سلام.آیا به جز ولی فقیه،شخص دیگری هم میتواند حکم بدهد؟ چنانچه دوحکم باهم در تعارض قرار گرفت، کدام را باید حجت گرفت؟ملاکش چیست؟ با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی ، برای روشن شدن پاسخ این سؤال نیاز به توضیح تفاوت فتوا و حکم و جایگاه فقها و مراجع تقلید در نظام ولایت فقیه است. در مورد تفاوت حکم و فتوا باید بگوییم فتوا نظر کلی کارشناسی و استنباطی است که فقیه نسبت به حکم کلی الهی در رابطه با موضوع خاصی دارد. درچنین استنباطی شرایط و مصالح خاصی جدا از آنچه در ادله مربوط به خود آن موضوع آمده ملاحظه نمیگردد . اما (حکم) از دستورات خاص مجتهدجامعالشرایط است که با تناسب و رعایت مصالح و شرایط زمانی دستوری را صادر میکند و دستور او بر همه مسلمین حتی دیگر مراجع و مجتهدین لازمالاجراست. (حکم الحاکم الجامع للشرائط لایجوز نقضه ولو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطأه)( عروهالوثقی، مسأله 57، باب اجتهاد و تقلید.) همه مجتهدین جامع شرایط در صورتی که عدم تشکیل حکومت اسلامی می توانند در موارد لزوم حکم صادر نمایند ، اما در زمان تشکیل حکومت اسلامی و به منظور جلوگیری از اختلاف و هرج و مرج این اختیار تنها بر عهده ولی فقیه است . علما و فقها در نظام ولایت فقیه جایگاه و نقش خود را دارا هستند زیرا ماهیت و حوزه کار این دو متفاوت است . کار مردم در مراجعه به علما و تقلید از آنان در مسائل دینی، از مصادیق رجوع غیر متخصّص به متخصّص و اهل خبره است که در سایر موارد زندگی بشر هم وجود دارد. پس اجتهاد در واقع عبارتست از تخصص و کارشناسی در مسائل شرعی؛ و تقلید هم رجوع غیر متخصّص در شناخت احکام اسلام، به متخصّص این فن است و کاری که مجتهد و مرجع تقلید انجام میدهد ارائه یک نظر کارشناسی است. این حقیقت و ماهیت مسأله تقلید است. اما مسأله ولایت فقیه، فراتر از این بوده و در اینجا مسأله حکومت و اداره امور جامعه مطرح است. بدیهی است که درمسائل اجتماعی جای این نیست که هر کس بخواهد طبق نظر و سلیقه خود عمل کند بلکه باید یک حکم و قانون جاری باشد و در غیر این صورت، جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. بنابراین، ولی فقیه و نهادهایی که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه وجود دارند کارشان همان کار دولت ها و حکومتهاست؛ و روشن است که کار دولت و حکومت صرفاً ارائه نظر کارشناسی نیست، بلکه کار آن اداره امور جامعه از طریق وضع قوانین و مقررات و اجرای آن هاست. به عبارت دیگر، ماهیت کار دولت و حکومت، و در نتیجه ولی فقیه، ماهیت الزام است و حکومت بدون الزام معنا ندارد. و این برخلاف موردی است که ما از کسی نظر کارشناسی بخواهیم، مثلاً وقتی بیماری به پزشک مراجعه میکند و پزشک نسخهای برای او مینویسد، بیمار هیچ اجباری در قبال آن ندارد و میتواند به هیچیک از توصیههای پزشک عمل نکند و کسی هم حق ندارد به جرم نخوردن داروی پزشک او را جریمه کند. احکام و مسایل اسلامی را میتوان به دو دسته احکام شرعی فردی و احکام اجتماعی و سیاسی تقسیم نمود. در احکام شرعی فردی هر شخصی برای تعیین وظیفه و تکلیف خود به مجتهد اعلم که در کشف و استنباط احکام از دیگران تواناتر است و او را به عنوان مرجع تقلید خود برگزیده، مراجعه میکند. در چنین احکامی از آنجا که به فرد تعلق دارد نه به جامعه، تعدد مراجع و فتاوای مختلف هیچگونه مشکلی به بار نمیآورد، هر شخص موظف به تقلید از مرجع تقلید خود میباشد. اما مسایل اجتماعی به دو دسته تقسیم میشوند: الف - در مسائلی که در عین اجتماعی بودن، کاری به امور الزامی حکومتی و قوانین و مقررات دولتی ندارد؛ اگر مرجع تقلید نظر خاصی داشته باشد، باید نظر مرجع تقلید اجرا گردد؛ مثلاً در بعضی از عملیاتهای بانکی، مراجع تقلید نظرات خاصی دارند و از آنجا که حکومت اسلامی مردم را موظف به انجام آنها نکرده و مردم مخیرند، لذا باید از نظر مرجع تقلید اطاعت نمود. به عنوان مثال اگر نوعی قرارداد بانکی از سوی جمهوری اسلامی مجاز شناخته شود؛ ولی یکی از مراجع تقلید آن معامله را ربوی و حرام بداند، بر آن مرجع و مقلدانش واجب است که از آن پرهیز کنند ب - مسائل اجتماعی که به سیاست کل نظام اسلامی برمیگردد و در آن موضوع حکم حکومتی، قوانین و مقررات الزامی از طرف دولت اسلامی وجود دارد که تکتک افراد را موظف به اطاعت و اجرای آن میسازد. در این قبیل موارد حال میخواهد سیاسی باشد مانند قطع رابطه با آمریکا یا اقتصادی باشد مانند پرداخت مالیات و یا اجتماعی باشد مثلاً قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی در این قبیل مسائل تمامی افراد جامعه اعم از ولیفقیه، مراجع تقلید و مقلدان آنها هم موظف به اجرای فرامین و مقررات حکومت بوده، هر چند نظر مرجع تقلیدشان مغایر با آن باشد، زیرا از آنجا که چندگانگی دیدگاهها، خصوصاً در مسائل کلان، سرنوشتساز و مشکلآفرین خواهد بود و چه بسا باعث هرج و مرج و حتی اختلال نظام زندگی اجتماعی میشود، ضرورت دارد در عرصه اجتماعی یک دیدگاه در کشور حاکم گردد که اولاً از سوی فقیه آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی ارائه شده باشد و ثانیاً دارای رسمیت باشد و ثالثاً صاحب آن دیدگاه از سوی تعداد قابل توجهی از مجتهدان خبره به عنوان اعلم در مسائل اجتماعی معرفی گردیده باشد که همان ولیفقیه جامعالشرایط میباشد، لذا مبنای تصمیمگیری در مسائل کشور و حل معضلات و اجرای احکام اسلامی همین دیدگاه رسمی قرار میگیرد.(ر.ک: .( جوادی آملی، عبد الله ، ولایتفقیه ، ولایت، فقاهت و عدالت، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385 ، ص 470) بنابر این با توجه به جدا بودن حوزه اختیارات و وظایف مراجع تقلید و فقها و ولی فقیه ، تعارضی در میان نخواهد بود و در مسایل اجتماعی مربوط به حکومت و مسایل عمومی اگر بین فتوای مراجع تقلید با نظر حکومت پیش بیاید، نظر حکومت و ولیفقیه همیشه مقدم است . مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال که در صورت تعارض فتوای ولی امر مسلمین با فتوای مرجعی در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وظیفه شرعی مسلمانان چیست؟ آیا معیاری برای تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولی فقیه وجود دارد؟ مثلاً اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه در مسأله موسیقی اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزی است؟ به طور کلی احکام حکومتی که در آن نظر ولی فقیه بر فتوای مراجع تقلید برتری دارد، کدام است؟ فرمودند: در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامی و اموری که به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولی امر مسلمین باید اطاعت شود. ولی در مسائل فردی محض، هر مکلفی باید از فتوای مرجع تقلیدش پیروی نماید.)(اجوبهالاستفتائات ، س 52 ) حضرت آیت الله سیستانی نیز در پاسخ به این سؤال که ( می خواستم بدانم اگر حکم مرجع تقلیدی با حکم ولی فقیه فرق داشت مقلد باید از کدام اطاعت کند هم در مورد حکومتی و هم غیر حکومتی پاسخ دهید؟ ) چنین می فرماید : ( حکم کسی [که] ولایت شرعی دارد در امور عامّه که نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر.)( پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی) حضرت آیت الله مکارم شیرازی نیز در پاسخ به این پرسشها که آیا نظر ولی فقیه در مسائل شرعی بر نظر سایر فقها ترجیح دارد؟ در این صورت، تکلیف مقلّد چیست؟ فرمودند: در مسائل مربوط به حکومت از نظر ولی فقیه، و در مسائل دیگر از نظر مرجع تقلید پیروی می شود.) (پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی ، استفتائات ، ولایت فقیه )
سلام.آیا به جز ولی فقیه،شخص دیگری هم میتواند حکم بدهد؟ چنانچه دوحکم باهم در تعارض قرار گرفت، کدام را باید حجت گرفت؟ملاکش چیست؟
سلام.آیا به جز ولی فقیه،شخص دیگری هم میتواند حکم بدهد؟ چنانچه دوحکم باهم در تعارض قرار گرفت، کدام را باید حجت گرفت؟ملاکش چیست؟
با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی ، برای روشن شدن پاسخ این سؤال نیاز به توضیح تفاوت فتوا و حکم و جایگاه فقها و مراجع تقلید در نظام ولایت فقیه است. در مورد تفاوت حکم و فتوا باید بگوییم فتوا نظر کلی کارشناسی و استنباطی است که فقیه نسبت به حکم کلی الهی در رابطه با موضوع خاصی دارد. درچنین استنباطی شرایط و مصالح خاصی جدا از آنچه در ادله مربوط به خود آن موضوع آمده ملاحظه نمیگردد . اما (حکم) از دستورات خاص مجتهدجامعالشرایط است که با تناسب و رعایت مصالح و شرایط زمانی دستوری را صادر میکند و دستور او بر همه مسلمین حتی دیگر مراجع و مجتهدین لازمالاجراست. (حکم الحاکم الجامع للشرائط لایجوز نقضه ولو لمجتهد آخر الا اذا تبین خطأه)( عروهالوثقی، مسأله 57، باب اجتهاد و تقلید.) همه مجتهدین جامع شرایط در صورتی که عدم تشکیل حکومت اسلامی می توانند در موارد لزوم حکم صادر نمایند ، اما در زمان تشکیل حکومت اسلامی و به منظور جلوگیری از اختلاف و هرج و مرج این اختیار تنها بر عهده ولی فقیه است . علما و فقها در نظام ولایت فقیه جایگاه و نقش خود را دارا هستند زیرا ماهیت و حوزه کار این دو متفاوت است . کار مردم در مراجعه به علما و تقلید از آنان در مسائل دینی، از مصادیق رجوع غیر متخصّص به متخصّص و اهل خبره است که در سایر موارد زندگی بشر هم وجود دارد. پس اجتهاد در واقع عبارتست از تخصص و کارشناسی در مسائل شرعی؛ و تقلید هم رجوع غیر متخصّص در شناخت احکام اسلام، به متخصّص این فن است و کاری که مجتهد و مرجع تقلید انجام میدهد ارائه یک نظر کارشناسی است. این حقیقت و ماهیت مسأله تقلید است. اما مسأله ولایت فقیه، فراتر از این بوده و در اینجا مسأله حکومت و اداره امور جامعه مطرح است. بدیهی است که درمسائل اجتماعی جای این نیست که هر کس بخواهد طبق نظر و سلیقه خود عمل کند بلکه باید یک حکم و قانون جاری باشد و در غیر این صورت، جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد. بنابراین، ولی فقیه و نهادهایی که در نظام مبتنی بر ولایت فقیه وجود دارند کارشان همان کار دولت ها و حکومتهاست؛ و روشن است که کار دولت و حکومت صرفاً ارائه نظر کارشناسی نیست، بلکه کار آن اداره امور جامعه از طریق وضع قوانین و مقررات و اجرای آن هاست. به عبارت دیگر، ماهیت کار دولت و حکومت، و در نتیجه ولی فقیه، ماهیت الزام است و حکومت بدون الزام معنا ندارد. و این برخلاف موردی است که ما از کسی نظر کارشناسی بخواهیم، مثلاً وقتی بیماری به پزشک مراجعه میکند و پزشک نسخهای برای او مینویسد، بیمار هیچ اجباری در قبال آن ندارد و میتواند به هیچیک از توصیههای پزشک عمل نکند و کسی هم حق ندارد به جرم نخوردن داروی پزشک او را جریمه کند. احکام و مسایل اسلامی را میتوان به دو دسته احکام شرعی فردی و احکام اجتماعی و سیاسی تقسیم نمود. در احکام شرعی فردی هر شخصی برای تعیین وظیفه و تکلیف خود به مجتهد اعلم که در کشف و استنباط احکام از دیگران تواناتر است و او را به عنوان مرجع تقلید خود برگزیده، مراجعه میکند. در چنین احکامی از آنجا که به فرد تعلق دارد نه به جامعه، تعدد مراجع و فتاوای مختلف هیچگونه مشکلی به بار نمیآورد، هر شخص موظف به تقلید از مرجع تقلید خود میباشد. اما مسایل اجتماعی به دو دسته تقسیم میشوند: الف - در مسائلی که در عین اجتماعی بودن، کاری به امور الزامی حکومتی و قوانین و مقررات دولتی ندارد؛ اگر مرجع تقلید نظر خاصی داشته باشد، باید نظر مرجع تقلید اجرا گردد؛ مثلاً در بعضی از عملیاتهای بانکی، مراجع تقلید نظرات خاصی دارند و از آنجا که حکومت اسلامی مردم را موظف به انجام آنها نکرده و مردم مخیرند، لذا باید از نظر مرجع تقلید اطاعت نمود. به عنوان مثال اگر نوعی قرارداد بانکی از سوی جمهوری اسلامی مجاز شناخته شود؛ ولی یکی از مراجع تقلید آن معامله را ربوی و حرام بداند، بر آن مرجع و مقلدانش واجب است که از آن پرهیز کنند ب - مسائل اجتماعی که به سیاست کل نظام اسلامی برمیگردد و در آن موضوع حکم حکومتی، قوانین و مقررات الزامی از طرف دولت اسلامی وجود دارد که تکتک افراد را موظف به اطاعت و اجرای آن میسازد. در این قبیل موارد حال میخواهد سیاسی باشد مانند قطع رابطه با آمریکا یا اقتصادی باشد مانند پرداخت مالیات و یا اجتماعی باشد مثلاً قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی در این قبیل مسائل تمامی افراد جامعه اعم از ولیفقیه، مراجع تقلید و مقلدان آنها هم موظف به اجرای فرامین و مقررات حکومت بوده، هر چند نظر مرجع تقلیدشان مغایر با آن باشد، زیرا از آنجا که چندگانگی دیدگاهها، خصوصاً در مسائل کلان، سرنوشتساز و مشکلآفرین خواهد بود و چه بسا باعث هرج و مرج و حتی اختلال نظام زندگی اجتماعی میشود، ضرورت دارد در عرصه اجتماعی یک دیدگاه در کشور حاکم گردد که اولاً از سوی فقیه آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی ارائه شده باشد و ثانیاً دارای رسمیت باشد و ثالثاً صاحب آن دیدگاه از سوی تعداد قابل توجهی از مجتهدان خبره به عنوان اعلم در مسائل اجتماعی معرفی گردیده باشد که همان ولیفقیه جامعالشرایط میباشد، لذا مبنای تصمیمگیری در مسائل کشور و حل معضلات و اجرای احکام اسلامی همین دیدگاه رسمی قرار میگیرد.(ر.ک: .( جوادی آملی، عبد الله ، ولایتفقیه ، ولایت، فقاهت و عدالت، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385 ، ص 470) بنابر این با توجه به جدا بودن حوزه اختیارات و وظایف مراجع تقلید و فقها و ولی فقیه ، تعارضی در میان نخواهد بود و در مسایل اجتماعی مربوط به حکومت و مسایل عمومی اگر بین فتوای مراجع تقلید با نظر حکومت پیش بیاید، نظر حکومت و ولیفقیه همیشه مقدم است . مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال که در صورت تعارض فتوای ولی امر مسلمین با فتوای مرجعی در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وظیفه شرعی مسلمانان چیست؟ آیا معیاری برای تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولی فقیه وجود دارد؟ مثلاً اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه در مسأله موسیقی اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزی است؟ به طور کلی احکام حکومتی که در آن نظر ولی فقیه بر فتوای مراجع تقلید برتری دارد، کدام است؟ فرمودند: در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامی و اموری که به عموم مسلمانان ارتباط دارد، نظر ولی امر مسلمین باید اطاعت شود. ولی در مسائل فردی محض، هر مکلفی باید از فتوای مرجع تقلیدش پیروی نماید.)(اجوبهالاستفتائات ، س 52 ) حضرت آیت الله سیستانی نیز در پاسخ به این سؤال که ( می خواستم بدانم اگر حکم مرجع تقلیدی با حکم ولی فقیه فرق داشت مقلد باید از کدام اطاعت کند هم در مورد حکومتی و هم غیر حکومتی پاسخ دهید؟ ) چنین می فرماید : ( حکم کسی [که] ولایت شرعی دارد در امور عامّه که نظام جامعه و معاش مردم بر آن مبتنی است بر همه نافذ است حتی بر مجتهدین دیگر.)( پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سیستانی) حضرت آیت الله مکارم شیرازی نیز در پاسخ به این پرسشها که آیا نظر ولی فقیه در مسائل شرعی بر نظر سایر فقها ترجیح دارد؟ در این صورت، تکلیف مقلّد چیست؟ فرمودند: در مسائل مربوط به حکومت از نظر ولی فقیه، و در مسائل دیگر از نظر مرجع تقلید پیروی می شود.) (پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی ، استفتائات ، ولایت فقیه )
- [سایر] در موارد تعارض بین نظر ولی فقیه با نظر مرجع تقلید چه باید کرد؟
- [سایر] در تعارض بین نظریه ولی فقیه و مرجع تقلید، مقلّد باید از نظر کدامیک تبعیت کند؟
- [سایر] اگر فتوای ولی فقیه با فقهای دیگر اختلاف ( تعارض ) داشته باشد, چه باید کرد؟
- [سایر] آیا عصمت یکی از شرایط واجب اصل ولایت و امامت است؟ یا ولی فقیه هم میتواند معصوم باشد؟
- [سایر] چرا مراجع تقلید در همه مسائل با شخص ولی فقیه، هماهنگ نیستند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر امر شوهر در تقابل با امر ولی فقیه قرار بگیرد اطاعت از کدامیک لازم است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر امر شوهر در تقابل با امر ولی فقیه قرار بگیرد اطاعت از کدامیک لازم است؟
- [آیت الله خامنه ای] در صورت تعارض فتوای ولی امر مسلمین با فتوای مرجعی در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وظیفه شرعی مسلمانان چیست؟ آیا معیاری برای تفکیک احکام صادره از طرف مراجع تقلید و ولی فقیه وجود دارد؟ مثلاً اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه در مسأله موسیقی اختلاف داشته باشد، متابعت از کدامیک از آنان واجب و مجزی است؟ به طور کلی احکام حکومتی که در آن نظر ولی فقیه بر فتوای مراجع تقلید برتری دارد، کدام است؟
- [آیت الله مظاهری] برای ثبوت اول ماه، منظور از اعلام ولی فقیه، اعلام هر مرجع تقلیدی است یا اختصاص به شخص رهبری دارد؟
- [آیت الله مظاهری] برای ثبوت اول ماه، منظور از اعلام ولی فقیه، اعلام هر مرجع تقلیدی است یا اختصاص به شخص رهبری دارد؟
- [آیت الله جوادی آملی] .ابتدای مدّت اجاره میتواند از عقد آن فاصله داشته باشد, مثلاً هنگام اجاره مال، نیز وقت اجیر شدن شخص, چنین قرار دهند که پس از یک ماه، بهرهوری یا کار, شروع شود.
- [امام خمینی] مالک میتواند هر مقداری بخواهد به عنوان سرقفلی از شخص بگیرد که محل را به او اجاره دهد، و اگر مستأجر حق اجاره به غیر داشته باشد میتواند از او مقداری بگیرد که اجاره به او بدهد، و این نحو سرقفلی مانع ندارد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر گنجی پیدا شد که اثر سکه اسلامی دارد , یا معلوم شد که مال مسلمانی هست، حکم میراث (من لا وارث له )؛ یا حکم (لُقَطَه) را دارد و تمام آن مال، در اختیار امام(ع) یا ولیّ فقیه (در عصر غیبت) قرار میگیرد.
- [امام خمینی] سفته دوستانه را که شخص میدهد به دیگری که نزد ثالثی تنزیل کند و شخص ثالث، در موعد مقرر حق رجوع داشته باشد به صاحب سفته که شخص اول است به چند وجه میتوان تصحیح نمود: اول، آن که این امر برگشت کند به این که شخص اول، وکیل نموده شخص دوم را که در ذمه او معامله کند با شخص سوم، و بفروشد به عهده او مقداری اسکناس را که همان مقدار سفته است به معادل همان مقدار و وکیل باشد شخص دوم پولی را که گرفته است به قرض بردارد، و شخص اول که قرض دهنده است در موعدی که قرار میدهند، برای مطالبه قرض به شخص دوم رجوع کند، بنا بر این پس از معامله صاحب اول سفته که بدهکار نبود واقعاً، بدهکار میشود به شخص سوم، و پس از قرض نمودن شخص دوم، مقداری را که گرفته است از شخص سوم به صاحب اول سفته بدهکار میشود، بنا بر این پس از معامله شخص ثالث در موعد مقرر میتواند به شخص اول، رجوع کند و طلب خود را بگیرد و شخص اول پس از قرض میتواند رجوع کند به شخص دوم در موعد مقرر و طلب خود را بگیرد و اگر متعارف در این سفتهها آن است که اگر شخص اول، طلب را نداد شخص ثالث به شخص ثانی میتواند رجوع کند، با توجه به این امر شرط ضمنی است و میتواند رجوع کند. وجه دوم، آن که دادن سفته دوستانه را به شخص دوم که با شخص ثالث معامله کند و شخص سوم هم حق داشته باشد رجوع کند به دومی موجب دو امر است. یکی آن که به واسطه دادن سفته، گیرنده صاحب اعتبار میشود نزد سومی، از این جهت با خود او معامله میکند، و شخص دوم بدهکار میشود به شخص سوم دوم: آن که به واسطه معهود بودن در نزد این اشخاص شخص اول ملتزم میباشد که مقدار معلوم را اگر شخص دوم ندهد، او بدهد، بنا بر این پس از معامله، شخص ثالث در موعد میتواند رجوع کند به شخص دوم و اگر او نداد رجوع کند به شخص اول، و شخص اول اگر پرداخت، رجوع کند به شخص دوم، و چون این امور معهود است، قراردادهای ضمنی است و مانع ندارد، و بعض وجوه دیگر نیز برای صحت هست.
- [امام خمینی] اگر بانک یا مؤسسه دیگر پولی به شخص بدهد و حواله کند که این شخص پول را در محل دیگر به شعبه بانک یا طرف خود بپردازد پس اگر مقداری به عنوان حق زحمت بگیرد اشکال ندارد، و همین طور اگر به عنوان فروش اسکناس به زیادتر باشد، مانع ندارد، و اگر قرض بدهد و قرار نفع بگذارد، حرام است، اگر چه قرار نفع صریح نباشد و قرض مبنی بر آن باشد، ولی اصل قرض صحیح است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر اجاره دهنده، پیش از تمام شدن مدت اجاره، ملک را به مستأجر یا به دیگری بفروشد، اجاره به هم نمیخورد و اجاره کننده باید اجاره بها را به فروشنده بدهد. در صورتی که خریدار ملک، شخص دیگری باشد و از اجاره آن آگاه نباشد, میتواند معامله را به هم بزند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بانک یا موءسسه دیگری، پولی به شخصی بدهد و حواله کند که این شخص پول را در محلّ دیگری به شعبه بانک یا طرف خود بپردازد و مقداری به عنوان حقّالزّحمه بگیرد، اشکال ندارد و همین طور اگر به عنوان فروش اسکناس به زیادتر باشد، مانعی ندارد و اگر قرض بدهد و قرار سود بگذارد، حرام است اگرچه قرار سود صریح نباشد و قرض مبنی بر آن باشد و اصل قرض نیز خالی از اشکال نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زکات خود را به کسی بدهد که وی را از موارد مصرف زکات میداند، بعد بفهمد که او از موارد مصرف زکات نبوده، مثلاً خیال میکرده که او فقیر است، بعد بفهمد که او فقیر نبوده، مسأله دو صورت اصلی دارد: صورت اوّل: مالی را برای زکات کنار گذاشته باشد و آن مال را بدهد، در این صورت چنانچه بتواند بدون حرج آن مال را از گیرنده بگیرد و پس گرفتن آن اشکال شرعی هم نداشته باشد، باید آن مال را بگیرد و به ارباب زکات بدهد و اگر نتواند پس بگیرد، چنانچه آن مال را با حجّت شرعی داده باشد چیزی به گردن او نیست ولی اگر با حجّت شرعی نداده باشد، ضامن است و باید دوباره زکات را بپردازد و اگر آن مال در دست گیرنده تلف شود یا گیرنده با مصرف کردن آن یا به گونهای دیگر آن را اتلاف کند، چنانچه به استناد حجّت شرعی آن مال را گرفته باشد ضامن نیست، وگرنه ضامن ارباب زکات است و باید به اندازه زکات به مصرف آن برساند و پس از مصرف رساندن اگر از طرف مالک فریب خورده باشد، میتواند عوض آن را از وی بگیرد. صورت دوم: مالی را داده که برای زکات کنار نگذاشته است، در این صورت در هر حال زکات پرداخت نشده است و باید مالک دوباره زکات بدهد (هر چند به استناد حجّت شرعی مال خود را به آن شخص داده باشد) و اگر گیرنده اشتباه مالک را بداند یا احتمال بدهد، نباید آن مال را که مالک به گمان مورد مصرف بودن زکات به وی میدهد بگیرد و اگر آن را بگیرد و تلف کند یا تلف شود، ضامن است و باید عوض آن را به مالک بدهد و اگر گیرنده اشتباه مالک را احتمال نمیداده و آن مال را گرفته و تلف کرده یا تلف شده، ضامن نیست و در هر حال اگر آن مال موجود باشد، مالک میتواند آن را پس بگیرد، هر چند این کار واجب نیست.
- [آیت الله سیستانی] اگر گرو دهنده ، و گرو گیرنده ، قرار بگذارند که چیزی را که گرو گذاشته شده بدست گرو گیرنده ، یا بدست شخص سومی باشد ، گرو دهنده نمیتواند آن چیز را پیش از آنکه طلب او را بدهد پس بگیرد ، و چنانچه بگیرد باید فوراً برگرداند .
- [امام خمینی] جعاله آن است که انسان قرار بگذارد در مقابل کاری که برای او انجام میدهند مال معینی بدهد، مثلًا بگوید هر کس گمشده مرا پیدا کند، ده تومان به او میدهم و به کسی که این قرار را میگذارد جاعل و به کسی که کار را انجام میدهد عامل میگویند، و فرق بین جعاله و این که کسی را برای کاری اجیر کنند، این است که در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و کسی هم که او را اجیر کرده اجرت را به او بدهکار میشود، ولی در جعاله عامل میتواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهکار نمیشود.