باسلامدوست گرامی مسلما این مشکلات به یک باره در زندگی شما ایجاد نشده است یا اتفاقی ناگهانی باعث بروز این مشکلات شده و یا بی توجهی دو طرف شما دو نفر باعث شکل گیری تدریجی این مشکل شده است.تصور نکنید که عشق یک احساس اتفاقی است که ناگهان شکل گرفته و روز به روز افزایش می یابد بلکه احساسی است که برای بدست آوردن آن باید تلاش زیادی کرده و البته برای پرورش دادن ان باید هر روز تلاش بیشتری کرد. معلوم است که این تصورات منفی که در مورد ایشان دارید نه تنها باعث علاقمند شدن شما دو نفر به هم نمیشود بلکه همان یک ذره محبت را هم از بین می برد. مساله بسیار مهم این است که خوشبختی فرایندی اتفاقی نیست بلکه نیاز به تلاش اگاهانه دارد. من مراجعانی داشته ام که زندگی خود را با عشق شروع کرده اند اما به مرور زمان برای هم خسته کننده شده اند و احساس می کنند از این زندگی چیزی جز یک حیات تکراری و بی احساس نمانده است. چرا که به اشتباه تصور می کردند که علاقه و عشق آتشین اولیه برای ازدواج کافی است در حالی که زندگی زناشویی مانند گیاهی در حال رشد است که دائما نیاز به رسیدگی و توجه دارد و اگر حتی یک روز از ان غافل بمانیم باید منتظر خشک شدن این گیاه باشیم.از همین حال هر دو نفر شما لازم است که بیاموزید باید به یکدیگر اهمیت داده و توجه کنید و در ضمن در مورد مشکلات و سو تعبیرهایی که وجود دارد حتما با هم صحبت کنید و در مورد احساسات خود به گفتگو بنشینید.در این زمینه حتما مطالعه های لازم را بنمایید(به خصوص در مورد ویژگی های مردان) و در ضمن اول از خودتان شروع کنید تا کم کم همسرتان هم به این مسائل توجه داشته باشند.بنابراین به مطالب زیر توجه کنید:زن و شوهرهای شادکام در ازای پاداشهایی که از یکدیگر دریافت می کنند به همدیگر پاداش داده و در مقابل، رفتار تنبیه کننده طرف مقابل را نادیده می گیرند. آنها در رفتارهای خوب تقابل داشته و در برابر رفتارهای بد لجبازی و مقابله به مثل ندارند.1- ادراک درست و دقیق: زن و شوهر های موفق اصولا شناخت دقیقی از یکدیگر دارند و در این راه تلاش زیادی می کنند مثلا می دانند که همسرشان را چه چیزی عصبانی و ناراحت می کند و یا با چه چیزی بیشتر شاد می شوند، چه هدیه ای را دوست دارد، تفریحات و موضوعات مورد علاقه اش چیست و از چه چیزی بیزار است. بنابراین مطابق با میل و سلیقه همسر خود رفتار کرده و تا جایی که امکان دارد موجبات ناراحتی او را فراهم نمی کنند.2- ارتباط و تبادل نظر: گفتگو اولین ابزار میسر برای به حداقل رساندن کژفهمی در ازدواج و سوتفاهم است. اگر زن و شوهر در وضعیت گشوده و بی پرده(البته با رعایت احترام) با یکدیگر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند ، وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او از امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه میشود. 3- مهارتهای مساله گشایی: بین دونفر همیشه اختلاف پیش می اید و شیوه اداره و حل کردن آنها در شادکامی یا عدم رضایت آنها نقش بسیاری خواهد داشت. مثلا زوجین شادکام به محض اینکه مشکلی برایشان پیش آمد در مورد آن با هم به گفتگو می پردازند. همچنین زوجین شادکام در زمان اختلاف به جای پرخاشگری ، به ابراز وجود می پردازند . مثلا احساس و ناراحتی خود را از مشکل پیش آمده مطرح می کنند نه اینکه طرف مقابل را تهدید یا تحقیر کنند. همچنین زوجین شادکام در هنگام مشکل به مصالحه می پردازند نه اینکه یکی متهم و دیگری برنده شود.به این نکات نیز توجه کنید: 1 - غرور؟ هرگز!غرور را در زندگی خود برای همیشه دفن کنید. بهطور حتم تا به حال نشنیدهاید که وقتی میخواهند از بزرگی یاد کنند، وی را به خاطر غرورش بستایند. در زندگی، همسری مهربان و با وفا باش تا از بودنت، دیگران احساس لذت و آرامش کنند. شما خانم مهربان ، دختر هر شخصی که هستید، فعلا نقش یک همسر و مادر را دارید. اگر هنوز میخواهید دختر فلان شخص باشید، پس چرا ازدواج نمودید؟ چرا شما پدر عزیز! ای الگوی مهربانیها! از مرکب غرور پیاده شوید! هیچ خبری نیست! 2- کمی چاشنی احساس، بد نیست!در مقابل کارهای همدیگر بیاحساس نباشید! در نظر بگیرید که همسر مهربانتان هدیهیی برای شما خریده است. او با احساسات و عواطف خود فکرهایی دارد؛ مثلا این مانتو را برای همسرم میبرم، به او میدهم و میگویم که به یاد تو بودم و آن را خریدم و ... هدیه را به خانه میآورد و تحویل شما میدهد، ولی شما بدون هیچ احساسی میگویند: (روی کمد بگذار!) و اصلا انگار نه انگار! آنقدر بیتفاوت برخورد میکنید که طرف مقابل چون یخ آب میشود و چنان درهم میشکند که آن لحظه نمیداند چه کند! تمام فکر و هدفش اشتباه از آب در آمده است. دیگر هم این کار را تکرار نمیکند. اینگونه، زندگی آرامآرام به بیروحی و سردی میگراید. ولی دیدهایم که اگر همین هدیه از طرف خواهر یا مادر باشد، چنان خانم تشکّر میکند و عذرخواهی میکند و در صدد جبران بر میآید که نهایت ندارد! در صورتی که هدیهی مرد خودش، بسیار مهم تر و ارزشمندتر بوده است. آقایان هم همینطور. به مناسبت روز مرد، خانم با محبّت از ذخیرهی مخارج خانه مقداری پسانداز نموده و یک عدد پیراهن خریده است و آن را با چه شوق و ذوقی به شوهرش میدهد! همسرمی گوید: (از رنگش خوشم نمیآید!) (وای چه صحنهی بدی!) برادرم! درست است، اصلا نه رنگش را دوست داری و نه از پیراهن خوشت میآید، فعلا آن را بگیر و به زور چند روزی بپوش، آدم که نابود نمیشود! پاسخ یک احساس را باید با عاطفه دارد. مثل معروفی ست که میگوید: (همه وجودم را بگیر، ولی احساسم را از من نگیر!) 3- مراقب دوربین فیلمبرداری باشید!در منزل مواظب کوچکترین رفتار و عمل خود باشید، زیرا که فرزند شما، مثل دوربین فیلمبرداری تمام حرکات و رفتارتان را ضبط و ثبت میکند و در آینده بروز میدهد. اکثر برخوردهای ما در ذهن بچهها بایگانی میگردد و به موقع بروز داده میشود، بخصوص حرکتها و رفتارهایی که مربوط به حریمهای خصوصی افراد میباشد. حتی در رفتارهای عادی نیز باید مراقب بود واین نکته را فراموش نکرد. 4- اگر طالب محبوبیت هستید، مراقب زبان خود باشیداگر میخواهید محبوب دیگران شوید، مواظب زبان خود باشید! میدانید که از لقمان حکیم نقل میشود که: (بهترین و بدترین چیزها، زبان است.) زیرا زبان هم میتواند بهترین حرفها را بزند و هم بدترین حرفها را. هم جذب میکند و هم دافع است. قرآن هم بارها ما را به حساس بودن زبان. تذکر میدهد. ممکن است این زبان کوچک، زندگی بزرگی را نابود کند. وقتی همسر شما وارد خانه میشود با بهترین الفاظ میتوانید با او روبه رو شوید که تمام خستگی روزانهاش برطرف شود و همچنین میتوان با زبان چنان نیش زد که راه منزل را گم کند! زبان که خرجی ندارد، باید به گفتن بهترین و زیباترین کلمات عادت کرد و شیرینی زندگی را با زبان شیرین به دست آورد. واقعا متوجه میشویم همه بدبختیها و خوشبختیها به وسیله زبان انسان حاصل میشود. اگر مرد یا زنی بد حرف بزند، نه تنها خودشان اسیر میشوند، بلکه فرزند آنها نیز میآموزد و او دوباره به دیگران یاد میدهد. در حقیقت این بدزبانی گسترش یافته و اعتبار کل خانواده کم میشود. همیشه مادرها گله دارند که اگر فرزند ما به کوچه برود، خراب میشود. در حالی که اگر فرزند شما به کوچه برود و در کوچه حرفهای ناسزا بشنود و شما هم همان حرفها را در خانه به همدیگر بزنید، این رفتار برایش تثبیت میگردد. زبان یک اسلحهی بسیار خوب برای جلب و نفوذ در دیگران است و همچنین در برخی از افراد وسیلهیی برای ایجاد تنفر است. بکوشید این اسلحه را آماده کنید و هر موقع همسرتان به منزل میآید، فشنگهای زیبایی را شلیک نمایید! مرد خانه هم همینطور، بهترین حرفها را نثار همسرش کند. 5- صداقت، حرف اول را میزنداین جمله را تجزیه و تحلیل کنید و خوب به آن بیندیشید. در زندگی، صادق باشید. صداقت، در گرانبهاییست. یک زن و شوهر نباید ظاهرا با هم خوب و در باطن از همدیگر متنفر باشند. بیشتر مشکلات خانوادههای ما از همین جا شروع میشود که مرد در غیاب همسرش یا زن در غیاب شوهرش، کارهایی را انجام میدهند و به همدیگر دروغ میگویند و وقتی که مسئلهی رسوایی به بار آورد، نتایج وخیمی به دنبال دارد، از جمله: 1- اعتماد طرفین سلب میشود.2- باعث تنفر از همدیگر میگردد.3- پایهی زندگی را مترلزل میکند.4- هیچوقت حرفهای راست هم باور کردنی نخواهد بود. 5- دیگران از زندگی خصوصی شما باخبر میشوند.6- همیشه مشکل ترس از رسوایی دارید.7- مجبور هستید برای پنهان کردن یک مشکل، دروغهای دیگر را بگویید.بیشتر خانوادهها با این دو رنگیها نابود میشوند. چه بسا مردی کاری را انجام میدهد که بعدا از طرف دیگران به گوش خانمش میرسد و او را دچار شک و تردید میکند و ذهن و فکرش همیشه درگیر این مسئله میشود و موجب بیماری روحی و روانی، بدبینی و ایجاد حس انتقامجوی در او میگردد که این مسائل بسیار خطرناک است.توصیه آخر اینکه سعی کنید که کیفیت رابطه جنسی خودبا همسرتان را بهبود ببخشید این مساله کمک زیادی به بهبود روابط شما خواهد کرد.توصیه اکید دارم که حتما در این مورد مطالعه داشته باشید.کتاب پیشنهادی من: نیازهای مردان،نیازهای زنان نویسنده: دکتر ویلارد اف هارلی مترجمان حسینی و آرام نیا انتشارات نسل نواندیش.در ضمن کتابهای باربارا انجلیس نیز در این مورد و همچنین بهبود روابط زناشویی می تواند به شما کمک کند.
9 سال است که ازدواج کرده ام و دارای یک فرزند پسر م یباشم مدتی است که روابط بین من و شوهرم سرد شده و رفته رفته این دلسردی بیشتر می شود و همین امر باعث نگرانی من شده ، وهیچ گونه دلگرمی و احساس مسئولیت بین ما نیست راه حل چیست؟
باسلامدوست گرامی مسلما این مشکلات به یک باره در زندگی شما ایجاد نشده است یا اتفاقی ناگهانی باعث بروز این مشکلات شده و یا بی توجهی دو طرف شما دو نفر باعث شکل گیری تدریجی این مشکل شده است.تصور نکنید که عشق یک احساس اتفاقی است که ناگهان شکل گرفته و روز به روز افزایش می یابد بلکه احساسی است که برای بدست آوردن آن باید تلاش زیادی کرده و البته برای پرورش دادن ان باید هر روز تلاش بیشتری کرد. معلوم است که این تصورات منفی که در مورد ایشان دارید نه تنها باعث علاقمند شدن شما دو نفر به هم نمیشود بلکه همان یک ذره محبت را هم از بین می برد. مساله بسیار مهم این است که خوشبختی فرایندی اتفاقی نیست بلکه نیاز به تلاش اگاهانه دارد. من مراجعانی داشته ام که زندگی خود را با عشق شروع کرده اند اما به مرور زمان برای هم خسته کننده شده اند و احساس می کنند از این زندگی چیزی جز یک حیات تکراری و بی احساس نمانده است. چرا که به اشتباه تصور می کردند که علاقه و عشق آتشین اولیه برای ازدواج کافی است در حالی که زندگی زناشویی مانند گیاهی در حال رشد است که دائما نیاز به رسیدگی و توجه دارد و اگر حتی یک روز از ان غافل بمانیم باید منتظر خشک شدن این گیاه باشیم.از همین حال هر دو نفر شما لازم است که بیاموزید باید به یکدیگر اهمیت داده و توجه کنید و در ضمن در مورد مشکلات و سو تعبیرهایی که وجود دارد حتما با هم صحبت کنید و در مورد احساسات خود به گفتگو بنشینید.در این زمینه حتما مطالعه های لازم را بنمایید(به خصوص در مورد ویژگی های مردان) و در ضمن اول از خودتان شروع کنید تا کم کم همسرتان هم به این مسائل توجه داشته باشند.بنابراین به مطالب زیر توجه کنید:زن و شوهرهای شادکام در ازای پاداشهایی که از یکدیگر دریافت می کنند به همدیگر پاداش داده و در مقابل، رفتار تنبیه کننده طرف مقابل را نادیده می گیرند. آنها در رفتارهای خوب تقابل داشته و در برابر رفتارهای بد لجبازی و مقابله به مثل ندارند.1- ادراک درست و دقیق: زن و شوهر های موفق اصولا شناخت دقیقی از یکدیگر دارند و در این راه تلاش زیادی می کنند مثلا می دانند که همسرشان را چه چیزی عصبانی و ناراحت می کند و یا با چه چیزی بیشتر شاد می شوند، چه هدیه ای را دوست دارد، تفریحات و موضوعات مورد علاقه اش چیست و از چه چیزی بیزار است. بنابراین مطابق با میل و سلیقه همسر خود رفتار کرده و تا جایی که امکان دارد موجبات ناراحتی او را فراهم نمی کنند.2- ارتباط و تبادل نظر: گفتگو اولین ابزار میسر برای به حداقل رساندن کژفهمی در ازدواج و سوتفاهم است. اگر زن و شوهر در وضعیت گشوده و بی پرده(البته با رعایت احترام) با یکدیگر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند ، وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او از امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه میشود. 3- مهارتهای مساله گشایی: بین دونفر همیشه اختلاف پیش می اید و شیوه اداره و حل کردن آنها در شادکامی یا عدم رضایت آنها نقش بسیاری خواهد داشت. مثلا زوجین شادکام به محض اینکه مشکلی برایشان پیش آمد در مورد آن با هم به گفتگو می پردازند. همچنین زوجین شادکام در زمان اختلاف به جای پرخاشگری ، به ابراز وجود می پردازند . مثلا احساس و ناراحتی خود را از مشکل پیش آمده مطرح می کنند نه اینکه طرف مقابل را تهدید یا تحقیر کنند. همچنین زوجین شادکام در هنگام مشکل به مصالحه می پردازند نه اینکه یکی متهم و دیگری برنده شود.به این نکات نیز توجه کنید: 1 - غرور؟ هرگز!غرور را در زندگی خود برای همیشه دفن کنید. بهطور حتم تا به حال نشنیدهاید که وقتی میخواهند از بزرگی یاد کنند، وی را به خاطر غرورش بستایند. در زندگی، همسری مهربان و با وفا باش تا از بودنت، دیگران احساس لذت و آرامش کنند. شما خانم مهربان ، دختر هر شخصی که هستید، فعلا نقش یک همسر و مادر را دارید. اگر هنوز میخواهید دختر فلان شخص باشید، پس چرا ازدواج نمودید؟ چرا شما پدر عزیز! ای الگوی مهربانیها! از مرکب غرور پیاده شوید! هیچ خبری نیست! 2- کمی چاشنی احساس، بد نیست!در مقابل کارهای همدیگر بیاحساس نباشید! در نظر بگیرید که همسر مهربانتان هدیهیی برای شما خریده است. او با احساسات و عواطف خود فکرهایی دارد؛ مثلا این مانتو را برای همسرم میبرم، به او میدهم و میگویم که به یاد تو بودم و آن را خریدم و ... هدیه را به خانه میآورد و تحویل شما میدهد، ولی شما بدون هیچ احساسی میگویند: (روی کمد بگذار!) و اصلا انگار نه انگار! آنقدر بیتفاوت برخورد میکنید که طرف مقابل چون یخ آب میشود و چنان درهم میشکند که آن لحظه نمیداند چه کند! تمام فکر و هدفش اشتباه از آب در آمده است. دیگر هم این کار را تکرار نمیکند. اینگونه، زندگی آرامآرام به بیروحی و سردی میگراید. ولی دیدهایم که اگر همین هدیه از طرف خواهر یا مادر باشد، چنان خانم تشکّر میکند و عذرخواهی میکند و در صدد جبران بر میآید که نهایت ندارد! در صورتی که هدیهی مرد خودش، بسیار مهم تر و ارزشمندتر بوده است. آقایان هم همینطور. به مناسبت روز مرد، خانم با محبّت از ذخیرهی مخارج خانه مقداری پسانداز نموده و یک عدد پیراهن خریده است و آن را با چه شوق و ذوقی به شوهرش میدهد! همسرمی گوید: (از رنگش خوشم نمیآید!) (وای چه صحنهی بدی!) برادرم! درست است، اصلا نه رنگش را دوست داری و نه از پیراهن خوشت میآید، فعلا آن را بگیر و به زور چند روزی بپوش، آدم که نابود نمیشود! پاسخ یک احساس را باید با عاطفه دارد. مثل معروفی ست که میگوید: (همه وجودم را بگیر، ولی احساسم را از من نگیر!) 3- مراقب دوربین فیلمبرداری باشید!در منزل مواظب کوچکترین رفتار و عمل خود باشید، زیرا که فرزند شما، مثل دوربین فیلمبرداری تمام حرکات و رفتارتان را ضبط و ثبت میکند و در آینده بروز میدهد. اکثر برخوردهای ما در ذهن بچهها بایگانی میگردد و به موقع بروز داده میشود، بخصوص حرکتها و رفتارهایی که مربوط به حریمهای خصوصی افراد میباشد. حتی در رفتارهای عادی نیز باید مراقب بود واین نکته را فراموش نکرد. 4- اگر طالب محبوبیت هستید، مراقب زبان خود باشیداگر میخواهید محبوب دیگران شوید، مواظب زبان خود باشید! میدانید که از لقمان حکیم نقل میشود که: (بهترین و بدترین چیزها، زبان است.) زیرا زبان هم میتواند بهترین حرفها را بزند و هم بدترین حرفها را. هم جذب میکند و هم دافع است. قرآن هم بارها ما را به حساس بودن زبان. تذکر میدهد. ممکن است این زبان کوچک، زندگی بزرگی را نابود کند. وقتی همسر شما وارد خانه میشود با بهترین الفاظ میتوانید با او روبه رو شوید که تمام خستگی روزانهاش برطرف شود و همچنین میتوان با زبان چنان نیش زد که راه منزل را گم کند! زبان که خرجی ندارد، باید به گفتن بهترین و زیباترین کلمات عادت کرد و شیرینی زندگی را با زبان شیرین به دست آورد. واقعا متوجه میشویم همه بدبختیها و خوشبختیها به وسیله زبان انسان حاصل میشود. اگر مرد یا زنی بد حرف بزند، نه تنها خودشان اسیر میشوند، بلکه فرزند آنها نیز میآموزد و او دوباره به دیگران یاد میدهد. در حقیقت این بدزبانی گسترش یافته و اعتبار کل خانواده کم میشود. همیشه مادرها گله دارند که اگر فرزند ما به کوچه برود، خراب میشود. در حالی که اگر فرزند شما به کوچه برود و در کوچه حرفهای ناسزا بشنود و شما هم همان حرفها را در خانه به همدیگر بزنید، این رفتار برایش تثبیت میگردد. زبان یک اسلحهی بسیار خوب برای جلب و نفوذ در دیگران است و همچنین در برخی از افراد وسیلهیی برای ایجاد تنفر است. بکوشید این اسلحه را آماده کنید و هر موقع همسرتان به منزل میآید، فشنگهای زیبایی را شلیک نمایید! مرد خانه هم همینطور، بهترین حرفها را نثار همسرش کند. 5- صداقت، حرف اول را میزنداین جمله را تجزیه و تحلیل کنید و خوب به آن بیندیشید. در زندگی، صادق باشید. صداقت، در گرانبهاییست. یک زن و شوهر نباید ظاهرا با هم خوب و در باطن از همدیگر متنفر باشند. بیشتر مشکلات خانوادههای ما از همین جا شروع میشود که مرد در غیاب همسرش یا زن در غیاب شوهرش، کارهایی را انجام میدهند و به همدیگر دروغ میگویند و وقتی که مسئلهی رسوایی به بار آورد، نتایج وخیمی به دنبال دارد، از جمله: 1- اعتماد طرفین سلب میشود.2- باعث تنفر از همدیگر میگردد.3- پایهی زندگی را مترلزل میکند.4- هیچوقت حرفهای راست هم باور کردنی نخواهد بود. 5- دیگران از زندگی خصوصی شما باخبر میشوند.6- همیشه مشکل ترس از رسوایی دارید.7- مجبور هستید برای پنهان کردن یک مشکل، دروغهای دیگر را بگویید.بیشتر خانوادهها با این دو رنگیها نابود میشوند. چه بسا مردی کاری را انجام میدهد که بعدا از طرف دیگران به گوش خانمش میرسد و او را دچار شک و تردید میکند و ذهن و فکرش همیشه درگیر این مسئله میشود و موجب بیماری روحی و روانی، بدبینی و ایجاد حس انتقامجوی در او میگردد که این مسائل بسیار خطرناک است.توصیه آخر اینکه سعی کنید که کیفیت رابطه جنسی خودبا همسرتان را بهبود ببخشید این مساله کمک زیادی به بهبود روابط شما خواهد کرد.توصیه اکید دارم که حتما در این مورد مطالعه داشته باشید.کتاب پیشنهادی من: نیازهای مردان،نیازهای زنان نویسنده: دکتر ویلارد اف هارلی مترجمان حسینی و آرام نیا انتشارات نسل نواندیش.در ضمن کتابهای باربارا انجلیس نیز در این مورد و همچنین بهبود روابط زناشویی می تواند به شما کمک کند.
