیر ممکنه من از زمانی که برنامتونو دیدم بهم ریختم با اینکه حرفای خیلی خاصی نزدید انگار رفتم تو کما تمام زندگیم تو این 2هفته اومد جلوی چشمم(به خدا راست میگم) وقتی به خودم اومدم اون سولماز قبلی نبودم/نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی من 10 روزه نمازم ترک نشده /حجاب گذاشتم حتی 1 نا محرم 1تار مومو ندیده میدونم مسخرم میکنید میگید هنر نکردی ولی به خدا واسه من معجزس دوستام مسخرم میکنن /هیچکس تو خانوادم حجاب نداره اصلا اهل این حرفا نیستند ولی من عوض شدم نمیدونم چه جوری ولی خدا رو توی هر نفسم حس میکنم! آقای مرادی التماستون میکنم به هرچی قبول دارین قسمتون میدم کمکم کنید من هیچی نمیدونم احتیاج به راهنما دارم به خدا دروغگو و بیکارو و مزاحم نیستم/ هیچکس نمیدونه چه حالی دارم میترسم بگم!تو رو خدا کمکم کنید 2باره به قبلم بر نگردم. حالا که لذت با خدا بودنو چشیدم به هیچ قیمتی نمی خوام از دستش بدم. خواهش میکنم تمنا میکنم کمکم کنید.امیدم نا امید نکنید
- [سایر] سلام خسته نباشین من تازه دارم ازدواج میکنم. نمیدونم چی کار کنم تا همیشه هر کاری که انجام میدم سنجیده باشه.مثلا همین دیروز وقتی که میخواستم تو بشقاب به خواستگارم و مادرش میوه تعارف کنم بی اختیار با یه دست بشقابو گرفته بودم دستم و بعدا متوجه شدم رفتار بی ادبانه ای بود یا وقتی خواستگارم بهم گفت چای سرد شده نگفتم بدین عوضش کنم هر کاری میکنم تو اون لحظه نه ولی بعدا متوجه میشم کارم اشتباه بود.خواهشا کمکم کنین چی کار کنم تا رفتارم درست شه .شرایطو برام توضیح بدین مثلا وقتی ادم وارد یه جمعی بشه چطوررفتار کنه بهتره یا وقتی با مادرشوهرشه چطور حرف بزنه که خوشش بیاد یا چطور رفتار کنه که همسرش بهش افتخار کنه . نمیدنم چطور رو کارهام تمرکز کنم که بتونم همیشه رضایت داشته باشم از خودم ممنون میشم لطف کنین زودتر جوابمو بدین.با تشکر
- [سایر] سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان. بدون مقدمه بگم بنده با دختری که 10 سال سنش از خودم کمتره ازدواج کردم. الان توی زندگیم با مشکل جدی برخورد کردم، اینکه همسرم از همین ابتدای زندگیمون خیلی به من دروغ میگه و آنهم از ترس زیاد از حدش از منه! من رفتاری ندارم که باعث ترسش و دلیلی برای این دروغهاش بشه... ناگفته نماند که بعضی از دروغهاش رو متوجه شدم و بروش آوردم که از این رفتارش دست برداره، اما او با قسم خوردن ووو... میخواد منو قانع کنه که حرفاش دروغ نیست هرچند که من میدونم دروغه! واقعا زندگیم داره نابود میشه. آیا عاقلانه است به این زندگی پوچ ادامه بدم؟ لطفا کمکم کنید
- [سایر] آقای مرادی سلام ازتون خواهش میکنم پیغاممو تا آخر بخونید میدونم شاید حالا حالا ها جوابمو ندید ولی حاج آقا بدجور تو عذابم .گذشته بدی داشتم خدا کسی رو سر راهم گذاشت که قدرشو ندونستم .خیلی تو زندگیم اشتباه کردم خیلی گناه کردم.من 19 سالمه تقریبا 20 سال . بدجور بعضی وقتا احساس میکنم به خدا نزدیکم شاید درست نباشه گفتنش ولی بعضی وقتا مثل الان که یاد خدا می کنم بی اختیار گریم می گیره.خدا یک عشق گذاشت تو زندگیم که سرچشمش خودشه باور کنید وقتی یادش می افتم یک دردی تو وجودم حس می کنم که نمیشه تو کلمه ها جا داد .خدا تنها کسیه که دارم ولی بازم با بعضی گناها از خودم دورش میکنم .شما به عشق اعتقاد دارید؟اون کسی رو که دوست دارم منطقیه یعنی برای خودش استدلال داره . حاج آقا بهش گفتم که بهش علاقه دارم.من سن پایینی دارم .دوست دارم تو زندگیم تلاش کنم یعنی از خدا می خوام که به هردومون کمک کنه تا اخلاقای خوب رو تو خودمون پرورش بدیم . یعنی به قول امام سجاد(ع) خوبی خدا رو از خودش می خوام برای هردومون.ولی میترسم حاج آقا میترسم از دستش بدم .نمیدونم شاید صبر بهترین راه باشه ولی میترسم.از گناه کردن هم میترسم .حاج آقا باور کن این حرفارو به هیچ کس نگفتم .باور کنید هر چی دارم به خدا میگم همه کسم اونه آخه فقط اون منو درک میکنه.تورو خدا راز داره من باش برام دعا کنید. بدجور تنهام.من نمی خوام زندگیشو خراب کنم دوست دارم به امید خدا یک زندگی خوب بتونیم با هم بسازیم ولی من هیچ وقت نمیتونم حاج آقا حرفمو درست بگم .سر قنوت نماز این دعا رو هم می خونم رب اشرح لی صدری ویسرلی امری .... .حاج آقا همش فکر میکنم هیچ کس حرفامو جدی نمیگیره البته ببخشیدا میگم (حتی شما).باور کنید دلم میخواد خودمو بسازم ایرادامو رفع میکنم ولی باور کنید میترسم . پدر مادرم رو خیلی دوست دارم ولی اونا اخلاقای بدی دارن سعی میکنم احترامشونو نگه دارم ولی بعضی وقتا بدجور بهم میریزم.یعنی باید چی کار کنم. دعام کنید.
