با سلام.آیا متن زیر حقیقت دارد؟!چرا در حال حاظر این چنین نیست ✅✅✅آنچه کمتر از علی (ع) شنیده ایم: ( حضرت علی علیه السلام را اینگونه بشناسیم ) ارایه تحلیل صحیح و واقعی از سیره حکومتی حضرت علی علیه السلام در گرو ارایه چهره حقیقی سیره حکومتی ایشان با توجه به مجموعه گفتار ورفتار حضرت در مورد حکومت و برخورد با مخالفان و معترضان و در نظر گرفتن جنبه های جاذبه و دافعه حضرت در کنار یکدیگراست نه تنها تمرکز بر جنبه ای از رفتار حضرت و انتخاب گزینشی از آن و نادیده انگاشتن جنبه های دیگر سیره عملی ایشان است.روشن است که برخورد گزینشی با سیره حضرت نمی تواند انسان را به حقیقت سیره حکومتی ایشان رهنمون سازد وافراد را در این عرصه گرفتار انحراف و سوء برداشت کند. با توجه به این مقدمه به پاسخ مطالبی که به آن استناد شده می پردازیم . 1. خانه شخصی حریم خصوصی است و تا کسی مزاحمتی برای اجتماع ایجاد نکند کسی حق تعرض به آن را ندارد، اما اگر خانه ای تبدیل به مرکز فساد و توطئه علیه نظام اسلامی شد ، این خانه دیگر حریم خصوصی محسوب نمی شود زیرا عرصه فعالیت آن از عرصه خصوصی فراتر رفته و عرصه اجتماعی را نیز در برگرفته است و حکومت اسلامی موظف است با چنین مرکزی برخورد نماید حتی اگر تحت عنوان مسجد ساخته شده باشد مانند مسجد ضرار در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 2.. آنچه حضرت پس ازکشته شدن عثمان و هجوم مردم برای بیعت با ایشان فرمودند به دلیل انحرافات پدید آمده در اسلام در سایه غصب خلافت و جانشینی پیغمبر و دور افتادن از کتاب و سنت وسیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و عدم آمادگی جامعه اسلامی برای همراهی با حضرت در تحقق و برپایی حکومت دینی اصیل بود و برای اتمام حجت بر آنان بود نه اینکه حضرت حکومت را حق خود نمی دانستند . حضرت فرمودند: ( دعونی والتمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له ووه الوان ، لا تقوم له القلوب و التثبت علیه العقول و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم ولم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب و ان ترکتمونی فانا کاحدکم ولعلی اسمعکم و اصوعکم لمن ولیتموه امرکم و انا لکم وزیرا خیر لکم منی امیرا ) ( مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید ، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ وفتنه آمیز است و چهره های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند . چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته ماند > آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم . اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رییس حکومت باشم در حالی که من وزیر باشم بهتر است که امیر شما گردم) (نهج البلاغه ، خطبه 92) شهید مطهری فرمودند: ( علی علیه السلام از قبول خلافت امتناع میکند برای این که به آنها بفهماند مسئله فقط رفتن عثمان نیست، خیال نکنند عثمان رفته و کار تمام شده است. بخصوص افرادی که در زمان عثمان بهرهمند شده بودند خیال میکردند با رفتن عثمان و آمدن علی علیه السلام بنا نیست در بنیاد وضع اجتماعی تغییری حاصل شود. علی علیه السلام به مردمی که برای بیعت با او آمده بودند فرمود: (افق ها بسیار تیره شده و مه و غیم همه جا را فرا گرفته است. درست همان گونه که در فضای مهآلود بُردِ دیدها کم میشود، اکنون نیز که افق مسائل اجتماعی تیره و تار است عقلها نمیتوانند عمق مسائل را بیابند. میگویند علی بیاید، ولی گویی فکر نکردهاند اگر علی بیاید چه باید بکند و چه خواهد کرد. راه مستقیم ناشناخته مانده و مردم راه اسلام را فراموش کردهاند. از نو میباید راه اسلام را به مردم نشان داد. مردم به بیراهه رفتنها عادت کردهاند ... من تا به دعوت شما پاسخ نگفتهام تنها یک تکلیف دارم، اما اگر به این دعوت پاسخ بگویم و خلافت را بپذیرم با شما آنچنان رفتار خواهم کرد که خود میدانم ...) و بعد حضرت اشاره میکند به مردمی که بدون استحقاق پستها را اشغال کرده بودند و بدون استحقاق ثروتها را جمع آورده بودند، و میگوید: (تمام ثروتهایی را که در زمان عثمان از مردم به ناحق گرفته شده است مصادره خواهم کرد اگرچه با آن ثروتها زن گرفته باشید و آنها را مهر زنان خود قرار داده باشید ...) امیرالمؤمنین صراحت به خرج داد. سیاست او صریح بود. نمیخواست کاری را که میخواهد بکند در دلش مخفی نگه دارد و بگوید فعلا حرف صریحی نزنم تا این مردم که امروز آمدند و با ما بیعت کردند خیال کنند که این نظم موجود همان طور که هست حفظ میشود، ولی بعد که روی کار سوار شدیم برنامههای خود را اجرا میکنیم. در نگاه علی معنای این عمل، اغفال است. به همین جهت است که بالصراحه اعلام میکند: ای کسانی که امروز با من بیعت میکنید! بدانید که من شما را اغفال نمیکنم، برنامه حکومتی من چنین است.) ( مطهری ، مرتضی ، آینده انقلاب اسلامی ایران ، تهران : صدرا ، 1362، ص 149-150) و تاریخ ثابت کرد که همانگونه که حضرت فرموده بود بلافاصله پس از عهده دار شدن حکومت ، ناکثین و قاسطین و مارقین سربرداشتند . حضرت در خطبه شقشقیه فرمودند: فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول ( تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین ) بلی والله لقد سمعوها و وعوها و لکنهم حلیت الدنیا فی اعینهم و راقهم زبرجها) ( پس هنگامی که به پاخاستم حکومت را به دست گرفتم ، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند وبرخی از اطاعت حق سربرتافتند گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید:(سرای آخرت را برای کسانی برگزیدم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از ان پرهیزکاران است ) آرای به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند ، اما دنیا در دیده آنها زیبا نموده و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد .) ( نهج البلاغه ، خطبه 3) 3.حضرت بارها وبارها بر حق خود بر حکومت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و الهی بودن آن تصریح فرمودند که به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم . حضرت در جریان جنگ صفین فرمودند: (اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایة امرکم ولکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم) ( پس از ستایش پروردگار , خداوند سبحان , برای من برشما حقی را به جهت ولایت و سرپرستی امر شما قرار داده است و برای شما همانند حق من , حقی تعیین فرموده است ) (نهج البلاغه , ترجمه محمد دشتی , قم: حضور , 1381, خطبه 216, بند 1, ص 322). حضرت پس از بازگشت از جنگ صفین در بخشی از سخنان خویش فرمودند:(لا یقاس بآل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) من هذه الا امه أحدٌ ولا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفی الغالی و بهم یلحق التالی ولهم خصائص حق الولایه وفیهم الوصیه والوراثه ,الان اذ رجع الحق الی اهله ونُقِلَ الی منتقله) (کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود . عترت پیامبر اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند . شتاب کننده باید به آنان بازگردد وعقب مانده باید به آنان بپیوندد , زیرا ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت و میراث رسالت , به آنها تعلق دارد . هم اکنون حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد .) (همان , خطبهٴ 2، بند 13 ,ص 36) حضرت علی (علیهالسلام) درباره ائمّه دین (علیهمالسلام) و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و بیصلاحیتی غیر آن بزرگان چنین میفرماید: (ان الأئمّه من قریش، غرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهم ولا تصلح الولاة من غیرهم)( همانا امامان همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان بنی هاشم کاشته اند . مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان زمامداران , شایستگی آن را ندارند .)( همان، خطبه 144، بند 4, ص 196) همچنین فرمودند:(لنا علی الناس حق الطاعه والولایه ولهم من الله سبحانه حسن الجزاء)( برای ما بر مردم , حق اطاعت و پیروی و ولایت است و بر آنها از جانب خداوند پاداش نیکو است )( خوانساری , جمال الدین محمد , شرح غررالحکم ودررالکلم, تهران: دانشگاه تهران,1373, ج 5، ص 129) در این بیان های شریف حضرت به روشنی حکومت و ولایت را حق خود دانستند که از سوی خداوند متعال برای حضرت قرار داده شده است آیا باز با وجود این صراحت می توان ادعا کرد که حضرت حکومت را حق خود نمی دانستند؟ اساساً در بینش اسلامی , منبع و سرچشمه مشروعیت حکومت , الهی بوده و از ولایت تشریعی خداوند سرچشمه می گیرد , زیرا ( بر اساس اعتقاد توحیدی , خداوند رب و صاحب اختیار هستی و انسان هاست . چنین اعتقادی ایجاب می کند که تصرف در امور مخلوقات با اذن خداوند صورت گیرد و از آن جا که حکومت و تنظیم قوانین , مستلزم تصرف در امور انسان هاست , این امر تنها از سوی کسی رواست که دارای این حق و اختیار باشد یا از طرف او مأذون و منصوب باشد وقتی خداوند که منشأ حقوق است حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر , امامان معصوم علیهم السلام و یا جانشین معصوم واگذار نموده است , او حق دارد احکام الهی را در جامعه پیاده کند چون از ناحیه کسی نصب شده است که همه هستی و حقوق و خوبی ها از اوست .) (مصباح یزدی , محمد تقی , نظریه سیاسی اسلام , قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره ,1378, ج2,ص40) رهبری با تأسی به سیره حضرت علی علیه السلام انتقاد از حاکم و مسئولان نظام را حق مردم دانسته و بر آن تأکید دارند . ایشان در این رابطه فرمودند: ( مطالبه کردن با دشمنی کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهی اوقات معارضه با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معنای انتقاد نکردن نیست؛ به معنای مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبری هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید (ضد ولایت فقیه) را معرفی کنید. خوب، (ضد) معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مینشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معنای این نیست که همه جزئیات کارهائی که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّی من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبری از آن مجموعه حوادث و رویدادهائی لازم است که به تصمیمگیریهای او، به جهتگیریهای او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه چیزهائی که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانهها اتفاق میافتد، باید حتماً رهبری مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضی از اشخاص و بعضی از کارها ممکن است در مجموعه دولتی وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبری وارد محیط اجرائی شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگی یا اقتصادی، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضی تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشی است؛ حقاً و انصافاً. کارهائی هم که دارد انجام میگیرد، میبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بیانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفداری، به معنای این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردی هم انتقاد داشته باشم.) (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهای سیاسی فرهنگی دانشگاهها ، 17/7/1386) 5. شیوه برخورد حضرت علی علیه السلام با مخالفان در دوران حکومت خویش. امام علیعلیه السلام در دوران کوتاه حکومت خویش، بهطور کلی با چهار گروه مخالف روبهرو بود که هر یک از سویی بر اصلاحات علوی میتاختند و امام را از پرداختن به برنامههای حکومتی خود باز میداشتند. پیش از بیان این مخالفتها، تصویری کلی را از این گروهها از نظر میگذرانیم. 1. قاعدین نخستین گروه مخالف امام علیعلیه السلام، شمار اندکی از مهاجران و انصار بودند که از پیوستن به (جماعت) و تن دادن به (بیعت) خودداری کردند؛ کسانی مانند عبداللهبن عمر، سعدبن ابیوقاص، حسانبن ثابت، زیدبن ثابت، اسامةبن زید، محمدبن مسلمة، کعببن مالک و عبداللهبن سلام. (الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص 243) بیشتر اینان از زمره کسانیاند که امام علیعلیه السلام درباره آنها فرمود: خذلو الحق ولم ینصروا الباطل؛ (نهجالبلاغه، حکمت 18، ص .363) (حق را خوار کردند و باطل را نیز یار نشدند.) البته برخی بر این باورند که بیعت با امام، بیعتی عمومی بود که هیچکس از آن تخلف نکرد. بر این اساس، این گروه نیز همانند دیگران، حکومت امام علی را به رسمیت شناختند، اما از همراهی با وی در جنگها خودداری کردند. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، پیشین ،ج 4، ص 9 10) به هر حال، این افراد هر چند خطری جدی برای حکومت علوی به حساب نمیآمدند، کنارهگیری آنان که اغلب از صحابه مشهور و با نفوذ پیامبر بودند دستاویزی برای دیگر مخالفان میگردید. امام علیعلیه السلام بر خلاف خلفای پیشین، کسی را وادار به بیعت نکرد و با برخی از این افراد، درباره دلایل قعودشان گفت و گو نمود؛ (همان، ج 4، ص 8 9) هر چند به مخالفت کسانی چون حسانبن ثابت و عبداللهبن سلام از آغاز اعتنایی نکرد و در پاسخ کسانی که از او میخواستند تا آنان را به بیعت با خود فرا خواند، فرمود: لا حاجة لنا فیمن لا حاجة له فینا؛ (همان، ج 4، ص 9) (ما به کسی که نیازی به ما ندارد، احتیاجی نداریم.) 2. ناکثین دسته دوم از مخالفان امام علیعلیه السلام، کسانی بودند که به رهبری طلحه، زبیر و عایشه، نخستین جنگ داخلی را علیه حکومت نوپای علوی به راه انداختند. اینان که اصحاب جمل نیز خوانده میشوند، نخست خلافت امام را پذیرفتند و با او بیعت کردند؛ اما پس از مدت کوتاهی به انگیزههای گوناگون، پیمان خویش گسستند و به همین دلیل، گروه ناکثین (پیمانشکنان) خوانده شدند. آنان حرکت خود را از مکه آغاز کردند و پس از مدتی به بصره یورش بردند و استاندار بصره، عثمانبن حنیف را بهطرز فجیعی از شهر بیرون کردند. بدین ترتیب پس از گذشت حدود پنج یا شش ماه از دوران خلافت امام علیعلیه السلام آشکارا دست به قیامی مسلحانه علیه حکومت اسلامی زدند. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخج 2، ص 312 322) جنگ جمل هر چند بیش از یک روز به طول نینجامید، زیانهای مادی و معنوی فراوانی بر جای گذاشت. دستکم پنج هزار نفر از سپاهیان امام به شهادت رسیدند و بیش از یک سوم سپاه جمل کشته شدند. (همان، ج 2، ص 346؛) در برافروختن آتش این فتنه، دسیسهها و فریب کاریهای معاویه را نباید نادیده گرفت. وی با فرستادن نامههایی جداگانه برای طلحه و زبیر به آنان وعده خلافت داد، و حتی بهدروغ نوشت که از مردم شام برای آنان بیعت گرفته است. (ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 231 و ج 10، ص 235 236) امیر المؤمنانعلیه السلام با اشاره به این توطئه، میفرماید: شگفتا که آنان به خلافت ابوبکر و عمر تن دادند، اما بر من ستم روا داشتند! در حالی که میدانستند من از آن دو کمتر نیستم... معاویه از شام برای آنان نامه نوشت و فریبشان داد؛ اما آنان این مسئله را پنهان داشتند و با شعار خونخواهی عثمان، سبک مغزان را فریفتند. (ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 310) 3. قاسطین سومین گروه مخالف امام علیعلیه السلام، معاویه و یاران او بودند که قاسطین (ستمگران) نام گرفتهاند. اینان از آغاز، حکومت امیر مؤمنان را به رسمیت نشناختند و جنگ پر حادثه و طولانی صفین را پدید آوردند. این جنگ حدود چهار ماه پس از واقعه جمل آغاز گردید (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب، پیشین ،ج 2، ص 386) و به کشته شدن شمار فراوانی از سپاهیان دو طرف انجامید. این نبرد طولانی، شهادت بیست و پنج هزار نفر از سپاهیان امام علیعلیه السلام و کشته شدن چهل و پنج هزار تن از لشکریان معاویه را در پی داشت (همان ، ج 2، ص 405 406) و در حالی که ساعاتی چند به پیروزی نهایی سپاه امامعلیه السلام باقی نمانده بود، با حیلهگری عمروبن عاص و سادهلوحی و خیانت برخی از لشکریان امام علیعلیه السلام، به سود معاویه پایان یافت و با پدید آوردن ماجرای حکمیت، خود، سرآغاز فتنهای دیگر گشت . 4. مارقین خوارج، چهارمین گروهی بودند که در برابر حکومت امام علیعلیه السلام صفآرایی کردند . اینان که تا واپسین روزهای جنگ صفین از سپاهیان امیر مؤمنان به شمار میآمدند، بر اثر سادهلوحی در دام عمروبن عاص گرفتار آمدند و امام را به پذیرش صلح وادار ساختند. این گروه، پس از آن که به اشتباه خود پی بردند، به جای عبرتگیری از حوادث گذشته و اعتماد به علم و دانش بیکران علوی، پیوسته بر لغزشهای خود افزودند و سرانجام راه قیام و خروج علیه حکومت اسلامی را در پیش گرفتند و با ایجاد رعب و وحشت و کشتن مردم بیگناه، امنیت جامعه را مختل کردند. شمار خوارج در آغاز به دوازده هزار نفر میرسید؛ (ابن اعثم، الفتوح، ص 742) اما روشنگریها و نصایح امام علیعلیه السلام، دستکم دو سوم آنان را از صف مخالفان بیرون کشید (همان، ص 745) و گروه باقیمانده، جز شماری اندک در ساعات آغازین جنگ نهروان به هلاکت رسیدند. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین، ج 2، ص 406) نبرد با خوارج، هر چند توان نظامی و مادی چندانی نمیخواست، به لحاظ معنوی نیروی فراوانی میطلبید و از حساسترین جنگهای امام علیعلیه السلام به شمار میرفت؛ زیرا این گروه غالبا از قاریان قرآن بودند و پیشانی پینه بسته آنان، حکایت از تعبد و شب زندهداری آنان میکرد. امام علیعلیه السلام، خود، در این باره میفرماید: من فتنه را نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت؛ از آن پس که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند آن همه جا را فراگرفته. ( نهجالبلاغه، خطبه 93، ص 85) شیوه برخورد حضرت با مخالفان امام علیعلیه السلام در برخورد با مخالفان خویش سه راهبرد اساسی داشت: گفتوگو؛ مدارا؛ برخورد قاطع. تلاش اولیه امیر مؤمنان، پاسخگویی به شبهات مخالفان بود و میکوشید راهی برای پایانبخشیدن مسالمتآمیز به نزاع و دشمنی بیابد. اگر از این راه نتیجه دلخواه به دست نمیآمد، با مخالفان خود، تا جایی که به امنیت و وحدت جامعه اسلامی آسیبی نمیرسید، مدارا، و از شدت و خشونت پرهیز میکرد. سرانجام اگر مخالفان دست به قیام مسلحانه میزدند و امنیت شهرها و راهها را به خطر میانداختند، نوبت به برخورد قاطعانه میرسید. البته امامعلیه السلام در این مرحله نیز هیچ گاه از ارشاد و راهنمایی دشمنان غفلت نمیکرد 1. گفت و گو امیر مؤمنان با همه گروههای مخالف خود به گفتوگو مینشست و با بردباری و فروتنی دلایل آنان را میشنید. در روزهای آغاز خلافت، با برخی از کسانی که از بیعت با وی خودداری میکردند، جداگانه گفتوگو کرد. امامعلیه السلام با طلحه و زبیر بارها به گفتوگو نشست و برای هدایت آنان از هیچ کوششی دریغ نورزید؛ به گونهای که حتی به آنان پیشنهاد کرد بخشی از دارایی شخصی امام را از آن حضرت بگیرند و از زیادهخواهی و تصرف در اموال عمومی در گذرند. اما آنان همچنان برخواسته خود پای میفشردند و سهم بیشتری را از بیتالمال میخواستند. (مصنفات الشیخ المفید، ج 1،المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، 1413 ق ، ص 164 165)طلحه و زبیر عدالت امام را تاب نیاوردند و سپاهی عظیم برای مبارزه با آن حضرت آراستند؛ اما امیر مؤمنان همچون گذشته به روشنگری خویش ادامه داد و با فرستادن نامهها و سفیران خود، از آنان خواست که دست از هواهای نفسانی خود بردارند و به عهد و پیمان نخستین خویش باز گردند. (نهجالبلاغه، نامه 54) در گیر و دار جنگ جمل نیز امام علیعلیه السلام از ارشاد و راهنمایی دشمنان خویش دست نکشید و سرانجام با یادآوری حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله زبیر را از ادامه جنگ منصرف کرد. (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب،تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، دارالمعرفة، بیروت، بیتا ج 2، ص 371 372) امامعلیه السلام در برخورد با معاویه نیز همین شیوه را در پیش گرفت و در چندین نامه، فضایل خویش را برشمرد و معاویه را به تقوای الهی و پرهیز از دنیاطلبی فرا خواند و از دنبال کردن چیزی که شایستگی آن را ندارد، بر حذر داشت. (ر. ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 133) معاویه در برابر منطق روشن و استوار امام به رجزخوانی پرداخت و برای تحقیر جایگاه امام از هیچ تلاشی خودداری نکرد. گستاخی معاویه در این نامهها به جایی رسیده بود که ابن ابی الحدید، آرزو میکند کاش کار امام علی بدانجا نمیکشید که معاویه خود را همسان او بپندارد و چنین نامههای وقیحانهای را بنویسد. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، الثانیة، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1385 ق، ج 16، ص .136) اما امیر مؤمنان، که جز به خشنودی خداوند نمیاندیشد، یاوهگویی معاویه را با موعظههای حکیمانه پاسخ میگوید و حتی تا اندکی پیش از آغاز نبرد نیز از ارشاد و هدایت معاویه ناامید نشد. (ر. ک: ابن مزاحم، نصر، وقعة صفین،تحقیق عبدالسلام محمد هارون، الثانیة، المؤسسة العربیة الحدیثة، القاهرة، 1382 ق،ص 149 151 و 187 188) امامعلیه السلام با خوارج نیز بارها گفتوگو کرد و همه همت خود را برای به راه آوردن آنان به کار گرفت. گاه کسانی همچون عبداللهبن عباس و براءبن عازب را به سوی آنان میفرستاد و گاه خود با آنان سخن میگفت ؛ چنان که درباره شعار اصلی خوارج (لاحکم الا لله) فرمود: سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری حکم جز از آن خدا نیست، لیکن اینان میگویند فرمانروایی را جز خدا روا نیست؛ حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد. تا آن گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد . (نهجالبلاغه، خطبه 40، ص 39) امام علیعلیه السلام در سخنان خود ضمن تشریح ماجرای حکمیت و خطای خوارج در این مسئله، از آنان خواست که از تفرقه و جدایی بپرهیزند؛ زیرا (آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود، بهره شیطان است؛ چنان که گوسفند چون از گله دور ماند، نصیب گرگ بیابان است.) (همان، خطبه 127، ص 125) این سخنان سرانجام در گروهی از خوارج اثر کرد و آنان را به کنارهگیری از جماعت نهروانیان واداشت. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،داراحیاء التراث العربی، بیروت،1408 ق ج 2، ص 405 406) 2. مدارا امام علیعلیه السلام نخست مخالفان سیاسی خود را از راه مذاکره، نصیحت میکرد و اگر این شیوه کارگر نمیافتاد، راه مدارا و بردباری را پیشه میگرفت برخی از یاران امام از وی میخواستند تا با کسانی که از بیعت با او روتافتهاند، با خشونت رفتار کند و دستکم آنان را زندانی کند؛ اما امام این نظر را نمیپسندید و بهصراحت اعلام میداشت که هر کس تا زمانی که به رویارویی مسلحانه علیه حکومت اسلامی برنخیزد، در امان خواهد بود. امام علیعلیه السلام با آن که از انگیزه طلحه و زبیر برای رفتن به مکه آگاه بود و میدانست جز جنگافروزی مقصود دیگری ندارند، با آنان مدارا کرد و در پاسخ به پیشنهاد ابنعباس که از وی میخواست تا آن دو را زندانی کند و از رفتن به مکه باز دارد، فرمود: آیا از من میخواهی که آغازگر ستم باشم... و براساس ظن و گمان به مجازات افراد بپردازم و پیش از انجام کار، مؤاخذه نمایم؟ هرگز! به خدا قسم از رفتار عادلانه... که خدا مرا بدان امر فرموده، روی نمیگردانم. (مصنفات الشیخ المفید،پیشین ،ج 1، ص 166) آنگاه که خبر پیمانشکنی و سرکشی اصحاب جمل را شنید، فرمود: (تا زمانی که برای جامعه خطرساز نباشند، صبر خواهم کرد و اگر از دشمنی دست بردارند، از آنان در میگذرم.) (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین ،ج 2، ص 312) امیرمؤمنان در برخورد با خوارج نیز به مدارا رفتار کرد و حلم و بردباری را به نهایت رساند. بارها هنگام ایراد خطبه با سخنان اعتراضآمیزی از این دست که (به حکمیت تن دادی و پستی را پذیرفتی، حکم جز خدا را نیست) (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب،پیشین ، ج 2، ص 406) روبهرو میگشت؛ اما پاسخ وی این بود که شما را از نماز گزاردن در مساجد باز نمیداریم و سهمیه بیتالمالتان را قطع نمیکنیم و تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاید، با شما نمیجنگیم. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین، ج 2، ص 398) گاه در حالی که امامعلیه السلام مشغول نماز بود، یکی از خوارج، این آیه از قرآن را میخواند: (به تو و به پیامبران پیش از تو وحی فرستادیم که اگر شرکورزی، اعمالت تباه خواهد شد و از زیانکاران خواهی بود.) (سوره ، زمر ، آیه 65)(الشیخ الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 3، ص 35 36)مقصود این بود که علیعلیه السلام به دلیل پذیرش حکمیت کافر گردیده و از خواندن نماز بهرهای نمیبرد. امیر مؤمنان همه این آزارها را به جان میخرید و تا وقتی که کیان اسلام را در خطر نمیدید، شمشیر از نیام بیرون نمیکشید. روزی یکی از خوارج سخن حکیمانهای را از امام شنید و در حضور آن حضرت و یارانش گستاخانه گفت: خدا این کافر را بکشد، چه دانش گسترده و عمیقی دارد!) اصحاب قصد جان او را کردند، اما امام فرمود: (آرام باشید، دشنام را دشنامی باید و یا بخشودن گناه شاید.) (نهجالبلاغه، حکمت 420، ص 437) 3. شدت و قاطعیت هنگامی که مذاکره با مخالفان به جایی نرسید و برخورد مسالمتآمیز به سوء استفاده آن انجامید، امامعلیه السلام دست به شمشیر برد و با همان قاطعیتی که در نبردهای صدر اسلام از خود به نمایش گذاشته بود، به رویارویی با جنگافروزان پرداخت. نمونهای از این قاطعیت و دلیری در پاسخ امیر مؤمنان به معاویه آشکار است: گفتی که من و یارانم را پاسخی جز شمشیر نیست؛ راستی که خنداندی از پس آن که اشک ریزاندی. کی پسران عبدالمطلب را دیدی که از پیش دشمنان پس روند و از شمشیر ترسانده شوند!... زودا کسی را که میجویی تو را جوید، و آن را که دور میپنداری به نزد تو راه پوید. من با لشکری از مهاجران و انصار و تابعین آنان که راهشان را به نیکویی پیمودند، به سوی تو میآیم؛ لشکری بسیار و آراسته و گرد آن به آسمان برخاسته. جامههای مرگ بر تن ایشان، و خوشترین دیدار برای آنان دیدار پروردگارشان. همراهشان فرزندان (بدریان)اند و شمشیرهای (هاشمیان) که میدانی در آن نبرد تیغ آن (رزم آوران) با برادر و دایی و جد و خاندان تو چه کرد و [ضرب دست آنان] از ستمکاران دور نیست [و امروزشان با دیروز یکی است]. (همان، نامه 28، ص 293، 294) بنابر این این گونه نیست که حضرت تنها از سلاح کلام و سخن استفاده کرده باشند و با معارضان و مخالفانی که به مقابله با نظام اسلامی برخاسته اند و امنیت جامعه اسلامی را به مخاطره انداخته اند ، بیش از کلام برخورد دیگری نکنند . (ر.ک:یوسفیان ، حسن ، شریفی ، احمد حسین ، امام علی علیه السلام و مخالفان ، دانشنامه امام علی علیه السلام ،تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، 1380) 6.. نظام جمهوری اسلامی و رهبری تلاش نموده اند تا شیوه برخورد حضرت علی السلام با مخالفان را فرا الگوی خویش قرار دهند به طور خاص در جریان حوادث پس از انتخابات 88 تلاش زیادی انجام دادند که نامزدهای معترض را به تمکین در برابر قانون و پیمودن راههای قانونی در پیگیری از مطالبات خود و پرهیز از کشاندن اعتراضات به سطح خیابان ها و مردم ، دعوت نمودند و برای باز داشتن آنها مدت اعتراض را تمدید نموده و جلساتی با حضور نمایندگان نامزدهای معترض برگزار شد تا نظر آنان تأمین شود ، اما آنان به چیزی جز ابطال انتخابات راضی نشده و بر طبل آشوب های خیابانی نواختند . متأسفانه نامزدهای معترض در انتخابات با کوتاه نیامدن از راه پیش گرفته ، بستر ساز جریانی شدند که در آن اغتشاشگران و معاندان نظام امنیت و مال و جان افراد جامعه را به خطر انداختند . در جریان فتنه پس از انتخابات نیز ، دشمنان نظام به طور آشکار موجودیت نظام را هدف گرفته و تلاش کردند با کمک عناصر وابسته خویش در داخل، اهداف شوم خویش را دنبال کنند ، حضور طیف های مختلف معاندان نظام از منافقان و سلطنت طلبان و وابستگان به فرقه ضاله بهائیت همه و همه بیانگر به صحنه آمدن همه دشمنان و مخالفان نظام برای براندازی نظام بود .شعارهای ساختار شکنانه این گروهها نیز آشکار کننده عمق کینه و دشمنی آنان با مبانی و ارزش های اسلامی بود. در چنین شرایطی، مصالحه با چنین دشمنانی و رها کردن آنان با چه منطقی قابل توجیه است؟ آیا می توان امنیت و آرامش جامعه را فدای کینه توزی برخی افراد و گروههای معلوم الحال نمود. آیا مقابله با چنین جریانی ، به معنای تلاش برای حفظ قدرت به هر قیمت است یا مصداق مقابله با توطئه دشمنان قسم خورده دین و حفظ موجودیت اسلام در عصر حاضر است که در نظام جمهوری اسلامی تبلور یافته است .حفظ اسلام درچنین شرایطی تنها با مقابله با دشمنان و برخورد با آنان امکان پذیر بوده و سکوت و کنار آمدن در برابر مخالفان ،نه تنها کمکی به حفظ دین نمی کرد بلکه اساس دین را به خطر می انداخت و نظام جمهوری اسلامی بر اساس این وظیفه به برخورد قاطعانه با معاندان و دشمنان نظام پرداخت . البته نظام جمهوری اسلامی در ابتدای شکل گیری این جریان ، همه مخالفت ها را به یک چشم ندیده و حساب کسانی که تحت تأثیر تبلیغات منفی و فضای ایجاد شده به اقداماتی دست زده بودند را از حساب اغتشاشگران و معاندان نظام جدا نموده و با دسته اول با عطوفت و رأفت اسلامی برخورد نمود اما عقل و منطق حکم می کند که نظام در برابر کسانی که آگاهانه و عامدانه به مقابله با نظام برخاسته و قصد براندازی دارند و اساس دین را نشانه رفته اند ، برخورد قاطعانه کند و اجازه ندهد امنیت و آرامش جامعه بازیچه دست چنین افراد و گروههایی شود؟ براستی کدام نظام سیاسی اجازه می دهد که چارچوب ها و بنیان ها و ارزش های پذیرفته شده آن مورد تعرض مخالفان قرار گرفته و با آنها هیچ برخوردی نکند و دم نزند ؟! البته حصر مخالفان تنها اقدامی نیست که توسط جمهوری اسلامی انجام گرفته باشد ، بلکه در تاریخ اسلام نیز مصادیقی از حصردر حکومت اسلامی وجود دارد .یک نمونه از آن در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جریان جنگ تبوک صورت گرفت که آیه 118 سوره توبه به آن اشاره دارد . ( وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم)(سوره توبه ، آیه 118) ((همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند (و از شرکت در تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذیرفت که خداوند توبهپذیر و مهربان است.) در شان نزول این آیه آمده است( سه نفر از مسلمانان به نام کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر ص سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی که پیامبر ص از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذر خواهی کردند، اما پیامبر ص حتی یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آنها سخن نگوید. آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آنجا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر ص آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر ص اجازه جدایی نداد، ولی دستور داد که به آنها نزدیک نشوند. فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قله کوههای اطراف مدینه پناه ببرند از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیه آنها وارد کرد این بود که کعب بن مالک میگوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا میگیرد، هنگامی که مرا شناخت نامهای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من کارم به جایی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند. خلاصه بستگان آنها غذا میآوردند، اما حتی یک کلمه با آنها سخن نمیگفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار میکشیدند که توبه آنها قبول شود و آیهای که دلیل بر قبولی توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کردهاند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنهکاریم ولی باید از گناهکار دیگری خشنود نباشیم). آنها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمیگفتند، و دو نفر از آنان با هم نبودند، و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید .( مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج8، ص 169-170) در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام نیز ایشان پس از جنگ جمل عایشه را در مدینه محصور نمودند . اعثم کوفی در فتوح البلدان نقل می کند که پس از خاتمه جنگ علی علیه السلام در بصره به طرف خانه ای که عایشه موقتاً در انجا بود حرکت نمود و دید که عایشه با عده ای از زنان بصره ، مشغول گریه و زاری هستند ، آنان را مورد سرزنش قرار داد و عایشه را مخاطب قرار داده و فرمود: عایشه خداوند تو را دستور داده بود که در خانه خود بنشینی و خود را از بیگانگان مستور و محفوظ بداری اما تو با امر پروردگار بزرگ مخالفت نموده ، دست به خون مسلمانان آلودی ، مردم را به ضد من شوراندی واز راه ظلم ، جنگ بزرگی علیه من به وجود اوردی در صورتی که تو و خاندانت به وسیله ما به عزت وشرف نائل گشته اید و به وسیله ما خاندان بود که تو ام المؤمنین شدی . اینک باید اماده حرکت باشی و به خانه ای که رسول خدا تورا در انجا برقرار نموده است برگردی و تا دم مرگ در آنجا باشی .( ترجمه فتوح البلدان ابن اعثم ، محمد بن احمد المستوفی الهروی ، بمبئی : مطعبه الحسینی ، 1300، ج2، ص 339-340- عسکری ، مرتضی ، نقش عایشه در تاریخ اسلام ، تهران : دانشکده اصول الدین ، 1378، ج2، ص 226-227) ( مبانی قانونی حصر خانگی) حصر سران فتنه به عنوان مجازات این افراد نبوده و تنها به عنوان یک عامل تنبیهی و بازدارنده موقت برای این افراد در نظر گرفته شده است تا شرایط و زمینه برای محاکمه آنها فراهم شود . مطابق با اصل 32 قانون اساسی هیچکس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند و در صورت بازداشت باید حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. هدف از این اصل، عدم بازداشت انسان بیگناه، ولو به احتمال یک درصد بی گناهی او است. بنا بر اصل 36 قانون اساسی نیز حکم به مجازات و اجرا آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. در قوانین کیفری نیز به هیچ کس و هیچ نهادی اجازه داده نشده تا شهروندان را خارج از دادسرا و طی تشریفات معمول قضایی بدون تشکیل پرونده و تفهیم اتهامی معین و امکان دفاع مجازات کنند. در مورد عنوان شدن حصر خانگی در مواد قانونی باید گفت که عین اصطلاح (حصر [یا حبس یا بازداشت] خانگی) در هیچ کدام از مواد قانون مجازات ایران هم نیامده است. تنها جایی که میتوان با قانون مجازات یک تفسیر موسع به دست آورد که مقام قضایی، یعنی حاکم شرع حق دارد کسی را در خانهاش حصر کند، ارجاع به ماده 32 قانون مجازات اسلامی است که در ابتدا هم به آن اشاره کردیم. ماده 32 قانون فوقالذکر موارد محرومیت اجتماعی را برشمرده است از جمله این موارد (اقامت اجباری در محل معین) و (منع از اقامت در محل یا محلهای معین) است. در واقع، حصر را میتوان از مصادیق محرومیت از حقوق اجتماعی دانست چرا که در حصر خانگی فرد از یک سری حقوق اجتماعی مانند رفت و آمد، محل اقامت و... محروم میشود. ( ماده 23 قانون مجازات اسلامی) و این مجازات که توسط حاکم شرع تعیین میشود به عنوان مجازات تکمیلی و با دلایلی از جمله عدم مراودهی شخص محصور شده با سایر مردم به دلایلی امنیتی و اخلاقی است. (حصر) یک اقدام (تنبیهی موقت) و اقدام (تأمینی موقت) به منظور حفظ امنیت است؛همانند لغو و یا محدودیت رفت و آمد در خصوص افرادی که موجبات ناامنی و مخاطرات عمومی را فراهم کردهاند. در بسیاری از کشورها از آن به عنوان یک اقدام تأمینی، بازدارنده و یا مجازات، بهره میگیرند و حتی در جهت کنترل رفتار و اعمال فرد در محل اسکان از سیستمهای الکترونیکی نظارتی بهره میبرند.به دلیل این که امکان رسیدگی در دادگاه با توجه به شرایطی نیست از این روش استفاده میکنند. در واقع، توسل به ابزار تأمینی (حصر خانگی) جهت تضمین امنیت عمومی و شهروندی و جلوگیری از اقدامات مخل امنیت ملی اخذ میشود. ( حصر خانگی در انتخابات ریاست جمهوری 88) بعد از انتخابات سال 88 و مشارکت 80 درصدی مردم در انتخابات، افرادی که پیروز در انتخبات نبودند زودتر از اعلام نتیجه رسمی انتخابات، ادعای تقلب را بین مردم پراکندند و به جای پیگیری ادعایشان از مجاری قانونی و احترام به ملت ایران و پایبندی به قانونمداری، اعتراضشان را مسبب اغتشاشهای خیابانی قرار دادند. در این روزها خسارات جبرانناپذیری به مردم وارد شد؛ اما سران فتنه همچنان با صدور بیانیههایی مبنی بر وجود تقلبی که ادعای آن ثابت نشده بود جو جامعه را نا امنتر و مردم را از هم دور تر میکردند.همین امر موجب اغتشاشات و درگیریهای وسیعی شد. عدهای در این زمان کشته و زخمی شدند. بسیاری از سازمانهای جاسوسی و وابستگان به سرویسهای اطلاعاتی خارجی نیز از این گونه اقدامات حمایت مالی، سیاسی و رسانهای به عمل آوردند و همین امر موجب تهدید بیشتر امنیت ملی میشد. در این مجرا،بیاعتنایی به قانون در متن جامعه احساس میشد؛ بیاعتنایی که هم از طرف معترضین و اخلالگران نظام به طور گسترده به وجود آمده بود و هم از سوی برخی از به اصطلاح نیروهای نظام به آن دامن زده شد. در آن فضای متشنج، برگشت سریع و دفعی به قانون ممکن نبود. فضای جامعه به هیچ وجه به این صورت نبود که یکی از دو طرف شروع به بحث منطقی و اعلام نظر بکند. کما اینکه معترضین به پیگیری شکایت از مجاری قانونی دعوت شدند . اما در مهلت قانونی که توسط شورای نگهبان تعیین شده بود هیچ مدرکی مبنی بر صحت ادعایشات به شورای نگهبان ندادند و از آن مجرای قانونی اعلام اعتراض ننمودند. ایشان همچنان به اقدامات غیرقانونی و اغتشاشات خیابانیشان ادامه میدادند. در صورتیکه در هر جامعه ای قانونمندی و توجه به مرّ قانون در صورت شکست یا پیروزی هر جریان، میتواند تضمین کننده امنیت کشور و جامعه باشد. اما به هر حال با وجود مماشاتی که بارها و بارها با سران فتنه شد و علیرغم پخش بیانیههای متعدد و اردو کشیهای خیابانی و پس از طی مراحلی اعم از وعظ و اخطار و دعوت و... پس از 16 ماه مماشات، در نهایت با توجه به عدم تمکین به قانون تصمیم به ایجاد محدودیتهایی برای آنها گرفته شد. حصر خانگی یا بازداشت خانگی در شرایطی استفاده میشود که مجازات زندان به دلایل مختلف مناسب به نظر نمیرسد.در این روش؛ مأموران امنیتی و انتظامی، محل مورد نظر را تحت کنترلهای شدید امنیتی قرار میدهند و با اعمال محدودیتهایی رابطه محصور را با دنیای خارج قطع میکنند. بنابراین حبس خانگی اغلب با کاهش اثر گذاری شخص محصور در بین جامعه و هوادارانش صورت میگیرد. باید اضافه کرد که میزان، شدت و ضعف محدودیتها به اهداف مسئولین و تصمیمات اتخاذ شده و موقعیت اشخاص بستگی دارد. در آن زمان، مسئولین امنیتی کشور به عنوان یک اقدام پیشگیرانه اقدام به حصر خانگی سران فتنه نمودند. شورای عالی امنیت ملی بر حسب وظیفه و صلاحیتی که در قانون اساسی برای آن در نظر گرفته شده محدودیتهایی را برای افرادی که با اقدامات خود امنیت داخلی و خارجی کشور را به مخاطره برقرار نمود. در شرایط آشفتهی آن موقع امکان محاکمهی مستقیم توسط مراجع قانونی نبود اما نهادهای امنیتی کشور نیز نمیتوانستند بدون هیچ اقدامی افرادی را که بر تبل بیقانونی میکوبیدند را به حال خود بگذارند بلکه باید برای برقراری امنیت اقدامی صورت میدادند. به این دلیل تصمیم به محدودیت و حصری گرفتند که تعریف آن را در پاراگراف قبل بیان نمودیم. مصوبات شورای عالی امنیت ملی همانطور که از نام آن پیداست در موارد امنیتی و اضطرار است و بعد از رفع این شرایط و آمادگی جامعه برای محاکمهی رسمی و اجرای قانون، باید قانون را اجرا نمود. باید جامعه و کشور هر چه بیشتر به سمت قانونمندی پیش بروند و فرهنگ قانونمداری بر جامعه حاکم شود. مسلماً محدودیتهای اعمال شده در حکم شورای عالی امنیت ملی، مجازات افراد مذکور محسوب نمیشود. اینگونه اقدامات تأمینی صرفاً با هدف حفظ نظم و امنیت عمومی صورت گرفته است. مجازات یا تبرئه تنها با حکم قضایی دادگاه امکان پذیر است. بنابراین باید با توجه به خسارتهایی که به جامعه وارد شده است به طور دقیق واکنش کیفری متناسبی با رفتار و اعمال متصدیان آن بشود. (borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=6170) 7. نهی حضرت از مشایعت ایشان در شهر انبار ناظر به هدف و انگیزه آنان بود که بر اساس رسوم جاهلی و با هدف شاه پرستی صورت می گرفت نه اصل استقبال . مهم این است که هدف از استقبال چه باشد اگر فلسفه آن شاه پرستی باشد، باید ترک شود ولی اگر فلسفه آن خدایی باشد هیچ اشکالی ندارد و استقبال مردم از مقام معظم رهبری نه به خاطر حفظ سنت ها و نه به خاطر ترس از معاقبه و نه به خاطر یک رسم بلکه به خاطر عشق و ارادت جانانه ای است که امت به امام خویش از خود نشان می دهد. تفاوت است بین پیشواز رفتن صِرف با تجدید پیمان، بیعت و نشان دادن پشتیبانی و حمایت و تفاوت است بین هرزمان و مقتضیات آن. نهی ایشان از دهقانان شهر انبارکه درسر راه صفّین، تا امام را دیدند پیاده شده، و پیشاپیش آن حضرت میدویدند. نهی از آن آداب خاص جاهلی بود که پادشاهان خود را احترام می کردند.نه نهی از بیعت و پشتیبانی از آن حضرت و یاران و کارگزاران ایشان چرا که کارگزاران ایشان به هر کشور و شهری که فرستاده می شدند تاکید بر اطاعت و بیعت از والی خود می کردند و مردم نیز به پیشواز این بزرگواران می آمدند و کسی نیز از این کار آنها را نهی نمی کرد. و نمونه های آن در صدر اسلام نیز وجود داشته هانند استقبال از پیامبر(ص) در زمان ورود به مدینه ِا استقبال از امام رضا(ع) در شهرهای ایران و... . در این زمان نیز که مردم سالاری و حضور و رای مردم از جمله اولین فاکتورها در حکومته
با سلام.آیا متن زیر حقیقت دارد؟!چرا در حال حاظر این چنین نیست ✅✅✅آنچه کمتر از علی (ع) شنیده ایم:
با سلام.آیا متن زیر حقیقت دارد؟!چرا در حال حاظر این چنین نیست ✅✅✅آنچه کمتر از علی (ع) شنیده ایم:
( حضرت علی علیه السلام را اینگونه بشناسیم ) ارایه تحلیل صحیح و واقعی از سیره حکومتی حضرت علی علیه السلام در گرو ارایه چهره حقیقی سیره حکومتی ایشان با توجه به مجموعه گفتار ورفتار حضرت در مورد حکومت و برخورد با مخالفان و معترضان و در نظر گرفتن جنبه های جاذبه و دافعه حضرت در کنار یکدیگراست نه تنها تمرکز بر جنبه ای از رفتار حضرت و انتخاب گزینشی از آن و نادیده انگاشتن جنبه های دیگر سیره عملی ایشان است.روشن است که برخورد گزینشی با سیره حضرت نمی تواند انسان را به حقیقت سیره حکومتی ایشان رهنمون سازد وافراد را در این عرصه گرفتار انحراف و سوء برداشت کند. با توجه به این مقدمه به پاسخ مطالبی که به آن استناد شده می پردازیم . 1. خانه شخصی حریم خصوصی است و تا کسی مزاحمتی برای اجتماع ایجاد نکند کسی حق تعرض به آن را ندارد، اما اگر خانه ای تبدیل به مرکز فساد و توطئه علیه نظام اسلامی شد ، این خانه دیگر حریم خصوصی محسوب نمی شود زیرا عرصه فعالیت آن از عرصه خصوصی فراتر رفته و عرصه اجتماعی را نیز در برگرفته است و حکومت اسلامی موظف است با چنین مرکزی برخورد نماید حتی اگر تحت عنوان مسجد ساخته شده باشد مانند مسجد ضرار در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله 2.. آنچه حضرت پس ازکشته شدن عثمان و هجوم مردم برای بیعت با ایشان فرمودند به دلیل انحرافات پدید آمده در اسلام در سایه غصب خلافت و جانشینی پیغمبر و دور افتادن از کتاب و سنت وسیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و عدم آمادگی جامعه اسلامی برای همراهی با حضرت در تحقق و برپایی حکومت دینی اصیل بود و برای اتمام حجت بر آنان بود نه اینکه حضرت حکومت را حق خود نمی دانستند . حضرت فرمودند: ( دعونی والتمسوا غیری فانا مستقبلون امرا له ووه الوان ، لا تقوم له القلوب و التثبت علیه العقول و ان الافاق قد اغامت و المحجه قد تنکرت و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم ولم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب و ان ترکتمونی فانا کاحدکم ولعلی اسمعکم و اصوعکم لمن ولیتموه امرکم و انا لکم وزیرا خیر لکم منی امیرا ) ( مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید ، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ وفتنه آمیز است و چهره های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند . چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته ماند > آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم . اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رییس حکومت باشم در حالی که من وزیر باشم بهتر است که امیر شما گردم) (نهج البلاغه ، خطبه 92) شهید مطهری فرمودند: ( علی علیه السلام از قبول خلافت امتناع میکند برای این که به آنها بفهماند مسئله فقط رفتن عثمان نیست، خیال نکنند عثمان رفته و کار تمام شده است. بخصوص افرادی که در زمان عثمان بهرهمند شده بودند خیال میکردند با رفتن عثمان و آمدن علی علیه السلام بنا نیست در بنیاد وضع اجتماعی تغییری حاصل شود. علی علیه السلام به مردمی که برای بیعت با او آمده بودند فرمود: (افق ها بسیار تیره شده و مه و غیم همه جا را فرا گرفته است. درست همان گونه که در فضای مهآلود بُردِ دیدها کم میشود، اکنون نیز که افق مسائل اجتماعی تیره و تار است عقلها نمیتوانند عمق مسائل را بیابند. میگویند علی بیاید، ولی گویی فکر نکردهاند اگر علی بیاید چه باید بکند و چه خواهد کرد. راه مستقیم ناشناخته مانده و مردم راه اسلام را فراموش کردهاند. از نو میباید راه اسلام را به مردم نشان داد. مردم به بیراهه رفتنها عادت کردهاند ... من تا به دعوت شما پاسخ نگفتهام تنها یک تکلیف دارم، اما اگر به این دعوت پاسخ بگویم و خلافت را بپذیرم با شما آنچنان رفتار خواهم کرد که خود میدانم ...) و بعد حضرت اشاره میکند به مردمی که بدون استحقاق پستها را اشغال کرده بودند و بدون استحقاق ثروتها را جمع آورده بودند، و میگوید: (تمام ثروتهایی را که در زمان عثمان از مردم به ناحق گرفته شده است مصادره خواهم کرد اگرچه با آن ثروتها زن گرفته باشید و آنها را مهر زنان خود قرار داده باشید ...) امیرالمؤمنین صراحت به خرج داد. سیاست او صریح بود. نمیخواست کاری را که میخواهد بکند در دلش مخفی نگه دارد و بگوید فعلا حرف صریحی نزنم تا این مردم که امروز آمدند و با ما بیعت کردند خیال کنند که این نظم موجود همان طور که هست حفظ میشود، ولی بعد که روی کار سوار شدیم برنامههای خود را اجرا میکنیم. در نگاه علی معنای این عمل، اغفال است. به همین جهت است که بالصراحه اعلام میکند: ای کسانی که امروز با من بیعت میکنید! بدانید که من شما را اغفال نمیکنم، برنامه حکومتی من چنین است.) ( مطهری ، مرتضی ، آینده انقلاب اسلامی ایران ، تهران : صدرا ، 1362، ص 149-150) و تاریخ ثابت کرد که همانگونه که حضرت فرموده بود بلافاصله پس از عهده دار شدن حکومت ، ناکثین و قاسطین و مارقین سربرداشتند . حضرت در خطبه شقشقیه فرمودند: فلما نهضت بالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول ( تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فسادا والعاقبه للمتقین ) بلی والله لقد سمعوها و وعوها و لکنهم حلیت الدنیا فی اعینهم و راقهم زبرجها) ( پس هنگامی که به پاخاستم حکومت را به دست گرفتم ، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند وبرخی از اطاعت حق سربرتافتند گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید:(سرای آخرت را برای کسانی برگزیدم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از ان پرهیزکاران است ) آرای به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند ، اما دنیا در دیده آنها زیبا نموده و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد .) ( نهج البلاغه ، خطبه 3) 3.حضرت بارها وبارها بر حق خود بر حکومت و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و الهی بودن آن تصریح فرمودند که به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم . حضرت در جریان جنگ صفین فرمودند: (اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایة امرکم ولکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم) ( پس از ستایش پروردگار , خداوند سبحان , برای من برشما حقی را به جهت ولایت و سرپرستی امر شما قرار داده است و برای شما همانند حق من , حقی تعیین فرموده است ) (نهج البلاغه , ترجمه محمد دشتی , قم: حضور , 1381, خطبه 216, بند 1, ص 322). حضرت پس از بازگشت از جنگ صفین در بخشی از سخنان خویش فرمودند:(لا یقاس بآل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) من هذه الا امه أحدٌ ولا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفی الغالی و بهم یلحق التالی ولهم خصائص حق الولایه وفیهم الوصیه والوراثه ,الان اذ رجع الحق الی اهله ونُقِلَ الی منتقله) (کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود . عترت پیامبر اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند . شتاب کننده باید به آنان بازگردد وعقب مانده باید به آنان بپیوندد , زیرا ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت و میراث رسالت , به آنها تعلق دارد . هم اکنون حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد .) (همان , خطبهٴ 2، بند 13 ,ص 36) حضرت علی (علیهالسلام) درباره ائمّه دین (علیهمالسلام) و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و بیصلاحیتی غیر آن بزرگان چنین میفرماید: (ان الأئمّه من قریش، غرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهم ولا تصلح الولاة من غیرهم)( همانا امامان همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان بنی هاشم کاشته اند . مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست و دیگر مدعیان زمامداران , شایستگی آن را ندارند .)( همان، خطبه 144، بند 4, ص 196) همچنین فرمودند:(لنا علی الناس حق الطاعه والولایه ولهم من الله سبحانه حسن الجزاء)( برای ما بر مردم , حق اطاعت و پیروی و ولایت است و بر آنها از جانب خداوند پاداش نیکو است )( خوانساری , جمال الدین محمد , شرح غررالحکم ودررالکلم, تهران: دانشگاه تهران,1373, ج 5، ص 129) در این بیان های شریف حضرت به روشنی حکومت و ولایت را حق خود دانستند که از سوی خداوند متعال برای حضرت قرار داده شده است آیا باز با وجود این صراحت می توان ادعا کرد که حضرت حکومت را حق خود نمی دانستند؟ اساساً در بینش اسلامی , منبع و سرچشمه مشروعیت حکومت , الهی بوده و از ولایت تشریعی خداوند سرچشمه می گیرد , زیرا ( بر اساس اعتقاد توحیدی , خداوند رب و صاحب اختیار هستی و انسان هاست . چنین اعتقادی ایجاب می کند که تصرف در امور مخلوقات با اذن خداوند صورت گیرد و از آن جا که حکومت و تنظیم قوانین , مستلزم تصرف در امور انسان هاست , این امر تنها از سوی کسی رواست که دارای این حق و اختیار باشد یا از طرف او مأذون و منصوب باشد وقتی خداوند که منشأ حقوق است حق حکومت و ولایت بر مردم را به پیامبر , امامان معصوم علیهم السلام و یا جانشین معصوم واگذار نموده است , او حق دارد احکام الهی را در جامعه پیاده کند چون از ناحیه کسی نصب شده است که همه هستی و حقوق و خوبی ها از اوست .) (مصباح یزدی , محمد تقی , نظریه سیاسی اسلام , قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره ,1378, ج2,ص40) رهبری با تأسی به سیره حضرت علی علیه السلام انتقاد از حاکم و مسئولان نظام را حق مردم دانسته و بر آن تأکید دارند . ایشان در این رابطه فرمودند: ( مطالبه کردن با دشمنی کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهی اوقات معارضه با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معنای انتقاد نکردن نیست؛ به معنای مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبری هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید (ضد ولایت فقیه) را معرفی کنید. خوب، (ضد) معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مینشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کردهام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معنای این نیست که همه جزئیات کارهائی که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّی من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبری از آن مجموعه حوادث و رویدادهائی لازم است که به تصمیمگیریهای او، به جهتگیریهای او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه چیزهائی که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانهها اتفاق میافتد، باید حتماً رهبری مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضی از اشخاص و بعضی از کارها ممکن است در مجموعه دولتی وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبری وارد محیط اجرائی شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگی یا اقتصادی، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضی تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشی است؛ حقاً و انصافاً. کارهائی هم که دارد انجام میگیرد، میبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بیانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفداری، به معنای این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردی هم انتقاد داشته باشم.) (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهای سیاسی فرهنگی دانشگاهها ، 17/7/1386) 5. شیوه برخورد حضرت علی علیه السلام با مخالفان در دوران حکومت خویش. امام علیعلیه السلام در دوران کوتاه حکومت خویش، بهطور کلی با چهار گروه مخالف روبهرو بود که هر یک از سویی بر اصلاحات علوی میتاختند و امام را از پرداختن به برنامههای حکومتی خود باز میداشتند. پیش از بیان این مخالفتها، تصویری کلی را از این گروهها از نظر میگذرانیم. 1. قاعدین نخستین گروه مخالف امام علیعلیه السلام، شمار اندکی از مهاجران و انصار بودند که از پیوستن به (جماعت) و تن دادن به (بیعت) خودداری کردند؛ کسانی مانند عبداللهبن عمر، سعدبن ابیوقاص، حسانبن ثابت، زیدبن ثابت، اسامةبن زید، محمدبن مسلمة، کعببن مالک و عبداللهبن سلام. (الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص 243) بیشتر اینان از زمره کسانیاند که امام علیعلیه السلام درباره آنها فرمود: خذلو الحق ولم ینصروا الباطل؛ (نهجالبلاغه، حکمت 18، ص .363) (حق را خوار کردند و باطل را نیز یار نشدند.) البته برخی بر این باورند که بیعت با امام، بیعتی عمومی بود که هیچکس از آن تخلف نکرد. بر این اساس، این گروه نیز همانند دیگران، حکومت امام علی را به رسمیت شناختند، اما از همراهی با وی در جنگها خودداری کردند. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، پیشین ،ج 4، ص 9 10) به هر حال، این افراد هر چند خطری جدی برای حکومت علوی به حساب نمیآمدند، کنارهگیری آنان که اغلب از صحابه مشهور و با نفوذ پیامبر بودند دستاویزی برای دیگر مخالفان میگردید. امام علیعلیه السلام بر خلاف خلفای پیشین، کسی را وادار به بیعت نکرد و با برخی از این افراد، درباره دلایل قعودشان گفت و گو نمود؛ (همان، ج 4، ص 8 9) هر چند به مخالفت کسانی چون حسانبن ثابت و عبداللهبن سلام از آغاز اعتنایی نکرد و در پاسخ کسانی که از او میخواستند تا آنان را به بیعت با خود فرا خواند، فرمود: لا حاجة لنا فیمن لا حاجة له فینا؛ (همان، ج 4، ص 9) (ما به کسی که نیازی به ما ندارد، احتیاجی نداریم.) 2. ناکثین دسته دوم از مخالفان امام علیعلیه السلام، کسانی بودند که به رهبری طلحه، زبیر و عایشه، نخستین جنگ داخلی را علیه حکومت نوپای علوی به راه انداختند. اینان که اصحاب جمل نیز خوانده میشوند، نخست خلافت امام را پذیرفتند و با او بیعت کردند؛ اما پس از مدت کوتاهی به انگیزههای گوناگون، پیمان خویش گسستند و به همین دلیل، گروه ناکثین (پیمانشکنان) خوانده شدند. آنان حرکت خود را از مکه آغاز کردند و پس از مدتی به بصره یورش بردند و استاندار بصره، عثمانبن حنیف را بهطرز فجیعی از شهر بیرون کردند. بدین ترتیب پس از گذشت حدود پنج یا شش ماه از دوران خلافت امام علیعلیه السلام آشکارا دست به قیامی مسلحانه علیه حکومت اسلامی زدند. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخج 2، ص 312 322) جنگ جمل هر چند بیش از یک روز به طول نینجامید، زیانهای مادی و معنوی فراوانی بر جای گذاشت. دستکم پنج هزار نفر از سپاهیان امام به شهادت رسیدند و بیش از یک سوم سپاه جمل کشته شدند. (همان، ج 2، ص 346؛) در برافروختن آتش این فتنه، دسیسهها و فریب کاریهای معاویه را نباید نادیده گرفت. وی با فرستادن نامههایی جداگانه برای طلحه و زبیر به آنان وعده خلافت داد، و حتی بهدروغ نوشت که از مردم شام برای آنان بیعت گرفته است. (ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 231 و ج 10، ص 235 236) امیر المؤمنانعلیه السلام با اشاره به این توطئه، میفرماید: شگفتا که آنان به خلافت ابوبکر و عمر تن دادند، اما بر من ستم روا داشتند! در حالی که میدانستند من از آن دو کمتر نیستم... معاویه از شام برای آنان نامه نوشت و فریبشان داد؛ اما آنان این مسئله را پنهان داشتند و با شعار خونخواهی عثمان، سبک مغزان را فریفتند. (ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 310) 3. قاسطین سومین گروه مخالف امام علیعلیه السلام، معاویه و یاران او بودند که قاسطین (ستمگران) نام گرفتهاند. اینان از آغاز، حکومت امیر مؤمنان را به رسمیت نشناختند و جنگ پر حادثه و طولانی صفین را پدید آوردند. این جنگ حدود چهار ماه پس از واقعه جمل آغاز گردید (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب، پیشین ،ج 2، ص 386) و به کشته شدن شمار فراوانی از سپاهیان دو طرف انجامید. این نبرد طولانی، شهادت بیست و پنج هزار نفر از سپاهیان امام علیعلیه السلام و کشته شدن چهل و پنج هزار تن از لشکریان معاویه را در پی داشت (همان ، ج 2، ص 405 406) و در حالی که ساعاتی چند به پیروزی نهایی سپاه امامعلیه السلام باقی نمانده بود، با حیلهگری عمروبن عاص و سادهلوحی و خیانت برخی از لشکریان امام علیعلیه السلام، به سود معاویه پایان یافت و با پدید آوردن ماجرای حکمیت، خود، سرآغاز فتنهای دیگر گشت . 4. مارقین خوارج، چهارمین گروهی بودند که در برابر حکومت امام علیعلیه السلام صفآرایی کردند . اینان که تا واپسین روزهای جنگ صفین از سپاهیان امیر مؤمنان به شمار میآمدند، بر اثر سادهلوحی در دام عمروبن عاص گرفتار آمدند و امام را به پذیرش صلح وادار ساختند. این گروه، پس از آن که به اشتباه خود پی بردند، به جای عبرتگیری از حوادث گذشته و اعتماد به علم و دانش بیکران علوی، پیوسته بر لغزشهای خود افزودند و سرانجام راه قیام و خروج علیه حکومت اسلامی را در پیش گرفتند و با ایجاد رعب و وحشت و کشتن مردم بیگناه، امنیت جامعه را مختل کردند. شمار خوارج در آغاز به دوازده هزار نفر میرسید؛ (ابن اعثم، الفتوح، ص 742) اما روشنگریها و نصایح امام علیعلیه السلام، دستکم دو سوم آنان را از صف مخالفان بیرون کشید (همان، ص 745) و گروه باقیمانده، جز شماری اندک در ساعات آغازین جنگ نهروان به هلاکت رسیدند. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین، ج 2، ص 406) نبرد با خوارج، هر چند توان نظامی و مادی چندانی نمیخواست، به لحاظ معنوی نیروی فراوانی میطلبید و از حساسترین جنگهای امام علیعلیه السلام به شمار میرفت؛ زیرا این گروه غالبا از قاریان قرآن بودند و پیشانی پینه بسته آنان، حکایت از تعبد و شب زندهداری آنان میکرد. امام علیعلیه السلام، خود، در این باره میفرماید: من فتنه را نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت؛ از آن پس که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند آن همه جا را فراگرفته. ( نهجالبلاغه، خطبه 93، ص 85) شیوه برخورد حضرت با مخالفان امام علیعلیه السلام در برخورد با مخالفان خویش سه راهبرد اساسی داشت: گفتوگو؛ مدارا؛ برخورد قاطع. تلاش اولیه امیر مؤمنان، پاسخگویی به شبهات مخالفان بود و میکوشید راهی برای پایانبخشیدن مسالمتآمیز به نزاع و دشمنی بیابد. اگر از این راه نتیجه دلخواه به دست نمیآمد، با مخالفان خود، تا جایی که به امنیت و وحدت جامعه اسلامی آسیبی نمیرسید، مدارا، و از شدت و خشونت پرهیز میکرد. سرانجام اگر مخالفان دست به قیام مسلحانه میزدند و امنیت شهرها و راهها را به خطر میانداختند، نوبت به برخورد قاطعانه میرسید. البته امامعلیه السلام در این مرحله نیز هیچ گاه از ارشاد و راهنمایی دشمنان غفلت نمیکرد 1. گفت و گو امیر مؤمنان با همه گروههای مخالف خود به گفتوگو مینشست و با بردباری و فروتنی دلایل آنان را میشنید. در روزهای آغاز خلافت، با برخی از کسانی که از بیعت با وی خودداری میکردند، جداگانه گفتوگو کرد. امامعلیه السلام با طلحه و زبیر بارها به گفتوگو نشست و برای هدایت آنان از هیچ کوششی دریغ نورزید؛ به گونهای که حتی به آنان پیشنهاد کرد بخشی از دارایی شخصی امام را از آن حضرت بگیرند و از زیادهخواهی و تصرف در اموال عمومی در گذرند. اما آنان همچنان برخواسته خود پای میفشردند و سهم بیشتری را از بیتالمال میخواستند. (مصنفات الشیخ المفید، ج 1،المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، 1413 ق ، ص 164 165)طلحه و زبیر عدالت امام را تاب نیاوردند و سپاهی عظیم برای مبارزه با آن حضرت آراستند؛ اما امیر مؤمنان همچون گذشته به روشنگری خویش ادامه داد و با فرستادن نامهها و سفیران خود، از آنان خواست که دست از هواهای نفسانی خود بردارند و به عهد و پیمان نخستین خویش باز گردند. (نهجالبلاغه، نامه 54) در گیر و دار جنگ جمل نیز امام علیعلیه السلام از ارشاد و راهنمایی دشمنان خویش دست نکشید و سرانجام با یادآوری حدیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله زبیر را از ادامه جنگ منصرف کرد. (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب،تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، دارالمعرفة، بیروت، بیتا ج 2، ص 371 372) امامعلیه السلام در برخورد با معاویه نیز همین شیوه را در پیش گرفت و در چندین نامه، فضایل خویش را برشمرد و معاویه را به تقوای الهی و پرهیز از دنیاطلبی فرا خواند و از دنبال کردن چیزی که شایستگی آن را ندارد، بر حذر داشت. (ر. ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 133) معاویه در برابر منطق روشن و استوار امام به رجزخوانی پرداخت و برای تحقیر جایگاه امام از هیچ تلاشی خودداری نکرد. گستاخی معاویه در این نامهها به جایی رسیده بود که ابن ابی الحدید، آرزو میکند کاش کار امام علی بدانجا نمیکشید که معاویه خود را همسان او بپندارد و چنین نامههای وقیحانهای را بنویسد. (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، الثانیة، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1385 ق، ج 16، ص .136) اما امیر مؤمنان، که جز به خشنودی خداوند نمیاندیشد، یاوهگویی معاویه را با موعظههای حکیمانه پاسخ میگوید و حتی تا اندکی پیش از آغاز نبرد نیز از ارشاد و هدایت معاویه ناامید نشد. (ر. ک: ابن مزاحم، نصر، وقعة صفین،تحقیق عبدالسلام محمد هارون، الثانیة، المؤسسة العربیة الحدیثة، القاهرة، 1382 ق،ص 149 151 و 187 188) امامعلیه السلام با خوارج نیز بارها گفتوگو کرد و همه همت خود را برای به راه آوردن آنان به کار گرفت. گاه کسانی همچون عبداللهبن عباس و براءبن عازب را به سوی آنان میفرستاد و گاه خود با آنان سخن میگفت ؛ چنان که درباره شعار اصلی خوارج (لاحکم الا لله) فرمود: سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری حکم جز از آن خدا نیست، لیکن اینان میگویند فرمانروایی را جز خدا روا نیست؛ حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد. تا آن گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد . (نهجالبلاغه، خطبه 40، ص 39) امام علیعلیه السلام در سخنان خود ضمن تشریح ماجرای حکمیت و خطای خوارج در این مسئله، از آنان خواست که از تفرقه و جدایی بپرهیزند؛ زیرا (آن که از جمع مسلمانان به یک سو شود، بهره شیطان است؛ چنان که گوسفند چون از گله دور ماند، نصیب گرگ بیابان است.) (همان، خطبه 127، ص 125) این سخنان سرانجام در گروهی از خوارج اثر کرد و آنان را به کنارهگیری از جماعت نهروانیان واداشت. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،داراحیاء التراث العربی، بیروت،1408 ق ج 2، ص 405 406) 2. مدارا امام علیعلیه السلام نخست مخالفان سیاسی خود را از راه مذاکره، نصیحت میکرد و اگر این شیوه کارگر نمیافتاد، راه مدارا و بردباری را پیشه میگرفت برخی از یاران امام از وی میخواستند تا با کسانی که از بیعت با او روتافتهاند، با خشونت رفتار کند و دستکم آنان را زندانی کند؛ اما امام این نظر را نمیپسندید و بهصراحت اعلام میداشت که هر کس تا زمانی که به رویارویی مسلحانه علیه حکومت اسلامی برنخیزد، در امان خواهد بود. امام علیعلیه السلام با آن که از انگیزه طلحه و زبیر برای رفتن به مکه آگاه بود و میدانست جز جنگافروزی مقصود دیگری ندارند، با آنان مدارا کرد و در پاسخ به پیشنهاد ابنعباس که از وی میخواست تا آن دو را زندانی کند و از رفتن به مکه باز دارد، فرمود: آیا از من میخواهی که آغازگر ستم باشم... و براساس ظن و گمان به مجازات افراد بپردازم و پیش از انجام کار، مؤاخذه نمایم؟ هرگز! به خدا قسم از رفتار عادلانه... که خدا مرا بدان امر فرموده، روی نمیگردانم. (مصنفات الشیخ المفید،پیشین ،ج 1، ص 166) آنگاه که خبر پیمانشکنی و سرکشی اصحاب جمل را شنید، فرمود: (تا زمانی که برای جامعه خطرساز نباشند، صبر خواهم کرد و اگر از دشمنی دست بردارند، از آنان در میگذرم.) (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین ،ج 2، ص 312) امیرمؤمنان در برخورد با خوارج نیز به مدارا رفتار کرد و حلم و بردباری را به نهایت رساند. بارها هنگام ایراد خطبه با سخنان اعتراضآمیزی از این دست که (به حکمیت تن دادی و پستی را پذیرفتی، حکم جز خدا را نیست) (المسعودی، علیبن الحسین، مروجالذهب،پیشین ، ج 2، ص 406) روبهرو میگشت؛ اما پاسخ وی این بود که شما را از نماز گزاردن در مساجد باز نمیداریم و سهمیه بیتالمالتان را قطع نمیکنیم و تا زمانی که دست به شمشیر نبردهاید، با شما نمیجنگیم. (ابن الاثیر، الکامل فیالتاریخ،پیشین، ج 2، ص 398) گاه در حالی که امامعلیه السلام مشغول نماز بود، یکی از خوارج، این آیه از قرآن را میخواند: (به تو و به پیامبران پیش از تو وحی فرستادیم که اگر شرکورزی، اعمالت تباه خواهد شد و از زیانکاران خواهی بود.) (سوره ، زمر ، آیه 65)(الشیخ الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 3، ص 35 36)مقصود این بود که علیعلیه السلام به دلیل پذیرش حکمیت کافر گردیده و از خواندن نماز بهرهای نمیبرد. امیر مؤمنان همه این آزارها را به جان میخرید و تا وقتی که کیان اسلام را در خطر نمیدید، شمشیر از نیام بیرون نمیکشید. روزی یکی از خوارج سخن حکیمانهای را از امام شنید و در حضور آن حضرت و یارانش گستاخانه گفت: خدا این کافر را بکشد، چه دانش گسترده و عمیقی دارد!) اصحاب قصد جان او را کردند، اما امام فرمود: (آرام باشید، دشنام را دشنامی باید و یا بخشودن گناه شاید.) (نهجالبلاغه، حکمت 420، ص 437) 3. شدت و قاطعیت هنگامی که مذاکره با مخالفان به جایی نرسید و برخورد مسالمتآمیز به سوء استفاده آن انجامید، امامعلیه السلام دست به شمشیر برد و با همان قاطعیتی که در نبردهای صدر اسلام از خود به نمایش گذاشته بود، به رویارویی با جنگافروزان پرداخت. نمونهای از این قاطعیت و دلیری در پاسخ امیر مؤمنان به معاویه آشکار است: گفتی که من و یارانم را پاسخی جز شمشیر نیست؛ راستی که خنداندی از پس آن که اشک ریزاندی. کی پسران عبدالمطلب را دیدی که از پیش دشمنان پس روند و از شمشیر ترسانده شوند!... زودا کسی را که میجویی تو را جوید، و آن را که دور میپنداری به نزد تو راه پوید. من با لشکری از مهاجران و انصار و تابعین آنان که راهشان را به نیکویی پیمودند، به سوی تو میآیم؛ لشکری بسیار و آراسته و گرد آن به آسمان برخاسته. جامههای مرگ بر تن ایشان، و خوشترین دیدار برای آنان دیدار پروردگارشان. همراهشان فرزندان (بدریان)اند و شمشیرهای (هاشمیان) که میدانی در آن نبرد تیغ آن (رزم آوران) با برادر و دایی و جد و خاندان تو چه کرد و [ضرب دست آنان] از ستمکاران دور نیست [و امروزشان با دیروز یکی است]. (همان، نامه 28، ص 293، 294) بنابر این این گونه نیست که حضرت تنها از سلاح کلام و سخن استفاده کرده باشند و با معارضان و مخالفانی که به مقابله با نظام اسلامی برخاسته اند و امنیت جامعه اسلامی را به مخاطره انداخته اند ، بیش از کلام برخورد دیگری نکنند . (ر.ک:یوسفیان ، حسن ، شریفی ، احمد حسین ، امام علی علیه السلام و مخالفان ، دانشنامه امام علی علیه السلام ،تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، 1380) 6.. نظام جمهوری اسلامی و رهبری تلاش نموده اند تا شیوه برخورد حضرت علی السلام با مخالفان را فرا الگوی خویش قرار دهند به طور خاص در جریان حوادث پس از انتخابات 88 تلاش زیادی انجام دادند که نامزدهای معترض را به تمکین در برابر قانون و پیمودن راههای قانونی در پیگیری از مطالبات خود و پرهیز از کشاندن اعتراضات به سطح خیابان ها و مردم ، دعوت نمودند و برای باز داشتن آنها مدت اعتراض را تمدید نموده و جلساتی با حضور نمایندگان نامزدهای معترض برگزار شد تا نظر آنان تأمین شود ، اما آنان به چیزی جز ابطال انتخابات راضی نشده و بر طبل آشوب های خیابانی نواختند . متأسفانه نامزدهای معترض در انتخابات با کوتاه نیامدن از راه پیش گرفته ، بستر ساز جریانی شدند که در آن اغتشاشگران و معاندان نظام امنیت و مال و جان افراد جامعه را به خطر انداختند . در جریان فتنه پس از انتخابات نیز ، دشمنان نظام به طور آشکار موجودیت نظام را هدف گرفته و تلاش کردند با کمک عناصر وابسته خویش در داخل، اهداف شوم خویش را دنبال کنند ، حضور طیف های مختلف معاندان نظام از منافقان و سلطنت طلبان و وابستگان به فرقه ضاله بهائیت همه و همه بیانگر به صحنه آمدن همه دشمنان و مخالفان نظام برای براندازی نظام بود .شعارهای ساختار شکنانه این گروهها نیز آشکار کننده عمق کینه و دشمنی آنان با مبانی و ارزش های اسلامی بود. در چنین شرایطی، مصالحه با چنین دشمنانی و رها کردن آنان با چه منطقی قابل توجیه است؟ آیا می توان امنیت و آرامش جامعه را فدای کینه توزی برخی افراد و گروههای معلوم الحال نمود. آیا مقابله با چنین جریانی ، به معنای تلاش برای حفظ قدرت به هر قیمت است یا مصداق مقابله با توطئه دشمنان قسم خورده دین و حفظ موجودیت اسلام در عصر حاضر است که در نظام جمهوری اسلامی تبلور یافته است .حفظ اسلام درچنین شرایطی تنها با مقابله با دشمنان و برخورد با آنان امکان پذیر بوده و سکوت و کنار آمدن در برابر مخالفان ،نه تنها کمکی به حفظ دین نمی کرد بلکه اساس دین را به خطر می انداخت و نظام جمهوری اسلامی بر اساس این وظیفه به برخورد قاطعانه با معاندان و دشمنان نظام پرداخت . البته نظام جمهوری اسلامی در ابتدای شکل گیری این جریان ، همه مخالفت ها را به یک چشم ندیده و حساب کسانی که تحت تأثیر تبلیغات منفی و فضای ایجاد شده به اقداماتی دست زده بودند را از حساب اغتشاشگران و معاندان نظام جدا نموده و با دسته اول با عطوفت و رأفت اسلامی برخورد نمود اما عقل و منطق حکم می کند که نظام در برابر کسانی که آگاهانه و عامدانه به مقابله با نظام برخاسته و قصد براندازی دارند و اساس دین را نشانه رفته اند ، برخورد قاطعانه کند و اجازه ندهد امنیت و آرامش جامعه بازیچه دست چنین افراد و گروههایی شود؟ براستی کدام نظام سیاسی اجازه می دهد که چارچوب ها و بنیان ها و ارزش های پذیرفته شده آن مورد تعرض مخالفان قرار گرفته و با آنها هیچ برخوردی نکند و دم نزند ؟! البته حصر مخالفان تنها اقدامی نیست که توسط جمهوری اسلامی انجام گرفته باشد ، بلکه در تاریخ اسلام نیز مصادیقی از حصردر حکومت اسلامی وجود دارد .یک نمونه از آن در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جریان جنگ تبوک صورت گرفت که آیه 118 سوره توبه به آن اشاره دارد . ( وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم)(سوره توبه ، آیه 118) ((همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند (و از شرکت در تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبه آنها را پذیرفت که خداوند توبهپذیر و مهربان است.) در شان نزول این آیه آمده است( سه نفر از مسلمانان به نام کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر ص سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی که پیامبر ص از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذر خواهی کردند، اما پیامبر ص حتی یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آنها سخن نگوید. آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آنجا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر ص آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر ص اجازه جدایی نداد، ولی دستور داد که به آنها نزدیک نشوند. فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قله کوههای اطراف مدینه پناه ببرند از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیه آنها وارد کرد این بود که کعب بن مالک میگوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا میگیرد، هنگامی که مرا شناخت نامهای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من کارم به جایی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند. خلاصه بستگان آنها غذا میآوردند، اما حتی یک کلمه با آنها سخن نمیگفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار میکشیدند که توبه آنها قبول شود و آیهای که دلیل بر قبولی توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کردهاند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنهکاریم ولی باید از گناهکار دیگری خشنود نباشیم). آنها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمیگفتند، و دو نفر از آنان با هم نبودند، و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید .( مکارم شیرازی ، ناصر ، تفسیر نمونه ، تهران: دار الکتب الاسلامیه ، 1374، ج8، ص 169-170) در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام نیز ایشان پس از جنگ جمل عایشه را در مدینه محصور نمودند . اعثم کوفی در فتوح البلدان نقل می کند که پس از خاتمه جنگ علی علیه السلام در بصره به طرف خانه ای که عایشه موقتاً در انجا بود حرکت نمود و دید که عایشه با عده ای از زنان بصره ، مشغول گریه و زاری هستند ، آنان را مورد سرزنش قرار داد و عایشه را مخاطب قرار داده و فرمود: عایشه خداوند تو را دستور داده بود که در خانه خود بنشینی و خود را از بیگانگان مستور و محفوظ بداری اما تو با امر پروردگار بزرگ مخالفت نموده ، دست به خون مسلمانان آلودی ، مردم را به ضد من شوراندی واز راه ظلم ، جنگ بزرگی علیه من به وجود اوردی در صورتی که تو و خاندانت به وسیله ما به عزت وشرف نائل گشته اید و به وسیله ما خاندان بود که تو ام المؤمنین شدی . اینک باید اماده حرکت باشی و به خانه ای که رسول خدا تورا در انجا برقرار نموده است برگردی و تا دم مرگ در آنجا باشی .( ترجمه فتوح البلدان ابن اعثم ، محمد بن احمد المستوفی الهروی ، بمبئی : مطعبه الحسینی ، 1300، ج2، ص 339-340- عسکری ، مرتضی ، نقش عایشه در تاریخ اسلام ، تهران : دانشکده اصول الدین ، 1378، ج2، ص 226-227) ( مبانی قانونی حصر خانگی) حصر سران فتنه به عنوان مجازات این افراد نبوده و تنها به عنوان یک عامل تنبیهی و بازدارنده موقت برای این افراد در نظر گرفته شده است تا شرایط و زمینه برای محاکمه آنها فراهم شود . مطابق با اصل 32 قانون اساسی هیچکس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین میکند و در صورت بازداشت باید حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. هدف از این اصل، عدم بازداشت انسان بیگناه، ولو به احتمال یک درصد بی گناهی او است. بنا بر اصل 36 قانون اساسی نیز حکم به مجازات و اجرا آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. در قوانین کیفری نیز به هیچ کس و هیچ نهادی اجازه داده نشده تا شهروندان را خارج از دادسرا و طی تشریفات معمول قضایی بدون تشکیل پرونده و تفهیم اتهامی معین و امکان دفاع مجازات کنند. در مورد عنوان شدن حصر خانگی در مواد قانونی باید گفت که عین اصطلاح (حصر [یا حبس یا بازداشت] خانگی) در هیچ کدام از مواد قانون مجازات ایران هم نیامده است. تنها جایی که میتوان با قانون مجازات یک تفسیر موسع به دست آورد که مقام قضایی، یعنی حاکم شرع حق دارد کسی را در خانهاش حصر کند، ارجاع به ماده 32 قانون مجازات اسلامی است که در ابتدا هم به آن اشاره کردیم. ماده 32 قانون فوقالذکر موارد محرومیت اجتماعی را برشمرده است از جمله این موارد (اقامت اجباری در محل معین) و (منع از اقامت در محل یا محلهای معین) است. در واقع، حصر را میتوان از مصادیق محرومیت از حقوق اجتماعی دانست چرا که در حصر خانگی فرد از یک سری حقوق اجتماعی مانند رفت و آمد، محل اقامت و... محروم میشود. ( ماده 23 قانون مجازات اسلامی) و این مجازات که توسط حاکم شرع تعیین میشود به عنوان مجازات تکمیلی و با دلایلی از جمله عدم مراودهی شخص محصور شده با سایر مردم به دلایلی امنیتی و اخلاقی است. (حصر) یک اقدام (تنبیهی موقت) و اقدام (تأمینی موقت) به منظور حفظ امنیت است؛همانند لغو و یا محدودیت رفت و آمد در خصوص افرادی که موجبات ناامنی و مخاطرات عمومی را فراهم کردهاند. در بسیاری از کشورها از آن به عنوان یک اقدام تأمینی، بازدارنده و یا مجازات، بهره میگیرند و حتی در جهت کنترل رفتار و اعمال فرد در محل اسکان از سیستمهای الکترونیکی نظارتی بهره میبرند.به دلیل این که امکان رسیدگی در دادگاه با توجه به شرایطی نیست از این روش استفاده میکنند. در واقع، توسل به ابزار تأمینی (حصر خانگی) جهت تضمین امنیت عمومی و شهروندی و جلوگیری از اقدامات مخل امنیت ملی اخذ میشود. ( حصر خانگی در انتخابات ریاست جمهوری 88) بعد از انتخابات سال 88 و مشارکت 80 درصدی مردم در انتخابات، افرادی که پیروز در انتخبات نبودند زودتر از اعلام نتیجه رسمی انتخابات، ادعای تقلب را بین مردم پراکندند و به جای پیگیری ادعایشان از مجاری قانونی و احترام به ملت ایران و پایبندی به قانونمداری، اعتراضشان را مسبب اغتشاشهای خیابانی قرار دادند. در این روزها خسارات جبرانناپذیری به مردم وارد شد؛ اما سران فتنه همچنان با صدور بیانیههایی مبنی بر وجود تقلبی که ادعای آن ثابت نشده بود جو جامعه را نا امنتر و مردم را از هم دور تر میکردند.همین امر موجب اغتشاشات و درگیریهای وسیعی شد. عدهای در این زمان کشته و زخمی شدند. بسیاری از سازمانهای جاسوسی و وابستگان به سرویسهای اطلاعاتی خارجی نیز از این گونه اقدامات حمایت مالی، سیاسی و رسانهای به عمل آوردند و همین امر موجب تهدید بیشتر امنیت ملی میشد. در این مجرا،بیاعتنایی به قانون در متن جامعه احساس میشد؛ بیاعتنایی که هم از طرف معترضین و اخلالگران نظام به طور گسترده به وجود آمده بود و هم از سوی برخی از به اصطلاح نیروهای نظام به آن دامن زده شد. در آن فضای متشنج، برگشت سریع و دفعی به قانون ممکن نبود. فضای جامعه به هیچ وجه به این صورت نبود که یکی از دو طرف شروع به بحث منطقی و اعلام نظر بکند. کما اینکه معترضین به پیگیری شکایت از مجاری قانونی دعوت شدند . اما در مهلت قانونی که توسط شورای نگهبان تعیین شده بود هیچ مدرکی مبنی بر صحت ادعایشات به شورای نگهبان ندادند و از آن مجرای قانونی اعلام اعتراض ننمودند. ایشان همچنان به اقدامات غیرقانونی و اغتشاشات خیابانیشان ادامه میدادند. در صورتیکه در هر جامعه ای قانونمندی و توجه به مرّ قانون در صورت شکست یا پیروزی هر جریان، میتواند تضمین کننده امنیت کشور و جامعه باشد. اما به هر حال با وجود مماشاتی که بارها و بارها با سران فتنه شد و علیرغم پخش بیانیههای متعدد و اردو کشیهای خیابانی و پس از طی مراحلی اعم از وعظ و اخطار و دعوت و... پس از 16 ماه مماشات، در نهایت با توجه به عدم تمکین به قانون تصمیم به ایجاد محدودیتهایی برای آنها گرفته شد. حصر خانگی یا بازداشت خانگی در شرایطی استفاده میشود که مجازات زندان به دلایل مختلف مناسب به نظر نمیرسد.در این روش؛ مأموران امنیتی و انتظامی، محل مورد نظر را تحت کنترلهای شدید امنیتی قرار میدهند و با اعمال محدودیتهایی رابطه محصور را با دنیای خارج قطع میکنند. بنابراین حبس خانگی اغلب با کاهش اثر گذاری شخص محصور در بین جامعه و هوادارانش صورت میگیرد. باید اضافه کرد که میزان، شدت و ضعف محدودیتها به اهداف مسئولین و تصمیمات اتخاذ شده و موقعیت اشخاص بستگی دارد. در آن زمان، مسئولین امنیتی کشور به عنوان یک اقدام پیشگیرانه اقدام به حصر خانگی سران فتنه نمودند. شورای عالی امنیت ملی بر حسب وظیفه و صلاحیتی که در قانون اساسی برای آن در نظر گرفته شده محدودیتهایی را برای افرادی که با اقدامات خود امنیت داخلی و خارجی کشور را به مخاطره برقرار نمود. در شرایط آشفتهی آن موقع امکان محاکمهی مستقیم توسط مراجع قانونی نبود اما نهادهای امنیتی کشور نیز نمیتوانستند بدون هیچ اقدامی افرادی را که بر تبل بیقانونی میکوبیدند را به حال خود بگذارند بلکه باید برای برقراری امنیت اقدامی صورت میدادند. به این دلیل تصمیم به محدودیت و حصری گرفتند که تعریف آن را در پاراگراف قبل بیان نمودیم. مصوبات شورای عالی امنیت ملی همانطور که از نام آن پیداست در موارد امنیتی و اضطرار است و بعد از رفع این شرایط و آمادگی جامعه برای محاکمهی رسمی و اجرای قانون، باید قانون را اجرا نمود. باید جامعه و کشور هر چه بیشتر به سمت قانونمندی پیش بروند و فرهنگ قانونمداری بر جامعه حاکم شود. مسلماً محدودیتهای اعمال شده در حکم شورای عالی امنیت ملی، مجازات افراد مذکور محسوب نمیشود. اینگونه اقدامات تأمینی صرفاً با هدف حفظ نظم و امنیت عمومی صورت گرفته است. مجازات یا تبرئه تنها با حکم قضایی دادگاه امکان پذیر است. بنابراین باید با توجه به خسارتهایی که به جامعه وارد شده است به طور دقیق واکنش کیفری متناسبی با رفتار و اعمال متصدیان آن بشود. (borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=6170) 7. نهی حضرت از مشایعت ایشان در شهر انبار ناظر به هدف و انگیزه آنان بود که بر اساس رسوم جاهلی و با هدف شاه پرستی صورت می گرفت نه اصل استقبال . مهم این است که هدف از استقبال چه باشد اگر فلسفه آن شاه پرستی باشد، باید ترک شود ولی اگر فلسفه آن خدایی باشد هیچ اشکالی ندارد و استقبال مردم از مقام معظم رهبری نه به خاطر حفظ سنت ها و نه به خاطر ترس از معاقبه و نه به خاطر یک رسم بلکه به خاطر عشق و ارادت جانانه ای است که امت به امام خویش از خود نشان می دهد. تفاوت است بین پیشواز رفتن صِرف با تجدید پیمان، بیعت و نشان دادن پشتیبانی و حمایت و تفاوت است بین هرزمان و مقتضیات آن. نهی ایشان از دهقانان شهر انبارکه درسر راه صفّین، تا امام را دیدند پیاده شده، و پیشاپیش آن حضرت میدویدند. نهی از آن آداب خاص جاهلی بود که پادشاهان خود را احترام می کردند.نه نهی از بیعت و پشتیبانی از آن حضرت و یاران و کارگزاران ایشان چرا که کارگزاران ایشان به هر کشور و شهری که فرستاده می شدند تاکید بر اطاعت و بیعت از والی خود می کردند و مردم نیز به پیشواز این بزرگواران می آمدند و کسی نیز از این کار آنها را نهی نمی کرد. و نمونه های آن در صدر اسلام نیز وجود داشته هانند استقبال از پیامبر(ص) در زمان ورود به مدینه ِا استقبال از امام رضا(ع) در شهرهای ایران و... . در این زمان نیز که مردم سالاری و حضور و رای مردم از جمله اولین فاکتورها در حکومته
- [سایر] متن روی بازوی امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان(ع)، هنگام تولد چه بود؟
- [سایر] آیا این سخن صحیح است که حقیقت حضرت علی (ع) ازلی است؟
- [سایر] آیا این سخن صحیح است که حقیقت حضرت علی (ع) ازلی است؟
- [سایر] آیا امکان دارد متن نامه و سیمای مدیریتی و اداری کارکنان دولت از دیدگاه امام علی (ع) را برایم بفرستید؟
- [سایر] متن کامل دعای احتجاب امام علی(ع) (احْتَجَبْتُ بِنُورِ وَجْهِ اللَّهِ...) و همچنین سند آن چگونه است؟
- [سایر] پیامبر اکرم(ص) فرمود: (مجالس خود را به ذکر علی(ع) زینت دهید)، همچنین این حدیث: که رسول خدا فرمود: (کلام علی بالاترین کلامها است) صحیح است؟ متن کامل و منبع را ذکر نمایید.
- [سایر] با سلام، لطفاً در مورد حدیث حقیقت امام علی(ع) به کمیل (أنّه کمیل کان من خواص علی(ع)، اردفه علی جَمَله فسأل عنه،قال: یا أمیرالمؤمنین(ع) ما الحقیقة؟ فقال(ع): مالک و الحقیقة؟ قال کمیل: أولستُ صاحب سرّک؟ قال(ع): بلی ولکن یرشّح علیک ما یطفح منّی قال کمیل: أو مثلک یخیّب سائلا؟ فقال(ع): الحقیقه کشف سبحات الجلال من غیراشارة. فقال: زدنی بیانا. قال(ع): محوالموهوم مع صحو المعلوم. فقال: زدنی بیانا. فقال(ع): هتک الستر لغلبة السّر. فقال: زدنی بیانا. قال(ع): نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره. فقال: زدنی بیانا. قال (ع): اطف السراج فقد طلع الصبح) را ترجمه و توضیح دهید.
- [سایر] علت این که در زمان حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) موضوع عصمت و امامت مانند دوران امام صادق (ع) بحث نشد چیست؟ و در حقیقت چرا در ادبیات اعراب زمان امام علی و فرزندانشان به موضوع تبعیت از امام معصوم که الآن در تشیع رایج است برخورد نمی کنیم؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] آیا هند همسر یزید و قبل از آن خادم خانه امام علی(ع) بود؟ آیا این حقیقت دارد که زنان یزید و خود او از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش ناراحت بودند؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.