در مورد تقدیر یا سرنوشت انسان ها، دو تفسیر متفاوت وجود دارد: تفسیر نخست می گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده، بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنی از مادر متولد می شود که قابل دگرگونی نیست هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد و کوشش های او برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است. بررسی منابع اسلامی نشان می دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست. قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می ریزد. استاد مطهری می گوید: (اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد).[1] قضا و قدر و سرنوشت به معنای صحیح آن است که بدانیم قضا در اصل به معنای حکم، و قدر به معنای اندازه گیری است که به قضا و قدر تکوینی و تشریعی تقسیم می شود ؛ منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر چیزی و هر حادثه و پدیده و هر موجودی در عالم، علتی دارد و اندازه ای، نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معیّن؛ مثلاً سنگی پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که حتماً علتی دارد. این که می گوییم دارای علت است، قضای تکوینی است. نیز مسلّما میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ و قوت و فشار دست و نزدیکی و دوری فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند این ها بستگی دارد. این ارتباط حادثه فوق با چگونگی علت آن، همان قدر تکوینی می باشد ؛ پس یک معنای قضا و قدر، به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است. اما قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً می گوییم نماز واجب است (این قضای تشریعی است) سپس می گوییم. مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این یک قدر الهی است).[2] طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهی می شود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دلیل این است که با آزادی اراده، آن را انجام می دهد. اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتی آزادی اراده او از ناحیة خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابی که شرط تحقق یک عمل می باشد از اوست. در قرآن آیات زیادی وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: (وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛[3] برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست). و مانند آیه: (إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛[4] خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند). در احادیث اسلامی نیز بر این نکته تأکید شده است. در روایتی نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می برم.[5]. این فرمایش حضرت یعنی آن که هرچند تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط می کند. اما من می توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد.[6] با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن می شود: اگر کسی بالای بام ایوان بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ،گرچه خود را از بام نیفکنم .اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری. مقدرات جبری عبارت است از: 1- قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است. 2- قضا و قدر الهی؛ جمجمه انسان را از استخوان نازک خلق کرده است. 3- قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه جاذبه داده است. 4- قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش صدمه شدید می بیند . 5- قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش صدمه شدید دید فوراً بمیرد. 6- قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده است ،باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی ، مقدر است بمیری و اگر پله های بام را انتخاب کنی، مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است".[7] البته ما معتقدیم که همه حوادث عالم به قلم تقدیر الهی در لوحی به نام لوح محفوظ به ثبت رسیده است و کسی جز خداوند از آن آگاهی ندارد. هر چه در این لوح نگاشته شود، تغییر نمیکند، به طور مثال هر یک از انسانها دارای اجل حتمی هستند که به هیچ عنوان قابل تأخیر و تقدیم نمیباشد . البته در مقابل لوح دیگری به نام لوح محو و اثبات که تقدیر الهی در آن نگاشته میشود وجود دارد که قابل تغییر و تبدّل است، به طور مثال اجلّ معلّقی وجود دارد، لکن این اجل به سبب صدقه یا کار خیر قابل تأخیر افتادن است، همان طور که در روایات وارد شده و یا این که به خاطر کارهای سوء مثل عاق والدین و قطع رحم به جلو میافتد.[8] ثبت حوادث و وقایع زندگی انسان در لوح محفوظ به معنی رقم خوردن همه چیز از قبل نیست ، چنان که تغییر آن به معنی نادرست و غلط بودن آن نیست ، بلکه خداوند از آن جا که نسبت به همه امور علم قبلی دارد ، می داند که بر اساس ضوابط و ساختار علّی و معلولی عالم و بر اساس اختیارات فردی چه نتیجه ای برای هر فرد رقم می خورد و هرکس چه سرنوشتی را برای خود ترسیم می نماید ، در نتیجه اگر قرار بر حصول تغییری در این امر باشد. باز به دست خود فرد خواهد بود . در لوح محفوظ ثبت است که فلان فرد پنجاه سال عمر می کند و در این سن بر اثر سکته جان می سپارد ، این امر به این معنی نیست که این فرد به دور از هر نوع اراده و اختیار یقینا در پنجاه سالگی به ناگاه سکته کرده خواهد مرد ، بلکه این فرد در طول زندگی و در مسیر حیات خود نحوه ای از رفتار و عملکرد را در پیش می گیرد . در تغذیه و تحرک بدنی و مشغله کاری و .... به نحوی رفتار می کند که بر اثر علت های طبیعی رگ های قلبش گرفته و در این سن به سکته مبتلا شده و در نتیجه آن خواهد مرد . این گونه علم خداوند همانند علم پزشک از روند بهبود فرد بیمار یا پیشرفت بیماری اوست که تاثیری در تحقق این علل ندارد ، یا همانند علم معلم به اینکه در این امتحان کدام دانش آموز نمره کامل خواهد گرفت و کدام رفوزه خواهد شد ؛ یقینا این علم از قبل در ذهن معلم نقش بسته است ، اما ممتاز یا رفوزه شدن دانش آموزان معلول علت های خاص خود است و خودشان در این امر نقش کلیدی و موثر دارند . بر اساس آنچه گفته شد روشن می شود که تغییر دادن سرنوشت در شب قدر یا در هر زمان دیگر به معنی تغییر دادن آن چیزی است که قابل تغییر است، یعنی چیزی که در لوح محو و اثبات ثبت شده و با عوامل گوناگون می توان آن را دگرگون نمود . در واقع شب قدر بهترین فرصت برای تغییر دادن سرنوشت های نامناسبی که به واسطه اعمال اختیاری خود برای خود رقم زده ایم، به سمت سرنوشت های مناسب و خیر است چون دعا یکی از مهم ترین عوامل تغییر این تقدیرها است و در این شب دعا در اوج قدرت و تاثیرگذاری است . برای مطالعه در باب جبر و اختیار می توانید به منابع ذیل مراجعه فرمائید : - جبر و اختیار، استاد جعفر سبحانی - جبر و اختیار، محمد تقی جعفری - انسان و سرنوشت ، شهید مطهری - جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسان، ژرژ گورویچ، ترجمه: حسن حبیبی - عدل الهی، استاد مطهری - آموزش عقاید ، آیت الله مصباح - آموزش کلام اسلامی ، محمد سعیدی مهر [1]. مجموعة آثار ، ج1، ص 384. [2]. ناصر مکارم شیرازی، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخیص). [3]. نجم (53) آیه 39. [4]. رعد (13) آیه 11. [5]. توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337. [6]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 29. [7]. محمد تقی فلسفی، کودک، ج 1، ص 132 و 133. [8]. دانشنامه قرآن، ماده لوح.
در مورد تقدیر یا سرنوشت انسان ها، دو تفسیر متفاوت وجود دارد:
تفسیر نخست می گوید: سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده، بنابراین هر کس با سرنوشت معیّنی از مادر متولد می شود که قابل دگرگونی نیست هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد و کوشش های او برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر، بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.
بررسی منابع اسلامی نشان می دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست. قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل: تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می ریزد.
استاد مطهری می گوید: (اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی، انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد).[1]
قضا و قدر و سرنوشت به معنای صحیح آن است که بدانیم قضا در اصل به معنای حکم، و قدر به معنای اندازه گیری است که به قضا و قدر تکوینی و تشریعی تقسیم می شود ؛ منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر چیزی و هر حادثه و پدیده و هر موجودی در عالم، علتی دارد و اندازه ای، نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معیّن؛ مثلاً سنگی پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که حتماً علتی دارد.
این که می گوییم دارای علت است، قضای تکوینی است. نیز مسلّما میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ و قوت و فشار دست و نزدیکی و دوری فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند این ها بستگی دارد. این ارتباط حادثه فوق با چگونگی علت آن، همان قدر تکوینی می باشد ؛ پس یک معنای قضا و قدر، به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.
اما قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً می گوییم نماز واجب است (این قضای تشریعی است) سپس می گوییم. مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این یک قدر الهی است).[2]
طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهی می شود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دلیل این است که با آزادی اراده، آن را انجام می دهد. اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتی آزادی اراده او از ناحیة خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابی که شرط تحقق یک عمل می باشد از اوست.
در قرآن آیات زیادی وجوددارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: (وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی؛[3] برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست).
و مانند آیه: (إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ؛[4] خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند).
در احادیث اسلامی نیز بر این نکته تأکید شده است. در روایتی نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می برم.[5].
این فرمایش حضرت یعنی آن که هرچند تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط می کند. اما من می توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد.[6]
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن می شود: اگر کسی بالای بام ایوان بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ،گرچه خود را از بام نیفکنم .اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری.
مقدرات جبری عبارت است از:
1- قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است.
2- قضا و قدر الهی؛ جمجمه انسان را از استخوان نازک خلق کرده است.
3- قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه جاذبه داده است.
4- قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش صدمه شدید می بیند .
5- قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش صدمه شدید دید فوراً بمیرد.
6- قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده است ،باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی ، مقدر است بمیری و اگر پله های بام را انتخاب کنی، مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است".[7]
البته ما معتقدیم که همه حوادث عالم به قلم تقدیر الهی در لوحی به نام لوح محفوظ به ثبت رسیده است و کسی جز خداوند از آن آگاهی ندارد. هر چه در این لوح نگاشته شود، تغییر نمیکند، به طور مثال هر یک از انسانها دارای اجل حتمی هستند که به هیچ عنوان قابل تأخیر و تقدیم نمیباشد .
البته در مقابل لوح دیگری به نام لوح محو و اثبات که تقدیر الهی در آن نگاشته میشود وجود دارد که قابل تغییر و تبدّل است، به طور مثال اجلّ معلّقی وجود دارد، لکن این اجل به سبب صدقه یا کار خیر قابل تأخیر افتادن است، همان طور که در روایات وارد شده و یا این که به خاطر کارهای سوء مثل عاق والدین و قطع رحم به جلو میافتد.[8]
ثبت حوادث و وقایع زندگی انسان در لوح محفوظ به معنی رقم خوردن همه چیز از قبل نیست ، چنان که تغییر آن به معنی نادرست و غلط بودن آن نیست ، بلکه خداوند از آن جا که نسبت به همه امور علم قبلی دارد ، می داند که بر اساس ضوابط و ساختار علّی و معلولی عالم و بر اساس اختیارات فردی چه نتیجه ای برای هر فرد رقم می خورد و هرکس چه سرنوشتی را برای خود ترسیم می نماید ، در نتیجه اگر قرار بر حصول تغییری در این امر باشد. باز به دست خود فرد خواهد بود .
در لوح محفوظ ثبت است که فلان فرد پنجاه سال عمر می کند و در این سن بر اثر سکته جان می سپارد ، این امر به این معنی نیست که این فرد به دور از هر نوع اراده و اختیار یقینا در
پنجاه سالگی به ناگاه سکته کرده خواهد مرد ، بلکه این فرد در طول زندگی و در مسیر حیات خود نحوه ای از رفتار و عملکرد را در پیش می گیرد . در تغذیه و تحرک بدنی و مشغله کاری و .... به نحوی رفتار می کند که بر اثر علت های طبیعی رگ های قلبش گرفته و در این سن به سکته مبتلا شده و در نتیجه آن خواهد مرد .
این گونه علم خداوند همانند علم پزشک از روند بهبود فرد بیمار یا پیشرفت بیماری اوست که تاثیری در تحقق این علل ندارد ، یا همانند علم معلم به اینکه در این امتحان کدام دانش آموز نمره کامل خواهد گرفت و کدام رفوزه خواهد شد ؛ یقینا این علم از قبل در ذهن معلم نقش بسته است ، اما ممتاز یا رفوزه شدن دانش آموزان معلول علت های خاص خود است و خودشان در این امر نقش کلیدی و موثر دارند .
بر اساس آنچه گفته شد روشن می شود که تغییر دادن سرنوشت در شب قدر یا در هر زمان دیگر به معنی تغییر دادن آن چیزی است که قابل تغییر است، یعنی چیزی که در لوح محو و اثبات ثبت شده و با عوامل گوناگون می توان آن را دگرگون نمود .
در واقع شب قدر بهترین فرصت برای تغییر دادن سرنوشت های نامناسبی که به واسطه اعمال اختیاری خود برای خود رقم زده ایم، به سمت سرنوشت های مناسب و خیر است چون دعا یکی از مهم ترین عوامل تغییر این تقدیرها است و در این شب دعا در اوج قدرت و تاثیرگذاری است .
برای مطالعه در باب جبر و اختیار می توانید به منابع ذیل مراجعه فرمائید :
- جبر و اختیار، استاد جعفر سبحانی
- جبر و اختیار، محمد تقی جعفری
- انسان و سرنوشت ، شهید مطهری
- جبرهای اجتماعی و اختیار یا آزادی انسان، ژرژ گورویچ، ترجمه: حسن حبیبی
- عدل الهی، استاد مطهری
- آموزش عقاید ، آیت الله مصباح
- آموزش کلام اسلامی ، محمد سعیدی مهر
[1]. مجموعة آثار ، ج1، ص 384.
[2]. ناصر مکارم شیرازی، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخیص).
[3]. نجم (53) آیه 39.
[4]. رعد (13) آیه 11.
[5]. توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337.
[6]. ناصر مکارم شیرازی، همان، ص 29.
[7]. محمد تقی فلسفی، کودک، ج 1، ص 132 و 133.
[8]. دانشنامه قرآن، ماده لوح.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] عده ای در شبهای قدر ماه مبارک رمضان نماز قضا می خوانند، و گاهی با جماعت خوانده می شود، آیا افضل نافله شبهای قدر است یا نماز قضا و آیا به جماعت خواندن صحیح است یا خیر؟
- [سایر] اگر سرنوشت ما قبلاً تعیین شده، پس باید یزید، یزید باشد؟ آیا انسان میتواند قضا و قدر را تغییر دهد؟
- [سایر] شب قدر کدام شب است؟
- [سایر] آیا لیلة القدر متعدد است؟ و آیا روز هم جزو شب قدر است؟
- [سایر] آیا لیلة القدر متعدد است؟ و آیا روز هم جزو شب قدر است؟
- [سایر] آیا لیلة القدر متعدد است؟ و آیا روز هم جزو شب قدر است؟
- [آیت الله بهجت] کسانی در شب های قدر، به جای نمازهای مستحبی، نماز قضا می خوانند، آیا این نمازها به جای نماز مستحبی قرار می گیرد؟
- [سایر] اهمیت شب قدر چیست؟
- [سایر] (لیلة القدر) کدام شب از سال است؟ با توجه به اختلاف تقویم در کشورها، آیا ممکن است چند شب قدر وجود داشته باشد؟
- [سایر] (لیلة القدر) کدام شب از سال است؟ با توجه به اختلاف تقویم در کشورها، آیا ممکن است چند شب قدر وجود داشته باشد؟
- [آیت الله سیستانی] اگر هنگام طلوع فجر بیدار شود ، میتواند نماز شب را بدون قصد اداء و قضا بخواند . نماز غفیله
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده باید روزه ان روز را قضا نماید
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در شب چیزی بخورد که میداند به واسطه خوردن آن، در روز بیاختیار قی میکند، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر اوّل ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند: (شب پیش ماه را دیدهایم)، باید روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله سیستانی] اگر ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد ، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده ، باید روزه آن روز را قضا نماید .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش، اول ماه بود، باید روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] جائز نیست امام جمعه خطبه ها را آن قدر طولانی کند که وقت نماز بگذرد، و الا باید نماز ظهر را بخواند، زیرا نماز جمعه در خارج وقت آن قضا ندارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر در شب چیزی بخورد که میداند به واسطه خوردن آن، در روز بیاختیار قی میکند، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را قضا کند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر اوّل ماه رمضان برای کسی ثابت نشود وروزه نگیرد، چنانچه دو مرد عادل بگویند که شب پیش ماه را دیدهایم، باید روزه آن روز را قضا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در شب چیزی بخورد که میداند به واسطه خوردن آن در روز بیاختیار قی میکند، احتیاط واجب آن است که روزه آن روز را قضا نماید.