- [سایر] سلام و ممنون از اینکه مشلانت جونها را حل میکنید دختری 24 ساله هستم حدود 5-6 ماه است با پسری 28 ساله آشنا شدم فردی متشخص و دارای شغل اجتماعی بالایی است به من پیشنها دوستی داد و اینکه من زید ایشون باشم در ابتدایی آشنیی به من گفت که من دوست دختر زیاد دارم ولی فقط به عنوان دوست و همکار من چون شخصیت اجتماعی داشت قبول کردم و در همون ابتدا گفتم دوستیمون باید حد و اندازه داشته باشه ایشون هم قبول کردند ولی این اواخر طوری باهام رفتار میکرد و صحبت میکرد که باعث شد رابطمون بیشتر و بیشتر بشه طوری که با هم س ک س انجام دادیم و این تازمانی که کنارش بودم احساس خوبی داشتم ولی زمانیکه از ش دور شدم احساس گناو و عذاب وجدان داشتم به خودشم گفتم تو اولین کسی بودی که تو زندگی من بودی و بهش اجازه همچین کاری دادم ولی من به این خاطر بهش اجازه دادم که اختمال دادم به من پیشنهاد ازدواج دهد ولی تا حالا هیچ حرفی از ازدواج بین ما پیش نیومده خیلی نگرانم چطور بهش بفهمونم من از این دخترهای بد نیستم چون می دونم پسرها کسی که باهاشون س ک س کنه با احتمال کمتری سراغش میرن بهش پیشنهاد ازدواج میدن حتی چند وقت پیش فهمیدم که با دوستهای دخترش خیلی راحت و این منا خیلی آزار داد بهش گفتم و اون خودش به اشتباهش پی برد و بهم قول ذاد که فقط برای من باشه - خیلی داغونم نمیدونم چطوری و چه چیزهایی بهش بگم که این اشتباهی را کردم جبران کنم؟ به نظرتون ایشون من را به خاطر این رابطه می خواسته ؟ چطور بفهمم ایشون من را برای ازدواج می خواهد ویا چیز دیگه ای؟ خودم احساس میکنم ایشون فقط میخواهند ی رابطه دوستی و زید بین ما باشه چطور بفهمم دلم دوست ندارم خودم بحث ازدواج وسط بکشم چی بهش بگم ؟خواهش میکنم کمکم کنید خیلی خیلی ممنون خواهش می کنم توی قسمت عمومی نمایش بدین فکر کنم میلم غیر فعال ممنون
- [سایر] با سلام خدمت شما من دو ساله پیش تصمیم به ازدواج با دختر دایی خود گرفتم و مادرم را به خواستگاریش فرستادم اون زمان من 20 ساله بودم و اون 16 ساله ولی اونا گفتن فعلن درس می خونه و منم 2 سال صبر کردم تا الان اونا حتی حاضر نشدن با دختر داییم صحبت کنن و اونو مطلع کنن منم ازین کار ناراحت شدم و تو اون 2 سال چند بار اس ام اس دادم به دختر داییم و بهش گفتم دوستش دارم بعدنم تو یه کتاب یه نامه عاشقانه نوشتم و بهش دادم ولی اون هیچی نگفت و نه جوابمو میداد خودشو به ندونستن میزد منم دیگه اون کارارو نکردم تا اینکه درسش تموم شد کنکورم داد و مادرم دوباره باهاشون صحبت کرد که دوباره گفتن می خواد درس بخونه و ازین حرفا که ظاهرا راضی نیستن به این ازدواج حتی نزاشتن من با دختر داییم حرف بزنم حتی یه بار !!!!منم تمومش کردم و گفتم دیگه نمی خوامش حالا قراره بریم خواستگاری یه دختر دیگه نمیدونم ازین اتفاقایی که افتاده من باید به دختری که خواستگاریش میرم تو جلسه خواستگاری بگم یا نه موضوعه نامه و اس ام اس و این چیزا نمیدونم چیکار کنم خواهش می کنم کمکم کنید ممنون