22 بهمن چرا یومالله است؟ با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد،در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود.علامه طباطبایی:شکی نیست که مراد از (ایام)، ایام مخصوصی است و نسبت دادن ایام مخصوص به خدا با اینکه همهی ایام و همهی موجودات از خداست، حتماً بهخاطر حوادثی است که در آن ایام مخصوص به وجود آمده و امر خدای تعالی را ظاهر ساخته است که در دیگر ایام، چنین ظهوری رخ نداده است(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ) (ابراهیم: 5) طبق این آیهی شریفه هرچند همهی روزها و کل عالم هستی متعلق به خداوند متعال هستند، اما برخی روزها خصوصیات و ویژگیهایی دارند که باعث میشود از آنها به (ایامالله) تعبیر شود. علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه میفرمایند: (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. شکی نیست که مراد از ایام، ایام مخصوصی است و نسبت دادن ایام مخصوص به خدا با اینکه همهی ایام و همه موجودات از خداست، حتماً بهخاطر حوادثی است که در آن ایام مخصوص به وجود آمده و امر خدای تعالی را ظاهر ساخته است که در دیگر ایام چنین ظهوری رخ نداده است. پس بهطور مسلم مقصود از ایام خدا، آن زمانهایی است که امر خدا و آیات وحدانیت و سلطنت او ظاهر شده و یا ظاهر میشود، مانند روز مرگ که در آن روز، سلطنت آخرتی خدا هویدا میگردد و اسباب دنیوی از سببیت و تأثیر میافتند و نیز مانند روز قیامت که هیچکس برای دیگری مالک چیزی نیست و برای کسی کاری نمیتواند بکند و همهی امور، تنها به دست خدا است و نیز مانند ایامی که قوم نوح و عاد و ثمود در آن ایام به هلاکت رسیدند، چون اینگونه ایام، ایامی هستند که قهر و غلبهی الهی در آن ظاهر گشته و عزت خدایی، خودنمایی کرده است. ممکن هم هست ایام ظهور رحمت و نعمت الهی، جزء این ایام بوده باشد؛ البته آن ایامی که نعمتهای الهی آنچنان ظهوری یافته که در دیگر ایام به آن روشنی نبوده است، مانند روزی که حضرت نوح و یارانش از کشتی بیرون آمدند و مشمول سلام و برکات خدا شدند و روزی که ابراهیم (ع) از آتش نجات یافت و امثال اینها، زیرا اینگونه ایام، مانند ایام مذکور دیگر، در حقیقت نسبتی به غیر خدا نداشته، بلکه ایام خدا و منسوب به اویند؛ همچنانکه ایام امتها و اقوام را به آنها نسبت داده که از آن جمله است ایام عرب، مانند روز ذیقار و روز فجار و روز بعاث و امثال اینها.)[1] در کنار این آیهی شریفه در روایات ما نیز از سه روزِ ظهور، رجعت و قیامت، بهعنوان (ایامالله) نام برده شده است. برای نمونه، از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: ایامالله سه روز است؛ روزی که امام زمان (عج) قیام بکنند، روز رجعت و روز قیامت.[2]الله (ص)، روز طوفان نوح (ع) و... نیز بهعنوان (ایامالله) نام برده شده است. در روایات دیگر نیز از برخی ایام دیگر مانند روز غدیر، روز بعثت رسول با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود. حال با لحاظ این معنا از یومالله، ما شاهد این هستیم که حضرت امام خمینی (ره) در طول دوران نهضت اسلامی با تأسی از این سیرهی قرآنی از روزهایی با عنوان یومالله یاد میکنند؛ روزهایی مانند 15 خرداد، 17 شهریور و 22 بهمن. حضرت امام (ره) در همین رابطه میفرماید: (امر دومی که فرموده است خدای تبارک و تعالی به حضرت موسی: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ؛ اینها را متذکر کن به ایام خدا. همهی ایام مال خداست، لکن بعضی از ایام یک خصوصیتی دارد که برای آن خصوصیت، یومالله میشود. روزی که پیغمبر اکرم هجرت کردند به مدینه، این روز یومالله است. روزی که مکه را فتح کردند یومالله است. یومِ قدرتنمایی خداست که یک یتیم را که همه رَفضَش کرده بودند، نمیتوانست زندگی بکند تو وطن خودش، تو خانهی خودش، بعد از چندی فتح مکه به دست او شد و آن قلدرها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سیطرهی او واقع شد و فرمود: أنتُمُ الطُّلَقَاء؛ دیگر آزادتان کردم، بروید. این یومالله است. یوم خوارج، روزی که امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه) شمشیر را کشید و این فاسدها را، این غدههای سرطانی را درو کرد، این هم یومالله بود. این مقدسهایی که پینه بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمیشناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را! قیام کردند در مقابل امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه)، از لشکر خودش بودند، قیام کردند در مقابل او. برای خاطر آن قضایایی که در صفین واقع شد و امام (علیهالسلام) دید که اگر اینها باقی باشند، فاسد میکنند ملت را، تمامشان را کشت، الّا بعضی که فرار کردند. این یومالله بود.)[3]الله یاد میکنند. سپس ایشان در ادامهی بیانات خود از 15 خرداد و 17 شهریور بهعنوان ایام با مدنظر قرار دادن موارد فوق در تحلیل اینکه چرا در ادبیات انقلاب اسلامی از 22 بهمن بهعنوان یومالله یاد میشود، میتوان به این نکته اشاره داشت که مردم ایران به رهبری فقیهی جامعالشرایط که نایب عام امام معصوم (ع) در عصر غیبت است و طبق توقیع شریف اسحاقبنیعقوب حجت امام عصر (عج) بر مردم است، علیه رژیمی که مورد حمایت تمامی ابرقدرتهای دنیا بود، قیام کردند و در نهایت به پیروزی رسیدند و توانستند حکومتی اسلامی و مبتنی بر احکام اسلام را برپا دارند و در عصر مدرنیته و تفوق عقلانیت خودبنیاد، دین خدا را به عرصهی مدیریت اجتماعی بازگردانند. اینکه ملتی با دست خالی و البته با قدرت ایمان و تحت لوای رهبری فقیه از فقهای آلمحمد (ص) و نایبی از نواب عام امام عصر (عج)، بتوانند بر رژیمی که به دوران قدرتمندی خود رسیده و مورد حمایت قدرتهای بزرگ شرقی و غربی بوده است، پیروز شوند، این امر و اتفاق که تحت عنوان انقلاب اسلامی به وقوع پیوست را میتوان از مظاهر بروز و ظهور سلطنت و قدرت قاهرهی الهی دانست که طبق آیهی شریفه که در ابتدای مطلب آمد و تفسیر مفسرین از آیه، میتوان این روز را (یومالله) نامید. با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد، در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود. حال با لحاظ این معنا از یومالله، ما شاهد این هستیم که حضرت امام خمینی (ره) در طول دوران نهضت اسلامی، با تأسی از این سیرهی قرآنی، از روزهایی با عنوان یومالله یاد میکنند؛ روزهایی مانند 15 خرداد، 17 شهریور و 22 بهمن. حضرت امام (ره) نیز در موارد متعددی به این مطلب اشاره میکنند که ما دست خدا را در جریانات پیروزی انقلاب شاهد بودیم. برای نمونه، ایشان در جمع وکلای دادگستری در 7 اسفند 57، یعنی تنها دو هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میفرمایند: (شما ببینید در این بُرهه از زمان که تقریباً یکی دو سال بعدش نیست، البته اولش از خرداد بود، خرداد 42 بود و بعدش یک فترتی حاصل شد و از یکسالونیم دو سال پیش از این شروع شد، این اجتماعی که الآن ملت ما کرده (که من اعتقادم این است که هیچ دستی نمیتواند اینطور وحدت کلمه درست کند، الّا دست خدا) خدا این کار را کرد، این وحدت کلمهای که بین همه اقشار پیدا شد. ماها همه که از هم دور بودیم، بدبین بودیم بعضمان آنوقت، حالا در تمام جاهای ایران شما هرجا بروید... این معنا را نمیتواند یک نفر آدم درست کند. نمیتواند یک عده آدم درست کند. این معنا را خدا درست کرد. و لهذا من از اول که دیدم یک همچو وحدتی پیدا شده است، یک همچو چیزی که دست کسی نمیتواند باشد، باید یک غیب در کار باشد، من امیدوار شدم. و لهذا هیچوقت من هیچ سستی در کارم نبود برای اینکه من امید داشتم که خدا این کار را انجام میدهد. از اول هم میگفتم او باید برود، چاره ندارد. رفت! اینطور هم شد بهراحتی.)[4] همچنین ایشان در جمع ایرانیان مقیم خارج از کشور در 28 مهر 57، تنها حدود چهار ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، میفرمایند: (من از خدای تبارک و تعالی سلامت همهی شما را میخواهم و من امیدوارم که انشاءالله این سیلی که از جمعیت ایران به یک طرف متوجه شده است و به عقیدهی من به دست خدا پیدا شده است این و بشر نمیتواند اینطور کار را بکند، من از خدای تبارک و تعالی میخواهم و امیدوارم که این سیل خروشان، این هرزهها و علف هرزهها را ببرد به کنار و مملکتتان برای خودتان بشود و خودتان اداره کنید مملکتتان را. [انشاءالله حضار].)[5] فرجام سخن اینکه در ادبیات انقلاب اسلامی از 22 بهمن بهعنوان یومالله یاد میشود، مؤید چند موضوع است. اول آنکه ادبیات انقلاب اسلامی و امام راحل عظیمالشأن ملهم از ادبیات دینی و از دل آن جوشیده است. لذا ما شاهد هستیم که تحلیل وقایع از سوی انقلابیون و امام (ره) در قالب همین ادبیات تحلیل میشده است و دوم آنکه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، که حضرت امام خمینی (ره) از آن بهعنوان روز بازگشت از طاغوت به الله نام برده، از منظر ایشان یومالله است. بدان معنا که در این روز، ارادهی الهی تجلی یافته و مبتنی بر این اراده، در شرایطی که هیچکس انتظار نداشت، طی روندی پُرشتاب دین به عرصهی مدیریت اجتماعی بازگشته است. سوم آنکه مفروض این دیدگاه این امر را تأیید میکند که بزرگترین کنش و ارادهی جمعی ایرانیان در طول تاریخ که در قالب انقلاب اسلامی رخ داد، در طول ارادهی الهی و در راستای تحقق آن بوده و لذا اینگونه است که 22 بهمن یومالله است. پی نوشت ها [1]. ترجمهی تفسیر المیزان، ج 12، ص 3-22. [2]. الخصال للصدوق، ج 1، ص 108. [3]. صحیفهی امام (ره)، ج 9، ص 6-465. [4]. صحیفهی امام (ره)، ج 6، ص 40-239. [5]. صحیفهی امام (ره)، ج 4 ص 70. *محمد علوی، پژوهشگر مسائل دینی/برهان/1393/11/21
22 بهمن چرا یومالله است؟
با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد،در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود.علامه طباطبایی:شکی نیست که مراد از (ایام)، ایام مخصوصی است و نسبت دادن ایام مخصوص به خدا با اینکه همهی ایام و همهی موجودات از خداست، حتماً بهخاطر حوادثی است که در آن ایام مخصوص به وجود آمده و امر خدای تعالی را ظاهر ساخته است که در دیگر ایام، چنین ظهوری رخ نداده است(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ) (ابراهیم: 5)
طبق این آیهی شریفه هرچند همهی روزها و کل عالم هستی متعلق به خداوند متعال هستند، اما برخی روزها خصوصیات و ویژگیهایی دارند که باعث میشود از آنها به (ایامالله) تعبیر شود.
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه میفرمایند: (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. شکی نیست که مراد از ایام، ایام مخصوصی است و نسبت دادن ایام مخصوص به خدا با اینکه همهی ایام و همه موجودات از خداست، حتماً بهخاطر حوادثی است که در آن ایام مخصوص به وجود آمده و امر خدای تعالی را ظاهر ساخته است که در دیگر ایام چنین ظهوری رخ نداده است. پس بهطور مسلم مقصود از ایام خدا، آن زمانهایی است که امر خدا و آیات وحدانیت و سلطنت او ظاهر شده و یا ظاهر میشود، مانند روز مرگ که در آن روز، سلطنت آخرتی خدا هویدا میگردد و اسباب دنیوی از سببیت و تأثیر میافتند و نیز مانند روز قیامت که هیچکس برای دیگری مالک چیزی نیست و برای کسی کاری نمیتواند بکند و همهی امور، تنها به دست خدا است و نیز مانند ایامی که قوم نوح و عاد و ثمود در آن ایام به هلاکت رسیدند، چون اینگونه ایام، ایامی هستند که قهر و غلبهی الهی در آن ظاهر گشته و عزت خدایی، خودنمایی کرده است.
ممکن هم هست ایام ظهور رحمت و نعمت الهی، جزء این ایام بوده باشد؛ البته آن ایامی که نعمتهای الهی آنچنان ظهوری یافته که در دیگر ایام به آن روشنی نبوده است، مانند روزی که حضرت نوح و یارانش از کشتی بیرون آمدند و مشمول سلام و برکات خدا شدند و روزی که ابراهیم (ع) از آتش نجات یافت و امثال اینها، زیرا اینگونه ایام، مانند ایام مذکور دیگر، در حقیقت نسبتی به غیر خدا نداشته، بلکه ایام خدا و منسوب به اویند؛ همچنانکه ایام امتها و اقوام را به آنها نسبت داده که از آن جمله است ایام عرب، مانند روز ذیقار و روز فجار و روز بعاث و امثال اینها.)[1]
در کنار این آیهی شریفه در روایات ما نیز از سه روزِ ظهور، رجعت و قیامت، بهعنوان (ایامالله) نام برده شده است. برای نمونه، از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: ایامالله سه روز است؛ روزی که امام زمان (عج) قیام بکنند، روز رجعت و روز قیامت.[2]الله (ص)، روز طوفان نوح (ع) و... نیز بهعنوان (ایامالله) نام برده شده است. در روایات دیگر نیز از برخی ایام دیگر مانند روز غدیر، روز بعثت رسول
با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود. حال با لحاظ این معنا از یومالله، ما شاهد این هستیم که حضرت امام خمینی (ره) در طول دوران نهضت اسلامی با تأسی از این سیرهی قرآنی از روزهایی با عنوان یومالله یاد میکنند؛ روزهایی مانند 15 خرداد، 17 شهریور و 22 بهمن.
حضرت امام (ره) در همین رابطه میفرماید: (امر دومی که فرموده است خدای تبارک و تعالی به حضرت موسی: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ؛ اینها را متذکر کن به ایام خدا. همهی ایام مال خداست، لکن بعضی از ایام یک خصوصیتی دارد که برای آن خصوصیت، یومالله میشود. روزی که پیغمبر اکرم هجرت کردند به مدینه، این روز یومالله است. روزی که مکه را فتح کردند یومالله است. یومِ قدرتنمایی خداست که یک یتیم را که همه رَفضَش کرده بودند، نمیتوانست زندگی بکند تو وطن خودش، تو خانهی خودش، بعد از چندی فتح مکه به دست او شد و آن قلدرها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سیطرهی او واقع شد و فرمود: أنتُمُ الطُّلَقَاء؛ دیگر آزادتان کردم، بروید. این یومالله است. یوم خوارج، روزی که امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه) شمشیر را کشید و این فاسدها را، این غدههای سرطانی را درو کرد، این هم یومالله بود. این مقدسهایی که پینه بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمیشناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را! قیام کردند در مقابل امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه)، از لشکر خودش بودند، قیام کردند در مقابل او. برای خاطر آن قضایایی که در صفین واقع شد و امام (علیهالسلام) دید که اگر اینها باقی باشند، فاسد میکنند ملت را، تمامشان را کشت، الّا بعضی که فرار کردند. این یومالله بود.)[3]الله یاد میکنند. سپس ایشان در ادامهی بیانات خود از 15 خرداد و 17 شهریور بهعنوان ایام
با مدنظر قرار دادن موارد فوق در تحلیل اینکه چرا در ادبیات انقلاب اسلامی از 22 بهمن بهعنوان یومالله یاد میشود، میتوان به این نکته اشاره داشت که مردم ایران به رهبری فقیهی جامعالشرایط که نایب عام امام معصوم (ع) در عصر غیبت است و طبق توقیع شریف اسحاقبنیعقوب حجت امام عصر (عج) بر مردم است، علیه رژیمی که مورد حمایت تمامی ابرقدرتهای دنیا بود، قیام کردند و در نهایت به پیروزی رسیدند و توانستند حکومتی اسلامی و مبتنی بر احکام اسلام را برپا دارند و در عصر مدرنیته و تفوق عقلانیت خودبنیاد، دین خدا را به عرصهی مدیریت اجتماعی بازگردانند.
اینکه ملتی با دست خالی و البته با قدرت ایمان و تحت لوای رهبری فقیه از فقهای آلمحمد (ص) و نایبی از نواب عام امام عصر (عج)، بتوانند بر رژیمی که به دوران قدرتمندی خود رسیده و مورد حمایت قدرتهای بزرگ شرقی و غربی بوده است، پیروز شوند، این امر و اتفاق که تحت عنوان انقلاب اسلامی به وقوع پیوست را میتوان از مظاهر بروز و ظهور سلطنت و قدرت قاهرهی الهی دانست که طبق آیهی شریفه که در ابتدای مطلب آمد و تفسیر مفسرین از آیه، میتوان این روز را (یومالله) نامید.
با مدنظر قرار دادن ادبیات دینی دربارهی یومالله، پُرواضح است روزی که ارادهی خداوند تجلی مییابد، در منابع دینی از آن تحت عنوان (یومالله) یاد میشود. حال با لحاظ این معنا از یومالله، ما شاهد این هستیم که حضرت امام خمینی (ره) در طول دوران نهضت اسلامی، با تأسی از این سیرهی قرآنی، از روزهایی با عنوان یومالله یاد میکنند؛ روزهایی مانند 15 خرداد، 17 شهریور و 22 بهمن.
حضرت امام (ره) نیز در موارد متعددی به این مطلب اشاره میکنند که ما دست خدا را در جریانات پیروزی انقلاب شاهد بودیم. برای نمونه، ایشان در جمع وکلای دادگستری در 7 اسفند 57، یعنی تنها دو هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میفرمایند: (شما ببینید در این بُرهه از زمان که تقریباً یکی دو سال بعدش نیست، البته اولش از خرداد بود، خرداد 42 بود و بعدش یک فترتی حاصل شد و از یکسالونیم دو سال پیش از این شروع شد، این اجتماعی که الآن ملت ما کرده (که من اعتقادم این است که هیچ دستی نمیتواند اینطور وحدت کلمه درست کند، الّا دست خدا) خدا این کار را کرد، این وحدت کلمهای که بین همه اقشار پیدا شد. ماها همه که از هم دور بودیم، بدبین بودیم بعضمان آنوقت، حالا در تمام جاهای ایران شما هرجا بروید... این معنا را نمیتواند یک نفر آدم درست کند. نمیتواند یک عده آدم درست کند. این معنا را خدا درست کرد. و لهذا من از اول که دیدم یک همچو وحدتی پیدا شده است، یک همچو چیزی که دست کسی نمیتواند باشد، باید یک غیب در کار باشد، من امیدوار شدم. و لهذا هیچوقت من هیچ سستی در کارم نبود برای اینکه من امید داشتم که خدا این کار را انجام میدهد. از اول هم میگفتم او باید برود، چاره ندارد. رفت! اینطور هم شد بهراحتی.)[4]
همچنین ایشان در جمع ایرانیان مقیم خارج از کشور در 28 مهر 57، تنها حدود چهار ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، میفرمایند: (من از خدای تبارک و تعالی سلامت همهی شما را میخواهم و من امیدوارم که انشاءالله این سیلی که از جمعیت ایران به یک طرف متوجه شده است و به عقیدهی من به دست خدا پیدا شده است این و بشر نمیتواند اینطور کار را بکند، من از خدای تبارک و تعالی میخواهم و امیدوارم که این سیل خروشان، این هرزهها و علف هرزهها را ببرد به کنار و مملکتتان برای خودتان بشود و خودتان اداره کنید مملکتتان را. [انشاءالله حضار].)[5]
فرجام سخن
اینکه در ادبیات انقلاب اسلامی از 22 بهمن بهعنوان یومالله یاد میشود، مؤید چند موضوع است. اول آنکه ادبیات انقلاب اسلامی و امام راحل عظیمالشأن ملهم از ادبیات دینی و از دل آن جوشیده است. لذا ما شاهد هستیم که تحلیل وقایع از سوی انقلابیون و امام (ره) در قالب همین ادبیات تحلیل میشده است و دوم آنکه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، که حضرت امام خمینی (ره) از آن بهعنوان روز بازگشت از طاغوت به الله نام برده، از منظر ایشان یومالله است. بدان معنا که در این روز، ارادهی الهی تجلی یافته و مبتنی بر این اراده، در شرایطی که هیچکس انتظار نداشت، طی روندی پُرشتاب دین به عرصهی مدیریت اجتماعی بازگشته است. سوم آنکه مفروض این دیدگاه این امر را تأیید میکند که بزرگترین کنش و ارادهی جمعی ایرانیان در طول تاریخ که در قالب انقلاب اسلامی رخ داد، در طول ارادهی الهی و در راستای تحقق آن بوده و لذا اینگونه است که 22 بهمن یومالله است.
پی نوشت ها
[1]. ترجمهی تفسیر المیزان، ج 12، ص 3-22.
[2]. الخصال للصدوق، ج 1، ص 108.
[3]. صحیفهی امام (ره)، ج 9، ص 6-465.
[4]. صحیفهی امام (ره)، ج 6، ص 40-239.
[5]. صحیفهی امام (ره)، ج 4 ص 70.
*محمد علوی، پژوهشگر مسائل دینی/برهان/1393/11/21
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا شرکت در راهپیمایی های 22 بهمن و ... از نظر معظم له واجب است؟
- [سایر] چرا راهپیمایی 22 بهمن،مردمی ترین جشن ملی و آینه ی تمام نمای انقلاب اسلامی است؟
- [سایر] متن سخنرانی امام خمینی در 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا را بفرمایید؟
- [سایر] رفراندوم 6 بهمن 1341 چه بود وچرا توسط امام خمینی (ره) تحریم شد؟
- [سایر] چه زیباست توکل به خداکردن ودرمیان طوفانها بااطمینان قلب پروازنمودن ودرعمق گردابهای خطرناک عاشقانه غوطه خوردنودرمعرکه حیات وممات بی پروابه آغوش شهادت رفتن ودرقربانگاه عشق همه وجودخود رابه قربانی خدا دادن وازهمه چیز خود گذشتن وبه آزادی مطلق رسیدن.شهیدچمران سلام اواسط بهمن ماه پیامی برایتان فرستادم چون باروال سایتتان زیاد آشنا نیستم نتوانستم پیامهای بهمن راپیداکنم وببینم آیا جوابی داده شده یانه؟ التماس دعا.
- [سایر] 1- از 12 تا 22 بهمن چه اتفاقاتی افتاده است که این ده روز را اوج انقلاب ایران نامیده اند؟<BR>2- ما بعد از 22بهمن هم همچنان برخی اغتشاشات ادامه داشت پس چرا22بهمن را روز پیروزی می دانند؟
- [سایر] با سلام من دانشجوی ترم آخر کارشناسی ناپیوسته معماری هستم و معدلم خوب نیست!!!میخوام تغییر رشته بدم و استاد دروس معارف یشم.از ترم بهمن 93 حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان هم میرم.باید چه کار کنم؟ با تشکر
- [آیت الله نوری همدانی] خارج شدن معتکف از مسجد در موارد ذیل چه حکمی دارد ؟ الف) برای وضو، ب) غسل مستحبی و مسواک زدن، ج) جهت تلفن زدن به خانواده در موارد غیر ضروری و امور متعارف،د) جهت دیدار با خانواده در بیرون از محدوده مسجد، ه) برای شرکت در دروس حوزه یا دانشگاه،و) نماز جماعت یا نماز جمعه،ز) راهپیمایی (روز قدس یا 22 بهمن)؟
- [سایر] سلام بر مردی که ... دختری هستم 21 ساله ...کلی شرایط را بالا و پایین کردم تا به آن پسر جواب مثبت دادم و در تاریخ 19 بهمن نامزد شدیم. و اکنون بعد از 3 ماه در تاریخ 19 اردیبهشت ازدواج کردیم. الان از انتخابی که کردم بسیار خوشحالم. از شما می خواهم که برایمان دعا کنید
- [سایر] با سلام.ترم گذشته اخرین ترم دانشگاهم بود.ولی یک درس نمره نگرفتم.و باید در آبان امتحان بدهم.و تا بهمن امسال مدرکم را میگیرم.دفترچه حوزه را بست کردم و برای شهر قم قبول شدم.آیا بنده برای مصاحبه به مشکل برنمیخورم؟ از آن جهت که در مصاحبه باید آخرین مدرک را برد
- [آیت الله مکارم شیرازی] 22 در شهرهایی که از نظر افق با شهری که هلال در آن رؤیت شده هم افق و یا قریب الافق است و همچنین اگر در مناطق شرقی دیده شود برای مناطق غربی حجت است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر یک نفر خبر دهد که سفر انسان هشت فرسخ است، عادل باشد یا نباشد، چنانچه از گفته او اطمینان پیدا کند، در این صورت باید نمازش را شکسته بخواند وگرنه نمازش تمام است. =============================================================================== 1 چهار فرسخ شرعی در حدود 5/22 کیلومتر است.
- [آیت الله اردبیلی] (ولیِّ) پسر بچّه باید تا پیش از بالغ شدن بچّه، او را ختنه کند و اگر نکرد، واجب است خود او پس از بلوغ اقدام به ختنه نماید. =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 22 از (أبواب أحکام الأولاد)،ح2،ج21،ص389.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کفاره نزدیکی در حال حیض صدقه دادن به فقیر است، به این ترتیب که: اگر شماره روزهای حیض زن به سه قسمت تقسیم شود، کفاره نزدیکی در قسمت اول آن: یک دینار شرعی (حدود 22 نخود طلای سکهدار) (2) و در قسمت دوم: نیم دینار (حدود 11 نخود) و در قسمت سوم: ربع دینار (حدود پنج نخود و نیم) است؛ مثلاً زنی که شش روز خون حیض میبیند، اگر شوهرش در شب یا روز اول و دوم با او جماع کند، یک دینار شرعی و در شب یا روز سوم و چهارم نیم دینار و در شب یا روز پنجم و ششم ربع دینار بدهد و بهتر آن است که در قسمت سوم هم نیم دینار بدهد و از آن بهتر آن است که در هر سه قسمت یک دینار بدهد و اگر نتواند کفاره بدهد، به یک مسکین صدقه بدهد.
- [آیت الله سیستانی] در شرع مقدس اسلام غسلهای مستحب زیاد است ، و از آن جمله است : 1 غسل جمعه : و وقت آن بعد از اذان صبح است تا غروب آفتاب ، و بهتر آن است که نزدیک ظهر بجا آورده شود ، و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر آن است که بدون نیّت اداء و قضاء تا غروب بجا آورد ، و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را بجا آورد . و کسی که میداند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد می تواند روز پنجشنبه ، یا شب جمعه غسل را رجأً انجام دهد . و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید : (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شرِیکَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُه ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجْعَلْنِی مِنَ التَّوّابِینَ وَاجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهّرِینَ) . 2 7 غسل شب اول و هفدهم ، و نوزدهم ، و بیست و یکم ، و بیست و سوم ، و بیست و چهارم ماه رمضان . 8 9 غسل روز عید فطر و عید قربان ، و وقت آن از اذان صبح است تا غروب ، و بهتر آن است که آن را پیش از نماز عید بجا آورند . 10 11 غسل روز هشتم و نهم ذیحجه ، و در روز نهم بهتر آن است که آن را در وقت ظهر بجا آورد . 12 غسل کسی که جائی از بدنش را به بدن میّتی که غسل دادهاند رسانده باشد . 13 غسل احرام . 14 غسل دخول حرم مکه . 15 غسل دخول مکه . 16 غسل زیارت خانه کعبه . 17 غسل دخول کعبه . 18 غسل برای نحر و ذبح . 19 غسل برای حلق . 20 غسل داخل شدن حرم مدینه منوّره . 21 غسل داخل شدن مدینه منوّره . 22 غسل داخل شدن مسجد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم . 23 غسل وداع قبر مطهّر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم . 24 غسل برای مباهله با خصم . 25 غسل دادن بچّهای که تازه به دنیا آمده . 26 غسل برای استخاره . 27 غسل برای استسقاء .
- [آیت الله شبیری زنجانی] در شرع مقدس اسلام غسلهایی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه؛ و اول وقت آن بعد از طلوع فجر روز جمعه است و بهتر آن است که نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد مستحب است پس از ظهر تا غروب به جا آورد و بنا بر احتیاط در آن نیت ادا و قضا نکند و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد و کسی که میداند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد، میتواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریِکَ لَهُ، وأَنَّ مُحَّمداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمّدٍ و آلِ مُحمّدٍ، واجْعَلنی مِنَ التَّوابینَ، واجْعَلْنی من المُتطَهّرِینَ). 2 - غسل شب اول و هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان و در شب بیست و سوم غسل دیگری هم در آخر شب مستحب است. 3 - غسل روز عید فطر و عید قربان؛ و وقت آن پس از اذان صبح است و اگر بخواهند بعد از ظهر تا غروب غسل کنند بهتر آن است که به قصد رجاء انجام دهند و مستحب است آن را پیش از نماز عید به جا آورند. 4 - غسل شب عید فطر؛ و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است که در اول شب به جا آورده شود. 5 - غسل روز هشتم و نهم ذی حجه و در روز نهم بهتر آن است که آن را در هنگام زوال آفتاب به جا آورد. 6 - غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میتی که غسل دادهاند رسانده باشد. 7 - غسل برای نماز حاجت. 8 - غسل احرام؛ احتیاط استحبابی مؤکّد در انجام غسل احرام است (تفصیل احکام آن در مناسک حج آمده است). 9 - غسل ورود حرم مکه مکرّمه؛ چه قبل از ورود حرم انجام دهد، چه بعد از ورود حرم، یا در مکه، یا در منزل خود در مکه. 10 - غسل ورود شهر مکه مکرّمه. 11 - غسل زیارت خانه کعبه. 12 - غسل طواف خانه خدا. 13 - غسل دخول کعبه. 14 - غسل برای نحر و ذبح و حلق. 15 - غسل ورود حرم مدینه منوره. 16 - غسل ورود شهر مدینه منوره. 17 - غسل وارد شدن مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله. 18 - غسل وداع قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله. 19 - غسل برای مباهله با خصم. 20 - غسل دادن بچهای که تازه به دنیا آمده. 21 - غسل برای استخاره. 22 - غسل برای استسقاء. 23 - غسل توبه. 24 - غسل زیارت حضرت سید الشهداء علیهالسلام هر چند از دور باشد. 25 - غسل وداع زیارت حضرت سید الشهداء علیهالسلام.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در شرع مقدس اسلام غسلهائی مستحب است و از آن جمله است: 1 - غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود و اگر تا ظهر انجام ندهد بهتر است که بدون نیت اداء و قضاء تا غروب به جا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به جا آورد. و کسی که می داند در روز جمعه آب پیدا نخواهد کرد می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد. و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد و اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین. 2 - غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و غسل در شب بیست و چهارم ماه رمضان. 3 - غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورند و بهتر است آن را پیش از نماز عید به جا آورند. 4 - غسل شب عید فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اول شب به جا آورده شود. 5 - غسل روز هشتم و نهم ذیحجه و در روز نهم بهتر است آن را نزدیک ظهر به جا آورد. 6 - غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه نماز آیات را عمدا نخوانده در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد. 7 - غسل کسی که جائی از بدنش را به بدن میتی که غسل داده اند رسانده باشد. 8 - غسل احرام. 9 - غسل دخول حرم. 10 - غسل دخول مکه. 11 - غسل زیارت خانه کعبه. 12 - غسل دخول کعبه. 13 - غسل برای نحر و یا ذبح و حلق. 14 - غسل داخل شدن مدینه منوره. 15 - غسل داخل شدن حرم پیغمبر (ص). 16 - غسل وداع قبر مطهر پیغمبر (ص). 17 - غسل برای مباهله با خصم. 18 - غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده. 19 - غسل برای استخاره. 20 - غسل برای استسقاء. 21 - غسل شب نیمه شعبان. 22 - غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در کسوف. 23 - غسل توبه.
- [امام خمینی] - آب کر 16 آب کر مقدار آبی است که اگر در ظرفی که درازا و پهنا و گودی آن هر یک سه وجب و نیم است بریزند آن ظرف را پر کند، و وزن آن از صد و بیست و هشت من تبریز بیست مثقال کمتر است، و به حسب کیلوی متعارف بنابر اقرب 419 /377 کیلوگرم می شود. 17 اگر عین نجس مانند بول و خون به آب کر برسد، چنانچه به واسطه آن بویا رنگ و یا مزه آب تغییر کند آب نجس می شود، و اگر تغییر نکند، نجس نمی شود. 18 اگر بوی آب کر به واسطه غیر نجاست تغییر کند، نجس نمی شود. 19 اگر عین نجس مانند خون به آبی که بیشتر از کر است برسد و بو یا رنگ یا مزه قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری که تغییر نکرده کمتر از کر باشد،تمام آب نجس می شود. و اگر به اندازه کر یا بیشتر باشد، فقط مقداری که بو یا مزه یا رنگ آن تغییر کرده نجس است. 20 آب فواره اگر متصل به کر باشد آب نجس را پاک می کند در صورتی که مخلوط با آن شود. ولی اگر قطره قطره روی آن آب نجس بریزد آن را پاک نمی کند،مگر آنکه چیزی روی فواره بگیرند تا آب آن قبل از قطره قطره شدن، به آب نجس متصل شود و با آن مخلوط گردد. 21 اگر چیز نجس را زیر شیری که متصل به کر است بشویند آبی که از آن چیز می ریزد اگر متصل به کر باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد پاک است 22 اگر مقداری از آب کر یخ ببندد و باقی آن بقدر کر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود، و هر قدر از یخ هم آب شود نجس است . 23 آبی که به اندازه کر بوده، اگر انسان شک کند از کر کمتر شده یا نه مثل آب کر است ، یعنی نجاست را پاک می کند و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود. و آبی که کمتر از کر بوده و انسان شک دارد به مقدار کر شده یا نه حکم آب کر ندارد . 24 کر بودن آب به دو راه ثابت می شود: اول: آن که خود انسان یقین کند. دوم: آن که دو مرد عادل خبر دهند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.