- [سایر] من در سن 18 سالگی با پسر 26 ساله ای ازدواج کردم اکنون نزدیک5 سال است که از زندگیمان می گذرد اما هرگز شیرینی زندگی را احساس نکردم . ما در خانه مادر شوهرم به طور جداگانه زندگی میکنیم اما اخلاق مادر شوهرم مرا بسیار ازار میدهد رفتار او به گونه ایست که می بایست در جریان همه امور بوده و معتقد است وظیفه عروس است که در کارها کمک مادر شوهر باشد و هر کجا که عروس می رود از ایشان اجازه گرفته شود او این کارها را احترام می داند برای مثال هنگامی که من و همسرم دو نفری به جایی می رفتیم از جمله مهمانی .خرید .تفر
- [آیت الله اردبیلی] مدتی است که خانمی که از دوستان همسرم میباشد با من آشنا شده و ایشان حدود 9 سال هست که ازدواج کرده و یک پسر 6 ساله هم دارند. همسر ایشان 30 سال سن دارد و اعتیاد بسیار شدید به مواد مخدر دارند و همسر ایشان در خانه دائماً در حال دعوا و زد و خورد و اختلاف هستند. و به گفته خودشان از لحاظ ارتباطات جنسی هر چند ماه یک بار با ایشان ارتباط نزدیکی دارند و همین امر باعث تضعیف روحیه و خیلی مسائل دیگر شده است. با این تفاسیر آیا مجاز است که بنده با ایشان صیغه کنم یا نه؟
- [سایر] باسلام زنی 27 ساله هستم که حدود 5 سال است ازدواج کرده ام. همواره تلاش کرده ام که دلبستگی ام به دنیا کم باشد، به مرگ خود و نزدیکانم زیاد می اندیشم و از اموال و عوایدم راحت به همنوعانی که مشکل دارند می بخشم، و برای حل مشکلشان وقت می گذارم. چندیست که اطرافیانم مرا تشویق به بچه دار شدن می کنند اما من احساس می کنم اولاد باعث دلبستگی انسان به دنیا می شود و دیگر نمی توانم آزادانه به مرگ بیاندیشم چراکه مسئولیت فرد دیگری را به گردن دارم. و نمی توانم آن طور که دوست دارم از اموالم انفاق کنم چون در قبال آینده فرد دیگری هم مسئولم. از آنجا که شما را به عنوان فردی با افکار روشن و معقول قبول دارم. از شما خواهش می کنم اگر اشتباه می کنم مرا قانع کنید.
- [سایر] به نام خدا سلام شش ساله که ازدواج کردم ودو ماهه که دارای فرزند پسر شده ام من همیشه برسر روابط همسرم با خانواده اش مشکل دارم و دیگه واقعا" نمیدونم چیکار کنم هروز خونه مادرش میره از سر کار که بر میگرده اول به خونه مادرش میره و هر جایی که کار داشته باشه حتما" به اونجا هم سر میزنه البته ناگفته نماند که علاقه بسیاری به کبوتر داره و برادر ایشان که مجرد است دارای تعداد زیادی کفتر میباشد و این حساسیت منو بیشتر کرده خواهشمندم به من بگویید که من باید چیکارکنم چون ازهر طریقی که جلو رفتم نتیجه ای نگرفتم و موضوع دیگر اینکه چگونه می توانم همسرم را از کفترو هر چیزی که مربوط به کفتر میشه جلوگیری کنم در ضمن مشکل دیگری که دارم این است که همسرم کوچکترین پسر خانواده است وهمه توقع همه کاری را از او دارند و ایشان بدون در نظر گرفتن شرایط من همیشه خواسته های دیگران را وقت وبی وقت قبول کرده و انجام میدهد وهیچ وقت کلمه ی نه را برای دیگران به زبان نمی آورد از شما تقاضا دارم برای بهببودی زندگی ام مرا راهنمایی کنید منون از شما
- [سایر] در کتاب نظام حقوق زن در اسلام استاد مطهری نوشته شده که (فردی که شرایط ازدواج دائم را دارد صد در صد خودش را با یک امر موقتی و متعه سرگرم نمیکند)؛ در صورتی که من با این نظر مخالفم. به نظرم کاملاً عکس این نظر وجود دارد؛ چون در صورتی که جوانها بتوانند بدون پذیرش هیچ مسئولیتی ازدواج موقت داشته باشند صد در صد سراغ ازدواج دائم نمیروند؛ یعنی هر چند شرایط ازدواج دائم فراهم باشد ولی باز هم به خاطر اینکه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند به سراغ ازدواج موقت میروند و ترویج ازدواج موقت صد در صد باعث منسوخ شدن ازدواج دائم میشود. به طور مثال؛ در قدیم عرف اینگونه بود که دختر و پسری که عقد دائم کردهاند در زمان عقدشان رابطه جنسی نداشته باشند و این امر باعث میشد جوانها هر جور که شده مراسم عروسی را برگزار کنند ولی امروزه در اطرافمان میبینیم به خاطر اینکه زوجها در زمان عقد ارتباط کامل دارند پسر به هیچ عنوان در صورت فراهم بودن شرایط زیر بار عروسی نمیرود؛ چون همه چیز در اختیارش و همه نیازش برطرف میشود وقتی که نیازهایش برطرف شد نیازی به تشکیل زندگی نیست میتواند عقد بماند و بدون هیچ مسئولیتی نیازهایش را بر طرف کند؛ مثلاً دوست خودم با وجود فراهم بودن همه شرایط 4 سال است که عقد است و شوهرش حاضر به عروسی گرفتن نیست پس قطعاً این ایراد وارد است که وقتی جوانی راه ازدواج موقت برایش باز باشد صدر در صد خودش را به زحمت نمیاندازد و ازدواج دائم نمیکند. اگر به نظرتان اشتباه میگویم جواب درست و قانع کنندهای برایم ارسال کنید.
- [سایر] مادری هستم 39 ساله دارای 2 فرزند (یک پسر 19 ساله و یک دختر 17 ساله ) کارمند صدا و سیما و شوهرم بازنشسته است مشکل اساسی بنده پسرم است که در سال دوم دبیرستان از درس و مدرسه شکست خورده و نتوانست ادامه تحصیل دهد و در مغازه یکی از بستگان نزدیک (خواهر زاده ام ) مشغول کار می باشد ولی در این مدت به شدت نسبت به بازی های کامپیوتری اعتیاد پیدا کرده تا حدی که ساعتها پای کامپیوتر پای بازی اینترنتی می نشیند و از ساعت 9 شب تا 6 صبح یکریز پشت میز کامپیوتر بازی می کند تا من و پدرش اعتزاض می کنیم پرخاشگر می کند و یکبار تصمیم گرفتیم کامپیوتر را جمع کنیم که این عمل باعث شد به بازی در کیم نت ها پناه ببرد و تا ساعت 11 شب در گیم نت بسر ببرد و این نوع نیز خطر ناک است (در ضمن خودم نیز چنین بودم و بعد از دو فرزند ادامه تحصیل دادم و موفق به کسب کار و شغل شدم ) شما را به خداوندی که می پرستید مرا راهنمایی کنید خیلی خیلی تشکر
- [سایر] این دفعه ششم هست که این پیام رو براتون میفرستم و نهضت همچنان ادامه دارد. سلام آقای مرادی من میلاد هستم 23 سال دارم... خیلی دوستتون دارم. مخصوصا\" از وقتی که اومدین زاهدان و توی اون جلسه شما رو دیدم.خیلی احساس خوبی نسبت بهتون دارم و از معدود آخوندهایی هستین که به دل آدم میشینه .هر وقت هم که شما رو توی تلویزیون می بینم، یاد اون شب جلسه و صحبت های شیرین اون شب میوفتم و واقعا\" شاد می شم و احساس سرور می کنم. خیلی دوست دارم یک بار دیگه هم منت بر سر ما بزارید و به زاهدان تشریف بیارید. مطمئن هستم که شما همیشه خدا رو به خاطر اینکه اینقدر در دل مردم جای دارید شکرگزار هستید و به نظر من این نعمتی هست که هرکس لیاقت داشتنش رو نداره. آقای مرادی (شب عید غدیر،شبکه یک)داشتین از شادی و عید و اینجور چیزها صحبت می کردید.و اما مشکل من.... من فردی هستم که با دوستان و خانواده ام رابطه ی خوبی دارم و همیشه خنده و شوخی همراهم هست ولی توی خودم خیلی احساس تنهایی می کنم.دوستام همه پسر هستند و دوست دختر هم ندارم، از این بابت که از روابط سطحی و زودگذر بین دختر و پسرها اصلا\" خوشم نمیاد و دوستان اطرافم هم مثل خودم هستند. واقعا\" نمیدونم چرا توی دل خودم احساس تنهایی می کنم،بعضی وقتها فکر میکنم شاید با ازدواج کردن مشکلم حل بشه ولی من الان دانشجو هستم و اصلا\" شرایط ازدواج رو ندارم،و می دونم یکی از انگیزه های غلط ازدواج فرار از تنهایی است ، نمیدونم چکار کنم؟ در ضمن رابطه ام با خدای خودم هم خیلی خوبه
- [سایر] با سلام و عرض خدا قوت پدر و مادر من مدت 27 سال است که ازدواج کرد اند صاحب 5 فرزند دختر هستند و زندگی خیلی خوب و بدون مشکلات روانی داشتند.پدرم اخلاق خاصی دارد مثلا اینکه اصلا خیلی رفتار خشک پدرانه ای دارد و با ما که دختر هایش هستیم رابطه عاطفی و صمیمی و متقابلا ما نیز با پدرم صمیمی نیستیم و بیشتر با مادرم دم خورهستیم. البته پدرم را خیلی دوست داریم. پدرم در ظاهرا هیچ مشکلی با دختر بودن فرزندانش نداشت البته بسیاردوست داشت که پسری داشته باشد. ولی در کل زندگی شیرینی داشتیم تا ینکه حدود 9 سال پیش مادرم متوجه شد که پدرم خانمی را به عقد موقت خود دراورد البته این مساله هیچوقت اثبات نشد ولی باعث بدبینی و سو ء ظن مادرم شد و پس از ان به رفتارها و رفت و امد پدرم را خیلی کنترل می کرد و دائما به پدرم گوشزد میکرد که کی برود و کی بیاید و با کی نشست و برخاست کند که این مساله پدرم را خیلی ناراحت می کرد. تا اینکه از سه سال پیش رفتار پدرم خیلی عوض شده و دائما از خونه فراری هست و اهل رفیق بازی شده وحتی دو س شب منزل نمی امد، که باعث مشاجره و دعوابین انها و تشنج خاطر ما میشه. اوایل ما حق را به پدرم داده و رفتار نا مناسب مادرم را نکوهش می کردیم. تا اینکه 1سال پیش متوجه شدیم ک پدرم خانمی را عقد کرده ب بهانه پسر دار شدن و مدتیست گاهی که منزل نمی اید و منزل او می رود که با تهدید های مادرم برای طلاق و...پدرم او را با صرفه هزینه سنگینی طلاق داد. بعد از این اتفاق ما خیلی سعی می کنیم پدرم را به فضای منزل علاقمند کنیم و مادرم خیلی رفتارش را بهتر کرده و سعی در برقراری روابط عاطفی بهتر با پدرم دارد ولی متاسفانه پدرم با اینکه در تمام این قضایا مقصر هستند اولا سرکارنمی رن و دائما خودش رو با رفقا و زمین زراعی مشغول می کنه با اینکه درامدی نداره و بهان میکنه که من با 50 سال سن پیر شدم و توان کار کردن ندارم.دوما ب هیچ طریقی به خونه اومدن و با خانواده بودن ترغیب نمیشه و سوما جدیدا احساس میکنیم به مواد مخدر روی اورد و از لحاظ دینی اعتقاداتش ضعیف شده ( البته این رو احساس می کنیم مثلا ماه مبارک رمضون یکی دو بار گرمای هوا رو بهونه کرده و روزه خودش رو شکست) خیلی سپاسگذار میشم اگه راهنمایی کنید که با پدرم چکار کنیم و چه رفتاری درست و مناسب هست تا این رفتار های پدرم اصلاح بشه ودوباره فضای خوب خانواده خودمون رو پیدا کنیم.
- [سایر] سلام من پسری 28 ساله، مجرد و شاغل هستم. از ساعت حدود 6:30 صبح تا 17:0 عصر در محل کار هستم. مشکل من این هست که وقتی از محل کار به خانه برمیگردم، در خانه شدیداً احساس تنهایی میکنم. البته پسری هستم با روابط عمومی بالا و قدرت بیان خوب، یعنی ضعفی برای ایجاد ارتباط با دیگران ندارم . اما مسئله ای که هست، من دارای معلولیت از ناحیه پای چپ هستم و همچنین قد کوتاه در حدود 158 سانت دارم . و این مسئله باعث شده برای ازدواج هم دچار مشکل شوم . چون معمولاً خانم ها علاقه دارند همسرشان قدشان از وی بلند تر باشد . تا آنجایی که گاهی مسئله قد برایشان از موقعیت شغلی و اجتماعی نیز مهمتر هست. از طرف دیگر، دوستانم پیشنهاد میدهند با دختری دوست شوم تا مشکل تنهایی ام حل شود. اما هیچ علاقه ای به دوستی های نامتعارف و بیهوده ندارم . لطفاً مرا راهنمایی کنید چگونه با تنهایی ام کنار بیایم . البته همیشه سعی کردم با کارهای مختلف تنهایی ام را پر کنم. اما باز این تنهایی بر من غلبه میکند و موجب آزار روحی می شود.
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.