از نحوه‌ی زندگی در دوران پهلوی و در طول مبارزات، که چه‌قدر در زندان و تبعید به سر برده‌اید، بفرمایید.
از نحوه‌ی زندگی در دوران پهلوی و در طول مبارزات، که چه‌قدر در زندان و تبعید به سر برده‌اید، بفرمایید. بله، من بارها بازداشت شدم؛ من را شش مرتبه بازداشت کردند، یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره‌ی زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود. اولاً نکته‌ی خیلی مهمی را که امروز شاید شماها واقعاً نتوانید آن را درست تصور بکنید، این است که آن دوران، مسایل کشور - سیاست، دولت - مطلقاً برای مردم مطرح نبود؛ حالا مردم ما در کشور، وزرا را می‌شناسند، رئیس جمهور را می‌شناسند، آن وقتی که نخست‌وزیر بود، او را می‌شناختند، کارهای عمده را می‌دانند، در مبارزات سیاسی خیلی چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامی کرده و چه تصمیمی گرفته است؛ ولی آن زمان، دولتها می‌آمدند و می‌رفتند و اصلاً مردم نمی‌فهمیدند! یک نخست‌وزیر می‌رفت، یک نخست‌وزیر دیگر می‌آمد، کابینه عوض می‌شد، انتخابات می‌شد و اصلاً مردم خبر نمی‌شدند! توجه می‌کنید؟! بکل نسبت به مسایل دولت، بی‌تفاوت بودند. دولت برای خودش کارهایی می‌کرد، مردم راه خودشان را می‌رفتند، دولت راه خودش را می‌رفت، فشار روی مردم، خیلی زیاد بود و آزادی اصلاً نبود. من یادم است که دوستی از دوستان ما از پاکستان آمده بود، برای ما نقل می‌کرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیه‌یی را به فلانی داد؛ من تعجب کردم که مگر در پارک کسی می‌تواند به کسی اعلامیه بدهد! او از تعجب من تعجب کرد؛ گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمی‌آورد و به آن طرف می‌دهد. گفتم: چنین چیزی می‌شود؟! این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره‌ی نوجوانی را هم گذرانده بودم؛ یعنی اختناق در ایران آن‌قدر زیاد بود که اصلاً تصور نمی‌کردیم ممکن است کسی بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوی چشم مردم، حرف سیاسی به کسی یا به دوستی بزند، یا کاغذی را به او بدهد، یا کاغذی را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود؛ به کوچکترین سوءظن، افراد را می‌گرفتند، و به خانه‌های مردم می‌ریختند! بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - کاغذها و نوشته‌های من را بارها بردند! خیلی از نوشته‌ها و یادداشتهای علمی و غیر علمی من از بین رفته، غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتی دادند، همه‌اش را ندادند! زندگی از لحاظ سیاسی، زندگی سختی بود؛ یعنی زندگی سیاسی بسیار زندگی سختی بود، خفقان بود و آزادی نبود. من در دوره‌ی مبارزات برای جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسیر می‌گفتم؛ به بخشی از قرآن رسیدیم که راجع به قضایای بنی‌اسرئیل بود؛ قهراً راجع به بنی‌اسرائیل هم تفسیر قرآن می‌گفتیم. یک مقدار راجع به بنی‌اسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدت کمی من را بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان دیگری بازداشت کردند به زندان بردند. جزو بازجوییهایی که از من می‌کردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود، حرف زده‌اید! توجه می‌کنید؟1 یعنی اگر کسی آیه‌ی قرآنی را که راجع به بنی‌اسرائیل حرف زده بود، تفسیر می‌کرد و درباره‌ی آن حرف می‌زد، بعد باید جواب می‌داد که چرا این آیه‌ی قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنی‌اسرائیل، بدگویی کرده است! یعنی وضع سیاسی، این‌گونه وضع سخت و دشواری بود و سیاسها این‌قدر ضد مردمی و وابسته‌ی به خواست اربابها بود! البته با این دو سه کلمه نمی‌شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد؛ من این را به شما بگویم که حقاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته بشود و همه‌ی آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمی‌شود بیان کرد! و البته بعضی از حرفها هست که اصلاً نمی‌شود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضی از تصورات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمی‌شود. در شعر می‌شود بیان کرد، در کارهای ادبی و هنری می‌شود بیان کرد؛ اما خیلی از آنها را در زبان معمولی نمی‌شود گفت. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 20/400003)
عنوان سوال:

از نحوه‌ی زندگی در دوران پهلوی و در طول مبارزات، که چه‌قدر در زندان و تبعید به سر برده‌اید، بفرمایید.


پاسخ:

از نحوه‌ی زندگی در دوران پهلوی و در طول مبارزات، که چه‌قدر در زندان و تبعید به سر برده‌اید، بفرمایید.

بله، من بارها بازداشت شدم؛ من را شش مرتبه بازداشت کردند، یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دورانها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره‌ی زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود.
اولاً نکته‌ی خیلی مهمی را که امروز شاید شماها واقعاً نتوانید آن را درست تصور بکنید، این است که آن دوران، مسایل کشور - سیاست، دولت - مطلقاً برای مردم مطرح نبود؛ حالا مردم ما در کشور، وزرا را می‌شناسند، رئیس جمهور را می‌شناسند، آن وقتی که نخست‌وزیر بود، او را می‌شناختند، کارهای عمده را می‌دانند، در مبارزات سیاسی خیلی چیزها را خبر دارند که دولت، امروز چه اقدامی کرده و چه تصمیمی گرفته است؛ ولی آن زمان، دولتها می‌آمدند و می‌رفتند و اصلاً مردم نمی‌فهمیدند!
یک نخست‌وزیر می‌رفت، یک نخست‌وزیر دیگر می‌آمد، کابینه عوض می‌شد، انتخابات می‌شد و اصلاً مردم خبر نمی‌شدند! توجه می‌کنید؟! بکل نسبت به مسایل دولت، بی‌تفاوت بودند. دولت برای خودش کارهایی می‌کرد، مردم راه خودشان را می‌رفتند، دولت راه خودش را می‌رفت، فشار روی مردم، خیلی زیاد بود و آزادی اصلاً نبود.
من یادم است که دوستی از دوستان ما از پاکستان آمده بود، برای ما نقل می‌کرد که بله، من در داخل پارک، فلان کس را دیدم که اعلامیه‌یی را به فلانی داد؛ من تعجب کردم که مگر در پارک کسی می‌تواند به کسی اعلامیه بدهد! او از تعجب من تعجب کرد؛ گفت: چرا نشود؟! پارک است دیگر، انسان اعلامیه را درمی‌آورد و به آن طرف می‌دهد. گفتم: چنین چیزی می‌شود؟!
این مربوط به دوران مبارزات ما بود که من دوره‌ی نوجوانی را هم گذرانده بودم؛ یعنی اختناق در ایران آن‌قدر زیاد بود که اصلاً تصور نمی‌کردیم ممکن است کسی بتواند به زبان صریح، روشن، روز روشن، جلوی چشم مردم، حرف سیاسی به کسی یا به دوستی بزند، یا کاغذی را به او بدهد، یا کاغذی را از او بگیرد! از بس فشار و خفقان بود؛ به کوچکترین سوءظن، افراد را می‌گرفتند، و به خانه‌های مردم می‌ریختند!
بارها به منزل ما ریختند و منزل ما را گشتند - منزل پدرم، منزل خودم - کاغذها و نوشته‌های من را بارها بردند! خیلی از نوشته‌ها و یادداشتهای علمی و غیر علمی من از بین رفته، غارت شده است؛ بردند، جمع کردند و بعد دیگر ندادند! یا وقتی دادند، همه‌اش را ندادند!
زندگی از لحاظ سیاسی، زندگی سختی بود؛ یعنی زندگی سیاسی بسیار زندگی سختی بود، خفقان بود و آزادی نبود. من در دوره‌ی مبارزات برای جوانها و دانشجوها در مشهد، مدتها درس تفسیر می‌گفتم؛ به بخشی از قرآن رسیدیم که راجع به قضایای بنی‌اسرئیل بود؛ قهراً راجع به بنی‌اسرائیل هم تفسیر قرآن می‌گفتیم. یک مقدار راجع به بنی‌اسرائیل و یهود صحبت کردم؛ بعد از مدت کمی من را بازداشت کردند! البته نه به آن بهانه، به جهت و به عنوان دیگری بازداشت کردند به زندان بردند.
جزو بازجوییهایی که از من می‌کردند، این بود که شما علیه اسرائیل و علیه یهود، حرف زده‌اید! توجه می‌کنید؟1 یعنی اگر کسی آیه‌ی قرآنی را که راجع به بنی‌اسرائیل حرف زده بود، تفسیر می‌کرد و درباره‌ی آن حرف می‌زد، بعد باید جواب می‌داد که چرا این آیه‌ی قرآن را مطرح کرده است! چرا این حرفها را زده و چرا راجع به بنی‌اسرائیل، بدگویی کرده است! یعنی وضع سیاسی، این‌گونه وضع سخت و دشواری بود و سیاسها این‌قدر ضد مردمی و وابسته‌ی به خواست اربابها بود!
البته با این دو سه کلمه نمی‌شود اوضاع و احوال دوران اختناق را بیان کرد؛ من این را به شما بگویم که حقاً و انصافاً اگر ده جلد کتاب هم نوشته بشود و همه‌ی آنها تشریح و توصیف آن دوران باشد، باز هم نمی‌شود بیان کرد! و البته بعضی از حرفها هست که اصلاً نمی‌شود با زبانِ معمول بیان کرد؛ بعضی از تصورات هست که جز با زبان ادب و هنر بیان نمی‌شود. در شعر می‌شود بیان کرد، در کارهای ادبی و هنری می‌شود بیان کرد؛ اما خیلی از آنها را در زبان معمولی نمی‌شود گفت. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 20/400003)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین