آن چه که کوئیلو در کتاب کیمیاگر از اسطوره ها و اهرام ثلاثه آورده ایا منظورش سنت های دینی است که امری کهن و قدیمی اند؟و ایا ممکن است که نظر به هیچ چیزی نداشته است؟چون بعضی میگویند این ها ابتکار خود وی بوده است بنابراین هدف خاصی نداشته است. ایده های اساسی کوئیلیو در باب معنویت در کتاب کیمیاگر آمده است. این کتاب که پرفروش ترین کتاب کوئیلو هم بوده داستان سلوک معنوی یک جوان است که جویای گنج است اما در حقیقت "گنج وجودش" را در یک سفر معنوی کشف می کند . مهمترین سری که جوان در این سفر می یابد این است که اگر سالک در تعقیب افسانه شخصی اش براید گیتی تمام نیروهای خود را در خدمت او قرار میدهد ومعجزه خلقت در این مسیر رخ میدهد و سالک به رویایش دست می یابد و البته این سیر معنوی در همین جا تمام میشود. نکته گفتنی آن که عناصر تعیین کننده در کیمیاگر، همان عناصر اربعه حکمت قدیم اند. (آب، خاک، هوا، آتش) کیمیاگر برای سلوک معنوی خود و پیوند خوردن با روح جهان باید بتواند با این عناصر،(وحدت) یابد و یکی شود. او در جستجوی وحدت با خاک (صحرا) یکی می¬شود، تبدیل به هوا (باد) می¬شود، از آب (دریا) گذر می¬کند و می¬تواند با خورشید (آتش) هم کلام گردد. سرانجام به روح کیهانی متصل می¬شود. از منظر کوئیلو اسطورها و عناصر کهن ماندگارند به گونه¬ای که حتی پیامبران الهی هم از چنین توفیقی بی بهره اند. وی از زبان یک قدیس نقل می¬کند: (حتی پیامبران الهی هم روزی ناپدید خواهند شد ... رسالتهای پیامبری هم ناپدید خواهند شد .. مصریها اهرام ثلاثه را برپا کردند و کتیبه¬هایشان را بر روی بناهایی ثبت و ضبط کردند که تا امروز باقی است، هنوز ایشان بعنوان یک ملت پابرجا هستند) این مبنا کوئیلو را به سمت استفاه بیشتر از عناصر کهن می¬کشاند. لازمه سلوک معنوی، بازگشت به اصل خویش آن هم در شکل رجوع به یک نماد کهن (اهرام ثلاثه) صورت می¬گیرد و با گذر از خرد کهن (اهرام ثلاثه) راه کشف حقیقت و دستیابی به روح جهان هموار می¬شود و بعد از گذر از "خرد دیرینه" است که کلیسا خزینه خود را (البته در انبار ظروف مقدس کلیسا) به سالک می¬نمایاند.ناگفته نماند در آثار کوئیلو (کیمیاگر ) و (مَلِکْیَصدق) همان (نمونه¬های دیرینه خرد) یونگ هستند. ملکیصدق همان (نماد خرد) است که طبق تعلیم تورات به ابراهیم برکت داد ومژده خوشی و تبرک را به ابراهیم داد. در کیمیاگر، (ملکیصدق) همان گشایشگر راه چوپان است و چوپان نشانه¬های هدایت را با اشاره¬های او می¬یابد. تاکید کوئیلو بر آموزه های دین مسیحیت و عناصر مقدس در این دین، از شاخص های معنویت وی است. او (مبدا) و (مقصد) را در سیر معنوی سالک ، (کلیسا) معرفی می¬کند. چوپان خواب خود را در کلیسا می¬بیند وسفرش را از کلیسا آغاز می¬نماید و غایت این سفر و قله معنویت در این سیر، همان کلیسا خواهد بود حتی گنج در مکان ظروف مقدس(در کنج کلیسا) پنهان است و "انجیر مصری" که عنصری سرزنده و احیاگر است و نشانه از گنج و برامده از آن است دراین داستان در خدمت کلیسا قرار گرفته است. پر رنگ بودن آموزه های دینی مسیحیت (کلیسا، ملکیصدق، اشعار کتاب مقدس در کتب مختلف) و پیوند وثیق آنها با سفر دل و سلوک معنوی در آثار کوئیلو، حکایت گر دلدادگی وی به آیین مسیحیت است. وی با همکاری همسرش مدرسه¬ای جهت کودکان بی¬سرپرست برزیل [430 دانش آموز] دایر نموده است. وی ترجیح می¬دهد فایده اجتماعی و تبلیغی این حرکت اجتماعی به نام آیین مسیحیت تمام شود. وی نام این مدرسه را (مدرسه نور عیسی) انتخاب نموده است. قبلاً هم کتاب کوه پنجم را در تبلیغ اندیشه¬های مسیحیت نگاشته بود. کوئیلو با نگارش این کتاب در مورد سفر معنوی ایلیای نبی که مطابق با اعتقاد یهود و مسیحیت است یک میلیون دلار جایزه گرفت که بالاترین رقمی است که تا به حال به یک نویسنده برزیلی پرداخت شده است. در بسیاری از کتابهایش فرازهایی از کتاب مقدس را در آغاز کتاب یا ابتدای هر بخش می¬آورد و سمت و سوی کلی داستان را در همان فضا ترسیم می¬کند و تلاش می¬کند محتوای کتابش با پیام کتاب مقدس گره بخورد و نتیجه نهایی، (رازی) باشد که در متن مقدس به صورت سربسته ذکر گردیده است. منابع: 1.(پائولو کوئیلو، عطیه برتر، ترجمه بهرام جعفری ص 172) 2.(عهد قدیم ص 10) 3.(کوئیلو/ چون رود جاری باش، آرش حجازی، ص18/ پدران ، پسران ، نوادگان/ سوسن اردکانی / مقدمه کتاب)
آن چه که کوئیلو در کتاب کیمیاگر از اسطوره ها و اهرام ثلاثه آورده ایا منظورش سنت های دینی است که امری کهن و قدیمی اند؟و ایا ممکن است که نظر به هیچ چیزی نداشته است؟چون بعضی میگویند این ها ابتکار خود وی بوده است بنابراین هدف خاصی نداشته است.
آن چه که کوئیلو در کتاب کیمیاگر از اسطوره ها و اهرام ثلاثه آورده ایا منظورش سنت های دینی است که امری کهن و قدیمی اند؟و ایا ممکن است که نظر به هیچ چیزی نداشته است؟چون بعضی میگویند این ها ابتکار خود وی بوده است بنابراین هدف خاصی نداشته است.
ایده های اساسی کوئیلیو در باب معنویت در کتاب کیمیاگر آمده است. این کتاب که پرفروش ترین کتاب کوئیلو هم بوده داستان سلوک معنوی یک جوان است که جویای گنج است اما در حقیقت "گنج وجودش" را در یک سفر معنوی کشف می کند . مهمترین سری که جوان در این سفر می یابد این است که اگر سالک در تعقیب افسانه شخصی اش براید گیتی تمام نیروهای خود را در خدمت او قرار میدهد ومعجزه خلقت در این مسیر رخ میدهد و سالک به رویایش دست می یابد و البته این سیر معنوی در همین جا تمام میشود. نکته گفتنی آن که عناصر تعیین کننده در کیمیاگر، همان عناصر اربعه حکمت قدیم اند. (آب، خاک، هوا، آتش) کیمیاگر برای سلوک معنوی خود و پیوند خوردن با روح جهان باید بتواند با این عناصر،(وحدت) یابد و یکی شود. او در جستجوی وحدت با خاک (صحرا) یکی می¬شود، تبدیل به هوا (باد) می¬شود، از آب (دریا) گذر می¬کند و می¬تواند با خورشید (آتش) هم کلام گردد. سرانجام به روح کیهانی متصل می¬شود.
از منظر کوئیلو اسطورها و عناصر کهن ماندگارند به گونه¬ای که حتی پیامبران الهی هم از چنین توفیقی بی بهره اند. وی از زبان یک قدیس نقل می¬کند: (حتی پیامبران الهی هم روزی ناپدید خواهند شد ... رسالتهای پیامبری هم ناپدید خواهند شد .. مصریها اهرام ثلاثه را برپا کردند و کتیبه¬هایشان را بر روی بناهایی ثبت و ضبط کردند که تا امروز باقی است، هنوز ایشان بعنوان یک ملت پابرجا هستند) این مبنا کوئیلو را به سمت استفاه بیشتر از عناصر کهن می¬کشاند. لازمه سلوک معنوی، بازگشت به اصل خویش آن هم در شکل رجوع به یک نماد کهن (اهرام ثلاثه) صورت می¬گیرد و با گذر از خرد کهن (اهرام ثلاثه) راه کشف حقیقت و دستیابی به روح جهان هموار می¬شود و بعد از گذر از "خرد دیرینه" است که کلیسا خزینه خود را (البته در انبار ظروف مقدس کلیسا) به سالک می¬نمایاند.ناگفته نماند در آثار کوئیلو (کیمیاگر ) و (مَلِکْیَصدق) همان (نمونه¬های دیرینه خرد) یونگ هستند. ملکیصدق همان (نماد خرد) است که طبق تعلیم تورات به ابراهیم برکت داد ومژده خوشی و تبرک را به ابراهیم داد. در کیمیاگر، (ملکیصدق) همان گشایشگر راه چوپان است و چوپان نشانه¬های هدایت را با اشاره¬های او می¬یابد.
تاکید کوئیلو بر آموزه های دین مسیحیت و عناصر مقدس در این دین، از شاخص های معنویت وی است. او (مبدا) و (مقصد) را در سیر معنوی سالک ، (کلیسا) معرفی می¬کند. چوپان خواب خود را در کلیسا می¬بیند وسفرش را از کلیسا آغاز می¬نماید و غایت این سفر و قله معنویت در این سیر، همان کلیسا خواهد بود حتی گنج در مکان ظروف مقدس(در کنج کلیسا) پنهان است و "انجیر مصری" که عنصری سرزنده و احیاگر است و نشانه از گنج و برامده از آن است دراین داستان در خدمت کلیسا قرار گرفته است. پر رنگ بودن آموزه های دینی مسیحیت (کلیسا، ملکیصدق، اشعار کتاب مقدس در کتب مختلف) و پیوند وثیق آنها با سفر دل و سلوک معنوی در آثار کوئیلو، حکایت گر دلدادگی وی به آیین مسیحیت است. وی با همکاری همسرش مدرسه¬ای جهت کودکان بی¬سرپرست برزیل [430 دانش آموز] دایر نموده است. وی ترجیح می¬دهد فایده اجتماعی و تبلیغی این حرکت اجتماعی به نام آیین مسیحیت تمام شود. وی نام این مدرسه را (مدرسه نور عیسی) انتخاب نموده است. قبلاً هم کتاب کوه پنجم را در تبلیغ اندیشه¬های مسیحیت نگاشته بود. کوئیلو با نگارش این کتاب در مورد سفر معنوی ایلیای نبی که مطابق با اعتقاد یهود و مسیحیت است یک میلیون دلار جایزه گرفت که بالاترین رقمی است که تا به حال به یک نویسنده برزیلی پرداخت شده است. در بسیاری از کتابهایش فرازهایی از کتاب مقدس را در آغاز کتاب یا ابتدای هر بخش می¬آورد و سمت و سوی کلی داستان را در همان فضا ترسیم می¬کند و تلاش می¬کند محتوای کتابش با پیام کتاب مقدس گره بخورد و نتیجه نهایی، (رازی) باشد که در متن مقدس به صورت سربسته ذکر گردیده است.
منابع:
1.(پائولو کوئیلو، عطیه برتر، ترجمه بهرام جعفری ص 172)
2.(عهد قدیم ص 10)
3.(کوئیلو/ چون رود جاری باش، آرش حجازی، ص18/ پدران ، پسران ، نوادگان/ سوسن اردکانی / مقدمه کتاب)
- [سایر] حس می کنم توی کارهام، به خصوص مسایل اعتقادی، اعتدال ندارم. گاهی دوست دارم همه چیز به کامل ترین شکل انجام بگیره؛ گاهی خسته میشم و افکار و چیزهایی که قبلا برام ارزش داشته، بی ارزش میشن و دیگه حوصله فکر کردن به اونها رو ندارم. مدام بر سر دو راهی قرار می گیرم؛ نگرانم؛ نمیخوام افراطی یا تفریطی باشم. هدف غاییم اینه که در همه ابعاد رفتار دینی و اجتماعی و کارهای درسی و مسایل خانوادگی و ... اعتدال داشته باشم . برای رسیدن به این اعتدال باید چی کار کنم . مرا راهنمایی کنید. اگه خواندن کتاب خاصی هم میتونه بهم کمک کنه معرفی کنید.
- [سایر] عرض سلام و ادب خدمت شما.امید وارم همیشه موفق و موید باشید و در راه حق فعال و ثابت قدم.شما رو هم در تلویزیون زیارت کردم و هم حضورا.خاطرم هست که ماه رمضان چند سال قبل در مراسم افطاری منزل حاج حسین اقای میر محمدی شما رو دیدم.همون مراسمی که حاج اقا منصور هم بودند شب وفات حضرت خدیجه(س).البته شما رو در نیمه شبهای مسجد ارک هم از دور زیارت کردم.شاید فامیلی من براتون اشنا باشه.چون منزل ما همون حسینیه چمنیه که حاج منصور درش برنامه داره.عموی بنده هم همون مرحوم چمنی هستند که وسس هیئت حسین جان(ع) بودند و مداح بودند و رفیق و دوست قدیمی حاج اقا.بهمین جهت هم حاج اقا برای ما حکم عمو رو دارن.از طرفی مرحوم بدر بزرگ مادری من هم همون حاج اقا حسینی هستند که گاهی حاج منصور ازشون یاد میکنه.فرزند ایشون هم که دایی بنده باشن اقای مهندس سید مجتبی حسینی هستند که تا درجه اجتهاد هم تحصیلات حوزوی دارند و در برنامه های سیما صحبت می کنند...بنده هم خودم الان دانشجوی مهندسی معماری هستم.اینکه اینطور مفصل شجره ناممو رو کردم هم برای این بود که شما منو بشناسید.یعنی در واقع خانواده و فضای زندگی و رشد بنده رو بشناسید و هم اینکه مقدمه باشه برای ادامه ی مطلبم.اینکه من در این سنی که هستم.یعنی حدود بیست سال احساس می کنم باید بارمو همین الان ببندم.تا مشغولیتم کمتره و قوای ذهنی و بدنیم بیشتره.منظورم اینه که اگه بخوام به حفظ قران و مطالعات مذهبی و بالا بردن سطح علمی و یاد گیری کامل زبان و ورزش و...بپردازم بهترین موقش الانه. این موارد برای اینده بسیار لازمه و اگر کسی بخواد در اینده به درد جامعه و خودش بخوره اید بره دنبال غنی کردن ذهنش.علی الخصوص که عضو یک خانواده با خصوصیات ذکر شده باشه.حالا راهنماییی که من از شما می خوام اینه که با توجه به اینکه بنده علاقه ی زیادی به یاد گیری دروس دینی و اعتقادی دارم و نمی تونم به شیوه ی طلاب و روحانیون به صورت مستمر و با اقامت در حوزه به مطالعه ی این دروس در کنار درس دانشگاه بپردازم.شما بنده رو راهنمایی کنید که اولا به چه شیوه ای وثانیا چه کتبی رو مطالعه کنم؟البته این سوال رو از جناب داییم کردم اما ایشون به دلیل مشغله ی زیاد خیلی نمی تونن کمکم کنن.ضمن اینکه من رو به خوندن کتب شهید مطهری و خصوصا مقدمه ی جهان بینی توصیه کردن که بنده به این توصیه عمل کرده ومی کنم.اما توی این کار به اصطلاح ادم نیاز به یه اوستا داره.من با توجه به نگاه باز و امروزی شما خیلی دوست دارم شما اوستای ما بشین.البته کاملا بستگی به نظر شما داره.نمی دونم شایدم درخواستم خیلی زیاد و نا بجا باشه.اما من دوست دارم حتما به طور مستمر از راهنمایی و ارتباط با شما استفاده کنم.هر چی باشه گفتن که:زکات العلم نشره.البته مثل من افراد زیادی هستن که شما خودتون میدونید.می دونم که مشغله ی شما بسیار زیاده.اما چون شما رو خیلی خودمونی میدونم لازم دونستم از شما درخواست کنم.اگر فرصت کردید جوابمو به ایمیلم بفرستید.عجله ای نیست.... خیلی حرف زدم.شرمنده. امید وارم بتونم شما رو زیارت کنم. التماس دعا. ...یاعلی...
- [سایر] من19سالمه. یه بابای خیلی مهربونو خوب ولی تعصبی دارم. ما همیشه آزادیم و بابمون واسه نظراتمون خیلی احترام قائلن و تصمیم گیری رو میذارن به عهده خودمون. ولی توی بعضی موارد عقیده های خاصی دارن که به هیچ وجه نمیشه تغییرش داد حتی اگه منطقی نباشه. متاسفانه مشاوره رو هم قبول ندارن یعنی به ما خیلی میگن کتاب بخونیمو از مشاوره استفاده کنیم ولی صحبت خودشون که میشه میگن من خودم همه چیو بلدم. من الان قصد ازدواج دارم-خیلی بهش فکرکردمو تصمیممو گرفتم-خواستگارای زیادی هم دارم. ولی بابای من باازدواج الانم خیلی مخالفن و میگن زوده اصلا نمیذارن هیچ خواستگاری پاشو بذاره تو خونه یاحتی تلفنشو قطع میکنن از من هم نظری نمیپرسن یعنی اصلا نمیپرسن ک میخام یانه. راه های راضی کردن خانواده رو خوندم ولی راه حلاش واسه من جواب نمیده-کسی رو هم ندارم که بگم با بابام صحبت کنن یعنی کسی ک بابام اونقدر قبولش داشته باشن ک بتونه درباره ما با بابام صحبت کنه.تنها کسی ک میمونه خودمم-فقط خودم میتونم بگم.. ولینه روم نمیشه نه میدوم چطور و اصلا فکرشم رو ک میکنم خیلی بهم میریزم ک من چجوری برم بگم ولی نمیتونمم ازتصمیمم منصرف بشم. من تو زندگیم خیلی هدف دارمو واسش برنامه ریختم و تاحدودی بهش رسیدم. همیشه هم سعی کردم اونجوری که مامان بابام میخوان بشه ولی اینو نمیتونم چون ازینکه دیر ازدواج کنم اصلا خوشم نمیاد و نمیخوام موقعیتای خوبیو که دارم از دست بدم. من تاحالا اصلا نگفتم میخام ازدواج کنم. ولی میخام کم کم شروع کنم. بابامم بیماریه قلبی دارن و استرسو هیجان واسشون اصلا خوب نیس-بااین موضوع و تعصب بابام ترسم بیشتر میشه ولی برای رسیدن به تصمیمم هم مصمم. باید ریسک کنم تا موفقیت بدست بیارم ولی نمیخوام به هیچ وجه باام ناراحت بشن. میخوام دوستانه و خوب باهاشون صحبت کنم و پیش برم ولی با این تعصب بابام میترسم حرفی بزنم ناراحت بشن یاحتی ناراحتم نشدن بگن نه-من نمیخوام نه بشنوم چون واقعا میخوام ازدواج کنم. اینو هم درنظر بگیرن که بابای من درعینی که خیلی احساساتیه و مهربون و میشه ازطریق احساسات روش تاثیر گذاشت به همون اندازه هم رو فکروعقیده و تصمیمش مصممه و نمیشه عوضش کرد. میخوام شما راهنماییم کنین ک چجوری بهش بگم وقتی باهاشون صحبت میکنم چی بگم چی بگم که راضی بشن چجوری بگم. خیلی واسم سخته دربارش صحبت کنم. ازطرفی نکنه بابا فکرکنن چون من کسیو میخوام دارم اینجوری میگم و بد بشه چون تاحالا اصلا صحبتی ازازدواج نکردم باتوجه به تعصب بابام. میخوام یجوری بگم هرکسی که شما میگین. تاحالا هم اگه نگفتم بخاطر بابام بوده. و یچیز دیگه که من الان ی خواستگاری دارم که آشناس و خودم از همه نظر ازایشون خوشم میاد و قبولشون دارم و خیلی دوس دارم بشه ولی نمیتونم هیچی بگم که میخوام- اصلا بابام هم از خواستگار ایشون خبرنداره مامانم نگفته ک ناراحت نشه. ماامانمم همرام نیستن به حرفام توجه نمیکنن فقط میگن بابام نمیذاره
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552