این قضیه صحت داره که قبل انقلاب نیمه شعبان امام گفت بخاطر شهدا مجلس عزا بگیریم ولی آقای مصباح قبول نکرد و جشن گرفت. باسلام به شما دانشجوی محترم و تشکر از اینکه مخاطب ما هستید، دوست عزیز توجه کنید که حضور فعال آیت الله مصباح در نقد جریان منحرفی که در سالهای اخیر به دنبال براندازی نظام دینی و ناکارآمد نشان دادن آن بود، سبب شد تا برخی از جریان ها به هر ابزار و وسیلهای برای تخریب ایشان متوسل شوند. برخی از این تخریبها عبارتند از: یک_ اتهام فرار از مبارزه! آیت الله مصباح در مقابل این تهمتها ضمن تاکید بر دروغبودن این ادعاها، مخاطبان خود را به تدبر در سخنان تحریفنشده خویش و نقد علمی آنها فراخوانده و از پرداختن به مسائل و موضوعاتی که هیچ ارتباطی با مباحث منتقدانه ایشان ندارد ،برحذر می دارند. ایشان در این باره میگویند: (حالا من بیایم در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کردهایم؟ بسیاری امور دیگر هم بوده که من تا حال ضرورتی ندیدهام منتشر کنم و الان هم ضرورتی نمیبینم که برای خوشامد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کردهام و مردم را به خودم دعوت کردهام که کسانی مرا تکذیب میکنند؟! آقا بنده، نه رأی میخواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی میخواهم پشت سر من نماز بخواند و یا سهم امام به من بدهد. بنده آیه قرآنی میخوانم و میگویم به عنوان کسی که 50 سال ریش در علوم اسلامی، سفید کردهام، وظیفه میدانم بگویم؛ میخواهید قبول کنید؛ میخواهید نکنید؛ حالا عدهای علیه شخص من، تبلیغ میکنند و افترا میزنند و دروغ میگویند. من هیچ بنا ندارم که از خودم دفاع کنم. هر چه میخواهند بگویند. شما ببینید حرف من چیست و چه استدلالی دارم؟)[1] حجتالاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی که در برخی از مسائل سیاسی با آیت الله مصباح اختلاف نظر نیز دارد، در رابطه با ایشان میگوید: (روش استاد مصباح از همان ابتدا رازداری و مخفیکاری و عدم تظاهر بود. ایشان در هیچ زمینهای از زمینههای علمی، فلسفی، سیاسی و... مایل نبود که خودی نشان دهد و همواره طبق معتقدات و باورهای خود به مبارزه ادامه میداد و اگر کسانی در برههای از زمان، توقفی ظاهری در مبارزه احساس میکنند، این در واقع تاکتیکی خاص و مرحلهای بوده و گرنه استراتژی ایشان، از روزی که ما ایشان را در جلسات تفسیر و فلسفه استاد علامه، آیت الله سید محمد حسین طباطبایی شناختیم، کار در راه خدا و ادای تکلیف در حد توان و قدرت، طبق تشخیص و برداشت خود بود. نشر نشریه انتقام آن هم به تنهایی و با امکانات بسیار محدود آن زمان، خود دلیلی روشن و آشکار بر این روش و تاکتیک و استمرار روح مبارزه است.)[2] حجت الاسلام دعایی مدیر مسئول فعلی روزنامه اطلاعات نیز دقیقا به همین نکات فوق در مورد آیتالله مصباح اشاره دارد.[3] حجت الاسلام محمدجواد کرمانی که از نظر تفکرات سیاسی با آیت الله مصباح اختلاف دیدگاه دارد و در مناظرهای تحت عنوان خشونت و مدارا به عنوان رقیب آیت الله مصباح شرکت کرد[4]، در رابطه با سوابق مبارزاتی استاد مصباح میگوید: (من از آنچه این روزها در روزنامهها می نویسند و متاسفانه به مقام استاد جسارت مینمایند، سخت ناراحتم. من به خدمات علمی و تحقیقاتی و مراتب فضل و دانش و تقوی و دلسوزی ایشان از سالهای 30 آشنایم و به خدمات ایشان واقفم و میدانم آقای مصباح و برادرم و برادرم علی آقای حجتی و آقای خسروشاهی و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای دعایی در قم به نشر نشریه بعثت و انتقام و نیز پخش اعلامیههای امام(ره) و مراجع میپرداختند. من آقای مصباح را همچون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر و بسیاری دیگر از بزرگواران، در پشت جبههی مبارزه حاضر میدیدم. وقتی کسانی چون مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و آیت الله منتظری، مرحوم آیتالله شهید سعیدی در صحنهی مبارزه به صورت علنی وارد میشدند، امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و آقای مصباح پشتیبانان جدّی نهضت امام خمینی(ره) در پشت صحنه بودند و گاهی هم علنی میشدند.)[5] آیت الله مصباح در مورد ادعای فردی راجع به امضا نکردن برخی اعلامیهها در زمان طاغوت چنین پاسخ میدهد: (آقایی که میشناسید، یک وقت نامهای را آوردهاند که من امضا بکنم و امضا نکردم. حقیقتش این است که من به آورندة نامه اطمینان نداشتم و الّا در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت، امضای بنده هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی هم نزد خودم است؛ دیگران هم دارند. چند نمونه هم در خاطرات آقای رفسنجانی ثبت شده و در کتاب ایشان برخی از بیانیهها و اعلامیههایی است که با امضای بنده است، منتهی بعضی اشخاص از همان وقت برای ما هویتشان مجهول بود. نمیگویم آدم بدی بودند؛ ولی ما به آنها اعتماد نداشتیم و بعد هم حوادثی اتفاق افتاد که آن سوءظن ما را تا حدی تأیید کرد و امروز هم شما از همان شخص رفتارهایی میبینید که واقعاً جای این است که آدم احتیاط کند و بنده هنوز هم به این قبیل افراد، اعتماد ندارم. مگر آدم مجبور است که هر کسی هر نامهای آورد، امضا کند؟ اگر اصل اینکه ما در مقابل رژیم اعلامیه داده باشیم، ملاک است که دهها اعلامیه با امضأ بنده و با محتوای تند سیاسی موجود است. یک نکتة دیگر هم که نمیخواستم و نمیخواهم وارد بشوم، ولی ناچار اشارهای کنم، آن است که کسانی که در مبارزه مخفی و سرّی وارد میشدند، نمیآمدند افشا بکنند.)[6] آیت الله مصباح در ادامهی پاسخ خود برای توضیح این مخفیکاری به انتشار نشریات (انتقام) و (بعثت) اشاره میکنند که این نشریات - مخصوصا نشریهی انتقام تمام کارهای آن را خود استاد مصباح برعهده داشتند- با مخفیکاری بسیار شدید انجام می شد و ساواک نتوانست نویسنده نشریه انتقام را تشخیص دهد. حجهالاسلام والمسلمین نواب نیز علت اینکه بعضی اعلامیهها به امضای آیت الله مصباح نمیرسید، را چنین بیان میکند: (استاد مصباح گاهی به واسطهی نظرشان بعضی از بیانیهها و یا تجمعات را تایید نمیکردند یا با شرایطی آنها را قبول میکردند. مثلا در یک مورد داماد ایشان - حجت الاسلام و المسلمین محمدی عراقی- در زندان بودند و یک بیانیهای دادند که از زندانیان که اعتصاب غذا کرده بودند، حمایت شده بود. این بیانیه را نوشتند و قرار شد به امضای علما برسد و تعدادی از بزرگان نیز پای آن را امضا کردند؛ اما وقتی این بیانیه را خدمت استاد مصباح دادند تا امضا کند، ایشان فرمودند: این اعتصابکنندگان که یک مشت کمونیست نیستند که برای نان و آب و استراحت اعتصاب کرده باشند. اینها لابد هدف الهی دارند؛ پس چرا در بیانیه به هدفشان اشارهای نشده است؟ بروید و این بیانیه را اصلاح کنید و بنویسید که این مبارزان برای انجام مراسم مذهبی مثل برپاکردن نماز جماعت در زندان و نیز برای این که مثلا کتابهای دینی در اختیارشان قرار داده شود، از این قبیل اهداف مقدس اسلامی اعتصاب کردهاند تا من آن را امضا کنم. معلوم است که چنین موضعی برخاسته از دقت فوقالعاده ایشان بوده است.)[7] در همین زمینه حجتالاسلام سید حمید روحانی مورخ برجسته تاریخ انقلاب میگوید: (عاملی که برخی مبارزین قبل از انقلاب را نسبت به آقای مصباح ناراحت کرد، این بود که چرا آقای مصباح در جریان تایید سازمان مجاهدین خلق با آنها همراهی نکردند. آقای مصباح منافقین را زودتر از دیگران شناختند و به پیروی از امام، از آنها حمایت نکردند و حرکتی که به نفع منافقین تمام میشد، را محکوم میکردند. تمام این بساطی که علیه ایشان به راه انداختهاند، برای این است که چرا ایشان نیز همانند برخی از آخوندها آلت دست منافقین نشدند. )[8] ♦ 2. تهمت گرایش به انجمن حجتیه و جشن نیمه شعبان یکی از مضحکترین اتهاماتی که به آیتالله مصباح نسبت دادهاند، اتهام گرایشات ایشان به انجمن حجتیه است. میدانیم انجمن حجتیه گروهی هستند که عقیده دارند امام زمان موقعی ظهور میکند که جهان پر از فسق و فجور شود؛ پس هر کوششی که برای اصلاح جامعه برداشته شود، ظهور را به تاخیر میاندازد؛ لذا هیچ حرکت اصلاحی در این زمینه نباید انجام شود؛ یعنی در عقیده انجمن حجتیه امربه معروف و نهی از منکر اصولی کاملا تعطیل هستند و البته از نظر این دسته (حکومت اسلامی) هم چون با هدف اصلاح روی کار میآید، ظهور امام زمان را به تاخیر میاندازد. اینان مدعیاند در زمان غیبت هیچ حکومتی به اسم حکومت اسلامی و عمل به دستورات شریعت اجازهی تشکیل ندارد. سوابق مبارزاتی استاد مصباح قبل از انقلاب این اتهام را به کلی نفی مینماید. مخالفین، برای اثبات این ادعا راجع استاد مصباح شایعه نمودهاند در سال 57 که امام خمینی(ره) به خاطر اعمال وحشیانه رژیم پهلوی، جشنهای نیمه شعبان را تحریم نموده بودند، علاوه بر انجمن حجتیه، استاد مصباح در موسسهی خود جشن گرفتهاند. آیت الله استادی امام جمعهی موقت قم در این رابطه میگوید: (خدا کند این آقایانی که بنا گذاشتهاند حضرت مصباح را خاموش کنند، لااقل از دروغ و خلاف واقع گویی بپرهیزند. در سال 56-57 موسسه (در راه حق) در دست ساختمان بود و کارهای فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچهای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام میگرفت که در همان خانه برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب، حاضر میشدند و موسسه در راه حق که یار صمیمی امام(ره)، حجت الاسلام والمسلمین شهید حقانی در هیات مدیرهاش بود را به خاطر برنامههای سازندهاش مورد تقدیر و تشویق قرار میدادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که حجت الاسلام والمسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت: ما در صددیم اعلامیههایی که مردم و همهی اصناف و متدینین در شهر و روستاها در بارهی نهضت امام خمینی(ره) منتشر کردهاند، را گردآوری کنیم تا با اتکای به این اسناد زنده به ملیگرایان و دگراندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید؛ بیجهت مدعی نشوید. عامل پیروزی، مذهب و مذهبی بودن مردم بود. در همان خانه قدیمی کذایی بود که آقای دکتر... برای اداره برخی کلاسها میآمد و نزد یکی از افاضل، برخی درسها را میخواند. البته ممکن است کم حافظگی!، ایشان را هم به انکار وادارد. این را برای آن عرض کردم که شاهد مورد قبول آقایان یاد شده باشد.)[9] به عنوان یک سند تاریخی برای ردّ این اتهام جملهای را از اولین شماره نشریه (انتقام) که آیت الله مصباح، آن را در نیمهی شعبان سال 1343 در نقد تفکر (انجمن حجتیه) نگاشته است، میآوریم: ( ...انتظار چنین روزی است که روح مبارزه و انتقامجویی و پیکار با دشمنان دین و انسانیت را در کالبد رزمندگان راه خدا دمیده و به سوی آیندهای درخشان و پیروزیی قطعی پیش میبرد. ولی تنپروران و نازپروردگانی که با روح استثمار تربیت یافتهاند و عادت کردهاند که از دسترنج دیگران بهرهمند شوند، برای اعتذار از تنبلی و راحتطلبی خود میگویند ان شاء الله امام زمان میآید و کارها را اصلاح میکند. غافل از آنکه این اعتقاد، بار تکلیف را از دوش کسی برنمیدارد و اصلا از کجا چنین تنآسایان راحتطلبی که با این بهانهها شانه از زیر بار وظایف شرعی و اوامر مراجع تقلید خالی کردهاند، قبل از دیگران مورد خشم و انتقام آن حضرت واقع نشوند؟...)[10] پینوشتها: 1- فصلنامه کتاب نقد ،ش:19و20،ص63 2- مقدمه کتاب انتقام ص2و3 3- هفته نامه پرتو سخن،18 خرداد 79 4- برای توضیحات بیشتر می توانید به کتاب مناظره مراجعه فرمایید 5- روزنامه اطلاعات، 25مرداد78 6- فصلنامه کتاب نقد، ش:19و20،ص63 7- زندگینامه آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ص264 8- هفته نامه پرتو، شماره 457 9- روزنامه رسالت، 8شهریور78 10- کتاب انتقام، صفحه 15
این قضیه صحت داره که قبل انقلاب نیمه شعبان امام گفت بخاطر شهدا مجلس عزا بگیریم ولی آقای مصباح قبول نکرد و جشن گرفت.
این قضیه صحت داره که قبل انقلاب نیمه شعبان امام گفت بخاطر شهدا مجلس عزا بگیریم ولی آقای مصباح قبول نکرد و جشن گرفت.
باسلام به شما دانشجوی محترم و تشکر از اینکه مخاطب ما هستید، دوست عزیز توجه کنید که حضور فعال آیت الله مصباح در نقد جریان منحرفی که در سالهای اخیر به دنبال براندازی نظام دینی و ناکارآمد نشان دادن آن بود، سبب شد تا برخی از جریان ها به هر ابزار و وسیلهای برای تخریب ایشان متوسل شوند. برخی از این تخریبها عبارتند از: یک_ اتهام فرار از مبارزه! آیت الله مصباح در مقابل این تهمتها ضمن تاکید بر دروغبودن این ادعاها، مخاطبان خود را به تدبر در سخنان تحریفنشده خویش و نقد علمی آنها فراخوانده و از پرداختن به مسائل و موضوعاتی که هیچ ارتباطی با مباحث منتقدانه ایشان ندارد ،برحذر می دارند. ایشان در این باره میگویند: (حالا من بیایم در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کردهایم؟ بسیاری امور دیگر هم بوده که من تا حال ضرورتی ندیدهام منتشر کنم و الان هم ضرورتی نمیبینم که برای خوشامد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کردهام و مردم را به خودم دعوت کردهام که کسانی مرا تکذیب میکنند؟! آقا بنده، نه رأی میخواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی میخواهم پشت سر من نماز بخواند و یا سهم امام به من بدهد. بنده آیه قرآنی میخوانم و میگویم به عنوان کسی که 50 سال ریش در علوم اسلامی، سفید کردهام، وظیفه میدانم بگویم؛ میخواهید قبول کنید؛ میخواهید نکنید؛ حالا عدهای علیه شخص من، تبلیغ میکنند و افترا میزنند و دروغ میگویند. من هیچ بنا ندارم که از خودم دفاع کنم. هر چه میخواهند بگویند. شما ببینید حرف من چیست و چه استدلالی دارم؟)[1] حجتالاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی که در برخی از مسائل سیاسی با آیت الله مصباح اختلاف نظر نیز دارد، در رابطه با ایشان میگوید: (روش استاد مصباح از همان ابتدا رازداری و مخفیکاری و عدم تظاهر بود. ایشان در هیچ زمینهای از زمینههای علمی، فلسفی، سیاسی و... مایل نبود که خودی نشان دهد و همواره طبق معتقدات و باورهای خود به مبارزه ادامه میداد و اگر کسانی در برههای از زمان، توقفی ظاهری در مبارزه احساس میکنند، این در واقع تاکتیکی خاص و مرحلهای بوده و گرنه استراتژی ایشان، از روزی که ما ایشان را در جلسات تفسیر و فلسفه استاد علامه، آیت الله سید محمد حسین طباطبایی شناختیم، کار در راه خدا و ادای تکلیف در حد توان و قدرت، طبق تشخیص و برداشت خود بود. نشر نشریه انتقام آن هم به تنهایی و با امکانات بسیار محدود آن زمان، خود دلیلی روشن و آشکار بر این روش و تاکتیک و استمرار روح مبارزه است.)[2] حجت الاسلام دعایی مدیر مسئول فعلی روزنامه اطلاعات نیز دقیقا به همین نکات فوق در مورد آیتالله مصباح اشاره دارد.[3] حجت الاسلام محمدجواد کرمانی که از نظر تفکرات سیاسی با آیت الله مصباح اختلاف دیدگاه دارد و در مناظرهای تحت عنوان خشونت و مدارا به عنوان رقیب آیت الله مصباح شرکت کرد[4]، در رابطه با سوابق مبارزاتی استاد مصباح میگوید: (من از آنچه این روزها در روزنامهها می نویسند و متاسفانه به مقام استاد جسارت مینمایند، سخت ناراحتم. من به خدمات علمی و تحقیقاتی و مراتب فضل و دانش و تقوی و دلسوزی ایشان از سالهای 30 آشنایم و به خدمات ایشان واقفم و میدانم آقای مصباح و برادرم و برادرم علی آقای حجتی و آقای خسروشاهی و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای دعایی در قم به نشر نشریه بعثت و انتقام و نیز پخش اعلامیههای امام(ره) و مراجع میپرداختند. من آقای مصباح را همچون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر و بسیاری دیگر از بزرگواران، در پشت جبههی مبارزه حاضر میدیدم. وقتی کسانی چون مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و آیت الله منتظری، مرحوم آیتالله شهید سعیدی در صحنهی مبارزه به صورت علنی وارد میشدند، امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و آقای مصباح پشتیبانان جدّی نهضت امام خمینی(ره) در پشت صحنه بودند و گاهی هم علنی میشدند.)[5] آیت الله مصباح در مورد ادعای فردی راجع به امضا نکردن برخی اعلامیهها در زمان طاغوت چنین پاسخ میدهد: (آقایی که میشناسید، یک وقت نامهای را آوردهاند که من امضا بکنم و امضا نکردم. حقیقتش این است که من به آورندة نامه اطمینان نداشتم و الّا در دهها نامه و بیانیه صریح علیه حکومت، امضای بنده هست و در اسناد انقلاب هم ثبت شده و برخی هم نزد خودم است؛ دیگران هم دارند. چند نمونه هم در خاطرات آقای رفسنجانی ثبت شده و در کتاب ایشان برخی از بیانیهها و اعلامیههایی است که با امضای بنده است، منتهی بعضی اشخاص از همان وقت برای ما هویتشان مجهول بود. نمیگویم آدم بدی بودند؛ ولی ما به آنها اعتماد نداشتیم و بعد هم حوادثی اتفاق افتاد که آن سوءظن ما را تا حدی تأیید کرد و امروز هم شما از همان شخص رفتارهایی میبینید که واقعاً جای این است که آدم احتیاط کند و بنده هنوز هم به این قبیل افراد، اعتماد ندارم. مگر آدم مجبور است که هر کسی هر نامهای آورد، امضا کند؟ اگر اصل اینکه ما در مقابل رژیم اعلامیه داده باشیم، ملاک است که دهها اعلامیه با امضأ بنده و با محتوای تند سیاسی موجود است. یک نکتة دیگر هم که نمیخواستم و نمیخواهم وارد بشوم، ولی ناچار اشارهای کنم، آن است که کسانی که در مبارزه مخفی و سرّی وارد میشدند، نمیآمدند افشا بکنند.)[6] آیت الله مصباح در ادامهی پاسخ خود برای توضیح این مخفیکاری به انتشار نشریات (انتقام) و (بعثت) اشاره میکنند که این نشریات - مخصوصا نشریهی انتقام تمام کارهای آن را خود استاد مصباح برعهده داشتند- با مخفیکاری بسیار شدید انجام می شد و ساواک نتوانست نویسنده نشریه انتقام را تشخیص دهد. حجهالاسلام والمسلمین نواب نیز علت اینکه بعضی اعلامیهها به امضای آیت الله مصباح نمیرسید، را چنین بیان میکند: (استاد مصباح گاهی به واسطهی نظرشان بعضی از بیانیهها و یا تجمعات را تایید نمیکردند یا با شرایطی آنها را قبول میکردند. مثلا در یک مورد داماد ایشان - حجت الاسلام و المسلمین محمدی عراقی- در زندان بودند و یک بیانیهای دادند که از زندانیان که اعتصاب غذا کرده بودند، حمایت شده بود. این بیانیه را نوشتند و قرار شد به امضای علما برسد و تعدادی از بزرگان نیز پای آن را امضا کردند؛ اما وقتی این بیانیه را خدمت استاد مصباح دادند تا امضا کند، ایشان فرمودند: این اعتصابکنندگان که یک مشت کمونیست نیستند که برای نان و آب و استراحت اعتصاب کرده باشند. اینها لابد هدف الهی دارند؛ پس چرا در بیانیه به هدفشان اشارهای نشده است؟ بروید و این بیانیه را اصلاح کنید و بنویسید که این مبارزان برای انجام مراسم مذهبی مثل برپاکردن نماز جماعت در زندان و نیز برای این که مثلا کتابهای دینی در اختیارشان قرار داده شود، از این قبیل اهداف مقدس اسلامی اعتصاب کردهاند تا من آن را امضا کنم. معلوم است که چنین موضعی برخاسته از دقت فوقالعاده ایشان بوده است.)