حسین، خونش را ریخت تا پرچم سرخی در دست های ما باشد، تا بر سینه دشمن بکوبیم. حال ما پرچم سیاه بدست گرفته و بر سینه خود می کوبیم. در حال حاضر ما هم پرچم سرخ را دردست داریم وهم به اصطلاح شما پرچم سیاه را,از سوئی با الهام گرفتن از عاشورا پرچم سرخ حسینی(ع)را در دست داریم وبه وسیله آن انقلاب اسلامی را انجام دادیم وندای ضد ظلم واستکبار را در عالم سر داده ایم وهرجا ظالم وطغیانگری هست بر سر آن فریاد می کشیم وبه سینه او می کوبیم وتنها منادی بر قراری عدالت در جهان هستیم,واز سوی دیگر اندوهناک مصائب رقت باری هستیم که بر اهل بیت پیامبر(ص)روا داشته شد.بدیهی است یاد آوری آن همه مصیبت ,قلب هر انسانی را بدرد میآورد وسبب نوحه وشیون می گردد , وهمین نوحه سرائی وسینه زدن ها موجب حفظ روحیه ظلم ستیزی در افراد می گردد وشاهد آن رخداد انقلاب اسلامی وشتاب آن در ماه محرم سال 1357شمسی است که الهام گرفته ازعاشورای حسینی بود واین دلیل بزرگی است بر آنکه اینگونه نوحه سرائیها به چه هدفی صورت می گیرد. تقسیم بندی تشیع به تشیع سرخ و تشیع سیاه و اصرار بر اینکه همه باید تشیع سرخ و انقلابی داشته باشند و زیر سوال بردن هرگونه خط و مشی غیر انقلابی غیر نظامی وعزاداری اهل بیت (ع) به هیچ وجه با آموزه های اصیل اسلامی و سیره بزرگان اسلام منطبق نمی باشد . حال آن که درک شرایط و مقتضیات زمان و همچنین مطالعه عمیق تاریخی در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشیع و جهتگیری و موضعگیریهای مختلف فرهنگی ، تبلیغی ، سیاسی ، اجتماعی و غیره ای که هر کدام از این بزرگواران در دوران حیات پربرکت خود در نوع ارتباط با جامعه عصر خویش و سلاطین و حکومتهای جور داشتهاند، نشان میدهد که به هیچ وجه نمیتوان این تقسیمبندی را به عنوان الگویی تام تا آخر تاریخ برد و هر دورهای را با آن محک زد. زیرا ما یک تشیع سرخ و سیاه در داخل امامیه نداریم. این تحلیلی است از زیدیه و امامیه و به نظر اندیشمندان اسلامی، تشیع امامی که در بسیاری مواقع با صبر و شکیبایی به کارهای فرهنگی و زیر بنایی پرداخته و در عین حال در مواقع لزوم ، قاطعانه در مقابل ظالمین و متجاوزین به قیام و جهاد پرداخته است ، از بهترین و کارآمدترین استراتژی برخوردار بوده و می باشد . اصولاً از منظر تعالیم اسلامی و آموزه های تشیع، برخورد و مقابله با دشمن، تنها منحصر در راهکارهای نظامی نیست، بلکه علاوه بر آن راهکارهای دیگری نظیر اقدامات سیاسی، فرهنگی و ... مورد اهتمام می باشد. و این واقعیتی است که از سیره تبلیغی و مبارزاتی پیامبر اکرم(ص) و امامان عصوم(ع) به خوبی نمایان است.چنانکه امام علی(ع) نیز در برخورد با دشمنان علاوه بر راهکارهای نظامی بر اقدامات سیاسی و فرهنگی و ... تأکید داشتند و حتی در مقاطع زیادی اولویت را به آنان می دادند، نظیر قضیه غصب خلافت، مکاتبه ها و موعظه های ایشان با ناکثین، مارقین و قاسطین و ... .(ر.ک: دانش نامه امام علی(ع) پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جلد ششم، سیاست، ص 238) همچنین امام حسن(ع) صلح را میپذیرد و نه تنها امام حسن(ع) ده سال صبر میکند، امام حسین(ع) این انقلابی بزرگ تاریخ هم ده سال صبر میکند تا معاویه بمیرد، بعد از شهادت امام حسین، امام سجاد(ع) خیلی وارد سیاست نمیشود. اما وارد کارهای فرهنگی و زیربنایی میشود. و همچنین امام باقر و امام صادق و سایر ائمه(ع) نیز این روش را ادامه میدهند و هکذا بسیاری از علما مانند شیخ مفید محقق حلی، علامه حلی، علامه مجلسی و... که سعی مینمایند با نزدیک شدن به حکومتهایی که به مذهب شیعه علاقمند میباشند، به ترویج و گسترش فرهنگ تشیع پرداخته و از این شرایط استفاده کامل مینمایند. اصولا، ترجیح مبارزه سیاسی و فرهنگی بر مبارزه مسلحانه، یکی از ویژگی های متمایز کننده جریانات شیعی نسبت به دیگر گرایش های استعماری در جهان اسلام است. که این کاملا با تعالیم و آموزه های اسلامی هماهنگ است. چنانکه یکی از اندیشمندان اسلامی در این زمینه می گوید: (جهاد از دیدگاه پیامبر(ص) در شرایطی آخرین راه حل دیپلماسی است که همه راههای صلح شرافتمندانه و مسالمت آمیز عاقلانه بسته شده باشد و این شیوه در دیپلماسی منطبق با قاعده عقلانی دفع افسد به فاسد است، به این معنی که وقتی شرایط بدتری در انتظار است آن را با تحمل ضرر و خسارت کمتری دور می کنیم...) (ر.ک: فقه سیاسی حقوق تعهدات بین المللی و دیپلماسی در اسلام، عباسعلی عمید زنجانی، انتشارات سمت، 1379، ص 365 ؛ اصل منع توسل به زور، سید ابراهیم حسینی، نشر معارف، 1382) نتیجه آنکه؛ جهاد و مبارزه نظامی با دشمن فی نفسه اصالت نداشته و تنها به عنوان راهکاری اضطراری در مواقعی که سایر راهکارهای غیرنظامی پاسخ گو نباشد. مشروع می باشد، آنچه که همواره اصالت داشته همان کار فرهنگی و زیربنائی برای ارتقای سطح دانش و بینش دینی و سیاسی جامعه در جهت ایجاد جامعه ای بیدار ، آگاه و همیشه در صحنه و تکامل یافته از نظر مادی و معنوی است از این رو عزداری برای زنده نگه داشتن و اقداء به سیره معصومین (ع) به عنوان برترین و متکامل ترین اسوه های حیات بشری ، از جایگاه ویژه ای در هر دو بُعد فرهنگی و انقلابی و جهاد نظامی برخوردار می باشد چنانکه در عصر حاضر به وضوح مشاهده می نمائیم انقلابی ترین افراد و جریانها در مقابل حکومت های استبدادی و استعمار ، کسانی هستند که با زنده نگاه داشتن و برپائی عزادرای معصومین (ع) ، بزرگترین انقلاب تاریخ و حماسه دفاع مقدس در ایران و پیروزی بر جنایتکارترین و مسلح ترین رژیم نظامی یعنی اسرائیل را رقم زده و سرآمد مجاهدین و انقلابیون تاریخ معاصر گردیدند . حضرت امام خمینی (ره) به عنوان انقلابی ترین قرن حاضر در باره اهمیت عزادرای و تأثیر آن بر پویای اسلام و مبارزه با ظلم و استکبار همواره تأکید داشته و می فرمایند : ( [این گفته که] امروز دیگر انقلاب کردیم، روضه دیگر لازم نیست از غلطهایی است که تو دهنها انداختند، مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم! انقلاب برای این است، انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی عبادی است... ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است ... همین گریههاست که کارها را پیش برده است، همین اجتماعات است که مردم را بیدار میکند ... مجالس سر جای خودش باید باشد و مجالس عزا باید باشد و اهل منبر باید این شهادت امام حسین سلام الله علیه را زنده نگه دارند و ملت باید با همه قدرت این شعائر اسلامی را، خصوصا این را زنده نگه دارند، با زنده نگه داشتن او اسلام زنده میشود، (انا من حسین) که روایت شده است که پیغمبر فرموده است، این معنایش این است که حسین مال من است و من هم از او زنده میشوم ... این مجالس را حفظ کنید ... اینها اسلام را در قلوب ما زنده نگه میدارد ... مجالس عزا را با همان شکوهی که پیشتر انجام میگرفت و بیشتر از او حفظ کنید...).(صحیفه نور 13/ 156- 158). ( باید ماه محرم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام که با ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام زنده مانده است این مذهب تا حالا، با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیهخوانی ... ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این دستهجات مبارک اسلامی، که در روز عاشورا، در محرم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتد تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند، محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا سلام الله علیه است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است... باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید. ... این خون سیدالشهداست که خونهای همه ملتهای اسلامی را به جوش میآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند. در این امر نباید سستی کرد...).(صحیفه نور 15/ 203-204 ) ( ما ملتی هستیم که با همین گریهها یک قدرت 2500 ساله را از بین بردیم...).(صحیفه نور 16/ 210) ( اگر قیام حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمیتوانستیم پیروز شویم، تمام این وحدت کلمهای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد ... این محرم را زنده نگه دارید. ما هرچه داریم از این محرم است و از این مجالس ... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات سوگواری نبود کشور ما پیروز نمیشد).(صحیفه نور 17/ 60- 62) و در وصیتنامه سیاسی الهی خود می فرمایند : (من اکنون به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه میکنم که ... و از آن جمله مراسم عزاداری ائمه اطهار و به ویژه سید مظلومان و سرور شهیدان حضرت ابیعبداللهالحسین صلوات وافر الهی و انبیاء و ملائکه الله و صلحاء بر روح حماسی او باد هیچ گاه غفلت نکنند).(صحیفه نور 21/ 173) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 17/100104187)
حسین، خونش را ریخت تا پرچم سرخی در دست های ما باشد، تا بر سینه دشمن بکوبیم. حال ما پرچم سیاه بدست گرفته و بر سینه خود می کوبیم.
حسین، خونش را ریخت تا پرچم سرخی در دست های ما باشد، تا بر سینه دشمن بکوبیم. حال ما پرچم سیاه بدست گرفته و بر سینه خود می کوبیم.
در حال حاضر ما هم پرچم سرخ را دردست داریم وهم به اصطلاح شما پرچم سیاه را,از سوئی با الهام گرفتن از عاشورا پرچم سرخ حسینی(ع)را در دست داریم وبه وسیله آن انقلاب اسلامی را انجام دادیم وندای ضد ظلم واستکبار را در عالم سر داده ایم وهرجا ظالم وطغیانگری هست بر سر آن فریاد می کشیم وبه سینه او می کوبیم وتنها منادی بر قراری عدالت در جهان هستیم,واز سوی دیگر اندوهناک مصائب رقت باری هستیم که بر اهل بیت پیامبر(ص)روا داشته شد.بدیهی است یاد آوری آن همه مصیبت ,قلب هر انسانی را بدرد میآورد وسبب نوحه وشیون می گردد , وهمین نوحه سرائی وسینه زدن ها موجب حفظ روحیه ظلم ستیزی در افراد می گردد وشاهد آن رخداد انقلاب اسلامی وشتاب آن در ماه محرم سال 1357شمسی است که الهام گرفته ازعاشورای حسینی بود واین دلیل بزرگی است بر آنکه اینگونه نوحه سرائیها به چه هدفی صورت می گیرد.
تقسیم بندی تشیع به تشیع سرخ و تشیع سیاه و اصرار بر اینکه همه باید تشیع سرخ و انقلابی داشته باشند و زیر سوال بردن هرگونه خط و مشی غیر انقلابی غیر نظامی وعزاداری اهل بیت (ع) به هیچ وجه با آموزه های اصیل اسلامی و سیره بزرگان اسلام منطبق نمی باشد . حال آن که درک شرایط و مقتضیات زمان و همچنین مطالعه عمیق تاریخی در احوال امامان معصوم(ع) و علماء تشیع و جهتگیری و موضعگیریهای مختلف فرهنگی ، تبلیغی ، سیاسی ، اجتماعی و غیره ای که هر کدام از این بزرگواران در دوران حیات پربرکت خود در نوع ارتباط با جامعه عصر خویش و سلاطین و حکومتهای جور داشتهاند، نشان میدهد که به هیچ وجه نمیتوان این تقسیمبندی را به عنوان الگویی تام تا آخر تاریخ برد و هر دورهای را با آن محک زد.
زیرا ما یک تشیع سرخ و سیاه در داخل امامیه نداریم. این تحلیلی است از زیدیه و امامیه و به نظر اندیشمندان اسلامی، تشیع امامی که در بسیاری مواقع با صبر و شکیبایی به کارهای فرهنگی و زیر بنایی پرداخته و در عین حال در مواقع لزوم ، قاطعانه در مقابل ظالمین و متجاوزین به قیام و جهاد پرداخته است ، از بهترین و کارآمدترین استراتژی برخوردار بوده و می باشد .
اصولاً از منظر تعالیم اسلامی و آموزه های تشیع، برخورد و مقابله با دشمن، تنها منحصر در راهکارهای نظامی نیست، بلکه علاوه بر آن راهکارهای دیگری نظیر اقدامات سیاسی، فرهنگی و ... مورد اهتمام می باشد. و این واقعیتی است که از سیره تبلیغی و مبارزاتی پیامبر اکرم(ص) و امامان عصوم(ع) به خوبی نمایان است.چنانکه امام علی(ع) نیز در برخورد با دشمنان علاوه بر راهکارهای نظامی بر اقدامات سیاسی و فرهنگی و ... تأکید داشتند و حتی در مقاطع زیادی اولویت را به آنان می دادند، نظیر قضیه غصب خلافت، مکاتبه ها و موعظه های ایشان با ناکثین، مارقین و قاسطین و ... .(ر.ک: دانش نامه امام علی(ع) پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، جلد ششم، سیاست، ص 238) همچنین امام حسن(ع) صلح را میپذیرد و نه تنها امام حسن(ع) ده سال صبر میکند، امام حسین(ع) این انقلابی بزرگ تاریخ هم ده سال صبر میکند تا معاویه بمیرد، بعد از شهادت امام حسین، امام سجاد(ع) خیلی وارد سیاست نمیشود. اما وارد کارهای فرهنگی و زیربنایی میشود. و همچنین امام باقر و امام صادق و سایر ائمه(ع) نیز این روش را ادامه میدهند و هکذا بسیاری از علما مانند شیخ مفید محقق حلی، علامه حلی، علامه مجلسی و... که سعی مینمایند با نزدیک شدن به حکومتهایی که به مذهب شیعه علاقمند میباشند، به ترویج و گسترش فرهنگ تشیع پرداخته و از این شرایط استفاده کامل مینمایند.
اصولا، ترجیح مبارزه سیاسی و فرهنگی بر مبارزه مسلحانه، یکی از ویژگی های متمایز کننده جریانات شیعی نسبت به دیگر گرایش های استعماری در جهان اسلام است. که این کاملا با تعالیم و آموزه های اسلامی هماهنگ است. چنانکه یکی از اندیشمندان اسلامی در این زمینه می گوید: (جهاد از دیدگاه پیامبر(ص) در شرایطی آخرین راه حل دیپلماسی است که همه راههای صلح شرافتمندانه و مسالمت آمیز عاقلانه بسته شده باشد و این شیوه در دیپلماسی منطبق با قاعده عقلانی دفع افسد به فاسد است، به این معنی که وقتی شرایط بدتری در انتظار است آن را با تحمل ضرر و خسارت کمتری دور می کنیم...) (ر.ک: فقه سیاسی حقوق تعهدات بین المللی و دیپلماسی در اسلام، عباسعلی عمید زنجانی، انتشارات سمت، 1379، ص 365 ؛ اصل منع توسل به زور، سید ابراهیم حسینی، نشر معارف، 1382)
نتیجه آنکه؛ جهاد و مبارزه نظامی با دشمن فی نفسه اصالت نداشته و تنها به عنوان راهکاری اضطراری در مواقعی که سایر راهکارهای غیرنظامی پاسخ گو نباشد. مشروع می باشد، آنچه که همواره اصالت داشته همان کار فرهنگی و زیربنائی برای ارتقای سطح دانش و بینش دینی و سیاسی جامعه در جهت ایجاد جامعه ای بیدار ، آگاه و همیشه در صحنه و تکامل یافته از نظر مادی و معنوی است از این رو عزداری برای زنده نگه داشتن و اقداء به سیره معصومین (ع) به عنوان برترین و متکامل ترین اسوه های حیات بشری ، از جایگاه ویژه ای در هر دو بُعد فرهنگی و انقلابی و جهاد نظامی برخوردار می باشد چنانکه در عصر حاضر به وضوح مشاهده می نمائیم انقلابی ترین افراد و جریانها در مقابل حکومت های استبدادی و استعمار ، کسانی هستند که با زنده نگاه داشتن و برپائی عزادرای معصومین (ع) ، بزرگترین انقلاب تاریخ و حماسه دفاع مقدس در ایران و پیروزی بر جنایتکارترین و مسلح ترین رژیم نظامی یعنی اسرائیل را رقم زده و سرآمد مجاهدین و انقلابیون تاریخ معاصر گردیدند . حضرت امام خمینی (ره) به عنوان انقلابی ترین قرن حاضر در باره اهمیت عزادرای و تأثیر آن بر پویای اسلام و مبارزه با ظلم و استکبار همواره تأکید داشته و می فرمایند :
( [این گفته که] امروز دیگر انقلاب کردیم، روضه دیگر لازم نیست از غلطهایی است که تو دهنها انداختند، مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم! انقلاب برای این است، انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی عبادی است... ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است ... همین گریههاست که کارها را پیش برده است، همین اجتماعات است که مردم را بیدار میکند ... مجالس سر جای خودش باید باشد و مجالس عزا باید باشد و اهل منبر باید این شهادت امام حسین سلام الله علیه را زنده نگه دارند و ملت باید با همه قدرت این شعائر اسلامی را، خصوصا این را زنده نگه دارند، با زنده نگه داشتن او اسلام زنده میشود، (انا من حسین) که روایت شده است که پیغمبر فرموده است، این معنایش این است که حسین مال من است و من هم از او زنده میشوم ... این مجالس را حفظ کنید ... اینها اسلام را در قلوب ما زنده نگه میدارد ... مجالس عزا را با همان شکوهی که پیشتر انجام میگرفت و بیشتر از او حفظ کنید...).(صحیفه نور 13/ 156- 158).
( باید ماه محرم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام که با ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام زنده مانده است این مذهب تا حالا، با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیهخوانی ... ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این دستهجات مبارک اسلامی، که در روز عاشورا، در محرم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتد تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند، محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا سلام الله علیه است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است... باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید. ... این خون سیدالشهداست که خونهای همه ملتهای اسلامی را به جوش میآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند. در این امر نباید سستی کرد...).(صحیفه نور 15/ 203-204 )
( ما ملتی هستیم که با همین گریهها یک قدرت 2500 ساله را از بین بردیم...).(صحیفه نور 16/ 210) ( اگر قیام حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمیتوانستیم پیروز شویم، تمام این وحدت کلمهای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد ... این محرم را زنده نگه دارید. ما هرچه داریم از این محرم است و از این مجالس ... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات سوگواری نبود کشور ما پیروز نمیشد).(صحیفه نور 17/ 60- 62)
و در وصیتنامه سیاسی الهی خود می فرمایند : (من اکنون به ملتهای شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه میکنم که ... و از آن جمله مراسم عزاداری ائمه اطهار و به ویژه سید مظلومان و سرور شهیدان حضرت ابیعبداللهالحسین صلوات وافر الهی و انبیاء و ملائکه الله و صلحاء بر روح حماسی او باد هیچ گاه غفلت نکنند).(صحیفه نور 21/ 173) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 17/100104187)
- [سایر] سلام حاج آقا. چند روز پیش به واسطه استادم با آقایی آشنا شدم و با هم راجع به ازدواج صحبت کردیم.استادمون به من گفت فقط در حد آشنایی باهم صحبت کنید یعنی مثلا خونوادتون چه کارند .مادر. پدر. توافق محل سکونت(ایشون دانشجوی تهران بودند) اما وقتی اون آقا اومد سوالایی پرسید که بایس در مرحله بعد میپرسیدن من هول شدم گیج شدم نفهمیدم چی میگم منی که قبلا بقیه رو با سوالای سخت گیج میکردم حالا یه دست روی دست من اومد.حاج آقا من هرکسی که دوستم داشت دست رد به سینه اش زدم نمیدونم چرا ولی وقتی میفهمیدم دوسم داره ازش بدم می اومد ولی این آقا که این دفعه اون منو رد کرد رو احساس میکنم همونیه که من میخاستم به خاطر همین اعصابم خورده فکر میکنم حقم ضایع شده.باور کنید دنیام سیاه شده منم دختر مذهبی و مغروری هستم و نمیتونم کاری کنم .حاج آقا همیشه خیرو از خدا خواستم ولی این دفعه احساس میکنم خدا داره تنبیهم میکنه چون من متاسفانه و بدبختانه به خاطر غرورم تقریبا همه تابستونو با پدر و مادرم قهر بودم.اون آقا به استادمون گفته بود من به دلش ننشستم به اضافه اینکه بلد نبودم جواب سولاشو بدم.حاج آقا من از گناهام پشیمونم.یعنی ممکنه اون آقا برگرده؟ منتظر جوابتون هستم...
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جان نثاران و شیعیان و محبّان اهل بیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عَلَیْهِ السَّلَام و دیگر ائمه معصومین عَلَیْهمُالسَّلَام در نقش تعزیه و شبیه خوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداریست به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علی جان کاویانی راد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نص احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شدهاند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتی الامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامهی آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خط شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید.
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جاننثاران و شیعیان و محبّان اهلبیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) در نقش تعزیه و شبیهخوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُراه فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال را هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداری است به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علیجان کاویانیراد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نصّ احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داروکلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شده اند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتیالامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامه آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خطّ شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید .
- [آیت الله جوادی آملی] جمعی از جاننثاران و شیعیان و محبّان اهلبیت عصمت و طهارت همه ساله در ایّام ماه محرّم و صفر از سالیان دراز تاکنون مشغول به اقامه عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و دیگر ائمه معصومین(علیهم السلام) در نقش تعزیه و شبیهخوانی در شهر مذهبی سیّدان فارس که سرای سادات و دارالمؤمنین است و دیگر قُرای فارس و خودِ شهر شیراز بوده و هستیم و طریقهاش آن است که مرد لباس مخصوص زنانه نمیپوشد و پیراهن سیاه عربی پوشیده و با پارچه سیاه تا روی بینی را میپوشانند و اطفال هم لباس عربی پوشیده به زبان حال میخوانند و اجتماع مرد و زن مخلوط به هم نمیباشد و آواز غنا در کار نیست و ساز و شیپور و طبل که مخصوص عزاداری است، به صورت مارش عزا مینوازند و چون اشعار تعزیه ما را شاعر گرانقدر مرحوم آقای میرزا علیجان کاویانیراد متخلّص به سُکوتی که از اساتید تعزیه در ایران بودهاند از نصّ احادیث معتبره شیعه روایات را به شعر درآوردهاند، نسخهها در بین نسخههای سراسر ایران بینظیر میباشد و ایشان از اهل داراب کلاه ساری بودهاند که مقدّرات و برپایی عزای امام حسین که در سراسر ایران مسافرت مینمودهاند، جهت اجرای مراسم تعزیه ایشان را به فارس کشانیده و در آنجا ساکن و مدفون شده اند و حدود سیصد مجلس تعزیه از ایشان به یادگار مانده که قابل تحسین است و حتیالامکان در مجالس ما اشعار دروغ خوانده نمیشود و مجالس با شکوه خاص برگزار میگردد و به کثرتی شور و گریه برپا میشود که قابل توجّه است. آیا رفتن در همچو مجالس و گرفتن اجرت و اقامة آن در فتوای حضرتعالی چه صورت دارد؟ آنچه را که در احکام دین مُبین اسلام از فتوای آن وجودِ معدنِ مَجد و شرف است به دست خطّ شریف مرقوم و مُزیّن فرمایید.
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
- [سایر] نوجوانی 14 سالهام، اگر چه از جهت سن کم سن و سالم، ولی از نظر رشد فکری گمان میکنم بزرگ باشم. در کشور قطر زندگی میکنم، جمعیت شیعه در این کشور نسبت به سنی بسیار کم است. در مدارس این کشور مسائل مذهبی اهل سنت تدریس میشود، در مدرسهای بسیار خوب درس میخوانم؛ چون میخواهم به مدارج بالای علمی برسم. مشکل من این است که چگونه با جوانان دیگر این مدرسه که سنی هستند تماس و برخورد داشته باشم، در حالی که من شیعهام. آنها به شیعه علاقه ندارند، البته نمیدانند که من شیعهام، اساساً آنان مذهب شیعه را نمیشناسند. بنده قصد دارم، شیعه و امام حسین(ع) را به آنها معرفی کنم و بگویم چرا شیعه برای امام حسین(ع) به سر و سینه میزند. نگاه آنها به شیعه، نگاه خوبی نیست. آنان شیعه را دیوانه میدانند؛ چرا که میگویند شیعه بدون دلایل با آلات آهنی و فلزی خود را مجروح میکند، یا برای امام حسین(ع) با آهن به سر و صورت خود میزند و ... البته آنها نمیدانند امام حسین(ع) چه شخصیتی است. دوست دارم همه چیز را برایشان بیان کنم، اما آنها این مسئله را درک نمیکنند. میترسم وقتی این مسئله را بیان کردم و گفتم که من شیعهام، دیگر با من حرف نزنند! به من نگویید که با دوست دیگری حرف بزن؛ چرا که در اینجا همه جوانان شبیه هم هستند. به عنوان نمونه زمانی که به آنها میگویم: میشود نماز ظهر و عصر را با هم خواند به من میخندند و میگویند این حرف شیعه است. در این لحظه به من شوک دست میدهد و نمیدانم چه بگویم! آیا به آنها بگویم بلی من شیعهام یا نه، یا این که ساکت بمانم مثل همیشه، در کارم حیرانم، چکار کنم؟ برای اینکه نه امکان دارد صریحاً اعلام کنم، و نه امکان دارد ساکت بمانم. شما میگویید چه کار کنم. با علم به اینکه اگر به آنها بگویم من شیعه هستم، مدیر مدرسه به زودی میفهمد و میترسم این سبب شود تا اینکه مرا از آنجا اخراج کنند و برای آینده من خوب نیست، به نظر شما من چکار کنم.
- [سایر] سلام. از اینکه سوالم طولانی هست معذرت میخوام.... <div>من حدود 2 سال پیش با گرمای شدید و سرخی صورتم مواجهه شدم که با سوزش همراه بود حتی حمام رفتن برام سخت میشد چون بخار آب تشدید میکرد و به مرور زمان به کف دستام و پاهایم کشیده شد و تعریق بدنم خیلی زیاد شده بود حتی در زمستان و پوست صورت و بدنم به شدت تیره و حالت کدر پیدا کرده بود وبه مرور در پشت دستهام و صورتم لکه های قهوه ای رنگ ظاهر شدن و تعداد کمی در کف دست و کف پام..... الان این لکه ها به مرور بزرگ دارن میشن راه درمان رو میخواستم.... و اینکه من 5 ماهی میشه که متوجه شدم در سینه ام فیبر دارم وقتی که تحقیق کردم متوجه شدم به خاطر گرمای زیادی که در بدنم بوده این فیبر رشد کرده. دقیق نمیدمنم سودای زیاد ..... راه درمان فیبرم هم میخواستم چون بدون جراحی میخواستم درمان بشه ..... و اینکه من خیلی زود اعصبانی میشم اظطرابم زیاده و ( بعضی مواقع تپش قلب شدید دارم اکثرا شبها ) و اینکه پوستم خشک واحساس افتادگی و چروک های ریز در صورتم هست... و اینکه من 2بار آزمایش تیروید دادم و منفی بود ................. من 26 سالمه البته اینکه من از سرما فراری بودم و احساس میکنم در قدیم طبعم سرد بوده و الان احساس گرمای بیشتری میکنم سوزش و گرمای صورتم منو خیلی اذیت میکنه خواهشا جواب بدین چون در سمنان دسترسی به دکتر طب سنتی وجود نداره.... </div>
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] آشامیدن شراب؛ حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: شراب؛ ریشه بدیها و منشا گناهان است و کسی که شراب می خورد عقل خودرا از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] آشامیدن شراب، حرام و در بعضی از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند در صورتی که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن تکذیب خدا و پیغمبر می باشد کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند و از زشتیهای آشکار رو نمی گرداند و روح ایمان و خدا شناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت می کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.