اگر آب هزاران سال از ارتفاع به پایین سقوط کند، هیچ کس مدعی تکامل آب نمی شود. همان گونه که اگر هزاران سال بخار آب از پایین به بالا صعود کند، کسی مدعی تکامل بخار نمی شود. اما اگر جسم سنگینی مانند فلزات، در یک سطح هموار، شروع به حرکت بکند، این سوال مطرح می شود که چگونه این جسم خلاف مقتضیات اولیه خود حرکت کرده است! و طبعا اگر دلیل این حرکت در خود او باشد، می توان مدعی تکامل آن شد. پس روشن است که تکامل، توام با حرکت، تغییر و تبدیل است. یعنی برای تکامل باید خصوصیات اولیه وجود یک شیء، دستخوش تغییر شوند. با این بیان و دقت در مفهوم تکامل، به نظر می رسد که سوال مطرح شده، نسجیده بیان شده است. و سوالی برخواسته از علم نیست. چرا که برای تکامل انسان، باید تغییری در او ایجاد شود و اگر ریشه این تغییر از درون او باشد باید تغییر، از میان تضادهای ایجاد شده برای انسان بگذرد. تضادهایی که میان نفس اماره و فطرت انسان به وجود می آید. که نفس اماره، انسان را به سمت مادیات پایین می کشاند و فطرت انسان، او را به ماورای ماده متوجه می سازد. و در تضاد این دو کشش، ممکن است که انسانی به تکامل دست یابد. همچنان که تضاد ایجاد شده بین دعوت انبیاء، و وسوسه های شیطان، انسان را در میان تضاد قرار می دهد. و پس از حرکت صحیح در میان این تضاد، تکامل رخ می دهد. در واقع انسان از درون و بیرون با دو کشش متفاوت مواجه است. بخشی از درون انسان، به خوبی ها می کشاند. تقوای الهیِ الهام شده به انسان و فطرت الهیِ نشان دهنده توحید، او را به خوبی ها می کشاند و وجدان درونی او را از زشتی ها باز می دارد. و در مقابل نفس اماره و تمایلات پست، می تواند زمینه افراط در تامین نیازهای مادی شود و زمینه بدی و آلودگی را فراهم کند. همچنین در خارج نیز جنگ خیر و شر در دو سپاه رحمانی و شیطانی، در همیشه تاریخ جاری است. از سویی اولیاء الهی و پیامبران ما را به سمت خوبی ها دعوت می کنند. و از سوی دیگر نیز شیاطین زمینه ساز گمراهی و انحراف هستند و این نزاع، می تواند بستر تکامل را مهیا کند. از همین روست که تکامل در انسانی که مرکب از دو جزء خلق شده است، معنا می یابد اما در فرشته یا حیوان که تنها یک جزء دارند، تکاملی ندارند. و روشن است که این بستر همان گونه که می تواند سبب تکامل باشد، می تواند سبب سقوط نیز باشد: امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرمایند: خداوند عزّ و جلّ در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در چهار پایان شهوت را بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد، حال کسی که عقلش بر شهوتش غالب گردد به یقین از فرشتگان بهتر بوده و آن که شهوتش بر عقلش غالب شود حتما از چهار پایان بدتر می باشد. [1] [1]: علل الشرائع، ج1، ص5
اگر آب هزاران سال از ارتفاع به پایین سقوط کند، هیچ کس مدعی تکامل آب نمی شود. همان گونه که اگر هزاران سال بخار آب از پایین به بالا صعود کند، کسی مدعی تکامل بخار نمی شود. اما اگر جسم سنگینی مانند فلزات، در یک سطح هموار، شروع به حرکت بکند، این سوال مطرح می شود که چگونه این جسم خلاف مقتضیات اولیه خود حرکت کرده است! و طبعا اگر دلیل این حرکت در خود او باشد، می توان مدعی تکامل آن شد.
پس روشن است که تکامل، توام با حرکت، تغییر و تبدیل است. یعنی برای تکامل باید خصوصیات اولیه وجود یک شیء، دستخوش تغییر شوند.
با این بیان و دقت در مفهوم تکامل، به نظر می رسد که سوال مطرح شده، نسجیده بیان شده است. و سوالی برخواسته از علم نیست. چرا که برای تکامل انسان، باید تغییری در او ایجاد شود و اگر ریشه این تغییر از درون او باشد باید تغییر، از میان تضادهای ایجاد شده برای انسان بگذرد. تضادهایی که میان نفس اماره و فطرت انسان به وجود می آید. که نفس اماره، انسان را به سمت مادیات پایین می کشاند و فطرت انسان، او را به ماورای ماده متوجه می سازد. و در تضاد این دو کشش، ممکن است که انسانی به تکامل دست یابد. همچنان که تضاد ایجاد شده بین دعوت انبیاء، و وسوسه های شیطان، انسان را در میان تضاد قرار می دهد. و پس از حرکت صحیح در میان این تضاد، تکامل رخ می دهد.
در واقع انسان از درون و بیرون با دو کشش متفاوت مواجه است.
بخشی از درون انسان، به خوبی ها می کشاند. تقوای الهیِ الهام شده به انسان و فطرت الهیِ نشان دهنده توحید، او را به خوبی ها می کشاند و وجدان درونی او را از زشتی ها باز می دارد. و در مقابل نفس اماره و تمایلات پست، می تواند زمینه افراط در تامین نیازهای مادی شود و زمینه بدی و آلودگی را فراهم کند.
همچنین در خارج نیز جنگ خیر و شر در دو سپاه رحمانی و شیطانی، در همیشه تاریخ جاری است. از سویی اولیاء الهی و پیامبران ما را به سمت خوبی ها دعوت می کنند. و از سوی دیگر نیز شیاطین زمینه ساز گمراهی و انحراف هستند و این نزاع، می تواند بستر تکامل را مهیا کند.
از همین روست که تکامل در انسانی که مرکب از دو جزء خلق شده است، معنا می یابد اما در فرشته یا حیوان که تنها یک جزء دارند، تکاملی ندارند. و روشن است که این بستر همان گونه که می تواند سبب تکامل باشد، می تواند سبب سقوط نیز باشد:
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام می فرمایند: خداوند عزّ و جلّ در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در چهار پایان شهوت را بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد، حال کسی که عقلش بر شهوتش غالب گردد به یقین از فرشتگان بهتر بوده و آن که شهوتش بر عقلش غالب شود حتما از چهار پایان بدتر می باشد. [1]
[1]: علل الشرائع، ج1، ص5
- [سایر] آیا شیطان همان نفس اماره است ؟ آیا شیطان هم نفس اماره داشت؟
- [سایر] فرق شیطان با نفس اماره چیست؟
- [سایر] سلام. در بانک سوالات مطالبی درباره فرق نفس اماره و شیطان نوشته بودید که اصلاً قانع کننده نبود. در واقع هیچ استدلالی در وجود داشتن شیء خارجی به نام شیطان وجود ندارد. تنها مورد اشاره آن در قرآن است که این در داستان خلقت بیان شده و مشخص است که تشبیه خداوند از خلقت است؛ مثل آفریدن انسان از گل یا دمیدن روح خدا در آدمی میماند که از نظر علمی غیر بررسی است. خداوند در بیان خودخواهی و منفعت طلبی درون همه آدمها که همان نفس اماره است، شیطان را تشبیه کرده، اگر استدلال اضافه بر این مطالب ذکر شده در نمایه (فرق شیطان با نفس اماره) وجود دارد بیان فرمایید.
- [سایر] چرا خداوند برای انسان ها دشمن آشکار(شیطان) را آفرید؟
- [سایر] راههای مقابله با نفس اماره و شیطان چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا شیطان و دیگر فرشتگان هم دارای نفس امّاره هستند؟ در غیر اینصورت چه کسی شیطان را فریب داد؟
- [سایر] چرا خدا شیطان را از آتش خلق کرد و انسان را از خاک آفرید ؟
- [سایر] اگر شیطان تمرد نمی کرد عامل شر در جهان وجود نداشت ؟ آیا شیطان عامل تحریک نفس اماره است یا خودش شر بود ؟
- [سایر] جناب عالی قائل هستید که وجود شیطان به عنوان وسیله و ابزاری برای ترقی و تکامل انسان است، ولی اگر دقت کنیم به آثار وجود شیطان، چنین آسان و روشن هم نیست؛ زیرا اولاً: وجود شیطان به عنوان وسیله تکامل انسان ضروری می شود: وجود شیطان، انگار با خلقت انسان در یک بسته بندی (package) با خلقت انسان جمع شده بود. وجود شیطان با خلقت انسان قابل تفکیک نیست؛ به این معنا که نبودن شیطان مساوی با تکامل نیافتن انسان است. این نکته به خودی خود، فرضی که شیطان با اراده و اختیار خود، سرپیچی کرده و خود را از رحمت خدا دور انداخت را نفی می کند. این فرض دیگر قابل قبول نیست؛ چون در یک بسته بندی (package)، راهی برای سرپیچی کردن وجود نخواهد داشت. سرپیچی شیطان، جهت ترقی و تکامل انسان و با اراده خداوند صورت گرفت، ولی اگر فرض بفرمایید که اختیار و اراده شیطان در آن بسته بندی (package) بوده، پس در این صورت تکامل انسان آزمایشی بوده از طرف خداوند؛ چراکه اگر شیطان از فرمان خداوند اطاعت می کرد و انسان را اغوا و وسوسه نمی کرد، خلقت انسان دارای نقص بود (نقض غرض لازم می آید). به عبارت دیگر، طاعت شیطان مساوی با عدم تکامل انسان می شود. به همین مقدار اکتفا می کنم و منتظر جواب جناب عالی هستم. با تشکر
- [سایر] آیا نبودن شیطان مساوی با تکامل نیافتن انسان است؟
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] احکام نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترکنماید.
- [آیت الله مظاهری] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] انسان باید فقط برای خداوند عالم نماز بخواند پس کسی که ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد؛ یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد ، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید .
- [آیت الله بروجردی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله خوئی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بهجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس کسیکه ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است، خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که انجام ندادن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.