آیا در طول فقه شیعه مخالف ولایت فقیه هم بوده است؟ دلایل مخالفت آقای خوئی با ولایت فقیه چه بوده است؟ لطفا رک وپوست کنده جواب من را بدهید؟ ضمن تشکر از مکاتبه با این مرکز و طرح دقیق و شفاف سوالات و ابهامات خویش ، ولایت فقیه اصلی است ثابت در اندیشه فقهی، کلامی و سیاسی علمای بزرگ شیعه که از دوران ائمه معصومین علیهمالسلام وجود داشته است. بله برخی اختلافات در حیطه اختیارات فقیه وجود دارد که به مانند سایر موضوعات فقهی امری طبیعی و بر اساس برداشتهای متفاوت از ادله ولایتفقیه است. آنچه در این میان به عنوان امری ثابت و از اصول مسلم فقه و کلام شیعی است، اینکه ولایت به عنوان یکی از مختصات اندیشه ناب شیعی هماره مورد توجه مدافعان راستین این مکتب بوده و هست. از این رو به واقع نمیتوان گفت، حتی یک عالم شیعی پیدا شود که نسبت به مسئله ولایت شک و شبهای داشته باشد. اگرچه ممکن است برخی اختلاف نظرها در خصوص حدود اختیارات وجود داشته باشد. آنچه می توان از آن به عنوان نقطه عطف و مجمع انظار تمام فقهای بزرگ شیعه،پیرامون ولایت فقیه یاد نمود این است که تمام فقها،این ولایت را برای فقیه جامع الشرائط،در سه حوزهی افتا،قضا و امور حسبیه پذیرفته اند ولی برخی از فقهای شیعه از جمله محقق کرکی ، علامه نراقی ، شیخ محمد حسن نجفی ، آخوند خراسانی ، آیت اله بروجردی و حضرت امام (ره) ، با تمسک به اطلاق ادله موجود ، مبانی و فلسفه حکومت اسلامی و سیره معصومین (ع) ، معتقد به ولایت مطلقه شده و آن را در پهنه تشکیل حکومت دیده وگفتهاند این ولایت در واقع همان ولایت نبی اکرم و امامان معصوم(ع) می باشد اما عدهای دیگر،ازاین ادله چنین اطلاقی را استفاده نکرده وآن را محدود به موارد فوق دانسته اند. آیت الله جوادی آملی در مقصود از ولایت مطلقه فقیه، بیان زیبایی دارند که ذکر آن در این مقام، خالی از ضرورت نخواهد بود.ایشان در کتاب ولایت فقیه خود،چنین آوردهاند: ( ولایت مطلقه را می توان با سه امر ذیل بیان نمود: 1: فقیه عادل،متولی و مسئول همه ابعاد دین در عصر غیبت امام معصوم(ع) است و شرعیت نظام اسلامی و اعتبار همه مقررات آن ، به او بر می گردد و با تایید و تنفیذ او مشروعیت می یابد. 2: اجرای همه احکام اجتماعی اسلام که در نظم جامعه اسلامی دخالت دارند بر عهده فقیه جامع الشرائط است که یا خود او به مباشرت آنها را انجام می دهد ویا به تسبیب،به افراد صلاحیت دار تفویض می کند. 3: در هنگام اجرای دستورهای خداوند،در موارد تزاحم احکام اسلامی با یکدیگر،ولی فقیه برای رعایت مصلحت مردم و نظام اسلامی،اجرای برخی از احکام دینی را برای اجرای احکام دینی مهمتر،موقتا تعطیل میکند و اختیار او در اجرای احکام و تعطیل موقت اجرای برخی احکام،مطلق است و شامل همه احکام گوناگون اسلام می باشد؛زیرا در تمام موارد تزاحم،اهم بر مهم مقدم می باشد و این تشخیص علمی و تقدیم عملی،به عهده فقیه جامع شرایط رهبری است.)(ولایت فقیه ، ص 251) حال به اصل پاسخ می پردازیم .لازم به یادآوری است از آنجا که در این مجال کوتاه نمی توان به تمام نظرات علما اشاره نمود لذا به حسب نیاز،بیشتر نظرات چند تن از فقهای معاصر معتقد ولایت مطلقه و مقیده مورد اشاره قرار خواهد گرفت. الف . قائلین به ولایت مطلقه فقیه: 1. امام خمینی (ره) ؛ حضرت امام که به مسایل دینی بعنوان مسایلی که دین و دنیای جامعه اسلامی را باید اداره و نسبت به آن پاسخگو باشد توجه نموده و به بسیاری از بن بست های فراروی جامعه پایان دادهاند موضوع ولایت مطلقه(متفاوتاز مطلقه(استبدادی) مطرح در فلسفه سیاست) فقیه را در سال 1348 در نجف اشرف در درس خارج فقه خود طرح و بر این باورندکه این ولایت در واقع همان ولایت نبی اکرم و ائمه هدی(ع) می باشد و با همان گستره و اختیارات می بایست عمل شود. امام در ضرورت و بداهت ولایت فقیه فرموده اند:( ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق میشود، و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالًا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت) (ولایت فقیه ص 9) ایشان در کتاب البیع در مباحث ولایت فقیه،چنین آورده اند: ( لابأس بالتعرّض لولایة الفقیه مطلقا) (کتاب البیع ج2 ص 617 ( ت. اشکالی نیست در این که ولایت فقیه را مطلق بدانیم. 2.آیت الله فاضل لنکرانی پیرامون مطلقه بودن این ولایت چنین اظهار نظر کرده اند:( لو کانت دائرة ولایة الفقیه متّسعة بتمام المعنی ... یمکن استفادة العموم من الإطلاقات الواردة فی التعزیر، الدالّة علی ثبوت نفس هذا العنوان من دون التعرّض لکیفیّة خاصّة) ( الحدود ص 427 ) یعنی اگرگستره ولایت فقیه به تمام معنا،وسیع (یعنی ولایت مطلقه) باشد ... ممکن است ازاطلاقات وارده در باب تعزیرات،استفاده عموم نمودکه به خود این عنوان(ولایت) بدون بیان کیفیت خاصی،دلالت دارد. 3 . آیت الله مکارم شیرازی در کتاب ( بحوث فقهیة هامة) قائل به اطلاق ولایت فقیه بوده و چنین آوردهاند:( فولایة الفقیه مطلقة فی حریم أحکام الشرع) (بحوث فقهیة هامة ص 513 ) یعنی ولایت فقیه در محدوده احکام شرعی،مطلق است. 4 . آیت الله جوادی آملی معتقد به مطلقه بودن ولایت شده و درکتاب ولایت فقیه چنین بیان داشته اند:( ولی فقیه،همه اختیارات پیامبر اکرم(ص) و امامان (ع) در اداره جامعه را داراست؛زیرا او در غیبت امام عصر(عج) متولی دین است و باید اسلام را در همه ابعاد و احکام گوناگون اجتماعی اش اجرا نماید) (ولایت فقیه ص 248 ) ب . قائلین به ولایت مقیده فقیه: 1 . شیخ انصاری در مباحث ولایت فقیه چنین فرموده اند:( الإنصاف بعد ملاحظة سیاقها(الاحادیث)أو صدرها أو ذیلها یقتضی الجزم بأنّها فی مقام بیان وظیفتهم من حیث الأحکام الشرعیة، لا کونهم کالنبیّ و الأئمة صلوات اللَّه علیهم فی کونهم أولی بالناس فی أموالهم ) (مکاسب ج3 ص 551( ت. انصاف، پس از بررسی سیاق احادیث یا صدر و ذیل آنها این است که اطمینان حاصل می شود به این که این ادله در مقام بیان وظیفه فقها از جهت احکام شرعی بوده نه این که آنان بسان پیامبر و امامان (ع) باشند در این که اولی به مردم از خودشان در اموال شان باشند(یعنی ولایت فقیه مطلقه باشد). 2 . علامه نائینی نیز بر عدم اطلاق این ولایت نظر داده و بیان می دارد:( الأحسن ان یقال انه لا إشکال فی قابلیة المرتبة الثانیة (عدم الاطلاق) من الولایة ... ممن له الولایة العامة علی الناس ) ( المکاسب و البیع ج2 ص 333 ) ت. بهتر این است که گفته شود اشکالی در قابلیت مرتبه دوم(ولایت مقیده) از کسی که (فقیه) ولایت عامه بر مردم دارد نیست. 3. آیت الله خوئی در برخی آثار خویش به عدم اطلاق ولایت برای فقیه،معتقد و چنین آورده اند:( ... بعنوان ولایة الحاکم ففی غایة الصعوبة و الإشکال و إن ذهب إلیه بعضهم) (الاجتهاد و التقلید ص 258) ت.(پذیرش ولایت برای فقیه) به عنوان ولایت حاکم، در نهایت سختی و اشکال است هرچند برخی(از فقهاء) به آن معتقد شدهاند. در ادامه به بررسی بیشتر نظرات ایشان در مورد ولایت فقیه و حدود اختیارات او می پردازیم : آیت الله خویی اصل ولایت داشتن فقیه بنا بر نظر همه فقها از جمله آیت الله خویی به طور یقینی ثابت است. آنچه مورد اختلاف است حدود اختیارات فقیه و میزان اثبات آن از طریق ادله است. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه همواره در طول غیبت ولایت فقیه را با توجه به نیابت و انتصاب فقیه جامع الشرایط از طرف معصومین (ع) اثبات نموده اند و برخی از فقها همانند شیخ انصاری، آیت الله خویی و آیت الله جواد تبریزی، ولایت را از طریق حسبه برای فقیه ثابت می دانند. با این توضیح که تصدی در امور حسبیه، مانند ایجاد نظم در جامعه، اجرای احکام انتظامی اسلام و حفاظت از مصالح همگانی و آنچه مربوط به مصالح عامه امت اسلامی است، ضرورت هایی است که شرع مقدس درباره آن، اهمال را جایز نمی داند و قدر متقین برای تصدی آن، فقهای جامع الشرایط می باشند. به عنوان نمونه آیت الله خوئی درباره اجرای حدود شرعی (احکام انتظامی اسلام) که بر عهدهحاکم شرع (فقیه جامع الشرائط) است، میفرماید: (این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعهتشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهکاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشهکن گردد. و اینمصلحت نمیتواند مخصوص به زمانی باشد که معصوم حضور دارد، زیرا وجود معصوم در لزوم رعایتچنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد. و مقتضای حکمت الهی کهمصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برایهمیشه باشد. ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت، که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب میکند، اصطلاحا اطلاقدارد، و برحسب حجیت (ظواهر الفاظ)، به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیربنای احکام، مساله را بررسی کنیم، یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهتناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمیتواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتیجه، این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستورشارع است، بلی در این که اجرای آن بر عهده چه کسانی است، بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاهعقل ضروری مینماید که مسؤول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آنکه هرکس در هر رتبه ومقام، و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلالدر نظام است، و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی میگردد. علاوه آنکه در (توقیع شریف) آمده: ( و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله). در پیش آمدها، به راویان حدیث ما (کسانی که گفتار ما را میتوانند گزارش دهند) رجوع کنید، زیرا آنان حجت ما بر شمایند، و ما حجتخدائیم. یعنی حجیت آنان به خدا منتهی میگردد. و در روایتحفص آمده: (اجرای حدود با کسانی است که شایستگی نظر و فتوی و حکم را دارا باشند). این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها میداند، به خوبیروشن میسازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق و وظیفه فقهاء میباشد. )[1][1] همانگونه که ملاحظه میشود، ایشان همانند دیگر فقیهان بزرگ به این نتیجه رسیدهاند که در عصر غیبت، حق تصدی در (امورحسبیه) - نظیر رسیدگی و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامه امتاست - به فقیهان جامع الشرائط واگذار شده است. خواه به حکم وظیفه و تکلیف باشد، یا منصب شرعی که با نامولایت عامه یاد میشود و در هر دو صورت، حق تصدی این گونه امور، با فقهای شایسته است. چنانکه حضرت امام (ره) نیز علاوه بر اینکه فقها را برای ولایت از ناحیه امام معصوم (ع) منصوب می داند. وظایف فقها را در مسائل حکومتی از مصادیق بارز امور حسبه دانسته و می گوید: ( پنهان نیست که حفظ نظام ، حراست از مرزهای مسلمانان ، نگه داری جوانان از رویگردانی از اسلام، جلوگیری از تبلیغات ضد اسلامی و مانند آن از واضح ترین حسبیات است و دسترسی به آنها جزء با تشکیل حکومت عدل اسلامی میسر نمی باشد. پس با صرف نظر کردن از ادله ولایت فقیه، شکی نیست که فقها برای انجام این حسبیات و تصدی حکومت اسلامی قدر متقین می باشند. ) اما در مورد ولایت مطلقه فقیه از منظر آیت الله خویی ابتدا به تعریف مختصر این موضوع پرداخته و سپس دیدگاه این فقیه بزرگوار بیان می شود : ولایت مطلقه یعنی اینکه ؛ ( ولایت فقیه شامل همه آن ولایتهائی می شودکه امام معصوم ع برای اداره جامعه بر جامعه داشته است ). این تعریف ولایت مطلقه فقیه نزد استوانه های فقه و فقاهت در طول تاریخ تشیع است. بنابر این هرگاه در مطالعات فقه سیاسی به کلمه مطلقه بر می خوریم معنای عام و شامل می دهد مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. اما یک سؤال اساسی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا می گوئیم : برای اداره جامعه ؟ . در پاسخ می گوئیم: زیرا امام معصوم ع سه ولایت کلی بر جامعه دارد: 1- ولایت تکوینی ( که از امام معصوم به فقهاء جامع الشرایط منتقل نمی شود.) 2- ولایت در امور شخصی مردم ( که این نیز از امام معصوم ع به فقهاء جامع الشرایط منتقل نمی شود). یعنی اینکه فقیه حاکم نمی تواند بدون استناد به یک مصلحت اجتماعی به کسی بگوید اموالت را در اختیار دولت بگذارو یا به مردی بگوید برو و همسرت را طلاق بده. 3- ولایت در اداره امور جامعه , ولایتهای امام معصوم ع عبارتند از: 1- ولایت در پذیرش 2- ولایت در فتوا 3- ولایت در تعیین موضوعات 4- ولایت در قضاء 5- ولایت در اجرای حدود 6- ولایت درزعامت و رهبری 7- ولایت در تصرف 8- ولایت در امور حسبیه 9- ولایت دراذن و نظارت هر فقیهی که معتقد باشد که همه این 9 نوع ولایت از امام معصوم به فقهاء جامع الشرایط منتقل می شود معتقد به ولایت مطلقه فقیه است. مانند امام خمینی، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه نراقی، علامه نائینی، آیه الله خوئی و بسیاری از فقهاء مطرح طول تاریخ تشیع . آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند .[2][2] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند: (آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[3][3] همان گونه که مشاهده میشود ایشان در این عبارت با صراحت از عنوان ولایت مطلقه استفاده نمودهاند که البته با توجه به مطالب قبلی ایشان در کتاب التنقیح که فقط جواز تصرف را بر اساس دلیل حسبه آن هم در حدودی معین برای فقیه ثابت میدانستند، شاید بتوان نتیجه گرفت که نظر ایشان در این باب قدری متحول گردیده و در اواخر عمر نظر نهایی خود را مبنی بر ولایت مطلقه فقیه ابراز داشتهاند.[4][4] منابع: 1:( فاضل لنکرانی. محمد . الحدود( تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة). مرکز فقهی ائمة اطهار (ع) . 1422 ه ق . چاپ اول . قم ) 2:( مکارم شیرازی. ناصر . بحوث فقهیة هامة . مدرسة الإمام علی بن أبی طالب (ع) . 1422 . ق.چاپ اول . قم ) 3:( شیخ انصاری. مرتضی . مکاسب(جدید).6 جلدی . کنگره بین المللی شیخ انصاری. 1415 ه ق.چاپ اول .قم ) 4:( امام خمینی. سید روح اللَّه الموسوی. کتاب البیع. مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی .5 جلدی) 5:( خوئی. سید أبو القاسم الموسوی. الاجتهاد و التقلید . تقریر سید محمد مهدی موسوی خلخالی.چاپخانه نو ظهور . 1411 ه ق. چاپ سوم.قم) 6:( نائینی. محمد حسین . المکاسب و البیع .تقریر شیخ محمد تقی آملی .جامعه مدرسین. 1413 ه ق. چاپ اول .قم) 7:( جوادی آملی.عبدالله .ولایت فقیه . مرکز نشر اسراء .زمستان 1387 . چاپ هشتم .قم ) [1][1] - رجوع شود به: مبانی تکملة المنهاج ج 1 ص 224 - 226. و نیز: التنقیح - اجتهاد و تقلید ص 419 – 25 ؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم : انتشارات بوستان کتاب . [2][2] - ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366. [3][3] - همان، ص 379. . [4][4] - ولایت فقیه از مسلمات فقه امامیه است , محمد ملک زاده , اندیشه قم . به صورت کلی میتوان گفت، نظریه ولایتفقیه مورد توجه و عمل بسیاری از علمای شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است. حداقل در میان علمای تاریخ معاصر، میتوان تعداد بسیاری را نام برد که نسبت به ولایتفقیه در اداره امور جامعه معتقد بودهاند، اگرچه مجال عملی اعمال آنرا نداشتهاند. اندیشههای محقق کرکی در دوران صفوی، علمای دوران جنگهای ایران و روس، رهبر نهضت تنباکو، مرحوم میرزای شیرازی، و ... همگی از معتقدین این نگرش و در مسیر اجرای آن بودند. نکتهای که در پایان این بخش لازم به ذکر است اینکه، بحث ولایتفقیه صرفنظر از مبانی دینی و فقهی، به عنوان اصلی مسلم در قانون اساسی که مورد قبول مردم ایران قرار دارد، ذکر شده است. از این رو هر فرد ایرانی علاوه بر تقید به آن بر اساس مبانی دینی، به جهت اینکه لازم است به این میثاق ملی پایبند باشد، لاجرم لازم است، به این اصل مترقی نیز پایبند باشد. همانگونه که اگر ما در کشوری دیگر زندگی کنیم لازم است به قوانین آن کشور متعهد و ملتزم باشیم، حتی اگر نسبت به آن اعتقاد نداشته باشیم. بر این اساس اندیشه ولایتفقیه چنانکه شما اشاره کردهاید، مورد نفی بسیاری از علمای بزرگ قرار ندارد. اگرچه نگرشهایی در ایران به دنبالند در جهت زمینهسازی برای غلبه اندیشههای سکولاریستی در جامعه ایران، چنین الغاء کنند، که نظریه ولایتفقیه امری غیردینی بوده تا آنجا که بسیاری از علمای بزرگ آنرا قبول نداشتند. اما اینکه چرا علمای بزرگ شیعه چرا این اختلافات را حل نمی کنند؟ در مورد این بخش از سؤال شما ، این نکته حائز اهمیت است که معنی اتحاد چیست؟ اگر منظور، این است که همگی مراجع نظراتی یکسان داشته باشند، و هیچ اختلاف نظری وجود نداشته باشد، باید گفت، که چنین امری امکانپذیر نیست. زیرا هر فرد بر اساس برداشتها و سطح آگاهیهای خود، نظرات مختص به خود دارد. و اصولاً امکانپذیر نیست که دو فرد در موضوعات مختلف علمی نظراتی یکسان داشته باشند. داشتن نظرات یکسان حتی در علوم تجری و ریاضی که روشهای مشخص و معینی دارند نیز، وجود ندارد، چه رسد به علوم انسانی و دینی که روشهای فهم و تحقیق در آن به مراتب پیچیدهتر از مسائل و موضوعات علوم تجری و ریاضی است. اما اگر منظور از اتحاد، داشتن فضای فکری همسان باشد، به این مفهوم که محتوای فکری ایشان یکسان باشد و در برابر اندیشههای ضددینی موضعی یکپارچه داشته باشند، باید گفت این مسئله امری محقق و موجود است. عموماً علمای شیعه از نظر مبانی فکری و دینی، متحد هستند. از این جهت است که شما زمانی که نسبت به اصل دین تهاجم فکری و عملی صورت میگیرد، مواضع یکسانی را از علمای برجسته شیعه میبینید. اگرچه ممکن است برداشتهای متفاوتی بر مبنای اجتهاد خود داشته باشند. جواب تفصیلی: در مراجعه به متون علمای شیعه در زمینه ی ولایت فقیه باید به دو نکته توجه نمود: 1. برخی از فقها تصریح کرده اند که مسئله ی ولایت فقیه، امری اجماعی و مورد اتّفاق فقیهان شیعه است و این نشان می دهد که اگر بعضی از آنان در کتاب های خود فصل خاصّی را به (ولایت فقیه) اختصاص نداده اند، آن را امری مسلّم و بدیهی پنداشته اند، به گونه ای که به طرح و اثبات نیازی نمی دیده اند. افزون بر این، آنان در جای جای ابواب فقهی به بیان وظایف و شئون ولایت فقیه پرداخته اند، به گونه ای که اگر این احکام پراکنده یکجا گردآوری شود، شاید از نظر حجم نسبت به بسیاری از ابواب مستقلّ فقهی کمتر نباشد. در این باره مرحوم صاحب جواهر می نویسد: نگاشته های فقها مملوّ از بحث رجوع به حاکم است و فقیهان شیعه به طور مداوم در موارد زیادی به ذکر ولایت فقیه پرداخته اند. 2. از آنجا که پاسخگویی به نیازهای شرعی مردم از وظایف فقها بوده، آنان خود را نسبت به رفع نیازهای شرعی توده مردم مسئول می دانسته اند. به همین دلیل، بیشتر به طرح مطالبی می پرداخته اند که مورد نیاز و ابتلای مردم بوده است و چون تا قبل از تشکیل حکومت صفویه، مسایل حکومتی، کمتر مورد ابتلای جوامع شیعی بوده، فقیهان نیز علاقه ای به طرح مباحث حکومتی و وظایف حاکم نشان نداده و تنها به طور پراکنده و به اندازه ای که نیاز مؤمنان برآورده شود، بدانها توجّه کرده اند.(2) در طول این دوره ی تاریخی یعنی از آغاز غیبت کبرا تا زمان پیدایش حکومت صفویه تنها می توان فقیهانی همچون سیّد مرتضی و حکیمانی مانند خواجه نصیر طوسی را استثنا کرد; چه اینکه، سیّد مرتضی با حاکمان آل بویه رابطه ی عمیقی داشت و خواجه نصیر طوسی نیز چندی وزارت هلاکوخان را به عهده گرفت. از این رو، آنان با مسایلی حکومتی مواجه شدند و تا حدّی هم در آن نقش داشتند. از دیدگاه مرحوم کاشف الغطاء چون این دو بزرگوار به ولایت فقیه معتقد بودند و برای به دست آوردن این حقّ، راهی جز پیوند با حکومت وقت نمی دیدند، تصمیم گرفتند دست کم مقداری از این حقّ را بدین وسیله فرا چنگ آورند.(1) محقّق کرکی نیز این تحلیل را مطابق با واقع می داند و این دو دانشمند فرزانه را در زمره ی طرفداران ولایت فقیه می شمارد. استقرار حکومت صفوی در ایران، شرایط را دگرگون کرد و نخستین حکومت فراگیر شیعی در کشور، شکل گرفت. گرچه این حکومت نیز سلطنتی بود و بیشتر فقهای شیعه آن را غاصب می دانستند، امّا اوضاع و احوال به گونه ای رقم خورده بود که گروهی از فقها برای حفظ و تقویت اسلام و منافع و مصالح کشور از هجوم بیگانگان و ملحدان، تنهاراه چاره و نجات را در حمایت از شاهان صفوی دیدند و همین نکته بود که ارتباط تنگاتنگ گروهی از روحانیان را با دستگاه سلطنت در پی داشت. شکل گیری جمهوری اسلامی ایران باعث شد بحث های فراوانی در ابعاد مختلف ولایت فقیه توسّط امام راحل مطرح گردد; امامی که براستی پرچمدار قبیله ی موحّدان و قائد طایفه ی عدالت طلبان بود، لذا فصل الخطاب این مطلب را به سخنی از آن احیاگر راستین اسلام در عصر ظلمت و جاهلیت نوین اختصاص میدهیم که فرمود: (موضوع ولایت فقیه، چیز تازه ای نیست که ما آورده باشیم، بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرکت تنباکو، چون حکم حکومتی بود، برای فقیه دیگر هم واجب الإتّباع بود... حکم قضاوتی نبود که بین چند نفر سر موضوعی اختلاف شده باشد. مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی که حکم جهاد دادند البته اسم آن دفاع بود و همه ی علما تبعیت کردند، برای این است که حکم حکومتی بود. به طوری که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء بسیاری از این مطالب را فرموده اند..از متأخرین، مرحوم نراقی همه ی شئون رسول الله را برای فقها ثابت می دانند. آقای نائینی نیز می فرماید: این مطلب از مقبوله ی عمر بن حنظله استفاده می شود. در هر حال، این مسئله، تازگی ندارد و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم و شعب حکومت را ذکر کرده، در دسترس آقایان گذاشتیم تا مسئله روشن تر گردد... و الاّ مطلب همان است که بسیاری از فقیهان فهمیده اند. ما اصل موضوع را طرح کردیم و لازم است نسل حاضر و آینده در اطراف آن بحث کنند و فکر نمایند و راه به دست آوردن آن را پیدا کنند... ). (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 8/100129452)
آیا در طول فقه شیعه مخالف ولایت فقیه هم بوده است؟ دلایل مخالفت آقای خوئی با ولایت فقیه چه بوده است؟ لطفا رک وپوست کنده جواب من را بدهید؟
آیا در طول فقه شیعه مخالف ولایت فقیه هم بوده است؟ دلایل مخالفت آقای خوئی با ولایت فقیه چه بوده است؟ لطفا رک وپوست کنده جواب من را بدهید؟
ضمن تشکر از مکاتبه با این مرکز و طرح دقیق و شفاف سوالات و ابهامات خویش ، ولایت فقیه اصلی است ثابت در اندیشه فقهی، کلامی و سیاسی علمای بزرگ شیعه که از دوران ائمه معصومین علیهمالسلام وجود داشته است. بله برخی اختلافات در حیطه اختیارات فقیه وجود دارد که به مانند سایر موضوعات فقهی امری طبیعی و بر اساس برداشتهای متفاوت از ادله ولایتفقیه است. آنچه در این میان به عنوان امری ثابت و از اصول مسلم فقه و کلام شیعی است، اینکه ولایت به عنوان یکی از مختصات اندیشه ناب شیعی هماره مورد توجه مدافعان راستین این مکتب بوده و هست. از این رو به واقع نمیتوان گفت، حتی یک عالم شیعی پیدا شود که نسبت به مسئله ولایت شک و شبهای داشته باشد. اگرچه ممکن است برخی اختلاف نظرها در خصوص حدود اختیارات وجود داشته باشد.
آنچه می توان از آن به عنوان نقطه عطف و مجمع انظار تمام فقهای بزرگ شیعه،پیرامون ولایت فقیه یاد نمود این است که تمام فقها،این ولایت را برای فقیه جامع الشرائط،در سه حوزهی افتا،قضا و امور حسبیه پذیرفته اند ولی برخی از فقهای شیعه از جمله محقق کرکی ، علامه نراقی ، شیخ محمد حسن نجفی ، آخوند خراسانی ، آیت اله بروجردی و حضرت امام (ره) ، با تمسک به اطلاق ادله موجود ، مبانی و فلسفه حکومت اسلامی و سیره معصومین (ع) ، معتقد به ولایت مطلقه شده و آن را در پهنه تشکیل حکومت دیده وگفتهاند این ولایت در واقع همان ولایت نبی اکرم و امامان معصوم(ع) می باشد اما عدهای دیگر،ازاین ادله چنین اطلاقی را استفاده نکرده وآن را محدود به موارد فوق دانسته اند. آیت الله جوادی آملی در مقصود از ولایت مطلقه فقیه، بیان زیبایی دارند که ذکر آن در این مقام، خالی از ضرورت نخواهد بود.ایشان در کتاب ولایت فقیه خود،چنین آوردهاند: ( ولایت مطلقه را می توان با سه امر ذیل بیان نمود: 1: فقیه عادل،متولی و مسئول همه ابعاد دین در عصر غیبت امام معصوم(ع) است و شرعیت نظام اسلامی و اعتبار همه مقررات آن ، به او بر می گردد و با تایید و تنفیذ او مشروعیت می یابد. 2: اجرای همه احکام اجتماعی اسلام که در نظم جامعه اسلامی دخالت دارند بر عهده فقیه جامع الشرائط است که یا خود او به مباشرت آنها را انجام می دهد ویا به تسبیب،به افراد صلاحیت دار تفویض می کند. 3: در هنگام اجرای دستورهای خداوند،در موارد تزاحم احکام اسلامی با یکدیگر،ولی فقیه برای رعایت مصلحت مردم و نظام اسلامی،اجرای برخی از احکام دینی را برای اجرای احکام دینی مهمتر،موقتا تعطیل میکند و اختیار او در اجرای احکام و تعطیل موقت اجرای برخی احکام،مطلق است و شامل همه احکام گوناگون اسلام می باشد؛زیرا در تمام موارد تزاحم،اهم بر مهم مقدم می باشد و این تشخیص علمی و تقدیم عملی،به عهده فقیه جامع شرایط رهبری است.)(ولایت فقیه ، ص 251) حال به اصل پاسخ می پردازیم .لازم به یادآوری است از آنجا که در این مجال کوتاه نمی توان به تمام نظرات علما اشاره نمود لذا به حسب نیاز،بیشتر نظرات چند تن از فقهای معاصر معتقد ولایت مطلقه و مقیده مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
الف . قائلین به ولایت مطلقه فقیه:
1. امام خمینی (ره) ؛ حضرت امام که به مسایل دینی بعنوان مسایلی که دین و دنیای جامعه اسلامی را باید اداره و نسبت به آن پاسخگو باشد توجه نموده و به بسیاری از بن بست های فراروی جامعه پایان دادهاند موضوع ولایت مطلقه(متفاوتاز مطلقه(استبدادی) مطرح در فلسفه سیاست) فقیه را در سال 1348 در نجف اشرف در درس خارج فقه خود طرح و بر این باورندکه این ولایت در واقع همان ولایت نبی اکرم و ائمه هدی(ع) می باشد و با همان گستره و اختیارات می بایست عمل شود. امام در ضرورت و بداهت ولایت فقیه فرموده اند:( ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق میشود، و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هر کس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالًا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت) (ولایت فقیه ص 9) ایشان در کتاب البیع در مباحث ولایت فقیه،چنین آورده اند: ( لابأس بالتعرّض لولایة الفقیه مطلقا) (کتاب البیع ج2 ص 617 ( ت. اشکالی نیست در این که ولایت فقیه را مطلق بدانیم.
2.آیت الله فاضل لنکرانی پیرامون مطلقه بودن این ولایت چنین اظهار نظر کرده اند:( لو کانت دائرة ولایة الفقیه متّسعة بتمام المعنی ... یمکن استفادة العموم من الإطلاقات الواردة فی التعزیر، الدالّة علی ثبوت نفس هذا العنوان من دون التعرّض لکیفیّة خاصّة) ( الحدود ص 427 ) یعنی اگرگستره ولایت فقیه به تمام معنا،وسیع (یعنی ولایت مطلقه) باشد ... ممکن است ازاطلاقات وارده در باب تعزیرات،استفاده عموم نمودکه به خود این عنوان(ولایت) بدون بیان کیفیت خاصی،دلالت دارد.
3 . آیت الله مکارم شیرازی در کتاب ( بحوث فقهیة هامة) قائل به اطلاق ولایت فقیه بوده و چنین آوردهاند:( فولایة الفقیه مطلقة فی حریم أحکام الشرع) (بحوث فقهیة هامة ص 513 ) یعنی ولایت فقیه در محدوده احکام شرعی،مطلق است.
4 . آیت الله جوادی آملی معتقد به مطلقه بودن ولایت شده و درکتاب ولایت فقیه چنین بیان داشته اند:( ولی فقیه،همه اختیارات پیامبر اکرم(ص) و امامان (ع) در اداره جامعه را داراست؛زیرا او در غیبت امام عصر(عج) متولی دین است و باید اسلام را در همه ابعاد و احکام گوناگون اجتماعی اش اجرا نماید) (ولایت فقیه ص 248 )
ب . قائلین به ولایت مقیده فقیه:
1 . شیخ انصاری در مباحث ولایت فقیه چنین فرموده اند:( الإنصاف بعد ملاحظة سیاقها(الاحادیث)أو صدرها أو ذیلها یقتضی الجزم بأنّها فی مقام بیان وظیفتهم من حیث الأحکام الشرعیة، لا کونهم کالنبیّ و الأئمة صلوات اللَّه علیهم فی کونهم أولی بالناس فی أموالهم ) (مکاسب ج3 ص 551( ت. انصاف، پس از بررسی سیاق احادیث یا صدر و ذیل آنها این است که اطمینان حاصل می شود به این که این ادله در مقام بیان وظیفه فقها از جهت احکام شرعی بوده نه این که آنان بسان پیامبر و امامان (ع) باشند در این که اولی به مردم از خودشان در اموال شان باشند(یعنی ولایت فقیه مطلقه باشد).
2 . علامه نائینی نیز بر عدم اطلاق این ولایت نظر داده و بیان می دارد:( الأحسن ان یقال انه لا إشکال فی قابلیة المرتبة الثانیة (عدم الاطلاق) من الولایة ... ممن له الولایة العامة علی الناس ) ( المکاسب و البیع ج2 ص 333 ) ت. بهتر این است که گفته شود اشکالی در قابلیت مرتبه دوم(ولایت مقیده) از کسی که (فقیه) ولایت عامه بر مردم دارد نیست.
3. آیت الله خوئی در برخی آثار خویش به عدم اطلاق ولایت برای فقیه،معتقد و چنین آورده اند:( ... بعنوان ولایة الحاکم ففی غایة الصعوبة و الإشکال و إن ذهب إلیه بعضهم) (الاجتهاد و التقلید ص 258) ت.(پذیرش ولایت برای فقیه) به عنوان ولایت حاکم، در نهایت سختی و اشکال است هرچند برخی(از فقهاء) به آن معتقد شدهاند. در ادامه به بررسی بیشتر نظرات ایشان در مورد ولایت فقیه و حدود اختیارات او می پردازیم :
آیت الله خویی
اصل ولایت داشتن فقیه بنا بر نظر همه فقها از جمله آیت الله خویی به طور یقینی ثابت است. آنچه مورد اختلاف است حدود اختیارات فقیه و میزان اثبات آن از طریق ادله است. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه همواره در طول غیبت ولایت فقیه را با توجه به نیابت و انتصاب فقیه جامع الشرایط از طرف معصومین (ع) اثبات نموده اند و برخی از فقها همانند شیخ انصاری، آیت الله خویی و آیت الله جواد تبریزی، ولایت را از طریق حسبه برای فقیه ثابت می دانند. با این توضیح که تصدی در امور حسبیه، مانند ایجاد نظم در جامعه، اجرای احکام انتظامی اسلام و حفاظت از مصالح همگانی و آنچه مربوط به مصالح عامه امت اسلامی است، ضرورت هایی است که شرع مقدس درباره آن، اهمال را جایز نمی داند و قدر متقین برای تصدی آن، فقهای جامع الشرایط می باشند. به عنوان نمونه آیت الله خوئی درباره اجرای حدود شرعی (احکام انتظامی اسلام) که بر عهدهحاکم شرع (فقیه جامع الشرائط) است، میفرماید: (این مساله بر پایه دو دلیل استوار است: اولا، اجرای حدود - که در برنامه انتظامی اسلام آمده - همانا در جهت مصلحت همگانی و سلامت جامعهتشریع گردیده است تا جلو فساد گرفته شود و تبهکاری و سرکشی و تجاوز نابود و ریشهکن گردد. و اینمصلحت نمیتواند مخصوص به زمانی باشد که معصوم حضور دارد، زیرا وجود معصوم در لزوم رعایتچنین مصلحتی که منظور سلامت جامعه اسلامی است، مدخلیتی ندارد. و مقتضای حکمت الهی کهمصلحت را مبنای شریعت و دستورات خود قرار داده، آن است که این گونه تشریعات، همگانی و برایهمیشه باشد. ثانیا ادله وارده در کتاب و سنت، که ضرورت اجرای احکام انتظامی را ایجاب میکند، اصطلاحا اطلاقدارد، و برحسب حجیت (ظواهر الفاظ)، به زمان خاصی اختصاص ندارد. لذا چه از جهت مصلحت و زیربنای احکام، مساله را بررسی کنیم، یا از جهت اطلاق دلیل، هر دو جهتناظر به تداوم احکام انتظامی اسلام است، و هرگز نمیتواند به دوران حضور اختصاص داشته باشد. در نتیجه، این گونه احکام، تداوم داشته و به قوت خود باقی است و اجرای آن در دوران غیبت نیز دستورشارع است، بلی در این که اجرای آن بر عهده چه کسانی است، بیان صریحی از شارع نرسیده و از دیدگاهعقل ضروری مینماید که مسؤول اجرایی این گونه احکام، آحاد مردم نیستند، تا آنکه هرکس در هر رتبه ومقام، و در هر سطحی از معلومات باشد، بتواند متصدی اجرای حدود شرعی گردد زیرا این خود، اختلالدر نظام است، و مایه درهم ریختگی اوضاع و نابسامانی میگردد. علاوه آنکه در (توقیع شریف) آمده: ( و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله). در پیش آمدها، به راویان حدیث ما (کسانی که گفتار ما را میتوانند گزارش دهند) رجوع کنید، زیرا آنان حجت ما بر شمایند، و ما حجتخدائیم. یعنی حجیت آنان به خدا منتهی میگردد. و در روایتحفص آمده: (اجرای حدود با کسانی است که شایستگی نظر و فتوی و حکم را دارا باشند). این گونه روایات به ضمیمه دلائلی که حق حکم نمودن را در دوران غیبت از آن فقها میداند، به خوبیروشن میسازد که اقامه حدود و اجرای احکام انتظامی در عصر غیبت، حق و وظیفه فقهاء میباشد. )[1][1] همانگونه که ملاحظه میشود، ایشان همانند دیگر فقیهان بزرگ به این نتیجه رسیدهاند که در عصر غیبت، حق تصدی در (امورحسبیه) - نظیر رسیدگی و سرپرستی و ضمانت اجرایی احکام انتظامی و آنچه در رابطه با مصالح عامه امتاست - به فقیهان جامع الشرائط واگذار شده است. خواه به حکم وظیفه و تکلیف باشد، یا منصب شرعی که با نامولایت عامه یاد میشود و در هر دو صورت، حق تصدی این گونه امور، با فقهای شایسته است. چنانکه حضرت امام (ره) نیز علاوه بر اینکه فقها را برای ولایت از ناحیه امام معصوم (ع) منصوب می داند. وظایف فقها را در مسائل حکومتی از مصادیق بارز امور حسبه دانسته و می گوید: ( پنهان نیست که حفظ نظام ، حراست از مرزهای مسلمانان ، نگه داری جوانان از رویگردانی از اسلام، جلوگیری از تبلیغات ضد اسلامی و مانند آن از واضح ترین حسبیات است و دسترسی به آنها جزء با تشکیل حکومت عدل اسلامی میسر نمی باشد. پس با صرف نظر کردن از ادله ولایت فقیه، شکی نیست که فقها برای انجام این حسبیات و تصدی حکومت اسلامی قدر متقین می باشند. )
اما در مورد ولایت مطلقه فقیه از منظر آیت الله خویی ابتدا به تعریف مختصر این موضوع پرداخته و سپس دیدگاه این فقیه بزرگوار بیان می شود :
ولایت مطلقه یعنی اینکه ؛ ( ولایت فقیه شامل همه آن ولایتهائی می شودکه امام معصوم ع برای اداره جامعه بر جامعه داشته است ).
این تعریف ولایت مطلقه فقیه نزد استوانه های فقه و فقاهت در طول تاریخ تشیع است. بنابر این هرگاه در مطالعات فقه سیاسی به کلمه مطلقه بر می خوریم معنای عام و شامل می دهد مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. اما یک سؤال اساسی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا می گوئیم : برای اداره جامعه ؟ .
در پاسخ می گوئیم: زیرا امام معصوم ع سه ولایت کلی بر جامعه دارد:
1- ولایت تکوینی ( که از امام معصوم به فقهاء جامع الشرایط منتقل نمی شود.)
2- ولایت در امور شخصی مردم ( که این نیز از امام معصوم ع به فقهاء جامع الشرایط منتقل نمی شود). یعنی اینکه فقیه حاکم نمی تواند بدون استناد به یک مصلحت اجتماعی به کسی بگوید اموالت را در اختیار دولت بگذارو یا به مردی بگوید برو و همسرت را طلاق بده.
3- ولایت در اداره امور جامعه , ولایتهای امام معصوم ع عبارتند از:
1- ولایت در پذیرش
2- ولایت در فتوا
3- ولایت در تعیین موضوعات
4- ولایت در قضاء
5- ولایت در اجرای حدود
6- ولایت درزعامت و رهبری
7- ولایت در تصرف
8- ولایت در امور حسبیه
9- ولایت دراذن و نظارت
هر فقیهی که معتقد باشد که همه این 9 نوع ولایت از امام معصوم به فقهاء جامع الشرایط منتقل می شود معتقد به ولایت مطلقه فقیه است. مانند امام خمینی، شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه نراقی، علامه نائینی، آیه الله خوئی و بسیاری از فقهاء مطرح طول تاریخ تشیع .
آیت الله خویی در کتاب منهاج الصالحین که به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یکسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است که ایشان از جمله فقیهانی است که دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام میدانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور که قایل به عدم مشروعیت آن میباشند مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامعالشرایط را در مشروعیت ان شرط میدانند .[2][2] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن که غنایم را به سه دسته تقسیم میکنند مینویسند:
(آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...)[3][3]
همان گونه که مشاهده میشود ایشان در این عبارت با صراحت از عنوان ولایت مطلقه استفاده نمودهاند که البته با توجه به مطالب قبلی ایشان در کتاب التنقیح که فقط جواز تصرف را بر اساس دلیل حسبه آن هم در حدودی معین برای فقیه ثابت میدانستند، شاید بتوان نتیجه گرفت که نظر ایشان در این باب قدری متحول گردیده و در اواخر عمر نظر نهایی خود را مبنی بر ولایت مطلقه فقیه ابراز داشتهاند.[4][4]
منابع: 1:( فاضل لنکرانی. محمد . الحدود( تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة). مرکز فقهی ائمة اطهار (ع) . 1422 ه ق . چاپ اول . قم ) 2:( مکارم شیرازی. ناصر . بحوث فقهیة هامة . مدرسة الإمام علی بن أبی طالب (ع) . 1422 . ق.چاپ اول . قم ) 3:( شیخ انصاری. مرتضی . مکاسب(جدید).6 جلدی . کنگره بین المللی شیخ انصاری. 1415 ه ق.چاپ اول .قم ) 4:( امام خمینی. سید روح اللَّه الموسوی. کتاب البیع. مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی .5 جلدی) 5:( خوئی. سید أبو القاسم الموسوی. الاجتهاد و التقلید . تقریر سید محمد مهدی موسوی خلخالی.چاپخانه نو ظهور . 1411 ه ق. چاپ سوم.قم) 6:( نائینی. محمد حسین . المکاسب و البیع .تقریر شیخ محمد تقی آملی .جامعه مدرسین. 1413 ه ق. چاپ اول .قم) 7:( جوادی آملی.عبدالله .ولایت فقیه . مرکز نشر اسراء .زمستان 1387 . چاپ هشتم .قم )
[1][1] - رجوع شود به: مبانی تکملة المنهاج ج 1 ص 224 - 226. و نیز: التنقیح - اجتهاد و تقلید ص 419 – 25 ؛ اندیشه سیاسی آیت الله خویی، محمد اکرم عارفی قم : انتشارات بوستان کتاب .
[2][2] - ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 366.
[3][3] - همان، ص 379. .
[4][4] - ولایت فقیه از مسلمات فقه امامیه است , محمد ملک زاده , اندیشه قم .
به صورت کلی میتوان گفت، نظریه ولایتفقیه مورد توجه و عمل بسیاری از علمای شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است. حداقل در میان علمای تاریخ معاصر، میتوان تعداد بسیاری را نام برد که نسبت به ولایتفقیه در اداره امور جامعه معتقد بودهاند، اگرچه مجال عملی اعمال آنرا نداشتهاند. اندیشههای محقق کرکی در دوران صفوی، علمای دوران جنگهای ایران و روس، رهبر نهضت تنباکو، مرحوم میرزای شیرازی، و ... همگی از معتقدین این نگرش و در مسیر اجرای آن بودند.
نکتهای که در پایان این بخش لازم به ذکر است اینکه، بحث ولایتفقیه صرفنظر از مبانی دینی و فقهی، به عنوان اصلی مسلم در قانون اساسی که مورد قبول مردم ایران قرار دارد، ذکر شده است. از این رو هر فرد ایرانی علاوه بر تقید به آن بر اساس مبانی دینی، به جهت اینکه لازم است به این میثاق ملی پایبند باشد، لاجرم لازم است، به این اصل مترقی نیز پایبند باشد. همانگونه که اگر ما در کشوری دیگر زندگی کنیم لازم است به قوانین آن کشور متعهد و ملتزم باشیم، حتی اگر نسبت به آن اعتقاد نداشته باشیم.
بر این اساس اندیشه ولایتفقیه چنانکه شما اشاره کردهاید، مورد نفی بسیاری از علمای بزرگ قرار ندارد. اگرچه نگرشهایی در ایران به دنبالند در جهت زمینهسازی برای غلبه اندیشههای سکولاریستی در جامعه ایران، چنین الغاء کنند، که نظریه ولایتفقیه امری غیردینی بوده تا آنجا که بسیاری از علمای بزرگ آنرا قبول نداشتند.
اما اینکه چرا علمای بزرگ شیعه چرا این اختلافات را حل نمی کنند؟
در مورد این بخش از سؤال شما ، این نکته حائز اهمیت است که معنی اتحاد چیست؟ اگر منظور، این است که همگی مراجع نظراتی یکسان داشته باشند، و هیچ اختلاف نظری وجود نداشته باشد، باید گفت، که چنین امری امکانپذیر نیست. زیرا هر فرد بر اساس برداشتها و سطح آگاهیهای خود، نظرات مختص به خود دارد. و اصولاً امکانپذیر نیست که دو فرد در موضوعات مختلف علمی نظراتی یکسان داشته باشند. داشتن نظرات یکسان حتی در علوم تجری و ریاضی که روشهای مشخص و معینی دارند نیز، وجود ندارد، چه رسد به علوم انسانی و دینی که روشهای فهم و تحقیق در آن به مراتب پیچیدهتر از مسائل و موضوعات علوم تجری و ریاضی است.
اما اگر منظور از اتحاد، داشتن فضای فکری همسان باشد، به این مفهوم که محتوای فکری ایشان یکسان باشد و در برابر اندیشههای ضددینی موضعی یکپارچه داشته باشند، باید گفت این مسئله امری محقق و موجود است. عموماً علمای شیعه از نظر مبانی فکری و دینی، متحد هستند. از این جهت است که شما زمانی که نسبت به اصل دین تهاجم فکری و عملی صورت میگیرد، مواضع یکسانی را از علمای برجسته شیعه میبینید. اگرچه ممکن است برداشتهای متفاوتی بر مبنای اجتهاد خود داشته باشند.
جواب تفصیلی: در مراجعه به متون علمای شیعه در زمینه ی ولایت فقیه باید به دو نکته توجه نمود: 1. برخی از فقها تصریح کرده اند که مسئله ی ولایت فقیه، امری اجماعی و مورد اتّفاق فقیهان شیعه است و این نشان می دهد که اگر بعضی از آنان در کتاب های خود فصل خاصّی را به (ولایت فقیه) اختصاص نداده اند، آن را امری مسلّم و بدیهی پنداشته اند، به گونه ای که به طرح و اثبات نیازی نمی دیده اند. افزون بر این، آنان در جای جای ابواب فقهی به بیان وظایف و شئون ولایت فقیه پرداخته اند، به گونه ای که اگر این احکام پراکنده یکجا گردآوری شود، شاید از نظر حجم نسبت به بسیاری از ابواب مستقلّ فقهی کمتر نباشد. در این باره مرحوم صاحب جواهر می نویسد: نگاشته های فقها مملوّ از بحث رجوع به حاکم است و فقیهان شیعه به طور مداوم در موارد زیادی به ذکر ولایت فقیه پرداخته اند. 2. از آنجا که پاسخگویی به نیازهای شرعی مردم از وظایف فقها بوده، آنان خود را نسبت به رفع نیازهای شرعی توده مردم مسئول می دانسته اند. به همین دلیل، بیشتر به طرح مطالبی می پرداخته اند که مورد نیاز و ابتلای مردم بوده است و چون تا قبل از تشکیل حکومت صفویه، مسایل حکومتی، کمتر مورد ابتلای جوامع شیعی بوده، فقیهان نیز علاقه ای به طرح مباحث حکومتی و وظایف حاکم نشان نداده و تنها به طور پراکنده و به اندازه ای که نیاز مؤمنان برآورده شود، بدانها توجّه کرده اند.(2) در طول این دوره ی تاریخی یعنی از آغاز غیبت کبرا تا زمان پیدایش حکومت صفویه تنها می توان فقیهانی همچون سیّد مرتضی و حکیمانی مانند خواجه نصیر طوسی را استثنا کرد; چه اینکه، سیّد مرتضی با حاکمان آل بویه رابطه ی عمیقی داشت و خواجه نصیر طوسی نیز چندی وزارت هلاکوخان را به عهده گرفت. از این رو، آنان با مسایلی حکومتی مواجه شدند و تا حدّی هم در آن نقش داشتند. از دیدگاه مرحوم کاشف الغطاء چون این دو بزرگوار به ولایت فقیه معتقد بودند و برای به دست آوردن این حقّ، راهی جز پیوند با حکومت وقت نمی دیدند، تصمیم گرفتند دست کم مقداری از این حقّ را بدین وسیله فرا چنگ آورند.(1) محقّق کرکی نیز این تحلیل را مطابق با واقع می داند و این دو دانشمند فرزانه را در زمره ی طرفداران ولایت فقیه می شمارد. استقرار حکومت صفوی در ایران، شرایط را دگرگون کرد و نخستین حکومت فراگیر شیعی در کشور، شکل گرفت. گرچه این حکومت نیز سلطنتی بود و بیشتر فقهای شیعه آن را غاصب می دانستند، امّا اوضاع و احوال به گونه ای رقم خورده بود که گروهی از فقها برای حفظ و تقویت اسلام و منافع و مصالح کشور از هجوم بیگانگان و ملحدان، تنهاراه چاره و نجات را در حمایت از شاهان صفوی دیدند و همین نکته بود که ارتباط تنگاتنگ گروهی از روحانیان را با دستگاه سلطنت در پی داشت. شکل گیری جمهوری اسلامی ایران باعث شد بحث های فراوانی در ابعاد مختلف ولایت فقیه توسّط امام راحل مطرح گردد; امامی که براستی پرچمدار قبیله ی موحّدان و قائد طایفه ی عدالت طلبان بود، لذا فصل الخطاب این مطلب را به سخنی از آن احیاگر راستین اسلام در عصر ظلمت و جاهلیت نوین اختصاص میدهیم که فرمود: (موضوع ولایت فقیه، چیز تازه ای نیست که ما آورده باشیم، بلکه این مسأله از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرکت تنباکو، چون حکم حکومتی بود، برای فقیه دیگر هم واجب الإتّباع بود... حکم قضاوتی نبود که بین چند نفر سر موضوعی اختلاف شده باشد. مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی که حکم جهاد دادند البته اسم آن دفاع بود و همه ی علما تبعیت کردند، برای این است که حکم حکومتی بود. به طوری که نقل کردند، مرحوم کاشف الغطاء بسیاری از این مطالب را فرموده اند..از متأخرین، مرحوم نراقی همه ی شئون رسول الله را برای فقها ثابت می دانند. آقای نائینی نیز می فرماید: این مطلب از مقبوله ی عمر بن حنظله استفاده می شود. در هر حال، این مسئله، تازگی ندارد و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم و شعب حکومت را ذکر کرده، در دسترس آقایان گذاشتیم تا مسئله روشن تر گردد... و الاّ مطلب همان است که بسیاری از فقیهان فهمیده اند. ما اصل موضوع را طرح کردیم و لازم است نسل حاضر و آینده در اطراف آن بحث کنند و فکر نمایند و راه به دست آوردن آن را پیدا کنند... ).
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 8/100129452)
- [سایر] ماجرای مخالفت امام خمینی با تفسیر آقای خامنه ای از ولایت فقیه در نماز جمعه چه بود؟
- [سایر] لطفا در مورد نظریه ولایت فقیه توضیح دهید؟ چرا آقای منتظری از ولایت فقیه خلع شدند؟ لطفا شفاف و بدون غرض جواب سؤال را بفرستید.
- [سایر] سلام. گفته می شود آقای سید کاظم شریعتمداری، با بخشی از متن قانون اساسی مخالفت کرده بود. لطفاً بفرمایید این مخالف با چه اصل یا اصولی بوده، و آیا در نهایت ایشان دست از مخالفت برداشتند یا خیر.
- [سایر] سلام در جواب کسی که می گوید در زمان غیبت امام عصر (عج) فقیه ولایت ندارد چه باید بگوییم؟ ایا باید به ایه یا حدیث خاصی استناد کرد؟لطفا ادرس بدهید.
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک رک و پوست کنده میگم خدمتتون من زن میخوام و تا حالا هم هزار بار به مادرم گفتم اما انگار نه انگار و نیز خیلی دوست دارم برم تحصیلات حوزوی بدم اما بازم مخالفت میکنند و همش میگن از حلالیت خبری نیست حالا حوزه به کنار از بس بحث های ازدواج و ... شنیدم و خوندم دیگه حالم بهم میخوره بخدا حاج آقا از دست خانواده ام دلگیرم ... سن 22 سال / لیسانس فقه و مبانی حقوق از دانشگاه دولتی حرفه ای هم که بلدم و خدا توفیق داده مداحی آستان اهلبیت است . سربازی هم معاف میشم . تک پسر هم هستم وضع مالی خانه هم خوبه شب خوش
- [سایر] سلام اقای مرادی خواهش میکنم به من جواب بدهید من نمی دانم چگونه بایذ با جنس مخالف رابطه برقرار کنم وقتی پسرها را میبینم تنها کاری که میکنم اخم کردن است وقتی استاد یا هم کلاسی های پسر را می بینم فقط اخم میکنم دست خودم نیست خیلی حساس شدم و همش فکر میکنم همه مردها بدند دوست ندارم بقیه فکر کنند من خلم بگوئید من باید چی کار کنم ممنون
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] سلام وقت بخیر... بدون مقدمه این سوال و می پرسم حس مثبت پیدا کردن به طرف در جلسه ی اول خواستگاری بعد چندین خواستگاری که برای من اومده و همه رو رد کردم معنای منطقی داره؟ وقتی خانوادهی پسر جواب رد دادن یعنی در واقع مادر اقا مخالف بودن و مخالف پووشش یا به قولی حجاب...یا این توضیح که به نظر میاومد خود پسر مشکلی نداشته باشه...و منهم البته همیشه چادر نمیذارم... و اصلا این میتونه دلیل محکمی برای رد کردن باشه به هر حال پوشش و باید دو طرف با هم کنار بیان نه خانواده...به نظرتون من اشتباه فکر میکنم که میگم خود اقا هم توافق اولیه با من بر سر مسائل داشته ؟ می دونید اقای دکیتر من حتی فکر میکنم که مخالفت مادر اقا ان قدر زیاد بوده که از طرف ما به پسر جواب منفی داده و البته حدسم اینه!...وگرنه نباید خود اقا یک بار دیگه پیگیر میشد؟ چون من برای بار اول وارد مسله احساسی شدم و بار اول به کسی حس مثبت داشتم پذیرش این موضوع برام سخت شده وگرنه بارها پیش اومده که خواستگارهایی داشتم که اونا منو رد کردن... حالا شما چی میگید؟ البته میدونم که دیگه دلخوش بودن به اونا بی معنی هست ولی من تو ذهنیت بدی دست و پا میزنم و زندگی عادیمو مختل کرده...یک سوال دیگه مثلا با توجه به مخالفت مادر که احساس می کنم آدم دو رنگی هست :) غیبت نشه یه وقت ! چون خود پسره هم این موضوع رو بهم گفته :))...با یه واسطه پیگیر شد کار درستی هست؟ احساس میکنم اگه ما پیگیر بشیم وجه ی خوبی نداشته باشه ! می بینید آقای دکتر کلا بدجور همه از دست منو خواستگارام کلافه شدن و از اینکه من بار اول راضی شدم دوست دارن این قضیه اوکی بشه....حتی اگه پیگیری از طرف ما باشه :)...من نمی دونم ولی اگه نیازی بود جزئیات بیشتری رو هم می تونم بگم...باور کنید من اصلا سعی نمیکنم احساسی باشم تمام تلاشم اینه که منطق اصل کار باشه ...ولی خوب گاهی آدم میزاده دیگه حس مثبت و این حرفا کلی به آدم انرژی خوب میده...
- [سایر] در رسالههای مراجع تقلید آمده: اگر در هنگام صحبت و مشاهده نامحرم خوف مفسده و افتادن به گناه باشد، باید اجتناب شود و گرنه اشکال ندارد. حال سؤال این است که، مقصود از مفسده چیست؟ چرا که اگر مفسده و گناه را صرفاً استمنا و زنا بدانیم آن وقت میتوان گفت خیلی از این صحبتها مخصوصاً آن صحبتهایی که در مکان عمومی است این مفسده را ندارند؛ زیرا واقعاً چند کلام صحبت با نامحرم یا در خیلی از موارد نگاه به نامحرم موجب استمنا و زنا نمیشود. اما اگر بخواهیم دامنه مفسده را آنچنان وسیع در نظر بگیریم که حتی مثلاً اینکه ممکن است بعد از صحبت با نامحرم انسان تا چند دقیقه بعد از آن صحبت نیز به فکر نامحرم باشد یا مثلاً حتی اینکه مقداری دل انسان در هنگام صحبت بلرزد و ... آن وقت باید گفت شاید بالای 95% مکالمات، اینچنین وضعی داشته باشند و طبق این مبنا تقریباً باید گفت: به طور مطلق مرد و زن نامحرم نه به هم نگاه کنند نه حتی با هم صحبت کنند. حتی طبق این مبنا مثلاً اگر در خیابان زنی از ما آدرس سؤال کرد نیز نباید به او جواب داد. یا مثلاً زن حتی برای خرید به سر مغازه نیز نباید برود. مخصوصاً مغازهای که صاحب مغازه جوان باشد. یا طبق این مبنا زن باید کلاً در خانه بنشیند. یا حتی به اخبار تلویزیون که مجریش زن است نیز نباید گوش داد. فیلمها که دیگر جای خود دارد. فیلم خارجی که دیگر اظهر من الشمس است. طبق این مبنا حتی مثلاً طلبههای مجرد در فقه (کتاب النکاح) را نباید بخوانند؛ چون بالأخره ذهن جوان را به خود مشغول میکند. علاوه بر (کتاب النکاح) مبحث (دماء ثلاثة) از (کتاب الطهارة)، مباحث مربوط به (اماء) در ابواب مختلف فقه را نیز نباید بخوانند؛ برای اینکه ذهنشان مشغول میشود. حتی طبق این مبنا شاید بشود گفت شخص مجرّد برخی آیات قرآن را نیز نباید بخواند. آن آیاتی که از حوری و قاصرات طرف و حور مقصورات و .... صحبت میکند؛ زیرا موجب دلمشغولی میشود. یا مثلاً سوره یوسف را نیز نباید بخوانند. در مجموع به صورت مفصل و کامل و موردی در این مورد بحث کنید که معنای این مفسده چیست؟ حدودش کجاست؟ و طبق تعریف فقها از مفسده، در چه مواردی صحبت با نامحرم مفسده دارد و در چه مواردی ندارد؟ لطفاً یک جواب عمقی و بر اساس مبانی ناب اسلامی بدهید نه آن جوابهای معمولی و سطحی که در همه سایتها و سخنرانیها وجود دارد.
- [سایر] سلام اقای مرادی من از شما مشاوره و کمک می خوام امیدوارم کمکم کنید 1.من دختری 26 ساله هستم لیسانسه و بیکار 2.من21 ساله بودم که با همکار بابام که اقایی 23 ساله بود اشنا و دوست شدم او تهرانی بود و من شهرستانی 3.او برای کار و زندگی به شهر ما امده 4.دوستی ما به قصد ازدواج بود 5.وضع مالی خانواده ما خیلی بالاتر بود به همین علت او گفت 2 سال به من فرصت بده تا اوضاع مالی ام بهتر بشه 6.مادرم در جریان دوستی ما بود و بسیار مخالف بود و او را در شان ما نمی دانست 7.من توی اون 2 سال خواستگارانی داشتم که بدون دخالت من و به دلایل مختلف به جایی نرسید 8.ان اقا قبلا به طور مرتب نماز نمی خواند اما بعد از دوستیمون مرتب نمازش رو میخواند 9.من به او گفتم که خانواده ام مخالف ازدواج ما هستند 10.برادر کوچکترم که فهمیده بود من به او علاقه دارم با او رفتار خوبی نداشت 11.یکسال و نیم از دوستی ما گذشته بود که کم کم رفتار او عوض شد 12.یک شب بدون دلیل با من دعوای سختی کرد و از فردا دیگه جواب تماسهای منو نداد 13.بعد از 2 هفته تماس گرفت و گفت اگر می خوای دوست می مونیم و اگر شد ازدواج می کنیم 14.من که توی این مدت خیلی به او وابسته شده بودم قبول کردم 15.تماس های او خیلی کم شد شاید 10 روز یکبار تماس میگرفت 16.وقتی من زنگ میزدم خیلی به سردی صحبت میکرد 17.یکسال رابطه ی ما کاملا قطع شد و من شب و روز گریه میکردم 18.بعد از 1 سال باز تماس گرفت من خیلی خوشحال شدم ما دوباره با هم بودیم و من دوباره ارامش داشتم 19.چند ماه قبل شنیدم او 2 سال قبل در تهران با زن بیوه ای اشنا شده که 10 یا 15 سال از او بزگتر است اون زن برای او ماشین خریده 20 . اون زن را به شهر ما می اید و چند روز خو نه ی او می مونه و او زن را به عنوان عمه اش معرفی می کند و فقط به دوستان نزدیکش می گه همسرمه 21. زن ادعا می کند همسر صیغه ای اوست 22. من بعد از شنیدن این ماجرا به حال مرگ افتادم با او قطع رابطه کردم اما خیلی سخت بود 23.بعد از چند ماه باز او تماس گرفت و ابراز علاقه کرد و گفت ان زن فقط دوستشه نه همسرش 24.ما با هم دوستیم البته من هیچ وقت تماس نمی گیرم و او به من زنگ میزند 25.هر وقت تماس نمی گیره یعنی یا می خواهد تهران بره یا اون زن می خواهد بیاید و من روزی هزار بار میمیرم 26.من خیلی دوسش دارم نمی تو نم ازش بگذرم چند ساله که کارم غصه و گریه است تو رو خدا راهنماییم کن بگو چیکار کنم 27.یادم رفت بگم که اون زن خبر داره ما با هم دوست بودیم و به یکی از دوستاش گفته اگر بخوان ازدواج کنن من از زندگیشون میرم اما الان خبر نداره ما با هم حرف می زنیم اقای مرادی من چیکار کنم چشمام ضعیف شده از بس گریه کردم من دوسش دارم هر بدی که می کنه باز از چشمشم نمی افته دعایی نیست که نخونده باشم نمازه حاجتی نیست که نخونده باشم از خدا می خوام به راه راست هدایتش کنه و اگه صلاح می دونه همسر من بشه شما بگو من چیکار کنم