[7] در همین زمینه حجتالاسلام سید حمید روحانی مورخ برجسته تاریخ انقلاب میگوید: (عاملی که برخی مبارزین قبل از انقلاب را نسبت به آقای مصباح ناراحت کرد، این بود که چرا آقای مصباح در جریان تایید سازمان مجاهدین خلق با آنها همراهی نکردند. آقای مصباح منافقین را زودتر از دیگران شناختند و به پیروی از امام، از آنها حمایت نکردند و حرکتی که به نفع منافقین تمام میشد، را محکوم میکردند. تمام این بساطی که علیه ایشان به راه انداختهاند، برای این است که چرا ایشان نیز همانند برخی از آخوندها آلت دست منافقین نشدند. )[8] ♦ 2. تهمت گرایش به انجمن حجتیه و جشن نیمه شعبان یکی از مضحکترین اتهاماتی که به آیتالله مصباح نسبت دادهاند، اتهام گرایشات ایشان به انجمن حجتیه است. میدانیم انجمن حجتیه گروهی هستند که عقیده دارند امام زمان موقعی ظهور میکند که جهان پر از فسق و فجور شود؛ پس هر کوششی که برای اصلاح جامعه برداشته شود، ظهور را به تاخیر میاندازد؛ لذا هیچ حرکت اصلاحی در این زمینه نباید انجام شود؛ یعنی در عقیده انجمن حجتیه امربه معروف و نهی از منکر اصولی کاملا تعطیل هستند و البته از نظر این دسته (حکومت اسلامی) هم چون با هدف اصلاح روی کار میآید، ظهور امام زمان را به تاخیر میاندازد. اینان مدعیاند در زمان غیبت هیچ حکومتی به اسم حکومت اسلامی و عمل به دستورات شریعت اجازهی تشکیل ندارد. سوابق مبارزاتی استاد مصباح قبل از انقلاب این اتهام را به کلی نفی مینماید. مخالفین، برای اثبات این ادعا راجع استاد مصباح شایعه نمودهاند در سال 57 که امام خمینی(ره) به خاطر اعمال وحشیانه رژیم پهلوی، جشنهای نیمه شعبان را تحریم نموده بودند، علاوه بر انجمن حجتیه، استاد مصباح در موسسهی خود جشن گرفتهاند. آیت الله استادی امام جمعهی موقت قم در این رابطه میگوید: (خدا کند این آقایانی که بنا گذاشتهاند حضرت مصباح را خاموش کنند، لااقل از دروغ و خلاف واقع گویی بپرهیزند. در سال 56-57 موسسه (در راه حق) در دست ساختمان بود و کارهای فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچهای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام میگرفت که در همان خانه برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب، حاضر میشدند و موسسه در راه حق که یار صمیمی امام(ره)، حجت الاسلام والمسلمین شهید حقانی در هیات مدیرهاش بود را به خاطر برنامههای سازندهاش مورد تقدیر و تشویق قرار میدادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که حجت الاسلام والمسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت: ما در صددیم اعلامیههایی که مردم و همهی اصناف و متدینین در شهر و روستاها در بارهی نهضت امام خمینی(ره) منتشر کردهاند، را گردآوری کنیم تا با اتکای به این اسناد زنده به ملیگرایان و دگراندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید؛ بیجهت مدعی نشوید. عامل پیروزی، مذهب و مذهبی بودن مردم بود. در همان خانه قدیمی کذایی بود که آقای دکتر... برای اداره برخی کلاسها میآمد و نزد یکی از افاضل، برخی درسها را میخواند. البته ممکن است کم حافظگی!، ایشان را هم به انکار وادارد. این را برای آن عرض کردم که شاهد مورد قبول آقایان یاد شده باشد.)[9] به عنوان یک سند تاریخی برای ردّ این اتهام جملهای را از اولین شماره نشریه (انتقام) که آیت الله مصباح، آن را در نیمهی شعبان سال 1343 در نقد تفکر (انجمن حجتیه) نگاشته است، میآوریم: ( ...انتظار چنین روزی است که روح مبارزه و انتقامجویی و پیکار با دشمنان دین و انسانیت را در کالبد رزمندگان راه خدا دمیده و به سوی آیندهای درخشان و پیروزیی قطعی پیش میبرد. ولی تنپروران و نازپروردگانی که با روح استثمار تربیت یافتهاند و عادت کردهاند که از دسترنج دیگران بهرهمند شوند، برای اعتذار از تنبلی و راحتطلبی خود میگویند ان شاء الله امام زمان میآید و کارها را اصلاح میکند. غافل از آنکه این اعتقاد، بار تکلیف را از دوش کسی برنمیدارد و اصلا از کجا چنین تنآسایان راحتطلبی که با این بهانهها شانه از زیر بار وظایف شرعی و اوامر مراجع تقلید خالی کردهاند، قبل از دیگران مورد خشم و انتقام آن حضرت واقع نشوند؟...)[10] پینوشتها: 1- فصلنامه کتاب نقد ،ش:19و20،ص63 2- مقدمه کتاب انتقام ص2و3 3- هفته نامه پرتو سخن،18 خرداد 79 4- برای توضیحات بیشتر می توانید به کتاب مناظره مراجعه فرمایید 5- روزنامه اطلاعات، 25مرداد78 6- فصلنامه کتاب نقد، ش:19و20،ص63 7- زندگینامه آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ص264 8- هفته نامه پرتو، شماره 457 9- روزنامه رسالت، 8شهریور78 10- کتاب انتقام، صفحه 15
- [سایر] سلام کوتاه خدمت حاجی خوب همه ایرانیا اولا زیارت قبول و طاعت پر ز نور دوما دو سال هر وقت تو دانشگاه شریف میام بیام دنبال شما برا هر مراسمی که نهاد و هیئت داره،میگن شهاب مرادی شریف نمیاد جرا واقعا چرا حدا برا احیای نیمه شعبان و یا احیای شبای قدر یا اعتکاف رمضان و یا جلسات هفتگی مشتاق شما هستیم مگر ما شریفی ها دل نداریم همین یا علی
- [سایر] باسلام و عرض ادب و احترام . سوالات که به دور از هر تکلفی به شرح زیر به حضورتان عرضه می دارم 1- بنا به اصل چهارم قانون اساسی تمامی قوانین باید منطبق با اصول اسلامی باشند و مرجع تشخیص مطابقت نیز شش فقیه شورای نگهبان که منتخب رهبر می باشند هستند ؛حال پرسش اینجاست که این شش فقیه که منتخب رهبر هستند و بالاتر از مجلس شورای اسلامی و نه مجلس که بالاتر از رای اگثریت مردم در رفراندوم ها هستند چطور می توانند حافظ جمهوریت نظام باشند ؟ ایا به گفته و اعتراف اقای جنتی که در مصاحبه برنامه شناسنامه گفت دلیل باقی ماندن من در این پست از اول انقلاب تاکنون بخاطر این بوده که منویات رهبری در زمان امام و اقای خامنه ای را براورده نمودم
- [سایر] سلام \"\"کاملا خصوصی\"\" آقای مرادی اینم هشتمی ! اگه این نامه رو دریافت کردید خواهش می کنم جواب بدید. گفتم به یه خانومی علاقه مند شدم.با این سنم باید چیکار کنم گفتید..... گفتم می خوام به نامزدی فکر کنم گفتید..... گفتم می خوام به خوانواده بگم می ترسم چطوری بگم گفتید..... گفتم حرف زدن با دختر ایراد داره؟ گفتید.... گفتم ارتباط حضوری با دختر مشکلی داره؟ گفتید.... گفتم هر چی فکر کردم به خوانوادم بگم نتونستم چون مطمئنم که از روی احساسات با من مخالفت می کنن/ اگه به خوانواده نگم تا آشنایی تقریبا کامل و حداقل ظرف مدت 2 یا 3 سال اشکال داره؟ گفتید ..... گفتم می خوام برم تهران و ایشونو ببینم و باهاشون حرف بزنم ایراد داره؟ گفتید.... وقتی شنبه دیدمشون، توی ایستگاه مترو ، از شدت جا خوردن داشتم می مردم. اولین تصمیمی که گرفتم قطع رابطه بود. حجابشون از نظر من خوب نبود. موهاشون یه کم بیرون بود با مانتو . به یه نحوی خودمو به پارک پشت استگاه مترو رسوندم. البته ایشونم همراه من بودن. دفعه اولم بود که داشتم کنار یه دختر راه می رفتم. نمی دونم اشکال داره یا نه. خلاصه توی پارک تا ظهر حرف زدیم. منتها آخر من طاقت نیاوردم گفتم اگه میشه حجابتونو یه لحظه درست کنید. خودم باورم نمی شد که با حجاب حداقل 2 یا 3 سال جوونتر و خیلی زیبا تر می شدن. وقتی بهشون گفتم فکر کردن خیلی معمولی دارم می گم. خلاصه اومدم شهر خودم. خیلی ناراحت بودم. توی ماشین همش سرم روی شیشه اتوبوس بود و فکر می کردم. شب که رسیدم یه کنایه هایی زدم که من شکه شدم از وضع حجابتون. ایشون فردی معتقد و مذهبی هستن. وقتی پرسیدم شما که منو شب نیمه شعبان تا اذون صبح نگه می دارید برای شب زنده داری شما که هزار بار تا حالا به من گفتید الان که بیکاری پاشون نماز به فلان نیت بخون چرا حجابتون اینطوریه؟ گفتن عادت کردم. وقتی بیش از صد بار بهشون گفتم که خیلی با حجاب ،متفاوت تر می شن . خودشونم متوجه شدن که این متفاوت شدن یه چیزی درونش هست و معمولی نیست، به فکر فرو رفتن. صبح یکشنبه یعنی روز بعد بهشون گفتم من از وضع حجاب شما خوشم نیومده. خیلی رک. و کلی حرف زدم. گذشت.... فردا شب یعنی شب دوشنبه که داشتیم با اس ام اس با هم حرف می زدیم گفتن: من با خانواده اومدم پارک همراه خاله اینا. اینا همشون به من می گن چقدر حجاب بهت میاد!!!! گفتم یعنی چی، شما ... گفت آره.. آقای مرادی به من بگید این چیه؟ شاید دروغ بگن. ولی چه دلیلی داره. وقتی من یه حرفی می زنم یا سئوالی می کنم خیلی راحت و پوسکنده جوابمو می دن. چه دلیلی داره به دروغ بگن من حجابمو درست کردم ؟!؟! آقای مرادی من 19 سالمه ایشون 18 سال هردومون خیلی کوچیک و کم تجربه ایم. خب شما به ما کمک کنید. دیشب توی فکر بودم. من یه مدتیه تمام وقتم شده این که با ایشون حرف بزنم یا اس ام اس بدم . از این رویه خوشحال نبودم. شبا ساعت 2 می خوابم. دیشب بعد از یه سال یکی از دوستامو دیدم. وقتی پرسید که چرا اینقده سیاه و لاغر شدم. گفتم بهش موضوعو. ایشون گفت کاملا در اشتباهی . شیوه کاملا اشتباهه. و خلاصه کلی ما رو برد توی فکر. /ایشون 25 سالشونه و تازه ازدواج کردن/ دیشب کلی فکر کردم . ایشون خیلی چیزا گفتن که من خلاصش کردم . گفت تو الان باید درس بخونی و بری سربازی و ... من قصد دارم برم سربازی درسم حتما می خوام بخونم. این وسط این جریان !!! آیا واقعا اشکالی داره؟ خلاصه تصمیم گرفتم صبح بیام شروع کنم به قطع رابطه. خدایا چطوری بگم. دیشب تا صبح فکر کردم. به خیلی از روشها فکر کردم . آخر گفتم می گم من یه بیماری لا علاج دارم./چه مسخره/ خلاصه کلی خودم ژس گرفتم و صبح بهشون گفتم که من بیماری دارم. البته نه به این راحتی !! ایشون مدام گریه می کردن و منم از این طرف گاهی گریه گاهی توی فکر بودم و داشتم حرف می زدم گاهی ... آخر طاقت نیاوردم و همه چیو بهشون گفتم که من دروغ گفتم و .... خلاصه هر چی توی دلم سنگینی می کرد مثلا اینکه می ترسم شما دروغ بگید/ خانواده من خیلی متفاوتن از خانواده تو/ من پول ندارم/هر دومون سن کمی داریم و نمی تونیم توی اولین عشق تصمیم بگیریم / و... قرار شد بیشتر مشورت کنیم. آقای مرادی شما بگید ما چیکار کنیم خیلی ممنونم. الان می گید : ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و زحت ما می داری شوخی کردم. ببخشید دستون درد نکنه. راستی \"یادم رفت\" حلول ماه رمضان مبارکتون باشه. من اهل آران و بیدگلم. امامزاده ای داریم که فرزند بلافصل امام علی (ع) هستند. امامزاده محمد هلال بن علی (ع). نمی دونم میشناسید یا نه. ولی شب اول ماه که امشب باشه تولدشونه. خوشحال میشیم که برای جشن مهمون بزرگواری چون شما داشته باشیم. آقای مرادی ممنون بفرمائید . من آماده شنیدنم.
- [سایر] سلام.باتشکر از سایت خیلی خوبتون. یه مشکل خانوادگی برای من پیش اومده که به شدت به راهنمایی نیاز دارم. من زنی 29 ساله هستم و یک دختر 6 ساله دارم. متاسفانه شوهرم قصد ازدواج مجدد دارد.الان حدود یک سال و نیمه که درگیر این قضیه هستیم. اولش خودش به من گفت،یعنی رضایت من براش مهم بودکه گفت وبعدبا دختری که در نظر داشت صحبت کرد.اون دختر ،دخترعموشه و متاهله ولی قصد طلاق داره. وقتی بهم گفت خیلی ناراحت شدم،چون فکرمیکردم به خاطر راه دادن محبت کس دیگه ای به دلش به من خیانت کرده ودیگه مخالفت و موافقت من چیزی رو عوض نمیکنه.ولی چون دوستش داشتم احساساتش برام ارزش داشت ومحکومش نکردم.یعنی مخالفت جدی نکردم فقط گفتم صبرکن طلاقشو بگیره بعد بهش بگو.البته مطمئن بودم که قبول نمیکنه! ولی شوهرم گوش نکرد و باهاش درمیون گذاشت ،البته اول به شدت سرسختی نشون میدادولی بالاخره طاقت نیاورد وگفت که من قبل از اینکه ازدواج کنی خیلی دوستت داشتم ووقتی ازدواج کردی خیلی ناراحت شدم و..ووقتی خودم ازدواج کردم سعی کردم دیگه بهت فکرنکنم. خلاصه بااین حرفش به شدت روی شوهرم واحساساتش اثرگذاشت.توی تمام این مدت باهم رابطه دارن،تلفنی،پیامکی و بعضی وقتها حضوری.به خیال خودم ازخودگذشتگی کردم و جلوش واینسادم وفقط صبوری کردم ولی بالاخره طاقتم تموم شد وکنایه هام شروع شد.باورکنید دست خودم نبود،خیلی بهم سخت میگذشت. بالاخره چندوقت پیش شوهرم ازم جواب آخروخواست،یک کلمه!منم گفتم ازته دلم ناراضیم! البته تواین مدت بارها گفته بودم که مخالفم ونمیتونم،واون سعی میکرد نگرانیهامو رفع کنه وآخرش راضی میشدم ولی این دفعه محکم وقاطع گفتم نه! خودم خیلی راحت شدم ولی شوهرم ناراحت شد.البته چون گفته بود که اگه زنم راضی نباشه نمیخوام،به دختره گفت که نمیشه ولی هنوز ارتباط دارن. هرچی هم که ازش میپرسم میخوای چیکارکنی؟ازنظرمن تموم شده،میگه ولی ازنظرمن تموم نشده و نمیتونم ازش بگذرم! دیگه واقعاکم آوردم،نمیدونم چیکارکنم.کمکم کنید. حسن این قضیه این بود که من به خدا نزدیکتر شدم وراحت باهاش درددل میکنم. فکرمیکردم نباید با غیر خدامشورت کنم ولی شنیدم که خدا برای درمان هر دردی وسیله قرار داده،این بود که تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم. خواهش میکنم زودتر جواب منو بدین. با تشکر.
- [سایر] سلامی دوباره.کاش منم ارامش شما را داشتم زندگی بدون ارامش خیلی سخته.تقریبا تو این 2ماه که به سایتتون میام همه ای پیاما وجواباشونا خوندم.خیلی با ارامش ومنطقی با مسائل برخورد میکنین.خیلی وقته دیگه هیچی برام مهم نیست دیگه هیچی شادم نمیکنه همش میخوام یه جای باشم که هیچکسی به غیر من نباشه تنهای تنها .دیگه نه روحیه دارم حرف بزنم بگم بخندم نه میخوام حتی از خونه برم بیرون.نسبت به همه چیز بی تفاوت شدم نه درسم برام مهمه نه آیندم با تمام وجودم حس میکنم هیچ دلیلی برای زندگی برای شاد بودن ندارم.از این همه بی انگیزه بودن خودم خسته شدم.سعی کردم به فکر درسام باشم ولی بعد از 2روز میگم آخرش که چی .درسم بخونی هیچی عوض نمیشه حتی امرروز امتحاناما خراب کردم.وقتی بقیه را میبینم که شاد هستن که با روحیه ای تمام درس میخونن ومعدل بالا میارن نسبت به خودم حس بدی پیدا میکنم.از خودم میپرسم خدایا یعنی من اینقدر بی لیاقتم که حتی حق ندارم مثل ادما باشم.البته خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که لیاقت هیچی را ندارم ولی نمیدونم چطوری لیاقت پیدا کردم که انسان افریده شم کاش این لیاقتم نداشتم.به خدا دیگه از این همه فکروخیال ازاینهمه سوال بی جواب خسته شدم میخوام مثل بقیه بخندم همین.بهترین سالای زندگیم با این گذشته که میخوام مثل بقیه باشم.بهترین شبای عمرم با گریه ودردودل کردن با خدا گذشته وهمیشه مطمئن بودم که یه روزی جوابما میده با تمام وجودم ایمان داشتم که جوابما میده25 ساله منتظره جوابشم .ولی الان حتی شک دارم که منا میبینه.خیلی سخته همه ای جونی تا با مسالی بگذرونی که نتونی جوابی براشون پیدا کنی بعد چشمتا باز کنی وببینی که تنها کسی که فکر میکردی دوست داره وبه خاطرش از خیلی از گناهات دست کشیدی وبا تمام وجود صداش کردی همه ای حرفاتا به اون زدی همه ای گریه هاتا پیش اون کردی کسی که تنها سنگ صبورت بود کسی که هرجا ودر هر شرایطی صداش کردم وقتی شاد بودم وقتی ناراحت بودم وقتی تنها بودم وقتی تو جمع بودم وقتی شب قدر بود وقتی لیل الرغائب بود وقتی شب جمعه بود وقتی ماه رجب بود وقتی ماه شعبان بود وقتی ولادت ائمه بود وقتی شهادت بود وقتی صبح بود.اونوقت بعد از 25 سال ببینی تنهای. تنهای تنهادلم خیلی از خدا شکست واقعا من جزءادمام همونای که خدا گفته از رگ گردنم بهشون نزدیکترم از مادر براشون مهربونترم براشون رحمانم رحیمم رئوفم غفورم ودودم شک دارم که از اونا باشم والا این وضعیتم نبود.واقعا عذر میخوام ولی حتی شما هم نمیتونید درک کنید که ادمای در شرایط من با چه وضعیتی زندگی میکنن.حرفام نیمه کاره موند باید برم .فعلا خداحافظ وخسته نباشید.
- [سایر] سلام! مزاحمت منو ببخشید . چند وقت پیش هم2بار براتون پیغامگذاشتم ولی خوب ماشالله با این حجم ورودی حدس میزدم که پیامم دیده نشه. موضوع مورد سوالم رو سرچ کردم و چندتا نمونه ی تقریبا مشابه دیدم ولی یه جاهایی ابهام داشتم پس با اجازه ی صاحب سایت : پسر عموم 5 سال بود که با سماجت خواستگاری میکرد ( از 21 سالگیش) ، اون اوایل همه مخالف این ازداج بودیم به جز خودش ، تا اینکه آذر 87 اومدن خونمون تا پرونده ی این خواستگاری لعنتی دوباره به جریان بیفته ! جواب من ( که الان 22 سالمه) مثل همیشه یه چیز بود ؛ نه ! اما این دفه همه راضی بودن ! تقریبا 6 ماه از اون موقع میگذره و چون شغل پسر عموم هنوز تثبیت نشده اجازه ی عقد ندادم و شکر خدا هی سنگ میافته جلوی قضیه و ماجرا عقب میفته ! من دلم میخواد که یک سرش کنم ولی مادرم نمیذاره و مدام این جمله ی عجیشو تکرار میکنه که : از این بهتر برای تو نمیاد و مطمئنم اینو به خاطر وضعیت خوب مادیشون میگه اما اینکه چرا این آقا به دل من نمیشینه به خاطر یه سری رفتاراشه که میخواستم چندتاشو براتون بشمرم تا نظر شمارم بدونم و ببینم که باید ازشون بترسم یا نه : ( اگرچه خانوادم میگن این حرفا چرنده ) 1) خیلی ضد نظام حرف میزنه که از اونجایی که من واقعا نظام کشورمو دوست دارم حرفاش برام سنگینه 2) هیچ اعتقادی به ... و روحانیت و مجالس اهل بیت نداره ، مثلا شما که اومده بودین همدان و سخنرانی داشتین ،هرچی سعی کردم بیاد باهم بریم قبول نکرد و با یه بهانه ایی به قول خودش پیچوندم یامثلا الان که آقای پناهیان اینجا سخنرانی دارن ، محض امتحان بهش گفتم بیا ، گفت : روضه موضه که ندارن ؟ حالم از روضه بهم میخوره !!!که البته اونم پیچوند . 3 ) توی گوشیش کلیپ های تصویری از خواننده های طاغوتی زن فراوونه که نسبت به یکیشون ارادت خاصی داره ! 4) 26 سالشه اما از زمانی که به سن قانونی رسیده تا الان هرگز و هرگز و هرگز دنبال کار ، حرفه ، هنر ،علم و... نبوده ، کارشو باباش میخواد براش جور کنه ، خونشو باباش براش خریده ، جورابشو باباش میخره خلاصه یه صد تومنی از خودش تو جیبش نداره . ( خانواده ی خوبی داره اما نمیدونم چرا بین خواهرو برادرش این یکی اینجوریه) 5) خیلی لوس بار اومده ، من بارها بهش گفتم این دوران قبل از عقد فقط برای شناخت بیشتره نه برای اینکه بهم محبت کنیم اما عملا به من فهمونده من وظیفمه از الان به آقا محبت کنم!( ... ) 6) من چادریم و به حجاب معتقد ومقیدم ، حتی عطر و آرایش هم بیرون از منزل ندارم، میگه \\\" آرایش کن بیا برون ببینم چه شکلی میشی ؟ \\\" یا \\\" نکنه مثه این بسیجی ها چادر بپوشی \\\" ینی کیپ چادر نپوش ! 7) یکی از آشناها بهم میگه نکنه نه بگی دلشو بشکنی ، پاشو میخوری اونوقت ! من با این بشر جه کنم آخه ؟ مادرمم اینجور موقع ها باز از اون جمله های شاهکارش میگه که : تو برو و اصلاحش کن ! ولی من نه توانش رو دارم ونه حوصله شو ، خانواده ی من مذهبی هستن باورم نمیشه موافقن ! شما بگید حاج آقا این آدم ترسناک نیست ؟ اصلا جوجوئه !میدونم طولانی شد .اگه تونستین سریع جوابمو بدین وقتم داره تموم میشه دیگه، حلالم کنید به قولی یک در دنیا صد در آخرت ! یا علی
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.