( فرقه وهابیت ) این فرقه منسوب به محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان نجدی است . او کسی است که با ادعای احیای توحید و سلفی گری , عقاید و افکار این تیمیه بنیانگذار اصلی این فرقه را در شبه جزیره عربستان پیاده کرد و آل سعود نیز مجری افکار آن هاگشت . بدین ترتیب عقاید وهابیت در بزرگترین پایگاه اسلام مکه و مدینه حاکم شد و با بر پا کردن جنگ های خانمان سوز و ویران گر در مدت کوتاهی با پیوند با حکومت استعمارگر انگلستان و سپس آمریکا به مهم ترین عامل استکبار در جهان اسلام تبدیل شود . (تاریخچه شکل گیری وهابیت ) وهابیت، هر چند به ظاهر زاییده اندیشه (محمدبن عبدالوهاب) (1206 - 1111 ق ) نجدی است؛ ولی ریشههای آن مربوط به (ابن تیمیه)( 728- 661ق) است ,و نگاشته های او بنیادهای اعتقادی وهابیون را تشکیل میدهد. وقتی (ابن تیمیه) آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبر(ص) و مسافرت برای آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و . کتابهای ارزشمندی در رد وی نوشته شد.(ر.ک: کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ) افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردی منحرف معرفی کردند. (ذهبی) دوست معاصر (ابن تیمیه)، در نامه دوستانهای او را در اشاعه و گسترش فساد، همتای حجّاج خواند.(تکملة السیف الصیقل، 190) غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد. شاگرد معروف او (ابن القیم)، به ترویج آرای استاد پرداخت؛ ولی چندان نتیجه نگرفت. او نیز در سال 751 ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشی سپرده شد. در اواسط قرن دوازدهم هجری حدود سالهای 1145 ق. بار دیگر اندیشههای (ابن تیمیه) به وسیله شخصی به نام (محمد) فرزند (عبدالوهاب) در سرزمین (نجد) احیا شد. پدر (عبدالوهاب) با عقاید فرزند خود مخالف بود؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وی از اظهار آنها خودداری میکرد. وقتی پدر در سال 1153 ق درگذشت، او عرصه را برای نشر عقاید خود مناسب دید؛ لذا با همکاری امیر شهر (عُیَیْنَه) به نام (عثمانبن حمد)، به نشر آنها پرداخت. چیزی نگذشت که (عثمان) از طرف امیر (احساء)، مورد توبیخ قرار گرفت. او نیز ناچار شد عذر (شیخ) را بخواهد و او را از (شهر) بیرون کند. عبد الوهاب در سال 1160 ق از شهر (عیینه) بیرون رفت و رهسپار (درعیه) شد. در آن زمان ریاست شهر با (محمدبن سعود)، (جد آل سعود ) بود؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد. امیر شهر، به او وعده پشتیبانی داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد. وی دعوت خود را تحت عنوان (توحید) و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران - به جز خود و پیروان مکتبش - را مشرک معرفی کرد. حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید. نفوس زیادی از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادی تحت عنوان (غنایم از مشرکان) گرد آمد. یکی از بزرگترین نقاط ضعف عبد الوهاب، این بود که با مسلمانانی که از عقاید کذایی او پیروی نمیکردند، معامله کافر حربی میکرد و برای جان و ناموس آنان، ارزشی قائل نبود! کوتاه سخن اینکه، (محمدبن عبدالوهاب) به توحید با تفسیر غلطی که میگفت، دعوت میکرد و هرکس میپذیرفت، خون و مالش سالم میماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربی، حلال و مباح بود. جنگهای (وهابیان) در (نجد) و خارج از (نجد) - از قبیل (یمن) و (حجاز) و اطراف (سوریه) و (عراق) - بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست مییافتند، بر ایشان حلال بود. اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا میکردند.(جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 341) (شیخ محمدبن الوهاب) در سال 1206 ه.ق در گذشت. و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ق (امیر سعود) وهّابی، سپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی تجهیز کرد و به شهر کربلا حملهور شد. کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانی و ترک و عرب بدان، روی میآوردند. (سعود) پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان آن نمود. سپاه (وهابی) چنان رسوائی در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمیگنجد. پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشتهاند ) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه (امیر سعود) از کارهای جنگی فراغت یافت، به طرف خزینههای حرم امام حسین(ع) متوجه شد. این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسی انباشته بود، وی هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد. (وهابیان) در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بیگاه به شهر کربلا و اطراف آن، میگفتند و نیز به شهر (نجف) حمله برده و آنجا را غارت میکردند. نخستین حمله در سال 1216 ق بود. این هجوم در روز (عید غدیر) آن سال انجام گرفت. حملات وهابیان به جدّه، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد. پیوسته جنگهای خونین بین حکومت عثمانی از طریق امرای مصر و وهابیان وجود داشت. گاهی بر اثر ضعف دولت عثمانی، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامی را ویران میکردند و اموال را به غارت میبردند. سرانجام از آنجا به نجد طرد میشدند و عثمانیها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان (شریف) بر ریاست حرمین حفظ میکردند. اما پس از شکست دولت عثمانی و با همکاری انگلستان مکه و مدینه در اختیار آل سعود قرار گرفت و در نتیجه، به حکومت خاندان (شرفا) در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامی - به ضمیمه نجد و حجاز - به نام (سعودی) در دفاتر دولتهای بزرگ استعماری، ثبت شد. نام (نجد) و (حجاز) منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ق(1310 ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام (مملکت عربی سعودی) - نه اسلامی - نامگذاری شد. وی تا سال 1334ه.ش زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وی به نامهای: سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند. (برخی از آرا وعقاید وهابیت) وهابیت با تفسیر نادرست از توحید و شرک بسیاری از عقاید ورفتارهای مسلمانان را حرام دانستند . از جمله حرمت رفتن به زیارت قبور اولیای الهی – حرمت بنا نمودن بارگاه بر قبور انبیاء و اولیاء- حرمت نماز و دعا در کنار قبور – حرمت و شرک دانستن تبرک به آثار انبیا و اولیا- حرمت شفاعت و توسل به غیر خدا- حرمت قسم خوردن به غیر خدا – حرمت بر پایی مراسم جشن یا عزا برای اولیا – حرمت روشن کردن چراغ بر سر قبور و...( علی اصغر رضوانی , سلفی گری ( وهابیت) و پاسخ به شبهات , مسجد مقدس جمکران, قم, 1384, ص 191) در یک جمله ریشه عقاید و افکار وهابیت در تفسیر نادرست و انحرافی از توحید و شرک است و همین مسأله موجب شده تا تنها خود را مسلمان و اهل توحید دانسته و بقیه مسلمانان را مشرک بدانند .آنان بر این باورند کسانی که معتقد به توسل , شفاعت , استغاثه به ارواح اولیای الهی , تبرک و غیره اند , مشرکند هر چند اسم مسلمان را بر خود نهاده اند .( الرسائل العلمیه , محمد بن عبد الوهاب , ص 79) عقاید و افکار وهابیون شبهات زیادی با افکار خوارج دارد . وها بیون به دلیل این اعتقادات , مهمترین عامل تفرقه در میان مسلمانان هستند و با تعالیم انحرافی خود چهره ناپسندی از اسلام را در افکار عمومی جهان مطرح نموده اند. از دیدگاه وهابیت مسلمانان به جرم استغاثه و توسل به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد شده و حکم به کفر آنان داده می شود و خون آنان مباح دانسته می شود لذا شاهد ریخته شدن خون هزاران مسلمان بی گناه توسط عمال کج اندیش این فرقه از آغاز پیدایش آن تا کنون بوده ایم . ( نقش انگلستان درشکل گیری وهابیت ) پس از شکست دولت عثمانی ,بلاد نجد، به آل سعود - که بزرگ آنها در آن روز (عبدالعزیزبن سعود) (پدر شاه فهد ) بود - واگذار گردید. این مسأله به جهت همکاری نزدیک وی با بریتانیا، در شکستن قدرت دولت عثمانی بود. بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد. از این رو، با برنامهریزی خاصی - که بریتانیا در آن دست داشت - در سال 1344 ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند.بدون شک حمایت انگلستان از آل سعود و هابیت موجب شد که آنها بر پایگاه اصلی اسلام مسلط شوند و با عقاید و افکار انحرافی خویش موجب شکاف عمیقی میان مسلمانان گردند وامروزقدرتهای بزرگ بیشترین سود را از این تفرقه و دشمنی میان مسلمانان می برند .قدرتهای بزرگ به ویژه انگلستان و آمریکا باید هزینه های هنگفت و توان زیادی را صرف مخدوش نمودن چهره اسلام و مسلمانان می نمودند اما امروزه این مسأله با عقاید و عملکرد وهابیت به بهترین شکل ممکن در حال اجراست .بر این اساس نگاهی به عقاید و عملکرد وهابیت کافی است که به حمایت بی شائبه قدرتهای بزرگ و مخالفان اسلام از آن باشیم . چیزی که نظیر آن را در قضیه طالبان مشاهده نمودیم . جهت آگاهی بیشتر ر.ک: جعفر سبحانی، وهابیت , مبانی فکری و کارنامه عملی , مؤسسه تحقیقانی امام صادق علیه السلام , قم- جعفر سبحانی , پرسشها و پاسخها , همان - علی اصغر رضوانی , سلفی گری , وهابیت و پاسخ به شبهات , مسجد مقدس جمکران
( فرقه وهابیت )
این فرقه منسوب به محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان نجدی است . او کسی است که با ادعای احیای توحید و سلفی گری , عقاید و افکار این تیمیه بنیانگذار اصلی این فرقه را در شبه جزیره عربستان پیاده کرد و آل سعود نیز مجری افکار آن هاگشت . بدین ترتیب عقاید وهابیت در بزرگترین پایگاه اسلام مکه و مدینه حاکم شد و با بر پا کردن جنگ های خانمان سوز و ویران گر در مدت کوتاهی با پیوند با حکومت استعمارگر انگلستان و سپس آمریکا به مهم ترین عامل استکبار در جهان اسلام تبدیل شود .
(تاریخچه شکل گیری وهابیت )
وهابیت، هر چند به ظاهر زاییده اندیشه (محمدبن عبدالوهاب) (1206 - 1111 ق ) نجدی است؛ ولی ریشههای آن مربوط به (ابن تیمیه)( 728- 661ق) است ,و نگاشته های او بنیادهای اعتقادی وهابیون را تشکیل میدهد. وقتی (ابن تیمیه) آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبر(ص) و مسافرت برای آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و . کتابهای ارزشمندی در رد وی نوشته شد.(ر.ک: کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 )
افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردی منحرف معرفی کردند. (ذهبی) دوست معاصر (ابن تیمیه)، در نامه دوستانهای او را در اشاعه و گسترش فساد، همتای حجّاج خواند.(تکملة السیف الصیقل، 190)
غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد. شاگرد معروف او (ابن القیم)، به ترویج آرای استاد پرداخت؛ ولی چندان نتیجه نگرفت. او نیز در سال 751 ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشی سپرده شد.
در اواسط قرن دوازدهم هجری حدود سالهای 1145 ق. بار دیگر اندیشههای (ابن تیمیه) به وسیله شخصی به نام (محمد) فرزند (عبدالوهاب) در سرزمین (نجد) احیا شد.
پدر (عبدالوهاب) با عقاید فرزند خود مخالف بود؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وی از اظهار آنها خودداری میکرد. وقتی پدر در سال 1153 ق درگذشت، او عرصه را برای نشر عقاید خود مناسب دید؛ لذا با همکاری امیر شهر (عُیَیْنَه) به نام (عثمانبن حمد)، به نشر آنها پرداخت. چیزی نگذشت که (عثمان) از طرف امیر (احساء)، مورد توبیخ قرار گرفت. او نیز ناچار شد عذر (شیخ) را بخواهد و او را از (شهر) بیرون کند.
عبد الوهاب در سال 1160 ق از شهر (عیینه) بیرون رفت و رهسپار (درعیه) شد. در آن زمان ریاست شهر با (محمدبن سعود)، (جد آل سعود ) بود؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد. امیر شهر، به او وعده پشتیبانی داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد.
وی دعوت خود را تحت عنوان (توحید) و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران - به جز خود و پیروان مکتبش - را مشرک معرفی کرد. حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید. نفوس زیادی از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادی تحت عنوان (غنایم از مشرکان) گرد آمد.
یکی از بزرگترین نقاط ضعف عبد الوهاب، این بود که با مسلمانانی که از عقاید کذایی او پیروی نمیکردند، معامله کافر حربی میکرد و برای جان و ناموس آنان، ارزشی قائل نبود! کوتاه سخن اینکه، (محمدبن عبدالوهاب) به توحید با تفسیر غلطی که میگفت، دعوت میکرد و هرکس میپذیرفت، خون و مالش سالم میماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربی، حلال و مباح بود.
جنگهای (وهابیان) در (نجد) و خارج از (نجد) - از قبیل (یمن) و (حجاز) و اطراف (سوریه) و (عراق) - بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست مییافتند، بر ایشان حلال بود. اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا میکردند.(جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 341)
(شیخ محمدبن الوهاب) در سال 1206 ه.ق در گذشت. و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ق (امیر سعود) وهّابی، سپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی تجهیز کرد و به شهر کربلا حملهور شد. کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانی و ترک و عرب بدان، روی میآوردند. (سعود) پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان آن نمود.
سپاه (وهابی) چنان رسوائی در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمیگنجد. پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشتهاند ) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه (امیر سعود) از کارهای جنگی فراغت یافت، به طرف خزینههای حرم امام حسین(ع) متوجه شد. این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسی انباشته بود، وی هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد.
(وهابیان) در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بیگاه به شهر کربلا و اطراف آن، میگفتند و نیز به شهر (نجف) حمله برده و آنجا را غارت میکردند. نخستین حمله در سال 1216 ق بود. این هجوم در روز (عید غدیر) آن سال انجام گرفت.
حملات وهابیان به جدّه، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد. پیوسته جنگهای خونین بین حکومت عثمانی از طریق امرای مصر و وهابیان وجود داشت. گاهی بر اثر ضعف دولت عثمانی، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامی را ویران میکردند و اموال را به غارت میبردند. سرانجام از آنجا به نجد طرد میشدند و عثمانیها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان (شریف) بر ریاست حرمین حفظ میکردند.
اما پس از شکست دولت عثمانی و با همکاری انگلستان مکه و مدینه در اختیار آل سعود قرار گرفت و در نتیجه، به حکومت خاندان (شرفا) در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامی - به ضمیمه نجد و حجاز - به نام (سعودی) در دفاتر دولتهای بزرگ استعماری، ثبت شد. نام (نجد) و (حجاز) منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ق(1310 ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام (مملکت عربی سعودی) - نه اسلامی - نامگذاری شد. وی تا سال 1334ه.ش زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وی به نامهای: سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند.
(برخی از آرا وعقاید وهابیت)
وهابیت با تفسیر نادرست از توحید و شرک بسیاری از عقاید ورفتارهای مسلمانان را حرام دانستند . از جمله حرمت رفتن به زیارت قبور اولیای الهی – حرمت بنا نمودن بارگاه بر قبور انبیاء و اولیاء- حرمت نماز و دعا در کنار قبور – حرمت و شرک دانستن تبرک به آثار انبیا و اولیا- حرمت شفاعت و توسل به غیر خدا- حرمت قسم خوردن به غیر خدا – حرمت بر پایی مراسم جشن یا عزا برای اولیا – حرمت روشن کردن چراغ بر سر قبور و...( علی اصغر رضوانی , سلفی گری ( وهابیت) و پاسخ به شبهات , مسجد مقدس جمکران, قم, 1384, ص 191) در یک جمله ریشه عقاید و افکار وهابیت در تفسیر نادرست و انحرافی از توحید و شرک است و همین مسأله موجب شده تا تنها خود را مسلمان و اهل توحید دانسته و بقیه مسلمانان را مشرک بدانند .آنان بر این باورند کسانی که معتقد به توسل , شفاعت , استغاثه به ارواح اولیای الهی , تبرک و غیره اند , مشرکند هر چند اسم مسلمان را بر خود نهاده اند .( الرسائل العلمیه , محمد بن عبد الوهاب , ص 79) عقاید و افکار وهابیون شبهات زیادی با افکار خوارج دارد . وها بیون به دلیل این اعتقادات , مهمترین عامل تفرقه در میان مسلمانان هستند و با تعالیم انحرافی خود چهره ناپسندی از اسلام را در افکار عمومی جهان مطرح نموده اند. از دیدگاه وهابیت مسلمانان به جرم استغاثه و توسل به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد شده و حکم به کفر آنان داده می شود و خون آنان مباح دانسته می شود لذا شاهد ریخته شدن خون هزاران مسلمان بی گناه توسط عمال کج اندیش این فرقه از آغاز پیدایش آن تا کنون بوده ایم .
( نقش انگلستان درشکل گیری وهابیت )
پس از شکست دولت عثمانی ,بلاد نجد، به آل سعود - که بزرگ آنها در آن روز (عبدالعزیزبن سعود) (پدر شاه فهد ) بود - واگذار گردید. این مسأله به جهت همکاری نزدیک وی با بریتانیا، در شکستن قدرت دولت عثمانی بود.
بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد. از این رو، با برنامهریزی خاصی - که بریتانیا در آن دست داشت - در سال 1344 ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند.بدون شک حمایت انگلستان از آل سعود و هابیت موجب شد که آنها بر پایگاه اصلی اسلام مسلط شوند و با عقاید و افکار انحرافی خویش موجب شکاف عمیقی میان مسلمانان گردند وامروزقدرتهای بزرگ بیشترین سود را از این تفرقه و دشمنی میان مسلمانان می برند .قدرتهای بزرگ به ویژه انگلستان و آمریکا باید هزینه های هنگفت و توان زیادی را صرف مخدوش نمودن چهره اسلام و مسلمانان می نمودند اما امروزه این مسأله با عقاید و عملکرد وهابیت به بهترین شکل ممکن در حال اجراست .بر این اساس نگاهی به عقاید و عملکرد وهابیت کافی است که به حمایت بی شائبه قدرتهای بزرگ و مخالفان اسلام از آن باشیم . چیزی که نظیر آن را در قضیه طالبان مشاهده نمودیم .
جهت آگاهی بیشتر ر.ک: جعفر سبحانی، وهابیت , مبانی فکری و کارنامه عملی , مؤسسه تحقیقانی امام صادق علیه السلام , قم- جعفر سبحانی , پرسشها و پاسخها , همان - علی اصغر رضوانی , سلفی گری , وهابیت و پاسخ به شبهات , مسجد مقدس جمکران
- [سایر] اهداف فرقه وهابیت چیست؟
- [سایر] اطلاعاتی درباره ی فرقه ی اهل حق میخواستم؟
- [سایر] در مورد بهائیت توضیح دهید و بگویید آیا این فرقه ساختگی است؟ آیا انگلستان در شکل گیری این فرقه نقش داشته است؟
- [سایر] وهابیّت چگونه فرقه ای است توضیح دهید؟
- [سایر] فرقه سازی و فرقه وهابیت چه نقشی در استعمار غرب دارد؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه وهابیت وارد است؟
- [سایر] وهابیت برای گسترش فرقه خود چه اقداماتی دارند؟
- [سایر] چگونگی پیدایش وهابیت و دلیل خطرناک بودن این فرقه چیست؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه وهابیت وارد است؟
- [سایر] وهابیت عوامل گسترش فرقه خود را چه می دانند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر