آیا ریشه اصلی عاشورا، روزی نیست که ابوسفیان مجبور شد، مسلمان شود؟
این سخن بسیار عجیب است و ریشه این سخن، جز کینه و دشمنی شدید با اسلام و ائمه نیست؛ که سبب شده چشم عده ای بسته شود و واقعیت را این گونه معکوس ببینند. البته ممکن است، سخن این افراد در عده دیگری نیز اثر کرده باشد، و آن ها را نیز دچار شبهه کرده باشد. و اگر این گروه دوم نبودند، این سوال اصلا نیازی به پاسخ نداشت. و برای پاسخ به این گروه، کافیست که کمی از مسلمات تاریخ را بازگو کنیم: پیامبر (ص) قبل از بعثت، در میان قریش زندگی کرده بود و هیچ کس جز نیکی و خیر از او سراغ نداشت و همه او را محمد امین (ص) می نامیدند. بعد از بعثت، ایشان تنها سخن حقی را بیان کرد و خدای واقعی را معرفی کرد. این جا بود که دشمنی ها، علیه ایشان شروع شد. و هر گونه توطئه ای را علیه ایشان اجرا کردند. مواردی نظیر: خاکروبه به سر ریختن، توهین، حصر اقتصادی، نقشه ترور و ... این آزار و اذیت به گونه ای شدید شد، که ایشان ناگزیر به هجرت شدند و به شهر و دیار دیگری رفتند. اما مشرکان دست بردار نبودند. و حتی نمی توانستند تحمل کنند که مسلمانان در سرزمین دیگری به طور راحت زندگی کنند. چه آنجا که سعی کردند مهاجران حبشه را باز گردانند و چه آنجا که برای اهل مدینه، نامه تهدید آمیز نوشتند و بیان کردند که به زودی به آنجا حمله می کنند تا همه را ذلیل کنند. (نامه ابوجهل به مردم مدینه) این مرحله ناگزیر جنگ هایی رخ می دهد. اما همه جنگ ها در اطراف مدینه است. یعنی لشگر کشی از جانب مشرکان است. تا اینکه بعد از مدتی پیمان صلح منعقد می شود. و باز هم مشرکان آن را نقض کرده و عده ای را می کشند. در اینجا لشگر اسلام به فتح مکه اقدام می کند. و پیامبر رحمت (ص) در مقابل عده ای که قصد انتقام داشتند، فرموند امروز روز مرحمت است! و خانه ابوسفیان را پناهگاهی برای در امان بودن اعلام کردند! با دقت در همین مقدار، متوجه می شویم که عمل یزید و یزیدیان، چیزی جز تکرار عمل ابوسفیان نبوده! و آنها دقیقا مثل جد خود عمل کردند . یعنی یزیدیان تا آن جا که توانستند، جنایت و ظلم را در مقابل خاندان پیامبر (علیهم السلام) مرتکب شدند. کما اینکه ابوسفیان نیز تا جایی که قدرت داشت، به جفا و ستم پرداخت. پس در یک طرف ماجرا، اگر قدرتی وجود داشته باشد،فقط ظلم و ستم است و اگر قدرت نباشد، نفاق و دورویی حاکم می شود. در طرف دیگر، در مواقع مغلوبه بودن فقط تحمل است. و در مواقع قدرت گذشت و بخشش است.   با چنین مساله واضحی، چگونه می توان چنان قضاوت ناروایی کرد؟ حتی اگر عده ای حق و باطل یا صحیح و غلط در نظرشان کاملا یکسان باشد. در نزاع بین شرک و اسلام (در صدر اسلام ) نیز نمی توانند، دو طرف را یکسان قلمداد کنند که تنها شرایط زمانه تغییر کرده و روزی این غالب بوده و روز دیگر آن یکی و هر دو مثل هم عمل کرده اند! چه برسد به اینکه حق و باطلی در کار است و جنایت و جفای یزیدیان دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد! البته قابل فهم است که یزید اگر چه مرده است، اما منطقش به عده ای ارث رسیده و همان ها هستند که این گونه، سعی مفتضحانه ای در تبرئه یزیدیان صورت می دهند. لعنهم الله جمیعا
عنوان سوال:

آیا ریشه اصلی عاشورا، روزی نیست که ابوسفیان مجبور شد، مسلمان شود؟


پاسخ:

این سخن بسیار عجیب است و ریشه این سخن، جز کینه و دشمنی شدید با اسلام و ائمه نیست؛ که سبب شده چشم عده ای بسته شود و واقعیت را این گونه معکوس ببینند. البته ممکن است، سخن این افراد در عده دیگری نیز اثر کرده باشد، و آن ها را نیز دچار شبهه کرده باشد. و اگر این گروه دوم نبودند، این سوال اصلا نیازی به پاسخ نداشت. و برای پاسخ به این گروه، کافیست که کمی از مسلمات تاریخ را بازگو کنیم:

پیامبر (ص) قبل از بعثت، در میان قریش زندگی کرده بود و هیچ کس جز نیکی و خیر از او سراغ نداشت و همه او را محمد امین (ص) می نامیدند.
بعد از بعثت، ایشان تنها سخن حقی را بیان کرد و خدای واقعی را معرفی کرد. این جا بود که دشمنی ها، علیه ایشان شروع شد. و هر گونه توطئه ای را علیه ایشان اجرا کردند. مواردی نظیر: خاکروبه به سر ریختن، توهین، حصر اقتصادی، نقشه ترور و ...
این آزار و اذیت به گونه ای شدید شد، که ایشان ناگزیر به هجرت شدند و به شهر و دیار دیگری رفتند.
اما مشرکان دست بردار نبودند. و حتی نمی توانستند تحمل کنند که مسلمانان در سرزمین دیگری به طور راحت زندگی کنند. چه آنجا که سعی کردند مهاجران حبشه را باز گردانند و چه آنجا که برای اهل مدینه، نامه تهدید آمیز نوشتند و بیان کردند که به زودی به آنجا حمله می کنند تا همه را ذلیل کنند. (نامه ابوجهل به مردم مدینه)
این مرحله ناگزیر جنگ هایی رخ می دهد. اما همه جنگ ها در اطراف مدینه است. یعنی لشگر کشی از جانب مشرکان است. تا اینکه بعد از مدتی پیمان صلح منعقد می شود. و باز هم مشرکان آن را نقض کرده و عده ای را می کشند.
در اینجا لشگر اسلام به فتح مکه اقدام می کند. و پیامبر رحمت (ص) در مقابل عده ای که قصد انتقام داشتند، فرموند امروز روز مرحمت است! و خانه ابوسفیان را پناهگاهی برای در امان بودن اعلام کردند!
با دقت در همین مقدار، متوجه می شویم که عمل یزید و یزیدیان، چیزی جز تکرار عمل ابوسفیان نبوده! و آنها دقیقا مثل جد خود عمل کردند . یعنی یزیدیان تا آن جا که توانستند، جنایت و ظلم را در مقابل خاندان پیامبر (علیهم السلام) مرتکب شدند. کما اینکه ابوسفیان نیز تا جایی که قدرت داشت، به جفا و ستم پرداخت.
پس در یک طرف ماجرا، اگر قدرتی وجود داشته باشد،فقط ظلم و ستم است و اگر قدرت نباشد، نفاق و دورویی حاکم می شود. در طرف دیگر، در مواقع مغلوبه بودن فقط تحمل است. و در مواقع قدرت گذشت و بخشش است.  

با چنین مساله واضحی، چگونه می توان چنان قضاوت ناروایی کرد؟
حتی اگر عده ای حق و باطل یا صحیح و غلط در نظرشان کاملا یکسان باشد. در نزاع بین شرک و اسلام (در صدر اسلام ) نیز نمی توانند، دو طرف را یکسان قلمداد کنند که تنها شرایط زمانه تغییر کرده و روزی این غالب بوده و روز دیگر آن یکی و هر دو مثل هم عمل کرده اند!
چه برسد به اینکه حق و باطلی در کار است و جنایت و جفای یزیدیان دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد!
البته قابل فهم است که یزید اگر چه مرده است، اما منطقش به عده ای ارث رسیده و همان ها هستند که این گونه، سعی مفتضحانه ای در تبرئه یزیدیان صورت می دهند. لعنهم الله جمیعا





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین