آیا در اسلام (دولت پاسخگو) وجود دارد؟ در رویکرد اسلامی چه نوع دریافتی از مفهوم حکومت میتوان دید؟ در ادبیات سیاسی مدرن مراد از دولت پاسخگو چیست؟ جنبههای اصلی پاسخگویی دولت در ادبیات سیاسی مدرن، پاسخگویی دولت سه جنبه اصلی دارد:(1) الف) پاسخگویی حقوقی: مراد این است که همه مقامهای دولتی، اعم از انتخابی و انتصابی، در صورتی که مرتکب رفتار خلاف قانون شوند، در برابر دادگاهها پاسخگو هستند. (حکومت قانون) نیز بیانگر این حقیقت است که مجریان قانون و سیاستمداران باید بر اساس قدرتی که قانون، آن را معین و محدود کرده است و نیز مطابق قانون اساسی عمل نمایند. ب) پاسخگویی سیاسی: به این معنا که دولت و مسئولان اجرایی کشور باید در برابر مجلس و مردم در خصوص سیاستها، اولویت و چگونگی اجرای آنها پاسخگو باشند. بر خلاف پاسخگویی حقوقی که از ارتباطات نسبتا سادهای برخوردار است و فقط ارتباطات بین مقامات دولتی و دادگاههاست، پاسخگویی سیاسی ساختار پیچیدهتری دارد. نهادهای پایینتر در مقابل رئیس دولت و وزرا، و آنها نیز به نوبه خود، در برابر مردم و نمایندگان مجلس یا قوه مقننه و نمایندگان قوه مقننه در برابر رأیدهندگان مسئولیت پاسخگویی دارند. ج) پاسخگویی مالی: به معنای مسئولیت دولت در هزینه کردن درآمدهای مالیاتی در جهت مقاصد مصوبات مجلس به صورت کارامدترین و با صرفهترین شکل است. در این جنبه نیز پاسخگویی همانند پاسخگویی سیاسی است، با این تفاوت که در این پاسخگویی ادارهای نیز به نام اداره حسابرسی کل وجود دارد که در برابر مجلس قانونگذاری پاسخگو است، ولی در کار نظارت دقیق بر جزئیات هزینههای دولت مستقل از مجلس عمل میکند. نکته قابل ذکر آنکه هرچند تضمین و حفظ پاسخگویی مالی و حقوقی از طریق هیئتها و کمیتههای تخصصی، که تا اندازهای از نفوذ مستقیم مردم یا نفوذ سیاسی در امان هستند و پاسخگویی آنها در چارچوب اصول و ضوابط حرفهای خاص میباشد، صورت میپذیرد، اما در نهایت، این پاسخگویی سیاسی است که مافوق همه چیز قرار دارد؛ زیرا قوانینی که در دادگاهها اجرا میشود و هزینههایی که اداره حسابرسی کل بر چگونگی صرف آنها نظارت میکند، خود در حیطه اختیارات مجلس منتخب مردم است که تحت لوای قانون اساسی عمل میکند. آنچه که گفته آمد، تصویر اجمالی از دولت پاسخگو در ادبیات سیاسی مدرن است. تأثیر بینش در رفتار دولتها بدون تردید نوع رفتار حکومت به شدت متأثر از نوع دریافت از مفهوم حکومت است و رفتار دولتی برآیند نحوه فهم و درک مفهوم دولت میباشد. اگر حکومت به معنای سلطه، تحکم و خودکامگی باشد، رفتار سلطهگرایانه و مستبدانه در مناسبات دولتمردان تجلّی مییابد. در این بینش، دولت و دولتمران اساسا خویشتن را در برابر دیگران مسئول نمیبینند تا نوبت به پاسخگویی برسد. و اگر حکومت به مفهوم مدیریت، مشارکت، خدمت و هدایت جامعه باشد، رفتارهای مدیریتی، مشارکتی، خدمتی و هدایتی در عملکردها و مناسبات دولتی ظهور مینماید که به تبع، پاسخگویی را نیز به دنبال میآورد. بینش سلطهگرایانه تاریخ بشر پیوسته شاهد دریافت مفهومی سلطهگرایانه از مفهوم حکومت بوده است و بسیاری از حکمرانان، حکومت را حق خویش میدانستهاند، و بالطبع برای دیگران هیچگونه حقی در امر حکومت و مدیریت جامعه قایل نبودهاند از اینرو، اجازه انتقاد کردن، سؤال نمودن و یا نظارت به دیگران نمیدادند تا فرصت پاسخگویی فراهم آید. قرآن مجید در یک کلام حق مطلب را ادا کرده، میفرماید: (إن الملوک اذا دخلوا قریة أَفسدوها و جعلوا أَعزة اهلها اذلّة و کذلک یفعلون) (نمل: 34)؛ پادشاهان (خودکامه) هنگامی که وارد منطقه آبادی میشوند، آن را به فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذایل میکنند، و کارشان همیشه اینگونه است! تفاوتی نمیکند که استبداد فردی باشد یا گروهی، بلکه آثار سوء استبداد گروهی چه بسا بیشتر است. روشنترین نمونه آن استبداد حزب کمونیسم در شوروی (سابق)، استبداد حزب بعث در عراق، و حکومت سلطهگرایانه کمونیستها و طالبان در افغانستان بود که فجایع عظیم و بیمانندی، که تاریخ مثل آن را کمتر سراغ داشت، به بار آورد. زیان حکومتهای استبدادی، نظیر بسیاری از حکومتهای غربی، که با شعار دموکراسی و مردمسالاری روی کار میآیند نیز کمتر از حکومتهای استبدادی عریان نیست. قرآن کریم حکومت فرعون را نمونه بارز حکومت استبدادی معرفی میکند: (إن فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفةً منهم یذبّح ابنائهم و یستحیی نسائَهم انه کان من المفسدین) (قصص: 4)؛ فرعون برتریجویی در زمین کرد. و اهل آن را به گروههای مختلف تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسران آنها را سر میبرید، و زنان آنها را (برای کنیزی) زنده نگه میداشت، او مسلّما از مفسدان بود. فقط فرعون نبود که برای اسارت بنیاسرائیل و تداوم سلطه مستبدانه خود، مردان آنها را میکشت و زنان آنها را برای خدمتکاری زنده نگه میداشت، بلکه در طول تاریخ همه جباران چنین رفتار کردهاند، و با هر وسیله ممکن نیروهای فعال را از کار انداختهاند. و امروز نیز آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها چنان استبدادی به خرج میدهند که روی فرعون و فرعونیان را سفید کردهاند. رفتار مستبدانه حکومت اسرائیل غاصب با مردم مظلوم و در بند فلسطین، تجاوز آمریکا به عراق و رفتار افسران و سربازان نابکار آمریکایی با زندانیان (ابو غریب) به مراتب بدتر از رفتار فرعون با مرم بنیاسرائیل است. نو استبدادگرایان، سعی دارند مردان را بکشند و اگر نتوانند مردان را ترور نمایند، مردانگی را نشانه میروند. ترور شخصیتهای سرشناس کشورها دلیل بر این مدعاست. آنان با پخش وسایل و ابزار فساد، گسترش فحشا و بی بندوباری جنسی، توزیع مواد مخدر و انواع سرگرمیهای ناسالم روح شهامت و غیرت را در ملتها تضعیف میکنند تا با خیالی آسوده به حکومت استبدادی خویش ادامه دهند. اینان خودشان را مالک و فرمانروای جهان میدانند، چنانکه فرعون خود را مالک تمام سرزمین مصر میپنداشت: (یا قوم الیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلا تبصرون) (زخرف: 51)؛ ای قوم من! آیا ملک و حکومت مصر از آنِ من نیست و این نهرها زیر فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟ فرعون با سفسطهبازی و مغلطهکاری تلاش میکرد از نفوذ حقایقی که حضرت موسی علیهالسلام مطرح میکرد در افکار مردم مصر جلوگیری کند، ارزشهای پستی را که بر آن محیط حاکم بود، به رخ مردم میکشید، چنانکه امروزه نیز کسانی با یدک کشیدن واژههای دموکراسی، حقوق بشر و آزادی، از آنها برای رسیدن به قدرت بهره میجویند. فرعون حتی به حکومت خودکامهاش قانع نبود، انتظار داشت همگی او را بپرستند. از اینرو، حضرت موسی علیهالسلام را تهدید میکرد و میگفت: (لئِن اتخذت الها غیری لأَجعلنّک من المسجونین) (شعراء: 29)؛ اگر معبودی غیر من ا نتخاب کنی، تو را به زندان میافکنم. در حکومت توتالیتاریستی فرعون هیچ کسی حق انتخاب ندارد، چنانکه وقتی ساحران فرعون پس از مشاهده دلایل روشن به حضرت موسی علیهالسلام ایمان آوردند، آنان را سخت مورد نکوهش قرار داد: (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم) آیا به او ایمان آوردید، پیش از آن که من اجازه بدهم؟ شبیه این رفتار را در مورد حکومت (نمرود) میتوان دید، او نیز با صراحت به حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: من کارهای خدایی میکنم.(2) در عصر ما نیز دولتهایی وجود دارند که نه فقط در صحنه داخلی، بلکه در عرصه بینالمللی ادعای مالکیت دارند. لشکرکشی کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا در نقاط مختلف جهان، با شعارهای فریبنده تأمین امنیت، دموکراسی و حقوق بشر نمادی از رفتاری مبتنی بر بینش سلطهگرایانه است. چهره واقعی فرعونیان و نمرودیان را در نظام لیبرال دموکراسی غرب به خوبی میتوان دید. در این بینش، منش حکومت کاملاً سلطهگرایانه است و پاسخگو بودن دولت معنا و مفهوم ندارد. بینش هدایتگرایانه در اسلام، حکومت برای مردم و در راستای احقاق حقوق مردم است و مفهومی جز مدیریت، محبت، مشارکت، هدایت و خدمت ندارد. خداوند در قرآن کریم، کارگزاران حکومت اسلامی را چنین توصیف میکند: (الّذین أن مکنّا هم فی الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزّکوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور) (حج: 41)؛ یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را به پا میدارند و زکات را ادا میکنند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند و پایان همه کارها از آنِ خداست. کارگزاران واقعی حکومت دینی پس از پیروزی همانند خودکامگان و استبدادگران خود را گم نمیکنند، در غرور و مستی غرق نمیشوند، پس از سلطه و حاکمیت، تبدیل به طاغوت جدید نمیشوند، بلکه پیروزی و موفقیت را نردبانی برای سازندگی و دیگرسازی قرار میدهند، و همتشان این است که خود و جامعه را بسازند. هرگز ادعای علو و برتری نمیکنند، ارتباطشان با خالق هستی بسیار محکم است و بر عهدشان با خداوند استوارند. چنانکه رابطه آنها با خلق خدا نیز دوستانه و برادرانه است؛ چرا که نماز نماد پیوند با خالق است و زکات رمزی برای پیوند با خلق. امر به معروف و نهی از منکر مبنای ساختن یک جامعه سالم است و در پرتو آن همه ویژگیهای یک جامعه با ایمان و پیشرفته شکوفا میگردد. امام علی علیهالسلام چه زیبا آن را به تصویر کشیده است: (اللهم انّک تعلم انّه لم یکن الّذی کان منا نافسةً فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک.)(3)؛ خدایا، تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد. و در فرمان معروفش به مالک اشتر، فرماندار مصر، مینویسد: (ای مالک!) در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار، و با میل شخصی و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن؛ زیرا این نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردم با تجربه و با حیا و از خاندانهای پاکیزه و با تقوا که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند، انتخاب کن؛ زیرا اخلاق آنان گرامیتر و آبرویشان محفوظتر و طمعورزیشان کمتر و آیندهنگری آنان بیشتر است. (پس رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسان راستگو و وفا پیشه بر آنان بگمار، که این کار سبب امانتداری و مهربانی با مردم خواهد بود. کارگزاران خائن را کیفر کن.)(4) در فراز دیگر تأکید میکند: (و نزد خدا برای هریک از این طبقات (افراد جامعه) جایگاهی است که در برگیرنده مسائل رفاهی و امکانات آن است و برای هر یک از آنان تا حد تأمین و اصلاح وضع امور زندگی بر عهده زمامدار حقی است و...)(5) یعنی دولت در قبال آنان تکلیف دارد و پاسخگو است. در پرتو چنین بینش و برداشتی از دولت و حکومت است که از یک سو مسئله پاسخگو بودن دولت در برابر مردم و یا نمایندگان قانونی آنان و رهبر و از سوی دیگر، اصل نظارت بر عملکرد دولت جایگاه اصلی خود را مییابد. نامه امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام به (اشعث بن قیس)، فرماندار آذربایجان، در تبیین دیدگاه اسلام راجع به حکومت و پاسخگو بودن دولت درخور توجه است: (و أن عملک لیس بطعمة و لکنه فی عنقک أمانة و أنت مسترعی لمن فوقک لیس لک أن تفتات فی رعیةٍ و لا تخاطر الابوثیقةٍ و فی یدیک مال من مال الله عزّ و جلّ و انت من خزّانه حتی تسلّمه ألیّ و لعلّی الا اکون شرّ وُلاتک لک و السّلام)؛(6) همانا کاری که به عهده توست، طعمهای برایت نیست، بلکه امانتی است برگردنت؛ و آنکه تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهدهات گذارده، و تو پاسخگوی آنی نسبت به آنکه فرادست توست. و این حق برای تو نیست که در میان مردمان به استبداد و خود رأیی عمل کنی و به کاری دشوار جز با دستاویز محکم درآیی و در دست تو مالی از خداوند عزّ و جلّ است، و تو آن را خزانهداری تا آن را به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم. در این نامه امام علی علیهالسلام مفهوم درست حکومت را به اشعث بن قیس و دیگران می آموزد، و آن اینکه زمامداران و کارگزاران در حیطه عمل خود پاسخگو هستند. یعنی حکومت مسئولیتپذیری است نه سلطهگری. همچنین آن حضرت تکلیف اموال و امکانات را نیز روشن میکند تا مورد حیف و میل قرار نگیرد، و زمامداران باید بدانند که اموال و داراییها در اصل از آنِ خداست که به طور امانت در اختیار همه مردمان، نه گروهی، نهاده است، تا در راه رفاه و آسایش همگانی و به گونه خردمندانه و با تدبیری درست استفاده شود. پس خزانهداران، وکیلان مردمند و حاکمیت مطلقه ندارند. در این نامه حکمتآمیز پاسخگویی دولت اسلامی در تمامی جنبههای آن مطرح است. جالبتر از آن، امام علیهالسلام اجازه انتقاد از خود و پاسخگو بودن خود را در هر شرایطی چنین ابراز میدارد: (فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناءٍ لاخراجی نفسِی الی الله و الیکم من التقیة فی حقوقٍ لم افرغ من ادائها و فرائض لابدمن امضائها فلا تکلّمونی بما تکلم به الجبابرة و لا تتحفّظوا منی بما یتحفّظ به عند اهل البادرة و لا تخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالاً فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی فأنه من استثقل الحق أن یقال له او العدل یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه.)(7)؛ من از شما میخواهم که مرا با سخنان زیبای خود ستایش نکنید تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم و حقوقی که مانده است بپردازم. واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد، ادا کنم. پس با زبانی که با گردنکشان سخن میگویند، با من سخن مگویید، و چنانکه از حاکمان تندخو کناره میجویند، از من کناره مجویید. و برایم ظاهرسازی و خودنمایی نکنید. گمان مبرید که اگر حرف حقی بگویید بر من گران آید. و خیال نکنید که من میخواهم که بزرگم شمارید؛ چه آن کسی که شنیدن سخن حق و یا نمایاندن عدل بر او سنگین آید، اجرای حق و عدل بر وی سنگنینتر می نماید. این کلام حکیمانه از حاکم حکیم اسلامی است که خود را در برابر مردم و اجرای حق مسئول و پاسخگو میبیند. در باب صرفهجویی در بیتالمال میفرماید: (ادقّوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنّی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایّاکم و الاکثار فأن اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار)؛(8) قلمها را تیز کنید، سطرها را به هم نزدیک سازید (در نگارش)، برای من زیادیها را حذف کنید و به معنا بنگرید، و بپرهیزید از زیادهنویسی؛ چرا که بیتالمال مسلمانان زیان را بر نمیتابد. نگرانی امام علی علیهالسلام از استبداد حکومتی در بینش اسلامی، حکومت امانت الهی است: (ان السّلطان لأمین الله فی أرضه و مقیم العدل فی البلاد والعباد)؛(9) همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و میان بندگان است. نگرانی امام علی علیهالسلام آن است که مبادا حکومتی بر مردم مسلط شود که خود را پاسخگو نپندارد: (و لکننی آسی أن یلی امر هذه الامة سفهائها و فجّارها، فیتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحین حربا، و الفاسقین حزبا)؛(10) نگرانی من از آن است که نا بخردان و نابکاران این امت، زمام امور را به دست گیرند، و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگی و خدمت خود گیرند و با صالحان در پیکار باشند و فاسقان را یاران خود سازند. اسلام برای مبارزه با روحیه استکباری توصیه میکند که پست و مقام در حکومت اسلامی به عنوان امانت الهی است، نه وسیله برتریجویی و استبدادگری. قرآن کریم می فرماید: (أن الله یأمرکم أن تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین النّاس أن تحکموا بالعدل) (نساء: 58)؛ خداوند به شما دستور میدهد که امانتها را به اهلش بسپارید، هنگامی که میان مردم داوری میکنید، از روی عدالت داوری کنید. در ذیل آیه شریفه در تفاسیر و کتابهای حدیثی روایات متعددی آمده که منظور از امانت، همان ولایت و حکومت و در مرحله نخست ولایت امامان معصوم علیهمالسلام است.(11) امام علی علیهالسلام خطاب به (رفاعه)، قاضی اهواز، میفرماید: (اعلم یا رفاعة أن هذه الامارة امانة فمن جعلها خیانة فعلیه لعنة الله الی یوم القیامة و من استعمل خائنا فأن محمدا صلیاللهعلیهوآله برئٌ منه فی الدنیا و الاخرة)(12) بدان ای رفاعة! این حکومت (و پستهای مختلف آن) امانت (الهی) است. هرکس در آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باد، و هرکس خائنی را به کار گیرد، محمد صلیاللهعلیهوآله در دنیا و آخرت از او بیزار است. در مورد دیگر، بسیار حکیمانه جایگاه حاکم و کارگزاران حکومت اسلامی را ترسیم میکند: (لا یقیم أمر الله سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع)(13) فرمان خدا را فقط کسی میتواند برپا دارد که سازشکار نباشد، و به روش اهل باطل عمل نکند، و پیرو فرمان طمع نگردد. آن حضرت نگران است که مبادا کسانی به نام اسلام بر اریکه حکومت تکیه بزنند، و به روش اهل باطل عمل کنند با دشمنان سازش نمایند، و مطیع هواهای نفسانی خود باشند. چنین حکومتی سر از استبداد و استکبار در میآورد. افزون بر تقویت روحیه امانت، توصیه اسلام بر پیوند عاطفی حکومت با مردم است. در بعضی از روایات اسلامی به مردم توصیه شده که حاکم را همانند پدر گرامی بدارند. مفهوم آن این است که او هم باید با چشم فرزندی به مردم نگاه کند و به این ترتیب، یک رابطه عاطفی قوی میان مردم و کارگزاران حکومت اسلامی برقرار خواهد شد. در حدیثی از امام موسی بن جعفر علیهالسلام نقل شده که: (ان السّلطان العادل بمنزلة الوالد الرّحیم فاحبّوا له ما تحبّون لأنفسکم و اکرهوا له ما تکرهون بانفسکم)(14) برای عموم مردم چیزی را دوست بدار که برای خود و خانوادهات دوست میداری و برای آنها چیزی را ناخوش دار که برای خود و خانوادهات ناخوش داری، چرا که این کار منطق تو را قویتر و مردم را به صلاح و اصلاح نزدیکتر میکند. به طور قطع، کسی که با این بینش زمامدار جامعه اسلامی شود، طرز رفتارش با کسانی که حکومت را حق مطلقه خود میدانند، بسیار متفاوت خواهد بود. نتیجه آنکه، اسلام دین مسئولیت است و حکومت در اسلام امانت، کارگزاران حکومت وکیلان مردمند و در برابر خدا و مردم پاسخگو. نظام مردمسالاری دینی بر خلاف حکومتهای استبدادی و دموکراسی عوامفریب غربی، نظام خدمترسانی خالصانه به مردم است؛ زیرا در این نگرش، حاکم اسلامی و همه کارگزاران آن هر لحظه خود را در محضر خدا میبینند و معتقدند که در محضر خدا خیانت و معصیت روا نیست. استبداد که بدترین نوع خیانت به خدا و خلق خداست، در این منطق جایگاه ندارد. کسی یا کسانی که در مقام سوء استفاده برآیند، ماندگار نخواهند بود. ··· پینوشتها 1 ر.ک. دیوید بیتهام و کوین بویل؛ دموکراسی چیست؟، ترجمه شهرام نقش تبریزی، تهران، ققنوس، 1376، ص 90 به بعد. 2 بقره: 258. 3 نهجالبلاغه، صبحی الصالح، خ 131. 4 نامه 53، امام علی علیهالسلام به مالک اشتر، فراز 72. 5 ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، آل طه، 1379، ص 574، فراز 72 نامه امام علی علیهالسلام به به مالک اشتر. 6 نهجالبلاغه، نامه 5. 7 نهجالبلاغه، خطبه 216، فراز 22. 8 ر.ک. نهجالبلاغه، حکمت 282. 9 جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم و درر الکلم، با مقدمه و تصحیح و تعلیق میر جلالالدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1360، ج 2، ص 604. 10 نهجالبلاغه، نامه 62. 11 ناصر مکارم شیرازی، پیامبر قرآن، ج 10، ص 137. 12 نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائیم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1385 ه.ق، ج 2، ص 531، ح 1890. 13 نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 120. 14 شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، 1409 ه.ق، ج 16، ص 221. ( منبع:دولت پاسخگو در اسلام، عبدالحکیم رحمانی، مجله معرفت ش 82) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 161/66666)
آیا در اسلام (دولت پاسخگو) وجود دارد؟ در رویکرد اسلامی چه نوع دریافتی از مفهوم حکومت میتوان دید؟ در ادبیات سیاسی مدرن مراد از دولت پاسخگو چیست؟
آیا در اسلام (دولت پاسخگو) وجود دارد؟ در رویکرد اسلامی چه نوع دریافتی از مفهوم حکومت میتوان دید؟ در ادبیات سیاسی مدرن مراد از دولت پاسخگو چیست؟
جنبههای اصلی پاسخگویی دولت
در ادبیات سیاسی مدرن، پاسخگویی دولت سه جنبه اصلی دارد:(1)
الف) پاسخگویی حقوقی: مراد این است که همه مقامهای دولتی، اعم از انتخابی و انتصابی، در صورتی که مرتکب رفتار خلاف قانون شوند، در برابر دادگاهها پاسخگو هستند. (حکومت قانون) نیز بیانگر این حقیقت است که مجریان قانون و سیاستمداران باید بر اساس قدرتی که قانون، آن را معین و محدود کرده است و نیز مطابق قانون اساسی عمل نمایند.
ب) پاسخگویی سیاسی: به این معنا که دولت و مسئولان اجرایی کشور باید در برابر مجلس و مردم در خصوص سیاستها، اولویت و چگونگی اجرای آنها پاسخگو باشند. بر خلاف پاسخگویی حقوقی که از ارتباطات نسبتا سادهای برخوردار است و فقط ارتباطات بین مقامات دولتی و دادگاههاست، پاسخگویی سیاسی ساختار پیچیدهتری دارد.
نهادهای پایینتر در مقابل رئیس دولت و وزرا، و آنها نیز به نوبه خود، در برابر مردم و نمایندگان مجلس یا قوه مقننه و نمایندگان قوه مقننه در برابر رأیدهندگان مسئولیت پاسخگویی دارند.
ج) پاسخگویی مالی: به معنای مسئولیت دولت در هزینه کردن درآمدهای مالیاتی در جهت مقاصد مصوبات مجلس به صورت کارامدترین و با صرفهترین شکل است. در این جنبه نیز پاسخگویی همانند پاسخگویی سیاسی است، با این تفاوت که در این پاسخگویی ادارهای نیز به نام اداره حسابرسی کل وجود دارد که در برابر مجلس قانونگذاری پاسخگو است، ولی در کار نظارت دقیق بر جزئیات هزینههای دولت مستقل از مجلس عمل میکند.
نکته قابل ذکر آنکه هرچند تضمین و حفظ پاسخگویی مالی و حقوقی از طریق هیئتها و کمیتههای تخصصی، که تا اندازهای از نفوذ مستقیم مردم یا نفوذ سیاسی در امان هستند و پاسخگویی آنها در چارچوب اصول و ضوابط حرفهای خاص میباشد، صورت میپذیرد، اما در نهایت، این پاسخگویی سیاسی است که مافوق همه چیز قرار دارد؛ زیرا قوانینی که در دادگاهها اجرا میشود و هزینههایی که اداره حسابرسی کل بر چگونگی صرف آنها نظارت میکند، خود در حیطه اختیارات مجلس منتخب مردم است که تحت لوای قانون اساسی عمل میکند. آنچه که گفته آمد، تصویر اجمالی از دولت پاسخگو در ادبیات سیاسی مدرن است.
تأثیر بینش در رفتار دولتها
بدون تردید نوع رفتار حکومت به شدت متأثر از نوع دریافت از مفهوم حکومت است و رفتار دولتی برآیند نحوه فهم و درک مفهوم دولت میباشد. اگر حکومت به معنای سلطه، تحکم و خودکامگی باشد، رفتار سلطهگرایانه و مستبدانه در مناسبات دولتمردان تجلّی مییابد. در این بینش، دولت و دولتمران اساسا خویشتن را در برابر دیگران مسئول نمیبینند تا نوبت به پاسخگویی برسد. و اگر حکومت به مفهوم مدیریت، مشارکت، خدمت و هدایت جامعه باشد، رفتارهای مدیریتی، مشارکتی، خدمتی و هدایتی در عملکردها و مناسبات دولتی ظهور مینماید که به تبع، پاسخگویی را نیز به دنبال میآورد.
بینش سلطهگرایانه
تاریخ بشر پیوسته شاهد دریافت مفهومی سلطهگرایانه از مفهوم حکومت بوده است و بسیاری از حکمرانان، حکومت را حق خویش میدانستهاند، و بالطبع برای دیگران هیچگونه حقی در امر حکومت و مدیریت جامعه قایل نبودهاند از اینرو، اجازه انتقاد کردن، سؤال نمودن و یا نظارت به دیگران نمیدادند تا فرصت پاسخگویی فراهم آید. قرآن مجید در یک کلام حق مطلب را ادا کرده، میفرماید: (إن الملوک اذا دخلوا قریة أَفسدوها و جعلوا أَعزة اهلها اذلّة و کذلک یفعلون) (نمل: 34)؛ پادشاهان (خودکامه) هنگامی که وارد منطقه آبادی میشوند، آن را به فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذایل میکنند، و کارشان همیشه اینگونه است!
تفاوتی نمیکند که استبداد فردی باشد یا گروهی، بلکه آثار سوء استبداد گروهی چه بسا بیشتر است. روشنترین نمونه آن استبداد حزب کمونیسم در شوروی (سابق)، استبداد حزب بعث در عراق، و حکومت سلطهگرایانه کمونیستها و طالبان در افغانستان بود که فجایع عظیم و بیمانندی، که تاریخ مثل آن را کمتر سراغ داشت، به بار آورد.
زیان حکومتهای استبدادی، نظیر بسیاری از حکومتهای غربی، که با شعار دموکراسی و مردمسالاری روی کار میآیند نیز کمتر از حکومتهای استبدادی عریان نیست.
قرآن کریم حکومت فرعون را نمونه بارز حکومت استبدادی معرفی میکند: (إن فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفةً منهم یذبّح ابنائهم و یستحیی نسائَهم انه کان من المفسدین) (قصص: 4)؛ فرعون برتریجویی در زمین کرد. و اهل آن را به گروههای مختلف تقسیم نمود، گروهی را به ضعف و ناتوانی میکشاند، پسران آنها را سر میبرید، و زنان آنها را (برای کنیزی) زنده نگه میداشت، او مسلّما از مفسدان بود.
فقط فرعون نبود که برای اسارت بنیاسرائیل و تداوم سلطه مستبدانه خود، مردان آنها را میکشت و زنان آنها را برای خدمتکاری زنده نگه میداشت، بلکه در طول تاریخ همه جباران چنین رفتار کردهاند، و با هر وسیله ممکن نیروهای فعال را از کار انداختهاند. و امروز نیز آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها چنان استبدادی به خرج میدهند که روی فرعون و فرعونیان را سفید کردهاند. رفتار مستبدانه حکومت اسرائیل غاصب با مردم مظلوم و در بند فلسطین، تجاوز آمریکا به عراق و رفتار افسران و سربازان نابکار آمریکایی با زندانیان (ابو غریب) به مراتب بدتر از رفتار فرعون با مرم بنیاسرائیل است.
نو استبدادگرایان، سعی دارند مردان را بکشند و اگر نتوانند مردان را ترور نمایند، مردانگی را نشانه میروند. ترور شخصیتهای سرشناس کشورها دلیل بر این مدعاست. آنان با پخش وسایل و ابزار فساد، گسترش فحشا و بی بندوباری جنسی، توزیع مواد مخدر و انواع سرگرمیهای ناسالم روح شهامت و غیرت را در ملتها تضعیف میکنند تا با خیالی آسوده به حکومت استبدادی خویش ادامه دهند.
اینان خودشان را مالک و فرمانروای جهان میدانند، چنانکه فرعون خود را مالک تمام سرزمین مصر میپنداشت: (یا قوم الیس لی مُلک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلا تبصرون) (زخرف: 51)؛ ای قوم من! آیا ملک و حکومت مصر از آنِ من نیست و این نهرها زیر فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟
فرعون با سفسطهبازی و مغلطهکاری تلاش میکرد از نفوذ حقایقی که حضرت موسی علیهالسلام مطرح میکرد در افکار مردم مصر جلوگیری کند، ارزشهای پستی را که بر آن محیط حاکم بود، به رخ مردم میکشید، چنانکه امروزه نیز کسانی با یدک کشیدن واژههای دموکراسی، حقوق بشر و آزادی، از آنها برای رسیدن به قدرت بهره میجویند.
فرعون حتی به حکومت خودکامهاش قانع نبود، انتظار داشت همگی او را بپرستند. از اینرو، حضرت موسی علیهالسلام را تهدید میکرد و میگفت: (لئِن اتخذت الها غیری لأَجعلنّک من المسجونین) (شعراء: 29)؛ اگر معبودی غیر من ا نتخاب کنی، تو را به زندان میافکنم.
در حکومت توتالیتاریستی فرعون هیچ کسی حق انتخاب ندارد، چنانکه وقتی ساحران فرعون پس از مشاهده دلایل روشن به حضرت موسی علیهالسلام ایمان آوردند، آنان را سخت مورد نکوهش قرار داد: (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم) آیا به او ایمان آوردید، پیش از آن که من اجازه بدهم؟
شبیه این رفتار را در مورد حکومت (نمرود) میتوان دید، او نیز با صراحت به حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: من کارهای خدایی میکنم.(2)
در عصر ما نیز دولتهایی وجود دارند که نه فقط در صحنه داخلی، بلکه در عرصه بینالمللی ادعای مالکیت دارند. لشکرکشی کشورهای غربی به سرکردگی آمریکا در نقاط مختلف جهان، با شعارهای فریبنده تأمین امنیت، دموکراسی و حقوق بشر نمادی از رفتاری مبتنی بر بینش سلطهگرایانه است. چهره واقعی فرعونیان و نمرودیان را در نظام لیبرال دموکراسی غرب به خوبی میتوان دید. در این بینش، منش حکومت کاملاً سلطهگرایانه است و پاسخگو بودن دولت معنا و مفهوم ندارد.
بینش هدایتگرایانه
در اسلام، حکومت برای مردم و در راستای احقاق حقوق مردم است و مفهومی جز مدیریت، محبت، مشارکت، هدایت و خدمت ندارد. خداوند در قرآن کریم، کارگزاران حکومت اسلامی را چنین توصیف میکند: (الّذین أن مکنّا هم فی الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزّکوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور) (حج: 41)؛ یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را به پا میدارند و زکات را ادا میکنند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند و پایان همه کارها از آنِ خداست.
کارگزاران واقعی حکومت دینی پس از پیروزی همانند خودکامگان و استبدادگران خود را گم نمیکنند، در غرور و مستی غرق نمیشوند، پس از سلطه و حاکمیت، تبدیل به طاغوت جدید نمیشوند، بلکه پیروزی و موفقیت را نردبانی برای سازندگی و دیگرسازی قرار میدهند، و همتشان این است که خود و جامعه را بسازند. هرگز ادعای علو و برتری نمیکنند، ارتباطشان با خالق هستی بسیار محکم است و بر عهدشان با خداوند استوارند. چنانکه رابطه آنها با خلق خدا نیز دوستانه و برادرانه است؛ چرا که نماز نماد پیوند با خالق است و زکات رمزی برای پیوند با خلق. امر به معروف و نهی از منکر مبنای ساختن یک جامعه سالم است و در پرتو آن همه ویژگیهای یک جامعه با ایمان و پیشرفته شکوفا میگردد.
امام علی علیهالسلام چه زیبا آن را به تصویر کشیده است: (اللهم انّک تعلم انّه لم یکن الّذی کان منا نافسةً فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک.)(3)؛ خدایا، تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردد.
و در فرمان معروفش به مالک اشتر، فرماندار مصر، مینویسد: (ای مالک!) در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار، و با میل شخصی و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن؛ زیرا این نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردم با تجربه و با حیا و از خاندانهای پاکیزه و با تقوا که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند، انتخاب کن؛ زیرا اخلاق آنان گرامیتر و آبرویشان محفوظتر و طمعورزیشان کمتر و آیندهنگری آنان بیشتر است.
(پس رفتار کارگزاران را بررسی کن و جاسوسان راستگو و وفا پیشه بر آنان بگمار، که این کار سبب امانتداری و مهربانی با مردم خواهد بود. کارگزاران خائن را کیفر کن.)(4)
در فراز دیگر تأکید میکند: (و نزد خدا برای هریک از این طبقات (افراد جامعه) جایگاهی است که در برگیرنده مسائل رفاهی و امکانات آن است و برای هر یک از آنان تا حد تأمین و اصلاح وضع امور زندگی بر عهده زمامدار حقی است و...)(5) یعنی دولت در قبال آنان تکلیف دارد و پاسخگو است. در پرتو چنین بینش و برداشتی از دولت و حکومت است که از یک سو مسئله پاسخگو بودن دولت در برابر مردم و یا نمایندگان قانونی آنان و رهبر و از سوی دیگر، اصل نظارت بر عملکرد دولت جایگاه اصلی خود را مییابد.
نامه امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام به (اشعث بن قیس)، فرماندار آذربایجان، در تبیین دیدگاه اسلام راجع به حکومت و پاسخگو بودن دولت درخور توجه است: (و أن عملک لیس بطعمة و لکنه فی عنقک أمانة و أنت مسترعی لمن فوقک لیس لک أن تفتات فی رعیةٍ و لا تخاطر الابوثیقةٍ و فی یدیک مال من مال الله عزّ و جلّ و انت من خزّانه حتی تسلّمه ألیّ و لعلّی الا اکون شرّ وُلاتک لک و السّلام)؛(6) همانا کاری که به عهده توست، طعمهای برایت نیست، بلکه امانتی است برگردنت؛ و آنکه تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهدهات گذارده، و تو پاسخگوی آنی نسبت به آنکه فرادست توست. و این حق برای تو نیست که در میان مردمان به استبداد و خود رأیی عمل کنی و به کاری دشوار جز با دستاویز محکم درآیی و در دست تو مالی از خداوند عزّ و جلّ است، و تو آن را خزانهداری تا آن را به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم.
در این نامه امام علی علیهالسلام مفهوم درست حکومت را به اشعث بن قیس و دیگران می آموزد، و آن اینکه زمامداران و کارگزاران در حیطه عمل خود پاسخگو هستند. یعنی حکومت مسئولیتپذیری است نه سلطهگری. همچنین آن حضرت تکلیف اموال و امکانات را نیز روشن میکند تا مورد حیف و میل قرار نگیرد، و زمامداران باید بدانند که اموال و داراییها در اصل از آنِ خداست که به طور امانت در اختیار همه مردمان، نه گروهی، نهاده است، تا در راه رفاه و آسایش همگانی و به گونه خردمندانه و با تدبیری درست استفاده شود. پس خزانهداران، وکیلان مردمند و حاکمیت مطلقه ندارند.
در این نامه حکمتآمیز پاسخگویی دولت اسلامی در تمامی جنبههای آن مطرح است. جالبتر از آن، امام علیهالسلام اجازه انتقاد از خود و پاسخگو بودن خود را در هر شرایطی چنین ابراز میدارد: (فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناءٍ لاخراجی نفسِی الی الله و الیکم من التقیة فی حقوقٍ لم افرغ من ادائها و فرائض لابدمن امضائها فلا تکلّمونی بما تکلم به الجبابرة و لا تتحفّظوا منی بما یتحفّظ به عند اهل البادرة و لا تخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالاً فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی فأنه من استثقل الحق أن یقال له او العدل یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه.)(7)؛ من از شما میخواهم که مرا با سخنان زیبای خود ستایش نکنید تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم و حقوقی که مانده است بپردازم. واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد، ادا کنم. پس با زبانی که با گردنکشان سخن میگویند، با من سخن مگویید، و چنانکه از حاکمان تندخو کناره میجویند، از من کناره مجویید. و برایم ظاهرسازی و خودنمایی نکنید. گمان مبرید که اگر حرف حقی بگویید بر من گران آید. و خیال نکنید که من میخواهم که بزرگم شمارید؛ چه آن کسی که شنیدن سخن حق و یا نمایاندن عدل بر او سنگین آید، اجرای حق و عدل بر وی سنگنینتر می نماید.
این کلام حکیمانه از حاکم حکیم اسلامی است که خود را در برابر مردم و اجرای حق مسئول و پاسخگو میبیند.
در باب صرفهجویی در بیتالمال میفرماید: (ادقّوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنّی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایّاکم و الاکثار فأن اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار)؛(8) قلمها را تیز کنید، سطرها را به هم نزدیک سازید (در نگارش)، برای من زیادیها را حذف کنید و به معنا بنگرید، و بپرهیزید از زیادهنویسی؛ چرا که بیتالمال مسلمانان زیان را بر نمیتابد.
نگرانی امام علی علیهالسلام از استبداد حکومتی
در بینش اسلامی، حکومت امانت الهی است: (ان السّلطان لأمین الله فی أرضه و مقیم العدل فی البلاد والعباد)؛(9) همانا زمامدار، امین خدا در زمین و برپادارنده عدالت در جامعه و میان بندگان است.
نگرانی امام علی علیهالسلام آن است که مبادا حکومتی بر مردم مسلط شود که خود را پاسخگو نپندارد: (و لکننی آسی أن یلی امر هذه الامة سفهائها و فجّارها، فیتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحین حربا، و الفاسقین حزبا)؛(10) نگرانی من از آن است که نا بخردان و نابکاران این امت، زمام امور را به دست گیرند، و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگی و خدمت خود گیرند و با صالحان در پیکار باشند و فاسقان را یاران خود سازند.
اسلام برای مبارزه با روحیه استکباری توصیه میکند که پست و مقام در حکومت اسلامی به عنوان امانت الهی است، نه وسیله برتریجویی و استبدادگری. قرآن کریم می فرماید: (أن الله یأمرکم أن تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین النّاس أن تحکموا بالعدل) (نساء: 58)؛ خداوند به شما دستور میدهد که امانتها را به اهلش بسپارید، هنگامی که میان مردم داوری میکنید، از روی عدالت داوری کنید.
در ذیل آیه شریفه در تفاسیر و کتابهای حدیثی روایات متعددی آمده که منظور از امانت، همان ولایت و حکومت و در مرحله نخست ولایت امامان معصوم علیهمالسلام است.(11)
امام علی علیهالسلام خطاب به (رفاعه)، قاضی اهواز، میفرماید: (اعلم یا رفاعة أن هذه الامارة امانة فمن جعلها خیانة فعلیه لعنة الله الی یوم القیامة و من استعمل خائنا فأن محمدا صلیاللهعلیهوآله برئٌ منه فی الدنیا و الاخرة)(12) بدان ای رفاعة! این حکومت (و پستهای مختلف آن) امانت (الهی) است. هرکس در آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باد، و هرکس خائنی را به کار گیرد، محمد صلیاللهعلیهوآله در دنیا و آخرت از او بیزار است.
در مورد دیگر، بسیار حکیمانه جایگاه حاکم و کارگزاران حکومت اسلامی را ترسیم میکند: (لا یقیم أمر الله سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع)(13) فرمان خدا را فقط کسی میتواند برپا دارد که سازشکار نباشد، و به روش اهل باطل عمل نکند، و پیرو فرمان طمع نگردد.
آن حضرت نگران است که مبادا کسانی به نام اسلام بر اریکه حکومت تکیه بزنند، و به روش اهل باطل عمل کنند با دشمنان سازش نمایند، و مطیع هواهای نفسانی خود باشند. چنین حکومتی سر از استبداد و استکبار در میآورد.
افزون بر تقویت روحیه امانت، توصیه اسلام بر پیوند عاطفی حکومت با مردم است. در بعضی از روایات اسلامی به مردم توصیه شده که حاکم را همانند پدر گرامی بدارند. مفهوم آن این است که او هم باید با چشم فرزندی به مردم نگاه کند و به این ترتیب، یک رابطه عاطفی قوی میان مردم و کارگزاران حکومت اسلامی برقرار خواهد شد. در حدیثی از امام موسی بن جعفر علیهالسلام نقل شده که: (ان السّلطان العادل بمنزلة الوالد الرّحیم فاحبّوا له ما تحبّون لأنفسکم و اکرهوا له ما تکرهون بانفسکم)(14) برای عموم مردم چیزی را دوست بدار که برای خود و خانوادهات دوست میداری و برای آنها چیزی را ناخوش دار که برای خود و خانوادهات ناخوش داری، چرا که این کار منطق تو را قویتر و مردم را به صلاح و اصلاح نزدیکتر میکند.
به طور قطع، کسی که با این بینش زمامدار جامعه اسلامی شود، طرز رفتارش با کسانی که حکومت را حق مطلقه خود میدانند، بسیار متفاوت خواهد بود.
نتیجه آنکه، اسلام دین مسئولیت است و حکومت در اسلام امانت، کارگزاران حکومت وکیلان مردمند و در برابر خدا و مردم پاسخگو. نظام مردمسالاری دینی بر خلاف حکومتهای استبدادی و دموکراسی عوامفریب غربی، نظام خدمترسانی خالصانه به مردم است؛ زیرا در این نگرش، حاکم اسلامی و همه کارگزاران آن هر لحظه خود را در محضر خدا میبینند و معتقدند که در محضر خدا خیانت و معصیت روا نیست. استبداد که بدترین نوع خیانت به خدا و خلق خداست، در این منطق جایگاه ندارد. کسی یا کسانی که در مقام سوء استفاده برآیند، ماندگار نخواهند بود.
··· پینوشتها
1 ر.ک. دیوید بیتهام و کوین بویل؛ دموکراسی چیست؟، ترجمه شهرام نقش تبریزی، تهران، ققنوس، 1376، ص 90 به بعد.
2 بقره: 258.
3 نهجالبلاغه، صبحی الصالح، خ 131.
4 نامه 53، امام علی علیهالسلام به مالک اشتر، فراز 72.
5 ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، آل طه، 1379، ص 574، فراز 72 نامه امام علی علیهالسلام به به مالک اشتر.
6 نهجالبلاغه، نامه 5.
7 نهجالبلاغه، خطبه 216، فراز 22.
8 ر.ک. نهجالبلاغه، حکمت 282.
9 جمالالدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم و درر الکلم، با مقدمه و تصحیح و تعلیق میر جلالالدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1360، ج 2، ص 604.
10 نهجالبلاغه، نامه 62.
11 ناصر مکارم شیرازی، پیامبر قرآن، ج 10، ص 137.
12 نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائیم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1385 ه.ق، ج 2، ص 531، ح 1890.
13 نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 120.
14 شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، 1409 ه.ق، ج 16، ص 221.
( منبع:دولت پاسخگو در اسلام، عبدالحکیم رحمانی، مجله معرفت ش 82) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 161/66666)
- [سایر] در اندیشه سیاسی اسلام، مرز دولت اسلامی تا کجاست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا منابع درآمد حکومت اسلامی (زکات.خمس.انفال.فیء.جزیه.عشور و...) به تفکیک در زمان حاضر پاسخگوی درآمد دولت میباشند؟(جنبه کاربردی مالیه عمومی در اسلام در زمان حاضر چیست؟)
- [سایر] در سطح متوسط و دیپلم کتاب های در زمینه های: قرآن پژوهی و تفسیر، حدیث، اصول عقاید و احکام، اخلاق، عرفان، داستان، اندیشه سیاسی، ولایت فقیه، سیره ائمه، عاشورا، انقلاب اسلامی، تربیت اسلام، ادبیات و شعر، عبادت و اسرار آن، مهدویت، ازدواج و موسیقی، شیعه و سنی، هنر و فلسفه. آیا شما ارسال کتاب به صورت پستی دارید؟
- [سایر] آیا این درست است که داعش، دین اسلام را عملی تر و دقیق تر از هر گروه یا دولت اسلامگرایی، اجرا و تمدن اسلامی را احیاء کرده است؟ منظور اصلی من چاپ پول اسلامی، دریافت و پرداخت دقیق زکات، رسیدگی سریع و قاطعانه به جرائم و کمک به مسلمین، و همچنین جهاد بی وقفه با کفار و توسعه سرزمین های اسلامی و برده داری، تعیین رهبر خلافت، که از اصول حکومت های اسلامیست؟
- [سایر] در حال حاضر درباره نظریه فلاسفه اسلامی در زمینه سیاسی تحقیق می کنم. لطفاً مرا راهنمای فرمایید تا بتوانم منابع را بشناسم و استفاده کنم. ضمنا چند تا سؤال دارم که می خواهم از محضر شما بپرسم:1. آیا فلاسفه اسلامی بر این نظر دارند که سیاست و قدرت به فساد میل دارد؟ ( POWER TENDS TO CORRUPT)2. فلاسفه اسلامی کدام نحو سیاست را ترجیح و کدام مدل سیاست را پیشنهاد می دهند؟3. آیا تا به حال کسی از میان فلاسفه مسلمان موفق شده است نظریه فلسفی خود را در زمینه سیاست و اداره حکومت عملی کند؟
- [سایر] آیا در دین اسلام و حکومت اسلامی زمانی که گروه احساس قدرت کرد حق حمله به کشورهای دیگه جهت تبلیغ دین رو داره یا نه؟ اگر به این شکل هست (این دوست ما می گفت با توجه به حمله های مسلمونها تو اوایل اسلام این دیدگاه شما رو نشون می ده و اگه تو کشور ایتالیا هم مسلمونها تعدادشون زیاد بشه و احساس قدرت کنند، حتما سعی در تغییر قانون خواهند داشت. پس دولت ایتالیا کار درستی می کنه که جلوی مهاجرت مسلمونها رو به این کشور داره میگیره و من هیچ جوابی نداشتم)، واقعا می خوام بدونم از لحاظ اسلام به چه شکل هست چون مطالعات من هم نشون می ده که اگر مسلمونها قدرت داشته باشند باید سیستم را تغییر بدهند. ولی نمی دونم منابعم درست بوده یا نه. ممنون می شم اگه پاسخ من رو بدید.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.