نظر ایت الله بروجردی در مورد ولایت فقیه؟ آیت الله العظمی بروجردی در باب ولایت فقیه ، پس از نقل مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه به بیان اموری پرداخته اند که اثبات ولایت فقیه و بیان ضوابط کلی از شئون و حدود ولایت فقیه بر آنها متوقف است: ( الاول ان فی الاجتماع اموراً لا تکون من وظایف الافراد و لاترتبط بهم بل تکون من الامور العامه الاجتماعیه التی یتوقف علیها حفظ نظام الاجتماع مثل القضاء و ولایه الغیب و القصر و بیان مصرف اللقطه و المجهول المالک و حفظ انتظامات الداخلیه و سد الثغور و الامر بالجهاد و الدفاع عند هجوم الاعداء و نحو ذلک مما یرتبط بسیاسه المدن، فلیست هذه الامور مما یتصداها کل احد بل تکون من وظایف قیم الاجتماع و من بیده أزمه الامور الاجتماعیه و علیه اعباء الریاسه و الخلافه). در جامعه اموری وجود دارد که وظیفه شخص و فرد خاصی نیست، بلکه از امور عمومی اجتماعی است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته می باشد؛ همچون قضاوت و ولایت بر اموال غایبان و ناتوانان و تبیین نحوه استفاده از لقطه و مجهول المالک و حفظ نظام داخلی جامعه و پاسداری از مرزها و امر به جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و اموری از این دست که به سیاست شهرها مرتبط می شود. اینها اموری نیستند که هر شخص به تنهایی از عهده ی سرپرستی آنها برآید، بلکه از وظایف رهبری است که زمام امور اجتماعی مردم به دست اوست. دوم: اگر کسی قوانین و ضوابط اسلام را بررسی و تتبع کند، برای او جای هیچ گونه تردیدی باقی نخواهد ماند که اسلام دینی سیاسی- اجتماعی است و احکام آن منحصر در اعمال عبادی محض که هدف آن، تنها تکامل افراد و تأمین سعادت آنها در آخرت باشد، نیست بلکه بیشتر احکام آن مربوط به امور سیاسی و تنظیم اجتماع و تأمین سعادت دنیایی خلق بوده و درحقیقت اسلام دین دنیا و آخرت و جامع هر دو نشئه است. این امر با نگرش به احکام معاملات و سیاسات و جزائیات همچون حدود و قصاص و دیات و احکام قضایی که برای فصل خصومت ها تشریع شده و احکام مالی همچون خمس و زکات و غیر اینها به دست می آید. به همین دلیل در خصوص ضرورت وجود یک رهبر و زعیم سیاسی بین عامه و خاصه اتفاق حاصل شده است: ( و لاجل ذلک اتفق الخاصه و العامه علی انه یلزم فی محیط الاسلام وجود سائس و زعیم یدبر امور المسلمین، بل هو من ضروریات الاسلام و ان اختلفوا فی شرایط و خصوصیاته و ان تعیینه من قبل رسول الله (ص) او بالانتخاب العمومی). پس وجود یک سیاستمدار و رهبری که امور مسلمانان را اراده کند، لازم و ضروری بوده و بلکه می توان ادعا کرد که از ضروریات اسلام است؛ اگرچه در خصوصیات و شرایط رهبر و اینکه کیفیت تعیین رهبر چگونه است، با هم اختلاف نظر دارند. ایشان در سومین مقدمه بحث ولایت فقیه خویش به جدا نبودن دین و سیاست از یکدیگر پرداخته است. وی می فرماید : ( لا یخفی ان سیاسه المدن و تأمین الجهات الاجتماعیه فی دین الاسلام لم تکن منحازه عن الجهات الروحانیه و الشئون المربوطه بتبلیغ الاحکام و ارشاد المسلمین بل کانت السیاسه من الصدر الاول مختلطه بالدیانه و من شئونها...). سیاست شهرها و تأمین جهات اجتماعی در دین اسلام از جهات روحانی و شئون مربوط به تبلیغ احکام و ارشاد مسلمانان جدا نیست؛ بلکه از همان صدر اسلام، سیاست با دیانت در هم آمیخته و سیاست از شئون دیانت محسوب می شده است. به گونه ای که پیامبر اکرم (ص) شخصاً به تدبیر امور مسلمانان پرداخته و به سیاستگذاری و حل و فصل خصومت های آنان اقدام می کردند و برای ولایات حاکم و کارگزار منصوب می فرمودند و مالیات های شرعی همچون خمس و زکات از آنها طلب می نمودند و سیره ی خلفای بعد از ایشان نیز به همین منوال بود. از همان ابتدای امر، وظایف سیاسی در مراکز ارشاد و هدایت مردم یعنی مساجد انجام می گرفت و امام مسجد امیر آنان نیز به حساب می آمد و این سیره همچنان ادامه یافت. حتی مسجد جامع در کنار دارالاماره بنا می شد و خلفا و امیران شخصاً نماز جمعه و اعیاد را اقامه می کردند و علاوه بر آن به اداره ی امور حج می پرداختند. این عبادات ثلاث یعنی نماز جمعه، نماز عیدین و حج، اموری عبادی هستند اما فواید فراوانی دربر دارند که نظیر آن را در سایر عبادات نمی توان سراغ گرفت و این کیفیت آمیختگی و در هم تنیدگی بین جهات روحی و جهات سیاسی، از ویژگی های دین اسلام است. چون طبق اعتقاد ما شیعه ی امامیه، خلافت پیامبر اکرم (ص) و زعامت پس از وی حق ائمه دوازده گانه است و پیامبر (ص) نیز امر خلافت را مهمل نگذاشته، بلکه شخص امیرالمؤمنین (ع) را برای تصدی این مقام مشخص فرمودند و این حق پس از آن حضرت به اولادشان منتقل گردید، بنابراین آنان محل رجوع مردم در اداره ی امور سیاسی و اجتماعی شان بوده اند و بر مسلمانان نیز لازم بود که به آنان مراجعه کرده و آنان را در این امر مهم یاور و کمک رسان باشند. بدون تردید همین معنی در ذهن اصحاب ائمه (ع) همچون زراره و محمد بن مسلم، از فقیهان عصر و ملازم ائمه (ع)، نیز وجود داشت که مرجعی برای این امور غیر از ائمه (ع) یا کسی که آنان بدین مقام منصوب فرموده اند نمی شناختند. به همین جهت در اموری که برای آنان رخ می نمود، در حد امکان به ایشان مراجعه کرده و این چیزی است که با بررسی احوالات و زندگینامه های آنان مشخص می گردد. چون این گونه امور و حوائج اجتماعی از مسائلی است که عموم مردم در طول مدت عمر خویش با آن دست به گریبان هستند و شیعیان در عصر ائمه (ع) نمی توانسته اند در همه ی احوالی و هر زمان که بخواهند به ائمه (ع) دسترسی داشته باشند، چنان که علاوه بر پراکنده بودن شیعیان در شهرهای مختلف، مبسوط الید نبودن ائمه (ع) به گونه ای که دسترسی به آنان برای هر مسئله در همه ی اوقات امکان پذیر باشد بر این امر گواه است، به همین جهت به طور قطع برای ما چنین نتیجه ای حاصل می گردد که امثال زراره و محمد بن مسلم و دیگر اصحاب ائمه از آنان درباره ی شخصی که به هنگام عدم دسترسی به آنان به وی مراجعه کنند، پرسش نموده اند. و باز یقین داریم که ائمه (ع) نیز این گونه امور عام البلوی را که شارع به مهمل ماندن آن رضایت نداده، مهمل نگذاشته بلکه برای حل و فصل این امور کسی را که شیعیان به هنگام عدم دسترسی به آنان به وی مراجعه کنند، مشخص فرموده اند. به ویژه اینکه عدم امکان دستیابی اغلب شیعیان در آن زمان به آنان و در عصر غیبت که خود از آمدن آن خبر می داده و شیعیان را که برای آن دوره آماده می کرده اند، به خوبی می دانسته اند. آیت الله بروجردی این سؤال را مطرح می کنند ( هل لاحد ان یحتمل انهم (ع) نهو شیعتهم عن الرجوع الی الطواغیت و قضاه الجور و مع ذلک اهملوا لهم هذه الامور لم یعینوا من یرجع الیه الشیعه فی فصل الخصومات و التصرف فی اموال الغیب و القصر و الدفاع عن حوزه الاسلام و نحو ذلک من الامور المهمه التی لا یرضی الشارع باهمالها؟). آیا کسی می تواند احتمال دهد که ائمه (ع) شعیانشان را از رجوع به طاغوت ها و قضاوت جور بر حذر داشته اند اما در مقابل، کسی را که در فصل خصومات و تصرف در اموال غایب و ناتوان از تصرف و دفاع از حوزه ی اسلام و امور مهمی همانند آنکه شارع به اهمال آن راضی نیست به وی مراجعه کنند، مشخص نفرموده باشد؟ در هر صورت ما یقین داریم که صحابه ائمه (ع) درباره چنین فردی از ائمه (ع) پرسش نموده اند و ائمه (ع) نیز به آنان پاسخ داده و در صورت عدم امکان دسترسی به ائمه (ع) افرادی را برای شیعیان مشخص فرموده اند. لکن این احادیث و پرسش و پاسخ ها در جوامع حدیثی که به دست ما رسیده ساقط شده و چیزی جز همین روایت مقبوله ی عمر بن حنظله و مشهوره ی ابی خدیجه، به دست ما نرسیده است. ( و اذا ثبت بهذا البیان النصب من قبلهم (ع) و انهم لم یهملوا هذه الامور المهمه التی لا یرضی الشارع باهمالها (و لا سیما مع احاطتهم بحوائج شیعتهم فی عصر الغیبه) فلامحاله یتعین الفقیه لذلک اذ لم یقل احد بنصب غیره، فالامر یدور بین عدم النصب و بین نصب الفقیه العادل و اذا ثبت بطلان الاول بما ذکرناه صار نصب الفقیه مقطوعاً به و یصیر مقبوله ابن حنظله ایضاً من شواهد ذلک و ائ شئت ترتیب ذلک علی النظم القیاسی فصورته هکذا: اما انه لم ینصب الائمه (ع) احداً لهذا الامور العامه البلوی و اما ان نصبوا الفقیه لها، لکن الاول باطل فثبت الثانی فهذا قیاس استثنایی مؤلف من قضیه منفصله حقیقیه و حملیه دلت علی رفع المقدم فینتج وضع التالی و هو المطلوب). اکنون که (با توجه به مقدمات و مطالب پیشین) روشن شد نصب از جانب ائمه (ع) صورت پذیرفته است و آنان این گونه امور مهمه را مهمل باقی نگذاشته اند؛ مخصوصاً اینکه ما معتقدیم آنان به حوائج شیعیان خویش کاملاً واقف اند، چون احدی اعتقاد ندارد که فرد دیگری برای این مسئولیت عظیم نصب شده، بنابراین تعیین فقیه برای این منصب قطعی و متعین است. بنابراین در اینجا امر دایر بر این است که یا اصلاً نصبی صورت نگرفته باشد و یا اینکه فقیه عادل به این مقام منصوب شود و چون ما قبلاً بطلان نظر اول را ثابت کردیم، نظر دوم یعنی نصب فقیه ثابت و قطعی می گردد و در این خصوص می توان از مقبوله عمر بن حنظله به عنوان شاهد و مؤید استفاده کرد. (بروجردی ، سید محمد حسین ، البدر الزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر (تقریرات درس آیت الله العظمی بروجردی)، حسینعلی منتظری ، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ، 1362، ص 52- 57)
نظر ایت الله بروجردی در مورد ولایت فقیه؟
آیت الله العظمی بروجردی در باب ولایت فقیه ، پس از نقل مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه به بیان اموری پرداخته اند که اثبات ولایت فقیه و بیان ضوابط کلی از شئون و حدود ولایت فقیه بر آنها متوقف است: ( الاول ان فی الاجتماع اموراً لا تکون من وظایف الافراد و لاترتبط بهم بل تکون من الامور العامه الاجتماعیه التی یتوقف علیها حفظ نظام الاجتماع مثل القضاء و ولایه الغیب و القصر و بیان مصرف اللقطه و المجهول المالک و حفظ انتظامات الداخلیه و سد الثغور و الامر بالجهاد و الدفاع عند هجوم الاعداء و نحو ذلک مما یرتبط بسیاسه المدن، فلیست هذه الامور مما یتصداها کل احد بل تکون من وظایف قیم الاجتماع و من بیده أزمه الامور الاجتماعیه و علیه اعباء الریاسه و الخلافه). در جامعه اموری وجود دارد که وظیفه شخص و فرد خاصی نیست، بلکه از امور عمومی اجتماعی است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته می باشد؛ همچون قضاوت و ولایت بر اموال غایبان و ناتوانان و تبیین نحوه استفاده از لقطه و مجهول المالک و حفظ نظام داخلی جامعه و پاسداری از مرزها و امر به جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و اموری از این دست که به سیاست شهرها مرتبط می شود. اینها اموری نیستند که هر شخص به تنهایی از عهده ی سرپرستی آنها برآید، بلکه از وظایف رهبری است که زمام امور اجتماعی مردم به دست اوست. دوم: اگر کسی قوانین و ضوابط اسلام را بررسی و تتبع کند، برای او جای هیچ گونه تردیدی باقی نخواهد ماند که اسلام دینی سیاسی- اجتماعی است و احکام آن منحصر در اعمال عبادی محض که هدف آن، تنها تکامل افراد و تأمین سعادت آنها در آخرت باشد، نیست بلکه بیشتر احکام آن مربوط به امور سیاسی و تنظیم اجتماع و تأمین سعادت دنیایی خلق بوده و درحقیقت اسلام دین دنیا و آخرت و جامع هر دو نشئه است. این امر با نگرش به احکام معاملات و سیاسات و جزائیات همچون حدود و قصاص و دیات و احکام قضایی که برای فصل خصومت ها تشریع شده و احکام مالی همچون خمس و زکات و غیر اینها به دست می آید. به همین دلیل در خصوص ضرورت وجود یک رهبر و زعیم سیاسی بین عامه و خاصه اتفاق حاصل شده است: ( و لاجل ذلک اتفق الخاصه و العامه علی انه یلزم فی محیط الاسلام وجود سائس و زعیم یدبر امور المسلمین، بل هو من ضروریات الاسلام و ان اختلفوا فی شرایط و خصوصیاته و ان تعیینه من قبل رسول الله (ص) او بالانتخاب العمومی). پس وجود یک سیاستمدار و رهبری که امور مسلمانان را اراده کند، لازم و ضروری بوده و بلکه می توان ادعا کرد که از ضروریات اسلام است؛ اگرچه در خصوصیات و شرایط رهبر و اینکه کیفیت تعیین رهبر چگونه است، با هم اختلاف نظر دارند. ایشان در سومین مقدمه بحث ولایت فقیه خویش به جدا نبودن دین و سیاست از یکدیگر پرداخته است. وی می فرماید : ( لا یخفی ان سیاسه المدن و تأمین الجهات الاجتماعیه فی دین الاسلام لم تکن منحازه عن الجهات الروحانیه و الشئون المربوطه بتبلیغ الاحکام و ارشاد المسلمین بل کانت السیاسه من الصدر الاول مختلطه بالدیانه و من شئونها...). سیاست شهرها و تأمین جهات اجتماعی در دین اسلام از جهات روحانی و شئون مربوط به تبلیغ احکام و ارشاد مسلمانان جدا نیست؛ بلکه از همان صدر اسلام، سیاست با دیانت در هم آمیخته و سیاست از شئون دیانت محسوب می شده است. به گونه ای که پیامبر اکرم (ص) شخصاً به تدبیر امور مسلمانان پرداخته و به سیاستگذاری و حل و فصل خصومت های آنان اقدام می کردند و برای ولایات حاکم و کارگزار منصوب می فرمودند و مالیات های شرعی همچون خمس و زکات از آنها طلب می نمودند و سیره ی خلفای بعد از ایشان نیز به همین منوال بود. از همان ابتدای امر، وظایف سیاسی در مراکز ارشاد و هدایت مردم یعنی مساجد انجام می گرفت و امام مسجد امیر آنان نیز به حساب می آمد و این سیره همچنان ادامه یافت. حتی مسجد جامع در کنار دارالاماره بنا می شد و خلفا و امیران شخصاً نماز جمعه و اعیاد را اقامه می کردند و علاوه بر آن به اداره ی امور حج می پرداختند. این عبادات ثلاث یعنی نماز جمعه، نماز عیدین و حج، اموری عبادی هستند اما فواید فراوانی دربر دارند که نظیر آن را در سایر عبادات نمی توان سراغ گرفت و این کیفیت آمیختگی و در هم تنیدگی بین جهات روحی و جهات سیاسی، از ویژگی های دین اسلام است. چون طبق اعتقاد ما شیعه ی امامیه، خلافت پیامبر اکرم (ص) و زعامت پس از وی حق ائمه دوازده گانه است و پیامبر (ص) نیز امر خلافت را مهمل نگذاشته، بلکه شخص امیرالمؤمنین (ع) را برای تصدی این مقام مشخص فرمودند و این حق پس از آن حضرت به اولادشان منتقل گردید، بنابراین آنان محل رجوع مردم در اداره ی امور سیاسی و اجتماعی شان بوده اند و بر مسلمانان نیز لازم بود که به آنان مراجعه کرده و آنان را در این امر مهم یاور و کمک رسان باشند. بدون تردید همین معنی در ذهن اصحاب ائمه (ع) همچون زراره و محمد بن مسلم، از فقیهان عصر و ملازم ائمه (ع)، نیز وجود داشت که مرجعی برای این امور غیر از ائمه (ع) یا کسی که آنان بدین مقام منصوب فرموده اند نمی شناختند. به همین جهت در اموری که برای آنان رخ می نمود، در حد امکان به ایشان مراجعه کرده و این چیزی است که با بررسی احوالات و زندگینامه های آنان مشخص می گردد. چون این گونه امور و حوائج اجتماعی از مسائلی است که عموم مردم در طول مدت عمر خویش با آن دست به گریبان هستند و شیعیان در عصر ائمه (ع) نمی توانسته اند در همه ی احوالی و هر زمان که بخواهند به ائمه (ع) دسترسی داشته باشند، چنان که علاوه بر پراکنده بودن شیعیان در شهرهای مختلف، مبسوط الید نبودن ائمه (ع) به گونه ای که دسترسی به آنان برای هر مسئله در همه ی اوقات امکان پذیر باشد بر این امر گواه است، به همین جهت به طور قطع برای ما چنین نتیجه ای حاصل می گردد که امثال زراره و محمد بن مسلم و دیگر اصحاب ائمه از آنان درباره ی شخصی که به هنگام عدم دسترسی به آنان به وی مراجعه کنند، پرسش نموده اند. و باز یقین داریم که ائمه (ع) نیز این گونه امور عام البلوی را که شارع به مهمل ماندن آن رضایت نداده، مهمل نگذاشته بلکه برای حل و فصل این امور کسی را که شیعیان به هنگام عدم دسترسی به آنان به وی مراجعه کنند، مشخص فرموده اند. به ویژه اینکه عدم امکان دستیابی اغلب شیعیان در آن زمان به آنان و در عصر غیبت که خود از آمدن آن خبر می داده و شیعیان را که برای آن دوره آماده می کرده اند، به خوبی می دانسته اند. آیت الله بروجردی این سؤال را مطرح می کنند ( هل لاحد ان یحتمل انهم (ع) نهو شیعتهم عن الرجوع الی الطواغیت و قضاه الجور و مع ذلک اهملوا لهم هذه الامور لم یعینوا من یرجع الیه الشیعه فی فصل الخصومات و التصرف فی اموال الغیب و القصر و الدفاع عن حوزه الاسلام و نحو ذلک من الامور المهمه التی لا یرضی الشارع باهمالها؟). آیا کسی می تواند احتمال دهد که ائمه (ع) شعیانشان را از رجوع به طاغوت ها و قضاوت جور بر حذر داشته اند اما در مقابل، کسی را که در فصل خصومات و تصرف در اموال غایب و ناتوان از تصرف و دفاع از حوزه ی اسلام و امور مهمی همانند آنکه شارع به اهمال آن راضی نیست به وی مراجعه کنند، مشخص نفرموده باشد؟ در هر صورت ما یقین داریم که صحابه ائمه (ع) درباره چنین فردی از ائمه (ع) پرسش نموده اند و ائمه (ع) نیز به آنان پاسخ داده و در صورت عدم امکان دسترسی به ائمه (ع) افرادی را برای شیعیان مشخص فرموده اند. لکن این احادیث و پرسش و پاسخ ها در جوامع حدیثی که به دست ما رسیده ساقط شده و چیزی جز همین روایت مقبوله ی عمر بن حنظله و مشهوره ی ابی خدیجه، به دست ما نرسیده است. ( و اذا ثبت بهذا البیان النصب من قبلهم (ع) و انهم لم یهملوا هذه الامور المهمه التی لا یرضی الشارع باهمالها (و لا سیما مع احاطتهم بحوائج شیعتهم فی عصر الغیبه) فلامحاله یتعین الفقیه لذلک اذ لم یقل احد بنصب غیره، فالامر یدور بین عدم النصب و بین نصب الفقیه العادل و اذا ثبت بطلان الاول بما ذکرناه صار نصب الفقیه مقطوعاً به و یصیر مقبوله ابن حنظله ایضاً من شواهد ذلک و ائ شئت ترتیب ذلک علی النظم القیاسی فصورته هکذا: اما انه لم ینصب الائمه (ع) احداً لهذا الامور العامه البلوی و اما ان نصبوا الفقیه لها، لکن الاول باطل فثبت الثانی فهذا قیاس استثنایی مؤلف من قضیه منفصله حقیقیه و حملیه دلت علی رفع المقدم فینتج وضع التالی و هو المطلوب). اکنون که (با توجه به مقدمات و مطالب پیشین) روشن شد نصب از جانب ائمه (ع) صورت پذیرفته است و آنان این گونه امور مهمه را مهمل باقی نگذاشته اند؛ مخصوصاً اینکه ما معتقدیم آنان به حوائج شیعیان خویش کاملاً واقف اند، چون احدی اعتقاد ندارد که فرد دیگری برای این مسئولیت عظیم نصب شده، بنابراین تعیین فقیه برای این منصب قطعی و متعین است. بنابراین در اینجا امر دایر بر این است که یا اصلاً نصبی صورت نگرفته باشد و یا اینکه فقیه عادل به این مقام منصوب شود و چون ما قبلاً بطلان نظر اول را ثابت کردیم، نظر دوم یعنی نصب فقیه ثابت و قطعی می گردد و در این خصوص می توان از مقبوله عمر بن حنظله به عنوان شاهد و مؤید استفاده کرد. (بروجردی ، سید محمد حسین ، البدر الزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر (تقریرات درس آیت الله العظمی بروجردی)، حسینعلی منتظری ، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ، 1362، ص 52- 57)
- [سایر] آیت الله بروجردی چگونه ولایت فقیه در عصر غیبت را اثبات می نمایند ؟
- [سایر] آیا از علامه طباطبایی و آیت الله بروجردی در خصوص مسأله ولایت فقیه مطلبی و یا نظری در این خصوص وجود دارد؟
- [سایر] دیدگاه آیت الله العظمی بروجردی رل در مورد اختیارات ولی فقیه بیان نمایید آیا ایشان معتقد به مطلقه بودن اختیارات ولی فقیه بودند؟
- [سایر] روحانیت در عصر رضاخان با او همکاری کردند؟ آیت الله بروجردی چرا مخالف شاه نبود؟
- [سایر] آیا این حرف صحت دارد که آیت الله بروجردی موافق جدایی دین از سیاست بود؟
- [سایر] چرا امام خمینی (ره) پیش از سال 1341 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردی (ره) نهضت خود را آغاز نکرد؟
- [سایر] چرا امام خمینی (ره) پیش از سال 1341 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردی (ره) نهضت خود را آغاز نکرد؟
- [سایر] آیا سبک فعلی ولایت فقیه در کشور برداشتی است که فقط امام خمینی (ره) از متن دین داشت؟ اگر نه پس چرا آیت الله بروجردی در مقابل رضا شاه سکوت کرد و حتی رابطه حسنه هم با او داشت و مانند امام دنبال این سبک از ولایت فقیه نبود؟
- [سایر] چرا امام خمینی (ره) پیش از سال 1341 و در زمان مرحوم آیت الله بروجردی (ره) نهضت خود را آغاز نکرد؟
- [سایر] چرا فقها ار جمله بروجردی طباطبایی و... غیر از امام خمینی دمکراسی غربی را قبول داشتند و با حکومت های فاسد که اکثریت مردم قبول داشتند مبارزه نکردند و اصلا امام خمینی را همراهی نکردند؟
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مجتهد اعلم در مساله ای فتوی دهد ، مقلد آن مجتهد ، یعنی کسی که از او تقلید میکند ، نمی تواند در آن مساله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود ، مثلا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ، یعنی سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بگویند ، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید ، یا به فتوای مجتهد دیگری عمل کند و بنابر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهد های دیگر بیشتر است عمل نماید . پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند ، می تواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مساله محل تامل یا محل اشکال است .
- [آیت الله وحید خراسانی] اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه نیست ولی چون ولایت ان حضرت مکمل دین است شهادت به ان در هر حال و از جمله بعد از اشهد ان محمدا رسول الله از افضل قربات است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در صورتی که دو مجتهد از نظر علمی مساوی باشند احتیاط لازم آن است که از کسی که اتقی و اورع است تقلید کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] بدست آوردن فتوا، یعنی نظر مجتهد، دو راه دارد: اوّل: از هر طریقی که علم یا اطمینان برای خود انسان یا نوع مردم حاصل شود؛ مثل شنیدن از خود مجتهد یا دیدن در رساله مجتهد یا شنیدن از کسی که از گفته وی اطمینان حاصل شود و در صورتی که انسان فتوایی را از خود مجتهد بشنود ولی به جهتی؛ مثلاً مخالفت آن فتوا با رساله مجتهد، احتمال بدهد که مجتهد در نقل فتوای خود اشتباه کرده است، نمیتواند به گفته مجتهد اعتماد کند، همچنین تا به درستی رساله مجتهد اطمینان حاصل نشود، نمیتواند به آن عمل کند. دوّم: شنیدن از دو مرد عادل ضابط که فتوای مجتهد را نقل کنند و مراد از ضابط کسیست که اشتباه او در نقل، از متعارف مردم بیشتر نباشد.
- [آیت الله بروجردی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلّد آن مجتهد یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوای ندهد و بفرماید:احتیاط آن است که فلان طور عمل شود مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبحانَ اللهِ و اَلحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَرُ) بگوید مقلّد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا به فتوای مجتهدی که علم او را از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید:مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [امام خمینی] اگر مجتهد اعلم در مسألهای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد، یعنی کسی که از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلًا بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی (سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا الهَ إِلّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ) بگویند، مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش میگویند عمل کند و سه مرتبه بگوید، یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [آیت الله بهجت] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوا دهد، مقلِّدِ آن مجتهد ( یعنی کسی که از او تقلید می کند ) نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوا ندهد و بفرماید : احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید : ( احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه ( یعنی ( سُبْحانَ اللّه وَالْحَمْدُ للّه وَ لااِلهَ اِلاَّ اللّه وَ اللّه اَکْبَرْ ) بگویند ) مقلد باید یا به این احتیاط که احتیاط واجبش می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید و یا بنا بر احتیاط واجب به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر و یا مساوی است با احراز سایر شرایط تقلید عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید . و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید : ( مسأله محل تأمّل یا محل اشکال است ) .
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله اردبیلی] امام جمعه باید بالغ، عاقل، مرد، شیعه دوازده امامی و عادل باشد و توانایی خواندن خطبهها را در حال ایستاده داشته باشد و بنابر احتیاط واجب بیماری خوره و یا پیسی نمایان نداشته و نیز حدّ شرعی نخورده باشد و باید امام جمعه از طرف مجتهد جامع الشرایط منصوب باشد و اگر چند مجتهد واجد الشرایط باشند، هر کدام قبلاً اجازه داده باشند کافی است و در صورت تعارض، نظر مجتهد اعلم و اعدل مقدّم است.