بررسی اصول سهگانه سیاست خارجی ایران؟نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطهای بین آرمانگرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟ (عزت، حکمت و مصلحت) سه اصل محوری و ثابتی بوده است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای آنها شکل گرفته است. رهبر معظم انقلاب این سه اصل را (یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بینالمللی) دانسته و همچنین تعامل ایران با جهان را در سند چشمانداز بیست سالهی کشور بر مبنای این سه اصل پیشبینی کردهاند. اما این ترکیب مفاهیم چه کارکردی در سیاست خارجی ما دارد؟ نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطهای بین آرمانگرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟ دکتر منوچهر محمدی، پژوهشگر برجستهی انقلاب اسلامی و مؤلف کتاب (آینده نظام بینالملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران) در این گفتوگو به تبیین این سه اصل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است: (عزت، حکمت و مصلحت) سه اصل محوری است که رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته به عنوان پایههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح کردهاند. این اصول از لحاظ ماهوی چه مفهومی دارد و به دنبال چیست؟ این سه اصل در مقابل سه عنصر مطرح در غرب، مورد توجه قرار گرفته است. در مقابل عزت، غرور سیاسی قرار دارد. ایشان در بیاناتشان در 14 خرداد امسال، مسئلهی عزت ملی را مطرح کردند که ما باید در قبال غرور ملی که یک مقولهی مادیگرایانه است، مسئلهی عزت ملی را مطرح کنیم. در حقیقت چون به هر حال ما رسولان انقلاب هستیم، به عنوان مسلمانان و مؤمنین ضرورت دارد که در جامعهی جهانی عزت خود را حفظ کنیم. متأسفانه مسلمانان در قرون گذشته به علت نوعی ازخودبیگانگی و نوعی مرعوبیت در مقابل غرب ذلیل شدند و این جزء وظایف ما است که هرگز ذلیل و خوار نشویم. ایشان در عین حال عزت در سیاست خارجی را نیز تبیین کردند که ما در سیاست خارجیمان باید بر اساس عزت عمل کنیم. یعنی هرگز در مقابل دشمنان و کفار ذلیل نباشیم؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن جان خودمان تمام شود. انقلاب اسلامی کلمهی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح کرد که ما نهتنها باید نسبت به مسائل و پیمانهای نظامی غیر متعهد باشیم، بلکه راجع به سیاستهای این دو بلوک که مجموعاً استکبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم. حکمت هم به معنی تدبیر، خردمندی و عقلانیت است. یک فرد حکیم و اندیشمند با یک فرد جاهل متفاوت است. حکیم در هر مقولهی اجتماعی سیاسی که میخواهد تصمیمگیری کند، تدبیر و خردش را به کار میگیرد. در واقع این در مقابل رفتار مزورانه و دروغمدارانهی غرب است، یعنی بر اساس همان چیزی که در سیاست ماکیاولی مطرح میشود. در غرب میگویند سیاست یعنی دروغ و حقهبازی و کلک. این همان چیزی است که ماکیاول در قرن پانزدهم مطرح کرد. رهبر انقلاب در اینجا مفهوم حکمت را با تعریف خاص خودش به کار میبرند. یعنی سیاست نه به معنی دروغ، نه کلک و نه فریب، که به معنی تدبیر و خردمندی است. بر این اساس وقتی ایشان میفرمایند سلاح هستهای خلاف شرع است و ما هرگز طبق تعالیم اسلامی به طرفش نمیرویم، هدف ایشان فریب دادن دشمن نیست، بلکه بر اساس معیارهای اسلامی صادقانه اذعان میکنند که دنبال این مسئله نیستیم. بنابراین در اینجا هم حکمت با همین معنی تعریف شده است. در همین راستا مصلحت هم یک امر روشن است. در واقع در هر تصمیمگیری مصلحت اسلام و مسلمین را هر چه باشد، عمل میکنیم. در واقع بر اساس آن چیزی که مصلحت است، عمل میکنیم. یعنی با توجه به اولویتها و مصالح و منافع جهان اسلام تصمیم میگیریم و لذا این هم هدف ماست. هدف ما تصمیمگیری و تبیین آن چیزی است که بر اساس مصالح اسلامی به آن عمل میکنیم. مثلاً میگویند که دولت سوریه یک دولت سکولار است و شما که ادعا میکنید اسلامی هستید و برای اسلام عمل میکنید و مخالف سکولاریسم هستید، چرا با یک دولت سکولار همراهی میکنید؟ ما در جواب میگوییم وقتی همهی مستکبرین جهان بسیج شدهاند که زنجیرهی مقاومت را در منطقه نابود کنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه، مصلحت اسلام ایجاب میکند که از سوریه در شرایط فعلی دفاع کنیم و در عین حال بکوشیم آنها هم جهت اسلامی پیدا کنند. صرف این که طرف مقابلش یک گروه افراطی است که به نام اسلام انواع جنایات را انجام میدهد و در خدمت مستکبرین است، حتی اگر با اللهاکبر هم قیام کند، ما نباید فریب این مسئله را بخوریم و احساسی برخورد کنیم. آیا اصل (عزت، حکمت، مصلحت) بر دیگر نظریههای روابط بین الملل هم تأثیر داشته است؟ اینها چهارچوبهای نظری است که پس از انقلاب اسلامی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و اندیشهی انقلاب اسلامی پیاده شده و پیش رفته است. اینکه آیا دیگر اندیشهها و مکاتب از اندیشهی انقلاب اسلامی اثر گرفته است یا نه، باید بگوییم بله. همین بیداری اسلامی به طور عمده مُلهَم از انقلاب اسلامی و اندیشههای حضرت امام خمینی (رحمهالله) است. پیش از انقلاب به صرف این که مثلاً مارکسیستها ملحد هستند، با آنها مخالفت میشد و با آمریکا که مسیحی هستند و به دین الهی مجهز هستند، رابطهی خوبی داشتند و آن خصومت و دشمنی وجود نداشت. وقتی حضرت امام مسئلهی (نه شرقی نه غربی) را مطرح کردند، درواقع همهی مجموعهی شوروی و آمریکا را در قالب یک استکبار جهانی دیدند و این حرف جدیدی بود که اثرات خودش را گذاشت. خوب است با توجه به برگزاری کنفرانس غیر متعهدها در کشورمان به این نکته اشاره کنم که تعریف غیر متعهدها تا کنون بارها تغییر کرده است. به این معنی که وقتی غیر متعهدها را پایهگذاری کردند، صرفاً یک حرکت سلبی و نظامی بود. در آن هنگام هم شوروی و هم آمریکا تلاش داشتند با ایجاد اتحادیههای نظامی از کشورهای مختلف -مانند ناتو، سنتو، سیتو یا ورشو- در مقابل هم صفآرایی کنند. اصرار هم داشتند که کشورهای جهان سوم به آنها ملحق شوند. در مقابل این دیدگاه، بنیانگذاران غیر متعدها در سال 1957 گفتند ما نه میخواهیم به بلوک نظامی غرب بپیوندیم و نه به بلوک نظامی شرق. این شعار غیر متعهدها بود، ولی از لحاظ سیاسی در میان آنها وابستگان به غرب و به شرق وجود داشتند که هنوز هم هستند. میگویند که دولت سوریه یک دولت سکولار است و شما که ادعا میکنید اسلامی هستید چرا با آنها همراهی میکنید؟ ما در جواب میگوییم وقتی همهی مستکبرین جهان بسیج شدهاند که زنجیرهی مقاومت را در منطقه نابود کنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه، مصلحت اسلام ایجاب میکند که از سوریه در شرایط فعلی دفاع کنیم. البته انقلاب اسلامی کلمهی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح کرد که ما نهتنها باید نسبت به مسائل و پیمانهای نظامی غیر متعهد باشیم، بلکه راجع به سیاستهای این دو بلوک که مجموعاً استکبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم. انقلاب اسلامی این را ثابت کرد که میشود با هر دو مقابله کرد و میشود در مقابل هر دو ایستاد. چه ارتباطی میان این اصل و اصل (آرمانگرایی توأم با واقعبینی) وجود دارد که چندی پیش رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند؟ در پاسخ به این سؤال باید به مقدمهای اشاره کنم. در این باره دو گروه وجود دارند؛ یک گروه کسانی که از منطق افلاطون پیروی میکنند. آنها معتقدند که ما کاری نداریم به این که واقعیت چیست و چه چیزی میتواند واقع شود؛ ما دنبال آن چیزی هستیم که در عالَم خیال فکر میکنیم که درست است. یک نقاش ممکن است آنقدر نقاشی زیبایی ترسیم کند که اصلاً در عالم واقع به وجود نیاید، ولی میگوید که من در جهت تحقق آن مدینهی فاضله حرکت میکنم. بنابراین ایدهآلیستها کسانی هستند که بیتوجه به واقعیتهای جامعهی جهانی و زمان و مکان، یک ایدهای را ترسیم و دنبال میکنند. اغلب اندیشمندان و تئوریسینهای غربی مخصوصاً در دوران گذشته دنبال این بودند. گروه دوم به رئالیستها معروف هستند. این عده میگویند ما کاری نداریم به آنچه که در عالم خیال است، ما آنچه را لحاظ میکنیم که واقع بشود و اتفاق بیفتد و با آن سر و کار داریم. اصلاً هم مهم نیست که حقیقت چیست؟ این گروه بهخصوص از زمان توماس هابز در غرب مطرح شدند. تجسم عینی این نظریات نیز در وضعیت موجود غرب بعد از جنگ جهانی دوم دیده میشود. اما بر اساس آن چیزی که رهبری فرمودند و برگرفته از آموزههای اسلام است، ما نه آرمانخواه صرف هستیم و نه واقعگرای صرف؛ ما آرمانهایی را دنبال میکنیم که باور داریم عملاً قابلیت تحقق آنها وجود دارد. لذا آن چیزی که به عنوان آرمانخواه واقعبین مطرح شده، به این معنی است که ما معتقدیم خداوند در قرآن کریم چیزی را نیاورده که قابلیت تحقق نداشته باشد و نیازی به این کار نداشت. بنابراین آنچه را که ما (عزت حکمت و مصلحت) میدانیم، در جامعهی جهانی همان آرمانخواهی توأم با واقعبینی است. در طول این سیوچهار سال نیز ما موفق بودهایم که یک حکومت دینی را با رعایت ارزشها و موازین اسلامی ایجاد کنیم و هیچکس این را باور نمیکرد. چنین حکومتی نهتنها دوام آورده، بلکه کارآمد هم هست و موفق شده همهی توطئههای رنگانگ را خنثی کند و روزبهروز اقتدار بیشتری پیدا کند. ما ذرهای از ارزشهای خودمان عدول نکردهایم، در حالی که مکاتب مادی در بسیاری موارد از مواضعشان عدول کرده و میکنند.
بررسی اصول سهگانه سیاست خارجی ایران؟نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطهای بین آرمانگرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟
بررسی اصول سهگانه سیاست خارجی ایران؟نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطهای بین آرمانگرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟
(عزت، حکمت و مصلحت) سه اصل محوری و ثابتی بوده است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای آنها شکل گرفته است. رهبر معظم انقلاب این سه اصل را (یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بینالمللی) دانسته و همچنین تعامل ایران با جهان را در سند چشمانداز بیست سالهی کشور بر مبنای این سه اصل پیشبینی کردهاند. اما این ترکیب مفاهیم چه کارکردی در سیاست خارجی ما دارد؟ نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطهای بین آرمانگرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟ دکتر منوچهر محمدی، پژوهشگر برجستهی انقلاب اسلامی و مؤلف کتاب (آینده نظام بینالملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران) در این گفتوگو به تبیین این سه اصل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است:
(عزت، حکمت و مصلحت) سه اصل محوری است که رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته به عنوان پایههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح کردهاند. این اصول از لحاظ ماهوی چه مفهومی دارد و به دنبال چیست؟
این سه اصل در مقابل سه عنصر مطرح در غرب، مورد توجه قرار گرفته است. در مقابل عزت، غرور سیاسی قرار دارد. ایشان در بیاناتشان در 14 خرداد امسال، مسئلهی عزت ملی را مطرح کردند که ما باید در قبال غرور ملی که یک مقولهی مادیگرایانه است، مسئلهی عزت ملی را مطرح کنیم. در حقیقت چون به هر حال ما رسولان انقلاب هستیم، به عنوان مسلمانان و مؤمنین ضرورت دارد که در جامعهی جهانی عزت خود را حفظ کنیم. متأسفانه مسلمانان در قرون گذشته به علت نوعی ازخودبیگانگی و نوعی مرعوبیت در مقابل غرب ذلیل شدند و این جزء وظایف ما است که هرگز ذلیل و خوار نشویم. ایشان در عین حال عزت در سیاست خارجی را نیز تبیین کردند که ما در سیاست خارجیمان باید بر اساس عزت عمل کنیم. یعنی هرگز در مقابل دشمنان و کفار ذلیل نباشیم؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن جان خودمان تمام شود.
انقلاب اسلامی کلمهی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح کرد که ما نهتنها باید نسبت به مسائل و پیمانهای نظامی غیر متعهد باشیم، بلکه راجع به سیاستهای این دو بلوک که مجموعاً استکبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم.
حکمت هم به معنی تدبیر، خردمندی و عقلانیت است. یک فرد حکیم و اندیشمند با یک فرد جاهل متفاوت است. حکیم در هر مقولهی اجتماعی سیاسی که میخواهد تصمیمگیری کند، تدبیر و خردش را به کار میگیرد. در واقع این در مقابل رفتار مزورانه و دروغمدارانهی غرب است، یعنی بر اساس همان چیزی که در سیاست ماکیاولی مطرح میشود. در غرب میگویند سیاست یعنی دروغ و حقهبازی و کلک. این همان چیزی است که ماکیاول در قرن پانزدهم مطرح کرد. رهبر انقلاب در اینجا مفهوم حکمت را با تعریف خاص خودش به کار میبرند. یعنی سیاست نه به معنی دروغ، نه کلک و نه فریب، که به معنی تدبیر و خردمندی است. بر این اساس وقتی ایشان میفرمایند سلاح هستهای خلاف شرع است و ما هرگز طبق تعالیم اسلامی به طرفش نمیرویم، هدف ایشان فریب دادن دشمن نیست، بلکه بر اساس معیارهای اسلامی صادقانه اذعان میکنند که دنبال این مسئله نیستیم. بنابراین در اینجا هم حکمت با همین معنی تعریف شده است.
در همین راستا مصلحت هم یک امر روشن است. در واقع در هر تصمیمگیری مصلحت اسلام و مسلمین را هر چه باشد، عمل میکنیم. در واقع بر اساس آن چیزی که مصلحت است، عمل میکنیم. یعنی با توجه به اولویتها و مصالح و منافع جهان اسلام تصمیم میگیریم و لذا این هم هدف ماست. هدف ما تصمیمگیری و تبیین آن چیزی است که بر اساس مصالح اسلامی به آن عمل میکنیم.
مثلاً میگویند که دولت سوریه یک دولت سکولار است و شما که ادعا میکنید اسلامی هستید و برای اسلام عمل میکنید و مخالف سکولاریسم هستید، چرا با یک دولت سکولار همراهی میکنید؟ ما در جواب میگوییم وقتی همهی مستکبرین جهان بسیج شدهاند که زنجیرهی مقاومت را در منطقه نابود کنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه، مصلحت اسلام ایجاب میکند که از سوریه در شرایط فعلی دفاع کنیم و در عین حال بکوشیم آنها هم جهت اسلامی پیدا کنند. صرف این که طرف مقابلش یک گروه افراطی است که به نام اسلام انواع جنایات را انجام میدهد و در خدمت مستکبرین است، حتی اگر با اللهاکبر هم قیام کند، ما نباید فریب این مسئله را بخوریم و احساسی برخورد کنیم.
آیا اصل (عزت، حکمت، مصلحت) بر دیگر نظریههای روابط بین الملل هم تأثیر داشته است؟
اینها چهارچوبهای نظری است که پس از انقلاب اسلامی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و اندیشهی انقلاب اسلامی پیاده شده و پیش رفته است. اینکه آیا دیگر اندیشهها و مکاتب از اندیشهی انقلاب اسلامی اثر گرفته است یا نه، باید بگوییم بله. همین بیداری اسلامی به طور عمده مُلهَم از انقلاب اسلامی و اندیشههای حضرت امام خمینی (رحمهالله) است. پیش از انقلاب به صرف این که مثلاً مارکسیستها ملحد هستند، با آنها مخالفت میشد و با آمریکا که مسیحی هستند و به دین الهی مجهز هستند، رابطهی خوبی داشتند و آن خصومت و دشمنی وجود نداشت. وقتی حضرت امام مسئلهی (نه شرقی نه غربی) را مطرح کردند، درواقع همهی مجموعهی شوروی و آمریکا را در قالب یک استکبار جهانی دیدند و این حرف جدیدی بود که اثرات خودش را گذاشت.
خوب است با توجه به برگزاری کنفرانس غیر متعهدها در کشورمان به این نکته اشاره کنم که تعریف غیر متعهدها تا کنون بارها تغییر کرده است. به این معنی که وقتی غیر متعهدها را پایهگذاری کردند، صرفاً یک حرکت سلبی و نظامی بود. در آن هنگام هم شوروی و هم آمریکا تلاش داشتند با ایجاد اتحادیههای نظامی از کشورهای مختلف -مانند ناتو، سنتو، سیتو یا ورشو- در مقابل هم صفآرایی کنند. اصرار هم داشتند که کشورهای جهان سوم به آنها ملحق شوند. در مقابل این دیدگاه، بنیانگذاران غیر متعدها در سال 1957 گفتند ما نه میخواهیم به بلوک نظامی غرب بپیوندیم و نه به بلوک نظامی شرق. این شعار غیر متعهدها بود، ولی از لحاظ سیاسی در میان آنها وابستگان به غرب و به شرق وجود داشتند که هنوز هم هستند.
میگویند که دولت سوریه یک دولت سکولار است و شما که ادعا میکنید اسلامی هستید چرا با آنها همراهی میکنید؟ ما در جواب میگوییم وقتی همهی مستکبرین جهان بسیج شدهاند که زنجیرهی مقاومت را در منطقه نابود کنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه، مصلحت اسلام ایجاب میکند که از سوریه در شرایط فعلی دفاع کنیم.
البته انقلاب اسلامی کلمهی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح کرد که ما نهتنها باید نسبت به مسائل و پیمانهای نظامی غیر متعهد باشیم، بلکه راجع به سیاستهای این دو بلوک که مجموعاً استکبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم. انقلاب اسلامی این را ثابت کرد که میشود با هر دو مقابله کرد و میشود در مقابل هر دو ایستاد.
چه ارتباطی میان این اصل و اصل (آرمانگرایی توأم با واقعبینی) وجود دارد که چندی پیش رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردند؟
در پاسخ به این سؤال باید به مقدمهای اشاره کنم. در این باره دو گروه وجود دارند؛ یک گروه کسانی که از منطق افلاطون پیروی میکنند. آنها معتقدند که ما کاری نداریم به این که واقعیت چیست و چه چیزی میتواند واقع شود؛ ما دنبال آن چیزی هستیم که در عالَم خیال فکر میکنیم که درست است. یک نقاش ممکن است آنقدر نقاشی زیبایی ترسیم کند که اصلاً در عالم واقع به وجود نیاید، ولی میگوید که من در جهت تحقق آن مدینهی فاضله حرکت میکنم. بنابراین ایدهآلیستها کسانی هستند که بیتوجه به واقعیتهای جامعهی جهانی و زمان و مکان، یک ایدهای را ترسیم و دنبال میکنند. اغلب اندیشمندان و تئوریسینهای غربی مخصوصاً در دوران گذشته دنبال این بودند.
گروه دوم به رئالیستها معروف هستند. این عده میگویند ما کاری نداریم به آنچه که در عالم خیال است، ما آنچه را لحاظ میکنیم که واقع بشود و اتفاق بیفتد و با آن سر و کار داریم. اصلاً هم مهم نیست که حقیقت چیست؟ این گروه بهخصوص از زمان توماس هابز در غرب مطرح شدند. تجسم عینی این نظریات نیز در وضعیت موجود غرب بعد از جنگ جهانی دوم دیده میشود.
اما بر اساس آن چیزی که رهبری فرمودند و برگرفته از آموزههای اسلام است، ما نه آرمانخواه صرف هستیم و نه واقعگرای صرف؛ ما آرمانهایی را دنبال میکنیم که باور داریم عملاً قابلیت تحقق آنها وجود دارد. لذا آن چیزی که به عنوان آرمانخواه واقعبین مطرح شده، به این معنی است که ما معتقدیم خداوند در قرآن کریم چیزی را نیاورده که قابلیت تحقق نداشته باشد و نیازی به این کار نداشت.
بنابراین آنچه را که ما (عزت حکمت و مصلحت) میدانیم، در جامعهی جهانی همان آرمانخواهی توأم با واقعبینی است. در طول این سیوچهار سال نیز ما موفق بودهایم که یک حکومت دینی را با رعایت ارزشها و موازین اسلامی ایجاد کنیم و هیچکس این را باور نمیکرد. چنین حکومتی نهتنها دوام آورده، بلکه کارآمد هم هست و موفق شده همهی توطئههای رنگانگ را خنثی کند و روزبهروز اقتدار بیشتری پیدا کند. ما ذرهای از ارزشهای خودمان عدول نکردهایم، در حالی که مکاتب مادی در بسیاری موارد از مواضعشان عدول کرده و میکنند.
- [سایر] سلام پیشاپیش حلول ماه مبارک شعبان را تبریک می گم. جناب مرادی قبلا من ادرس وبلاگمون رو براتون نوشته بودم.هدف این وبلاگ احیای اصول دینی و برخی از نیازهای این روز جوان ها هست. نماز هم از این ضروریات هست. اگر مایل باشید کمکمون کنید و نیازهای امروزمون رو مطرح کنید تا در وبلاگ بگزاریم. برخی از مطالب این وبلاگ هم بر محور برنامه های مردم ایران سلام هست.
- [سایر] سلام علیکم حاج آقا، من مقیم امریکا هستم و اینجا چند برابر ایران نیاز به راهنمایی داریم چرا که اینجا، جدا از مخالفین اسلام، مسیحی، سنی، وهابی و حتی مسلمانان کم دانش زیاد هستند و از اصول اعتقادی تا امر به معروف و نهی از منکر، مسایلی مطرح می شود که من خواهش دارم در صورت امکان، بتوانم از طریق ایمیل، با شما در ارتباط باشم و هر از چندگاهی، از شما راهنمایی بگیرم. التماس دعا
- [سایر] سلام چه خوب میشد اگر درسایت شما فهرستی بود از موضوعات مختلف که در صورت نیاز هر شخص میتوانست اطلاعات کلی واصول مفاهیم و دیدگاه دین اسلام را در آن مورد بخصوص بداند و در صورت نیاز به کسب اطلاعات تکمیلی آنها را از طریق پرسش مطرح نماید ضمنا بصورت دوره ای پرسشهای کلیدی و پاسخهای آن هم به مطالب آن موضوع ضمیمه گردد. مثلا موضوعاتی چون: ازدواج از دیدگاه اسلام اصول ومبانی کسب معاش از دیدگاه اسلام وظائف و تکالیف اصلی وفرعی پدر ومادر نسبت به فرزندان حدود وظائف مردان و زنان در مقابل همسر خویش پاسخ به سئوالات متداول کودکان در مورد خدا ...... لطفا به این پیشنهاد هم فکر کنید که بجای نمایش مطالب و متن نامه ها و قابل روئت بودن آن برای همه ؛ هر بازدید کننده جهت ورود با نام مستعار خود وارد شده وتنها لیستی از مکاتبات و پاسخ های مخصوص به خود را در اختیار داشته باشد. خدا نگهدار
- [سایر] بعضیها معتقدند قبل از ظهور اسلام مجموعهای از روابط خانوادگی، اجتماعی؛ مانند: قضاوت، حکومت و ... وجود داشت که با ظهور اسلام همه یا برخی از آنها در اسلام باقی ماندند. اسلام با دخالت در آنها برخی را اصلاح کرده که در کتاب و سنت آمده است و به عنوان مقررات عمل میشدند. صاحب این نظریه معتقد است، دخالت اسلام نسبت به چنین موارد و عمل به آن در عصر اولیه برای وضع قانون نبود، بلکه مراد پیامبر اسلام این بود که با اصلاح چنین موارد و عمل به آنها کرامت انسانی و سلوک توحیدی مردم آن عصر محفوظ بماند. بنابراین، آنچه در کتاب و سنت درباره روابط خانوادگی و اجتماعی از قبیل حکومت، قضاوت و ... آمده و مورد تأیید واقع شدند، به منظور ارائه قوانین جاودانه نبوده. آنچه در این میان جاودانه است، فقط اصول ارزشی است که باید منطبق با خواستههای مردم هر عصر باشد و با گذر زمان تغییر میکند. صاحب این نظریه میگوید: (... آنچه درباره روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، مجازات و معاملات و مانند اینها به صورت امضائات بیتصرف یا امضائات همراه با اصلاح و تعدیل در کتاب و سنت وجود دارد، ابداعات کتاب و سنت، به منظور تعیین قوانین جاودانه برای روابط حقوقی خانواده یا روابط حقوقی جامعه و یا مسئله حکومت و مانند اینها نیست... اصول و نتایجی که بیان کردیم ما را به این موضوع اساسی میرساند که لازم است در هر عصر قوانین و نهادهای مربوط به روابط حقوقی خانواده و اجتماع، حکومت و شکل آن، قضاوت، حدود، دیات، قصاص و معاملات و مانند اینها که در جامعه مسلمانان مورد عمل و استناد است، با این معیار که درجه سازگاری و ناسازگاری آنها با امکان سلوک توحیدی مردم چه اندازه است، مورد بررسی قرار گیرند).
- [آیت الله جوادی آملی] با عرض سلام و تحیت با توجه به این که مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران در زمینه مسائل مربوط به چاپ و نشر قرآن کریم فعالیت تحقیقاتی مینماید، مستدعی است ما را از نظر شریف خویش درباره روایت ذیل و سؤالات مطرح شده بهرهمند فرمائید. (علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن محمّد بن الورّاق، ال: عرضت علی بن أبیعبدالله (علیهالسّلام) کتاباً فیه قرآن مختّم معشّر بالذهب و کتب فی آخره سوره بالذهب و اریته إیّاه فلم یعب فیه شیئاً إلاّ کتابه القرآن بالذهب، و قال: لایعجبنی أن یکتب القرآن إلاّ بالسواد کما کتب أوّل مرّه) (اصول کافی، جلد 2، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ص 621). 1. با توجه به استنباط حضرت عالی از روایت یادشده، آیا چاپ کل متن قرآن کریم با رنگی غیر از رنگ مشکی را مجاز میدانید یا خیر؟ 2. با توجه به این که در مصاحف چاپ شده در برخی از بلاد اسلامی لفظ جلاله (الله) یا بعضی از حروف به منظور آموزش قرآن، به رنگی غیر از مشکی ملاحظه میشود، آیا این کار را از نظر حضرت عالی مجاز است یا خیر؟
- [آیت الله جوادی آملی] با توجه به این که مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران در زمینه مسائل مربوط به چاپ و نشر قرآن کریم فعالیت تحقیقاتی مینماید، مستدعیست ما را از نظر شریف خویش دربارهی روایت ذیل و سؤالات مطرح شده بهرهمند فرمائید. (علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن صفوان، عن ابن مسکان، عن محمّد بن الورّاق،ال: عرضت علی بن أبی عبدالله (علیه السّلام) کتاباً فیه قرآن مختّم معشّر بالذهب و کتب فی آخره سوره بالذهب و اریته إیّاه فلم یعب فیه شیئاً إلا کتابه القرآن بالذهب و قال: لایعجبنی أن یکتب القرآن إلا بالسواد کما کتب أوّل مرّه) (اصول کافی، جلد 2، کتاب فضل القرآن، باب النوادر، ص 621). 1. با توجه به استنباط حضرت عالی از روایت یاد شده، آیا چاپ کل متن قرآن کریم با رنگی غیر از رنگ مشکی را مجاز میدانید یا خیر؟ 2. با توجه به این که در مصاحف چاپ شده در برخی از بلاد اسلامی لفظ جلاله (الله) یا بعضی از حروف به منظور آموزش قرآن، به رنگی غیر از مشکی ملاحظه میشود، آیا این کار را از نظر حضرت عالی مجاز است یا خیر؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] طبق اصل 167 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قاضی مکلّف است طبق قانون عمل کند; نه بر مبنای اجتهاد شخصی. و از طرفی قضات مأذون فعلی در واقع قاضی شرع مذکور در فقه نبوده، بلکه کار آنها تقریباً حالت کارشناسی داشته، و از باب تطبیق موضوع بر قوانین مقرّره می باشد. با توجّه به این مطلب، و با پیشرفت روز افزون حضور زنان در مسایل و علوم مختلف، از جمله حقوق به عنوان ابزار اساسی در مسایل قضایی کنونی، بفرمایید: 1 آیا در نظام قضایی موجود، ذکوریّت شرط لازم بر تصدّی قضاوت است؟ 2 آیا زنان می توانند به عنوان قاضی تحکیم، عهده دار فصل خصومت شوند؟ 3 با توجّه به این که امروزه رسیدگی به دعاوی غالباً دو مرحله ای است (مرحله بدوی و تجدید نظر،) و در مرحله بدوی، قاضی اصدار حکم می کند، به خلاف مرحله تجدید نظر، که در بسیاری موارد صرفاً کار آنها رسیدگی شکلی است (یعنی بررسی حکم صادره از لحاظ مطابقت و یا عدم مطابقت با قانون موضوعه) آیا در این صورت زنان می توانند به عنوان قاضی تجدید نظر انجام وظیفه نمایند؟ با توجّه به این که در احکام قابل تجدید نظر، رأی قاضی در دادگاه بدوی قطعی نیست، و در صورت اعتراض هر یک از طرفین، دادگاه تجدید نظر نیز باید به رأی صادره را از لحاظ شکلی، و در مواردی از لحاظ ماهوی، رسیدگی کند، آیا در این گونه موارد می توان از زنان در دادگاه بدوی به عنوان قاضی استفاده کرد؟ 5 با توجّه به این که در مسائل اختصاصی زنان، شهادت آنان معتبر بوده و قاضی نیز بر اساس آن حکم می دهد، آیا می توان گفت زنان در این موارد حقّ قضاوت دارند؟
- [آیت الله علوی گرگانی] با توجّه به اصل 167 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قاضی مکلّف است طبق قانون عمل کند نه بر مبنای اجتهاد شخصی و از طرفی قضات مأذون فعلی در واقع قاضی شرع مذکور در فقه نبوده و تقریباکار قضائی حالت کارشناسی داشته و از باب تطبیق موضوع بر قوانین مقرّره میباشد و با پیشرفت روزافزون حضور زنان در مسائل و علوم مختلف، از جمله حقوق به عنوان ابزار اساسی در مسائل قضائی کنونی، بفرمائید : الف - آیا در نظام قضائی موجود، ذکوریّت شرط لازم برای تصدّی امر قضا میباشد؟ ب - آیا زنان میتوانند به عنوان قاضی تحکیم عهدهدار فصل خصومت شوند؟ ج - با توجّه به اینکه امروزه غالبارسیدگی به دعاوی دو مرحلهای است (مرحله بدوی و تجدید نظر) و در مرحله بدوی، قاضی اصدار حکم میکند به خلاف مرحله تجدید نظر که در بسیاری موارد صرفاکار آنها رسیدگی شکلی است، یعنی بررسی حکم صادره از لحاظ مطابقت و یا عدم مطابقت با قانون موضوعه، در این صورت آیا زنان میتوانند به عنوان قاضی تجدید نظر انجام وظیفه نمایند؟ د - با توجّه به اینکه در احکام قابل تجدید نظر، رأی قاضی در دادگاه بدوی قطعی نیست و در صورت اعتراض هر یک از طرفین، دادگاه تجدید نظر نیز باید رأی صادره را از لحاظ شکلی و در مواردی از لحاظ ماهوی رسیدگی کند، آیا در اینگونه موارد میتوان از زنان در دادگاه بدوی به عنوان قاضی استفاده کرد؟ ه - اگر ذکوریّت در قضا شرط باشد با توجّه به اینکه در مسائل اختصاصی زنان شهادت آنان معتبر بوده و قاضی نیز بر این اساس حکم میدهد، آیا میتوان گفت زنان در این موارد حقّ قضا دارند؟
- [سایر] مطلب زیر را یکی از دوستانم برایم فرستاد که احساسات من جریحه دار شد . بنظرم مغالطه هایی در آن هست که البته از خواجه نصیر بعید است : نظر شما را در مورد آن میخواستم . " راز بی اخلاقی مسلمانان و \'خواجه نصیر الدین \' دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است : در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟ من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم . خواجه نصیر الدین فرمود : ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است. من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام . از \'غوتمه ( بودا ) \'در خاورزمین تا \'مانی ایرانی\' در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟ در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان \' اما \' و \' اگر \' دارد . در اسلام تو را می گویند : دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست . تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست . و این \' اماها \' مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند ... و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ . از" اسرار اللطیفه و الکسیله "
- [سایر] فقهای شورای نگهبان چگونه صلاحیت رقبای خود را برای انتخابات خبرگان احراز میکنند؟ شرح یکی از شبهاتی که پس از ثبتنام اعضای شورای نگهبان در فضای مجازی به صورت گسترده مطرح شد، درباره تأیید صلاحیت اعضای خبرگان توسط شورای نگهبان است. در ادامه متن این شبهه آمده است: "تا این لحظه، به جز یک نفر (مهدی شب زنده دار)، پنج فقیه دیگر شورای نگهبان رسما نامزد مجلس خبرگان شدهاند. قانون فعلی منعی برای اینکار در نظر نگرفته اما همین قانون قید و بندها و تناقضهایی در خود دارد که فلسفه نظارت را زیر سوال میبرد. آقای رئیسجمهوری که تاکید زیادی بر قانون و اجرای آن در انتخابات دارد، بد نیست به نکات زیر توجه کند و مهیای اقدام لازم باشد. طبق تبصره 4 ماده 11 آییننامه اجرایی قانون انتخابات خبرگان، «چنانچه اعضای شورای نگهبان داوطلب نمایندگی مجلس خبرگان گردند نمیتوانند نسبت به انتخابات استانی که از آنجا داوطلب شدهاند نظارت و اتخاذ تصمیم نمایند.» خب! این ماده خیلی شفاف و صریح است. پس تا این لحظه: احمد جنتی که از تهران نامزد شده حق نظارت و اتخاذ تصمیم در مورد انتخابات استان تهران را ندارد. محمود هاشمی شاهرودی که از مشهد نامزد شده حق نظارت و اتخاذ تصمیم در مورد انتخابات استان خراسان رضوی را ندارد. محمد مومن که از قم نامزد شده حق نظارت و اتخاذ تصمیم در مورد انتخابات استان قم را ندارد. محمد رضا مدرسی یزدی که از تهران نامزد شده حق نظارت و اتخاذ تصمیم در مورد انتخابات استان تهران را ندارد. محمد یزدی هم که از تهران نامزد شده حق نظارت و اتخاذ تصمیم در مورد انتخابات استان تهران را ندارد. خب! پس تا اینجا سه نفر از فقهای شورای نگهبان نامزد استان تهران هستند و طبق قانون حق نظارت و اتخاذ تصمیم برای این استان را ندارد. دو نفر دیگر هم یکی به مشهد رفته و دیگری نامزد استان قم است. حالا در نظر داشته باشید که همین قانون (ماده 15 و 16) وظیفه تایید صلاحیتهای نامزدهای خبرگان را هم به «فقهای شورای نگهبان» سپرده است. یعنی شش عضو فقیه که تا اینجا پنج نفرشان خودشان نامزد هستند و طبق قانون هم محدودیت نظارتی و دخالت در سه استان تهران، قم و خراسان رضوی شامل حالشان میشود. حالا سوال اساسی این است که چگونه میتوان اطمینان حاصل کرد که در روند تایید صلاحیتها و نظارتها این محدودیتهای قانونی واقعا رعایت میشود! مثلا وقتی لیست اسامی نامزدهای استان تهران به شورای نگهبان میرسد و «فقهای شورا» باید بررسی را آغاز کنند، آقایان محمد یزدی و احمد جنتی و مدرسی یزدی چشم و دهانشان را میبندند و یا از اتاق بیرون میروند؟! که «دخالتی در اتخاذ تصمیم» نداشته باشند! شهروندان چگونه باید به این روند نظارت داشته باشند!؟"