ماجرای هاروت و ماروت در قرآن چگونه بیان شده است؟
(هاروت) و (ماروت) دو فرشته بودند که از بنی آدم عیب جویی و آن ها را مذمّت می کردند، خداوند به آن ها امر فرمود: به صورت انسان درآیید و به زمین بروید؛ مانند انسان به شما شهوت و حرص و طمع و... دادم، مراقب باشید کافر نشوید! کسی را به قتل نرسانید و مرتکب گناه نگردید، مردم را به دینداری امر کنید و از سحر و جادو بازدارید. و فرق سحر و جادو را به ایشان آموزش دهید.[1] زمان هاروت و ماروت پیش از زمان حضرت سلیمان(علیه السلام) بود و سوء استفاده از علم سحر، پس از هاروت و ماروت، ادامه یافت. حضرت سلیمان(علیه السلام) برای جلوگیری از انحراف و سوء استفاده، دستور داد نوشته های همه ی ساحران را جمع آوری کردند، ولی پس از وفات او، گروهی به آن نوشته ها دست یافتند و به مردم سحر آموختند و دوباره سحر رواج یافت. آنان حتی معجزات حضرت سلیمان(علیه السلام) را سحر معرفی کردند و پیامبری او را منکر شدند. یهود حتی در عصر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت سلیمان(علیه السلام) را ساحر زبردست می پنداشتند و او را به پیامبری نمی شناختند.[2] قرآن در این باره می فرماید: (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)[3]؛ -یهود -از آنچه شیاطین در عصر حضرت سلیمان، بر مردم می خواندند، پیروی می کردند. سلیمان هرگز کافر نشد -سحر نکرد-...؛ اما شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند و از آنچه بر هاروت و ماروت در بابل -عراق امروزی -نازل شد، پیروی کردند؛ آن دو فرشته به هیچ کس سحر نمی آموختند، مگر این که به او می گفتند: کافر نشوید! ما وسیله ی آزمایش هستیم، ولی -یهود -از ... آن دو فرشته مطالبی آموختند که به کمک آن، میان مرد و همسرش جدایی بیندازند؛ اما نمی توانند به کسی ضرر برسانند؛ مگر به فرمان خداوند، -یهود -چیزی آموختند که به ضرر آن ها بود و برای ایشان نفعی نداشت. می دانستند. آنچه به دست آورده اند در آخرت برایشان سودی ندارد، و آن ها عمر خود را با چیز بدی معامله کردند. هاروت و ماروت، پس از این که به زمین آمدند، در اثر شهوت به گناه آلوده شدند. خداوند متعال آن ها را توبیخ کرد و فرمود: عذاب دنیا را انتخاب می کنید، یا عذاب آخرت را؟ گفتند: عذاب دنیا را؛ لذا در سرزمین عراق برای این که مردم را از سحر بازدارند، ابتدا سحر می آموختند، سپس راه باطل کردن آن را آموزش می دادند. هنگامی که مردم آن دو را شناختند، به آسمان رفتند و در آن جا تا روز قیامت در عذابند.[4] یهود وقتی از هاروت و ماروت سحر آموختند، به جای این که از آن برای اصلاح جامعه و باطل کردن سحر استفاده کنند، خود به ساحری پرداختند و برای فساد و تباهی از آن بهره بردند، در حالی که می دانستند این کار ناشایست است.[5] نکته های آموزنده 1. هر کس به جای عیب جویی از دیگران، باید به رفع عیوب خود، بپردازد و از شکر نعمت هایی که خداوند به او بخشیده، غافل نشود؛ 2. علم و دانش اگر برای اصلاح جامعه به کار رود، مفید و در غیر این صورت، به زیان خواهد بود؛ 3. سوء استفاده از علم، فساد و تباهی به همراه دارد؛ 4. سخن گفتن بدون آگاهی، صحیح نیست و برای هر اظهار نظری باید در آن زمینه آگاهی های لازم را به دست آورد. پی نوشتها: [1]. مجمع البیان، ج 1، ص 327. [2]. تفسیر نور، ج 1، ص 211. [3]. بقره، 102. [4]. مجمع البیان، ج 1، ص 327. [5]. تفسیر نمونه، ج1؛ المیزان، ج1 ص233؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 174. منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آیینه ی وحی، سید مرتضی قافله باشی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
عنوان سوال:

ماجرای هاروت و ماروت در قرآن چگونه بیان شده است؟


پاسخ:

(هاروت) و (ماروت) دو فرشته بودند که از بنی آدم عیب جویی و آن ها را مذمّت می کردند، خداوند به آن ها امر فرمود: به صورت انسان درآیید و به زمین بروید؛ مانند انسان به شما شهوت و حرص و طمع و... دادم، مراقب باشید کافر نشوید! کسی را به قتل نرسانید و مرتکب گناه نگردید، مردم را به دینداری امر کنید و از سحر و جادو بازدارید. و فرق سحر و جادو را به ایشان آموزش دهید.[1]
زمان هاروت و ماروت پیش از زمان حضرت سلیمان(علیه السلام) بود و سوء استفاده از علم سحر، پس از هاروت و ماروت، ادامه یافت.
حضرت سلیمان(علیه السلام) برای جلوگیری از انحراف و سوء استفاده، دستور داد نوشته های همه ی ساحران را جمع آوری کردند، ولی پس از وفات او، گروهی به آن نوشته ها دست یافتند و به مردم سحر آموختند و دوباره سحر رواج یافت. آنان حتی معجزات حضرت سلیمان(علیه السلام) را سحر معرفی کردند و پیامبری او را منکر شدند. یهود حتی در عصر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت سلیمان(علیه السلام) را ساحر زبردست می پنداشتند و او را به پیامبری نمی شناختند.[2] قرآن در این باره می فرماید:
(وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)[3]؛
-یهود -از آنچه شیاطین در عصر حضرت سلیمان، بر مردم می خواندند، پیروی می کردند. سلیمان هرگز کافر نشد -سحر نکرد-...؛ اما شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند و از آنچه بر هاروت و ماروت در بابل -عراق امروزی -نازل شد، پیروی کردند؛ آن دو فرشته به هیچ کس سحر نمی آموختند، مگر این که به او می گفتند: کافر نشوید! ما وسیله ی آزمایش هستیم، ولی -یهود -از ... آن دو فرشته مطالبی آموختند که به کمک آن، میان مرد و همسرش جدایی بیندازند؛ اما نمی توانند به کسی ضرر برسانند؛ مگر به فرمان خداوند، -یهود -چیزی آموختند که به ضرر آن ها بود و برای ایشان نفعی نداشت. می دانستند. آنچه به دست آورده اند در آخرت برایشان سودی ندارد، و آن ها عمر خود را با چیز بدی معامله کردند.
هاروت و ماروت، پس از این که به زمین آمدند، در اثر شهوت به گناه آلوده شدند. خداوند متعال آن ها را توبیخ کرد و فرمود: عذاب دنیا را انتخاب می کنید، یا عذاب آخرت را؟ گفتند: عذاب دنیا را؛ لذا در سرزمین عراق برای این که مردم را از سحر بازدارند، ابتدا سحر می آموختند، سپس راه باطل کردن آن را آموزش می دادند. هنگامی که مردم آن دو را شناختند، به آسمان رفتند و در آن جا تا روز قیامت در عذابند.[4]
یهود وقتی از هاروت و ماروت سحر آموختند، به جای این که از آن برای اصلاح جامعه و باطل کردن سحر استفاده کنند، خود به ساحری پرداختند و برای فساد و تباهی از آن بهره بردند، در حالی که می دانستند این کار ناشایست است.[5]
نکته های آموزنده
1. هر کس به جای عیب جویی از دیگران، باید به رفع عیوب خود، بپردازد و از شکر نعمت هایی که خداوند به او بخشیده، غافل نشود؛
2. علم و دانش اگر برای اصلاح جامعه به کار رود، مفید و در غیر این صورت، به زیان خواهد بود؛
3. سوء استفاده از علم، فساد و تباهی به همراه دارد؛
4. سخن گفتن بدون آگاهی، صحیح نیست و برای هر اظهار نظری باید در آن زمینه آگاهی های لازم را به دست آورد.
پی نوشتها:
[1]. مجمع البیان، ج 1، ص 327.
[2]. تفسیر نور، ج 1، ص 211.
[3]. بقره، 102.
[4]. مجمع البیان، ج 1، ص 327.
[5]. تفسیر نمونه، ج1؛ المیزان، ج1 ص233؛ تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 174.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آیینه ی وحی، سید مرتضی قافله باشی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین