مجسمه معروف بودا که در کشور افغانستان به دست طالبان تخریب گردید در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده بود؟ آیا این مجسمه به عنوان بت پرستیده میشده است؟ آئین بودا در2500 سال تاریخ خود، راه پر پیچ و خم بسیاری را پیموده است از هند تا ژاپن از مغولستان تا افغانستان و در هر سرزمینی که قدم گذاشته، بناهای مذهبی، معابد و پیکرهها و آثار دیگر فرهنگی بر جای نهاده است. اگر چه در آن سرزمین از معتقدان آن فرهنگ و آئین کسی باقی نمانده باشد. مجسمههای بامیان افغانستان هم یادگاری بود از دورانی که راهبان بودایی برای رهایی از رنج و رسیدن به نیروانای مطلق این بدی ستوهها[1] را در دل کوههای بامیان تراشیدند. در اینکه در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده، باید گفت باور رایج عمومی در منطقه در مقابل این سؤال، آن را به دوران حکومت کوشانیها نسبت داده و قرن سوم میلادی را قرن ساخته شدن آنها میداند. اما نظریههای باستانشناسانه و علمی به گونهای دیگر میگویند. پرفسور هاکن در کتاب آثار عتیقه بامیان در هزارستان میگوید: ملتفت باید بود که این موضوع تفصیل میخواهد که باید ناگفته نماند، زیرا سؤال عادی که هر کس میپرسد همین است که اصنام بزرگ 35 و 53 متری (و دهها مجسمة دیگر از بودا و غارها و حفرههای دست ساز) کی ساخته شده و بانی آن چه کسی بوده است؟ به صورت عمومی قبل از همه باید دانست که آثار بامیان کار یک روز و یک سال و یک قرن نیست، بلکه قرنها چکش و قلم هیکلتراشان در آن مصروف بوده، معلومات تاریخی یا کتیبهای که به طور واضح به بانی عمرانات آن اشاره میکند، تا به حال در دست نیست. قدیمیترین منبع تاریخی یادداشت هِیوان تِه سنگ زوار چینی است که در سال 632 م وارد بامیان شده و اولین آبادی این درّه شهیر را که آن هم نه مجسمههای بزرگ بلکه یک استوپه[2] و معبدی در هوای آزاد بود که آن را به یک نفر پادشاه قدیم نسبت میدهد. حالا که سخن بدین جا رسید، ناگفته نباید گذاشت که قدیمیترین آبادی که از نقطه نظر بودایی در بامیان بنا شده به علاوه یک معبد که از هوای آزاد در پای جدار کبیر بین دو مجسمة عظیم الجثّه وجود داشت تعمیر یک استوپه بود که در هوای آزاد در پای جدار کبیر در نزدیکی مجسمة 35 متری بنا یافته بود، چنانچه بقیه سنگ و خاک آن فعلاً در میان مزارع در محل معیّنه فوق الذکر موجود است. در این وقت جدار کبیر بامیان که به واسطة وجود هزاران سموچ (حفره) سوراخ سوراخ معلوم میشود، دست نخورده و به شکل طبیعی خود باقی بود و هنوز چنین سوراخ سوراخ نشده بود وقتی که راهبین مدتی در بامیان ماندند و به آب و هوا و فصول (منطقه) آشنا شدند در قسمت شرقی جدار کبیر شروع به حفر سموچ نمودند. تا در زمستان از سرما و در تابستان از بادهای سرد که از شمال هندوکش میوزید در امان باشند. پس به شرحی که گذشت عمرانات بامیان اول در فضای آزاد شروع شده و متعاقب آن فوراً یک نوع سبک کار مخصوصی که عبارت از سموچکنی و تراش مجسمههای عظیم الجثه باشد، روی کار آمد و کار هم واضحاً از قسمت شرقی جدار شروع و به منتها الیه غربی آن تمام گردیده است. و به این ترتیب اول بت 35 متری و معابد مجاور آن و بعد از آن هیکل 53 متری و آبدات متصل آن ساخته شده است. و قرار تخمینی که نمودهاند اولی در قرن اوّل مسیحی ممکن در عصر کنیشکا و دومی بین قرن 2 و 3 در زمان احفار سلسلة او تراش شده است.[3] در مورد قسمت دوّم سؤال که آیا این مجسمهها به عنوان بت پرستیده میشده است باید گفت: (مسلّم است در آغاز کار که انبوه خلایق به بودا گرویدند شریعت اوّلیه او نزد ایشان چون مکتب فلسفی تلقّی گردید ولی اندک اندک آن را تغییر داده به صورت مذهب و دینی درخور حوائج و نیازمندی خود درآوردند. مردم عوام مانند پیروان اغلب مذاهب بزرگ دست به دامان شارع آن زدند و خدا را در وجود او متجلی دانستند و بعثت او را در جهان مایه و سبب نجات و خلاصی شمردند. پس در برابر او به عنوان پرستش به سجده افتادند.)[4] در دو مکتب مهم آئین بودا که عبارت از ماهایانه (ارّابه بزرگ) و هینهیانه (ارابه کوچک) باشند مجسمهها که بدی ستوه نامیده میشوند از احترامی پرستش گونه برخوردارند و یکی از راههای رهایی در متون دینی آنها معرفی شدهاند. و در این زمینه چنین آمده است: (راه بدی ستوه یعنی اعتماد داشتن به آمادگی بدی ستوگان در یاری به جویندگان رهایی و آن توانایی انتقال نیکی کرمهای به دیگران است. پذیرفتن یاری از بدی ستوه، جوینده را زیر این تعهد اخلاقی میبرد که خود برای بدی ستوگی بکوشد تا در آزاد کردن موجودات دیگر از رنج یاری کند. بدی ستوگی چون یک مقصد دینی وجه مشخص مهایانه است تا آنجا که در متنهای آن اغلب به آن نام ارانه بدی ستوهها دادهاند.)[5] که در هینهیانه هم همین مطلب به شکل دیگری موجود است، زیرا (هر پیرو آسیایی هینهیانه بر آن است که صاحب آن صورت و تمثال نمایندة موجودی است حیّ، دانا و دارای شخصیتی فوق طبیعی که مناجاتها را میشنود و دعاها را اجابت میکند و راهبان دانشمند و عالم، بهتر به حقایق عالی دینی آگاه هستند و او میتواند به آواز، سؤالات و دعاها جواب بدهد.)[6] آنان پیکرههای او را به اندازههای گوناگون از مجسمة بسیار ریز تا هیکلهای عظیم الجثه ساخته و پرداختهاند و در حقیقت آنان را میپرستند.[7] پس پرستش مجسمه در میان بودائیان واقعاً وجود دارد. اما اینکه مجسمههای بامیان در زمان حملة طالبان پرستندهای داشته است به طور قطع در میان مردم افغان که تعصب شدیدی به اسلام دارند، زمان تخریب چنین چیزی وجود نداشته است. دکتر مهین دخت صدیقیان در سفرنامة خود مردم ساکن در اطراف بودای بزرگ که نزد مردم به خنگ بت و صلصال شهرت دارد چنین توصیف میکند: ... مرد بامیانی از من پرسید تو مسیحی هستی؟ میگویم: نه مسلمانم، باور نمیکند. میگوید: اگر مسلمانی به من بگو از کدام دستهای؟ چهار تایی یا پنج تایی؟ اول مقصودش را نمیفهمم... ناگهان در خاطرم میگذرد، شاید اصول دین میپرسد و میگویم پنج تایی (یعنی شیعه) به رویم میخندد و با من دست میدهد و میگوید من هم مثل تو هستم اما به هیچ کس در این باره حرفی نزن اذیتت میکنند... سه فرانسوی مهمان یک قندهاری میشوند. شب به فتوای یک مفتی که کُشتن آنها غذا (جنگ با کفار در حضور پیامبر(ص)) به حساب می آید سرهاشان را بر دامنهاشان مینهد.[8] احتمالاً بتهای بودا در بامیان یکی از زیارتگاههای بودایی بوده است که راهبان برای رسیدن به نیروانا و رهایی از فضای ساکت و دور از دسترس آن سود بسیار میبردهاند. در دو سده نخست پس از مرگ بودا زیارت جزء سازندة مهمی از حیات انجمن بودایی شده بود، طی این سدهها نخستین تاریخ بودایی، چهار مرکز عمدة بودایی وجود داشته است: 1. لومبنی، محل تولد بودا 2. بُدگهه محل به روشنی رسیدن بودا 3. چراگاه گوزن در وارانی بنارس محل نخستین موعظة بودا 4. دهکدة کومناره که محل پری نیروانه شناخته شده بود و محل سوزانده شدن جسد بودا.[9] البته زیارتگاههای دیگری هم وجود داشته که از اهمیّت کمتری برخوردار بوده است ولی امروزه شاید صدها و بلکه هزاران زیارتگاه در اقصی نقاط جهان موجود باشد، که زمانی زیارتگاه بامیان از آنها بود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. آثار عتیقة بامیان در هزارستان، موسیو و مادام گودار، پرفسور هاکن. 2. آشنایی با ادیان هند، مهرداد یزدان پناه. 3. آئین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ع پاشایی (ترجمه). منابع: [1] . بدی ستوه: مجسمههای بودا که در اشکال مختلف و حالات گوناگون موجود است. [2] . استوپه، بنای مجلل هندی است که جهت نگهداری خاکستر و آثار مقدسین بودا. بودائیان در اطراف این بناها گرد میآیند تا در تشریفات و مراسم مربوط به نجات دهنده شرکت جویند. نقل از ایزدپناه، مهرداد، ادیان هند، تهران، انتشارات محور، چاپ اول، 1381، ص 115. [3] . موسیو و مادام گودار و پرفسور هاکن، آثار عتیقة بامیان در هزارستان، ترجمة احمد علی خان، نشر اسماعیلیان، 1382، ص21 و 20. [4] . جان بیناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1377، ص 205. [5] . هانس ولفگانگ شومان، آئین بودا، ترجمة ع پاشایی، تهران، انتشارات مروارید، 1362، ص 204. [6] . تاریخ جامع ادیان، ص 214. [7] . جان بیناس، پیشین، ص 212. [8] . صدیقیان، مهین دخت، سفرنامه افغانستان، شماره سوم، نشریة راه سوم ، فروردین 81، مؤسسة فرهنگی پژوهشی نواندیشی دینی. [9] . فرانک رینولز، آئین های کنفوسیوس،تائو، بودا، ترجمه غلامرضا شیخ زین الدین، تهران، فیروزه، چاپ اول 1379، ص 381.
مجسمه معروف بودا که در کشور افغانستان به دست طالبان تخریب گردید در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده بود؟ آیا این مجسمه به عنوان بت پرستیده میشده است؟
مجسمه معروف بودا که در کشور افغانستان به دست طالبان تخریب گردید در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده بود؟ آیا این مجسمه به عنوان بت پرستیده میشده است؟
آئین بودا در2500 سال تاریخ خود، راه پر پیچ و خم بسیاری را پیموده است از هند تا ژاپن از مغولستان تا افغانستان و در هر سرزمینی که قدم گذاشته، بناهای مذهبی، معابد و پیکرهها و آثار دیگر فرهنگی بر جای نهاده است. اگر چه در آن سرزمین از معتقدان آن فرهنگ و آئین کسی باقی نمانده باشد.
مجسمههای بامیان افغانستان هم یادگاری بود از دورانی که راهبان بودایی برای رهایی از رنج و رسیدن به نیروانای مطلق این بدی ستوهها[1] را در دل کوههای بامیان تراشیدند.
در اینکه در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده، باید گفت باور رایج عمومی در منطقه در مقابل این سؤال، آن را به دوران حکومت کوشانیها نسبت داده و قرن سوم میلادی را قرن ساخته شدن آنها میداند. اما نظریههای باستانشناسانه و علمی به گونهای دیگر میگویند. پرفسور هاکن در کتاب آثار عتیقه بامیان در هزارستان میگوید:
ملتفت باید بود که این موضوع تفصیل میخواهد که باید ناگفته نماند، زیرا سؤال عادی که هر کس میپرسد همین است که اصنام بزرگ 35 و 53 متری (و دهها مجسمة دیگر از بودا و غارها و حفرههای دست ساز) کی ساخته شده و بانی آن چه کسی بوده است؟ به صورت عمومی قبل از همه باید دانست که آثار بامیان کار یک روز و یک سال و یک قرن نیست، بلکه قرنها چکش و قلم هیکلتراشان در آن مصروف بوده، معلومات تاریخی یا کتیبهای که به طور واضح به بانی عمرانات آن اشاره میکند، تا به حال در دست نیست. قدیمیترین منبع تاریخی یادداشت هِیوان تِه سنگ زوار چینی است که در سال 632 م وارد بامیان شده و اولین آبادی این درّه شهیر را که آن هم نه مجسمههای بزرگ بلکه یک استوپه[2] و معبدی در هوای آزاد بود که آن را به یک نفر پادشاه قدیم نسبت میدهد.
حالا که سخن بدین جا رسید، ناگفته نباید گذاشت که قدیمیترین آبادی که از نقطه نظر بودایی در بامیان بنا شده به علاوه یک معبد که از هوای آزاد در پای جدار کبیر بین دو مجسمة عظیم الجثّه وجود داشت تعمیر یک استوپه بود که در هوای آزاد در پای جدار کبیر در نزدیکی مجسمة 35 متری بنا یافته بود، چنانچه بقیه سنگ و خاک آن فعلاً در میان مزارع در محل معیّنه فوق الذکر موجود است.
در این وقت جدار کبیر بامیان که به واسطة وجود هزاران سموچ (حفره) سوراخ سوراخ معلوم میشود، دست نخورده و به شکل طبیعی خود باقی بود و هنوز چنین سوراخ سوراخ نشده بود وقتی که راهبین مدتی در بامیان ماندند و به آب و هوا و فصول (منطقه) آشنا شدند در قسمت شرقی جدار کبیر شروع به حفر سموچ نمودند. تا در زمستان از سرما و در تابستان از بادهای سرد که از شمال هندوکش میوزید در امان باشند.
پس به شرحی که گذشت عمرانات بامیان اول در فضای آزاد شروع شده و متعاقب آن فوراً یک نوع سبک کار مخصوصی که عبارت از سموچکنی و تراش مجسمههای عظیم الجثه باشد، روی کار آمد و کار هم واضحاً از قسمت شرقی جدار شروع و به منتها الیه غربی آن تمام گردیده است. و به این ترتیب اول بت 35 متری و معابد مجاور آن و بعد از آن هیکل 53 متری و آبدات متصل آن ساخته شده است. و قرار تخمینی که نمودهاند اولی در قرن اوّل مسیحی ممکن در عصر کنیشکا و دومی بین قرن 2 و 3 در زمان احفار سلسلة او تراش شده است.[3]
در مورد قسمت دوّم سؤال که آیا این مجسمهها به عنوان بت پرستیده میشده است باید گفت:
(مسلّم است در آغاز کار که انبوه خلایق به بودا گرویدند شریعت اوّلیه او نزد ایشان چون مکتب فلسفی تلقّی گردید ولی اندک اندک آن را تغییر داده به صورت مذهب و دینی درخور حوائج و نیازمندی خود درآوردند. مردم عوام مانند پیروان اغلب مذاهب بزرگ دست به دامان شارع آن زدند و خدا را در وجود او متجلی دانستند و بعثت او را در جهان مایه و سبب نجات و خلاصی شمردند. پس در برابر او به عنوان پرستش به سجده افتادند.)[4]
در دو مکتب مهم آئین بودا که عبارت از ماهایانه (ارّابه بزرگ) و هینهیانه (ارابه کوچک) باشند مجسمهها که بدی ستوه نامیده میشوند از احترامی پرستش گونه برخوردارند و یکی از راههای رهایی در متون دینی آنها معرفی شدهاند. و در این زمینه چنین آمده است:
(راه بدی ستوه یعنی اعتماد داشتن به آمادگی بدی ستوگان در یاری به جویندگان رهایی و آن توانایی انتقال نیکی کرمهای به دیگران است. پذیرفتن یاری از بدی ستوه، جوینده را زیر این تعهد اخلاقی میبرد که خود برای بدی ستوگی بکوشد تا در آزاد کردن موجودات دیگر از رنج یاری کند. بدی ستوگی چون یک مقصد دینی وجه مشخص مهایانه است تا آنجا که در متنهای آن اغلب به آن نام ارانه بدی ستوهها دادهاند.)[5]
که در هینهیانه هم همین مطلب به شکل دیگری موجود است، زیرا (هر پیرو آسیایی هینهیانه بر آن است که صاحب آن صورت و تمثال نمایندة موجودی است حیّ، دانا و دارای شخصیتی فوق طبیعی که مناجاتها را میشنود و دعاها را اجابت میکند و راهبان دانشمند و عالم، بهتر به حقایق عالی دینی آگاه هستند و او میتواند به آواز، سؤالات و دعاها جواب بدهد.)[6]
آنان پیکرههای او را به اندازههای گوناگون از مجسمة بسیار ریز تا هیکلهای عظیم الجثه ساخته و پرداختهاند و در حقیقت آنان را میپرستند.[7]
پس پرستش مجسمه در میان بودائیان واقعاً وجود دارد. اما اینکه مجسمههای بامیان در زمان حملة طالبان پرستندهای داشته است به طور قطع در میان مردم افغان که تعصب شدیدی به اسلام دارند، زمان تخریب چنین چیزی وجود نداشته است. دکتر مهین دخت صدیقیان در سفرنامة خود مردم ساکن در اطراف بودای بزرگ که نزد مردم به خنگ بت و صلصال شهرت دارد چنین توصیف میکند: ... مرد بامیانی از من پرسید تو مسیحی هستی؟ میگویم: نه مسلمانم، باور نمیکند. میگوید: اگر مسلمانی به من بگو از کدام دستهای؟ چهار تایی یا پنج تایی؟ اول مقصودش را نمیفهمم... ناگهان در خاطرم میگذرد، شاید اصول دین میپرسد و میگویم پنج تایی (یعنی شیعه) به رویم میخندد و با من دست میدهد و میگوید من هم مثل تو هستم اما به هیچ کس در این باره حرفی نزن اذیتت میکنند...
سه فرانسوی مهمان یک قندهاری میشوند. شب به فتوای یک مفتی که کُشتن آنها غذا (جنگ با کفار در حضور پیامبر(ص)) به حساب می آید سرهاشان را بر دامنهاشان مینهد.[8]
احتمالاً بتهای بودا در بامیان یکی از زیارتگاههای بودایی بوده است که راهبان برای رسیدن به نیروانا و رهایی از فضای ساکت و دور از دسترس آن سود بسیار میبردهاند. در دو سده نخست پس از مرگ بودا زیارت جزء سازندة مهمی از حیات انجمن بودایی شده بود، طی این سدهها نخستین تاریخ بودایی، چهار مرکز عمدة بودایی وجود داشته است:
1. لومبنی، محل تولد بودا 2. بُدگهه محل به روشنی رسیدن بودا 3. چراگاه گوزن در وارانی بنارس محل نخستین موعظة بودا 4. دهکدة کومناره که محل پری نیروانه شناخته شده بود و محل سوزانده شدن جسد بودا.[9]
البته زیارتگاههای دیگری هم وجود داشته که از اهمیّت کمتری برخوردار بوده است ولی امروزه شاید صدها و بلکه هزاران زیارتگاه در اقصی نقاط جهان موجود باشد، که زمانی زیارتگاه بامیان از آنها بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آثار عتیقة بامیان در هزارستان، موسیو و مادام گودار، پرفسور هاکن.
2. آشنایی با ادیان هند، مهرداد یزدان پناه.
3. آئین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ع پاشایی (ترجمه).
منابع:
[1] . بدی ستوه: مجسمههای بودا که در اشکال مختلف و حالات گوناگون موجود است.
[2] . استوپه، بنای مجلل هندی است که جهت نگهداری خاکستر و آثار مقدسین بودا. بودائیان در اطراف این بناها گرد میآیند تا در تشریفات و مراسم مربوط به نجات دهنده شرکت جویند. نقل از ایزدپناه، مهرداد، ادیان هند، تهران، انتشارات محور، چاپ اول، 1381، ص 115.
[3] . موسیو و مادام گودار و پرفسور هاکن، آثار عتیقة بامیان در هزارستان، ترجمة احمد علی خان، نشر اسماعیلیان، 1382، ص21 و 20.
[4] . جان بیناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1377، ص 205.
[5] . هانس ولفگانگ شومان، آئین بودا، ترجمة ع پاشایی، تهران، انتشارات مروارید، 1362، ص 204.
[6] . تاریخ جامع ادیان، ص 214.
[7] . جان بیناس، پیشین، ص 212.
[8] . صدیقیان، مهین دخت، سفرنامه افغانستان، شماره سوم، نشریة راه سوم ، فروردین 81، مؤسسة فرهنگی پژوهشی نواندیشی دینی.
[9] . فرانک رینولز، آئین های کنفوسیوس،تائو، بودا، ترجمه غلامرضا شیخ زین الدین، تهران، فیروزه، چاپ اول 1379، ص 381.
- [سایر] مجسمه بودا که در افغانستان بدست طالبان تخریب گردید در چه زمانی و توسط چه کسانی ساخته شده بود؟ آیا این مجسمه به عنوان بت پرستیده میشد؟
- [سایر] با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما دوست عزیز. در مورد رد یا توجیه حدیث قلم و کاغذ که اصطلاحا به (حدیث قرطاس) معروف گشته است تاویلات و حتی کتابهایی نیز نوشته شده است. اما در مورد حدیث مذکور شبهات و اشکالاتی به میان می آید که جواب دادن به آنها قدری مشکل و ناممکن مینماید از آن جمله: 1 از کجا معلوم پیامبر میخواسته در باب جانشینی خود چیزی بنویسد؟ 2 اگر پیامبر میخواست چیزی در مورد جانشینی خود نوشته شود، پس چرا حدیث ثقلین را به اصحاب فرموده است؟ 3 مگر قبل از مریضی پیامبر و قبل از به رختخواب افتادن ایشان، آیه (الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا) نازل نشده بود؟ 4 مگر قبل از آن دین اسلام تکمیل نشده بود؟ 5 پس پیامبر چه چیز مهمی را میخواست بنویسد که تا آن مدت و در عرض 23 سال از امت خود مخفی نگهداشته بود؟ 6 مگر نعوذ بالله پیامبر رسالت خود را ناتمام گذاشته و رفته است؟ 7 مگر پیامبر با وجود حمایت ذات اقدس الهی، از اطرافیان خود میترسیدند که با تهدید و حرفهای یک نفر از یاران خود، کسانی که به دست خود آنحضرت تربیت یافته بودند از موضع خود (آن هم موضوعی به آن مهمی) عقب نشینی کند؟ 8 اگر حکم نوشتن جانشینی پیامبر یک حکم الهی باشد، نعوذ بالله باید بگوییم پیامبر در انجام تبلیغ خود کوتاهی کرده است که حکم خداوندی را به خاطر ترس از اطرافیان از امت خود مخفی داشته و اگر آن حکم الهی نباشد دیگر احتیاجی به مطرح کردن آن نیست. در هر صورت ایراد و نقصان بزرگی متوجه پیامبر میگردد. لذا با توجه به ایراداتی که ذکر گردید اصل حدیث محل تردید با سلام احتراماً موارد بالا جواب اهل سنت در مورد حدیث ذکر شده در باره حدیث قلم ( قرطاس) می باشد. خواهشمند در این مورد راهنمایی فرمائید . با تشکر
- [سایر] من یک شهروند تهرانی هستم. امروز پنجم فروردین 89 ایمیلی را دریافت کردم که در آن به یکی از اصلی ترین عقاید شیعیان، یعنی موضوع کربلا، شبهه وارد نموده اند. با توجه به این که مرکز شما دارای محقّقین و متخصّصین علوم اسلامی است و پاسخ دادن به این انحرافات فکری جزو رسالت شما می باشد، خواهشمندم به این موضوع رسیدگی فرمایید و اطلاع رسانی مناسب را منظور نمایید. توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم متن ایمیل ارسال شده به شرح زیر می باشد: فارغ از حب و بغض بخوانید تا بتوان آن را نقد کرد در این پست می خواهم به بیان چند نمونه از افسانه های معروف و البته تأمل برانگیز روز عاشورا بپردازم. نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند .باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالی پشت سر گذاشتم که قبر حسین (علیه السلام) را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدری را که آن جا بود به عنوان نشانه قبر برای زوار، و سایهبانی برای آنان قطع کنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنی متوکل عباسی قرار گرفت. او توسط گروهی از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دست رسی نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن علی و خانههای اطراف آن و ساختمان های مجاور را ویران کردند و امر کرد که جای قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگیری کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. دوم آن که فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.