افسانه غرانیق در هیچ کدام از منابع شیعی وجود ندارد[1] اما در تفاسیر مهم و مشهور اهل سنت و تواریخ معتبر و دست اول آنها بیان شده است.[2] مطابق نقل طبری ماجرا بدین شرح میباشد: (روزی رسول اکرم در مجمعی از مجامع پرجمعیت قریش حضور به هم رسانید. او در آن روز در دل تمنّا می کرد چیزی بر وی نازل نشود که باعث تنفّر و انزجار قریشیان گردد. امّا خداوند در آن حال سوره (نجم) را نازل فرمود. پیامبر آن را همچنان قرائت کرد تا به آیه: أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری[3] رسید. در اینجا شیطان دو کلمه (تلک الغرانقة العلی و إنّ شفاعتهنّ لترجی) را بدو القا نمود. او نیز آنها را بر زبان راند. سپس باقیمانده سوره را قرائت فرمود. در پایان سوره، سجده کرد، و همه مردم حاضر نیز سر بر خاک نهاده با او سجده کردند. تنها ولید بن مغیره- به علّت پیری و عدم قدرت بر خم شدن- خاکی از زمین برداشت و پیشانی بر آن نهاد. همه به آنچه خوانده شده بود، خشنود شدند. مشرکان قریش گفتند: ما می دانیم که خداوند زنده می کند و می میراند، و خلق و رزق به دست اوست؛ ولی این خدایان ما، نزد او شفاعت می نمایند. حال که تو نیز برای اینها سهمی قرار داده ای، ما با تو همراه هستیم! شب هنگام جبرئیل به نزد آن حضرت آمد، و او سوره را بر جبرئیل عرضه داشت. چون به آن کلمه که شیطان بدو القا کرده بود رسید، جبرئیل عرض کرد: من این دو را بر تو نازل نساخته ام! پیامبر فرمود: پس آن را من بر خداوند افترا بسته ام و چیزی به خداوند نسبت داده ام که نگفته است؟! به همین مناسبت، خداوند به پیامبر اکرم چنین وحی فرمود: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ ... ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً[4] نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه های خود) از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! پیامبر اکرم همچنان از این حادثه غم زده بود، تا آنکه این آیه نزول یافت: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.[5] هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد امّا خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند علیم و حکیم است. راوی میگوید: مهاجران مسلمانی که به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند، این شایعه را شنیدند که مردم مکّه عموما مسلمان شده اند. بنابراین حرکت کرده به سوی اقوام خود بازگشتند. آنها می گفتند: خویشان ما برای ما بهتر و مورد علاقه بیشتری هستند. امّا آنگاه که به مکّه رسیدند و به میان قومشان رفتند، مشاهده کردند که با نسخ آیات مزبور، اینان دیگر بار از اسلام و مسلمانان، رویگردان شده اند.)[6] عده بسیاری از اهل سنت نیز این ماجرا را به شدت رد کرده اند. از جمله مراغی در تفسیرش میگوید: (بعضی از زنادقه در تفسیر این آیه احادیثی دروغین ساخته اند که در هیچکدام از صحاح ششگانه وجود ندارد. و اصول دین این گونه احادیث را رد میکند. و عقل سلیم به باطل بودنش راهنمایی میکند ... پس بر علما واجب است که این احادیث را رد کرده و زمان را با تأویل اینگونه روایات ضایع نکنند. خصوصا بعد از آنکه محدثین قابل اعتماد بر جعلی و دروغین بودن آن تصریح کرده اند.)[7] بااین حال برای تاکید بیشتر بر بطلان ماجرا میتوان به دلایل ذیل اشاره کرد: 1-سوره نجم از سوره های مکی است که یک جا نازل شده است.[8] و به شدت افکار باطل و خرافی بت پرستان و نظر آنها درباره بتها را رد میکند. حتی در روایت مورد بحث نیز به تلاوت شدن ادامه سوره، بعد از القای شیطان اشاره شده است؛ (که درباره ابطال نظر مشرکین است.) حال چگونه میتوان پذیرفت در میان چنین بیانهایی، دو جمله به نفع بتها گفته شده و مشرکان با توجه به آن دو جمله، ادامه سوره را ندیده گرفته و تمام اختلاف نظرهای خود با مسلمین را تمام شده می بینند و با آنها در سجده همراه میشوند؟ 2- هیچ کدام از راویان این ماجرا، شاهد آن نبوده اند. و غیر از ابن عباس، همه آنها از تابعین میباشند که هرگز پیامبر (ص) را درک نکرده اند. با توجه به اینکه ابن عباس در سال سوم قبل از هجرت به دنیا آمده[9] و سوره نجم اولین سورهای بوده که به صورت علنی قرائت میشده است؛[10] او نیز شاهد ماجرا نبوده است. و حتی اگر قول به اولین سوره علنی بودن را نپذیریم، مکی بودن سوره قابل انکار نیست که با توجه به این مطلب و سال تولد ابن عباس، نهایتا میتوان گفت او طفلی شیر خوار بوده است. و به همین دلیل مطلب از جهت تاریخی قابل پذیرش نیست.[11] البته بعضی در صدور روایت از ابن عباس نیز تشکیک کرده اند.[12] 3-ماجرای بیان شده با آیات بسیاری از قرآن تضاد دارد که به استناد همان آیات، بطلان ماجرا اثبات میشود و ماجرای غرانیق را افسانه ای باور نکردنی میسازد. به چند دسته از این آیات اشاره میکنیم: الف-آیاتی که عدم تسلط شیطان بر مومنان و عدم اغواگری مخلصین را بیان میکند: لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ[13] او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند، تسلّطی ندارد. لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ[14] همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را. ب-آیاتی که محافظت الهی از وحی و مصون بودن آن را بیان میکند: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ [15] ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم. لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ[16] که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است! ج-آیاتی که عدم خطای نبی در بیان وحی را بیان میکند: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ[17] اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می کردیم، و هیچ کس از شما نمیتوانست از (مجازات) او مانع شود! قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ[18] بگو: (من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم فقط از چیزی که بر من وحی می شود، پیروی می کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم! 4-در نقلهای این ماجرا تضادهای بسیاری دیده میشود که همین نکته میتواند شاهدی بر کذب آن باشد.[19] 5- سیره و منش پیامبر (ص) و مقابله او با بتها، شاهدی جدی علیه کذب بودن ماجرای غرانیق است. در سفری که پیامبر (ص) نوجوان بوده و همراه ابوطالب از مکه خارج میشود، بحیرای راهب ایشان را میبیند و میگوید: (ای پسر، تو را به حق لات و عزی سوگند می دهم که از هر چه میپرسم به من پاسخ دهی. رسول خدا فرمود: مرا به لات و عزی سوگند مده که به خدا سوگند هیچ چیز را به اندازه آن دو دشمن نمی دارم.)[20] همچنین در سفر تجاری که پیامبر (ص) در جوانی داشته اند، بین ایشان و مردی اختلافی رخ میدهد. ( آن مرد به پیامبر گفت: به لات و عزّی سوگند بخور. پیامبر (ص) فرمود: من هرگز به آنها سوگند نمی خورم و من می روم تو هم از لات و عزّی اعراض کن.)[21] حال چگونه میتوان پذیرفت کسی که از اوایل عمر خویش، هیچگاه سر سازش با بتها نداشته، چنین جملاتی در تمجید از بتها بیان کند، خصوصا آنکه با توجه به اخبار این ماجرا، پیامبر (ص) از شیطانی بودن این جملات نیز تنها آن گاه با خبر میشود که جبرئیل به ایشان خبر میدهد! 6- تمام ادله عقلی و نقلی بیان کننده عصمت نبی در ابلاغ وحی، دلیلی بر کذب ماجرای غرانیق است. 7- آیه 52 سوره حج که به این ماجرا مرتبط شده است، از آیات مدنی است درحالی که سوره نجم مکی بوده است. و فاصله زیاد این دو سوره با روایات افسانه غرانیق سازگار نیست. 8- ماجرای بازگشت مهاجرین به سبب این ماجرا، یکی دیگر از ضعفهای دورنی ماجرا است که کذب آن را نشان میدهد. چگونه ممکن است خبر قسمت اول ماجرا به مهاجرین رسیده باشد و باقی مانده ماجرا تنها زمانی به آنها برسد که از حبشه به مکه رسیده اند! آن هم با غیر عادی بودن ماجرا که طبیعتا برای هر عاقلی زمینه تحقیق بیشتر را مهیا میکند. و اینکه مشرکین با عده ای که به دنبالشان تا حبشه رفته بودند و اکنون آنان با پای خود برگشته بودند، چه رفتاری میکنند و مساله در افسانه غرانیق چگونه بیان شده است، نیز مساله ای قابل توجه است. [1] - ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، چهارم، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1386 ش، ص683 [2] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص272 [3] - سوره نجم: 53، آیات 19 و 20 [4] - سوره اسراء: 17، آیات 73 تا 75 [5] - سوره حج:22، آیه 52 [6] - طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، دار المعرفه، بیروت، 1412ق، ج17، ص131 [7] - مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج17، ص130 [8] - ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 26 [9] - ر.ک: المسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، دوم، دار الهجرة، قم، 1409ق، ج3، ص101 [10] - ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 26 [11] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص302 [12] - ر.ک: تفسیر نمونه، ج14، ص 142 [13] - سوره نحل:16، آیه 99 [14] - سوره حجر: 15، آیات 39 و 40 [15] - سوره حجر: 15، آیه 9 [16] - سوره فصلت:41، آیه 42 [17] - سوره حاقه:69، آیات 44 تا 47 [18] - سوره یونس:10، آیه 15 [19] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص307 : در پارهای از این روایات میخوانیم که پیامبر در مورد خدایان قریش در دل خیالهایی داشت، و این خیالها و افکار بر زبانش به صورت آیات مزبور جاری شد. در دیگری میبینیم که شیطان این عبارات را بر زبان پیامبر انداخت. در سومی چنین آمده است که شیطان به صورت موجودی سفید رنگ بر پیامبر ظاهر شد و بر او چنین وانمود ساخت که وی جبرئیل است. در چهارمی آمده که شیطان عبارات خود را در مدّتی که پیامبر در تلاوت قرآن مکث و توقّف نموده بود، به او القا کرده است. در روایتی نقل شده که پیامبر این سوره را در نماز تلاوت میفرمود، در حالی که در دیگر روایت گفته میشود که آن را در غیر نماز، و در جمع قومش میخوانده است. و بالاخره در بعضی روایات آمده که شیطان کلمات خود را در حال چرت زدن، بر پیامبر القا نموده است. [20] - الهاشمی البصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقاتالکبری، محمد عبد القادر عطا، اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410ق، ج1،ص123 [21] - همان، ج1،ص104
افسانه غرانیق در هیچ کدام از منابع شیعی وجود ندارد[1] اما در تفاسیر مهم و مشهور اهل سنت و تواریخ معتبر و دست اول آنها بیان شده است.[2] مطابق نقل طبری ماجرا بدین شرح میباشد:
(روزی رسول اکرم در مجمعی از مجامع پرجمعیت قریش حضور به هم رسانید. او در آن روز در دل تمنّا می کرد چیزی بر وی نازل نشود که باعث تنفّر و انزجار قریشیان گردد. امّا خداوند در آن حال سوره (نجم) را نازل فرمود. پیامبر آن را همچنان قرائت کرد تا به آیه: أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری[3] رسید. در اینجا شیطان دو کلمه (تلک الغرانقة العلی و إنّ شفاعتهنّ لترجی) را بدو القا نمود. او نیز آنها را بر زبان راند. سپس باقیمانده سوره را قرائت فرمود. در پایان سوره، سجده کرد، و همه مردم حاضر نیز سر بر خاک نهاده با او سجده کردند. تنها ولید بن مغیره- به علّت پیری و عدم قدرت بر خم شدن- خاکی از زمین برداشت و پیشانی بر آن نهاد. همه به آنچه خوانده شده بود، خشنود شدند. مشرکان قریش گفتند: ما می دانیم که خداوند زنده می کند و می میراند، و خلق و رزق به دست اوست؛ ولی این خدایان ما، نزد او شفاعت می نمایند. حال که تو نیز برای اینها سهمی قرار داده ای، ما با تو همراه هستیم! شب هنگام جبرئیل به نزد آن حضرت آمد، و او سوره را بر جبرئیل عرضه داشت. چون به آن کلمه که شیطان بدو القا کرده بود رسید، جبرئیل عرض کرد: من این دو را بر تو نازل نساخته ام! پیامبر فرمود: پس آن را من بر خداوند افترا بسته ام و چیزی به خداوند نسبت داده ام که نگفته است؟! به همین مناسبت، خداوند به پیامبر اکرم چنین وحی فرمود: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ ... ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً[4] نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه های خود) از آنچه بر تو وحی کرده ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! پیامبر اکرم همچنان از این حادثه غم زده بود، تا آنکه این آیه نزول یافت: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.[5] هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد امّا خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند علیم و حکیم است. راوی میگوید: مهاجران مسلمانی که به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند، این شایعه را شنیدند که مردم مکّه عموما مسلمان شده اند. بنابراین حرکت کرده به سوی اقوام خود بازگشتند.
آنها می گفتند: خویشان ما برای ما بهتر و مورد علاقه بیشتری هستند. امّا آنگاه که به مکّه رسیدند و به میان قومشان رفتند، مشاهده کردند که با نسخ آیات مزبور، اینان دیگر بار از اسلام و مسلمانان، رویگردان شده اند.)[6]
عده بسیاری از اهل سنت نیز این ماجرا را به شدت رد کرده اند. از جمله مراغی در تفسیرش میگوید:
(بعضی از زنادقه در تفسیر این آیه احادیثی دروغین ساخته اند که در هیچکدام از صحاح ششگانه وجود ندارد. و اصول دین این گونه احادیث را رد میکند. و عقل سلیم به باطل بودنش راهنمایی میکند ... پس بر علما واجب است که این احادیث را رد کرده و زمان را با تأویل اینگونه روایات ضایع نکنند. خصوصا بعد از آنکه محدثین قابل اعتماد بر جعلی و دروغین بودن آن تصریح کرده اند.)[7]
بااین حال برای تاکید بیشتر بر بطلان ماجرا میتوان به دلایل ذیل اشاره کرد:
1-سوره نجم از سوره های مکی است که یک جا نازل شده است.[8] و به شدت افکار باطل و خرافی بت پرستان و نظر آنها درباره بتها را رد میکند. حتی در روایت مورد بحث نیز به تلاوت شدن ادامه سوره، بعد از القای شیطان اشاره شده است؛ (که درباره ابطال نظر مشرکین است.) حال چگونه میتوان پذیرفت در میان چنین بیانهایی، دو جمله به نفع بتها گفته شده و مشرکان با توجه به آن دو جمله، ادامه سوره را ندیده گرفته و تمام اختلاف نظرهای خود با مسلمین را تمام شده می بینند و با آنها در سجده همراه میشوند؟
2- هیچ کدام از راویان این ماجرا، شاهد آن نبوده اند. و غیر از ابن عباس، همه آنها از تابعین میباشند که هرگز پیامبر (ص) را درک نکرده اند. با توجه به اینکه ابن عباس در سال سوم قبل از هجرت به دنیا آمده[9] و سوره نجم اولین سورهای بوده که به صورت علنی قرائت میشده است؛[10] او نیز شاهد ماجرا نبوده است. و حتی اگر قول به اولین سوره علنی بودن را نپذیریم، مکی بودن سوره قابل انکار نیست که با توجه به این مطلب و سال تولد ابن عباس، نهایتا میتوان گفت او طفلی شیر خوار بوده است. و به همین دلیل مطلب از جهت تاریخی قابل پذیرش نیست.[11] البته بعضی در صدور روایت از ابن عباس نیز تشکیک کرده اند.[12]
3-ماجرای بیان شده با آیات بسیاری از قرآن تضاد دارد که به استناد همان آیات، بطلان ماجرا اثبات میشود و ماجرای غرانیق را افسانه ای باور نکردنی میسازد. به چند دسته از این آیات اشاره میکنیم:
الف-آیاتی که عدم تسلط شیطان بر مومنان و عدم اغواگری مخلصین را بیان میکند:
لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ[13] او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند، تسلّطی ندارد. لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ[14] همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلصت را.
ب-آیاتی که محافظت الهی از وحی و مصون بودن آن را بیان میکند:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ [15] ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم. لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ[16] که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است!
ج-آیاتی که عدم خطای نبی در بیان وحی را بیان میکند:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ[17] اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می کردیم، و هیچ کس از شما نمیتوانست از (مجازات) او مانع شود! قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ[18] بگو: (من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم فقط از چیزی که بر من وحی می شود، پیروی می کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم!
4-در نقلهای این ماجرا تضادهای بسیاری دیده میشود که همین نکته میتواند شاهدی بر کذب آن باشد.[19]
5- سیره و منش پیامبر (ص) و مقابله او با بتها، شاهدی جدی علیه کذب بودن ماجرای غرانیق است. در سفری که پیامبر (ص) نوجوان بوده و همراه ابوطالب از مکه خارج میشود، بحیرای راهب ایشان را میبیند و میگوید:
(ای پسر، تو را به حق لات و عزی سوگند می دهم که از هر چه میپرسم به من پاسخ دهی. رسول خدا فرمود: مرا به لات و عزی سوگند مده که به خدا سوگند هیچ چیز را به اندازه آن دو دشمن نمی دارم.)[20]
همچنین در سفر تجاری که پیامبر (ص) در جوانی داشته اند، بین ایشان و مردی اختلافی رخ میدهد.
( آن مرد به پیامبر گفت: به لات و عزّی سوگند بخور. پیامبر (ص) فرمود: من هرگز به آنها سوگند نمی خورم و من می روم تو هم از لات و عزّی اعراض کن.)[21]
حال چگونه میتوان پذیرفت کسی که از اوایل عمر خویش، هیچگاه سر سازش با بتها نداشته، چنین جملاتی در تمجید از بتها بیان کند، خصوصا آنکه با توجه به اخبار این ماجرا، پیامبر (ص) از شیطانی بودن این جملات نیز تنها آن گاه با خبر میشود که جبرئیل به ایشان خبر میدهد!
6- تمام ادله عقلی و نقلی بیان کننده عصمت نبی در ابلاغ وحی، دلیلی بر کذب ماجرای غرانیق است.
7- آیه 52 سوره حج که به این ماجرا مرتبط شده است، از آیات مدنی است درحالی که سوره نجم مکی بوده است. و فاصله زیاد این دو سوره با روایات افسانه غرانیق سازگار نیست.
8- ماجرای بازگشت مهاجرین به سبب این ماجرا، یکی دیگر از ضعفهای دورنی ماجرا است که کذب آن را نشان میدهد. چگونه ممکن است خبر قسمت اول ماجرا به مهاجرین رسیده باشد و باقی مانده ماجرا تنها زمانی به آنها برسد که از حبشه به مکه رسیده اند! آن هم با غیر عادی بودن ماجرا که طبیعتا برای هر عاقلی زمینه تحقیق بیشتر را مهیا میکند. و اینکه مشرکین با عده ای که به دنبالشان تا حبشه رفته بودند و اکنون آنان با پای خود برگشته بودند، چه رفتاری میکنند و مساله در افسانه غرانیق چگونه بیان شده است، نیز مساله ای قابل توجه است.
[1] - ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، چهارم، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1386 ش، ص683
[2] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص272
[3] - سوره نجم: 53، آیات 19 و 20
[4] - سوره اسراء: 17، آیات 73 تا 75
[5] - سوره حج:22، آیه 52
[6] - طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، دار المعرفه، بیروت، 1412ق، ج17، ص131
[7] - مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج17، ص130
[8] - ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 26
[9] - ر.ک: المسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، دوم، دار الهجرة، قم، 1409ق، ج3، ص101
[10] - ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص 26
[11] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص302
[12] - ر.ک: تفسیر نمونه، ج14، ص 142
[13] - سوره نحل:16، آیه 99
[14] - سوره حجر: 15، آیات 39 و 40
[15] - سوره حجر: 15، آیه 9
[16] - سوره فصلت:41، آیه 42
[17] - سوره حاقه:69، آیات 44 تا 47
[18] - سوره یونس:10، آیه 15
[19] - ر.ک: نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص307 : در پارهای از این روایات میخوانیم که پیامبر در مورد خدایان قریش در دل خیالهایی داشت، و این خیالها و افکار بر زبانش به صورت آیات مزبور جاری شد. در دیگری میبینیم که شیطان این عبارات را بر زبان پیامبر انداخت. در سومی چنین آمده است که شیطان به صورت موجودی سفید رنگ بر پیامبر ظاهر شد و بر او چنین وانمود ساخت که وی جبرئیل است. در چهارمی آمده که شیطان عبارات خود را در مدّتی که پیامبر در تلاوت قرآن مکث و توقّف نموده بود، به او القا کرده است. در روایتی نقل شده که پیامبر این سوره را در نماز تلاوت میفرمود، در حالی که در دیگر روایت گفته میشود که آن را در غیر نماز، و در جمع قومش میخوانده است. و بالاخره در بعضی روایات آمده که شیطان کلمات خود را در حال چرت زدن، بر پیامبر القا نموده است.
[20] - الهاشمی البصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقاتالکبری، محمد عبد القادر عطا، اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410ق، ج1،ص123
[21] - همان، ج1،ص104
- [سایر] ماجرای هاروت و ماروت در قرآن چیست؟
- [سایر] ماجرای تعارض کشته شدن شتر صالح در آیات قرآن چیست؟
- [سایر] افسانه غرانیق چیست؟
- [سایر] آیا شیطان فرزندی داشته که در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) به شهادت رسیده باشد؟ اگر اینچنین است، ماجرای آن را با ذکر منبع بیان نمایید.
- [سایر] ماجرای هاروت و ماروت در قرآن چگونه بیان شده است؟
- [سایر] ماجرای سدّ ذوالقرنین در قرآن کریم را توضیح دهید.
- [سایر] منظور از افسانه غرانیق چیست؟
- [سایر] در قرآن از شیطان بعنوان عدو مبین نامبرده شده است پس چرا شیطان ماوراءالطبیعه است ؟
- [سایر] ماجرای قرآن خواندن سر مبارک امام حسین(ع) را بیان کنید؟
- [سایر] ماجرای زندانی شدن یوسف را تا خروج او از زندان با نگاه تطبیقی میان قرآن و تورات توضیح دهید؟
- [آیت الله بروجردی] دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله مظاهری] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله سبحانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر جلد قران نجس شود در صورتی که بی احترامی به قران باشد باید ان را اب بکشند
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر جلد قرآن نجس شود؛ در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد؛ باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله بروجردی] اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله سیستانی] اگر جلد قرآن نجس شود ، در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد ، باید آن را آب بکشند .