چرا در طلاق فقط مرد حق رجوع به همسر خود را دارد؟
در جواب به این سوال قبل از هر چیز باید توجه داشت که از منظر اسلام، طلاق مبغوض ترین حلال هاست و موانعی بر سر راه آن قرار گرفته تا حد ممکن تحقق نپذیرد. همچنین باید توجه داشت که طلاق در ابتدا حق مرد است و اگر شروطی در ضمن عقد ذکر شود، این حق می تواند برای زن نیز محقق شود. و نکته سومی که باید مد نظر قرار بگیرد اینکه، اسلام یک سیستم منسجم و جامع است و تمام مشکلات را با یک قانون حل نمی کند. بلکه مجموعه ای از تعالیم و قوانین برای حل مشکلات به کار گرفته می شود. به قول شهید مطهری: فرقی که میان نظر اسلام و برخی نظریات دیگر در حل مشکلات اجتماعی هست این است که بعضی تصور می‌ کنند همه مشکلات را با وضع و تغییر قانون می ‌توان حل کرد. اسلام به این نکته توجه دارد که قانون فقط در دایره روابط خشک و قراردادی افراد بشر می ‌تواند مؤثر باشد اما آنجا که پای روابط عاطفی و قلبی در میان است تنهااز قانون کار ساخته نیست، از علل و عوامل دیگر و از تدبیر دیگر نیز باید استفاده کرد. ما ثابت خواهیم کرد که اسلام در این مسائل در حدودی که قانون می ‌توانسته مؤثر باشد از قانون استفاده کرده است و از این جهت کوتاهی نکرده است.[1] با توجه به سه نکته فوق باید توجه کنیم که منحصر بودن حق رجوع به مرد، ادامه همان مساله حق مرد در طلاق است. پس برای جواب دادن به این سوال باید بدانیم که چرا حق طلاق به مردان داده شده است. در جواب به این مساله باید به فرق های طبیعی و ذاتی زن و مرد توجه کنیم که لازمه عدالت و حکمت در اینجا عدم مساوات است. فرق های زن و مرد در قوانین و احکام همیشه سبب فرق هایی می شود تا قوام جامعه را حفظ کند. (ازدواج وحدت و اتصال است و طلاق جدایی و انفصال. وقتی که طبیعت، قانون جفتجویی و اتصال زن و مرد را به این صورت وضع کرده است که از طرف یک نفر اقدام برای تصاحب است و از طرف نفر دیگر عقب نشینی برای دلبری و فریبندگی، احساسات یک طرف را بر اساس در اختیار گرفتن شخص طرف دیگر و احساسات آن طرف دیگر را بر اساس در اختیار گرفتن قلب او قرار داده است، وقتی که طبیعت پایه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلی قرار داده نه بر همکاری و رفاقت، وقتی که طبیعت منظور خانوادگی را بر اساس مرکزیت جنس ظریفتر و گردش جنس خشن‌تر به گرد او قرار داده است، خواه ناخواه جدایی و انفصال و ازهم پاشیدگی این کانون و متلاشی شدن این منظومه را نیز تابع مقررات خاصی قرار می ‌دهد. ... مکانیسم طبیعی ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بی علاقه شد، پایه و رکن اساس خانوادگی خراب شده؛ یعنی یک اجتماع طبیعی به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعی با نظر تأسف می‌نگرد، ولی پس از آن که می‌بیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است نمی‌تواند از لحاظ قانونی آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.)[2] اما اینکه چرا زنان بدون شرط ضمن عقد، حق طلاق ندارند، از جانب شهید مطهری این گونه پاسخ داده می شود: (  حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یک طرف. تنها چیزی که هست، روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است و ما در مقالات گذشته با استناد به تحقیقات دانشمندان آن را بیان کردیم. طبیعت، علایق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است. علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکس العمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود می ‌آید. از این رو علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن ووابسته به اوست. طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است؛ مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‌دارد و نسبت به او وفادار می‌ ماند. به‌طور قطع زن طبعاً از مرد وفادارتر است و بی‌ وفایی زن عکس العمل بی ‌وفایی مرد است. طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است؛ یعنی این مرد است که با بی ‌علاقگی و بی ‌وفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی ‌علاقه می ‌کند، برخلاف زن که بی ‌علاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد بلکه احیاناً آن را تیزتر می‌ کند. از این رو بی ‌علاقگی مرد منجر به بی ‌علاقگی طرفین می ‌شود، ولی بی‌ علاقگی زن منجر به بی‌ علاقگی طرفین نمی ‌شود.)[3] [1]. مجموعه‌ آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 253. [2]. مجموعه ‌آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 261. [3]. مجموعه‌ آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 263.
عنوان سوال:

چرا در طلاق فقط مرد حق رجوع به همسر خود را دارد؟


پاسخ:

در جواب به این سوال قبل از هر چیز باید توجه داشت که از منظر اسلام، طلاق مبغوض ترین حلال هاست و موانعی بر سر راه آن قرار گرفته تا حد ممکن تحقق نپذیرد.

همچنین باید توجه داشت که طلاق در ابتدا حق مرد است و اگر شروطی در ضمن عقد ذکر شود، این حق می تواند برای زن نیز محقق شود.
و نکته سومی که باید مد نظر قرار بگیرد اینکه، اسلام یک سیستم منسجم و جامع است و تمام مشکلات را با یک قانون حل نمی کند. بلکه مجموعه ای از تعالیم و قوانین برای حل مشکلات به کار گرفته می شود. به قول شهید مطهری: فرقی که میان نظر اسلام و برخی نظریات دیگر در حل مشکلات اجتماعی هست این است که بعضی تصور می‌ کنند همه مشکلات را با وضع و تغییر قانون می ‌توان حل کرد. اسلام به این نکته توجه دارد که قانون فقط در دایره روابط خشک و قراردادی افراد بشر می ‌تواند مؤثر باشد اما آنجا که پای روابط عاطفی و قلبی در میان است تنهااز قانون کار ساخته نیست، از علل و عوامل دیگر و از تدبیر دیگر نیز باید استفاده کرد. ما ثابت خواهیم کرد که اسلام در این مسائل در حدودی که قانون می ‌توانسته مؤثر باشد از قانون استفاده کرده است و از این جهت کوتاهی نکرده است.[1]

با توجه به سه نکته فوق باید توجه کنیم که منحصر بودن حق رجوع به مرد، ادامه همان مساله حق مرد در طلاق است. پس برای جواب دادن به این سوال باید بدانیم که چرا حق طلاق به مردان داده شده است.

در جواب به این مساله باید به فرق های طبیعی و ذاتی زن و مرد توجه کنیم که لازمه عدالت و حکمت در اینجا عدم مساوات است. فرق های زن و مرد در قوانین و احکام همیشه سبب فرق هایی می شود تا قوام جامعه را حفظ کند. (ازدواج وحدت و اتصال است و طلاق جدایی و انفصال. وقتی که طبیعت، قانون جفتجویی و اتصال زن و مرد را به این صورت وضع کرده است که از طرف یک نفر اقدام برای تصاحب است و از طرف نفر دیگر عقب نشینی برای دلبری و فریبندگی، احساسات یک طرف را بر اساس در اختیار گرفتن شخص طرف دیگر و احساسات آن طرف دیگر را بر اساس در اختیار گرفتن قلب او قرار داده است، وقتی که طبیعت پایه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلی قرار داده نه بر همکاری و رفاقت، وقتی که طبیعت منظور خانوادگی را بر اساس مرکزیت جنس ظریفتر و گردش جنس خشن‌تر به گرد او قرار داده است، خواه ناخواه جدایی و انفصال و ازهم پاشیدگی این کانون و متلاشی شدن این منظومه را نیز تابع مقررات خاصی قرار می ‌دهد. ...

مکانیسم طبیعی ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بی علاقه شد، پایه و رکن اساس خانوادگی خراب شده؛ یعنی یک اجتماع طبیعی به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعی با نظر تأسف می‌نگرد، ولی پس از آن که می‌بیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است نمی‌تواند از لحاظ قانونی آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.)[2]

اما اینکه چرا زنان بدون شرط ضمن عقد، حق طلاق ندارند، از جانب شهید مطهری این گونه پاسخ داده می شود: (  حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یک طرف. تنها چیزی که هست، روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است و ما در مقالات گذشته با استناد به تحقیقات دانشمندان آن را بیان کردیم. طبیعت، علایق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است. علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکس العمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود می ‌آید. از این رو علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن ووابسته به اوست. طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است؛ مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست می‌دارد و نسبت به او وفادار می‌ ماند. به‌طور قطع زن طبعاً از مرد وفادارتر است و بی‌ وفایی زن عکس العمل بی ‌وفایی مرد است.

طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است؛ یعنی این مرد است که با بی ‌علاقگی و بی ‌وفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بی ‌علاقه می ‌کند، برخلاف زن که بی ‌علاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد بلکه احیاناً آن را تیزتر می‌ کند. از این رو بی ‌علاقگی مرد منجر به بی ‌علاقگی طرفین می ‌شود، ولی بی‌ علاقگی زن منجر به بی‌ علاقگی طرفین نمی ‌شود.)[3]

[1]. مجموعه‌ آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 253.
[2]. مجموعه ‌آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 261.
[3]. مجموعه‌ آثار استاد شهید مطهری، ج‌19، ص: 263.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین