سلام، یه جایی شنیدم که امام علی وقتی یکی از افراد رابه حکومت یکی ازشهرهاگماشت ودیدکه به بدرد حکومت نمی خورد گفت من به خاطر پدرت تورا براین پست گماشتم.آیا این حرف درست است؟ اگردرسته آیابه علم غیب داشتن آن حضرت درتضادنیست؟ یااینکه ایشان درهمه کارهانظر به باطن طرف نمی کردند جامع وکامل توضیح دهید. ممنون
سلام، یه جایی شنیدم که امام علی وقتی یکی از افراد رابه حکومت یکی ازشهرهاگماشت ودیدکه به بدرد حکومت نمی خورد گفت من به خاطر پدرت تورا براین پست گماشتم.آیا این حرف درست است؟ اگردرسته آیابه علم غیب داشتن آن حضرت درتضادنیست؟ یااینکه ایشان درهمه کارهانظر به باطن طرف نمی کردند جامع وکامل توضیح دهید. ممنون پاسخ: دانشجوی گرامی؛ احتمالا منظور شما اشاره به نامه 71 نهج البلاغه است که در آن امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به منذر بن جارود عبدی که در ولایتی که امام به او داده بود خیانت کرد فرمود: اما بعد، درستی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستی،و به روش او می روی، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هوای نفس دست بردار نیستی،و ذخیره ای برای آخرتت باقی نمی گذاری، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد می کنی، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت می پیوندی. اگر آنچه از تو به من گزارش شده درست باشد شتر خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است!... اما اینکه چرا امیرالمومنین وی را به حکومت قسمتی از سرزمین اسلامی قرار داد و بعد با توبیخ کردن وی او را از این سمت برکنار کرد باید گفت: اولا منذر بن جارود عبدی هر چند مرتکب اشتباه بزرگی شد اما تا آن زمان هیچ خلافی (لااقل ظاهری) از وی سر نزد بلکه لیاقت و سیاست خود را به رخ همگان کشید، لذا به حکم شرع و عقل، امیرالمومنین دلیلی بر مقابله با وی نداشت و به حکم ظاهری می بایست از وی حمایت می کرد وگرنه مورد طعنه اصحاب خود واقع می شد یا به قول معروف نمی توانست قصاص قبل از جنایت کند اما به محضی که روشن شد وی خیانت کار شده امام به شدت با او مقابله کرد. ثانیا هر چند امام از علم غیب برخوردار است و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‌آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادی خود شخصی را به امارت مکانی بر میگزیند ؛ اگر چه براساس علم غیب، از خیانت وی آگاهی دارداما دو مطلب را باید در نظر گرفت: الف. عمل براساس علم غیب، در برخی از موارد با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی - سر بازخواهند زد. ب. عمل دائمی براساس علم غیر عادی، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیت و اراده غالب خداوند به جریان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه‌علیهم السلام برای پیروزی در جنگها یا انتخاب حکام یا حتی شفای بیماری خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمی‌کردند. شاید یکی از حکمت‌های ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و ...برای غیب‌گویی و کشف غیرعادی حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد.(صافی گلپایگانی، معارف دین، ج‌1، ص‌121.) ثالثا. هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان‌علیهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهی دارند؛(اصول کافی، ج‌1، (باب ان الائمه‌علیهم السلام یعلمون علم ماکان و ما یکون ...) و بحارالانوار، ج‌16،باب 14.) اما از روایاتی دیگر استفاده می‌شود که این علم به صورت بالفعل نیست بلکه شأنی است؛ یعنی، هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: (اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه اللَّه ذلک)؛( اصول کافی، ج‌1، (باب ان الائمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا) و بحارالانوار، ج 26، ص 56، 116و117.؛) (هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد).
عنوان سوال:

سلام، یه جایی شنیدم که امام علی وقتی یکی از افراد رابه حکومت یکی ازشهرهاگماشت ودیدکه به بدرد حکومت نمی خورد گفت من به خاطر پدرت تورا براین پست گماشتم.آیا این حرف درست است؟ اگردرسته آیابه علم غیب داشتن آن حضرت درتضادنیست؟ یااینکه ایشان درهمه کارهانظر به باطن طرف نمی کردند جامع وکامل توضیح دهید. ممنون


پاسخ:

سلام، یه جایی شنیدم که امام علی وقتی یکی از افراد رابه حکومت یکی ازشهرهاگماشت ودیدکه به بدرد حکومت نمی خورد گفت من به خاطر پدرت تورا براین پست گماشتم.آیا این حرف درست است؟ اگردرسته آیابه علم غیب داشتن آن حضرت درتضادنیست؟ یااینکه ایشان درهمه کارهانظر به باطن طرف نمی کردند جامع وکامل توضیح دهید. ممنون

پاسخ: دانشجوی گرامی؛ احتمالا منظور شما اشاره به نامه 71 نهج البلاغه است که در آن امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به منذر بن جارود عبدی که در ولایتی که امام به او داده بود خیانت کرد فرمود:
اما بعد، درستی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستی،و به روش او می روی، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هوای نفس دست بردار نیستی،و ذخیره ای برای آخرتت باقی نمی گذاری، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد می کنی، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت می پیوندی. اگر آنچه از تو به من گزارش شده درست باشد شتر خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر است!...
اما اینکه چرا امیرالمومنین وی را به حکومت قسمتی از سرزمین اسلامی قرار داد و بعد با توبیخ کردن وی او را از این سمت برکنار کرد باید گفت:
اولا منذر بن جارود عبدی هر چند مرتکب اشتباه بزرگی شد اما تا آن زمان هیچ خلافی (لااقل ظاهری) از وی سر نزد بلکه لیاقت و سیاست خود را به رخ همگان کشید، لذا به حکم شرع و عقل، امیرالمومنین دلیلی بر مقابله با وی نداشت و به حکم ظاهری می بایست از وی حمایت می کرد وگرنه مورد طعنه اصحاب خود واقع می شد یا به قول معروف نمی توانست قصاص قبل از جنایت کند اما به محضی که روشن شد وی خیانت کار شده امام به شدت با او مقابله کرد.
ثانیا هر چند امام از علم غیب برخوردار است و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‌آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادی خود شخصی را به امارت مکانی بر میگزیند ؛ اگر چه براساس علم غیب، از خیانت وی آگاهی دارداما دو مطلب را باید در نظر گرفت:
الف. عمل براساس علم غیب، در برخی از موارد با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی - سر بازخواهند زد.
ب. عمل دائمی براساس علم غیر عادی، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیت و اراده غالب خداوند به جریان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه‌علیهم السلام برای پیروزی در جنگها یا انتخاب حکام یا حتی شفای بیماری خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمی‌کردند. شاید یکی از حکمت‌های ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و ...برای غیب‌گویی و کشف غیرعادی حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد.(صافی گلپایگانی، معارف دین، ج‌1، ص‌121.)
ثالثا. هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان‌علیهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهی دارند؛(اصول کافی، ج‌1، (باب ان الائمه‌علیهم السلام یعلمون علم ماکان و ما یکون ...) و بحارالانوار، ج‌16،باب 14.) اما از روایاتی دیگر استفاده می‌شود که این علم به صورت بالفعل نیست بلکه شأنی است؛ یعنی، هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: (اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه اللَّه ذلک)؛( اصول کافی، ج‌1، (باب ان الائمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا) و بحارالانوار، ج 26، ص 56، 116و117.؛) (هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد).





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین