تفاوت دین اسلام با مسیحیت در چیست؟ حقیقت همه ادیان توحیدی - که پیامبران الهی مروج و مبلغ آن بوده اند - یکی است و بر اصول اعتقادی یگانه - که از جانب خداوند متعال بیان شده - استوار است. اساسا در منطق قرآن کریم (ادیان) نداریم؛ بلکه (دین) داریم و تمام پیامبران، منادی (دین واحد) بوده اند که از آن به (اسلام) (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: (ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است) و (و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست). قرآن کریم دین را فقط (اسلام) و همه پیامبران را (مسلمان) می خواند: (ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما ؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی؛ بلکه یکتاپرستی مسلمان بود). بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنی، اسلام، تسلیم و عبودیت در برابر خدای یگانه دعوت کرده اند و اصول و ارکان اعتقادی واحدی را تبلیغ کرده اند. بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنتهای ثابت و واحدی پیروی می کردند، اصولی چون دعوت به تقوا، نفی شخصیت پرستی، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنی و استهزای جاهلان، دعوت به تعالی و...[1] اما در عین حال به سه جهت پیامبران و ادیان با یکدیگر متفاوت بوده اند: الف) تفاوت محیط و سطح و احتیاج و استعداد مردم، این جهت غیر قابل انکار است که پیامبران برای هدایت مردم آمده اند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهای محیط باشد. طبعا بشر در قرون اولیه روابط اجتماعی بسیار محدودی داشت و نظام اجتماعی وی گسترش و تفصیل زیادی نداشت از این رو، قوانین محدودی زندگی او را اداره و رهبری می کرد و همین طور آراء، اهواء، افکار و عقاید مختلفی در جامعه ابراز نشده بود، تا برای اصلاح، نیاز به تذکرات فراوان باشد و این گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعی و نیازمندیها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت و رسالت و پیامبر جدیدی را فراهم می کرد تا سرانجام محیط دعوت اسلامی و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایی و کامل را ایجاب کرد. ب) تحریف؛ بدون شک در طی زمان تحریف و انحرافی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجود می آمد، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگی ها پیراسته سازد. تا این که دوران اسلام که شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، فرا رسید. ج) تفاوت در نوع گمراهی؛ نوع گمراهی و کج روی در زمان ظهور پیامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسی در جامعه ای که با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعی و قدرت و حکومت و ظلم کشیدن خو گرفته بودند، پیدا شد و ایجاب می کرد تا آنان را به زندگی و به دست آوردن قدرت و مبارزه و کوشش دعوت کند، از این رو، در دعوت حضرت موسی جنبه های این جهانی و زندگی دنیوی و خشونت به چشم می خورد. امّا حضرت عیسی در محیط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمایی ها و قهرمانی و توجه شدید به مادیّات و دنیادوستی و چپاول اموال قیام کرد و از این رو ایجاب می کرد که در دعوت خود، محبّت و نوع دوستی و دل برکندن از مادّیات، و زهد و توجه به معنویات را مطرح کند.البته در اسلام چون مواجه با بشریت است و مخصوص منطقه یا نژاد خاصی نیست،نوع دعوت و اصول و برنامه یک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روی و افراط و تفریطی که ممکن است در بین اقوام و امم به وجود آید، ناظر است.[2] بر این اساس، هر چند اصل دعوت پیامبران یکی بوده است، لکن با توجه به شرایط محیطی و سطح استعداد و آگاهی مردم کم کم شریعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پیامبر اسلام که سطح آگاهی به حدی رسیده که هم دین و شریعت را می توانستند از تحریف مصون نگه دارند و هم امکان بیان دقایق عقاید و معارف و اخلاق و نیز بیان تمام دستورات فردی و اجتماعی که در سعادت بشر نقش دارد، میسر شد. به همین جهت اسلام را دین کامل می نامیم. می توان گفت دین الهی بسان نهر بزرگی است که انسان ها در طی اعصار و قرون با کمک شریعت های الهی به آن راه یافته اند؛ اما راز تفاوت آنها این است که برای پاسخ گویی به آداب، سنن، فرهنگ و زندگی هر قوم و جامعه ای یک شریعت خاص شکل گرفته است و اگر فرض کنیم این تغییر تکاملی است، شریعت هم به سوی کمال می رود. در نتیجه، دین و خطوط کلی نیز به صورت دقیق تری عرضه می شود. بر این اساس دقایق معارف توحیدی قرآن کریم، در تورات و انجیل وجود ندارد و معارف بلندی که در کلمات اهل بیت(ع) هست، در کلمات وارثان انبیا و حواریون نیست. به بیان دیگر، آنچه از تفاوت ها در ادیان دیده می شود، تغییر و تکامل دین در دقایق عقاید و معارف، اخلاق و نیز در ناحیه شریعت و احکام است که بر حسب ضرورت و تحول نیازهای بشر، متحول می گردد. استاد مطهری می نویسد: (بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند. این تکامل دین است نه اختلاف ادیان)[3] همه ادیان الهی در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و همه بر حق اند. اما با امدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید نسخ می گردد و راه نجاتمنحصر در پیروی از شریعت جدید می شود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهی از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود. بنابراین، در هر دوره از تاریخ، یک شریعت الهی به عنوان شریعت حق وجود داد که روح و جوهر همه شرایع آسمانی نیز یک چیز (توحید) بوده است (دعوت همه پیامبران بر همین محور بوده است؛ اما با شریعت های گوناگون. اما برای بررسی کردن دلایل غیرقابل قبول بودن سایر ادیان دو روش کلی وجود دارد: 1- ادله اثبات حقانیت اسلام: پس از آن که با دلایل متقن، حقانیت دین اسلام و عدم تحریف قرآن را اثبات شد، براساس آموزه های دین اسلام، شرایع گذشته، منسوخ و تحریف شده معرفی شده و پیروان حقیقی ادیان توحیدی به پیروی از دین اسلام مأمور گشته اند. 2- از راه مقایسه عقاید و آموزه های دین اسلام را سایر ادیان و این که کدام یک مورد تأیید احکام قطعی عقل هستند و کدام یک مخالف با آن.برای روش دوم، به عنوان نمونه ما به بررسی عقاید و آموزه های مسیحیت از جهت مخالفت با عقل می پردازیم: ما به بررسی مسائل (خداشناسی مسیحیت)، (مسیح شناسی) و (انسان شناسی مسیحیت) می پردازیم که در واقع اساس فکر مسیحیت رسمی می باشند.موضوع اول: خداشناسی مسیحیت مسیحیان معتقد که خداوند موجود یگانه و در عین حال سه گانه است. این اعتقاد که از آن به تثلیث یا سه گانگی تعبیر می شود مورد پذیرش رسمی کلیسا و پیروان آن می باشد. آنان تصریح می کنند که اصطلاح سه گانگی یا تثلیث هرگز در کتاب مقدس وارد نشده است ولی اشاراتی بر آن می توان در کتاب مقدس یافت.[4]مسیحیان به صراحت خود را موحّد می دانند ولی در عین حال معتقد به سه گانگی ذات خداوند هستند. مقصود از سه گانگی همان خدای پدر، خدای پسر و روح القدس است. مسیحیان در طول تاریخ تلاش بسیاری کردند تا این اعتقاد متناقض را معقول جلوه داده و حتی توجیه فلسفی نمایند،[5] اما در نهایت به صراحت اقرار کرده اند که با عقل و استدلال منطقی به وجود خدای واحد می توان پی برد ولی سه گانگی ذات خدا (تثلیث) را تنها از طریق مکاشفه الهی می توان درک کرد و عقل رهی به درک تثلیث ندارد، [6]آنان به صراحت گفته اند که (باید اعتراف کرد که تثلیث اقدس یکی از اسرار مهم الهی است ممکن است عده ای آن را یک معمای فکری یا حتی ضد و نقیض بدانند)[7] به هر حال مهمترین عقیده مسیحیت در باب خداشناسی یعنی تثلیث نه تنها قابل درک عقلی نیست بلکه عقل این عقیده را متناقض می بیند. زیرا از یک سو معتقد به واحدانیت ذات خدا هستند و ذات او را غیر قابل تقسیم و منحصر به فرد می دانند[8] و از سوی دیگر معتقدند که الوهیت از سه شخصیت کاملاً جدا و متمایز تشکیل شده است این سه در ازلی بودن و قدرت و جلال برابرند و هر یک از آنها همه صفات الهی را برخوردار است.[9] پذیرش یگانگی ذات خدا و سه گانگی ذات خدا تناقضی آشکار است که عقل سلیم پذیرای آن نیست. به همین دلیل این اعتقاد را مسیحیان از امور ایمانی می دانند و ایمان را در مقابل تعقل قرار می دهند.[10] موضوع دوم: مسیح شناسی در دیدگاه مسیحیت عیسی مسیح(ع) پیامبر خدا نیست بلکه خود خداست. آنان معتقدند که مسیح دارای دو ذات است ذات انسانی و ذات الهی، او واقعا خداست و در عین حال دارای بدن است، او از نظر مقام الهی با خدای پدر هم ذات و برابر است و از نظر انسانی با انسان هم ذات است ولی هیچ گناهی ندارد. از نظر الوهیت قبل از آغاز زمانها از خدا مولود گردید و از نظر انسانی از مریم باکره متولد شده عیسی دو شخص نمی باشد بلکه یک شخص و پسر خداست.[11] این عقیده به حدی اهمیت دارد که گفته شده: (تجسم خداوند عیسی مسیح، حقیقت مرکزی مسیحیت می باشد تمامی رو بنای الهیات مسیحی بر این بنیاد قرار می گیرد.)[12] این عقیده که از آن به (تجسّم) یا (تجسّد) تعبیر می شود به طور آشکار متناقض است آنان خود اقرار نموده اند که: (اعتقاد به تجسم مشکل یکی شدن خدا با انسان را پیش می کشد یعنی ادغام شخصیت نامتناهی و سرمدی خدا با وجودی که متناهی و موقتی است) ولی در عین حال می گویند: (هر حمله ای به الوهیت مسیح به حق به عنوان حمله ای به حقیقت مرکزی ایمان مسیحی تلقی شده است)[13]البته آنان تلاش زیادی در معقول جلوه دادن این اعتقاد کرده اند، [14]ولی در نهایت باز اقرار کرده اند که: (ضرورتا بسیاری چیزها در مورد شخصیت مسیح کما کان تفحص ناشدنی و ما فوق فهم و درک، باقی می مانند)[15] مسیحیان اعتقاد به تجسّد را به نص کتاب مقدس مستند می کنند.[16] موضوع سوم: انسان شناسی مسیحیت اعتقاد رسمی مسیحیت بر این است که آدم و حوا مرتکب گناه بزرگی شدند گناه آنان خوردن از میوه درخت معرفت نیک و بد بود.[17] خداوند آنان را از باغ عدن بیرون کرد تا مبادا از میوه درخت حیات نیز بخورند و جاودانه گردند.[18] آدم و حوا به واسطه این گناه ذاتا گناه آلود شده و گناه در نسل بشر داخل گردید و همه انسانها ذاتا گناهکار و فاسد گردیدند. مرگ بدن یکی از مجازاتهای گناه انسان است. گناه آدم و حوا، گناه تمام افراد نسل های بعدی محسوب شد.[19][20]این دیدگاه از جهات مختلف قابل نقد و بررسی است: 1. منع از درخت معرفت مقابله آشکار خدا با علم و معرفت می باشد. 2. منع از درخت حیات، حاکی از خدایی نعوذ بالله خود خواه است، که مانع بهره وری دیگر موجودات از زندگی ابدی است و حیات جاودانه را تنها برای خود می خواهد. 3. گناه آدم و حوا، باعث گناهکار شدن تمامی انسانها شد و همه انسانها به واسطه گناه آدم و حوا ذاتا پلید و گناهکار گشتند یعنی همه بشریت چوب گناه آدم و حوا را می خورند. این عقائد به وضوح مخالف عقل است چرا که عقل دین مخالف علم، خدای خود خواه مانع کمال انسان و مجازات به واسطه گناه دیگری را نمی پذیرد. اما در مقابل قرآن در بیانات خود موضعی کاملاً معقول گرفته است چنانکه قبلاً اشاره شد خداوند در آیات متعددی از قرآن، انسان را به علم و اندیشه و تعقّل دعوت می کند. یکی از صفات اصلی خدا در قرآن حکمت اوست خدای قرآن خدایی است که کارهایش بر اساس علم و معرفت است خدای قرآن خدایی است که هیچ گاه ظلم نمی کند و همه کمالات و زیبائیها از آن اوست.[21] بر اساس دیدگاه قرآن هر کس مسؤول عمل خود است و هیچ کس به واسطه عمل دیگری مجازات نمی گردد.[22] همینطور در دیدگاه اسلام انسان خلیفه الله و جانشین خداست و راه سیر و کمال برای او باز است و خداوند از طریق اعطاء عقل و ارسال انبیاء راه هدایت را برای او آشکار کرده تا او با اختیار خود در آن راه قدم گذارد.[23] در دیدگاه مسیحیت انسان ذاتا گناهکار گردید و خدا برای نجات انسان از این ذات آلوده، پسر خود عیسی (یعنی خود خدا) را جسم انسانی داد او به جای ما جان داد، از مرگ برخاست و به سوی خدای پدر صعود کرد.[24] راه نجات تنها از طریق ایمان به عیسی (خدا) است. مرگ عیسی(ع) کفاره گناهان انسان بود وقتی انسان به عیسی به عنوان نجات دهنده ایمان آورد، روح القدس (شخصیت سوم تثلیث) او را تقدیس کرده و حیات تازه به او می بخشد.[25] اما باید توجه داشت که به اعتقاد مسیحیت رسمی خداوند افراد خاصی را برای نجات بر می گزیند زیرا انسان ذاتا گناهکار است و گناهکار خود نمی تواند دعوت الهی را اجابت کند.[26] لذا ایمان بخشش الهی محسوب می شود.[27] به وضوح این تصویر از نجات به معنای نفی اراده و اختیار انسان است در حالی که قرآن ایمان و رستگاری را به اراده و اختیار انسان نسبت می دهد.[28] منابعی که در این موضوع مفید است عبارتند از: 1.الهیات مسیحی، هنری تیسن، ترجمه ط. میکائلیان، انتشارات حیات ابدی، تهران. این کتاب به تفصیل مجموعه عقاید مسیحیت رسمی را با استناد به آیات کتاب مقدس بیان نموده است. 2.خداوند ما عیسی مسیح، جان والوورد، مترجم مهرداد فاتحی، کلیسای جماعت ربانی، آموزشگاه کتاب مقدس این اثر به تفصیل دیدگاه مسیحیت درباره عیسی(ع) را با استناد به کتاب مقدس تبیین می نماید. 3.کلام مسیحی، توماس میشل، مترجم حسین توفیقی، مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب، قم. این کتاب به اختصار مسیحیت و عقائد آنان را برای مخاطب مسلمان بیان می نماید (هر چند نویسنده آن تلاش نموده تا اشکالات عقائد مسیحیت را پنهان سازد) 4.درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت امور اساتید معارف اسلامی، قم (این اثر مسیحیت را با استناد به منابع معتبر معرفی مفیدی کرده است). 5.همین طور مطالعه (علل گرایش به مادیگرایی) استاد مطهری به خصوص بخش (نقش کلیسا در گرایشهای مادی) مفید است. 6.کتاب (تورات، انجیل، قرآن و علم اثر دکتر بوکای، مترجم ذبیج الله دبیر، چاپ پنجم، انتشارات دفتر نشر فرهنگی اسلامی، 1372 در مقایسه این سه کتاب مقدس با علم بسیار مفید است. 7.ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، محمدتقی فعّالی، کانون اندیشه جوان (کتابی مختصر و مفید در فهم ایمان از دیدگاه اسلام و مسیحیت می باشد). پی نوشت ها: [1]در این خصوص نگا: تفسیر موضوعی قرآن کریم، حضرت آیة الله جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376ش، ج 6، صص 41 123 [2]در این باب نگا: معارف اسلامی، دکتر محمدجواد باهنر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، پاییز 1361، صص 79 81، 121 123 و 124 160 [3]مجموعه آثار، ج 2، ص 181 [4]کلام مسیحی، ص 73، الهیات مسیحی، صص 87 97 [5]کلام مسیحی، صص 75 78 [6]الهیات مسیحی، ص 87 [7]الهیات مسیحی، ص 88 [8]الهیات مسیحی، ص 87 [9]خداوند ما عیسی مسیح، صص 2 3، الهیات مسیحی، صص 89 97 [10]ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، محمد تقی فعالی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378، تهران [11]الهیات مسیحی، ص 199، همینطور صص 91 94 [12]خداوند ما عیسی مسیح، ص 71 [13]خداوند ما عیسی مسیح، ص 80 [14]همان، صص 87 92 [15]همان، ص 92 [16]الهیات مسیحی، صص 90 94 و 209 214 [17]پیدایش 3: 1 7، اول تیموتائوس 2: 13 و 14 [18]پیدایش 3: 22 [19]رومیان 3: 23 و 5: 19 [20] برای تفصیل این اعتقادات و مستندات آن از کتاب مقدس رجوع کنید به الهیات مسیحی، صص 163 188 [21]به عنوان نمونه نگاه کنید: زخرف / 84، اعلی / 3، اعراف / 180، طه / 8 [22]به عنوان نمونه انعام / 164، نجم / 39، نازعات / 35 [23]به عنوان نمونه: بقره / 30، انسان / 3، هدایت فطری همه بشر شمس / 7 8، هدایت تشریعی همه بشر نحل / 36 و رعد / 7 [24]الهیات مسیحی، ص 193 [25]همان [26]الهیات مسیحی، ص 252 [27]همان، ص 259 [28]به عنوان نمونه نگاه کنید: بقره / 256، انسان / 3، یونس / 108
تفاوت دین اسلام با مسیحیت در چیست؟
حقیقت همه ادیان توحیدی - که پیامبران الهی مروج و مبلغ آن بوده اند - یکی است و بر اصول اعتقادی یگانه - که از جانب خداوند متعال بیان شده - استوار است. اساسا در منطق قرآن کریم (ادیان) نداریم؛ بلکه (دین) داریم و تمام پیامبران، منادی (دین واحد) بوده اند که از آن به (اسلام) (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: (ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است) و (و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست). قرآن کریم دین را فقط (اسلام) و همه پیامبران را (مسلمان) می خواند: (ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما ؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی؛ بلکه یکتاپرستی مسلمان بود). بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنی، اسلام، تسلیم و عبودیت در برابر خدای یگانه دعوت کرده اند و اصول و ارکان اعتقادی واحدی را تبلیغ کرده اند. بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنتهای ثابت و واحدی پیروی می کردند، اصولی چون دعوت به تقوا، نفی شخصیت پرستی، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنی و استهزای جاهلان، دعوت به تعالی و...[1]
اما در عین حال به سه جهت پیامبران و ادیان با یکدیگر متفاوت بوده اند:
الف) تفاوت محیط و سطح و احتیاج و استعداد مردم، این جهت غیر قابل انکار است که پیامبران برای هدایت مردم آمده اند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهای محیط باشد. طبعا بشر در قرون اولیه روابط اجتماعی بسیار محدودی داشت و نظام اجتماعی وی گسترش و تفصیل زیادی نداشت از این رو، قوانین محدودی زندگی او را اداره و رهبری می کرد و همین طور آراء، اهواء، افکار و عقاید مختلفی در جامعه ابراز نشده بود، تا برای اصلاح، نیاز به تذکرات فراوان باشد و این گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعی و نیازمندیها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت و رسالت و پیامبر جدیدی را فراهم می کرد تا سرانجام محیط دعوت اسلامی و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایی و کامل را ایجاب کرد.
ب) تحریف؛ بدون شک در طی زمان تحریف و انحرافی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجود می آمد، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگی ها پیراسته سازد. تا این که دوران اسلام که شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، فرا رسید. ج) تفاوت در نوع گمراهی؛ نوع گمراهی و کج روی در زمان ظهور پیامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسی در جامعه ای که با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعی و قدرت و حکومت و ظلم کشیدن خو گرفته بودند، پیدا شد و ایجاب می کرد تا آنان را به زندگی و به دست آوردن قدرت و مبارزه و کوشش دعوت کند، از این رو، در دعوت حضرت موسی جنبه های این جهانی و زندگی دنیوی و خشونت به چشم می خورد. امّا حضرت عیسی در محیط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمایی ها و قهرمانی و توجه شدید به مادیّات و دنیادوستی و چپاول اموال قیام کرد و از این رو ایجاب می کرد که در دعوت خود، محبّت و نوع دوستی و دل برکندن از مادّیات، و زهد و توجه به معنویات را مطرح کند.البته در اسلام چون مواجه با بشریت است و مخصوص منطقه یا نژاد خاصی نیست،نوع دعوت و اصول و برنامه یک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روی و افراط و تفریطی که ممکن است در بین اقوام و امم به وجود آید، ناظر است.[2] بر این اساس، هر چند اصل دعوت پیامبران یکی بوده است، لکن با توجه به شرایط محیطی و سطح استعداد و آگاهی مردم کم کم شریعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پیامبر اسلام که سطح آگاهی به حدی رسیده که هم دین و شریعت را می توانستند از تحریف مصون نگه دارند و هم امکان بیان دقایق عقاید و معارف و اخلاق و نیز بیان تمام دستورات فردی و اجتماعی که در سعادت بشر نقش دارد، میسر شد. به همین جهت اسلام را دین کامل می نامیم. می توان گفت دین الهی بسان نهر بزرگی است که انسان ها در طی اعصار و قرون با کمک شریعت های الهی به آن راه یافته اند؛ اما راز تفاوت آنها این است که برای پاسخ گویی به آداب، سنن، فرهنگ و زندگی هر قوم و جامعه ای یک شریعت خاص شکل گرفته است و اگر فرض کنیم این تغییر تکاملی است، شریعت هم به سوی کمال می رود. در نتیجه، دین و خطوط کلی نیز به صورت دقیق تری عرضه می شود. بر این اساس دقایق معارف توحیدی قرآن کریم، در تورات و انجیل وجود ندارد و معارف بلندی که در کلمات اهل بیت(ع) هست، در کلمات وارثان انبیا و حواریون نیست. به بیان دیگر، آنچه از تفاوت ها در ادیان دیده می شود، تغییر و تکامل دین در دقایق عقاید و معارف، اخلاق و نیز در ناحیه شریعت و احکام است که بر حسب ضرورت و تحول نیازهای بشر، متحول می گردد. استاد مطهری می نویسد: (بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند. این تکامل دین است نه اختلاف ادیان)[3] همه ادیان الهی در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و همه بر حق اند. اما با امدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید نسخ می گردد و راه نجاتمنحصر در پیروی از شریعت جدید می شود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهی از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود. بنابراین، در هر دوره از تاریخ، یک شریعت الهی به عنوان شریعت حق وجود داد که روح و جوهر همه شرایع آسمانی نیز یک چیز (توحید) بوده است (دعوت همه پیامبران بر همین محور بوده است؛ اما با شریعت های گوناگون. اما برای بررسی کردن دلایل غیرقابل قبول بودن سایر ادیان دو روش کلی وجود دارد:
1- ادله اثبات حقانیت اسلام: پس از آن که با دلایل متقن، حقانیت دین اسلام و عدم تحریف قرآن را اثبات شد، براساس آموزه های دین اسلام، شرایع گذشته، منسوخ و تحریف شده معرفی شده و پیروان حقیقی ادیان توحیدی به پیروی از دین اسلام مأمور گشته اند. 2- از راه مقایسه عقاید و آموزه های دین اسلام را سایر ادیان و این که کدام یک مورد تأیید احکام قطعی عقل هستند و کدام یک مخالف با آن.برای روش دوم، به عنوان نمونه ما به بررسی عقاید و آموزه های مسیحیت از جهت مخالفت با عقل می پردازیم: ما به بررسی مسائل (خداشناسی مسیحیت)، (مسیح شناسی) و (انسان شناسی مسیحیت) می پردازیم که در واقع اساس فکر مسیحیت رسمی می باشند.موضوع اول: خداشناسی مسیحیت مسیحیان معتقد که خداوند موجود یگانه و در عین حال سه گانه است. این اعتقاد که از آن به تثلیث یا سه گانگی تعبیر می شود مورد پذیرش رسمی کلیسا و پیروان آن می باشد. آنان تصریح می کنند که اصطلاح سه گانگی یا تثلیث هرگز در کتاب مقدس وارد نشده است ولی اشاراتی بر آن می توان در کتاب مقدس یافت.[4]مسیحیان به صراحت خود را موحّد می دانند ولی در عین حال معتقد به سه گانگی ذات خداوند هستند. مقصود از سه گانگی همان خدای پدر، خدای پسر و روح القدس است. مسیحیان در طول تاریخ تلاش بسیاری کردند تا این اعتقاد متناقض را معقول جلوه داده و حتی توجیه فلسفی نمایند،[5] اما در نهایت به صراحت اقرار کرده اند که با عقل و استدلال منطقی به وجود خدای واحد می توان پی برد ولی سه گانگی ذات خدا (تثلیث) را تنها از طریق مکاشفه الهی می توان درک کرد و عقل رهی به درک تثلیث ندارد، [6]آنان به صراحت گفته اند که (باید اعتراف کرد که تثلیث اقدس یکی از اسرار مهم الهی است ممکن است عده ای آن را یک معمای فکری یا حتی ضد و نقیض بدانند)[7] به هر حال مهمترین عقیده مسیحیت در باب خداشناسی یعنی تثلیث نه تنها قابل درک عقلی نیست بلکه عقل این عقیده را متناقض می بیند. زیرا از یک سو معتقد به واحدانیت ذات خدا هستند و ذات او را غیر قابل تقسیم و منحصر به فرد می دانند[8] و از سوی دیگر معتقدند که الوهیت از سه شخصیت کاملاً جدا و متمایز تشکیل شده است این سه در ازلی بودن و قدرت و جلال برابرند و هر یک از آنها همه صفات الهی را برخوردار است.[9] پذیرش یگانگی ذات خدا و سه گانگی ذات خدا تناقضی آشکار است که عقل سلیم پذیرای آن نیست. به همین دلیل این اعتقاد را مسیحیان از امور ایمانی می دانند و ایمان را در مقابل تعقل قرار می دهند.[10]
موضوع دوم: مسیح شناسی در دیدگاه مسیحیت عیسی مسیح(ع) پیامبر خدا نیست بلکه خود خداست. آنان معتقدند که مسیح دارای دو ذات است ذات انسانی و ذات الهی، او واقعا خداست و در عین حال دارای بدن است، او از نظر مقام الهی با خدای پدر هم ذات و برابر است و از نظر انسانی با انسان هم ذات است ولی هیچ گناهی ندارد. از نظر الوهیت قبل از آغاز زمانها از خدا مولود گردید و از نظر انسانی از مریم باکره متولد شده عیسی دو شخص نمی باشد بلکه یک شخص و پسر خداست.[11] این عقیده به حدی اهمیت دارد که گفته شده: (تجسم خداوند عیسی مسیح، حقیقت مرکزی مسیحیت می باشد تمامی رو بنای الهیات مسیحی بر این بنیاد قرار می گیرد.)[12] این عقیده که از آن به (تجسّم) یا (تجسّد) تعبیر می شود به طور آشکار متناقض است آنان خود اقرار نموده اند که: (اعتقاد به تجسم مشکل یکی شدن خدا با انسان را پیش می کشد یعنی ادغام شخصیت نامتناهی و سرمدی خدا با وجودی که متناهی و موقتی است) ولی در عین حال می گویند: (هر حمله ای به الوهیت مسیح به حق به عنوان حمله ای به حقیقت مرکزی ایمان مسیحی تلقی شده است)[13]البته آنان تلاش زیادی در معقول جلوه دادن این اعتقاد کرده اند، [14]ولی در نهایت باز اقرار کرده اند که: (ضرورتا بسیاری چیزها در مورد شخصیت مسیح کما کان تفحص ناشدنی و ما فوق فهم و درک، باقی می مانند)[15] مسیحیان اعتقاد به تجسّد را به نص کتاب مقدس مستند می کنند.[16]
موضوع سوم: انسان شناسی مسیحیت اعتقاد رسمی مسیحیت بر این است که آدم و حوا مرتکب گناه بزرگی شدند گناه آنان خوردن از میوه درخت معرفت نیک و بد بود.[17] خداوند آنان را از باغ عدن بیرون کرد تا مبادا از میوه درخت حیات نیز بخورند و جاودانه گردند.[18] آدم و حوا به واسطه این گناه ذاتا گناه آلود شده و گناه در نسل بشر داخل گردید و همه انسانها ذاتا گناهکار و فاسد گردیدند. مرگ بدن یکی از مجازاتهای گناه انسان است. گناه آدم و حوا، گناه تمام افراد نسل های بعدی محسوب شد.[19][20]این دیدگاه از جهات مختلف قابل نقد و بررسی است: 1. منع از درخت معرفت مقابله آشکار خدا با علم و معرفت می باشد. 2. منع از درخت حیات، حاکی از خدایی نعوذ بالله خود خواه است، که مانع بهره وری دیگر موجودات از زندگی ابدی است و حیات جاودانه را تنها برای خود می خواهد. 3. گناه آدم و حوا، باعث گناهکار شدن تمامی انسانها شد و همه انسانها به واسطه گناه آدم و حوا ذاتا پلید و گناهکار گشتند یعنی همه بشریت چوب گناه آدم و حوا را می خورند. این عقائد به وضوح مخالف عقل است چرا که عقل دین مخالف علم، خدای خود خواه مانع کمال انسان و مجازات به واسطه گناه دیگری را نمی پذیرد. اما در مقابل قرآن در بیانات خود موضعی کاملاً معقول گرفته است چنانکه قبلاً اشاره شد خداوند در آیات متعددی از قرآن، انسان را به علم و اندیشه و تعقّل دعوت می کند. یکی از صفات اصلی خدا در قرآن حکمت اوست خدای قرآن خدایی است که کارهایش بر اساس علم و معرفت است خدای قرآن خدایی است که هیچ گاه ظلم نمی کند و همه کمالات و زیبائیها از آن اوست.[21] بر اساس دیدگاه قرآن هر کس مسؤول عمل خود است و هیچ کس به واسطه عمل دیگری مجازات نمی گردد.[22] همینطور در دیدگاه اسلام انسان خلیفه الله و جانشین خداست و راه سیر و کمال برای او باز است و خداوند از طریق اعطاء عقل و ارسال انبیاء راه هدایت را برای او آشکار کرده تا او با اختیار خود در آن راه قدم گذارد.[23] در دیدگاه مسیحیت انسان ذاتا گناهکار گردید و خدا برای نجات انسان از این ذات آلوده، پسر خود عیسی (یعنی خود خدا) را جسم انسانی داد او به جای ما جان داد، از مرگ برخاست و به سوی خدای پدر صعود کرد.[24] راه نجات تنها از طریق ایمان به عیسی (خدا) است. مرگ عیسی(ع) کفاره گناهان انسان بود وقتی انسان به عیسی به عنوان نجات دهنده ایمان آورد، روح القدس (شخصیت سوم تثلیث) او را تقدیس کرده و حیات تازه به او می بخشد.[25] اما باید توجه داشت که به اعتقاد مسیحیت رسمی خداوند افراد خاصی را برای نجات بر می گزیند زیرا انسان ذاتا گناهکار است و گناهکار خود نمی تواند دعوت الهی را اجابت کند.[26] لذا ایمان بخشش الهی محسوب می شود.[27] به وضوح این تصویر از نجات به معنای نفی اراده و اختیار انسان است در حالی که قرآن ایمان و رستگاری را به اراده و اختیار انسان نسبت می دهد.[28]
منابعی که در این موضوع مفید است عبارتند از:
1.الهیات مسیحی، هنری تیسن، ترجمه ط. میکائلیان، انتشارات حیات ابدی، تهران. این کتاب به تفصیل مجموعه عقاید مسیحیت رسمی را با استناد به آیات کتاب مقدس بیان نموده است.
2.خداوند ما عیسی مسیح، جان والوورد، مترجم مهرداد فاتحی، کلیسای جماعت ربانی، آموزشگاه کتاب مقدس این اثر به تفصیل دیدگاه مسیحیت درباره عیسی(ع) را با استناد به کتاب مقدس تبیین می نماید.
3.کلام مسیحی، توماس میشل، مترجم حسین توفیقی، مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب، قم. این کتاب به اختصار مسیحیت و عقائد آنان را برای مخاطب مسلمان بیان می نماید (هر چند نویسنده آن تلاش نموده تا اشکالات عقائد مسیحیت را پنهان سازد)
4.درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت امور اساتید معارف اسلامی، قم (این اثر مسیحیت را با استناد به منابع معتبر معرفی مفیدی کرده است).
5.همین طور مطالعه (علل گرایش به مادیگرایی) استاد مطهری به خصوص بخش (نقش کلیسا در گرایشهای مادی) مفید است.
6.کتاب (تورات، انجیل، قرآن و علم اثر دکتر بوکای، مترجم ذبیج الله دبیر، چاپ پنجم، انتشارات دفتر نشر فرهنگی اسلامی، 1372 در مقایسه این سه کتاب مقدس با علم بسیار مفید است.
7.ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، محمدتقی فعّالی، کانون اندیشه جوان (کتابی مختصر و مفید در فهم ایمان از دیدگاه اسلام و مسیحیت می باشد).
پی نوشت ها:
[1]در این خصوص نگا: تفسیر موضوعی قرآن کریم، حضرت آیة الله جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376ش، ج 6، صص 41 123
[2]در این باب نگا: معارف اسلامی، دکتر محمدجواد باهنر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، پاییز 1361، صص 79 81، 121 123 و 124 160
[3]مجموعه آثار، ج 2، ص 181
[4]کلام مسیحی، ص 73، الهیات مسیحی، صص 87 97
[5]کلام مسیحی، صص 75 78
[6]الهیات مسیحی، ص 87
[7]الهیات مسیحی، ص 88
[8]الهیات مسیحی، ص 87
[9]خداوند ما عیسی مسیح، صص 2 3، الهیات مسیحی، صص 89 97
[10]ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، محمد تقی فعالی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378، تهران
[11]الهیات مسیحی، ص 199، همینطور صص 91 94
[12]خداوند ما عیسی مسیح، ص 71
[13]خداوند ما عیسی مسیح، ص 80
[14]همان، صص 87 92
[15]همان، ص 92
[16]الهیات مسیحی، صص 90 94 و 209 214
[17]پیدایش 3: 1 7، اول تیموتائوس 2: 13 و 14
[18]پیدایش 3: 22
[19]رومیان 3: 23 و 5: 19
[20] برای تفصیل این اعتقادات و مستندات آن از کتاب مقدس رجوع کنید به الهیات مسیحی، صص 163 188
[21]به عنوان نمونه نگاه کنید: زخرف / 84، اعلی / 3، اعراف / 180، طه / 8
[22]به عنوان نمونه انعام / 164، نجم / 39، نازعات / 35
[23]به عنوان نمونه: بقره / 30، انسان / 3، هدایت فطری همه بشر شمس / 7 8، هدایت تشریعی همه بشر نحل / 36 و رعد / 7
[24]الهیات مسیحی، ص 193
[25]همان
[26]الهیات مسیحی، ص 252
[27]همان، ص 259
[28]به عنوان نمونه نگاه کنید: بقره / 256، انسان / 3، یونس / 108
- [سایر] آیا مسیحیت کنونی ادعای خاتمیت کردانداگر نکرده پس چرا مسیحیان کنونی مسلمان نمی شوند؟ آیا مسحیت مثل اسلام دستورات حکومتی(تشکیل حکومت)دارد؟ برتری اسلام به مسیحیت چیست؟
- [سایر] تفاوت دین اسلام با مسیحیت در چیست؟
- [سایر] پیرامون رهبانیت در اسلام و مسیحیت توضیحاتی ارائه نمائید؟
- [سایر] زن در اسلام و مسیحیت دارای چه جایگاهی است؟
- [سایر] اعتقاد به رستاخیز در مسیحیت و اسلام چگونه است؟
- [سایر] تفاوت های خداشناسی اسلام و مسیحیت را بیان نمایید.
- [سایر] جایگاه خانواده در اسلام، یهودیت، مسیحیت چگونه است؟
- [سایر] چرا دید ما مسلمانان با یهودیت ناسازگارتر از مسیحیت است؟
- [سایر] عقیده اسلام با مسیحیت در مورد فرشتهای به نام (جبرئیل) چیست؟
- [سایر] تفاوت واژه الله در اسلام و واژه God در مسیحیت چیست؟
- [آیت الله بروجردی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله خوئی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلًا نمیتواند زن مسلمان بگیرد و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.
- [آیت الله مظاهری] اگر کافر به هر لغتی شهادتین بگوید مسلمان میشود و بعد از مسلمان شدن احکام اسلام بر او بار میشود گرچه ندانیم قلباً مسلمان شده یا نه، ولی اگر بدانیم قلباً مسلمان نشده است مسلمان نیست و احکام اسلام را ندارد و همچنین است هرگاه شهادتین نگوید ولی قلباً به معنای او ایمان داشته باشد. 8 - تبعیّت
- [آیت الله فاضل لنکرانی] دفن مسلمان درقبرستان کفار ودفن کافردرقبرستان مسلمانان جائز نیست.
- [آیت الله بهجت] مسلمان از کافر ارث میبرد، ولی کافر اگرچه پدر یا پسر میت باشد از مسلمان ارث نمیبرد. ولی اگر میت مسلمان پسر کافری دارد و او پسری مسلمان دارد، آن پسر مسلمان از جدّ خود ارث میبرد، و همچنین اگر پسر میت مسلمان، کافر باشد ولی عموی میت یا برادر میت مسلمان باشد ارث به آنها میرسد، و در صورت کافر بودن این دو، پسران مسلمان عمو و برادر ارث میبرند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، چنانچه سابقاً کافر بوده، نجس است و چنانچه سابقاً مسلمان بوده پاک است و سایر احکام مسلمان را داراست و چنانچه حالت سابقه او معلوم نباشد، پاک میباشد ولی احکام دیگر مسلمان را ندارد مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود، مگر آن که در سرزمین اسلام باشد که ظاهراً تمام احکام مسلمان شامل او نیز میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک می باشد ولی اگر اماره ای بر اسلام او نباشد و در بلاد اسلام هم نباشد، احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً زن مسلمان نمی تواند با او ازدواج کند و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک میباشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان با او ازدواج کند و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [امام خمینی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه پاک می باشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلا نمی تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله سیستانی] کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه ، و نشانهای هم بر اسلامش نباشد ، پاک میباشد ، ولی احکام دیگر مسلمان را ندارد ، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد ، و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود .