چرا خداوند برای انسان ها دشمن آشکار(شیطان) را آفرید؟
قبل از بیان جواب اشاره به یک مطلب مورد نیاز است و آن اینکه ما نباید در قضاوتهای خود خداوند را با بشر و هر موجود ضعیف دیگر قیاس کنیم و به او موقعیت یک مخلوق را بدهیم و بعد دیدگاههای خود را در مورد او تنظیم نمائیم. خدا، خدا است و قضاوت درباره او باید با نگاه به مقام الوهیت او باشد نه چیز دیگر و این قیاس پنهان در ضمیر ما انسانها، راهزن خطرناکی است که معارف ما را به غلط و انحراف سوق میدهد. باید بگوییم که آشکار ترین دشمن انسان شیطان است، اما داستان و فلسفه خلقت شیطان دشمن آشکار انسانها: باید دانست که هر چیزی که وجود دارد و مخلوق است نیکو و خیر است (الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.[1] ولی ممکن است در هنگام ارتباط با دیگر موجودات، شریر شود و مایه سستی و ضلال و هلاکت باشد. دیگر اینکه عالم صنع و ایجاد با کثرت و وسعتی که دارد اجزاء آن به هم مربوط و معطوف هستند، ایجاد بعضی از اجزاء آن به ایجاد همه آن برمی گردد چنانچه اصلاح جزء آن به اصلاح کل برمی گردد و این اختلاف در عالم و ارتباط اجزاء با هم امری ضروری است و در آن تنافی و تضاد ، کمال و نقص، بود و نبود، رسیدن و نرسیدن لازم و ضروری می باشد. والا این نظام هستی یک چیز می شد و این اختلاف و مراتب از بین می رفت و عالم باطل می شد. در این میان می دانیم که اگر شر و فساد و تعصب و فقدان و نقص و ضعف و امثال اینها نباشد دیگر خیر و صحت و راحت و وجدان (یافتن) و کمال و قوه مصداق ندارد و قابل تعقل نیست چنانچه اگر شقاوت نباشد سعادت بی معنا است و اگر زشتی نباشد زیبایی مصداق ندارد. و اگر معصیت نباشد طاعت متحقق نمی شود و اگر طاعت و معصیت نباشند مدح و ذم باطل می شود و ثواب و عقاب و وعد و وعید و انذار و بشارت بی معنا می شود و با نبودن اینها دین و شریعت و فرستادن پیامبران و تشکیل جامعه و... بی فلسفه می شود پس می بینیم که معصیت و شر که شیطان بسوی آنان ما را می خواند از ارکان نظام عالم انسانی که براساس سنت اختیار جاری است و مقصود از آن سعادت نوع انسان می باشد. شیطان مانند حاشیه صراط مستقیم است و مورد نیاز، اگر اطراف نباشد وسط معنا نمی یابد پس شیطان عامل تقویت ایمان و سعادت انسان است . یکی از دانشمندن زیست شناس می گوید: اگر میکرب نبود قامت انسان از 80 سانتیمتر تجاوز نمی کرد این میکرب است که سلولهای بدن را به فعالیت وا می دارد و در نتیجه رشد و تعالی می یابد اما اینکه شیطان به جرگه ملائکه پیوسته بود چون هنوز ارتباط با دیگر موجودات از جمله انسان نداشت و وجود او جز خیر چیزدیگری نبود. و این ظاهر امر بود تا محک تجربه بمیان آید و سیه روی شود هر که در او غش باشد. و اما اینکه شیطان را خلق کرد تا از او پیروی کنند هم درست نیست بلکه به انسان ابزار مخالفت با شیطان را داد، هم عقل و هم اختیار و هم راهنمایی و اگر عقل و اختیار و راهنمائی بود ولی شیطان نبود این میدان ناقص بود و ناهماهنگ. پی نوشت: [1] . سوره سجده، آیه7. منبع: پایگاه حوزه
عنوان سوال:

چرا خداوند برای انسان ها دشمن آشکار(شیطان) را آفرید؟


پاسخ:

قبل از بیان جواب اشاره به یک مطلب مورد نیاز است و آن اینکه ما نباید در قضاوتهای خود خداوند را با بشر و هر موجود ضعیف دیگر قیاس کنیم و به او موقعیت یک مخلوق را بدهیم و بعد دیدگاههای خود را در مورد او تنظیم نمائیم. خدا، خدا است و قضاوت درباره او باید با نگاه به مقام الوهیت او باشد نه چیز دیگر و این قیاس پنهان در ضمیر ما انسانها، راهزن خطرناکی است که معارف ما را به غلط و انحراف سوق میدهد. باید بگوییم که آشکار ترین دشمن انسان شیطان است، اما داستان و فلسفه خلقت شیطان دشمن آشکار انسانها: باید دانست که هر چیزی که وجود دارد و مخلوق است نیکو و خیر است
(الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد.[1] ولی ممکن است در هنگام ارتباط با دیگر موجودات، شریر شود و مایه سستی و ضلال و هلاکت باشد. دیگر اینکه عالم صنع و ایجاد با کثرت و وسعتی که دارد اجزاء آن به هم مربوط و معطوف هستند، ایجاد بعضی از اجزاء آن به ایجاد همه آن برمی گردد چنانچه اصلاح جزء آن به اصلاح کل برمی گردد و این اختلاف در عالم و ارتباط اجزاء با هم امری ضروری است و در آن تنافی و تضاد ، کمال و نقص، بود و نبود، رسیدن و نرسیدن لازم و ضروری می باشد. والا این نظام هستی یک چیز می شد و این اختلاف و مراتب از بین می رفت و عالم باطل می شد. در این میان می دانیم که اگر شر و فساد و تعصب و فقدان و نقص و ضعف و امثال اینها نباشد دیگر خیر و صحت و راحت و وجدان (یافتن) و کمال و قوه مصداق ندارد و قابل تعقل نیست چنانچه اگر شقاوت نباشد سعادت بی معنا است و اگر زشتی نباشد زیبایی مصداق ندارد. و اگر معصیت نباشد طاعت متحقق نمی شود و اگر طاعت و معصیت نباشند مدح و ذم باطل می شود و ثواب و عقاب و وعد و وعید و انذار و بشارت بی معنا می شود و با نبودن اینها دین و شریعت و فرستادن پیامبران و تشکیل جامعه و... بی فلسفه می شود پس می بینیم که معصیت و شر که شیطان بسوی آنان ما را می خواند از ارکان نظام عالم انسانی که براساس سنت اختیار جاری است و مقصود از آن سعادت نوع انسان می باشد. شیطان مانند حاشیه صراط مستقیم است و مورد نیاز، اگر اطراف نباشد وسط معنا نمی یابد پس شیطان عامل تقویت ایمان و سعادت انسان است .
یکی از دانشمندن زیست شناس می گوید: اگر میکرب نبود قامت انسان از 80 سانتیمتر تجاوز نمی کرد این میکرب است که سلولهای بدن را به فعالیت وا می دارد و در نتیجه رشد و تعالی می یابد اما اینکه شیطان به جرگه ملائکه پیوسته بود چون هنوز ارتباط با دیگر موجودات از جمله انسان نداشت و وجود او جز خیر چیزدیگری نبود. و این ظاهر امر بود تا محک تجربه بمیان آید و سیه روی شود هر که در او غش باشد.
و اما اینکه شیطان را خلق کرد تا از او پیروی کنند هم درست نیست بلکه به انسان ابزار مخالفت با شیطان را داد، هم عقل و هم اختیار و هم راهنمایی و اگر عقل و اختیار و راهنمائی بود ولی شیطان نبود این میدان ناقص بود و ناهماهنگ.
پی نوشت:
[1] . سوره سجده، آیه7.
منبع: پایگاه حوزه





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین