نقش فرهنگ سیاسی را در فرایند توسعه و نوسازی در ایران را تحلیل کنید؟ به نظر شما چگونه می توان دیدگاههای دینی را در فرایند توسعه ایران مورد توجه قرار داد؟ برای توسعه و نوسازی انگیزه پیشرفت چقدر نقش دا
نقش فرهنگ سیاسی را در فرایند توسعه و نوسازی در ایران را تحلیل کنید؟ به نظر شما چگونه می توان دیدگاههای دینی را در فرایند توسعه ایران مورد توجه قرار داد؟ برای توسعه و نوسازی انگیزه پیشرفت چقدر نقش دا در طراحی الگوی مناسب توسعه در جامعه ایران لازم است شرایط زیر مد نظر اساسی قرارگیرد: 1. توجه به مختصات فرهنگی هویتی جامعه؛ 2. ایجاد بسترهای مناسب برای اجرای برنامه پیشرفت به این معنی که جامعه مدنظر احساس نیاز به طراحی الگوی پیشرفت را در خود پیدا کرده باشد؛ 3. توجه به ظرفیت‌های بومی، ملی، طبیعی و تاریخی جامعه مدنظر به همراه استفاده از دستاوردها و تجربه‌های دیگران؛ در این بین می‌توان گفت توجه به فرهنگ سیاسی یکی از اولین گام‌های سیر در مسیر توسعه است. آن‌چه از شرایط مطرح شده به دست می‌آید این‌که، فرهنگ سیاسی زمانی در یک جامعه می‌تواند نقشی اثرگذار داشته باشد که در چهارچوب فرهنگ بومی و ملی همان جامعه عمل کند نه این‌که به مانند زائده‌ای اجباری بوده و متعلق به مختصات فرهنگی جامعه مد نظر نباشد. علاوه بر این رنگ و بوی تحول را تنها جوامعی به خود می‌گیرند که تحول و پیشرفت، محصول نیاز و ظرفیت‌های طبیعی و تاریخی آن جامعه باشد عدم تطابق فرهنگ سیاسی پیشنهادی با مختصات هویتی جامعه و فقدان بسترهای مناسب برای اجرای آن، نه تنها باعث پیشرفت نیست که به تحیر ، سردرگمی و بحران های مختلف نیز منجر می‌شود. در این تناسب مطرح شده جایگاه دین کاملاً مشخص است. زمانی که قرار بر این باشد که فرهنگ سیاسی متناسب با هویت جامعه ایران طرح‌ریزی شود، نمی‌توان نسبت به مؤلفه دین بی‌توجه بود و اصولاً بی‌توجهی به این مؤلفه اساسی در هویت ایرانی باعث بی‌نتیجه ماندن هر گونه طراحی الگوی مناسب خواهد بود. تحیر و بن‌بست امروزین ما درباره مباحث توسعه و پیشرفت، را باید به دلیل برخی بی‌توجهی‌ها به شرایط مذکور دانست. توجه به آموزه‌های تشیع و هویت مدنی ایرانی اسلامی را باید دو پیش‌شرط اساسی در طراحی الگوی نوسازی در جامعه ایران در نظر گرفت. از نظر تاریخی نیز می‌توان برای این مسئله، شواهدی داشت. زمانی که نوگرایی در ایران با توجه به همین مختصات فرهنگی هویتی به خصوص هویت اعتقادی ایرانیان بوده ، کارآمدی‌های قابل توجهی از خود نشان داده، و زمانی که نسبت به این امر بی‌توجه بود، جامعه ما دچار نوعی عقب‌گرد بوده است. به عنوان مثال می‌توان از دو برهه تاریخی مثال‌هایی آورد، یکی دوره صفویان و دیگری دوران پس از نهضت مردمی مشروطیت، بر اساس شواهد دقیق تاریخی در دوره صفوی جامعه ما، اقدام به طراحی الگویی سیاسی فرهنگی متناسب با ظرفیت‌های فرهنگی و نیازهای جامعه آن عصر نمود. اهمیت این طراحی به حدی است که به نظر برخی شرق‌شناسان،[1] ایران امروز از نظر سیاسی و فرهنگی برهمان پایه‌ای استوار است که سلاطین صفوی در قرون 16و 17میلادی بنا نهادند. یکی از علل این قضاوت را در این نکته می‌توان دانست که ایجاد نوگرایی یا حتی تکامل آن، داخلی، بومی و بر اساس نیاز طبیعی و واقعی جامعه ایران به وجود آمده است. در این دوره جریان شیعه به عنوان روح حاکم و بُعد نرم افزاری ، عمل‌کرده است. اهمیت این طراحی به گونه‌ای است که که از آن با نام رنسانس عصر صفوی[2] که تا حدی هم‌زمان با رنساس اروپا البته در عرض آن است، یاد شده است. اما در مقابل در دورانی نگاه ما نسبت به روند نوگرایی و نوسازی، غیر بومی شده و چشممان به دستاوردهای دیگران از حد اخذ نداشته‌ها و رفع کمبودها، بالاتر رفته به از بین‌بردن داشته‌ها و جایگزین کردن افکار وارداتی به جای نگرش‌ها و اندیشه‌های اصیل اسلامی ایرانی منجر شده است. این گفته، ایرانی اگر بخواهد پیشرفته شود باید از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگی شود را باید مصداقی از این بی‌توجهی دانست، نگرشی که به نظر می‌آید، در دوران پس از مشروطه و به خصوص دوران پهلوی در جامعه ایران حکمفرما بوده است. دورانی که اگر نگوییم جامعه ایران را دچار عقب‌گرد، کرد، حداقل روند آن را با رکود مواجه ساخت. در کل به نظر می‌آید در طراحی یک فرهنگ سیاسی متناسب با مختصات فرهنگی هویتی جامعه ایران، لازم است به دو عنصر بنیادین توجه شود: 1. هویت ملی ایرانی؛ 2. هویت اعتقادی ایرانی. و این دو خصلت بنیادین خود زمینه‌ساز بسیاری از تحولات رو به پیشرفت در طول تاریخ ایران بوده است. بی‌توجهی به این دو عنصر بنیادین است که با عث شد ما در دورانی آن‌چه را که خود داشتیم از بیگانه تمنا کردیم. اما این‌که ما امروزه چگونه می‌توانیم دیدگاه‌های دینی را در فرایند توسعه ایران مد نظر قرار دهیم، به این مطلب باز می‌گردد که ما نسبت به تاریخ خود بیشتر مطالعه داشته و همواره خود را در چارچوب نظریه‌های دیگران محدود نبینیم، البته نه به این معنی که به کلی از تجربیات دیگران خود را به دور بداریم. این امر به نظر می‌آید از جمله وظایف نهادهای پژوهشی دست‌اندرکار تدوین برنامه‌های توسعه کشور است که نسبت به این امر توجه کافی را از خود نشان دهند. امید است مطالب مطرح شده پاسخگوی دغدغه‌های فکری شما فرهیخته گرامی بوده باشد. پینوشت ها : 1. والتر هیتس، به نقل از رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست. جلد 1، صفحه 2. 2. راحرسیوری، ایران عصر صفوی، صفحه 167. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 28/200473)
عنوان سوال:

نقش فرهنگ سیاسی را در فرایند توسعه و نوسازی در ایران را تحلیل کنید؟ به نظر شما چگونه می توان دیدگاههای دینی را در فرایند توسعه ایران مورد توجه قرار داد؟ برای توسعه و نوسازی انگیزه پیشرفت چقدر نقش دا


پاسخ:

نقش فرهنگ سیاسی را در فرایند توسعه و نوسازی در ایران را تحلیل کنید؟ به نظر شما چگونه می توان دیدگاههای دینی را در فرایند توسعه ایران مورد توجه قرار داد؟ برای توسعه و نوسازی انگیزه پیشرفت چقدر نقش دا

در طراحی الگوی مناسب توسعه در جامعه ایران لازم است شرایط زیر مد نظر اساسی قرارگیرد:
1. توجه به مختصات فرهنگی هویتی جامعه؛
2. ایجاد بسترهای مناسب برای اجرای برنامه پیشرفت به این معنی که جامعه مدنظر احساس نیاز به طراحی الگوی پیشرفت را در خود پیدا کرده باشد؛
3. توجه به ظرفیت‌های بومی، ملی، طبیعی و تاریخی جامعه مدنظر به همراه استفاده از دستاوردها و تجربه‌های دیگران؛ در این بین می‌توان گفت توجه به فرهنگ سیاسی یکی از اولین گام‌های سیر در مسیر توسعه است.
آن‌چه از شرایط مطرح شده به دست می‌آید این‌که، فرهنگ سیاسی زمانی در یک جامعه می‌تواند نقشی اثرگذار داشته باشد که در چهارچوب فرهنگ بومی و ملی همان جامعه عمل کند نه این‌که به مانند زائده‌ای اجباری بوده و متعلق به مختصات فرهنگی جامعه مد نظر نباشد. علاوه بر این رنگ و بوی تحول را تنها جوامعی به خود می‌گیرند که تحول و پیشرفت، محصول نیاز و ظرفیت‌های طبیعی و تاریخی آن جامعه باشد عدم تطابق فرهنگ سیاسی پیشنهادی با مختصات هویتی جامعه و فقدان بسترهای مناسب برای اجرای آن، نه تنها باعث پیشرفت نیست که به تحیر ، سردرگمی و بحران های مختلف نیز منجر می‌شود. در این تناسب مطرح شده جایگاه دین کاملاً مشخص است. زمانی که قرار بر این باشد که فرهنگ سیاسی متناسب با هویت جامعه ایران طرح‌ریزی شود، نمی‌توان نسبت به مؤلفه دین بی‌توجه بود و اصولاً بی‌توجهی به این مؤلفه اساسی در هویت ایرانی باعث بی‌نتیجه ماندن هر گونه طراحی الگوی مناسب خواهد بود.
تحیر و بن‌بست امروزین ما درباره مباحث توسعه و پیشرفت، را باید به دلیل برخی بی‌توجهی‌ها به شرایط مذکور دانست. توجه به آموزه‌های تشیع و هویت مدنی ایرانی اسلامی را باید دو پیش‌شرط اساسی در طراحی الگوی نوسازی در جامعه ایران در نظر گرفت. از نظر تاریخی نیز می‌توان برای این مسئله، شواهدی داشت. زمانی که نوگرایی در ایران با توجه به همین مختصات فرهنگی هویتی به خصوص هویت اعتقادی ایرانیان بوده ، کارآمدی‌های قابل توجهی از خود نشان داده، و زمانی که نسبت به این امر بی‌توجه بود، جامعه ما دچار نوعی عقب‌گرد بوده است. به عنوان مثال می‌توان از دو برهه تاریخی مثال‌هایی آورد، یکی دوره صفویان و دیگری دوران پس از نهضت مردمی مشروطیت، بر اساس شواهد دقیق تاریخی در دوره صفوی جامعه ما، اقدام به طراحی الگویی سیاسی فرهنگی متناسب با ظرفیت‌های فرهنگی و نیازهای جامعه آن عصر نمود.
اهمیت این طراحی به حدی است که به نظر برخی شرق‌شناسان،[1] ایران امروز از نظر سیاسی و فرهنگی برهمان پایه‌ای استوار است که سلاطین صفوی در قرون 16و 17میلادی بنا نهادند. یکی از علل این قضاوت را در این نکته می‌توان دانست که ایجاد نوگرایی یا حتی تکامل آن، داخلی، بومی و بر اساس نیاز طبیعی و واقعی جامعه ایران به وجود آمده است. در این دوره جریان شیعه به عنوان روح حاکم و بُعد نرم افزاری ، عمل‌کرده است. اهمیت این طراحی به گونه‌ای است که که از آن با نام رنسانس عصر صفوی[2] که تا حدی هم‌زمان با رنساس اروپا البته در عرض آن است، یاد شده است. اما در مقابل در دورانی نگاه ما نسبت به روند نوگرایی و نوسازی، غیر بومی شده و چشممان به دستاوردهای دیگران از حد اخذ نداشته‌ها و رفع کمبودها، بالاتر رفته به از بین‌بردن داشته‌ها و جایگزین کردن افکار وارداتی به جای نگرش‌ها و اندیشه‌های اصیل اسلامی ایرانی منجر شده است.
این گفته، ایرانی اگر بخواهد پیشرفته شود باید از فرق سر تا نوک ناخن پا فرنگی شود را باید مصداقی از این بی‌توجهی دانست، نگرشی که به نظر می‌آید، در دوران پس از مشروطه و به خصوص دوران پهلوی در جامعه ایران حکمفرما بوده است. دورانی که اگر نگوییم جامعه ایران را دچار عقب‌گرد، کرد، حداقل روند آن را با رکود مواجه ساخت. در کل به نظر می‌آید در طراحی یک فرهنگ سیاسی متناسب با مختصات فرهنگی هویتی جامعه ایران، لازم است به دو عنصر بنیادین توجه شود:
1. هویت ملی ایرانی؛
2. هویت اعتقادی ایرانی.
و این دو خصلت بنیادین خود زمینه‌ساز بسیاری از تحولات رو به پیشرفت در طول تاریخ ایران بوده است. بی‌توجهی به این دو عنصر بنیادین است که با عث شد ما در دورانی آن‌چه را که خود داشتیم از بیگانه تمنا کردیم. اما این‌که ما امروزه چگونه می‌توانیم دیدگاه‌های دینی را در فرایند توسعه ایران مد نظر قرار دهیم، به این مطلب باز می‌گردد که ما نسبت به تاریخ خود بیشتر مطالعه داشته و همواره خود را در چارچوب نظریه‌های دیگران محدود نبینیم، البته نه به این معنی که به کلی از تجربیات دیگران خود را به دور بداریم. این امر به نظر می‌آید از جمله وظایف نهادهای پژوهشی دست‌اندرکار تدوین برنامه‌های توسعه کشور است که نسبت به این امر توجه کافی را از خود نشان دهند. امید است مطالب مطرح شده پاسخگوی دغدغه‌های فکری شما فرهیخته گرامی بوده باشد.
پینوشت ها : 1. والتر هیتس، به نقل از رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست. جلد 1، صفحه 2. 2. راحرسیوری، ایران عصر صفوی، صفحه 167. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 28/200473)





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین