قدر: یعنی اندازه گیری و تعیین حد و حدود چیزی در اصطلاح به این معنا است که خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه سنجش آفریده است. قضا، یعنی حکم و قطع و حتمیت. در آفرینش، پیدایش و ایجاد چیزها، از چندین راه ممکن است انجام گیرد. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را قضا می نامند. جبر در اصطلاح فلسفی و کلامی به این معنی است که بشر در انجام کارهای خویش اختیاری نداشته باشد. بنابراین سرنوشت و قضا و قدر، به معنای وسیع کلمه شامل همه موجودات جهان اعم از انسان و غیر انسان می شود. پس از بیان معنای قضا و قدر می گوییم: تردیدی نیست که خدا برای هر چیز علت ها واسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن، بستگی به آن ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. اگر می بینیم باران یا برف می بارد، یک سلسله عوامل ویژه ای در این کار دخالت دارد تا ابر پدید آید و در منطقه ای خاص تشکیل باران و برف دهد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد. همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق سر نمی زند، بلکه نخست چیزی تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، برای انجام آن می کوشد. پس انجام هر کار در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرر کرده است. بدیهی است این عقیده با اصل آزادی و اختیار منافاتی ندارد، زیرا اختیار و آزادی انسان، یکی از اسباب و علل جهان است که بشر با استفاده از آن کارهایی در حدود توانایی انجام می دهد و اگر نخواهد انجام نمی دهد. بنابراین سعادت و شقاوت هر کس کاملاً به خواست خودش بستگی دارد. به عبارت دیگر: خداوند همه چیز را بر اساس قضا و قدر و با اساب و علل خود اداره می کند. یکی از این اسباب و علل، اختیار انسان است و خداوند در قضا و قدر تعیین کرده که انسان با اختیار خود کاری را انجام داده یا آن را ترک کند. پس هم قضا و قدر است و هم اختیار. اگر یزید انسان فاسق شد، خودش خواست و راه فساد را پیش گرفت. اگر "حُربن یزید ریاحی" که اوّل جزء لشکر "عمر بن سعد" بود، توبه کرد و به شهادت رسید و عاقبت به خیر شد، با خواست خودش این کار را کرد. پس این که می گوییم سرنوشت هر کس تعیین شده، بدین معنا است که خدا خواسته هر کس با اختیار خودش کارهایش را انجام دهد. مختار بودن انسان را هر کس با وجدان خودش درک می کند. آیا شما بین حرکت دست تان و حرکت خون در رگ های تان فرق نمی بیند؟ حرکت دست در اختیار شما است، ولی حرکت خون مربوط به اختیار شما نمی باشد. آیا بین طپش قلب و غذا خوردن فرق قابل نیستند؟ مسلّماً فرق قائلید. برای اطلاع بیشتر به کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری مراجعه فرمایید. eporsesh.com
اگر سرنوشت ما قبلاً تعیین شده، پس باید یزید، یزید باشد؟ آیا انسان میتواند قضا و قدر را تغییر دهد؟
قدر: یعنی اندازه گیری و تعیین حد و حدود چیزی در اصطلاح به این معنا است که خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه سنجش آفریده است.
قضا، یعنی حکم و قطع و حتمیت. در آفرینش، پیدایش و ایجاد چیزها، از چندین راه ممکن است انجام گیرد. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را قضا می نامند.
جبر در اصطلاح فلسفی و کلامی به این معنی است که بشر در انجام کارهای خویش اختیاری نداشته باشد.
بنابراین سرنوشت و قضا و قدر، به معنای وسیع کلمه شامل همه موجودات جهان اعم از انسان و غیر انسان می شود. پس از بیان معنای قضا و قدر می گوییم:
تردیدی نیست که خدا برای هر چیز علت ها واسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن، بستگی به آن ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. اگر می بینیم باران یا برف می بارد، یک سلسله عوامل ویژه ای در این کار دخالت دارد تا ابر پدید آید و در منطقه ای خاص تشکیل باران و برف دهد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد.
همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق سر نمی زند، بلکه نخست چیزی تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، برای انجام آن می کوشد. پس انجام هر کار در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرر کرده است.
بدیهی است این عقیده با اصل آزادی و اختیار منافاتی ندارد، زیرا اختیار و آزادی انسان، یکی از اسباب و علل جهان است که بشر با استفاده از آن کارهایی در حدود توانایی انجام می دهد و اگر نخواهد انجام نمی دهد.
بنابراین سعادت و شقاوت هر کس کاملاً به خواست خودش بستگی دارد. به عبارت دیگر: خداوند همه چیز را بر اساس قضا و قدر و با اساب و علل خود اداره می کند. یکی از این اسباب و علل، اختیار انسان است و خداوند در قضا و قدر تعیین کرده که انسان با اختیار خود کاری را انجام داده یا آن را ترک کند. پس هم قضا و قدر است و هم اختیار.
اگر یزید انسان فاسق شد، خودش خواست و راه فساد را پیش گرفت. اگر "حُربن یزید ریاحی" که اوّل جزء لشکر "عمر بن سعد" بود، توبه کرد و به شهادت رسید و عاقبت به خیر شد، با خواست خودش این کار را کرد.
پس این که می گوییم سرنوشت هر کس تعیین شده، بدین معنا است که خدا خواسته هر کس با اختیار خودش کارهایش را انجام دهد. مختار بودن انسان را هر کس با وجدان خودش درک می کند.
آیا شما بین حرکت دست تان و حرکت خون در رگ های تان فرق نمی بیند؟ حرکت دست در اختیار شما است، ولی حرکت خون مربوط به اختیار شما نمی باشد. آیا بین طپش قلب و غذا خوردن فرق قابل نیستند؟ مسلّماً فرق قائلید.
برای اطلاع بیشتر به کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری مراجعه فرمایید.
eporsesh.com
- [سایر] اهل سنت به استناد از احترام یزید به اسیران به تجلیل از یزید برآمده و در مقام تبرئه ی اوهستند آیا یزید درقتل امام حسین مبراست ؟
- [سایر] یزید پسر ابو سفیان چه کسی بود؟ آیا شخصی به نام یزید بوده است که برادر معاویه باشد؟
- [سایر] این درست است که اگر یزید هم مثل معاویه بود امام حسین ع قیام نمیکرد؟ چون ظاهر حفظ میکرد معاویه ولی یزید ریشه میخواست بکنه؟
- [سایر] اصولاً معاویه و یزید چه فرقی با هم داشتند؟
- [سایر] آیا یزید ملعون بعد از به شهادت رساندن امام حسین(علیه السلام) توبه کرد؟ و آیا توبه فردی مانند یزید پذیرفته می شود یا نه؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید و معاویه چه نظری داشت؟
- [سایر] دشمنی یزید و یارانش از چه زمانی با امام حسین (علیه السلام) شروع شده بود ؟ آیا یزید با امام حسین (علیه السلام) از قبل دشمنی داشته است ؟
- [سایر] چرا یزید از حضرت امام حسین (علیه السلام) می ترسید؟
- [سایر] نظر علمای اهل سنت در مورد یزید چیست؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد یزید چه دیدگاهی دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است انسان علاوه بر تکبیرةالاحرام شش تکبیر دیگر نیز بگوید و میتواند هر کدام از آنها را که خواست به عنوان تکبیرةالاحرام تعیین کند.
- [آیت الله سیستانی] اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد ، انسان میتواند در بین نماز چنانچه یادش بیاید که نماز قضا بر ذمّه دارد نیّت را به نماز قضا برگرداند ، ولی باید برگرداندن نیّت به نماز قضا ممکن باشد ، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است در صورتی میتواند نیّت را به قضای صبح بر گرداند که داخل رکوع رکعت سوم نشده باشد .
- [آیت الله مظاهری] برگرداندن نیّت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست. مسئله 616 - اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان میتواند در بین نماز نیّت را به نماز قضا برگرداند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان میتواند در بین نماز نیّت را به نماز قضا برگرداند، ولی باید برگرداندن نیّت به نماز قضا ممکن باشد مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی میتواند نیّت را به قضای صبح برگرداند که داخل رکوع رکعت سوم نشده باشد.
- [آیت الله بروجردی] اگر وقت نماز ادا وسعت داشته باشد، انسان میتواند در بین نماز نیت را به نماز قضا برگرداند، ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضا ممکن باشد، مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی میتواند نیت را به قضای صبح برگرداند که داخل رکعت سوم نشده باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه انسان از وصیت خود برگردد (مثلاً اول بگوید ثلث مالش را به کسی دهند و بعد بگوید ندهند) وصیت باطل می شود، همچنین اگر وصیت خود را تغییر دهد مثل آن که قیمی برای صغیر معین کرده بعد دیگری را به جای او تعیین کند وصیت اول باطل می شود و نیز اگر کاری کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته است (مثلاً خانه ای را که وصیت کرده به کسی بدهند، بفروشد، یا کسی را برای فروش آن وکیل نماید).
- [آیت الله اردبیلی] اگر انسان شک کند که مغرب شده یا نه، نمیتواند افطار کند، ولی اگر شک کند که صبح شده یا نه، پیش از تحقیق نیز میتواند عملی که روزه را باطل میکند انجام دهد، ولی در صورتی که صبح شده باشد، به تفصیلی که در مسأله 1771 گفته شد قضا دارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان کاری را میتواند نذر کند که انجام آن برایش ممکن باشد، بنابراین کسی که نمیتواند پیاده به کربلا برود، اگر نذر کند که پیاده برود، نذر او صحیح نیست، ولی اگر نذر کند که روزهای بگیرد و بدون پیشبینی قبلی از انجام آن عاجز شود، باید آن را قضا کند و اگر ممکن نشد به مقدار یک مدّ طعام (مدّ14 صاع است که مقدار آن در مسأله 1872 و 1999 بررسی شد) به فقیر صدقه بدهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان میتواند در مرضی که به آن مرض از دنیا میرود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و کارهایی که اسراف شمرده نمیشود برساند و نیز اگر مال خود را به قیمت بفروشد، یا اجاره دهد اشکال ندارد، بلکه ظاهراً اگر مال خود را به کسی ببخشد یا ارزانتر از قیمت بفروشد، اگر چه بیشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننمایند تصرّف او صحیح است، هر چند احتیاط مستحبّ آن است که رضایت ورثه را هم جلب کنند.
- [آیت الله بروجردی] انسان میتواند در مرضی که به آن مرض از دنیا میرود، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و کارهایی که اسراف شمرده نمیشود برساند و نیز اگر مال خود را به قیمت بفروشد، یا اجاره دهد اشکال ندارد، ولی اگر مثلاً مال خود را به کسی ببخشد، یا ارزانتر از قیمت بفروشد، چنانچه مقداری را که بخشیده یا ارزانتر فروخته، به اندازهی ثلث مال او یا کمتر باشد، تصرف او صحیح است و اگر بیشتر از ثلث باشد، در صورتی که ورثه اجازه بدهند صحیح و اگر اجازه ندهند، تصرف او در مقدار بیشتر از ثلث باطل میباشد.