گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق - اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق - از حجب و از غرور دل خرده سنج من- شد بهره ورز عشق ولی ز آرزوی عشق از این که مسائل دینی برای شما دغدغه است و بر همین اساس سوال خود را با ما در میان گذاشته اید خرسندیم و امیدواریم که خداوند متعال خواسته های سازنده ی شما را لباس عمل بپوشاند. آرزو و امید به انسان حرکت و انگیزه می دهد و موتور پیش روی به سمت رسیدن به اهداف به شمار می رود. اما باید دید هر آرزو و امیدی مفید می باشد؟ چرا آرزو های افراد با یک دیگر متفاوت است؟ برای رسیدن به جواب کامل و روشن، اموری را خدمت شما پرسشگر گرامی مطرح می کنیم: 1. طول آمل عبارت است از امیدهای بسیار در دنیا، و آرزوهای دور و دراز، و توقع زندگانی دنیا و بقای در آن و علت این نوع آرزوها نیز دو چیز است:الف- محبت به دنیا و جذابیت های او. ب- جهل و نادانی به این که همواره انسان جوان و شاداب نیست و غفلت از این که دنیا سرای عبور است نه جای ماندن. امید و آرزو که رمز حرکت و تلاش انسانها است و مانند قطرات حیاتبخش باران، سرزمین دل انسان را زنده نگه می دارد، اگر از حد بگذرد به صورت سیلابی ویرانگر در می آید و همه چیز را با خود می برد و سرانجام انسان را غرق دنیاپرستی، ظلم به خود و دیگران، جنایت و گناه می کند. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) (طول امل ) را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسانها شمرده و فرموده است: (خصلتان اتباع الهوی و طول الامل، فاما اتباع الهوی فانه یعدل عن الحق، اما طول الامل فانه یحبب الدنیا؛ شدیدترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی از هوا و آرزوی طول و دراز؛زیرا هواپرستی شما را از حق بازمی دارد و اما آرزوی دور و دراز شما را حریص بر دنیا می کند). آرزوهای دراز همچون سرابی است که تشنگان را در بیابان زندگی به دنبال خود می کشاند و تشنه تر می سازد، بی آنکه به جایی برسند، این آرزوها چهره واقعیت ها را به گونه ای دروغین نشان می دهد و انسان به خاطر آنها درک نمی کند کجاست و به کجا می رود. 2. حس زیبایی و گرایش به آن یکی از حسهای لازم و ضروری در نهاد آدمی است. آیات عدیده ای در قرآن وجود دارد که ما را نهی و توبیخ می کند که از نعمتها و زینتهای الهی خود را محروم کنیم، مانند: (چه کسی زینت های الهی را که بر بندگانش آفریده، حرام نموده است) احزاب/33. روش زندگی چهارده معصوم – علیهم السلام – نیز به ما می آموزد که لازم است که به ظاهر خود رسیدگی کنیم. به طور مثال شخصی از امام حسن – علیه السلام – پرسید: چرا هنگام برخاستن برای نماز، لباس های خوب و زیبا می پوشی و از بهترین لباس هایتان استفاده می کنید؟ در پاسخ فرمودند: ( همانا خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد...). در مورد آیه ی که می فرماید :(لباست را بلند نکن و نگذار بر روی زمین کشیده شود) چنین بیان شده که در عصر جاهلیت، معمول بود که لباسهای خود را آن قدر بلند می کردند که روی زمین کشیده می شد و آیه ی فوق در حقیقت به مردم می گوید: پاکیزگی ظاهر لباس، از مهم ترین نشانه های شخصیت و تربیت و فرهنگ انسان است. از هر چه که موجب ناپاکی و نازیبایی می شود، دوری کنید و لباس خود را پاکیزه و تمیز نگه دارید(تفسیر نمونه، ج 25، ص 212) . سلیمان بن یحیی می گوید: روزی حضرت رضا – علیه السلام – لباس رویین خود را پوشید تا به سوی خانه ی مأمون حرکت کند. به من فرمود:(شانه را بده)، شانه ایشان را دادم، موی سر و صورتش را شانه کرد. توجه به ظاهری پاک و شایسته همواره مورد توجه بزرگان دین بوده است. 3. همت انسان و ارزش او به اندازه آرزوهای مثبت او است، هر قدر دامنه ی آنها گسترده ترباشد همت و ارزش او والاتر است. آرزوهای سازنده و بلند، انسان را به سازندگی خویش دعوت می کند و سبب تکامل و ترقی روحی او می شود. در آرزو باید بلند نظر بود و همواره چشم به قله دوخت و امید رسیدن به قله را در دل زنده نگه داشت. آرزوی مثبت و رشد یافته یعنی به کم قانع نشدن و خود و خواسته های خود را رایگان به دیگران ندادن. کسی که به کم رضایت می دهد خیلی زود از حرکت می ایستد. مثل بعضی نباشیم که فقط به فکر جهنم نرفتن هستند این به کم قانع شدن است. کودکان نیز به جهنم نمی روند پس این امر مهمی نیست بلکه قرب به حق و جانشین خدا بودند مهم است. قرآن کریم در مورد( بندگان خدا) در سوره ی فرقان آیه ی 74بیان می کند که اینها از خدا می خواهند امام و پیشرو اهل تقوا باشند. حال با تمام هیجانی که آرزو کردن دارد، چه آرزویی بکنیم که وقتی به آن رسیدیم آن قدر خسته نباشیم و آرزوهایمان همه شور و شعف خود را از دست ندهند؟ پرسشگر گرامی چه بسا به خاطر دوران جوانی این آرزو در شما پدید آمده و با گذشت این ایام به احتمال قوی آرزوی شما به شکل دیگر نمایان می شود، از شما چند سوال داریم؟ چرا جوانی مثل شما که باید به فکر کسب رشد، ترقی، پیشرفت و کمال انسانی خود باشد به این آرزوهای دست چندم دل خود را پیوند زده است؟ علت آن را در خود بیابید که این امر سبب می گردد خود آگاهی شما نسبت به خودتان افزایش یابد. چرا ما انسانها به این اندیشه نمی کنیم که به چه خاطر پا به این سرای دنیا گذاشته ایم و بعد به کجا خواهیم رفت؟ آیا این سفر ما در این دنیا بی جهت بوده؟ چرا خودمان را که گرانبهاترین مخلوقات هستیم ارزان می فروشیم و قدر خود را نمی دانیم؟ انسان در درون خود گوهرهای بی بدیلی دارد، چرا در پی یافتن گوهر های زیبای درونی خود نیستیم تا آنها را استخراج کنیم و این زیبایی را به دیگران نشان دهیم؟ و در آخر چرا آرزوهای ما در مسیر رسیدن به انسانیت خود قرار ندارد؟ به نظر می رسد اگر به این سوالات خوب پاسخ دهیم و خود را بیابیم در می یابیم که، آرزوهای کامل تر و سازنده تری وجود دارد که سزاوار است برای رسیدن به آنها تلاش کنیم. آرزوهایی که در راستای هدف خلقت ما انسانها که برای آن نیز پا به این دنیا گذاشته ایم قرار دارد. آرزوهای ما باید در راستای رشد روحی ما باشد؛ زیرا بعد از هجرت ما به جایگاه اصلی خودمان، این روح است که باقی می ماند و بدن از بین می رود و از هر آرزویی که ما در رابطه با زیبایی ظاهری داشته باشیم بعد از مدتی که سن ما بیشتر شد و دستان و صورتمان دچار تحول و تغییر گشت، چیزی جز سراب باقی نمی ماند و این از جهت روحی و روانی نیز برای ما مضر است. همواره باید آرزوی در سر بپرورانیم که با رسیدن به آن احساس آرامش و جاوانگی پیدا کنیم. به راستی چرا ما آدمیان از خود خودمان غافل گشته ایم و در آرزوی یافتن آن نیستیم؟! به نظر می رسد گاهی آن قدر دنبال آرزوهایمان میدویم که یادمان میرود، زندگی مثل یک دیکتهی پر غلط نیست که هی بنویسیم و پاک کنیم. غافل از اینکه یک روز اعلام میکنند: وقت تمام شد! ورقهها بالا!!! پرسشگر گرامی در پایان لازم است خاطر نشان کنیم که اگر این تغییر و پرداختن به ظاهر خود بر اساس دستورات دینی باشد و حرامی صورت نپذیرد و سبب کار حرامی نیز نشود، شرعا اشکالی ندارد، ولی نباید به آن به صورت یک آرزوی مهم زندگی نگاه کنید. بر روی این آیات و روایات تامل کنید: (رهایشان کنید تا بخورند و بهره ور شوند و آرزو، به خود مشغول شان دارد، زود است که خواهند دانست) الحجر/ 3. امام علی علیه السلام – می فرماید: آرزو ها، مایه ی چیرگی شیطان ها بر دل غافلان است. امام صادق – علیه السلام – می فرماید: خوشا کسی که آرزوهای پوچ، او را سرگرم نکرده باشد. امام علی علیه السلام – می فرماید: هر که یقین کند که از دوستان جدا خواهد شد و در دل خاک خواهد خفت و حساب و کتابی در پیش رو دارد و آن چه بر جای می نهد به کارش نخواهد آمد و به آن چه پیش فرستاده نیازمند است، سزاوار است که رشته ی آرزو را کوتاه و دامنه ی عمل را دراز گرداند. امام علی علیه السلام – می فرماید: ... آرزوی امروز، از دو جهت در فردای روزگار به تو زیان می رساند: به سبب آن عمل را به امروز و فردا می افکنی و بر غم و اندوه خود می افزایی.
آمال و آرزوها باید چگونه باشد؟
گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق - اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق - از حجب و از غرور دل خرده سنج من- شد بهره ورز عشق ولی ز آرزوی عشق
از این که مسائل دینی برای شما دغدغه است و بر همین اساس سوال خود را با ما در میان گذاشته اید خرسندیم و امیدواریم که خداوند متعال خواسته های سازنده ی شما را لباس عمل بپوشاند.
آرزو و امید به انسان حرکت و انگیزه می دهد و موتور پیش روی به سمت رسیدن به اهداف به شمار می رود. اما باید دید هر آرزو و امیدی مفید می باشد؟ چرا آرزو های افراد با یک دیگر متفاوت است؟
برای رسیدن به جواب کامل و روشن، اموری را خدمت شما پرسشگر گرامی مطرح می کنیم:
1. طول آمل عبارت است از امیدهای بسیار در دنیا، و آرزوهای دور و دراز، و توقع زندگانی دنیا و بقای در آن و علت این نوع آرزوها نیز دو چیز است:الف- محبت به دنیا و جذابیت های او. ب- جهل و نادانی به این که همواره انسان جوان و شاداب نیست و غفلت از این که دنیا سرای عبور است نه جای ماندن.
امید و آرزو که رمز حرکت و تلاش انسانها است و مانند قطرات حیاتبخش باران، سرزمین دل انسان را زنده نگه می دارد، اگر از حد بگذرد به صورت سیلابی ویرانگر در می آید و همه چیز را با خود می برد و سرانجام انسان را غرق دنیاپرستی، ظلم به خود و دیگران، جنایت و گناه می کند.
به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) (طول امل ) را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسانها شمرده و فرموده است:
(خصلتان اتباع الهوی و طول الامل، فاما اتباع الهوی فانه یعدل عن الحق، اما طول الامل فانه یحبب الدنیا؛ شدیدترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی از هوا و آرزوی طول و دراز؛زیرا هواپرستی شما را از حق بازمی دارد و اما آرزوی دور و دراز شما را حریص بر دنیا می کند).
آرزوهای دراز همچون سرابی است که تشنگان را در بیابان زندگی به دنبال خود می کشاند و تشنه تر می سازد، بی آنکه به جایی برسند، این آرزوها چهره واقعیت ها را به گونه ای دروغین نشان می دهد و انسان به خاطر آنها درک نمی کند کجاست و به کجا می رود.
2. حس زیبایی و گرایش به آن یکی از حسهای لازم و ضروری در نهاد آدمی است. آیات عدیده ای در قرآن وجود دارد که ما را نهی و توبیخ می کند که از نعمتها و زینتهای الهی خود را محروم کنیم، مانند: (چه کسی زینت های الهی را که بر بندگانش آفریده، حرام نموده است) احزاب/33. روش زندگی چهارده معصوم – علیهم السلام – نیز به ما می آموزد که لازم است که به ظاهر خود رسیدگی کنیم. به طور مثال شخصی از امام حسن – علیه السلام – پرسید: چرا هنگام برخاستن برای نماز، لباس های خوب و زیبا می پوشی و از بهترین لباس هایتان استفاده می کنید؟ در پاسخ فرمودند: ( همانا خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد...).
در مورد آیه ی که می فرماید :(لباست را بلند نکن و نگذار بر روی زمین کشیده شود) چنین بیان شده که در عصر جاهلیت، معمول بود که لباسهای خود را آن قدر بلند می کردند که روی زمین کشیده می شد و آیه ی فوق در حقیقت به مردم می گوید: پاکیزگی ظاهر لباس، از مهم ترین نشانه های شخصیت و تربیت و فرهنگ انسان است. از هر چه که موجب ناپاکی و نازیبایی می شود، دوری کنید و لباس خود را پاکیزه و تمیز نگه دارید(تفسیر نمونه، ج 25، ص 212) .
سلیمان بن یحیی می گوید: روزی حضرت رضا – علیه السلام – لباس رویین خود را پوشید تا به سوی خانه ی مأمون حرکت کند. به من فرمود:(شانه را بده)، شانه ایشان را دادم، موی سر و صورتش را شانه کرد. توجه به ظاهری پاک و شایسته همواره مورد توجه بزرگان دین بوده است.
3. همت انسان و ارزش او به اندازه آرزوهای مثبت او است، هر قدر دامنه ی آنها گسترده ترباشد همت و ارزش او والاتر است. آرزوهای سازنده و بلند، انسان را به سازندگی خویش دعوت می کند و سبب تکامل و ترقی روحی او می شود.
در آرزو باید بلند نظر بود و همواره چشم به قله دوخت و امید رسیدن به قله را در دل زنده نگه داشت.
آرزوی مثبت و رشد یافته یعنی به کم قانع نشدن و خود و خواسته های خود را رایگان به دیگران ندادن. کسی که به کم رضایت می دهد خیلی زود از حرکت می ایستد. مثل بعضی نباشیم که فقط به فکر جهنم نرفتن هستند این به کم قانع شدن است. کودکان نیز به جهنم نمی روند پس این امر مهمی نیست بلکه قرب به حق و جانشین خدا بودند مهم است. قرآن کریم در مورد( بندگان خدا) در سوره ی فرقان آیه ی 74بیان می کند که اینها از خدا می خواهند امام و پیشرو اهل تقوا باشند.
حال با تمام هیجانی که آرزو کردن دارد، چه آرزویی بکنیم که وقتی به آن رسیدیم آن قدر خسته نباشیم و آرزوهایمان همه شور و شعف خود را از دست ندهند؟ پرسشگر گرامی چه بسا به خاطر دوران جوانی این آرزو در شما پدید آمده و با گذشت این ایام به احتمال قوی آرزوی شما به شکل دیگر نمایان می شود، از شما چند سوال داریم؟ چرا جوانی مثل شما که باید به فکر کسب رشد، ترقی، پیشرفت و کمال انسانی خود باشد به این آرزوهای دست چندم دل خود را پیوند زده است؟
علت آن را در خود بیابید که این امر سبب می گردد خود آگاهی شما نسبت به خودتان افزایش یابد. چرا ما انسانها به این اندیشه نمی کنیم که به چه خاطر پا به این سرای دنیا گذاشته ایم و بعد به کجا خواهیم رفت؟ آیا این سفر ما در این دنیا بی جهت بوده؟ چرا خودمان را که گرانبهاترین مخلوقات هستیم ارزان می فروشیم و قدر خود را نمی دانیم؟
انسان در درون خود گوهرهای بی بدیلی دارد، چرا در پی یافتن گوهر های زیبای درونی خود نیستیم تا آنها را استخراج کنیم و این زیبایی را به دیگران نشان دهیم؟
و در آخر چرا آرزوهای ما در مسیر رسیدن به انسانیت خود قرار ندارد؟ به نظر می رسد اگر به این سوالات خوب پاسخ دهیم و خود را بیابیم در می یابیم که، آرزوهای کامل تر و سازنده تری وجود دارد که سزاوار است برای رسیدن به آنها تلاش کنیم. آرزوهایی که در راستای هدف خلقت ما انسانها که برای آن نیز پا به این دنیا گذاشته ایم قرار دارد.
آرزوهای ما باید در راستای رشد روحی ما باشد؛ زیرا بعد از هجرت ما به جایگاه اصلی خودمان، این روح است که باقی می ماند و بدن از بین می رود و از هر آرزویی که ما در رابطه با زیبایی ظاهری داشته باشیم بعد از مدتی که سن ما بیشتر شد و دستان و صورتمان دچار تحول و تغییر گشت، چیزی جز سراب باقی نمی ماند و این از جهت روحی و روانی نیز برای ما مضر است.
همواره باید آرزوی در سر بپرورانیم که با رسیدن به آن احساس آرامش و جاوانگی پیدا کنیم. به راستی چرا ما آدمیان از خود خودمان غافل گشته ایم و در آرزوی یافتن آن نیستیم؟!
به نظر می رسد گاهی آن قدر دنبال آرزوهایمان میدویم که یادمان میرود، زندگی مثل یک دیکتهی پر غلط نیست که هی بنویسیم و پاک کنیم. غافل از اینکه یک روز اعلام میکنند: وقت تمام شد! ورقهها بالا!!!
پرسشگر گرامی در پایان لازم است خاطر نشان کنیم که اگر این تغییر و پرداختن به ظاهر خود بر اساس دستورات دینی باشد و حرامی صورت نپذیرد و سبب کار حرامی نیز نشود، شرعا اشکالی ندارد، ولی نباید به آن به صورت یک آرزوی مهم زندگی نگاه کنید.
بر روی این آیات و روایات تامل کنید: (رهایشان کنید تا بخورند و بهره ور شوند و آرزو، به خود مشغول شان دارد، زود است که خواهند دانست) الحجر/ 3.
امام علی علیه السلام – می فرماید: آرزو ها، مایه ی چیرگی شیطان ها بر دل غافلان است.
امام صادق – علیه السلام – می فرماید: خوشا کسی که آرزوهای پوچ، او را سرگرم نکرده باشد.
امام علی علیه السلام – می فرماید: هر که یقین کند که از دوستان جدا خواهد شد و در دل خاک خواهد خفت و حساب و کتابی در پیش رو دارد و آن چه بر جای می نهد به کارش نخواهد آمد و به آن چه پیش فرستاده نیازمند است، سزاوار است که رشته ی آرزو را کوتاه و دامنه ی عمل را دراز گرداند.
امام علی علیه السلام – می فرماید: ... آرزوی امروز، از دو جهت در فردای روزگار به تو زیان می رساند: به سبب آن عمل را به امروز و فردا می افکنی و بر غم و اندوه خود می افزایی.
- [سایر] توانگری چه اثری بر آرزوها دارد؟
- [سایر] راه رسیدن به آرزوها و خواسته ها چیست؟
- [سایر] میدونستم جوابی در کار نیست میدونستم فقط دارم صفحه خالی دلم را خط خطی میکنم میدونستم که ... شب آرزوها... اصلاً مگه کسی این پیام را میخونه، مگه پیامی را که با یه دنیا امید نوشتم کسی خوند...
- [سایر] در برخی از ادعیه این مضمون آمده: (أَنَّکَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَک)، و در برخی از نسخ تعبیر (آمال) بهجای (اعمال) آمده است. از نظر معنا کدام تعبیر مناسبتر و محتملتر است؟
- [سایر] سلام من 2 پاراگراف اول [بند ناف] رو که خوندم ، مجبور شدم از پشت سیستم بلند بشم . فکر کردم قرار از حضرت محسن بنویسید ! بعد متوجه شدم که نوشته تون مربوط به مرگ . موضوع مطالعه ی دیشبم . این حیاتی ، خفیه در نقش ممات وآن مماتی خفیه در قشر حیات \\\"بیگانگی با خود و دلبستن به آرزوها فاصله ی انسان را با مرگ طولانی می نماید .\\\" بااحترام
- [آیت الله علوی گرگانی] اینجانبه ولیّ قهری ندارم و هیچگونه اطّلاعی به مسائل شرعی ندارم و مصلحت و مفسده خود را هم تشخیص نمیدهم، شخصی که از مسائل شرعی اطّلاع کامل دارد و با علم به حکم، اینجانبه را فریب داده است و بدون تعیین مهریه و بدون وکالت از این جانبه پیش خودش عقد موقّت را جاری نموده و به اینجانبه گفت من تو را به عقد دائم خود در میآورم و گفت چون صیغه موقّت را خواندم اگر عمل زناشوئی انجام نگیرد عقد دائم شرعاامکان ندارد اینجانبه از روی سادگی و عوامی پذیرفتم و هنگامی که به آمال شیطانی خود رسیده و از این جانبه ازاله بکارت نمود مبلغی را به این جانبه داده و گفت این مهریه توست چون از اوّل هیچگونه مهریهای تعیین نشده بود با توجّه به مطالب فوق: 1 - آیا با عدم تعیین مهریه زنا انجام داده؟ 2 - آیا از عدالت ساقط است؟ 3 - آیا مهرالمثل و ارش البکارت را باید بدهد یا خیر؟
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر
- [سایر] با عرض سلام 15 سال است با پسرخاله ام ازدواج کرده ام.سالهای اول زندگی خوب بود.تا کم کم دخالتهای مادرشوهرم در زندگی شروع شد. پدرشوهرم سالها قبل فوت کرده بود و شوهرم با اینکه برادر بزرگتر نبود اما چون وضعیت مالی خوبی داشت سرپرستی مادر و برادر کوچکترش را بعهده داشت. مادر شوهرم در یک روستا زندگی میکرد و از نظر مالی کمبودی نداشت اما بخاطر بلندپروازیهای شوهرم و اصرار مادر و برادرانش یک ویلای مجلل در همان روستا ساخته شد و مادرشوهرم خانه خود را رها کرده و در آنجا ساکن شد. و در عمل خانه ی پدری به یکی از برادرشوهرهایم رسید و او بهمراه خانواده اش در همانجا ساکن شد. سالها گذشت.برادرشوهر کوچکتر به پشتیبانی مالی شوهرم در دانشگاه آزاد تهران تحصیل و بعد از مدتی ازدواج کرد. خرجهای گزاف این مجالس عروسی و ساخت آن ویلا باعث ورشکستگی شوهرم شد. از سال 80 تا بحال هنوز هم زیر بار قرضهای آن دوران هستیم. در این مدت فقر و بدبختی و بدهکاری تنها برای من و فرزندانم بود. برادرشوهرها که خود را خارج از گود می دیدند روز به روز وضعیت مالی بهتری پیدا می کردند. گذشت و گذشت تا سال پیش که مادرشوهرم فوت کرد. بعد از مدتی کم کم این زمزمه به گوش رسید که ویلا برای همه ی افراد خانواده است و کسی حق فروش یا اجاره آنرا ندارد. درصورتیکه تمام اسناد و مدارک بنام شوهرم میباشد. اما از آنجاییکه شوهرم فردی بسیار ساده لوح،مهربان و خانواده دوست است، هرگز بصورت علنی با خانواده اش خصوصا برادر بزرگترش که داعیه دار این مطالب بود مخالفت نکرد. عید امسال همه افراد خانواده از تهران به روستای پدری در یکی از مناطق شمالی آمدند.بعد از گذشت چند روز بخاطر اوضاع وخیم مالی من و شوهرم قصد اجاره ویلا را بمدت سه روز به یکی از آشنایان داشتیم اما با مخالفت شدید برادرشوهر بزرگتر مواجه شدیم و کار بیخ پیدا کرد.از آنجاییکه شوهرم هرگز روی حرف بزرگترش حرف نمیزند من بخاطر فرزندانم با برادرشوهرم به مقابله برخاستم.آنها وضعیت مالی خوبی دارند میتوانستند به خانه پدر زنش یا خانه پدریشان یا حتی به هتل برونداما در صورتیکه سالهای پیش دو سه روز بیشتر نزد مادرشان در ویلا نمی ماندند امسال برای مبارزه با من و برای اینکه روی مرا کم کنند 15 روز تمام در ویلا ماندند و اجازه اجاره ویلا را به ما ندادند. من و فرزندانم هم بعد از آن اصلا به ویلا نرفتیم.اما به برادرشوهر بزرگم در همان درگیری لفظی گفتم به خدا پناه میبرم از اینکه شما میخواهید حق من و فرزندانم را بخورید. گذشت و بعد از یکماه دختر بزرگ برادرشوهرم در یک سانحه ی تصادف از دست رفت.دختری که دانشجو بود خانواده خیلی آرزوها برایش داشتند البته رابطه ی بسیار خوبی هم با من و شوهرم داشت و ما خیلی خیلی به او علاقه مند بودیم. ضربه روحی بزرگی به برادرشوهرم وارد شد. حالا او مرا مقصر می داند. در مراسمهای سوم و هفتم رفتار معمولی با من داشت اما حالا گفته که یک طالع بین به من گفته که برادرزنت بچه ات را نفرین کرده است. این موضوع را در هر مجلسی جلوی غریبه و آشنا مطرح کرده و داد و فریاد میکند و قصد دارد آبروی مرا ببرد. اکنون همه دید بدی بمن دارند حتی شوهرم هم بسیار ناراحت است و با من بد برخورد میکند.نمیدانم در مراسم چهلم شرکت کنم یا نه؟ بخدا راضی نبودم از سر دخترش یک تار مو کم شود. چکارکنم؟؟؟